حجت الاسلام کاشانی روز چهارشنبه مورخ ۲۳ خرداد ۹۷ مصادف با شب بیست و نهم ماه مبارک رمضان به ادامه ی سخنرانی پیرامون مسئله ی «نقش اشعث در تخریب حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
صلوات حضرت زهرا سلام الله علیها
هدیه به پیشگاه اهل بیت علیهم صلواه الله صلواتی هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم
خیلی از فرصتِ این سفرهی اکرامِ الهی باقی نمانده است، صلوات زهرای اطهر سلام الله علیها را از طرفِ اهل بیت علیهم السلام، خاصّه حضرت حجّت ارواحنا فداه تقدیم به روح مطهّرِ صدیقهی طاهره سلام الله علیها میکنیم، ان شاء الله که از ما بپذیرند.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَهِ فاطِمَهَ الزَّکِیَّهِ حَبیبَهِ حَبیبِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ اُمِّ اَحِبّآئِکَ وَ اَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَ فَضَّلْتَها وَ اخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَ کُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اَللّهُمَّ وَ کَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّهِ الْهُدى وَ حَلیلَهَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَ الْکَریمَهَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الأعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَ عَلى اُمِّها صَلوهً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّبِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَ اَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَهِ اَفْضَلَ التَّحِیَّهِ وَ السَّلامِ.[۴]
تعجیل در فرج حضرت حجّت روحی له الفداه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم
مقدّمه
تقریباً بحثِ اشعث و جَریر را به اتمام رساندیم، قسمتِ اندکی مانده است که امشب عرض میکنیم، و یک بحثِ دیگرِ تک جلسهای را که مناسب روز پایانیِ جلسه باشد را ان شاء الله برای فردا تقدیم میکنم.
راهِ تبلیغِ دین توسّطِ ائمه علیهم السلام
یک موضوعی که خیلی اهمیّت دارد و عبرتگیریِ آن هم به نظرِ حقیر مهم است، این است که امیرالمؤمنین صلواه الله علیه برای اینکه سطحِ جامعه تغییر کند خیلی تلاش میکنند که جامعه را تغییر دهند، و از مظلومیّتهای اهل بیت علیهم السلام این بخش است که کمتر به آن پرداخته شده است، اگر بنده یک زمانی توفیق داشته باشم و خدای متعال هزار ساعت وقت لطف کند و فرصتِ تتبّع به حقیر عنایت کند، میشود ده جلسه راجع به این موضوع مفصّلتر صحبت کرد که ائمهی ما چه اندازه در فضای عمومیِ جامعه موجِ مخالف ایجاد میکردند و یا با جامعه همراهی میکردند. این خیلی مهم است، الآن ما در جامعهای هستیم که سبکِ زندگیهای مختلفی میبینیم، باید چقدر تغییر ایجاد کنیم؟ چقدر تحریک کنیم؟
مثلاً فرض کنید گربهی یک بازیگری از دنیا میرود و او را دفن میکند و بعد پست میگذارد که دیگر بعد از تو زندگی تمام شد! ائمه علیهم السلام با اینطور اتّفاقات در جامعه چطور برخورد میکردند؟ یعنی با اتّفاقاتِ سبکِ زندگی چطور برخورد میکردند؟
چون حکومتِ امیرالمؤمنین علیه السلام میخواهد در واقع یک تغییرِ سبکِ زندگی ایجاد کند که برای مردم خیلی درد دارد، اگر امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومتِ خود تشریف میآوردند و مانندِ گذشتگان ایرانیها را انسان حساب نمیکرد، (منظور ما از ایرانیها، غیرِعربها است)، شاید نیمی از تنشها را نداشتند، اگر هوای چند نفر را بصورتِ خاص میداشتند خیلی از تنشها را نداشتند، امیرالمؤمنین علیه السلام میتوانستند جریر و اشعث را در همدان و آذربایجان ابقاء کنند، دست زدن به باورهای مردم هزینهبَر است، ما کجا این کار را انجام دهیم؟
روایتی در جلد ۲ صفحه ۶۵ بحارالأنوار از امام صادق سلام الله علیه هست که فرمودند: مودّتِ مردم را به سمتِ ما جلب کن، (این قابل توجّه منبریها و رسانهایها و مداحها)، «فَحَدِّثْهُمْ بِمَا یَعْرِفُونْ وَ تْرُکْ مَا یُنْکِرُون» شاید صد روایت در این زمینه داشته باشیم، بنده هم از آن دسته انسانهایی هستم که وقتی روایاتِ فراوانی در یک مسئله میبینم، به این راحتی نمیتوانم بگویم این از اهل بیت علیهم السلام نیست، خیلی مهمتر از اینکه یک روایتی سندِ صحیح داشته باشد این است که یک روایتی با مضمونِ مشترک (نه لزوماً با الفاظِ مشترک) مدام تکرار شده است، از ائمهی مختلف، در منابع مختلف و … این روایت خیلی تکرار شده است، آیت الله استادی در بعضی از آثارشان بعضی از اینها را مطرح کردهاند… اینکه وقتی با مردم صحبت میکنی «مَا یَعْرِفُونْ» را بگو و فعلاً «مَا یُنْکِرُون» را نگو!
«مَا یَعْرِفُونْ» و «مَا یُنْکِرُون» یعنی چه؟
یک بحثِ مفصّلی در امر به معروف و نهی از منکر هست… میدانید که در قرآن هم «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»[۵] و هم «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»[۶] داریم، بحث میشود که منکر و معروف یعنی چه؟ فقها بحث مفصّل میکنند، بعضی یک دقّتی کردهاند و عمدتاً این دقّت را نکردهاند و بیشتر به دنبالِ مسئلهی شرعیِ خودشان بودهاند و گفتهاند منکر و معروف همان چیزی است که حرام و واجب است و ما هم به جهتِ فقهی هم سنِّ کمی داریم و هم إن قُلتی نداریم، آن چیزی که مدِّنظرِ ماست این است که چرا با این عبارت؟ چرا فرموده است «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» و نفرموده است «وَأْمُرْ بِالْواجِبَات»؟ چرا فرموده است «وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ»[۷] و نفرموده است «وَ انْهَ عَنِ الْمُنحَرَّمات»؟
معروف یعنی «مَا عُرِفَ عِندَ العُرف» یعنی آنچه عُرف میپسندد و میپذیرد، لزوماً هم مشروع نیست، مثلاً ممکن است اصلاً همهی شهرتِ یک بازیگری در فسق و فجورِ او باشد ولی مردم او را بپسندند و مثلاً تشییعِ جنازهی او شلوغ شود، حالا یک بندهی خدایی هم که دستمال به سر دارد پست میگذارد که ببین چه کرده است که این اندازه از مردم به تشییعِ او آمدهاند!
