- مهمترین ویژگی منافق
- مواضع مذبذب معاویه
- استراتژی معاویه
- ولایت یعنی چه؟
- بال و پر دادن به یهود
- خطبه یزید
- شعار امروز
- نفوذ کعب الاحبار
- آبروی شیعه
- کار بیسند
- فقه اسلام و یهود
- کعب و کشتن ابوذر
- راستگوتر از ابوذر
- تابعین و صحابه
- خطر کنز
- قصّهی حکیمانه
- نیّت برای خدا
- قرار عاطفی
- حرف با سند
- مرکب راهوار
- از میان دو انگشت
- امامت نتیجهی صبر
- مولای کریم
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی»[۲].
«إِلَهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».
(صلوات خاصّه حضرت زهرای مرضیه)
در دوران قوّت دین، در دوران حکومت دین، غلبهی دین نفاق هم رشد پیدا میکند. وقتی نفاق رشد پیدا میکند، اگر حواس ما نباشد کمر اسلام را میشکند.
مهمترین ویژگی منافق
چند شب در محضر قرآن نشستیم و اوصاف منافقین را بیان کردیم. عرض کردیم مهمترین ویژگی منافقین هم طبق آیات و هم روایات متعدّد زدن و شکستن و تخریب چهره، تقدّس زدایی از علمدار است. آن علمدار به عنوان اوّلی رسول اعظم است و بعد امیر المؤمنین است که اصلاً شخصیّت مستقل از پیغمبر نیست همان نفس الرّسول است، بعد ائمّهی هدی هستند. مثال زدیم که دورانی پیش میآید که مثلاً در قم میگویند یونسبن عبد الرّحمن آن کسی است که پرچمدار است، مثلاً حضرت رضا میفرماید و یک جریانی پیش میآید که یونس را میکوبد، یک جریانی هشام را میکوبد، یک جریانی زراره را می کوبد. همینطور، بعد در دوران مرجعیّت که هر چه دورتر شود دورتر ولی بالاخره آن پرچمدار را می زند.
ولو به اندازهای که فیلمی منسوب به او باشد آن فیلم را نقد میکند. بعد به عنوان مثال سعی کردیم راهکارهای معاویه را به عنوان نماد نفاق با هم بررسی کنیم.
عرض کردیم معاویه سردمدار منافقین نیست، آغازگر نیست، پدر جدّ نفاق نیست، در اصطلاح طلبگی ابو عذر نفاق نیست، ولی چه کنیم که فعلاً ما از معاویه شروع میکنیم. تقدّس او کمتر است و مفتضحات او نیز مسلّم است.
مواضع مذبذب معاویه
از کتاب «البدایه و النّهایه» ابن کثیر عرایضی تقدیم کردیم و بعد سراغ صحیح بخاری رفتیم و معاویه را بیان کردیم. خلاصهی آن این بود که معاویه هر جا یک گونه حرف میزد. یعنی مواضع آن مذبذب بود. یک جا اعلم امّت است و یک جا میگوید: من نجنگیدم که شما نماز بخوانید «قَاتَلْتُکُمْ لِأَتَأَمَّرَ عَلَیْکُم»[۳] خواستم حاکم شما شوم، خواستم حکومت دست من باشد، یک جایی میگوید که اعلم امّت هستم و یک جایی در مدینه صریح میگوید که من نمیخواستم امّت را رها کنم، نمیخواستم امّت پیغمبر را رها کنم، میدانم که من را نمیخواهید ولی من قوّت در دین دارم، قوّت در اداره دارم و از این حرفها.
استراتژی معاویه
یکی از استراتژیهای جدّی معاویه چه بود؟ این بود که بیاید یک مسئلهی کوچک را بزرگ جلوه دهد و بگوید که «أین علمائکم»؟ آقا خود شما ولایت را از بین بردید و با امیر المؤمنین دشمنی کردید و ربا خواری ذهب به ذهب، بت فروشی، شراب خواری و همه چیز را رواج دادید و حالا این یک مسئلهی کوچک اشکال دارد! یعنی اذهان را برگرداند.
