چهارمین جلسه از سلسله نشستهای علمی مدرسه عالی تاریخ و ادیان مجتمع آموزش عالی امام خمینی (ره) با عنوان «معیار سنجش و اعتبار مقاتل» روز سه شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ با سخنرانی حجتالاسلاموالمسلمین سید کاظم طباطبایی و دبیری حجتالاسلاموالمسلمین دکتر ناصر رفیعی رئیس این مدرسه و حضور جمعی از اساتید و دانش پژوهان این مدرسه برگزار شد.
در ابتدای این جلسه حجتالاسلاموالمسلمین دکتر ناصر رفیعی رئیس مدرسه عالی تاریخ و ادیان مجتمع آموزش عالی امام خمینی (ره) با اشاره به اینکه این جلسه چهارمین جلسه از سلسله نشستهای علمی این مدرسه است افزود: در سه جلسه گذشته مباحث خوبی مطرح شد و تصادفاً دو جلسه اخیر به بحث پیرامون امام حسین (ع) اختصاص یافت و رویکردهای عاشورا مطرح شد. در جلسهای که بنده در خدمت دوستان بودم مطرح شد که امام حسین (ع) برای چه هدفی قیام کردند؟ که در این زمینه پنج دیدگاه مطرح شد. در جلسه گذشته،حجتالاسلاموالمسلمین نجفی درباره عجایب و شگفتیهای عاشورا نکاتی همچون شفا در تربت و اجابت دعا تحت القبه را مطرح نمودند.
وی ضمن تأکید بر اهمیت مقتل و روضه امام حسین (ع) گفت: سال گذشته که خدمت مقام معظم رهبری بودم معمولاً بعد از روضه مطلبی را مطرح میکنم که تا آخر جلسه موضوع بحث شود. در آنجا عرض کردم روضههای دروغ زیاد شده است و برخی از آنها از صداوسیما نیز پخش میشود. آقا فرمودند تذکر بدهید. بعدازآن نیز طی دو سه مرحله خدمت ایشان بودم و باز بر این مسأله تأکید کردند. در مجلس دیگری وقتی یکی از شعرا متنی را خواند، زمانی که پایین آمد به او فرمودند مطلبی که خواندی صحیح نبود. آقای انصاریان میگفت که مداحی پیش ایشان مطلبی را خواند و من تذکر دادم و آقا فرمودند که من سال گذشته نیز به او تذکر داده بودم ولی ایشان تکرار کرد.
عضو هیأت علمی جامعه المصطفی (ص) به کتابهای «۱۴۰ روضه» نوشته حجتالاسلاموالمسلمین علی نظری منفرد، «مقتل جامع سید الشهداء» حجتالاسلاموالمسلمین مهدی پیشوایی و جمعی از مؤلفین و«دانشنامه امام حسین (ع)» کاری از دار الحدیث اشاره کرد و گفت: قبل از محرم برای منبریهای بنام کشور جلسهای داشتیم که در آنجا از این مقاتل دفاع کردم. برخی از دوستان به دانشنامه ایراد گرفتند. ایراد اصلی آنها روی معیار دانشنامه و عدم اعتبار مقاتل بود. آنها میگفتند در این مجموعه ملاک، فقط تاریخ و قدمت تاریخی قرار گرفته است و محتوا در نظر گرفته نشده است؛ مثلاً طبری را ملاک قرار داده است ولی کتابی که در قرن یازدهم نوشتهشده به آن اعتبار دیده نشده است؛ چون صرفاً متن، محور نبوده است. ازاینرو از آقای طباطبایی دعوت کردیم تا در مورد اعتبار مقاتل و کاری که خودشان در دانشنامه داشتند مطالبی را بیان فرمایند.
پسازآن حجتالاسلاموالمسلمین سید کاظم طباطبایی ضمن تشکر از حضور اساتید و دانش پژوهان در ابتدای سخنان خود بهدقت در نقل وقایع و سیره علمایی همچون حضرت آیتالله بروجردی و حضرت امام خمینی (ره) در برخورد با مقاتل غلط، اشاره کرد و افزود: اگر خود آقای دکتر رفیعی و دوستان ایشان با توجه به تجربهای که دارند مقتل جدیدی بنویسند برای منبریها هم مفید است.
شیوه مرحوم آیتالله احمدی میانجی این بود که معتقد بودند از منتهی الآمال به اینطرف نمیشود آمد. البته نقل مرحوم شیخ عباس قمی را بهعنوان یک انسان مطلع قبول داشتند؛ بنابراین خیلی از اشکالات سندی را نمیپذیرفتند ولی ملاکشان کتاب منتهی الآمال بود. این هم شاید یک شیوه مناسبی باشد.
جریان کربلا یکی از معدود جریاناتی است که از ابتدا نوشته در موردش بسیار زیاد بود؛ یعنی در قرن اول و دوم در این زمینه نوشته داریم. افرادی که این نوشتهها را دارند گاهی اوقات با یک واسطه از ناظرین نقل میکنند؛ مثلاً گزارشهایی که از امام باقر در مورد عاشورا نقل شده است و در کتابهای قرن دوم آمده است. البته بسیاری از این منابع مفقود است و اگر بخواهیم لیست کنیم که در مقدمه کتاب دانشنامه نیز آوردهایم نزدیک به بیست منبع است که در قرن اول و دوم و سوم و چهارم نوشتهشده است و مفقود است. از این نظر شاید جریان عاشورامنحصربهفرد باشد و هیچ واقعهای نداریم که جزئیاتش به این دقت نقل شده باشد. شاید یک اشکالی که بیشتر مطرح میشود این است که جریان واقعی که این مقدار متن کهن دارد در مورد داستانسرایی میشود.
