- قیام امام حسین (علیه السّلام) برای جلوگیری از نفاق
- معیار شناخت منافق
- فرامین حضرت حق در مورد منافق
- معیار تشخیص نفاق با سند
- حسّاسیّت نسبت به جامعه در برابر نفاق
- سرّی عمل کردن منافقین در زمان پیامبر
- علنی عمل کردن منافق
- فرمان خدا به پیغمبر در برابر منافق
- خشنونت نسبت به اعمال قبیح منافق
- استفاده از برچسب برای پیشبرد اهداف
- مهربان نبودن با غارتگر بیت المال
- ندادن هیچ جایگاهی به آدم منافق در عرصهی اجتماع
- مجازات شدن منافق در عرصهی اجتماع
- برخورد کردن با مفسد فی الأرض
- فرمان خدا به پیغمبر برای نرفتن بر سر قبر منافقین
- القای خستگی یکی از کارهای منافق
- تضعیف اذهان عمومی با شعارهای افراطی و اعتدالی
- دستهبندی منافقین و مسلمین از منظر قرآن کریم
- عامل تفرقه ایجاد دو دستگی
- ایجاد تفرقه اقبح قبایح است
- برخورد تند جامعه با افراد شقاق
- داستانی از مرحوم کاشف الغطاء
- سوء استفاده کردن از قدرت
- زدن علمدار برابر با نابودی اصل دین
- فرق ترور با محدور الدم
- از بین بردن جرثومهی فساد
- شکستن هیمنهی مسلمین با ساختن مسجد
- ندای حکمیّت یعنی نفی حاکمیّت پرچمدار
- اطاعت از پرچمدار در برابر تفرقه
- رجزخوانی سردارها در جنگ
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلَهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».
قیام امام حسین (علیه السّلام) برای جلوگیری از نفاق
بحث ما نفاق و خطرناکتر از نفاق است. تا نفاق بحث نشود به خطرناکتر از آن نمیرسیم. إنشاءالله وارد این بحث خواهیم شد که سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) برای جلوگیری از خطرناکتر از نفاق قیام کرد. یعنی حداقل یکی از اهداف آن بزگوار این بود.
معیار شناخت منافق
بعضی از معیارهای شناخت منافقین و رفتارهای آنها را با هم گفتگو کردیم از جمله اینکه تمام همّ آنها این بود که علمدار را بزنند، چون از علمدار سیلی خوردند. چون از پیغمبر سیلی خورده بودند، پیغمبر را تخریب گسترده کردند. ما بخواهیم برای کسی لطیفهای بسازیم بعضی از چیزهایی که نسبت به رسول خدا نقل شد را خجالت میکشیم برای بعضی از آدمهایی که لطیفه میسازیم نقل کنیم. علّت آن عظمت اسلام است. اگر اسلام موفّق باشد، قاهر باشد، اگر نظام اسلامی قاهر و پیروز و مقتدر باشد، جریان نفاق در سطح نفاق فعّالیّت میکند، اگر نباشد همان خطرناکتر اتّفاق میافتد. یعنی اصلاً انگیزهی نفاق برای دوران قدرت و محبوبیّت است.
فرامین حضرت حق در مورد منافق
به محضر قرآن کریم رفتیم تا ببینیم حضرت حق در مورد منافقین چه میفرماید. به اینجا رسیدیم که فرمود: پیغمبر چون آنها سند ندارند مدام قسم میخورند. خواب دیدم، خاطره دیدم هیچ کس نبود، من بودم هیچ کس نبود، خدا شاهد است این مجرّب است، والله اینطور است «یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ»[۳] شش بار در سورهی مبارکهی توبه فرموده است آنها قسم میخورند. بعد در سورهی منافقون میفرماید: «اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّهً»[۴] مدام قسم میخورند که سپر آنها باشد، چون سند ندارند.
معیار تشخیص نفاق با سند
این را توضیح دادیم یکی از دوستان صحبت کردیم که برای من خیلی عزیز الوجود است، تذکّر داد که به نظرم تذکّر خوبی بود که بیان شود و این بود اگر ما میگوییم جریان نفاق بیسند حرف میزند، از آن طرف اگر ما هم خدایی نکرده خواستیم کاری انجام دهیم نمیشود بدون سند نسبت نفاق به کسی داد؛ هرگز عرایض من این نیست که بعد از ده جلسه یک عدّه منافقیاب درست کرده باشیم. باید ببینیم معیار چیست، باید دقّت کرد. برای اینکه آدم بخواهد نسبتی به کسی بدهد و با آبروی کسی بازی کند باید خیلی اطمینان داشته باشد. صرف اینکه با یک نفر مخالف باشد مثلاً یک شیخی را دوست ندارد که منافق نیست.