خدا حضرت امام را رحمت کند، آن زمانی که بحث دشمنی با بهاییها قبل از انقلاب پیش آمده بود میفرمود که شما با پهلوی بجنگید، پهلوی برود بهاییّت هم میرود. یعنی هر علمی بلند کنند که آن علم اصلی را کم رنگ کنند. مسجد ضرار است کنار بگذارید. دقّت کنید. انسجام همه به یک نقطه و هجوم همه به آن نقطهای که دستور میدهد.
ولایت یعنی چه؟
اصلاً ولایت همین است. ولایت یعنی من که با شما صحبت میکنم دست من ولایت مدار است. با شما که حرف میزنم دست من در راستای تفهیم عرایض من کار میکند و بیهوده تکان نمیخورد. اگر اینطور باشد میگویند که آقا بیماری گرفته است و دست او در اختیار خود او نیست و بیهوده تکان میخورد. این دست اگر تکان میخورد در راستای تفهیم عرایض من است. یعنی ولایت مدار است و از خود حرکت ندارد و حرکت آن در راستای هدف من است. پای من هم همینطور است. چشم من هم همینطور است. همهی اعضای من اگر ولایت مدار نباشند خراب کار میکنند، ساز فالش بزن است، قبیح است.
آن کسی که در جامعهی اسلامی ولایت مداری نمیکند مانند ساز فالش است. مثل آن سیمی است که ناکوک است، صدای او گوش خراش است، حال بهم زن است. منتها قبح آن را ما متوجّه نمیشویم.
بال و پر دادن به یهود
یکی از اقدامات معاویه بال و پر دادن و راه باز کردن برای یهود است. این خیلی بحث مفصّلی است در حدّ اینکه به قول کسانی که میگویند present میکند، فقط من موضوع را بیان میکنم. خود این بحث مفصّلی است. یهود در صدر اسلام برجسته و پررنگ است. بعد از پیغمبر یهود برجسته است و بعد که کارهای خود را خوب انجام میدهد کنار میرود و شما دیگر او را نمیبینید.
خطبه یزید
توجّه کنید که معاویه جریان نفاق است. اگر به یاد داشته باشید دو خطبه یزید را خواندیم که گفت من میخواهم به حکومت برسم که «عدل یومٍ» عدالت در یک روز از پانصد سال برتر است، نفاق دارند. خیلی حرف از امام شهدا میزند با اینکه اصلاً اعتقاد ندارد امّا هر جایی که کار خرابی کند میگوید امام و شهدا.
شعار امروز
امروز شعار همهی ولایتیها و ضد ولایتیها، ولایت است. کتاب صحیح بخاری، در حدیث ۷۳۶۱ این طور آمده است: به معاویه گفتند که یک عدّهای از قریش مدینه آمدهاند و از یهود سؤال کنند. «ذکر کعب الاحبار» کعب الاحبار رأس یهود است و یکی از معضلات بزرگ این عزیزان ما است که مستضعف فکری هستند. این که میگویم عزیزان ما والله شوخی نمیکنم. خدا شاهد است، من برادران اهل سنّت را عزیز برادر مستضعف میدانم که ما در استضعاف آنها نقش داریم. ما اگر روش اهل بیت را پیش بگیریم که مهربانی و روشنگری میکردند، اینقدر برای خود دشمن درست نمیکردیم و وضع الآن اینطور نبود. حدّاقل ۱۰ یا ۱۵ درصدی که صفحهی دل پاک دارند این شکلی نبودند. حدّاقل ۱۰ یا ۱۵ درصد امید بود.
نفوذ کعب الاحبار
اینها امروز یک معضل بززگی دارند که یکی از بزرگان خلفا با کعب الاحبار دوست خیلی صمیمی بوده است. یعنی بدون إذن او آب نمیخورده است. عزل یا نصبی را بدون مشورت او نمیکرده است. حتّی از او میپرسد که من بعد از خود علی را به عنوان حاکم انتخاب کنم یا نه؟ میگوید: نه. چرا؟ میگوید برای اینکه «لا یَجتَهِدُ بِه أجتِهَادِ رَأیِهِ» علی به درد حکومت داری نمیخورد. علی همیشه میگوید که پیغمبر چه گفت، پیغمبر چه نگفت. در آنجاهایی که مصلحت است که خود من یک چیزهایی را به اهل اسلام تحمیل کنم، علی میگوید: صبر کنید پیغمبر این کار را نکرده است.