مشهورترین مقتلی که در آن زمان بوده و الآن هم هست ابی مخنف است. در سده دوم نوشتهشده است متنی است که توسط جریان تاریخنگاری شیعی یا متمایل به شیعی نوشتهشده است. از این نظر مهم است؛ چون اگر مطالب او را در مورد تاریخ زندگی عثمان و حوادث علیه او و جریان خلافت امام علی (ع) و بعد از ایشان ببینید رنگ و بوی برگرفته از فرهنگ شیعی است. البته این مقتل الآن در اختیار ما نیست ولی دو گزارش ناب از این مقتل داریم:
۱- گزارشی که طبری آورده است که نسبتاً مفصل است که آقای یوسفی غروی و دیگران، مقتل ابومخنف را از آن بازیابی کردهاند.
۲- گزارش مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد. البته شیخ مفید افزودههایی دارد و اسناد را حذف کرده است ولی بهصورت تاریخ طبری نیاورده است. در مقایسه این دو کتاب، شاید نود در صد مقتل ابومخنف در ارشاد هم آمده است. این نکته بسیار مهم است. شیخ مفید که سختگیرترین عالم دوران خودش بوده است و بنیانگذار تفکر رایج و شایع شیعی بوده است مقتلی با استفاده از مقتل ابومخنف انتخاب کرده است و در کتاب الارشاد آورده است. کتاب ارشاد باعث تقویت متن میشود. برخی اعتراض به تاریخ طبری دارند که با این نکته پاسخ داده میشود. تاریخ طبری را اگر بهعنوان شخص طبری در نظر بگیریم متن تاریخی شایستهای است ولی در تاریخ طبری در گزارشهای مرتبط با عثمان و امام علی (ع) دو خط سیر را مطرح میکند؛ یعنی گزارشهایی را از ابومخنف (خط سیر علوی) میآورد و یک گزارشهایی از سیف بن عمر (خط سیر اموی) میآورد. هر دو را میآورد و مشخص میکند. این کار زیبایی است. الآن گزارش طبری از ابومخنف را مورد تائید قرار میدهیم؛ نه مجموعه گزارشهای او را.
میخواهیم به این سؤال پاسخ دهیم که ملاک اعتبار سنجی حوادثی که مقاتل معرفی میکنند چیست؟
برخی افراد صرفاً نگاه سند محور دارند یعنی همانگونه که با روایت فقهی روبرو میشوند با اسناد معرفتی نیز برخورد میکنند. در این صورت غیر از معارف فقهی محدود از کل منابع معرفتی در حوزههای گوناگون محرومیم. چون سند محوری سختگیرانه مانند صاحب معالم سبب میشود که چیزی باقی نماند و همهچیز را باید با اصل و سیره متشرعه سامان دهیم. درحالیکه منابع معرفتی یا روایات فقهی در حوزه اسناد، نسبتاً قوی تلقی میشوند چون مشهورترین راویان ما احادیث فقهی را روایت کردهاند.
در تاریخ، کار دشوارتر از مباحث اخلاقی است؛ زیرا در اخلاق میتوانید یک ملاکی در نظر بگیرید. البته یک بحث مفصلتر هم داریم که الآن جایش نیست و آن، اینکه اصلاً ملاک اعتبار سنجی سندی فینفسه درست نیست حتی در مباحث فقهی. با اینکه حوزه فقه از این مسأله مصون مانده است.
برخی حدیث موسوع را بهعنوان ملاک مطرح کردهاند؛ یعنی اگر اطمینان نسبی به صدور این سخن از امام معصوم یا اینکه فلان واقعه در زمان معصوم رخداده، وجود داشته باشد میتواند شایسته استناد باشد.
این وثوق چگونه بوجود میآید؟ این مجموعه قرائنی که سبب اعتبارسنجی روایت یا کتاب میشود شاید نزدیک به بیست مورد را بتوان استقصاء کرد. از مشهورترین آنها همین نکتهای است که من در مورد مقتل ابومخنف موجود در تاریخ طبری و ارشاد گفتم. اگر ببینید فردی مانند شیخ مفید گزارشهای ابومخنف را بهعنوان متن مقبول قبول کرده است با توجه به سختگیری او و اهل سنت نیز به او نگاه داشتهاند و زیر ذرهبین هم بوده است و افراد مترصد بودهاند کوچکترین لغزشی از ایشان ببینند و موضعگیری کنند باعث افزایش اعتماد به این متون خواهد بود. اگر همین متن را تاریخ طبری در کتاب خودش آورده است موجب افزایش اعتماد میشود.
همین گزارش در مقاتل الطالبیین یا در فتوح ابن اعثم یا در لهوف آمده است. مجموعه ظنونی که بر اثر تکرار اینها در کتابهای متفاوت توسط مؤلفین گوناگون با رویکردهای متفاوت مطرحشده است موجب افزایش اعتماد ما به این جریان و واقعه خواهد بود. البته این، یک ملاک است؛ مثلاً شاید در خیلی موارد متنی را در ارشاد نداشته باشیم ولی این گزارش مقتل ابومخنف در جای دیگر آمده است یا سید بن طاووس آورده است. مصادری که میتوان به آنها اعتماد کرد نسبتاً مشخص هستند و میتوان ملاک قرارداد. ملاک فقط قدمت نیست؛ مثلاً شخصیت سید بن طاووس باعث میشود اعتماد ما به متن افزایش پیدا کند.
ما بعد از دانشنامه امام حسین (ع) که حوادث را جداجدا نقل کرده بود، دیدیم مجموعه مقاتلی که میتوانیم آنها را شایسته بخوانیم شش کتاب از کتابهای کهن هستند: تاریخ طبری، ارشاد، فتوح، لهوف، گزارش صدوق در کتاب امالی و مقاتل الطالبیین. اینها متن پیوسته است و پشت سر هم نقل شده است. اینکه چرا چنین چینشی صورت گرفته است بعداً میتوان در مورد آن صحبت کرد. ولی فقط اینها نیستند؛ یعنی در منابع کهن میبینید که کتابهای شایسته دیگری هم وجود دارند. ممکن است یک کتاب را در تاریخ خلیفه بن بغداد ببینید ولی این روایت مؤیداتی در کتابهای دیگر مانند تاریخ یعقوبی و انساب الاشراف دارد.