حسّاسیّت نسبت به جامعه در برابر نفاق
همانطور که ما میگوییم منافقین بیسند حرف میزنند یعنی اگر شما میخواهید حرف بزنید باید مستند حرف بزنید یعنی خدایی نکرده خود این عمل نفاقی است و قصد ما این نیست که بعد از چندین جلسه دستگاه منافقیاب به دست آورده باشیم. امّا قصد ما این است که نسبت به جامعه حسّاس باشیم، اجازه ندهیم جریانهای نفاق با پردهدری حرف بزنند. «یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ»[۵] منافقین میترسند نکند آیهای نازل شود و آنها برملا شوند. اگر جامعه بیدار باشد منافق میفهمد چه کار میکند.
سرّی عمل کردن منافقین در زمان پیامبر
هرچه جامعه کندتر حرکت کند سستتر حرکت کند، حق را نشناسد، واضحات را نشناسد، منافق علنیتر عمل میکند کما اینکه حزیفه بن یمان (سلام الله علیه) که از اصحاب برجستهی رسول خدا است. امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفت: منافقین زمان پیغمبر «یُسِرُّونَ»[۶] سرّی عمل میکردند. میترسیدند پیغمبر بگوید علیه شما آیه نازل شده است.
علنی عمل کردن منافق
در دوران بیچارگی اسلام و قبل از حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفت: «وَ الیوم یُعلِنُون» مرد نیست بایستد امروز علنی عمل میکند. اصلاً کار او همین است، شما هم باشید همین را انجام میدهید. دوست دارید عزاداری شما علنی باشد یا در زیرزمین و آب انبار باشد؟ منافق هم همینطور است بلاتشبیه شأن شما اجل است، دوست دارد علنی کند.
فرمان خدا به پیغمبر در برابر منافق
ای پیغمبری که «لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»[۷] تویی که اگر سخت دل بودی، بداخلاقی بودی همه از تو فرار میکردند، تویی که «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ» به رحمت الهی نرم هستی، به رحمت الهی با همه مهربان هستی، رحمت عالمیان هستی، «جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ»[۸] نه فقط جاهد «وَ اغْلُظْ» اصلاً اجازه نده آن جرثومه در جامعه به خود ابزار وجود دهد.
خشنونت نسبت به اعمال قبیح منافق
این یعنی باید در جامع قبایح را بیان کرده باشیم که او دارد قبیح میگوید تا همه بفهمند. اینجا به رسول خود میفرماید، آیات پایانی سورهی توبه در مورد همه میگوید «وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَهً»[۹] آنجا به پیغمبر دستور خاص میدهد، ممکن است شما بگویید دستور ولایی است. امام مسلمین به پیغمبر گفته است. میگوید نخیر تو پیغمبر رحمه للعالمین «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ»[۱۰]، «وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ» یعنی «فیکَ، فیکَ» در همهی شما باید غلظت و خشونت نسبت به او باشد.
استفاده از برچسب برای پیشبرد اهداف
دیگر شاخصهای که منافق دارد و امروز به راحتی شما میبینید این است «الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ»[۱۱] برچسب میزنند. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ»[۱۲] برای اینکه کار را پیش ببرد برچسب میزند. خدا شهید همّت را رحمت کند میگفت به ما چماق به دست و افراطی میگویند. میبینید میگویند اینقدر جوانان مؤمن را با چوب افراطی نکوبید. اگر خلاف میگوید چرا برچسب میزنید؟ بگو این خلاف را انجام ندهید. اگر خلاف میکند چرا برچسب میزنید؟
میگوید کسانی که پول گرفتند راجع به این موضوع اینطور موضعگیری میکنند. من هم موضعگیری کرده بودم، تو چطور میگویی من اجتهاد دارم. من کجا پول گرفته بودم؟ مرحوم مصدّق (رحمه الله علیه) پرسیدند من چند رأی آوردم؟ گفتند: شما هیچ رأیی نیاوردید. گفت من که به خود رأی دادم لااقل همان یک رأی را به خودم بدهید. چه موقع من پول گرفتم؟! پول گرفتند مخالفت کنند، برچسب میزنید. «یَلْمِزُونَ»[۱۳] کسانی که با پیغمبر و با پرچمدار هستند را میزنند این یعنی حالت برچسبزنی.
