حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ ۲۶ بهمن ۱۴۰۳ در هیئت محترم عبدالله بن الحسن علیه السلام به سخنرانی با موضوع “نگاهی دوباره به جایگاه امام زمان در عقاید ما” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.
- مقدّمه
- تبیین بحث
- درنگی در ماجرای نبوّت و امامت
- هدایتِ باطنیِ امام
- اثرِ عملیِ فهمیدنِ هدایتِ باطنیِ امام
- معرفتِ والای غلام سیاه امام حسین علیه السلام
- توجّه به امام زمان ارواحنا فداه در زیارات
- «علی بن مهزیار» و محبّت شدید امام زمان ارواحنا فداه
- ریشهی همهی اخلاق و معارف و احکام
- ارزشِ توجّه به امامتِ حضرت حجّت ارواحنا فداه
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمت حضرت صدرالخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلواه المصلین، صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر باعظمت حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و أرواح من سواه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت کنید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
اگر بخواهیم راجع به مبانی و مبادی مسئلهی مهدویت صحبت کنیم، بایستی چند بحث مطرح شود، من به یکی از آن مباحث اشاره خواهم کرد.
تبیین بحث
مسئلهی مهدویت اثر علمیِ جدّی در رفتار ما دارد، ضمن اینکه این مسئله از آن مباحث و موضوعات و سرفصلهای اعتقادی است که اعتقاد بر این موضوع، ثمرهی عملیِ جدّی در رفتار ما دارد، و اتفاقاً یکی از آن موضوعاتی است که آن کسانی که ابهام یا اشکال دارد و یا بیمار هستند و میگویند نباید از امامت و این امور حرف زد که اختلافافکن است، اینجا نمیتوانند کاری کنند؛ چون اگر قرار باشد بر سر اصل امامت امام زمان ارواحنا فداه حرف نزنیم، پس این اعتقاد اصلاً به چه دردی میخورد؟ و اگر بخواهیم حرف بزنیم، لاجرم باید راجع به ریشهی این موضوع حرف بزنیم، چون بالاخره این یک اعتقاد است و باید ریشهی قرآنی و روایی آن استخراج شود، چون این بحث بصورت عقلیِ صرف نیست.
یک بحث راجع به نگاه ما به مسئلهی امامت است، یک بحث هم اینکه آیا این موضوع در ادیان گذشته مطرح است یا نه و آیا قرآن کریم به این موضوع پرداخته است یا نه؟
الآن اشارهای به قسمت سوم خواهم کرد.
درنگی در ماجرای نبوّت و امامت
آیا قرآن کریم به مسئلهی امامت که بشود آن را کاملاً با موضوع مهدویت تطبیق داد و ریشه داشته باشد، پرداخته است؟ بله.
یکی از آنجاها، آیه ۱۲۴ سوره مبارکه بقره است. این آیه دارد که «إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»،[۴] وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام به آزمایشات سنگینی مبتلا شد، که آخرین آزمایش «قربانی کردن فرزند به دست خود» بود، و در همگی موفق شد و از این امتحانات نمرهی کامل گرفت، حضرت حق به او فرمود: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»، یعنی من تو را از این به بعد برای مردم «امام» قرار میدهم.
از کلام حضرت ابراهیم علیه السلام که برای فرزندان خود هم دعا کرده است، که عرض کرد: خدایا! آیا فرزندانم هم امام میشوند؟
هم معلوم است که این موضوع یک موضوع مهمّی است، هم معلوم میشود که حضرت ابراهیم علیه السلام فرزند دارد.
خدای متعال در پاسخ او فرمود: «قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ».
از ذیل این آیه «عصمت» برداشت میکنند، که خیلی مهم است، اما موضوع بحث ما نیست.
چون حضرت ابراهیم علیه السلام در کبر سن فرزنددار شده است، معلوم است که امامت در کبر سن برای حضرت ابراهیم علیه السلام رخ داده است.
حضرت ابراهیم علیه السلام چه نبوده و چه شده است؟ نبی اولوالعزم بوده است، اما حال امام شده است.