مجموعه این روایات سبب افزایش اعتماد ما به روایت میشوند. خصوصاً اینکه امر عجیبوغریبی را هم نمیگوید؛ زیرا یک مسأله مهم در اعتبار سنجی این است که یک مطلب ممکن است به خاطر شذوذ، سختگیری بیشتری در مورد آن شود ولی خیلی از مطالب در روند مطالب دیگر است. اگر به اینجا رسیدید که مثلاً هر سنگی را که برمیداشتند خون از زیر آن میجوشید سختگیری در مورد آن بیشتر میشود ولی باعث نمیشود مطالبی که هدایتگری امام حسین (ع) را مطرح میکند و در متون قدیمی هم به آن اشارهشده است مانند خطبه امام حسین (ع) در شب عاشورا کنار گذاشته شود. در اینجا با این مطالب سادهتر برخورد میکنیم چون با معیارهای ما سازگارتر است.
جدیداً یک فکری به ذهنم رسیده است که اگر بخواهیم اعتبار سنجی روایات یا متون تاریخی را ملاک قرار دهیم باید معیار دقیقتری را طراحی کنیم. اصل این ایده این است که نه حدیث سند محور میتواند ملاک باشد و نه موثوق الصدور. در عبارت دقیقتر، ما یک شبکه و هندسه معرفتی از مجموعه آموزههای وحیانی داریم که میتواند شایسته برای ملاک عمل باشد تا مطالب با آنها سنجیده شود. برخی مطالب را با توجه به آن انکار میکنیم و برخی را اثبات میکنیم و برخی نیز میانه قرار میگیرد. در اینجا قرائن مثبته و نافیه را کنار هم میگذاریم. یک کار خطکشی شده نداریم که مثلاً بگوییم حدیث مقبول است یا مردود. ولی میتوانیم با توجه به مجموعه تراکم ظنون و سنجش او با هندسه معرفتی بتوانیم بگوییم برخی متون را میتوان مطرح کرد. البته اینکه این متون مثل گروه اول هستند یا مانند گروه سوم امر قابل قبولی است.
اینجا تخصص و گستره معرفتی فرد و مضمون و محتوای مورداشاره و سازگاری و ناسازگاری جزئی و کلی که با قواعد کلیه دارد و یا بحث تحلیل تاریخ اجتماعی میتواند کارساز باشد. مجموعه قرائن باعث میشود متنی را معتبر بدانیم. البته قرائن گستردهتر میشود. شهید مطهری میگوید: اگر روضهای در حضور مرحوم آیتالله بروجردی خوانده میشد و اعتراض نمیکرد تلقی به قبول میشد؛ یعنی تخصص و سختگیری و انضباط کاری ایشان را قبول داشتند. یا نکتهای که شهید مطهری در مورد مرحوم آیتی نقل میکند باعث میشود گزارشهای ایشان اعتبار افزونتری داشته باشد.
در این مجموعه قرائن به قرینهای باید ضریب اطمینان بدهیم. برآیند اینها باعث میشود گزارشی را معتبر یا غیر معتبر بدانیم. این کار باید نسبت به تکتک گزارشها انجام شود. در مقدمه کتاب دانشنامه امام حسین (ع) قدمت تاریخی را یکی از ملاکها دانستهایم نه تمام ملاک؛ بنابراین اگر متنی از فتوح با متن لهوف تعارض داشته باشد به دلایلی سید بن طاووس را مقدم کنیم؛ اگرچه لهوف خیلی از مطالبش را از فتوح گرفته است ولی در فتوح گونهای داستانسرایی میبینیم که موجب میشود در مواردی که قضیه از واقعه نقل تاریخی خارج شود و یک سیر هنری میگیرد مخصوصاً در اشعار سختگیرانهتر، برخورد کنیم. تا شایستگی انتساب دارد یا نه؟ درحالیکه گزارههای تاریخی یکروند و روال مخصوص خودشان دارند که باعث میشود در آنجا اعتمادمان به متن تاریخی بیشتر باشد.
بهعنوانمثال گزارشهایی در مورد واقعه عاشورا را در کتاب طبقات کبری میبینید. محمد بن سعد کاتب واقدی یک گزارش از یک انسان نسبتاً مورخی است که میتوان به او اعتماد کرد. به سبب اینکه تاریخنگاری است که با محدثان مأنوس بوده است و ملاکهای سختگیرانه حدیثی را مدنظر داشته است. یکی از سختگیریهایش این است که از مقتل ابومخنف بسیار کم نقل میکند. این نحوه نگرش و نگارش ابن سعد باعث میشود اعتماد بیشتری به او شود؛ با توجه به اینکه میراث واقدی هم در اختیار او بوده است و گزینش کرده است.
انساب الاشراف بلاذری گزارشهای زیادی از واقعه عاشورا ندارد ولی به نظر میرسد مقتلهای نخستین را در اختیار داشته است. در گزارشهای او مآخذ متعددی را میبینیم و گاهی نکات ریز را مطرح میکند که بسیار مهم است. همچنین اخبار الطوال و تاریخ یعقوبی و کتاب عقد الفرید نیز میتواند مجموعه آنها مصادر شایسته باشند. کتاب مقاتل الطالبیین یکی از بهترین کتابها است؛ درست است که ایشان نیز تاریخی است ولی چون اسناد را نقل میکند باعث اعتماد بیشتری میشود. جالب این است که در کتاب خودش به ائمه ما نیز طریق دارد و نقل میکند. شاید یک نکته ویژهای که مقاتل الطالبیین دارد این است که مجموعه گزارشها را جمع میکند و یک گزارش خلاصهتر با حذف زوائد میگوید و باعث اعتبار افزایی آن میشود. میدانید اصل دوره کاریش را تا نیمه قرن چهارم تمام کرده است و کارهای علمیاش قبل از سال ۳۵۰ قمری است. اموی است و سخن چنین شخصی با نداشتن گرایش شیعی برای ما مهم است.