مهربان نبودن با غارتگر بیت المال
بعد خدا میفرماید: توبهی آنها را سریع نپذیرید، این توبه اجتماعی است. سه بار فقط توانسته اختلاس کند ما بعضی از دورهها دیدیم کسی که به جرم دزدی مجازات شده است، میخواستند او را معاون اوّل رئیس جمهور کنند، آقا شما حق ندارید این کار را انجام دهید، چند بار میخواهید ناموس ملّت را دست شخص بدهید؟ آنکه میگویند باید بگذرید و مهربان باشید برای عموم مردم است نه با غارتگر بیت المال. نباید از او بگذرید، شما حق ندارید به او چیزی بدهید، او باید شخصی زندگی کند، از او نگذرید.
ندادن هیچ جایگاهی به آدم منافق در عرصهی اجتماع
در دو آیه فرمود: از آنها نگذر ۱- «فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلى طائِفَهٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً»[۱۴] دیگر لیاقت ندارید جزو آدم خوبها به صحنهی اجتماع بیایید و نقش داشته باشید، زندگی شخصی خود را داشته باش، با شما کاری نداریم، اموال شما را هم مصادره نمیکنیم، ولی دیگر حق ندارید به عنوان خواص به عرصهی اجتماع بیایید. یک بار مردم را بدبخت کردید کافی است. بعد فرمود: «فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفینَ» دیگر حق ندارید سرداری کنید. در جای دیگر فرمود: اگر آنها به شما پول دادند نگیرید. «قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً ً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ»[۱۵] دیگر نمیپذیریم. میگوید آقا اشتباه کردیم، پولها را دزدیدیم بیشتر هم میدهیم. میگوییم خدا از شما قبول کند، ولی دیگر شما حق کاندیداتوری ندارید. حالا که بعضی آنقدر وقیح شدند میگویند مردم را بیچاره کرده است ولی هنوز قبول ندارد که خطا کرده است، میدانید اگر آدم قبول نداشته باشد نمیتواند توبه کند. این به خاطر وقاهت او است، اگر توبه هم کند پذیرفته شده نیست. او نباید به صحنهی اجتماع برگردد. اگر به مجازات او رسیدگی شد میتواند زندگی شخصی داشته باشد، در زندگی شخصی هم مثل همسایهی او رفتار میشود، ولی دیگر نمیتواند وارد عرصهی اجتماع شود. منظور من از صحنهی اجتماع این است که نمیتواند صحنهگردانی کند. یک بار مردم را بیچاره کردید کافی است.
مجازات شدن منافق در عرصهی اجتماع
یک بار زبیر جمل راه انداخته است کافی است، چند بار باید زبیر و عایشه ۲۰ هزار نفر آدم بکشند؟ شاید آنها بخواهند تا آخر عمر خود همین کار را ادامه دهند. لذا قبلاً در ماه مبارک رمضان عرض کردیم عایشه هر چه به امیر المؤمنین (علیه السّلام) اصرار کرد که بگذار در بصره بمانم. فرمود: نمیشود بصریها تو را نمیشناسند، ولی وقتی به مدینه برگردی همسرهای پیامبر میگویند: آیهی قرآن «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ»[۱۶] را نشنیده بودی؟ خواست زنهای پیغمبر است، سر جای خود بنشین و از جای خود بلند نشو. حالا مدام بگویند یادگار پیغمبر است، گفته است بنشین «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ» بنشین و از جای خود تکان نخور. یک بار ۲۰ هزار نفر کشته شدند کافی است، این توبهی اجتماعی ندارد مثل قاتل. قاتل توبه ندارد، اگر قاتل توبه کند خدا میبخشد. ما معتقد هستیم قاتل اگر توبه کند خدا میبخشد، مرتد توبه کند خدا میبخشد. ولی قاتل هستید توبه میکنید خدا میبخشد فعلاً طناب را دور گردن شما میاندازند إنشاءالله خدا برای بهشت رفتن شما را ببخشد، ولی یک کار اجتماعی انجام دادید باید جواب آن را ببینید.