زمان سیّدالشّهداء علیه السلام هم این اتّفاق افتاد، بلاتشبیه وقتی سیّدالشّهداء علیه السلام از مدینه به مکّه رفتند احدی ایشان را همراهی نکرد، زمانی هم که از مکّه حرکت کردند، چند نفری آمدند که خبرِ شهادتِ حضرت مسلم علیه السلام آنها را هم منصرف کرد، «اغانی» ابوالفرج اصفهانی را ببینید، ولی وقتی یک رقّاصه میخواست از مدینه به مکّه برود هزار نفر راه افتادند و او را تا مکّه بدرقه کردند.
اما بله! عُرف این را پسندیده است.حالا باید چکار کرد؟ چقدر باید با این عُرف کَلَنْجار رفت؟ طبیعتاً باید این عرف را اصلاح کرد.
این عبارتِ یک ژاپنیِ لغتشناس است که در یک کتابی راجع به لغاتی قرآن نوشته، گفته است: وقتی قرآن میگوید «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» عُرفِ روزگارِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم که فسق و فجور است و خیلی راحت راجع به همسر و فرزندانِ یکدیگر حرف میزدند، اگر میگوید واجب و محرّمات، یعنی یک کاری میکند که به مرور جوِّ جامعه را به سمتی میبرد که عرفِ مردم واجبات را بپسندد و گناهان را انکار کند.
یعنی به مرور فضای اجتماع را تغییر میدهد، یعنی اگر تا دیروز به ناموس مردم تجاوز میکردند این موضوع را زرنگی میدانستند، آنهایی که تاریخ جاهلیّت خواندهاند میدانند فرصت را غنیمت میشمردند و میگفتند خیلی زرنگ است، اگر کسی یک روز خانهی خود را خالی میگذاشت کار تمام بود، بعداً ناگهان «أبو لُبابِه» که فقط پیشنهاد بیشرمانه میدهد و اتّفاقی هم نمیافتد خود را به ستون میبندد!
یعنی سعی میکند تا فضا را تغییر دهد و حرام و حلال را به مطالبهی اجتماعی تبدیل کند، یعنی جامعه را ارتقاء بدهد.
خودِ این یک بحثِ مفصّل است که چطور کار را به جایی رساندند که ما تصوّر میکنیم که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم در موضوعِ غدیر شکست خورده است؟ یعنی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم عدّهای نداشته است. آنقدر مطالبه ایجاد کرده است که وقتی به بعضی از اهداف نرسیده است ما میگوییم شکست خورده است! یعنی توقّعِ ما بالا رفته است.
امیرالمؤمنین علیه السلام هم در این زمینه خیلی تلاش میکنند که سطحِ جامعه را تغییر دهند. منتها امیرالمؤمنین علیه السلام تا چه اندازه ضربه میزنند؟ تا چه آستانهای؟ اینطور نیست که وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام میآیند ناگهان فضای جامعه را شخم بزنند.
من الآن که مینگرم میبینم که ما در اوایلِ انقلاب نتوانستیم برخی از جوانانِ داغ را کنترل کنیم و زیاد هزینه درست کردیم!
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام به حکومت رسیدند قدرت در دستِ ایشان بود، میتوانستند زور خرج کنند، ولی عرض کردیم که امیرالمؤمنین علیه السلام جریر را بخاطرِ مطالبهی عمومیِ جامعه تحمّل میکنند! و جامعه را همراه میکنند.
چون شما یا باید جامعه را همراه کنید و یا باید رشوه بدهید! امیرالمؤمنین علیه السلام که اهلِ رشوه نیستند پس باید مردم را همراه کنند!
در طرف مقابل هم که جبههی کفر است، جبههی معاویه هم همین کار را انجام میدهد، شما نبینید که ما میگوییم ترامپ دیوانه است، ترامپ در آمریکا رأی آورده است!
آنهایی که میگویند پرچم آمریکا را آتش نزنید چون بیحُرمتی به مردمِ آمریکاست و از آن طرف میگویند ترامپ دیوانه است، اتّفاقاً اینها به مردم آمریکا بیحُرمتی میکنند که میگویند مردم آمریکا به یک دیوانه رأی داده است.
اینطور نیست که او دیوانه باشد، او در حالِ دفاع از منافعِ ملّی در طاغوتِ خود است، و مردم آمریکا به او رأی دادهاند.
ما این شبها عرض میکردیم که معاویه برای اینکه بتواند سران و شُرَحبیل را همراه کند فضاسازی میکند، فرعون هم جامعه را همراه میکند، فرعون میگوید: این موسی آمده است نسلِ شما را خراب کند، آمده سرزمین شما را خراب کند، آمده اقتصادِ شما را خراب کند، چرا این حرفها را میزند؟ میتواند بگیرد و گردنِ او را بزند! میخواهد جامعه را با خود همراه کند.
مثلاً اگر ما میبینیم کسی گربهی خود را دفن میکند و او را مسخره کردیم، اثری نمیگذارد، چرا؟ چون آن اشخاصی که آن روش را میپسندند احساسِ مظلومیّت هم میکنند و احساسِ مظلومیّت رفتارِ آنها را تشدید میکند. بعد بازیگرِ دیگری زبانِ خود را در دهانِ سگ میکند.
اگر الآن در جامعهی ما کسی بگوید وقتی شوهر تو به خانه آمد، پای او را در شیر کن، صدای مردم در میآید، ولی اگر میگفت پای سگِ خود را در شیر کن که برای آرامشِ او خوب است میگفتند: ببین! نهضتِ حمایت از حیوانات… اصلاً اعتراض نمیشد و مورد تعریف و تمجید هم قرار میگرفت.
