ماجرای حکمیّت که شد، حضرت مجبور شد، آتش بس را اعلام کردند. آتش بس را که اعلام کردند، یک عدّهای حکمیّت را قبول نکردند و گفتند «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ»[۱] ۱۲ هزار نفر قهر کردند. حالا مشکلات امیر المؤمنین شروع میشود. گفتند: حکم برای خدا است، حقّ حکمیّت نداری. قبل از اینکه خیانت آشکار شود، حضرت رفت و با اینها چند بار صحبت کرد، اینها را به کوفه دعوت کرد، هنوز حکمیّت معروف رخ نداده است، آتشبس در بین دو سپاه رخ داده است. فرمود: شما که دیدید چه اوضاعی پیش آمد، اینها گفتند نه، حکم برای خدا است «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه» تو هم حکمیّت غیر را ولو اضطراراً پذیرفتی، کافر شدی. این واقعه هنوز قبل از آن است که عمرو عاص و ابوموسی اشعری خیانت کنند. چند ماهی گذشت تا حَکَم را انتخاب کنند، طرف مقابل همه زیر پرچم معاویه هستند، معاویه عمرو عاص را انتخاب کرد. جریان این طرف چند مشکل داشت. وای به حال آدمی که برای خدا کار نکند، آن وقت میخواهد از اسلام تقاص بکشد.
یک جریانی به اسم اعراب قحطانی بودند، اینها یمنی الاصل هستند و مثل ربیعه که اینها اعراب عدنانی غیر مُضری هستند، یعنی اینها از شاخهی اعراب حجاز هستند ولی نه از مُضر، مُضر چند قبیله هستند که مهمترین و معروفترین آنها همان قریش است که شما دیدید. بهترین تیرهی قریش که بنی هاشم است، قبل از پیامبر کلیددار کعبه است، بعداً که پیامبر میآید، پیغمبر خاتم از قریش است و در آن فضایی که دو گروه مقابل هم هستند یا دو شهر به هم تکاثر و تفاخر میکنند، میگویند: مثلاً احمدی روشن برای شهر ما است، آن یکی میگوید: پرفسور حسابی برای ما بوده است، از این کارها میکنند. این عمل در میان عرب خیلی رونق داشت. پس ربیعه عرب حجاز بود ولی مضری نبود، یعنی از آن شاخهی قریش و امثال آن نبود. یک عدّه هم عرب قحطانی بودند: مثل کنده و امثال اینها. اینها در همهی جنگهای اسلامی بعد از پیامبر شرکت کردند ۱- برای جلب اعتبار، ۲- کسب درآمد، ۳- برای اینکه جایگاه و سابقه پیدا کنند، اینها هم به دنبال اعتبار بودند و هم به دنبال پیدا کردن جایگاه، فرمانده شدن، مقام گرفتن، چون حیات قبیله به ساختار ارتباط نزدیک آنها بود. در جنگهای با ایران، عمدهی سربازان عربهای غیر مُضری هستند یعنی یا مثلاً از ربیعه هستند که حجازی غیر قریشی است یا از یمنیها هستند. در جنگهای زمان خلیفهی سوم فتح آفریقا، فتح شامات همه به این صورت است. میگفتند: عمدتاً زحمات را ما کشیدم، کشتهها را ما دادیم، فرماندههای ما هم همیشه از غیر ما بودند. آن چیزی که باعث شد اینها بار اوّل به امیر المؤمنین رأی بدهند، این بود که علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیه) مثل خلیفهی اوّل و دوم و سوم یا معاویه قبیلهگرا نبود وگرنه همان سال اوّل به هیچ وجه زیر بار حکومت امیر المؤمنین نمیرفتند. چیزی که باعث شد به امیر المؤمنین رأی بدهند یا به سراغ او بیایند و اوّل حمایت کنند، این بود که میدانستند علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیه) با اینها فرق دارد. یعنی درست است که خود او از بهترین تیرهی قریش و مُضر است ولی علی کسی نیست که به خاطر قبیله بخواهد به کسی به قدر یک ارزن چیزی بدهد. لذا از امیر المؤمنین حمایت کردند امّا ماجرای حکمیّت که پیش آمد ترسیدند و بلکه بعضی از اینها مثل اشعث کمک کردند که ماجرای حکمیّت رخ بدهد که سهم خواهی کند.
پی نوشت
[۱]– بحار الأنوار ج ۳۲، ص ۵۴۴.
پاسخ دهید