آبروی شیعه
یعنی امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) را بعد از جنگ جمل به کوفه آوردند و گفتند: آقا بفرمایید دار الحکومه، فرمود: که به کاخ بروم، نمیروم. گفتند که روابط بین المللی است. میآیند و میروند و آبرو است. معاویه همین کار را میکرد. معاویه یک کاخ ساخته بود که وقتی رومیها میدیدند تعجّب میکردند و میگفت که آبرو است. آبروی اسلام به ساختمان آن نیست. «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى»[۴] آبروی اسلام به حیدر است، آبروی اسلام به مرد با تقوا است، آبروی شیعه به آیت الله بهجت است، یک پیرمردی که نه قیافه دارد و نه حرفی با کسی زده است ۸ میلیون نفر به تشییع جنازهی او میروند، این آبروی شیعه است. گفت: من نمیروم. گفتند: روابط بین المللی، خارجی، حالا که ساختند، هر کاری که کردند گفت: من نمیروم. گفت: علی به درد نمیخورد «لا یَجتَهِد بِهِ إجتِهَادَ رَأیِه» علی میخواهد مانند پیغمبر عمل کند.
کار بیسند
اگر به یاد داشته باشید عرض کردم که یکی از روشهای منافقین چه بود؟ کار بیسند. کار خود او که میخواهد به اسم اسلام جا بزند. مصلحت این است، آبروی ما است که به کاخ برویم. چون آبروی ما است و بی آبرو میشویم. علی (سلام الله علیه) چه میگوید؟ میگوید: پیغمبر، این خلاف مشی پیغمبر است. آقایان مصلحت دیدند بیت المال را آنطور که دوست دارند تقسیم کنند و به حاج ابوسفیان ۲۰ برابر سردار بدر بدهند. امیر المؤمنین میگوید که پیغمبر، تساوی.
البته من قبلاً بارها توضیح دادم که در اسلام تساوی شرط نیست، استحقاق شرط است، منتها آن موقع دولتی نبود که خدمات بدهد و کسی هم به دولت خدمات نمیداد و لذا مساوی میدادند. ما نمیگوییم که به پزشک و رفتهگر و راننده به یک صورت باید پول بدهند. هر کسی به اندازهی خدمتی که میکند باید بگیرد و این را قبول داریم. امّا در آن دوران که خدمات شهری مانند امروز نبود تساوی بود.
پیغبر فرموده است تساوی تساوی، اگر مهر زن خود هم کرده باشید میگیرم. گفتند: این تندرو افراطی است. زبیر رسماً در بصره سخنرانی کرد و گفت که علی افراطی است.
کعب الاحبار به خلیفه گفت که علی «لا یَجتَهِد بِهِ إجتِهَادَ رَأیِه» است. او یک کلمه مصلحت اندیشی نمیفهمد. ما میگوییم شرایط جهانی و او میگوید که پیغمبر خطوط کلّی را اینطور فرموده است.
فقه اسلام و یهود
میدانید که بعضی از برادران عزیز ما قائل هستند که کعب الاحبار یک نسخهی واقعهی تورات داشته است. ذهبی در «سِیَرُ أعلامِ النبَلاء» به این قائل شده است. چرا؟ چون میدید که خلیفه او را میپذیرد و هم برای او جمعهها تعطیل بود و هم شنبهها. یعنی هم به فقه اسلام عمل میکرد و هم به فقه یهود.
عند التّعارض چه کار میکرد؟ اگر یک حرام داشتیم و یک حلال، حرام را مرتکب نمیشد. یعنی مثلاً فرض کنید که یهودیها قبول نداشتند که شتر بخورند، مسلمان که شده بود باز هم گوشت شتر را حرام میدانست. فقه یهود را جاری میدانست. برای اینکه بتوانند این را حل کنند گفتند که او یک نسخهای از تورات اصلی را در دست داشت. اهل آن بروند به «سِیَرُ أعلامِ النُبَلاء» ذهبی مراجعه کنند که این عالم برجسته این را تأیید کرده است. چرا تأیید کرده است؟ برای اینکه میدیدند که خلیفه حرفی نمیزده است و پذیرفتند.