در جامعهای که اینطور است، اگر شما بخواهید احساساتی آن را تحریک کنید فقط جبهه میگیرد، آیا اهل بیت علیهم السلام این کار را میکردند؟ بنظرِ من نه! این کار را نمیکردند. آیا ائمهی ما حیواناتی را دفن کردهاند یا خیر؟ بله! دفن کردهاند. حضرت سجاد سلام الله علیه با شترِ خود بیست سفر حج رفتند، وقتی شترِ ایشان مُرد، آن شتر را دفن کردند. فرمودند: این حیوان با من حج رفته است، من نمیخواهم گرگ بدنِ این حیوان را بخورد.
فرقِ آن شوهر و آن سگ در چیست؟ فرقِ آن این است که اگر آن شوهر بمیرد همه چیزِ آن زن از بین میرود، به سگ وابسته نباش! بحثِ نجاستِ آن سگ یک چیزِ دیگر است، امام به شترِ خود وابسته نیست، امام سجّاد علیه السلام یک لقمه میخورند و یک لقمه هم به سگ میدهند… وقتی امام حسن علیه السلام میبینند که غلامی در حال غذا دادن به سگی است، آن غلام را آزاد میکنند، یعنی این رفتار را تأیید میکنند.
چرا جامعهی مذهبیِ ما کمپینی که به سگها غذا میدهد مسخره میکنند؟ آیا اهل بیت علیهم السلام این کار را مسخره میکردند؟ نخیر! مسخره نمیکردند، چون اگر مسخره کنی تشدید میشود، ائمهی ما خیلی لطیفتر از شماها بودند، منتها العیاذبالله آویزانِ یک سگ نبودند، نستجیربالله امام وابسته به یک سگ نبود، ولی مهربان بود! کسی که به یک سگ غذا میداد را تکریم میکردند، حتّی آن غلام را آزاد کردند، وقتی شترِ امام از دنیا رفت امام آن شتر را دفن کردند، اما نه اینکه بگوید دیگر بعد از تو زندگی تمام شد! این رابطه را باید با همسرِ خود داشته باشی!
شما اگر بخواهید اینها را تحریک کنید، رفتارشان تشدید میشود و فایدهای ندارد، ائمه علیهم السلام این کار را نمیکردند.
«فَحَدِّثْهُمْ بِمَا یَعْرِفُونْ» یعنی وقتی میخواهی شروع کنی، در شروع حرکت تبلیغی طرفِ مقابل نباید احساس کند که میخواهی همه چیزِ او را از او بگیری! «وَ تْرُکْ مَا یُنْکِرُون» آن چیزی را که بدشان میآید را رها کن!
(الحمدلله تکذیب کردند) مثلاً چه لزومی دارد بخاطر اینکه مردم به نماز جمعه بیایند شما بگویید که اگر مردم به نماز جمعه نیامدند میشود خانهیشان را سوزاند! و در ادامه میگویی که در این زمینه روایت داریم! آقا وقتی در این زمینه روایت داریم، فتوای ولی فقیه هم همین است؟ ما در بحارالأنوار ۱۱۰جلد روایت داریم، مگر ما به هرچه روایت هست عمل میکنیم؟ نه شیعه و نه سنّی به هر روایتی که دارند عمل نمیکنند، این روایت مخالف دارد یا نه؟ موافق دارد یا نه؟ در یک شرایط خاصّی بوده است یا نه؟
بنظر میآید که ما در تبلیغ دین آسیبهای زیادی داریم، میبینیم مشتری نداریم یک مطلبی را میگوییم و ریزشِ آن را بیشتر میکنیم! الحمدلله میگویند تکذیب شده است.
اگر قرار بر این بود که ائمه علیهم السلام اینطوری عقاید مردم را دستخوشِ تغییرات کنند، مردم عکسالعمل نشان میدادند و حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام پنج سال هم دوام نمیآورد. ائمه علیهم السلام خیلی غربت داشتند.
سلیمان بن صُرَد خُزاعی
این روایت را ببینید:
در بین اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام چند نفری هستند که جزوِ بزرگانِ شیعه محسوب میشوند، مثلاً وقتی مردم کوفه به وجود مبارک سیّدالشّهداء علیه السلام نامه نوشتند، نوشتهاند: «مِن سُلیمان بنِ صُرَدِ الخُزاعی وَ أعیانِ الکُوفَه وَ شیعَتُکْ إلی حسین بن علی سلام الله علیه» اسمِ سلیمان بن صرد خزاعی را ابتدا گذاشتهاند، وقتی هم امام حسین علیه السلام نامه نوشتهاند، یا فرمودهاند «إلی سُلیمان بنِ صُرَدِ الخُزاعی وَ أعیانِ الکُوفَه وَ شیعَتی» و یا مستقیم فقط نام سلیمان آمده است، یک انسانِ مهمّی است، او زمان امیرالمؤمنین علیه السلام هم انسانِ مهمّی است، همهی فکرهای انسانهای مهم در جامعه که خوب نیست، آیا امیرالمؤمنین علیه السلام، آیا امام حسن علیه السلام اینها را نابود میکنند؟ یا آنها را تحمّل میکنند؟ و این مظلومیّت است.
من یک خبر را برای اهمیّتِ آن برای شما میخوانم و روی آن چند نکته میخواهم بگویم تا شما ببینید، که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام جریر را میفرستند؟ که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام اشعث را تحمّل میکنند؟ آقا اینها اشخاصی هستند که طرفدار دارند… اگر شما بخواهید جامعه را هدایت کنید باید افکار عمومی را ارتقاء بدهید، نمیشود چکّشی برخورد کنید، یعنی نمیشود در تبلیغاتمان من ناگهان حرفی بزنم که همهی شما ناراحت شوید، در این صورت باقیِ حرف من را هم گوش نمیدهید.
آنهایی که میگویند روی منبر حرف سیاسی نزنید، اگر درست بگویند منظورشان این قسمت است، میگویند شما نتیجهی سیاسیِ حرفتان را نگویید، درست میگویند، شما استدلالتان را بگویید، اجازه بدهید خودشان تصمیم بگیرند، چون اگر کسی به کاندیدای «الف» رأی داد و من به کاندیدای «ب»، من اینجا هر اندازه او را نقد کنم میگوید: این فلان فلان شده شبهای ماه مبارک رمضان را هم خرج کرد که بیاید کاندیدای محبوبِ مرا نقد کند و حرفِ من را هم قبول نمیکند.