ابن تیمیه در مورد او میگوید: حرفی در بیاعتباری او سراغ نداریم جز اینکه پیش از مرگش روانپریش شد؛ یعنی ابن تیمیه که به همهچیز ایراد میگیرد، ایرادی در مورد او نگفته است. یا مجموعه گزارشهایی که طبرانی بهعنوان محدث مقبول نزد اهل سنت در کتابهای سهگانه خودش مخصوصاً در معجم الکبیر آورده است یا گزارشهای شیعی در کتاب کامل الزیارات ابن قولویه یا مستدرک حاکم نیشابوری کتابهایی هستند که میتوانند ملاک و معیار قرار گیرند. البته در مرحله بعد به کتابهای ضعیفتری میرسیم ولی آنها هم مانند مقتل خوارزمی و اعلام الوری طبرسی میتوانند شایسته باشند.
کتاب تاریخ دمشق گزارشی از حوزه جغرافیایی متفاوت و متمایل به امویان از حادثه عاشورا است و از این منظر که از ناحیه آنان دیده میشود باید در مورد آن سختگیری شود و در مورد برخی مطالبی که لحن اموی دارد سختگیری شود. اینها مجموعه اعتبار سنجی میشود.
یک مشکلی که داریم این است که در جریان شهادت امام حسین (ع) و مقتل نویسی با وجود اینهمه مقاتل شایسته و خوب، کتابهای ضعیف نیز بسیار زیاد است؛ مثلاً همان مقتل مشهور ابومخنف که قدیمیترین و شایستهترین کتاب در مورد کربلا است در مقابلش مقتل ابومخنف جعلی هم هست. جالب است که در حوزه علمیه قم در دوره جوانی ما اولین مقتلی که به اسم ابومخنف منتشر شد همین مقتل جعلی بود. گزارشهای او معمولاً اغراقآمیز است و همین باعث شده است که در میان نسل آن دوره که با منابع هم آشنا نبوده است ملاک قرار گیرد و تلاشهای بعدی در ارائه مقتل ابومخنف به این دلیل بود که این آسیب را سامان دهد.
همچنین کتاب منتخب طریحی از کتابهایی است که تاریخنگاری علمی در مورد قیام امام حسین (ع) نیست و بیشتر مطالبش درهمآمیخته از درست و نادرست است؛ بهگونهای که حتی مرحوم محدث نوری که اخبار گرا است این کتاب را مشتمل بر مطالب موهوم میداند.
متأسفانه چند کتاب که توسط عالمان بزرگ نوشتهشده است و ضعیف هستند:
۱- ملا مهدی نراقی که فقیهی بسیار بلندمرتبه و دقیق داریم کتابی بنام «محرق القلوب» دارد که از ضعیفترین کتابها در این حوزه است و انسان تعجب میکند چگونه ایشان چنین کتابی نوشته است. حتی برخی میگویند این کتاب با سازوکار مرحوم نراقی سازگار نیست ولی درهرصورت انتساب این کتاب به ایشان ثابت است. شهید مطهری نیز همین نقل را نسبت به ایشان دارد که فقیهی بزرگ است ولی ظاهراً در تاریخ، تاریخدان نیست. به نظر میرسد بیش از این است و رویکردی بوده است که درزمینهٔ امام حسین (ع) هر چه گفته شود مشکلی ندارد.
۲- کتاب «اسرار الشهاده» مرحوم دربندی. هر چیزی که در آن دوره در نجف و کربلا خوانده میشده را نوشته است. این بسیار عجیب است.
۳- کتاب «تذکره الشهاده» ملا حبیبالله کاشانی. ایشان کتابهای خوبی دارد و مفید است ولی با این کتاب میبینیم که ایشان شیفتهای است که تنها درصدد نوشتن کتابی بهعنوان ابراز دین به امام حسین (ع) است و کاری به صحتوسقم آن ندارد.
برای کسانی که فرصت تحقیق گسترده ندارند چند کتاب را میتوان بهعنوان کتابهایی که برای طبقه متخصص بدون وقت گذاشتن زیاد مفید است معرفی کرد:
۱- کتاب «قمقام زخار»؛ که تصحیح آن توسط استاد باقری بیدهندی بهزودی چاپ خواهد شد.
۲- کتاب «نفس المهموم» و «منتهی الآمال» شیخ عباس قمی. مخصوصاً ترجمه آقای شعرانی از نفس المهموم که نکات خوبی را مطرح کردهاند که بسیار مفید است. دقت شیخ عباس قمی را در کتاب نفس المهموم میبینید. این کتاب در دوره خودش از منابع کهن جامعیت دارد. خلاصهتر از آن کتاب منتهی الآمال است.
۳- کتاب «مقتل جامع سید الشهداء» مهدی پیشوایی و همکاران ایشان. این مسأله که یک گروه چنین کاری کردهاند اهمیت دارد و به اعتبار این کتاب میافزاید.
۴- دانشنامه امام حسین (ع) که توسط دار الحدیث صورت گرفت. در این کتاب مجموعه مقتل امام حسین (ع) را در دو جلد جدا کردند. مقاتلی که میتوان به آنها اعتماد کرد آوردهاند. در این کتاب هر گزارش کوتاهی که در این کتاب مطرحشده است اگرچند مصدر از منابع کهن دارد را ذکر کرده است و همین باعث میشود که مخاطب خودش بتواند با هم مقایسه کند و بسنجد. این سنجش میتواند این کتاب را مرجع خوبی در این حوزه کند.