برادران عزیز ما که ید طولایی در تحریف روایات و حذف معالم اسلامی در آثار خود دارند، اینجا متفق القول، بجز یک یا دو نفر، یک نفر از آنها هم بیش از حد بیسواد بوده است و در نشریه دابق داعش، «امام» را امام معنا کرده است، وگرنه همگی «امام» را رسول معنا میکنند!
اگر کسی بخواهد مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نپذیرد و مسلمان باشد، لاجرم باید یا عقل و یا آیات و روایات را کنار بگذارد، وگرنه باید چکار کند؟
اینجا متفق القول میگویند «امام» به معنای نبی است!
اولاً چرا خدای متعال «امام» فرموده است و «نبی» نفرموده است؟ ثانیاً حضرت ابراهیم علیه السلام پیرمرد نود ساله بود، اینجا پیغمبر بوده است، همهی ابتلائات حضرت ابراهیم علیه السلام در دورهی نبوّت ایشان بوده است!
چون همین سؤال را داشتهاند و نخواستهاند جواب بدهند، مجبور شدهاند اینطور بگویند.
حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی نبی و رسول بود، چه بود و چه نبود؟
یک مرتبه با یکدیگر مرور کنیم، نبی «هادی» است، هدایتگر است، یعنی اعلام میکند که اینطرف حقیقت است و آنطرف باطل است، اینطرف بهشت است و آنطرف دوزخ است، این کارها خوب است و آن کارها بد است، این شریعت است، این مناسک را انجام بدهید، به این چیزها هم معتقد باشید، این کارها را نکنید، این هم اخلاقیات ماست… دین همینهاست. یعنی دین اخلاقیات و معارف اعتقادی و احکام است. نبی همهی اینها را دارد.
حضرت ابراهیم علیه السلام اینجا نبیِ اولوالعزمِ رسول است، آیا دوباره به عقب برگشته است؟
پس این «امام» نباید به معنای نبی باشد، و در نبوّت چه چیزی نیست که در این امامت هست؟
ما چون در این هزار سال با این عزیزانمان گفتگو و مباحثه و مناظره و مکالمه و محادثه و مشاجره داشتهایم، گاهی تنزّل و تنازل کردهایم، برای اینکه طرف مقابل را گیر بیندازیم گفتهایم همان چیزی که تو میگویی؛ اما تو باز هم نمیتوانی بر آن پایبند باشی.
اما چون متأسفانه مباحث اعتقادی زیاد بحث نمیشود، این موضوع در کتب اعتقادی ما هم… حواس بعضیها نبوده است که علمای ما در مناظره با دیگران تنازل میکردند، فکر کردهاند امامت یعنی ریاست بر دین و دنیای مردم.
«ریاست بر دین و دنیای مردم» کار مرجع تقلید است… ما یا حاکم آنها… آنها هم همین را میگویند.
این از واضحات است که یک نبی از قبل این خصوصیات را داشته است، وقتی یک نبی حکومت داشته باشد، خودش صاحب حکومت است، دین و دنیای مردم در دست اوست، کمااینکه در تعریف نبوّت هم این موضوع هست.
نبی همهی اینها را داشته است، نبی معلّم است، نبی حافظ شریعت خود است، نبی مرزبان عقاید مکتب خود است، نبی معلم توحید و نبوّت و معاد و… است، نبی دلسوز است، نبی چراغ راهنماست، نبی کارهایی که باید در مقام معلّمی و حفظ شریعت و ادارهی جامعه داشته باشد را دارد، آن هم حضرت ابراهیم علیه الصلاه والسلام که شیخ الأنبیاء و شیخ التوحید و اولوالعزم است.
این نبی چه نبوده که شده است؟
در این آیه باید ما یک تعریفی از امامت ارائه کنیم که معنای دوباره ندهد.
اگر به این آیات هم که مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه اشاره کرده است و ارجاع داده است ارجاع نمیدادیم، انصافاً به این موضوع میرسیدیم.
اجازه بدهید اول عرض کنم که چرا چنین ادعایی میکنم.
آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دورانی که بیست و پنج سال حاکم و معلم نبود و بیان و سخنرانی نداشت، امام بود یا نه؟ آیا موسی بن جعفر سلام الله علیهما وقتی در زندان بود، هنوز معلّم بود؟ نه! یعنی اموری که یک معلّم یا یک حاکم دارد را بالفعل نداشت. اما آیا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام امام بود یا نه؟ بود.
ائمهی پایانی شیعه که در حصر بودند و دسترسی مردم به اینها سخت بود و نمیتوانستند ارتباط بگیرند و بیان نداشتند و درس و سؤال و جواب کم شده بود، امام بودند یا نه؟ بودند.
یعنی چه بودند؟
وجود مبارک امام زمان ارواحنا فداه تمام آن شئون امامتی که ائمهی قبلی در دوران ظهورشان داشتند، امروز دارند (بجز یک مورد اصلی)؛ پس از امامت چه چیزی باقی میماند که در این امور ظاهری نیست؟
اگر زمان بود توضیح میدادم که میشد این امور ظاهری را (ولو مانند خوردن گوشت مردار در بیابان) به گردن کس دیگری گذاشت، همانطور که ما در بخش احکام، از باب ضرورت و اضطرار و بیچارگی، رسالهی مرجع خود را میبینیم، قربه الی الله هم میبینیم.
اتفاقاً برادران غیرشیعه هم میگویند الآن که امام شما ظاهر نیست، دیگر ما و شما تفاوتی نداریم، شما به سراغ مرجع خودتان میروید و ما هم به سراغ مرجعمان میرویم، اگر اشتباه کرده بودند هم خدا میبخشد، چون ما دسترسی دیگری نداریم.
امامت به چه دردی میخورد؟
درصورتی که ما هنوز، قبل از اینکه وارد استدلال علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه شویم که مطلب تازهای برای شما نخواهد بود و علامه فقط تدوین کرده است، میبینیم ما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در آن بیست و پنج سال، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را در زندان، امام زمان ارواحنا فداه را در دوران غیبت، امام میدانیم. بعد تصریح هم کردهاند که منفعت این امر مانند خورشید پشت ابر است، یعنی ولو ما نبینیم منفعت دارد. کدام منفعت؟
هدایتِ باطنیِ امام
یک شأنی از امامت هست که اتفاقاً تمام شئون امامت، روی این موضوع است؛ همهی موارد دیگر هم از فروع این شأن است، و آن هم هدایتِ باطنی یا هدایتِ وجودی است.
در حالت مراجعه، اگر زمان حضرت صادق علیه الصلاه والسلام صد هزار شیعه داشتیم، صد نفر، دویست نفر، پانصد نفر، هزار نفر، چند نفر به حضرت مراجعه کردهاند؟ بقیه که مراجعه نکردهاند، فقط شیعهی حضرت بودهاند. کسانی که مراجعه کردند هم، چند نفرشان مانند زراره و محمد بن مسلم و… مثلاً چهل هزار روایت شنیدهاند؟ آنها هم خیلی کم هستند.
پس زمان خود امام صادق علیه الصلاه والسلام هم که حضرت در زندان نبود و مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گرفتاریهایی نداشت و در غیبت هم نبود، اکثر شیعه، اکثر معارف را بصورت مستقیم از امام نگرفتهاند.
در آن حالت عمومی که میشد به محضر امام رفت، زراره به اندازهای استفاده کرده است، دیگری هم به اندازهی دیگر.
اما هدایت باطنی اینطور است که گویی خدای متعال برای من یک امام قرار داده است، برای ایشان هم یک امام قرار داده است، برای دیگری هم یک امام قرار داده است، که به همهی لحظات و زوایای و ظاهر و باطن این شخص اشراف دارد، و برای رشد و سعادت و هدایت او زمینه ایجاد میکند، برای انزجار او از بدیها زمینه ایجاد میکند، اقتضاء و مانع ایجاد میکند.
منتها بخاطر توانمندی که آن عظیم الشأن دارد، این امامِ تک تکِ افراد، یک نفر است. او به همهی زوایای پیدا و پنهان ما توجّه و اشراف دارد، زمینهسازی و اقتضاءسازی میکند و برای بدیها مانع ایجاد میکند.