کعب و کشتن ابوذر
یکی از کارهایی که کعب کرد این بود که ابوذر را به کشتن داد. ابوذر به او اعتراض کرد و معاویه گفت که اگر بخواهد اینطور باشد و حیلهی ما را آشکار کند نمیشود. او را تبعید کردند. از معاویه سؤال کردند که حضرت اشرف کعب الاحبار را چه کار کنیم؟ گفت: «إِنْ کَانَ مِنْ أَصْدَقِ هَؤُلاَءِ المُحَدِّثِینَ الَّذِینَ یُحَدِّثُونَ عَنْ أَهْلِ الکِتَابِ»[۵] که خوب الحمدلله، اگر میبینید که راستگو است و حقّ و حقیقت را میگوید اشکالی ندارد. اگر هم دروغ میگوید که نه اجازهی فعّالیّت ندهید.
راستگوتر از ابوذر
ولی چنان به او اجازهی فعّالیّت دادند که وقتی که ابوذر روایت را نقل کردند آنها فهمیدند. گفتند که چه کسی به شما اجازهی نقل حدیث داده است؟ ابوذر گفت: من از پیغمبر شنیدم و زمان پیغمبر هم مشهور بودم. زیر آسمان «أَصْدَقَ لَهْجَهً»[۶] راستگوتر از ابوذر کسی را پیدا نمیکنید. از پیغمبر دارم. گفتند: نه باید از سلطان مجوّز بیاورید. گفت: چه کسانی مجوّز دارند؟ گفتند: حاج آقا ابو هریره، حاج آقا ابو انس، حاج آقا کعب الاحبار. دعوا از اینجا شروع شد. به عنوان اصدق مردم راه باز کردند که کعب الاحبار بیاید و حدیث بگوید! یعنی در حکومت این منافق کرسی حدیث را به یک یهودی پیغمبر ندیده دادند و بعد همان ذهبی آشکار میکند که یک استثناء در تاریخ اتّفاق افتاده است.
تابعین و صحابه
تابعین و صحابه را دوستان میدانند که صحابه شاگرد پیامبر هستند و تابعین شاگر صحابه هستند. چه کسی نقل میکند؟ تابعین از صحابه نقل میکند. میگوید که یک استثناء داریم که چهار صحابه از یک تابعی نقل میکنند. یا للعجب! تابعی کجا از پیغمبر شنیده است! میگوید بله، آن تابعی هم استثنائاً کعب الاحبار است. انسبن مالک، عبدالله پسر عمروعاص، ابو هریره اینها به مجلس درس کعب میرفتند. بعد میآمدند و میگفتند که قال رسول الله.
این را من نمیگویم. در کتاب تفسیر ابن کثیر که سر تاریخ آن نشسته بودیم چهار روایت از عبدالله عمروعاص میآورد که به پیغمبر نسبت داده است. میگوید: اینها برای پیغمبر نیست، این را از یهود گرفتیم. من نمیگویم که بگویید که به اصحاب توهین میکنید، ابن کثیر سلفی میگوید. اهل آن میداند که من چه میگویم. کسانی که اهل این بحثهای تاریخی هستند. یعنی در مجلس درس کعب نشستهاند و وقتی میآیند میگویند قال رسول الله. به همین راحتی BBC را در دین وارد کردند. از کعب میگیرند و به مردم میگویند: قال رسول الله!
دیگر چه کاری باید بکنند که نکردند. چیزی از دین نمیماند. این یک کار است. معاویه بسیار زیاد اسراف زیادی میکرد. اگر به یاد داشته باشید قرآن هم در دو جا در سورهی توبه فرمود: «لا تُعْجِبْکَ»[۷] پیغمبر شگفت زده نشوید! اینها خیلی ثروت دارند. دزدان حرفهای هستند.