پسازآن حجتالاسلاموالمسلمین دکتر ناصر رفیعی گفت: تفاوت مقتل با حوزههایی که شما اشاره کردید مانند کلام و فلسفه و تفسیر این است که آن حوزهها حوزه عموم مردم نیست ولی این حوزه با عامه مردم ارتباط مستقیم دارد. مقتل را همه مداحان میخوانند و در همه کوچهها هست. این مسأله با اعتقادات مردم در ارتباط است. سؤالی بنده دارم و آن اینکه ما با مواردی سروکار داریم که در کتابهای گذشته هیچ جای پایی درگذشته ندارد. ممکن است آن نویسنده مورد اعتمادی باشد و داعیه کذب در مورد او نرود؛ مثلاً داستان حضرت رقیه (س) عمادالدین طبری که در رشته خودش کارکشته است این داستان را مینویسد. آیا میشود گفت این تحت تأثیر یک جریان در آن زمان بوده است و افرادی به دمشق میرفتهاند و در کتاب خود آورده است؟ یا اینکه مصدری داشته که از آن نقل کرده است؟ داستانپردازی غیر از نقل تاریخ است. ولی این مسأله تاریخ است و نقل میکند. همینکه به قرن یازدهم و دوازدهم میآییم این نقلها بیشتر میشود. نکته بعدی اینکه تکلیف افراد در نقل چیست؟ وقتی مرحوم مجلسی میگوید رایت فی بعض الکتب المعتبره که مسلم جساس در دروازه کوفه شنید که سر ابیعبدالله در حال قرآن خواندن است. تکلیف چیست؟ و باید در این موارد چه کرد؟
استاد طباطبایی در پاسخ گفت: نکتهای که شما میفرمایید مشکل اساسی است و شما بیشتر با این مشکل مواجه هستید؛ زیرا میخواهید روضه بخوانید و بعداً روضه شما مستند میشود. اینکه ملا شریف کاشانی و ملا مهدی نراقی را نام بردم عامدانه بود به این جهت که به نظر میرسد ما یک نحوه تساهل و سادهانگاری در مقتل در میان علمای پیشین داریم. اگر استدلالات فقهی این افراد را میبینید چقدر سختگیری میکنند؟ ولی در مورد حضرت سید الشهداء بسیار ساده برخورد میکنند. این را با کار مرحوم علامه مجلسی مقایسه کنید که طبیعتاً سختگیری مرحوم نراقی را هم ندارد. آیا میشود با نقلی که در قرن یازدهم مطرحشده و میگویند در برخی کتب معتبره دیدهاند و هیچ ملاک و معیاری برای ما نیست مطلبی اینگونه را به امام حسین (ع) نسبت دهیم؟
میدانید قول و فعل تقریر معصوم سنت محسوب میشود و نیاز به استناد دارد. استناد این چگونه است؟ یا در جریان حضرت رقیه (س) اگر کسانی به قبر ایشان رفته باشند میبینند که حالت خاصی دارد و متمایز از بقیه بارگاهها است؛ اما اگر بخواهیم روضه را بخوانیم میشود یک کودک چهارسالهای در شام به شهادت رسیده باشد و فرزند امام حسین (ع) هم باشد و تا ششصد سال بعدازاین واقعه نه اسمی از او باشد و نه جزء فرزندان حضرت باشد و جریان شهادتی از او نقل نشده باشد. مخصوصاً در انساب سادات که خیلی سختگیرانه برخورد میشده است اسامی افراد خصوصاً اهلبیت (ع) را یاد میکردهاند.
اینجا از نظر پژوهشی نمیتوانیم قبول کنیم که یک مسأله ای شش هفت قرن هیچ خبری از آن نبوده است و در هیچ کتابی با وجود اینکه مقید به نوشتن بودهاند ذکر نشده است. علاوه بر اینکه این مسأله ساده نیست و بسیار رقتبار است و معمولاً در اینگونه موارد سعی میشده نوشته شود. حتی اگر بارگاه حضرت رقیه را از نظر تاریخی بررسی کنیم به دوره متأخرتر میرسد. اگر با تساهل و غیر منضبط برخورد کنیم نتیجهاش این میشود که کار از دست بزرگان خارج میشود.
دکتر رفیعی: این مطلب را کتاب کامل الزیارات از کجا میآورد؟
کامل الزیارات شنیدهها را میگوید.
دکتر رفیعی: میگوید منبعی بوده و گمشده است.
احتمالش وجود دارد که منبعی داشته باشد ولی این احتمال برای استناد کافی نیست.
دکتر صفری: میگوید از «الهاویه» متعلق به مأمونی است که ناشناس است.
اینکه الهاویه کیست؟ و در چه زمانی است؟ این موارد مشخص نیست.
دکتر رفیعی: همینکه در مورد شیخ عباس قمی تأکید میکنید ایشان همین چهار خط «کامل الزیارات» را یک صفحه میکند؛ یعنی مثلاً «من الذی ایتمنی» را کامل الزیارات ندارد ولی شیخ عباس قمی نقل میکند. تازه شیخ عباسی که عدیله و ناحیه و حدیث کساء را نقل نمیکند و اینگونه دقت دارد.