کمااینکه بعنوان نمونه اگر قیامت پشت پردهی این جلسه را به ما نشان بدهند، میبینید که «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه»،[۵] خیر از شما میرسد، اصل خیر شما هستید، «نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ فَمِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِیدُ»،[۶] یعنی اگر میخواهید توحید هم بفهمید باید از اینجا شروع کنید، بدین معنا نیست که ما از توحید بالاتر هستیم، بلکه بدین معناست که توحید را از غیر از ما نمیفهمید، باید یگانگی و وحدانیت حضرت حق را از ما بفهمید، فهم توحید از ماست، برای همین «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُمْ»،[۷] باید بندگی را هم از شما شروع کنم.
این «هدایت باطنی» اصل امامت است.
حال اگر امام در جایی مانع نداشته باشد و مثلاً بشود رفت و امام را دید و سؤال کرد، امام جواب هم میدهد، اگر دو نفر اختلاف داشته باشند هم امام فصل خصومت میکند، اگر حکومتی تشکیل شود هم طبعاً خودِ امام حاکم است، یعنی تمام آن شئون را دارد، ولی اصل امامت آن «هدایت باطنی» است.
چون آن زمانی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام بود و حاکم هم شد، فقط کوفیان حضرت را میدیدند، حتّی در خود کوفه هم بعضی از مردم حضرت را نمیشناختند، ماجرای «رُمِیله» و دیگران… که این ماجراها فراوان هستند، میگوید مریض بودم اما به مسجد رفتم، بعد به حضرت عرض کردم که من مریض بودم اما به مسجد آمدم، حضرت فرمود: من تو را به مسجد آوردم.
رمیله عرض کرد: مگر شما از اوضاع من باخبر هستید؟
حضرت فرمودند: بله! من به همه جا اشراف دارم.
حتّی همهی کوفیان هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نمیدیدند که بشناسند، چون کوفه شهر بزرگی بود.
آن امامی که «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً»،[۸] صرفاً به معنای دانستن نام امام است؟ مگر این نوع دانستن چه اثری دارد که من اگر بدانم به مرگ جاهلی نمیمیرم و اگر ندانم به مرگ جاهلی میمیرم؟
معرفت به امام اثر دارد، غیر از اینکه این گزارهی تئوریکِ اعتقادی است؛ جلوتر به چند اثر آن اشاره میکنم.
همان زمانی هم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حاکم شده بود، گاهی برخی افراد حضرت را میدیدند و برخی نمیدیدند، ولی حضرت به تمام مسلمین و انسانها و شیعیان عصر خودش اشراف داشت، برای همهی آنها «امام» بود، و بر همهی آن عصر لازم بود که از امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تبعیّت کنند.
اثرِ عملیِ فهمیدنِ هدایتِ باطنیِ امام
اگر من بدانم که امام هدایت باطنی دارد، یعنی همینجا که با شما صحبت میکنم، یعنی در محضر او هستم.
اگر الآن اینجا یک مرجع تقلید نشسته باشد، هنگام صحبت کردن به لرزش میافتم، اگر بدانم امام زمان ارواحنا فداه به لفظ لفظ و حرف حرف و مفرد مفردِ کلمات من توجّه دارد، همین موضوع کفایت میکند که انسان در حرف زدن و راه رفتن و نشستن و سایر امور خود دقّت کند، این موضوع خیلی اثر عملی دارد.
انسانی که میداند در معرض دید هست، با کسی که حواس او نیست که در معرض دید هست خیلی تفاوت دارد.
این موضوع دیگر فقط گفتنِ لفظی نیست، گفتنِ لفظی عمومی است.
بعضی از کارها را میگویند عمومی انجام دهید، مثلاً میگویند به حج مشرّف شوید، به کربلا بروید؛ اما ممکن است هر یک از ما شرایط و اقتضائاتی داشته باشیم. آن قانون عمومی است، اما هدایت باطنی «فردی» است.
ناگهان میبینید در دل شب، به دل من میافتد که عبادت کنم؛ این موضوع همینطوری نیست. بعداً معلوم میشود که امام زمان ارواحنا فداه زمینه فراهم کرده است.