برخورد کردن با مفسد فی الأرض
مثل معلّمی که سر کلاس است، دانشآموزان پشت سر او یک چیزی میگویند، چشمپوشی میکند، صلاح نیست پردهدری شود، امّا یک دفعه علنی میشود، بلند میشود و با آنها برخورد میکند. توبهی اجتماعی ندارد، Game over است یعنی اگر خطا کردید باید صبر کنید شما را مجازات و محاکمه کنند. اگر مفسد فی الأرض بودید شما را اعدام میکنند، اگر إنشاءالله توبه کردید خدا در قیامت به خاطر جهنّم شما را میبخشد.
فرمان خدا به پیغمبر برای نرفتن بر سر قبر منافقین
در قرآن میفرماید: پیغمبر اگر آنها مُردند، الآن زنده است یک خراب کاری در جامعه به وجود آورده است، او را به گوشهای بردند و نگه داشتند. مُرد و از دنیا رفت. اگر هم از دنیا رفت نگویی عجب آدم خوب و مبارزی بود «وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً»[۱۷] هرگز حق نداری برای آنها نماز میّت بخوانی. «وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ» اصلاً سر قبر او نرو، یک دفعه از تو عکس میگیرند. آنها مدام به دنبال کسب آبرو هستند. میگویند فلان مرجع تقلید هم به ما اجازهی دیدار داد حالا چه برسد به پیغمبر و علمدار. «وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ» آنها را راه نده.
القای خستگی یکی از کارهای منافق
بعد میفرماید: یکی از کارهایی که منافقین انجام میدهند القای خستگی است. چقدر جهاد میکنید؟! کسانی حمایت شدند که گفتند شهادت طلبی، خشونتطلبی است، داعشپروری است. بحث از اسلام ناب پرورش داعش است. بحث از شهادت پرورش داعش است. قرآن کریم در آیه ۸۶ میفرماید. وقتی خدا میفرماید: سورهای نازل میشود «أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ» میگویند جهاد کنید، آنها میگویند بگذارید بنشینیم یک کم اعتدال داشته باشید، افراط نکنید.
تضعیف اذهان عمومی با شعارهای افراطی و اعتدالی
شعار افراطی و اعتدال در تاریخ بود، هر کس خود را معتدل دیده است بقیّه را مفرط یا مفرّط خوانده است. «اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ» آن کسی که پولدار است و مردم را چپاول کرده است میگوید «ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدینَ» کافی است این شعارها قدیمی شده است. ما اینها را کهنه کردیم، تند نروید. جهاد تندروی نیست، همیشه است. او از جهاد سیلی خورده است، بعد میگوید کافی است چقدر جهاد بکنیم.
مثل این میماند که شما با یک تیمی فوتبال بازی میکنید هشت، هیچ جلو باشید، آلمانیها ۹۰ دقیقهی برزیل را اگر ۹۰۰ ساعت هم بود نمیگفتند کافی است، میگفتند ۱۰۰ تایی میکنیم. برزیلیها بودند که گفتند کافی است، در موضع ضعف میگویند کافی است. چون سیلی خورده است میگوید کافی است، چون میبینید رشد میکنید میگوید کافی است.
دستهبندی منافقین و مسلمین از منظر قرآن کریم
بعد وارد میشود و منافقین و مسلمانان را دستهبندی میکند که بحث ما چون مرتبط نیست فقط اشاره میکنم. میفرماید: عدّهای هستند که آنها نقطهی اوج ایمان هستند، عدّهای از منافقین هستند که نقطهی اوج ضلالت هستند، عدّهای هم مردم عادی هستند مثل من. یعنی إنشاءالله جرثومهی فساد نیستند، قطب ایمان هم نیستند، در این میان هستند. «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»[۱۸] اینها هستند که باید حواس خود را جمع کنند که در این مسیر و صراط خود کج و راست نشوند و به خوبها ملحق شوند.