مزیت مرحوم شیخ عباس قمی این است که هر سخنی را بهجایی مستند میکند و اگر مستندش را پیدا نکند میگوید که محدث قمی در کتاب نجم الثاقب آورده است. درست است که این سندی محسوب نمیشود و مرحوم محدث قمی با ایشان تنها یک طبقه فاصله دارد. ولی از خودش هیچچیزی نمیگوید. ولی اینکه منبعش چگونه بوده است و آیا این مطالب را داشته است یا نه؟ به نظر میرسد این مشکل را در متون داریم که روضه بعداً حالت داستانگویی که پیدا کرده است باعث شده است که خیلی از نوشتهها زبان حال باشد و بعد به زبان قال تبدیل شود. این بعد از گذشت دو سه قرن طبیعی است. من خودم مجموعاً اینها را نمیخوانم.
حجهالاسلام و المسلمین نجفی با بیان این که من هیچ معیاری برای اعتبار از فرمایش شما به دست نیاوردم گفت: حتی اگر بخواهم از روی تقلید بخوانم شما کتاب نفس المهموم را بهعنوان کتاب قابلاعتماد برای خواص معرفی کردید درحالیکه مطلب او در مورد رقیه را بیاعتبار میدانید. چطور اعتماد کنیم؟ معیاری برای اعتماد به کتاب ندادید. شیخ عباس قمی معصوم نیست و اعتماد به کتاب او بر چه مبنایی است؟
در همین کتاب نفس المهموم با ترجمه شعرانی جریان عروسی حضرت قاسم (ع) را مرحوم شعرانی تائید میکند که در تواریخ قبل نبوده است. فردی که میخواهد تقلید کند اینجا باید چهکار کند؟ محقق باید چهکار کند؟ تذکره الشهدایی که شما تضعیف میکنید مرحوم شعرانی با همه دقتی که دارد میگوید: دهها و صدها کتاب داشته است و از بین رفته است. وقتی شعرانی قبول میکند و شما قبول نمیکنید، تعارض پیش میآید.
سؤال اصلی این است که شما صحبت از اعتبار سنجی میکنید. هدفتان از اینکه کتاب معتبر را ملاک قرار دهید چیست؟ ما دو هدف را دنبال میکنیم: یا میخواهیم مسأله را نقل کنیم و مجوز نقل میخواهیم یا اینکه میخواهیم در تحقیقاتمان از آن استفاده کنیم. اگر در تحقیقات علمی میخواهیم استفاده کنیم هر گفتهای را باید نگاه کند چه سند داشته باشد چه نداشته باشد، چه قرن اول باشد چه قرن اول نباشد، باید بداند جایگاه این نقل چند درصد است؟ و ظن خودش را بر اساس آن بالا یا پایین بیاورد. محقق باید تمام گزارشها را بیاورد تا زمانی که احتمال دارد باید ببیند؛ زیرا با تراکم کار دارد و ممکن درصد قوت آنها بالا و پایین شود. پس برای محققین نمیشود گفت که به این منابع نگاه نکنید. اما اگر منظور این است که میخواهد اعتقاد قلبی ببندد این اعتقاد قلبی را تا وقتیکه صد در صد مطمئن نشده هیچوقت نمیتواند ببندند و این هم باز ربطی ندارد که کتاب قدیمی باشد یا متأخر. در اعتبار برخی مطالب کتاب ارشاد نیز محل تردید است. خود مرحوم نوری در مورد کتاب ارشاد میگوید مطلبی میگوید که هیچ جا نیامده است مثلاً امام علی (ع) در هیچ جنگی زخم نخورده است درحالیکه روایت هفتاد زخم داریم. این مسأله خرابتر از مسأله ای که در محرق القلوب آمده نیست. اگر مشتمل بر موهوم بخواهد کتابی را خراب کند کدام کتاب است که از این مسأله مصون مانده باشد؟
پس اعتقاد باید با تراکم ظنون پیش بیاید. همه اینها با درجاتی که دارند قابلاعتنا هستند. مهم در مورد نقل است و باید ملاکهای فقهی که از اهلبیت (ع) رسیده است مدنظر قرار گیرد نه اینکه چه کسی نقل کرده است؟ و متأخر است یا متقدم؟ اگر میخواهید استناد را صریحاً به معصوم بدهید باید علم داشته باشید؛ همانطور که در فقه آمده است.
اما اگر میخواهید استناد مستقیم نگویید میتوانید بگویید در فلان کتاب نوشته است. وقتی دروغش محرز نیست و میگویید در فلان کتاب نوشته است صد در صد راست گفتهاید. احتمال صدقش هم هست. اینکه آن کتاب درست نوشته است یا نه؟ مشکل همه احادیث است. خیلی از احادیث که با سند درست هم باشد ممکن است راوی اشتباه کرده باشد. البته اگر شما وثاقت را احراز کنید میتوانید مستقیماً هم استناد دهید. پس مشکلی در باب ضعف حدیث نداریم.
سؤال من این است که اعتبار سنجی را برای چهکار میخواهید؟ تا بدانیم که باید چطور مسأله را بررسی کنیم؟
نکته دیگری که در فرمایش شما بود تائید گزارشهایی که در چند کتاب نقل شده است و از اینها اعتماد پیدا میکنیم، از اینها در صورتی اطمینان حاصل میشود که متسلسل نباشد. ارشاد از طبری بردارد و طبری نیز از ابومخنف. این یک نقل بیشتر نیست. معمولاً مقاتل متسلسل است و به یک نفر برمیگردد و نمیتواند برای انسان اطمینان حاصل کند.
شما فرمودید توافق با دستورات وحیانی، درحالیکه اگر کسی بتواند آن را احراز کند سبب میشود مضمون درست باشد؛ نه مضمون صادر باشد. فرق است بین اینکه بگویید الآن روز است و اینکه بگویید نجفی گفت که دروغ است و من نگفتم؛ هرچند حرف شما درست باشد.