معرفتِ والای غلام سیاه امام حسین علیه السلام
وقتی انسان به نعمتی میرسد، مانند آن غلام سیاه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میگوید: «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی وَ لِسَیِّدِی وَ بَارِکْ لَهُ کَمَا بَارَکْتَ عَلَى أَبَوَیْهِ»،[۹] خدایا! ما هرچه از سرِ سفرهی مولایمان خوردیم، به مولای ما برکت بده. ما برای مولایمان فقط دردسر هستیم…
آن غلام سیاه فهمیده بود، آن هم زمان امام حسین علیه السلام که هنوز حقایق مطرح نشده بود، مثلاً زیارت جامعه مطرح نشده بود، این آیات اینطور بحث و تفسیر نشده بود، دورانی بود که ائمه علیهم السلام هنوز آنطور بیان نداشتند، کسی از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سؤال نمیپرسید، ولی آنجا هم معلوم است که اگر کسی اهل باشد، اگر کسی کنار امام حسین علیه السلام باشد، اگر کسی بخواهد که باشد، فهم او ارتقاءیافته است.
آن غلام سیاه که امام حسین علیه السلام را ندیده بود، در حال خوردنِ یک لقمه نان هم بود.
حضرت به او فرمود: چرا این لقمه را به این سگ دادی؟
غلام سیاه عرض کرد: وقتی خواستم غذا را بخورم، دیدم این سگ مرا نگاه میکند، بعد به خودم گفتم «أَنَا عَبْدُکَ وَ هَذَا کَلْبُکَ»، من و این سگ ما با هم یک اشتراک داریم، آن هم اینکه به شما وابسته هستیم، من عبد شما هستم و این هم سگ شماست، دیدم معرفت نیست که من غذا بخورم و سگِ شما غذا نخورد.
وقتی غلام سیاه غذای خود را خورد، با اینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را ندیده بود، دست به آسمان بلند کرد و عرض کرد: «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی وَ لِسَیِّدِی وَ بَارِکْ لَهُ کَمَا بَارَکْتَ عَلَى أَبَوَیْهِ» خدایا! به مولای من برکت بده، ما سرِ سفرهی مولا فقط میخوریم و کم میکنیم، تو به او برکت بده.
این آدم اگر دو هزار کیلومتر از امام حسین علیه السلام دور شود، یا هزار متر دور شود، برای او تفاوتی ندارد، او خود را در محضر امام حسین علیه السلام میدید.
توجّه به امامتِ امام زمان ارواحنا فداه سازنده است، این بزرگترین درس اخلاق است.
من در محضر امام زمان ارواحنا فداه هستم، نه مرجع تقلید!
ممکن است من در موضوعی چیزی بگویم و آن مرجع تقلید در آن موضوع آنقدر اشراف نداشته باشد که بخواهد از من اشکال بگیرد، مسلّماً مراجع که در همهی علوم کار نکردهاند، ولی آنجا امام زمان ارواحنا فداه است که به همهی علوم عالم اشراف کامل دارد.
«هدایت باطنی» میتواند بشدّت روی رفتار ما اثر بگذارد، من دائم در معرض هستم، مورد توجّه هستم، مورد عنایت هستم.
بعد اگر به من خیری برسد…
توجّه به امام زمان ارواحنا فداه در زیارات
من به حرم امام رضا علیه السلام میروم، حواس من نیست که… وقتی ما بچه بودیم، اگر پدرمان ما را به یک رستوران میبرد، از او تشکّر میکردیم. وقتی از سرِ سفرهی مادرمان بلند میشدیم تشکّر میکردیم.
اینجا امام زمان ارواحنا فداه زمینه فراهم کرده است و به دل من انداخته است و مقدّمات امر را فراهم کرده است و مرا به مشهد فرستاده است…
وقتی ما به مشهد میرویم، مثلاً با پدر خود تماس میگیریم و میگوییم الآن جلوی گنبد حضرت هستم، شما هم یک سلام بدهید.
یعنی آنقدر بیمعرفت نیستیم که پدر خود را یاد نکنیم.