عامل تفرقه ایجاد دو دستگی
بعد وارد موضوع بعدی میشود. وقتی میخواست سورهی توبه نازل شود و پیغمبر به جنگ تبوک میرفت. به جنگ تبوک رفتند و جنگی صورت نگرفت و برگشتند. قبل از اینکه به جنگ تبوک بروند یک عدّه آمدند به پیغمبر گفتند: یا رسول الله ما نزدیک قبا یک مسجدی ساختیم، بیا در آن نمازی بخوان تا متبرّک شود. خواستند پیغمبر بیاید که مجوّز بدهد در واقع بگویند عکس پیغمبر را داریم که اینجا نماز خواند. حضرت فرمود: الآن فرصت ندارم به جنگ تبوک میروم و برمیگردم. آیه نازل شد آنها مسجد را برای تفرقه ساختند، شاه کلید نفاق بود. هر کس در جامعه علمدار را میزند و دو دستگی یا دو صدایی یا بیش از دو صدایی در جامعهی مسلمین درست کند قطعاً یا نمیداند یا میداند عامل تفرقه است. شما میدانید اگر یک جایی مسجد باشد ده هزار سال پیش، امروز هم شما حق ندارید کاربری آن را تغییر دهید. چه اتّفاقی بیفتد که به راه عمومی بخورد و حاکم شرع آن را به گونهای حل کند و جا به جا شود. اگر جایی صیغهی مسجد را بخوانند نمیشود کاری کرد. مسجد ساختند، خدا به پیغمبر دستور داد اینجا را تخریب کند بعد آتش بزن. برای تفرقه حسینیه درست میکند.
آن چیزهایی که مسلّم اسلام است نمیگذارند در لندن باشد، آنها نمیگذارند در لندن حجاب باشد و به دانشگاه بروید، نمیگذارند شیرخوارگان حسینی برگزار کنید. چون همهی عالم میفهمند اگر حسین بن علی دنبال حکومت بود زن و بچّه با خود نمیبرد. خود او مقصّر بود، شش ماههی او چه کار کرده بود؟ ممنوع میکنند. امّا اگر میخواهید قمه بزنید خودم به شما ماهواره میدهم. در صورتی که بحث روشن است.
ایجاد تفرقه اقبح قبایح است
قدیم یک فقیهی داشتیم که من یک بار آن فیلم را نشان دادم. سال ۷۸ یک فقیهی بود که خیلی به روز و مدرن بود گفت قمهزنی و چیزهای دیگر را حرام اعلام کرد. سال ۸۸ که شد یک فیلمی از او بیرون آمد که گفت قمهزنی مستحب موکّد است. حالا اگر نظام گفته بود واجب است، او میگفت حرام است. مباحث اسلامی اینگونه است میروید نماز بخوانید نه در مسجد سر راه مثلاً مسجد کربلا. امام جماعت نماز میخواند یک صف، دو صف ایستادند. اکثر آقایان گفتند باطل است شما بایستند یک نماز جماعت دیگر تشکیل بدهید، در حد نماز جماعت حد تفرقه ندارید وای به حال اینکه صف مسلمین را بشکنید. منتها چون قبح آن در جامعه معلوم نیست بگویند یک نفر ده نفر را کشته است… ما الآن وقتی میخواهیم دشمنان اهل بیت را معرّفی کنیم مدام میگوییم حرامزاده بود. چون تصوّر میکنیم حرام بودن اقبح قبایح است. در صورتی که اگر بدانید دشمنی با اهل بیت اقبح قبایح است یعنی ای کاش آدم حرامزاده باشد ولی دشمن اهل بیت نباشد. اگر این جا بیفتد دیگر نمیگوییم حرامزاده است یا نه، میگوییم ناصبی است. ناصبی یعنی کسی که آلوده است. ناصبی یعنی از حضرت حق بیزار است. این اقبح قبایح است. او از سگ نجستر است، ولی حرامزاده نجس نیست. ما به اندازهی علم خود برخورد میکنیم. تفرقه ایجاد کردن جزو قبایح ویژه است، ستارهدار است.
برخورد تند جامعه با افراد شقاق
یک عدّه مسجد ساختند که مسجد پیغمبر را تحت الشّعاع قرار دهند. خدا میگوید او را بکوب و آتش بزن. حالا شما در جامعه میبینید وقتی میخواهید یک هفتهای را برگزار کنید، چرا دقیقاً در هفتهی وحدت برگزار میکنید؟ میتوانید یک موقع دیگر برگزار کنید. این جزء لجبازی نیست. میتوانید یک موقع دیگر برگزار کنید. دقیقاً در روز قدس انتصار سامرا را پیش میکشند، یک موقع دیگر این کار را انجام دهید. برای این است که شقاق ایجاد کند. جامعه باید نسبت به شقاق تند برخورد کند.