دیشب بنده جایی بودم، مردی که حداقل چهل سال است نماز اول وقت در مسجد میخواند، یکی گفت: حاج آقا فلانی چند روز است در مورد عدالت صحبت میکند، آن حاج آقا فلانی هم الآن آنقدر پیر شده است که اصلاً نمیتواند راه برود، و شایان ذکر است که همهی محاسنِ او سفید شده و خیلی هم انسانِ اخلاقیای هست، آن شخص گفت: میخواهد فلانی را تخریب کند! یعنی میخواهد عدالت را بگوید که فلانی را تخریب کند و به عدالت اعتقاد ندارد.
آنهایی که میگویند حرفِ سیاسی نزنید، آنهایی که درست میگویند، آنها منظورشان این است، یعنی شما روشنگری کن و اجازه بده خودِ او تصمیم بگیرد، من در قبرِ خود میروم و او هم در قبرِ خود! نتیجهی حرفِ خود را القاء نکن و فشار نیاور، این کار اتّفاقاً پس میزند! بنظرِ من ما در این زمینه خیلی خطا رفتهایم، هر کسی خواسته است رأی بیاورد گفتهاند که نظرِ رهبری در انتخابات اوست، ولی رهبری میگویند هیچ کس از نظر من باخبر نیست… میگویند فلان چیز را در مجلس تصویب کنید که نظرِ رهبری است، هر کسی هر کجا خواسته است کاری کند، او را خرج کرده است! و جامعه واکنش منفی نشان میدهد و میگویند: یعنی چه؟ پس این چه رأی دادنی هست؟ شما که نباید توقّع داشته باشید که همه شهید مدافع حرم باشند… همه که اینطور نیستند، این القاء غلط است، شما حرفِ خود را بزن.
اینجا را ببینید:
«سلیمان صرد خزاعی» از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم است، مسن است، به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم خدمت کرده است، از کسانی است که با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بوده است و رشوهی حکومتهای سهگانه را نگرفته است، نمیتوانست رشوه بگیرد؟ چرا! میتوانست خیلی رشوه بگیرد و خیلی ثروت کسب کند اما این کار را نکرده است، این نقطهی قوّتِ اوست، سلیمان کسی است که در ماجرای توّابین چهار هزار کشته داد، اگر سلیمان با آن چهار هزار نفر به کربلا آمده بود، اصلاً کربلا، کربلا نمیشد! حبیب و مسلم بن عوسجه و همهی این خوبهای کوفه باهم نتوانستند این اندازه نیرو جذب کنند، البته پشیمانی از قتل سیّدالشّهداء علیه السلام هم اثر داشت، ولی بهرحال سلیمان چهار هزار نفر نیرو جمع کرد، اگر سلیمان هزار نفر نیرو در کربلا آورده بود قطعاً کربلا، کربلا نمیشد! اینطور نبود که وضع به این شکل شود، آن هم یارانِ امام که شجاع و غیور هستند و شهادتطلب.
سلیمان یک مشکلی دارد… همهی حرفِ من در رفتار امیرالمؤمنین علیه السلام است، سلیمان رشوه نگرفته است، آقا رشوه نگرفتی باید نمیگرفتی، اصلاً بیخود میکنی که به تخیّل تو برسد که بخواهی رشوه بگیری، سلیمان اینطور نیست، میگوید: ما برای دفاع از شما اهل بیت رشوه نگرفتهایم! این موضوع را به اهل بیت علیهم السلام میزند، «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ»[۸]
یکی از دوستان میگفت این شبهای آخر دیگر مناجات را رها کنید، دیگر بس است، ما پاک شدیم… همهی بدبختی این است که ما چند شب مناجات بخوانیم، بعد فکر کنیم مناجات ما را تکان داده است، یا ما برای خودمان کاری کردهایم… سلیمان هم همینطور است، مثلِ من میماند، میگوید: من بخاطرِ دفاع از شما چیزی نگرفتهام، من با حکومتها خوب نبودهام، نمیگوید: خدای متعال عجب منّتی بر سرِ من گذاشت که در راه امیرالمؤمنین علیه السلام ثابتقدم ماندم!… یک شب یک بزرگواری میگفت: ما دیگر فقط دو بال کم داریم، اینکه انسان امید داشته باشد خوب است، ولی اگر انسان به عملِ خود امید داشته باشد خطرناک است، از مصادیقِ شرک است و خوب نیست.
سلیمان خود را قبول دارد، او ۲۵سال با حکومتها خوب نبوده است و تاوانِ آن را هم داده است، از حکومتها پول نگرفته است، اشعث را به آذربایجان فرستادند و سالی یکصد هزار درهم میگرفت، یعنی پول سالانهی دویست نفر را میگرفت، این خیلی پول زیادی است، سلیمان این پول را نگرفته است، ولی میگوید: «نگرفتم».
حالا که من این پول را نگرفتهام پس من یک امتیازی دارم، حواسِ آقا باید به من باشد. عبارت را میخوانم که ببینید، متن برای حدود هزار و دویست و بیست و پنج سال پیش است:
«إنَّ سُلَیْمَانَ بْنِ صُرَد خُزَاعِی دَخَلَ عَلَی عَلِی بْنِ أبِی طَالِبْ بَعْدَ رَجْعَتِهِ مِنَ الْبَصْرَه»[۹]… بیست و پنج سال همه رشوه گرفتهاند، حتّی زبیر از عثمان رشوه گرفت و از میدان بِدَر شد، اما سلیمان روی قدمِ خود ایستاد، وقتی که جنگ جمل رخ داد ناگهان اهلِ احتیاط شد و گفت: مسلمان کُشی؟! حساب کتاب کرد و در جنگ جمل شرکت نکرد، با اینکه امام حسن علیه السلام آمدند و صحبت کردند، با اینکه مالک صحبت کرد، عمّار صحبت کرد، امیرالمؤمنین علیه السلام پیغام فرستادند، او در جمل شرکت نکرد و احتیاط کرد.
خدا میداند که خودم از جملاتی که میخوانم میترسم، حالِ این شبهای خودم هست…
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام به کوفه آمدند، سلیمان آمد و خوشآمد گفت، «فَعَاتَبَهُ وَ عَذَلَهُ» حضرت او را سرزنش کردند، حضرت به هیچیک از افرادی که در جمل شرکت نکردند سرزنش نکردند، ولی سلیمان را جداً سرزنش کردند، برای عموم مردم خیلی سخت بود…
حدود سی هزار نفر در جنگ جمل در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام شرکت کردند، یکصد و بیست نفر از بدریین شرکت کردند، ولی اکثریّتِ مردم کوفه شرکت نکردند، چرا؟ چون پیغامِ امیرالمؤمنین علیه السلام برای اینها این بود که بروید با مرجع تقلیدِ خودتان بجنگید! (عایشه) برای آنها سخت شد، گفتند به احتیاط نزدیکتر است پس آن را رها کنیم.