ولی من نسبت به امام زمان ارواحنا فداه اینطور نیستم؛ ضمن اینکه امام زمان ارواحنا فداه که به من نیازی ندارد!
یعنی مثلاً وقتی وارد شدم، اول بگویم «السَّلامُ عَلَیکَ یَا مَولَای یَا عَلِی بن مُوسَی الرِّضَا عَن سَیِّدِی وَ مَولَای بَقِیَّه اللهِ الأعظَم»، یعنی اول از طرف امامم حضرت حجّت ارواحنا فداه به شما سلام عرض میکنم. بالاخره ما بر سرِ سفرهی او بودهایم، او کاروانسالار است.
اگر کسی به این امر توجّه کند، روی زندگی او اثر میگذارد.
ما اصلاً حالت تنهایی و جدایی نداریم.
«علی بن مهزیار» و محبّت شدید امام زمان ارواحنا فداه
باب دیگری هم وجود دارد و آن این است که اگر یک مادری از شب تا صبح بالای سر فرزند مریض خود بنشیند، برای کسی جای تعجّب ندارد، چون این کار مادریِ مادر است.
آیا مهربانیِ آن مولای عظیم الشّأن مانند مادر است؟ نعوذبالله!
شوق امام زمان ارواحنا فداه برای هدایت ما قابل قیاس با مادر و پدر ما نیست، لذا اگر کسی دقّت کند و روایات را ببیند، او دائم به یاد ماست و ما شاید فقط گهگاهی به یاد او باشیم.
در یک روایتی، وقتی ابن مهزیار به محضر حضرت رسید، من ترجمهی تسامحی میکنم… امام زمان ارواحنا فداه و علی بن مهزیار ده سال قبل یک مرتبه یکدیگر را دیده بودند، یعنی زمانی که امام زمان ارواحنا فداه کودک بود و زمان امامتِ امام حسن عسکری علیه السلام بود. بعد فاصله افتاد و دوباره چند سال بعد که دوران امامتِ امام زمان ارواحنا فداه است، یکدیگر را دیدند، وقتی علی بن مهزیار وارد خیمه شد، میگوید خواستم پای حضرت را ببوسم، حضرت فرمود: یا ابااسحاق! آنقدر روزها را شمردهام تا تو را ببینم، و از آن لحظهای که تو را دیدم، تصویر تو در ذهن من است، تا الان حتّی یک لحظه هم از یاد تو غافل نبودم.
ما با کسی طرف هستیم که از پدر و مادر مهربانتر است، هم مراقب است و هم دلسوز است و هم محبّ است، با اینکه من هیچ شأن و لیاقتی هم ندارم.
البته من در مورد این روایت احتیاط میکنم که در مورد خودم چنین تصوّری داشته باشم، ان شاء الله در مورد شماست، البته از کَرَمِ حضرت بعید نیست که به بیچارهای مثل من هم اینطور توجّه کند؛ ولی آنقدر بلندپرواز نیستم که در مورد خودم اینطور عرض کنم.
ریشهی همهی اخلاق و معارف و احکام
اصلاً مسئلهی امامت، ریشهی همهی اخلاق و معارف و احکام است، چرا مردم ریا میکنند؟ اگر کسی بداند که امام زمان ارواحنا فداه نماز او را میبیند، در محضر امام زمان ارواحنا فداه چطور نماز میخواند؟
وقتی ما به محضر حضرت علی بن موسی الرضا المرتضی علیه السلام میرسیم، کنار ضریح چگونه میایستیم؟ اندکی «آداب محضر» را رعایت میکنیم، چون خودمان را در محضر امام رضا علیه السلام میبینیم.
اگر من بدانم دائماً در محضر امام زمان ارواحنا فداه هستم، در اینصورت رفتار انسان تغییر پیدا میکند.
این همان چیزی است که عرض کردم علم به این موضوع، رفتار انسان را تغییر میدهد، حرکات و سکنات و رفتار انسان را تغییر میدهد.