داستانی از مرحوم کاشف الغطاء
دورانی که مرحوم کاشف الغطاء در صدر همهی مراجع شیعه بود یعنی مرجع اعلا بود، علمدار شیعه بود. متأسّفانه میرزا محمّد اخباری هم باسواد بود، او هم رشد کرد. پیش شاه قاجار رفت، گفت میخواهید سر کلنل فرماندهی سپاه روس را به اینجا بیاورم؟ -ما اینطور هستیم پیش یک نفر میرویم چون سراغ دلیل نمیرویم، میگوییم حاج آقا یک استخاره بگیرید، میگوید عجب ازدواجی. میگوییم سیم او وصل است. یکی فن میزند سنگ میشکند، یکی مشت میزند درخت میافتد این هم فن زده است. نیّت شما را خوانده است، از کجا میداند ازدواج شما خوب است، او فهمیده است نیّت شما ازدواج است. خواندن نیّت یک فن است. این آدمها نیّت شما را میخوانند و بعد هزار میلیارد پول مردم را میبرد. بعد میگویند پس اسلام چه میشود. اسلام چه موقع گفته بود شما اعتماد کنید، اسلام گفته بود به سراغ دین و عقل قطعی بروید. قرآن و حدیث معتبر این دین است، باقی دین نیست. اگر کسی حجّت نداشت آن دین نیست.
سوء استفاده کردن از قدرت
پیش شاه قاجار آمد گفت میخواهید سر کلنل روسی را برای شما بیاورم؟ گفت: اگر بیاوری که خوب است، وگرنه ما از آنها شکست میخوریم. او نشست ۴۰ روز هی هی کرد اتّفاقاً سر کلنل روسی را هم آوردند. گفتند: این دیگر نایب الامام است. شاه قاجار از او ترسید. او از این قدرت سوء استفاده کرد، اگر باسواد هم باشد بدتر است. الحمدلله کسانی که از این کارها انجام میدهند بیسواد هستند. (چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا) به عراق و کاظمین رفت بعد مرجع اعلای شیعه شیخ جعفر کاشف الغطاء بود که مرحوم صاحب جواهر میگوید: من تا کاشف الغطا نزد من نباشد یک خط از جواهر نمینویسم. امام فرمود: این چه جواهری است؟ صاحب جواهر میگوید تا کاشف الغطاء پیش من نباشد چیزی نمینویسم. شروع به فحش دادن به او کرد. گفت: (معاذ الله) این کلب است، خنزیر است.
یعنی علمدار را زد کمی بزرگان صبر کردند با او بحث کردند، مناظراتی صورت گرفت. صورت این مناظرات موجود است، کتابخانهی مجلس دو، سه نمونه از مناظرههای بین مرحوم کاشف الغطاء و میرزا محمّد اخباری را چاپ کرده است.. مرحوم کاشف الغطاء از دنیا رفت گفت: (معاذ الله) «مات الخنزیر بمرض الخنازیر» یک خوکی به مرض خوکها از دنیا رفت.
زدن علمدار برابر با نابودی اصل دین
بزرگان شیعه مثل بزرگان اخلاقی شیعه مثل شیخ اسدالله کاظمی… اهل علمی در مجلس هستند که آنها مؤدّب هستند، آنها دیدند که مرحوم شیخ در رسائل و مکاسب خود چهار بار را من به یاد دارم که عجیب از محقّق شیخ اسدالله کاظمی تجلیل میکند. سیّد عبدالله شبر (رحمه الله علیه) که از اسطورههای نگارش است، صدها کتاب دارد، آنها دستهجمعی فتوای به قتل او دادند. به پیغمبر فحش نداده بود، ولی اگر علمدار را بزنید مثل اینکه اصل دین را نابود میکنید. حکم قتل او را صادر کردند و مردم هم او را کشتند. این ترور نیست.
فرق ترور با محدور الدم
فرق آن با ترور این است که یک نفر را ترور میکنند ولی محاکمه نشده است، شاید اگر محاکمه میکرد از خود دفاع میکرد. امّا کسی که محدور الدم است، قاتل است، ده نفر را کشته است، باجگیر است، ۶۰۰ نفر آدم دارد، اگر قاضی بخواهد او را محاکمه کند، طرفداران او بچّهی قاضی را میدزدند. به این خاطر نمیشود بگیرند و او را با گلوله میکشند.