خطر کنز
سؤال میکردند و میگفتند که آقا چطور نزدیکان شما که میمیرند با تبر طلا تقسیم میکنند ولی بقیه که میمیرند پول کفن آنها را هم ندارند. سؤال کردند: مسئلهٌ، این آیه قرآن است «وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّه»[۸] کسانی که کنز میکنند. این خیلی خطرناک است. پولداری خطرناک نیست ولی کنز یعنی گنج میکند و میشود هزار میلیارد و معلوم هم نیست که از کجا آورده است. آدم پولدار هزار میلیاردی حلال خور هم داریم ولی خیلی کمیاب است و در حدّ موجود زنده در مریخ که ممکن است باشد. هست. پولدار حلال خور واقعا ًداریم ولی خیلی سخت پیدا میشود. داریم ولی سخت پیدا میشود. به کسی جسارت نمیکنیم. ما اگر برادر مسلمان را میبینیم نباید به او جسارت کنیم. کمیاب است حالا اگر در حدّ موجود زنده در مریخ هم نباشد کمیاب است. «وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها» این را میخواستم بگویم که پولداری بد نیست ولی کنز بد است. از دست او نمیچکد.
قصّهی حکیمانه
یک قصّه بگویم که فضا را تلطیف کنیم. قصّهی آن را یکی از اساتید ما گفته است و خیلی حکیمانه است و خیلی به آن امید بستهام. خدا کند که خود من یک بار به این عمل کنم. میگوید که در یزد بود و بچّهها خیمه عزا برپا کردند و گفتند که پول نداریم. چه کار کنیم؟ گفتند که یک حاج آقای بازاری داریم که انسان خوبی است. پیش حاج آقا رفتند و گفتند که حاج آقا سخنران میخواهیم، مدّاح میخواهیم، پرچم می خواهیم، غذا میخواهیم، چایی میخواهیم. گفت: این چک را بگیرید و هر چه میخواهید بنویسید. کم ننویسید و آبرو داری کنید. اینها هم حساب کردند که مثلاً ما شبی ۲ هزار جمعیّت داریم و حساب کردند و چک را نوشتند. چند بار این بزرگوار این را نقل کرده است و انسان راستگویی است و میگوید که خود من پرسیدم. حرف هم حکیمانه است. آوردند که چک را به این بدهند و او چیزی بگوید. میگوید که تا چک را آوردند و به او دادند، دست خود را روی مبلغ آن گذاشت و امضا کرد. یعنی به اندازهای که توان داشت کمک کرد.
خدا شاهد است که والله اگر من یک نعلبکی، یک استکان برای امام حسین این کار را کنم، ارباب میخواهم که این کار را برای شما انجام دهم. کمی تنگتر بنشینم تا یک نفر به جلسه بیاید که برای خالصاً لوجه الله باشد. خالصاً لوجه الحسین هم همان خالصاً لوجه الله است. چون اراده و خواست سیّد الشّهداء با خدا فرقی نمیکند. میگوید که چند وقت بعد که از دنیا رفت او را در خواب دیدند و گفتند که چه شد؟ گفت: نمیدانم پروندهی من را پیش سیّد الشّهداء بردند و او نگاه خود را به طرف دیگر کرد و امضا کرد.
نیّت برای خدا
یعنی شما نیّت کنید که کاری از دست شما برمیآید را انجام دهید. این حرف حکیمانه است. حرف خوبی است ولو قصّه هم نباشد این حرف حکیمانه است. آن چیزی که از دست شما بر میآید را انجام بدهید. چه چیزی برمیآید؟ من اگر اینجا میآیم که برای شما سخنرانی کنم و میتوانم ۵۰۰ ساعت وقت بگذارم، همان ۵۰۰ ساعت وقت را بگذارم و از آن کم نگذارم و کمکاری نکنم. من کمکاری نکنم والله اهل البیت دست من را میگیرند. اهل البیت کسانی نیستند که بدهکار کسی شوند. امتحان کنید. قرار شد که یک قراری با او بگذاریم و بگوییم که از این به بعد که من به صحنهی گناه رسیدم؛ ببینید که با کدام یک از ائمّه میتوانید ارتباط عاطفی برقرار کنید، من امام حسن را خیلی دوست دارم، میگویم برای اینکه اساتید ما گفتهاند که این آموزش است.