من میبینم حضرت حجّت ارواحنا فداه مرا میبیند، و شیعهای از شیعیان او با من کاری دارد، حاجتی دارد، و آن حاجت از دست من برمیآید، حضرت هم در حال دیدن است، چطور ممکن است من بیخیال باشم؟
اگر صاحبکار من ایستاده باشد، من به فرزند او ظلم نمیکنم؛ چطور ممکن است در محضر امام زمان ارواحنا فداه به شیعهی او ظلم یا بیمحلی کنم یا او را رها کنم؟
این امامت باطنی و هدایت باطنی بشارت خیلی بزرگی برای ماست، که خدای متعال یک نفر را…
شما در ندبه میخوانید، «خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَهً وَ مَلاذا»،[۱۰] او را عصمت ما قرار دادی، او را نگهدارنده و حفاظ و حافظ ما قرار دادی.
انسان در معرض دید بقیه کارهای بد را انجام نمیدهد، اینجا هم در محضر امام زمان ارواحنا فداه هستیم، هم مورد عنایت او هستیم، هم محضر او برای ما حفاظ ایجاد میکند، و نستجیربالله اگر کسی مانند من گیج است و در محضر و منظر او گناه میکند، این کار خیلی بیادبی است، ندید گرفتنِ حضرت خیلی جسارت است.
ارزشِ توجّه به امامتِ حضرت حجّت ارواحنا فداه
حضرت ابراهیم علیه السلام چه چیزی نبود؟ ظاهراً هدایت باطنی به این اشراف… البته الآن هم نمیخواهم بگویم به اندازهی اشراف امام زمان ارواحنا فداه دارند، چون آیه برای حضرت ابراهیم علیه السلام قید زده است که «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»، شاید تفاوت این باشد که امام زمان ارواحنا فداه امامِ بر عالَمِ مُلک و ملکوت است، نه فقط بر انسانها.
حضرت ابراهیم علیه السلام قبلاً این موضوع را نداشت.
مرحوم علامه هم ذیل این دو آیه که با تفاوتِ اندکی، نزدیک به هم هستند، «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»،[۱۱] به دلایلی میفرماید این همان هدایت باطنی است.
توجّه به امامت حضرت حجّت ارواحنا فداه هم ضامنِ بحثهای تئوریکِ اعتقادی است، هم ضامنِ تغییر رفتار ماست.
اگر کسی بگوید این هدایت باطنی که همان هدایت خداست، چه تفاوتی با امام زمان ارواحنا فداه دارد؟ پاسخ این است که اولاً تفاوتی ندارد، امام کارگزارِ خداست.
مانند اینکه صاحبکار ما زمانی خودش حقوق ما را واریز میکند، زمانی هم نرمافزار را به بانک محول میکند و بانک این کار را میکند. در هر دو صورت از حساب صاحبکار پرداخت شده است، اما کارگزار عوض شده است.
اولاً تفاوتی ندارد، ثانیاً پس به چه دردی میخورد؟
وجود امام، غیر از اینکه یک وجود حقیقی است، دعای او برای ما مؤثر است، مهربانی او اثر وضعی دارد.
اگر واقعاً حضرت در سحر گذشته نام ما را در دعای خود برده باشد یا ما را تصوّر کرده باشد، آیا اثر ندارد؟
آیا اگر الآن به شما بگویند مثلاً علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه شب گذشته شما را دعا کرده است یا در فلان حرم شما را نیابت کرده است، آیا شما لذّت نمیبرید؟ این موضوع هم اثر روحی و هم اثر معنوی دارد.
غیر از اینکه جهل ما نسبت به خدای متعال خیلی بیشتر از جهل ما نسبت به امام زمان ارواحنا فداه است، امام زمان ارواحنا فداه چون انسان است، ما او را بهتر میفهمیم، لذا اثربخشی جدّیتری دارد. کمااینکه فهم ضریح امام رضا علیه السلام نسبت به وجود مبارک امام زمان ارواحنا فداه برای ما راحتتر است، چون عینیت جسمی هم دارد.
اصلاً ما باید کنار ضریح امام رضا علیه الصلاه والسلام برویم که «توجّه به امام زمان ارواحنا فداه» را تمرین کنیم.