از بین بردن جرثومهی فساد
اهل بیت بیت زیاد از این کارها انجام دادند. در دولت جور وقتی میدیدند یک محدور الدمی گمراهی ایجاد میکند به یک نفر پول میدادند تا او را بکشند، این ترور نیست، محدور الدم قطعی را میکشتند. یعنی میخواهم بگویم یک چنین اتّفاقی که جدیداً برای ما افتاده است، کمتر از ۲۰۰ سال پیش وقتی رخ داد، بزرگان گفتند این کار هضم اسلام است، این جرثومهی فساد را بکشید. آنقدر قبیح است بعد ما متوجّه نمیشدیم که او چه کار بدی انجام میدهد. من راجع به همین جریان به خود آنها گفتم شما چرا در کویت بچّههای جنتلمن و خوبی هستید، یک به یک قوانین کشور کویت عمل میکنید چون به شما اجازه نمیدهند و شما را بیرون میکنند. شما که اینقدر عشق قربانی و عزاداری هستید و ادا در میآورید، در انگلستان میتوانید یک گوسفند قربانی کنید؟ ممنوع است. قربانی کردن جلوی خانههای در اروپا حرام است. چون با شما برخورد میکنند. اینجا که با شما کاری ندارد اینقدر مخالفت میکنید؟ به این خاطر است که میخواهند علم را بیندازند، میگوید باید برخورد کنید.
شکستن هیمنهی مسلمین با ساختن مسجد
مسجد زرار میسازید برای اینکه هیمنهی مسلمین را بشکنید. میگوید خراب کنید و آن را بسوزانید. این همان است که امیر المؤمنین گفت: قرآنها را تیر بزنید. قرآنی که بخواهد علی را تضعیف کند که حجّت بالغه است، این بازی است. برای اینکه همهی شما حدیث غدیر را شنیده بودید، مولا یعنی دوست، برای چه جلوی او ایستادید و میجنگید. قرار نیست که به دین عمل نکنید، قرآن به دست گرفتید که چه شود؟ قرآن به دست گرفتید که بازی در بیاورید که تفرقه درست کنید، ندای حکمیّت درست کنید.
ندای حکمیّت یعنی نفی حاکمیّت پرچمدار
در کشور خود ما هم شش، هفت سال است که ندای حکمیّت داریم. قرآن این آیات را نفرموده است که ما خاطره تعریف کنیم. حالا مسجد زراریها چه کسانی بودند؟ آنقدر مسجد زرار سده بعد سده داشتیم یعنی کسی نباید انسجام جامعهی اسلامی را بشکند. اینجا دو صف نماز میخوانند من هم بگویم این همه جا است طرفداران من هم این گوشه نماز بخوانند. میگویند حرام است، چطور قربه إلی الله کردید؟ حرام باطل است، نمیخواهید نماز پشت سر آن آقا بخوانید، صبر کنید نماز تمام شود بعد بخوانید منتها نه اینکه بایستید و نخوانید، با تأخیر بخوانید. بعد فرمود: پیغمبر این مسجد زرار یعنی خانههای وحدتشکن، خانههای تفرقه را درست میکنند «لا تَقُمْ فیهِ أَبَداً»[۱۹] هم سر قبر آنها نرو، هم به آنجا نرو.
اطاعت از پرچمدار در برابر تفرقه
عرض کردم اربعین به کربلا میروید میبینید بعضی از این موکبها جایی برای تفرقه است، به آنجا نرو و چایی آنها را نخور. این دستور صریح قرآن است. بعد خداوند میفرماید: چارهی آن اطاعت از پرچمدار است. «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدینَهِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ»[۲۰] اهل مدینه و اطراف مدینه، شهرنشین و بادیه نشین «ما کانَ» حق ندارند «أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ» اینجا رسول الله به عنوان حاکم جامعهی اسلامی است، دوران حکومت است. هیچ کس حق ندارد تخلّف کند، نباید انسجام را بشکنید، چاره اطاعت است. برای اینکه قدرت به جامعهی اسلامی برگردد. «وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ» هر کسی هر علمکی بلند کردند که او را بزنند آن را بخوابانید. «وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ» هیچ کس حق ندارد خود و دیگری را بروز بدهد که او را تخریب کند. چون او الآن سیبل استکبار و کفّار است، از درون که خود نباید پرچمها را پایین بیاوریم.
معمولاً در دهه که بهار عزاداری است بیش از دو بار فرصت نمیشود مهمان رسمی حضرت مجتبی باشیم. لذا این را از بعضی بزرگان شنیدم، توصیه میکنم اگر امشب عمل ثوابی مرتکب شدید یعنی در مجلس ابا عبدالله نشستید رونق دهید این را از طرف حضرت مجتبی (علیه السّلام) به مادر او هدیه بدهید. این خانواده بدهکار کسی نمیشود، ندارهایی مثل من باید رابطه برقرار کنند. دو نوجوان در کربلا بودند که دل ما را سوزاندند.