قرار عاطفی
اگر به صحنهی گناه رسیدید و خواستید که انجام ندهید بگویید که یا امام حسن ما با شما دوست هستیم برای شما بد است. من به خاطر شما اینکار را نمیکنم. خشمگین شدید بگویید یا مولا من را به اسم شما میشناسند، من به خاطر شما خشم خود را کنترل میکنم. بعد ببینید که زندگی شما عوض میشود. من را که میبینید که بیچاره هستم سرطانی هستم که تغییر نکردهام. بزرگان گفتند که اگر این کار را کنید تغییر میکنید و جواب هم میدهد. إنشاءالله اگر سرطانی نشده باشد و بدخیم شده باشد هم سنخی جواب میدهد. گفتند: «وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها» پولها را جمع میکند و نمیدهد. شما هزار میلیارد دارید و حلال هم هست خوب بدهید! بدهید که خدا هم باز بدهد. «وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیم» منافق چه کار میکرد؟ بی سند حرف میزد.
حرف با سند
از کتاب صحیح بخاری حرف میزنم و اصول کافی نمیخوانم. «قَالَ مُعَاوِیَهُ: مَا هَذِهِ فِینَا»[۹] این آیه در مورد ما نازل نشده است. درمورد اهل کتاب نازل شده است. کجای آیه چنین حرفی زده است. دقیقاً این حرف را از کجا درآوردید. از روی سند باید بگویید. اگر قرار باشد هر کسی در دین بدون سند حرف بزند دیگر چیزی از دین باقی نمیماند.
مرکب راهوار
مولا هم امشب اصحاب را جمع کرد و چراغها را خاموش کرد. فرمود: «إتَّخِذوا اللَّیلَ جملاً» امشب شب قدر است. عدّهای پرواز کردند. إنشاء الله ما از دست ندهیم. برای ما چند بار رخ داده است. فرمود: «إتَّخِذوا اللَّیلَ جملاً» شب که تاریک میشود و شما را نمی بینند این را مرکب راهوار قرار دهید و بروید. آن کسی که همیشه ساکت بود، آن کسی که پیشنهاد نمیداد، آن کسی که به مولا تحمیل نمیکرد، یک بار اظهار نظر نکرد اینجا بلند شد و اوّل از همه ایستاد و گفت: بریم «لِنَبْقَى بَعْدَک»[۱۰] که بعد شما بمانیم «لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِکَ أَبَدا» خدا آن روز را نیاورد. ما بر نمیگردیم. تا دیدند که حضرت عبّاس بلند شد بقیه هم بلند شدند. زهیر تازه به امام رسیده است. ما قدر مولا را نمیدانیم، زهیر یک ماه هم با ارباب فرصت ندارد. بلند شد و گفت: اگر هزار بار من را بکشند و بسوزانند من شما را ترک نمیکنم. تازه شما را پیدا کردهام کجا بروم. البته مولای رحیم ما هم یک کاری کرد. مولا به هیچ کس نیاز نداشت. خود او همهی عالم وجود است. غیر از او در عالم وجود چیزی نیست. منتها مولا کریم است و نمیخواهد که این ها از این سفره بیبهره باشند. لذا اینطور فرمود: شب را مرکب راهوار قرار دهید. هر کس میرود یکی از اهل بیت من را هم ببرد. یعنی که بدانید که میخواهید بروید زینب اینجا است. غیرت آنها هم قبول نکردند و نرفتند.
از میان دو انگشت
بعضی نقلها میگویند که اینها را که جمع کرد و صحبت کرد فرمود: این هم جای شما است. دیدند اصحاب که چند دسته شدند. یک عدّه سرمست شدند و گفتند یعنی میشود که در بهشت همسایهی امام حسین شویم. این غم دارد! شنیدید که مسابقه میدادند «تنافسوا»، «تسابقوا» به سمت نیزه و شمشیر اینها حمله میکردند چون دیدند که کجا میخواهند بروند. یعنی میشود که انسان همسایهی زهرای مرضیه شود. امّا یک عدّه از اینها با معرفتتر بودند. اینها گریه میکردند. مثل همان که قبلاً گفتم که اینها میگفتند که حافظ خیمههای مولا کم میشود. اینها ویژه هستند.