من هیچ کجا ندیدم که امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ کدام را توبیخ کنند، بلکه آنهایی که آمده بودند را… حرفِ من چه بود؟ «فَحَدِّثْهُمْ بِمَا یَعْرِفُونْ وَ تْرُکْ مَا یُنْکِرُون» وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام از جنگ جمل پیروز برگشتند، آمدند به مردم کوفه تبریک گفتند، فرمودند: شما صنامِ عرب هستید، آبروی عرب را خریدید، با همان ادبیّاتی که خودشان قبول دارند، یمنیها را خیلی تحویل گرفتند، یعنی به ضررِ قریشیها، یعنی آنهایی که شرکت کردند.
امیرالمؤمنین علیه السلام به آنهایی که شرکت نکردند چیزی نفرمودند، چون بعد از جنگ جمل برای خیلیها حقّانیّتِ امیرالمؤمنین علیه السلام روشن شد، چون در آن جنگ جمل امیرالمؤمنین علیه السلام کاری کردند که طلحه و زبیر در جنگ شرکت نکردند، مانند این است که پنج نفر روضهخوان اینجا روضه بخوانند، همه گریه کنند ولی خودشان بخندند! مردم میگویند: مثل اینکه ما سرِ کار هستیم، مثل اینکه دروغ میگویند، چون خودشان میخندند و مردم گریه میکنند!
مردم در جمل دیدند که طلحه و زبیر در جنگ شرکت نکردند، این چه جنگِ واجبی هست که اینها نمیآیند؟ و شکست و مفتضح شدنشان را…. اینها میگفتند شترِ عایشه شترِ خداست! فضولاتِ او «إنّی أشُمُّ رائِحَهَ الجَنَّه»، اینها میگفتند اگر به شتر عایشه تیر بزنند همانجا عذاب نازل میشود، حضرت فرمودند گوسالهی سامریِ این امّت است، یعنی یک چیزِ مقدّسنمایی را مقابلِ یک مقدّسِ حقیقی قرار بدهی، گوسالهی سامری را مقابلِ موسی و هارون علیهما السلام قرار بدهی، حضرت فرمودند شتر عایشه گوسالهی سامریِ این امّت است، یعنی مقابل تقدّسِ حقیقی که امیرالمؤمنین علیه السلام است، یک شتر قرار دادند و فضولاتِ آن را…
دقیقاً مانند این میماند که بنگاه سخنپرانیِ طاغوت یک دعا خواندنی را علیه ما ترویج کند، این هم گوسالهی سامری است. یعنی طرف در طول عمر خود یک مرتبه روزه نگرفته است، میگوید ما هنگام افطار باید این مدل دعا بخوانیم، اصلاً مگر شما روزه هستید؟ شما در این ماه مبارک رمضان مشروب نخورید ما از شما تشکّر میکنیم. هر تقدّسِ قلّابی که مقابل تقدّس حقیقی قرار بدهیم همان گوسالهی سامری است، برای همین هم امیرالمؤمنین علیه السلام پس از کشتنِ آن شتر دستور دادند که جنازهی آن را هم بسوزانند که جایی دفن نشود، وگرنه امروز مزارِ آن شتر زیارتگاه عاشقان بود!
لذا برای خیلیها جنگیدن با او سخت بود، منتها وقتی عایشه شکست خورد و دیدند که شترِ او را کشتند و سوزاندند و هیچ اتّفاقی نیفتاد احساس کردند که این تقدّس الکی بود، کما اینکه بلاتشبیه زمانیکه سیّدالشّهداء علیه السلام کشته شدند و عزابی نازل نشد، عدّهای مرتد شدند، گفتند: اصلاً این دین الکی است، مگر میشود پسر پیغمبر را بکشند…. این گزارشهای فراوانی که در منابع اهل سنّت هست و من در بحثِ دِیرِ راهب بعضی از آنها را عرض کردم و توان آن را ندارم که مجدداً عرض کنم، گفتند: حوادثِ عجیبی اتّفاق افتاد، برای چه چیزی اینها را نوشتهاند؟ برای اینکه بگویند یک مقدّسی بوده است، هتک حرمتِ الهی شده است، که هر سنگی را که برمیداشتند زیرِ آن خون بود، اینها را فقط شیعیان نقل نکردهاند، شما فقط «تاریخ دمشق» نوشتهی «إبن عساکر» را ببینید که برای اخبار شام است، دهها روایت در این زمینه میگوید، روایات کم نیستند، مانند اینکه ابرها سرخ شدند، یک طریق و دو طریق نیست، بروید و ببینید، یعنی اتّفاقاتِ جَوّی افتاد، با این حال عدّهای اصلاً از دین برگشتند و گفتند پس چرا پسرِ پیغمبر را کشتند هیچ چیزی نشد؟
وقتی شتر عایشه کشته شد و آن را سوزاندند و هیچ چیزی از آن نماند، آسمان به زمین نیامد، طلحه و زبیر در جنگ شرکت نکردند، مردم گفتند: لابُد حق با علی بوده است، ولی قبل از آن خیلی شک داشتند.
خلاصه سلیمان هم در جنگ جمل شرکت نکرده بود، مقابل ورودی کوفه آمد تا به امیرالمؤمنین علیه السلام تبریک بگوید، حضرت او را سرزنش کردند، او هم یک بزرگتری بود، از آنهایی که وقتی راه میرفت همه به احترام او بلند میشدند، رئیس قبیله بود، پیرمرد… امیرالمؤمنین در مقابل جمع او را سرزنش کردند.