یک نفر محضر رئیس جمهور رفته بود، گفت آقا اگر میشود بیزحمت بگویید روضهی قاسم بن الحسن را نخوانند. گفت: یعنی چه؟ گفته بود شما میگویید ۱۳، ۱۴ سالها به جنگ نروند، شما روضهی قاسم بن الحسن را میخوانید. ما میخواهیم تأسّی کنیم چه کار کنیم؟ ایشان به شهید باکری نامه نوشته بود و این مرحمت والا زاده (رحمه الله علیه) اجازه داده بود و ایشان خواست نوجوان ۱۲، ۱۳ سال به جنگ برود. اگر کسی اهل باشد او را میبرند. به او اجازهی خاص داده بود.
رجزخوانی سردارها در جنگ
در کربلا دو نوجوان هستند پدر یکی شهید شد. سردارها وقتی به جنگ میرفتند خود را معرّفی میکردند و لرزه به اندام دشمن میانداختند «أَنَا زُهَیْرٌ وَ أَنَا ابْنُ الْقَیْنِ»[۲۱]، «أَنَا یَزِیدُ وَ أَبِی مَهاصِر»[۲۲]، «أَنَا حَبِیبٌ وَ أَبِی مُظَاهِرٌ»[۲۳]، «أَنَا عَلیِّ بن حُسینِ بنِ عَلی»[۲۴] لرزه به اندام آنها بیفتد. پدر این نوجوان که شهید شد به محضر مادر آمد گفت: مادر این شمشیر پدرم است، پدر را به دار الحرب بردند، من طاقت اسارت شما را ندارم، نخواه پسرت ذلیل شود بگذار بروم. گفت: برو مادر. به محضر ابا عبدالله آمد، گفت: آقا اجازه دهید من بروم. فرمود: اطفال که جهاد ندارند، برو خدا پدر تو را بیامرزد عزیزم تو داغدار هستی، خدا مادر تو را نگه دارد. گفت: نه مادرم اذن داده است. رحمه الله الواسعه است، سفرهی عام برای همه پهن میکند. یک نفر اینطور همّت دارد. امشب از امام حسن بخواهیم همّت عالی برای سرداری، جانبازی و سر دادن در راه مهدی فاطمه به ما بدهد. حضرت فرمود: نه برو. دید سن و سالی ندارد بخواهد به میدان برود، اینطور نیست که بتواند مقاومت کند، لحظاتی بیشتر مقاومت نمیکند، قرار است پرواز کند. لذا خود را معرّفی نکرد، گفت: «أَمِیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الْأَمِیر»[۲۵] -این عمرو بن جناده است- غلام سیاههای حضرت گفتند ما برویم بگوییم پدر ما چه کسی است؟ هر کدام به صحنهی کربلا رفتند خود را معرّفی نکردند گفتند: «أَمِیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الْأَمِیر».
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– سورهی توبه، آیه ۵۶٫
[۴]– سوره ی منافقون، آیه ۲٫
[۵]– سورهی توبه، آیه ۶۴٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۷۷٫
[۷]– سورهی آل عمران، آیه ۱۵۹٫
[۸]– سورهی توبه، آیه ۷۳٫
[۹]– همان، آیه ۱۲۳٫
[۱۰]– همان، آیه ۷۳٫
[۱۱]– همان، آیه ۷۹٫
[۱۲]– سورهی همزه، آیه ۱٫
[۱۳]– سورهی توبه، آیه ۷۹٫
[۱۴]– همان، آیه ۸۳٫
[۱۵]– همان، آیه ۵۳٫
[۱۶]– سورهی احزاب، آیه ۳۳٫
[۱۷]– سورهی توبه، آیه ۸۴٫
[۱۸]– همان، آیه ۱۰۲٫
[۱۹]– سورهی توبه، آیه ۱۰۸٫
[۲۰]– همان، آیه ۱۲۰٫
[۲۱]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۶۰٫
[۲۲]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج ۴، ص ۱۰۳٫
[۲۳]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۶۰٫
[۲۴]– وقعه الطف، ص ۲۴۲٫
[۲۵]– بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۲۷٫
پاسخ دهید