شما فرق طبری و آثار کهن را مطرح کردید. سؤال من این است که آیا اینها ثقه هستند؟ نباید وثاقت اسنادش بررسی شود؟ هر چه از سابق آمده درست است و هرچه بعد آمده درست نیست؟
ملاک ضعف از نظر شما معلوم نشد که آیا آن است که صد در صد کذب باشد؟ در این کتابهای معروف پیدا نمیکنید که کاملاً کذب باشد.
استاد طباطبایی در پاسخ به این اشکالات گفت: نتیجه سخن ایشان این است که امر دائر بین همهیاهیچ است.ایشان در بحث وثاقت سندی اینقدر سختگیرانه برخورد میکنند و اینکه باید علم آور باید باشد که هیچچیزی باقی نمیماند. بنده اصلاً با این مبنا مخالف هستم. در واقع، اعتبار عقلایی که در اصل بحث حجیت خبر داریم حتی وثاقت سندی به معنای علم آور بودن نیز با آن مشکل داریم. اعتبار یک امر مشکک است و شدت و ضعف دارد و انتسابی میتواند یقینی باشد و اطمینان راجح داشته باشد یا اطمینان نسبی یا اطمینان ضعیف داشته باشد. در مرتبه بعدازاین هم برخوردار نیست و صرف گمان و شک و وهم است. همه این مراتب را باید رعایت کنیم.
اگر اعتبار را رتبه دادیم بنابراین دائر مدار همهیاهیچ نیستیم. اینکه میخواهیم نقل کنیم چگونه باید برخورد کنیم بستگی به میزان اعتمادی که محقق حاصل میکند شایستگی یا عدم شایستگی نقل را بیان میکند. شما باید این را بپذیرید و اگر نپذیرید انسدادی مطلق میشوید.
استاد نجفی: معیار فقهی مدنظر است. معیار شما چیست؟
من بالاتر از معیار فقهی میگویم. معیار این است که سیره عقلایی در قبول چگونه عمل میکند؟
استاد نجفی: قبول به چه معنا است؟
قبول به این معنا است که این اتفاق افتاده است.
استاد نجفی: یعنی اعتقاد یا بیان؟
الآن داریم اعتبار را میگوییم. اعتبار به این معنا که نقل میکند و سیره عقلا در اعتبار سنجی واقعهای که اتفاق افتاده، چگونه است؟ یک راننده تاکسی به شما میگوید امروز جرثقیل در فلان خیابان افتاده بود. شما چگونه به قول او اعتماد میکنید؟
استاد نجفی: میخواهید آن را نقل کنید یا باور کنید؟
برای اینکه این امر اتفاق افتاده است.
استاد نجفی: مثلاً شما میگویید راننده تاکسی گفت که چنین چیزی اتفاق افتاده است. حتی اگر راننده تاکسی دروغ گفته باشد.
مرادتان از این نقل چیست؟ میخواهید بگویید این اتفاق افتاده است؟
استاد نجفی: خیر نمیخواهم چنین چیزی بگویم. میخواهم گزارشی که شنیدهام را بیان کنم.
مخالف سیره عقلایی است که اگر امر قرائن صدوری باشد که اطمینان آور باشد با توجه به آن، وقوعش در خارج را رتبهبندی میکند. برخی را میپذیرد و برخی را نمیپذیرد.
استاد نجفی: یعنی اصلاً حرفی نمیزند؟ یعنی اگر راننده تاکسی حرفی را زد و من پنجاهدرصد احتمال میدهم درست باشد نمیتوانم بگویم که فلانی چنین گفت؟
الآن ما با نقل واقع کار داریم نه اینکه فلان آقا چنین گفت. وقوع در خارج ملاک عمل سیره عقلاء است. میخواهند درباره آن تصمیمگیری کنند که این خیابان بسته است یا نه؟
استاد نجفی: بحث دارد منحرف میشود. صحبت بر نقل است. شیخ عباس قمی اگر بخواهد از کتابی نقل کند باید صد در صد مطمئن باشد آنچه در این کتاب نوشتهشده درست است؟
اشتباه در همینجا است. اگر شما به مخاطبتان میگویید در کتاب محرق القلوب اینگونه آمده است حرف شما درست است ولی مخاطب که نمیداند این کتاب چیست؟ و مرحوم نراقی را نمیشناسد و شایستگی فقهی و ضعف تاریخی ایشان را نمیشناسد گفته شما چه فایدهای دارد؟ او گمان میکند که شما واقع را میگویید. شما به خیال خودتان راست گفتید؛ درحالیکه این اغراء به جهل است. مخاطب را به سمت و سویی سوق دادید که او گمان میکند واقعیت خارجی را بیان میکنید. اینکه اسم مصدر را بیاوریم درحالیکه مخاطب نمیداند مصدر چیست؟ مشکلی را حل نمیکند. جدیداً دیدهام که مداحان مصدر نقل میکنند و کتابی میگوید که ما حتی اسم آن را نشنیدهایم؛ مثلاً منهاج الدموع.
استاد نجفی: اگر بگوید در منهاج الدموع نوشته، کار حرامی مرتکب شده است؟
این کار اغراء به جهل است و اشکال دارد و مجوز نقل ندارد. نکتهای که اینجا مهم است این است که سند اصلاً ملاک نیست.
استاد نجفی: اطمینان ندارد.
اطمینان دارد. از قرائن عقلایی که در کنار هم قرار میگیرد اطمینان حاصل میشود.
استاد نجفی: قرائن طبری چیست؟
همینکه متنی از ابومخنف در اختیارش بوده است. طبری ممکن است مطلبی را نقل نکند ولی دروغ نمیسازد.
استاد نجفی: دارد دروغی را نقل میکند.
میگوید ابومخنف چنین مطلبی را گفت. سیف بن عمر نیز چنین گفت. دو مطلب با هم متعارضاند. اگر نقل سیف بن عمر متعارض با نقل ابومخنف نباشد به هیچ جایی ضرر نمیزند.