«فَعَاتَبَهُ وَ عَذَلَهُ وَ قَالَ لَهُ اِرْتَبْتَ» به من شک کردی؟ «وَ تَرَبَّصْتَ وَ رَاوَغْتَ» گفتی که نکند علی کج رفته است؟ خودت را از من باتقواتر حساب کردی؟ او در جمع بسیار ضایع شد…
همهی حرفها را برای اینجا زدم، حضرت فرمودند: «وَ قَدْ کُنْتَ مِنْ أَوْثَقِ النَّاسِ فِی نَفْسِی وَ أَسْرَعِهِمْ فِیمَا أَظُنُّ إِلَی نُصْرَتِی» فکر میکردم اولین کسی که میآید تو هستی، از همه سریعتر، فکر میکردم که میشود به تو اعتماد کرد، یعنی تو اینطور ادّعا میکردی، یک عمر همه خوردند و تو نخوردی، «فَمَا قَعَدَ بِکَ عَنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ» برای چه زمانی که اهل بیت پیغمبر نیاز داشتند تو نشستی؟ «وَ مَا زَهَّدَکَ فِی نُصْرَتِهِمْ» حسن بن علی در جبهه بود، جانِ او در خطر بود، تو زهر ورزیدی و جانِ خود را حفظ کردی؟
اگر سلیمان اینجا میگفت: «غلط کردم» من اصلاً این روایت را نمیخواندم، چون ربطی به بحث من نداشت، اما این را نگفت، به درد شبهای آخر ماه مبارک رمضان میخورد، گفت: «فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لاَ تَرُدَّنَّ الْأُمُورَ عَلَی أَعْقَابِهَا» حرفِ گذشتهها را نزن، نبشِ قبر نکن، «وَ لاَ تُؤَنِّبْنِی بِمَا مَضَی مِنْهَا» دیگر هرچه بود گذشت… هرچه بود گذشت؟ یکی خطا کرده است، یکی مظلوم واقع شده است، از این جمله بدتر «وَ اسْتَبْقِ مَوَدَّتِی تَخْلُصْ لَکَ نَصِیحَتِی فَقَدْ بَقِیَتْ أُمُورٌ تُعْرَفُ فِیهَا عَدُوُّکَ مِنْ وَلِیِّکَ» شما هنوز به کمک نیاز دارید، هنوز فرصت هست که مشخّص شود چه کسی دشمن شماست و چه کسی دوست شما، یعنی یک طعنه هم به جملیها زد، یعنی اینها که آمدند در جمل به تو کمک کردند بعداً مشخّص میشود که اینها پای شما میایستند یا نه، باز از این جمله بدتر… گاهی نستجیربالله ما اینطور میشویم، میگوییم سی شب آمدهایم و گریه کردهایم، در یاد دارید؟ مناجات سیزدهم «خمس عشر» مناجات ذاکرون را در یکی از شبهای قدر خواندیم، امام سجّاد علیه السلام فرمودند: «وَ مِنْ اَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنا جَرَیانُ ذِکْرِکَ عَلى اَلْسِنَتِنا» ما چطور تو را شکر کنیم که به ما اجازه دادید با این زبان کثیفمان اسمِ شما را بیاورم، سی شب آمدهای و مناجات خواندهای؟ نمیآمدیم و به عملِ خود امید نداشتیم بهتر بود، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اگر امّتِ من گناه نمیکردند و گرفتار «عُجب» نمیشدند، خدای متعال نمیگذاشت آنها گناه کنند… ولی گناه نمیکنند و میگویند: ما برای خودمان کسی هستیم…
فرمودند این «عُجب» از آن گناه بدتر است، گناه کند و بگوید «فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِی»[۱۰] شرف دارد به اینکه گناه نکند و فکر کند کسی شده است… سلیمان نگفت غلط کردم، گفت: حالا باز هم فرصت هست…
«فَسَکَتَ عَنْهُ» حضرت دیدند این نمیفهمد و حضرت جواب ندادند، ولی سلیمان کوتاه نیامد، «وَ جَلَسَ سُلَیْمَانُ قَلِیلاً» نزدِ امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته… امیرالمؤمنین علیه السلام یک بزرگی هستند و در حال انجام کارهای دیگرِ خود، «ثُمَّ نَهَضَ فَخَرَجَ إِلَی اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام» به سراغ امام حسن علیه السلام رفت، «وَ هُوَ قَاعِدٌ فِی بَابِ الْمَسْجِدِ» امام حسن علیه السلام در مسجد نشسته بودند (در حال خواندن «وقعه الصّفین» هستم) گله کرد و گفت: «فَقَالَ أَ لاَ أُعْجِبُکَ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» از امیرالمؤمنین تعجّب نمیکنید؟… بیست و پنج سال پای او ایستادهایم، در مقابل جمع ما را ضایع کرد، اصلاً عبارتِ او توهینآمیز است، « أَ لاَ أُعْجِبُکَ» از امیرالمؤمنین تعجّب نمیکنید؟… بیست و پنج سال ما پای او ایستاده بودیم، دوستانِ او که او را رها کرده بودند، «وَ مَا لَقِیتُ مِنْهُ مِنَ التَّوْبِیخِ وَ التَّبْکِیتِ» مقابل جمع مرا ضایع کرد…. به او برخورد، آقا به سلیمان بر میخورد، ببینید چقدر به جریر و اشعث برخورد که امیرالمؤمنین علیه السلام آنها را عزل کردند، حضرت به سلیمان فقط یک جمله فرمودند، حضرت در حال حکومت کردن در این جمع هستند.
از کلام امام حسن علیه السلام با این ادبیّاتِ سلیمان مشخّص است که میبینند این شخص نمیفهمد با او «فَحَدِّثْهُمْ بِمَا یَعْرِفُونْ» بحث میکنند.
حضرت میفرمایند: «إِنَّمَا یُعَاتَبُ مَنْ تُرْجَی مَوَدَّتُهُ وَ نَصِیحَتُهُ» کسی را توبیخ میکنند که از او توقّع دارند، از خیلیها توقّع نبود… باز او نفهمید، دوباره گفت: «لَقَدْ وَثَبَتْ أُمُورٌ سَتُشْرَعُ فِیهَا الْقَنَا» مشخّص میشود، گرد و غبار میآید، جنگی اتّفاق میافتد و مشخّص میشود که چه کسانی مرد هستند، یعنی مثلاً مشخص میشود چه کسانی مرد هستند، آنها که جمل رفتند یا ما که از ابتدا با او بودیم، باز هم لسانِ اعتذار ندارد، نستجیربالله «یُحْتَاجُ فِیهَا إِلَی أَشْبَاهِی» علی به مثلِ من نیاز دارد… تازه اینها شیعیانِ حضرت بودند، «فَلاَ تَسْتَغِشُّوا عَتْبی وَ لاَ تَتَّهِمُوا نُصْحِی» دیگر مرا تخریب نکنید، چون به من نیاز دارید.