(روضه خوانی)
شیر مرد توحید
اگر مرحوم حاج آقا مجتبی (رحمه الله علیه رحمه واسه) که إنشاء الله روح و ریحان به مرقد مطهّر او عائد و واصل شود نگفته بود کسی جرأت نمیکرد میگفت: وقتی حضرت ابراهیم؛ فرق تربیت ابراهیم (علی نبیّنا و آله و سلّم) شیر مرد توحید را با امام حسین مقایسه کنید و ببینید که کلاس اینجا خیلی بالا است. خدا خیلی به ما لطف کرد. دیدید خود سیّد الشّهداء هم فرمود که من در دولت ایمان به دنیا آمدهام. خدا هم به ما لطف کرد که ما در جایی به دنیا آمدهایم که با اینها آشنا شویم.
امامت نتیجهی صبر
حضرت ابراهیم به پسر خود فرمود: من باید تو را «إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک»[۱۱] پسرم من خواب دیدم که باید سر شما را جدا کنم. چه کار کنم؟ گفت: «یا أَبَتِ افْعَل» پدر انجام بدهید. «سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرین» من صبر میکنم. آفرین به این اطاعت، خدا هم به او مدال امامت داد. صبر میکنم یعنی درد هم دارد، امّا خدایا میشود که من را هم جزء بندههای خود حساب کنید. این یک فاز خیلی بالا است. آخر صبر امامت است.
(روضه خوانی)
مولای کریم
برای امام حسین امشب و فردا چه فرقی میکند؟ بنشینیم حساب کنیم که اگر آقا امشب شهید میشد یا فردا چه میشد؟ تا ببینیم که مولای کریم چه کسی است. فردا ۲۳ نفر از آن طرف به این طرف آمدند، برای حر برنامه ریخته بود. فرق امروز و فردا این بود که اگر امشب بود حرّی نبود و فردا حر است و ۲۳ نفر دیگر هم هستند. چند صد نفر هم از سپاه متزلزل شدند و رفتند. مولا نمیخواهد که هر چه کمتر مقابل او شمشیر بکشند کمتر بیچاره شوند. بعد نوشتند که آقا چند کار دارد و یکی از آن این است که قرآن بخواند. بعد نماز است. چند کار دیگر نیز دارد، جلوی در خیمهی خانمها خارها را از روی زمین میکند. این نقل را بعضیها هم شب عاشورا گفتند و هم روز عاشورا گفتهاند.
(روضه خوانی)
اگر شما به عراق یا سوریه بروید و به این خانوادههایی که دست داعش اسیر دارند بگویید که یک زن یا چند دختر محترمه، مخدّره یعنی اینها را فقط از حجاب پرده و خیمه کسی احساس کردهاند، دست داعشیها گرفتار شود آنها میفهمند.
(روضه خوانی)
اگر ارباب ما یک سکوت میکرد یزید حاضر بود که نصف حکومت خود را بدهد، یعنی فقط تظاهر به دشمنی نکند. نامهی یزید را پرتاب کرد. گفت: «لَوْ تُرِکَ الْقَطَاهُ لَنَام»[۱۲] این را هم روز عاشورا گفتند و هم شب عاشورا گفتند.
(روضه خوانی)
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– البدایه و النّهایه، ج ۱۱، ص ۴۳۷٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۱۸۹٫
[۵]– صحیح البخاری، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنه، باب قول النّبی، ح ۷۳۶۱٫
[۶]– الأمالی (للطوسی)، ص ۷۱۰٫
[۷]– سورهی توبه، آیات ۵۵ و ۸۵٫
[۸]– سورهی توبه، آیه ۳۴٫
[۹]– صحیح البخاری، کتاب تفسیر القرآن، باب قوله، ح ۴۶۶۰٫
[۱۰]– الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۹۱٫
[۱۱]– سورهی صافات، آیه ۱۰۲٫
[۱۲]– الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۹۳٫
پاسخ دهید