استاد نجفی: ضرر نمیزند ولی از کجا معلوم که درست باشد؟
ما همین مطلب را میگوییم که باعث افزایش اعتماد میشود. درست بودن به آن معنا که سند محور باشد اصلش را قبول نداریم. بحث اعتبار مصدر و اعتبار روایت با هم متفاوت است. شما میگویید آقای رفیعی که به قرآن و حدیث مسلط هستند روایتی را نقل میکنند من میدانم ایشان کارکردهاند و اعتماد به نقل آقای رفیعی ممکن است پنج درصد اشتباه باشد ولی نودوپنج درصد آن را اعتماد کنم. اعتماد به مصدر به این معنا است.
ممکن است در کتاب شیخ مفید مطلبی را پیدا کنید که نقد تحقیقی میکنید ولی موجب نمیشود مطالب دیگرش را کنار بگذارید برخلاف کتابی که بیشتر آن ضعیف است؛ مثلاً در کتاب کافی چهل حدیث از بین ۱۶ هزار حدیث مطمئناً مردود است. اگر یک نفر مانند مرحوم کلینی کتابی نوشته است که بیستوپنج صدم درصد از کتابش اشتباه باشد معجزه است و نقل از این کتاب به جهت شایستگی خوب است ولی نمیتوان با کتاب مشارق انوار الیقین شیخ رجب مقایسه کنید.
مشترکات ابومخنف که در کامل و ارشاد آمده است ممکن است بگویید پنج درصد اشکال دارد ولی نودوپنج درصد آن قرائن عقلایی بر اعتبارش وجود دارد درحالیکه در کتاب اسرار الشهاده اینگونه نیست.
استاد نجفی: کتاب اسرار الشهاده و تذکره الشهاده و مانند آن چند درصد از مطالبش دارای اشکال است؟
اتفاقاً این کار جالبی است و بهعنوان پایاننامه میتوان روی آن کار کرد. یک سری ملاکها را قرار دهید و تکتک کتاب را بررسی کرد که چه مقدار میتوان به این کتاب اعتماد کرد؟ آیا به مخاطب میتوان توصیه کرد؟
استاد رفیعی: فرمایش آقای طباطبایی که قدمت یک متن میتواند اعتبار باشد. به این معنا که بیشتر میتوان به آن اعتماد کرد؛ مثلاً در قرن چهارم آمده است ولی تائید صد در صد نیست. شما وقتی به خانه میآیید و میگویید راننده تاکسی میگفت که یک نفر اعدام شده است و من نمیدانم درست گفته است یا نه؟ ولی یکوقتی میگویید از پلیس سؤال کردم و او چنین جوابی داد. بالاخره حرف پلیس با راننده تاکسی فرق میکند و محکمتر نقل میکنید. میخواهم عرض کنم که در اینجا شیخ مفید و شیخ عباس قمی است و با افراد دیگر متفاوت است. در هر دو مورد نیز مجوز نقل داریم.
خود من از معالی السبطین بسیار کم نقل میکنم ولی از لهوف زیاد نقل میکنم.
استاد نجفی: لهوف مرسل است.
استاد رفیعی: زمان و جایگاه سید بن طاووس را در نظر میگیرم.
استاد نجفی: این کتاب را در اوان جوانی نوشته است و خودش میگوید متوجه برخی مسائل نبوده است.
استاد رفیعی: این درست است که نمیشود واقعه را تائید کرد.
استاد نجفی: باید به گوینده محقق معیار بدهیم.
استاد رفیعی: معیار تکیه بر نقلهایی که اعتبار نسبی دارند.
سؤال: معیار شما از قدمت چیست؟ نقل کردید آنچه بعد از شیخ عباس قمی آمده است قابلاطمینان نیست و این مسأله بسیار طولانی میشود و کار را سخت میکند. همچنین روی نسخ خطی مقاتل هم کار مقایسهای شده است؟ چون ممکن است حین انتقال مطالب اشتباهاتی رخداده است.
در معیار قدمت، کتابها را به چهار گروه تقسیم میکنیم:
گروه اول: کتابهایی که تا دوره شیخ طوسی نوشتهشده است. این کتاب را از قدمت و شایستگی بیشتری برخوردار میدانند؛ مثلاً کتابهایی که در حوزه حدیثی قم در دوره غیبت نوشتهشده است از این گروه هستند.
گروه دوم: بعد از دوره مرحوم شیخ طوسی شروع میشود تا دورهای که علامه مجلسی کتاب بحارالانوار را نوشتهاند. ایشان از کتابهای خطی بسیار شایستهای استفاده کردهاند و اینها در رتبهای هستند که اگر بتوانید قرائنی دال برافزایش اعتماد بر آن اقامه کنید شایستگی اعتنا دارند. نمونه مشخصش کتابهای سید بن طاووس است.
گروه سوم: تا اوایل این سده و همان مطلبی که آیتالله احمدی میانجی میفرمودند. کتابهای این دوره بستگی به مستنداتشان دارد. هر کتابی مانند ناسخ التواریخ قابل استناد نیست و منابع این کتابها در اختیار ما است و میتوانیم مقایسه کنیم و ضریب اهمیت بدهیم و این نمره دادن باعث اعتبار بیشتر میشود.
گروه چهارم: مطالبی در این کتابها هستند که در هیچکدام از دورههای قبل نیست.
در مورد نسخ خطی که گفتید مشکلاتی که در نسخ خطی وجود دارد از این همین نوع است؛ مثلاً نسخ خطی کتاب اسرار الشهاده بسیار متنوع است و در نسخ مختلف آن تعارض وجود دارد. این کار ویژهای میخواهد که هزینه فراوانی دارد و خبرویت خاصی میخواهد.
نوشته شده توسط محمد صادق غلامی
پاسخ دهید