امام حسن علیه السلام فرمودند: «رَحِمَکَ اللَّهُ» خدا تو را رحمت کند، «مَا أَنْتَ عِنْدَنَا بِظَنِینٍ» ما به تو بدگمان نیستیم.
عُجْب انسان را بیچاره میکند
یکی از خودم بگویم و یکی از اساتیدمان، یکی از ربّانیین یک عبارتی گفته است که من را بیچاره کرده است، رفته بود… عالِم… فکر نکنید که اینها فقط برای عوام است، اتّفاقاً هرچه کاسهی انسان اینجا پُرتَر باشد، خطرِ آن اینجا بیشتر است، عالِم شده بود، مجتهد شده بود، به کربلا رفت، گفت من عالِم هستم، عباس بن علی شهید است، «مِدادُ الْعُلَمآءِ أَفْضَلُ مِنْ دِمآءِ الشُّهَداءِ»[۱۱] ای خاک بر سرِ خودت و آن علمِ تو…
من اهل تعریفِ خواب نیستم، ولی چون این حرف، حرفِ منطقیای است، از قولِ آن عالِمِ رَبّانی عرض میکنم، تو عِلم داری؟ چهار تا «ضَرَبَ زِیدٌ» یاد گرفتهای، خاک بر سرِ تو با آن عِلمِ تو کنند، نداشتی بهتر بود، لبوفروش شرف دارد….
امیرالمؤمنین علیه السلام را خواب میبیند، حضرت او را تحویل نمیگیرند، میگوید: آقا! من غلطی کردهام؟ حضرت فرمودند: رفتهای چند کلمهی حفظی را فرا گرفتهای و خود را عالِم پنداشتهای؟ حضرت عبّاس علیه السلام در بیت العلم به دنیا آمده است، پیشِ خودت چه فکر کردهای؟
یک روایت است که مرحوم «مقرّم» نقل میکند که «کانَ الْعَبّاسْ زُقَّ الْعِلْم زَقَّا» مانند مادری که در دهانِ فرزندانِ خود غذا میگذارد، اینطور مستقیم… مگر غیر از این است؟
پناه بر خدا از اینکه انسان سی شب به مناجات بیاید و تصوّر کند که کاری کرده است، سرِ گنهکار در نهایت هم پایین است و میگوید ما بدبخت هستیم، خدا میداند که در بستگان ما یک نفر بود که یک مدّتِ مَدیدی نماز هم نمیخواند، هر زمان که میآمد میگفت: من را دعا کنید، من خیلی بدبخت شدهام… بالاخره دستِ او را میگیرند، چون او استکبار ندارد. من بیچاره هستم، نَفسِ من مرا بدبخت کرده است، آنکه تصوّر میکند کاری کرده است هیچ وقت واقعاً مضطرّ نمیشود که از کسی چیزی بخواهد.
مرحوم آقای مجتهدی رحمه الله علیه با همهی طلبههایشان به کربلا مشرّف شدند، تازه صدّام ملعون رفته بود، وقتی آنها از کربلا برگشتند یکی از طلبهها مانندِ مرغِ پَر کنده، مانندِ دیوانهها بود، حالِ او بد بود، هنوز یک ماه نشده بود دوباره به کربلا مشرّف شد، وقتی حالِ او خوب شد از او پرسیدند که تو چرا اینطور بودی؟
گفت: آنقدر حرم سیّدالشّهداء علیه السلام برای من جذّاب بود، من روز اول به زیارت قمر بنی هاشم علیه السلام رفتم، بعد تا روز آخر فقط حرم سیّدالشّهداء علیه السلام میرفتم، تا روز خداحافظی حرم حضرت عبّاس رفتم، به تهران که رسیدم، خسته و کوفته، یکی از دوستانمان هم تیر خورده بود، همین که خوابم برد، خواب دیدم جایی هست، میگویند بروید پشتِ پرده حضرت امالبنین سلام الله علیها نشستهاند و آب میدهند، آب به معنیِ معرفت است، من رفتم، دیدم حضرت امالبنین سلام الله علیها روی خود را از من برگرداندند، گفتم: بیبی! ما هم امید داریم، فرمود: بروید آب را جای دیگر بگیرید، اینها تازه… آن استاد میفرمود: کسی که اینطور میشود یعنی باطنِ او خوب است که دستِ او را میگیرند.
روضه حضرت عباس علیه السلام
فدای آن شهیدی بشوم که امام صادق علیه السلام فرمودند: «أَعْطَیْتَ غَایَهَ اَلْمَجْهُودِ» من شهادت میدهم که تو تمامِ تلاشِ خود را کردی، «وَ نهایَهَ المَعمول» اگر کسی آرزو داشت که کاری کند، تو نبود آرزو کنی کارِ دیگری هم بتوانی انجام بدهی و انجام نداده باشی… فقط برای چهارده معصوم میتوان این شهادت را داد، «اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَعْطَیْتَ غایَهَ اْلمَجْهُودِ»[۱۲] امام فرمودند: شهادت میدهم تو تمامِ تلاشت را، غایَتِ جُهد و تلاشِ خود را انجام دادهای، روایت هم صحیحه است.
لذا میفرماید: «فَجَزاکَ اللهُ عَنْ رَسُولِهِ وَعَنْ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَعَنِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ اَفْضَلَ الْجَزاءِ» یا «فَجَزاکَ اللهُ اَفْضَلَ الْجَزاءِ، وَاَکْثَرَ الْجَزاءِ، وَاَوْفَرَ الْجَزاءِ، وَاَوْفى» خدای متعال بالاترین جزاء را به تو بدهد، چون تو آخرِ کار را انجام دادهای، دیگر بیشتر از این امیدی نیست که کسی بتواند انجام دهد، یعنی اگر خودِ امام حسین سلام الله علیه جای تو بود امید نداشت بتواند کارِ بیشتری کند.
جانم به فدای آن شهیدی که آنقدر ادب دارد که غایَتِ مَجهود را انجام داده است، ولی از حیاء او میگویند، از اینکه «لَا تَذْکُرَنَّ عِندَهُ سَکینَهً» اسمِ سکینه را در حرمِ او نبرید، حیاء میکند.
حیاء و شرم برای کسی است که کمکاری کرده است، او کمکاری نکرده است، «اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَعْطَیْتَ غایَهَ اْلمَجْهُودِ» ادب را ببینید، کسی که همهی وظیفهاش را انجام داده است، امام معصوم شهادت داده است که تو همهی وظیفهات را انجام دادهای، اهلِ مَعنا گفتهاند که او از فرزندان سیّدالشّهداء علیه السلام خجل است، اگر شخصِ دیگری سمتِ آب میرفت اینقدر امید نمیبستند، وقتی دیدند عمو به سمتِ آب میرود، گفتند قطعاً با آب برمیگردد…
اینطور نیست که هر کسی بیشتر شمشیر بزند عزیزتر است، سی سال مشقِ شمشیر کرد، ولی در کربلا خیلی شمشیر نزد، محض است، یک نوکرِ سیّدالشّهداء علیه السلام است.
آمد مقابل حضرت قرار گرفت، سرِ مبارکشان را هم بلند نمیکردند… خُب انسان بایستد و همه به او امید داشته باشند… صدای العطش از روز نهم بلند بود، خیلیها اذیّت میشدند، ولی همهی خطابِ این العطش به قمر بنی هاشم علیه السلام بود، لذا مقابل حضرت آمدند و سر مبارکشان را هم بلند نکردند، عرض کردند: «قَدْ ضاقَ صَدْری»[۱۳] سینهام سنگین شده است، «وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاهِ» دیگر زندگی برای من سخت است، اینها از من توقّع دارند و من نمیتوانم انجام دهم، اینجا آقای ما گریه کرد، «فَبَکی الحُسَین علیه السلام بُکاءً شَدیدا» و فرمودند: «یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی».
اگر شما برای وداع امام حسین علیه السلام گریه میکنید، آن همه مصیبتِ وداع برای فقدانِ قمر بنی هاشم علیه السلام است… به سمتِ علقمه رفت، توانِ آن را ندارم که بگویم چه شد، وقتی دیدند آقا در حالِ برگشتن است، لحظاتی گذشت، همین اندازه به شما عرض میکنم که فرصت ندادند سیّدالشّهداء علیه السلام سرِ قمر بنی هاشم علیه السلام را به دامن بگیرد، حضرت داشتند بر میگشتند، مُقَرَّم میگوید: «جَعَلَ یُکَفکِفُ دُموعَهُ» سیّدالشّهداء علیه السلام خیلی تشنه بودند، انسانِ تشنه اشک ندارد، ولی سیّدالشّهداء علیه السلام «جَعَلَ یُکَفکِفُ دُموعَهُ» با آستینِ خود اشکهایش را پاک کرد، اطفال مضطرّ هستند که ببینند آقا چکار میکند…
علّامه مجلسی میگوید: حضرت نزدیک زینب کبری سلام الله علیها آمد و فرمود: به کودکان بگو معجرها را محکم گره بزنند…
پی نوشت:
[۱] سوره مبارکه غافر، آیه ی ۴۴
[۲] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۳] صحیفه سجّادیه، صفحه ۹۸
[۴] مصباح المتهجد شیخ طوسی، ج۱، ص ۴۰۱
[۵] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۷ (یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ اصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَکَ ۖ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ)
[۶] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۹۹ (خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ)
[۷] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۷ (یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَکَ ۖ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ)
[۸] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۷ (یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا ۖ قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ ۖ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ)
[۹] شرح نهج البلاغه، جلد ۳، صفحات ۱۰۵ و ۱۰۶ (سُلَیْمَانُ بْنُ صُرَدٍ الْخُزَاعِیُّ عَلَی عَلِیٍّ ع مَرْجِعَهُ مِنَ اَلْبَصْرَهِ فَعَاتَبَهُ وَ عَذَلَهُ وَ قَالَ لَهُ اِرْتَبْتَ وَ تَرَبَّصْتَ وَ رَاوَغْتَ وَ قَدْ کُنْتَ مِنْ أَوْثَقِ النَّاسِ فِی نَفْسِی وَ أَسْرَعِهِمْ فِیمَا أَظُنُّ إِلَی نُصْرَتِی فَمَا قَعَدَ بِکَ عَنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ وَ مَا زَهَّدَکَ فِی نُصْرَتِهِمْ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لاَ تَرُدَّنَّ الْأُمُورَ عَلَی أَعْقَابِهَا وَ لاَ تُؤَنِّبْنِی بِمَا مَضَی مِنْهَا وَ اسْتَبْقِ مَوَدَّتِی تَخْلُصْ لَکَ نَصِیحَتِی فَقَدْ بَقِیَتْ أُمُورٌ تُعْرَفُ فِیهَا عَدُوُّکَ مِنْ وَلِیِّکَ فَسَکَتَ عَنْهُ وَ جَلَسَ سُلَیْمَانُ قَلِیلاً ثُمَّ نَهَضَ فَخَرَجَ إِلَی اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ هُوَ قَاعِدٌ فِی بَابِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ أَ لاَ أُعْجِبُکَ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَا لَقِیتُ مِنْهُ مِنَ التَّوْبِیخِ وَ التَّبْکِیتِ فَقَالَ اَلْحَسَنُ إِنَّمَا یُعَاتَبُ مَنْ تُرْجَی مَوَدَّتُهُ وَ نَصِیحَتُهُ فَقَالَ لَقَدْ وَثَبَتْ أُمُورٌ سَتُشْرَعُ فِیهَا الْقَنَا وَ تُنْتَضَی فِیهَا السُّیُوفُ وَ یُحْتَاجُ فِیهَا إِلَی أَشْبَاهِی فَلاَ تَسْتَغِشُّوا عَتْبی وَ لاَ تَتَّهِمُوا نُصْحِی فَقَالَ اَلْحَسَنُ رَحِمَکَ اللَّهُ مَا أَنْتَ عِنْدَنَا بِظَنِینٍ قَالَ نَصْرٌ وَ دَخَلَ عَلَیْهِ سَعِیدُ بْنُ قَیْسٍ الْأَزْدِیُّ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَقَالَ وَ عَلَیْکَ السَّلاَمُ وَ إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ قَالَ حَاشَ لِلَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنِّی لَسْتُ مِنْ أُولَئِکَ فَقَالَ لَعَلَّ اللَّهَ فَعَلَ ذَلِکَ)
[۱۰] مناجات شعبانیه
[۱۱] من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۸
[۱۲] زیارتنامه حضرت عباس علیه السلام
[۱۳] بحار الأنوار، ج۴۵، ص: ۴۱
پاسخ دهید