لذا هر زمانی که کنار هر ضریحی قرار میگیرید، حتماً باید یکی از حاجتهای ما، یک دعای مفصّل برای مولایمان باشد.
چطور اگر کسی بامعرفت است و به جایی میرود، وقتی ما را یاد میکند، ما خوشحال میشویم؟
مسلّماً امام زمان ارواحنا فداه نیاز ندارد، اما أقل این است که ما هم مانند آن غلام سیاه حواس خود را جمع کنیم.
کنار حرم هر معصومی که میرویم، این چند جمله را بگوییم که مثلاً خدایا! دیدار امام زمان ارواحنا فداه را روزی ما بفرما.
ان شاء الله برای شما محقق بشود، ان شاء الله برای من هم محقق بشود، ولی چون خودم را میشناسم و دوست ندارم باعث اذیّت حضرت باشم، این را هم اضافه عرض میکنم که خدایا! اگر بیچارههایی مانند من هم مایهی زحمت حضرت است، من راضی به آن زحمت نیستم، «فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّهً وَ سَلاما» از طرف ما عرض سلام و ادبی به محضر امام زمان ارواحنا فداه برسان، «وَ زِدْنَا بِذَلِکَ یَا رَبِّ إِکْرَاما».
توجّه به حضرت حجّت ارواحنا فداه سازندگی دارد، «وَ اجْعَلْ صَلَاتَنَا بِهِ مَقْبُولَهً» به حرمت او این نماز ما را قبول کن، «وَ ذُنُوبَنَا بِهِ مَغْفُورَهً» گناهان ما را به حرمت این آقا که محبوب عالم است، محبوب صدیقه طاهره سلام الله علیها است، کانون توجّه همهی ائمه علیهم السلام است، گناهان ما را ببخش و بیامرز، «وَ دُعَاءَنَا بِهِ مُسْتَجَابا» خدایا! به حرمت او دعاهای ما را اجابت بفرما، «وَ اجْعَلْ أَرْزَاقَنَا بِهِ مَبْسُوطَهً»، ما هرچه خوردیم بر سرِ سفرهی او بودیم، رزق مادی و معنوی و زیارت و روزهی ما و شبهای قدر ما را به حرمت او مبسوط و بیشتر و واسعتر بفرما، «وَ هُمُومَنَا بِهِ مَکْفِیَّهً» همّ و غمّ ما را با او برطرف کن، ما مانند این گداهایی نباشیم که به هر جایی و به هر بیچارهای رو میزنند، ما را از همه جا منصرف و به وجود ایشان متوجّه بفرما، «وَ حَوَائِجَنَا بِهِ مَقْضِیَّهً» حوائج ما را به حرمت آقا برطرف بفرما.
امام زمان ارواحنا فداه به شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه فرموده بود که چرا راجع به غیبت ما نمینویسی که حاجات تو برطرف شود؟
یعنی توجّه به من، شما را غنی و بینیاز میکند.
خدایا! ما را با امام زمان ارواحنا فداه بینیاز بفرما و به غیر از امام زمان ارواحنا فداه مبتلا نگردان.
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴ (وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)
[۵] زیارت جامعه کبیره
[۶] الکافی، جلد ۸، صفحه ۲۴۲ (عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ اِبْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ فَمِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِیدُ وَ اَلصَّلاَهُ وَ اَلصِّیَامُ وَ کَظْمُ اَلْغَیْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِیءِ وَ رَحْمَهُ اَلْفَقِیرِ وَ تَعَهُّدُ اَلْجَارِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ کُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَهٍ فَمِنْهُمُ اَلْکَذِبُ وَ اَلْبُخْلُ وَ اَلنَّمِیمَهُ وَ اَلْقَطِیعَهُ وَ أَکْلُ اَلرِّبَا وَ أَکْلُ مَالِ اَلْیَتِیمِ بِغَیْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی اَلْحُدُودِ اَلَّتِی أَمَرَ اَللَّهُ وَ رُکُوبُ اَلْفَوَاحِشِ «مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ» وَ اَلزِّنَا وَ اَلسَّرِقَهُ وَ کُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِکَ مِنَ اَلْقَبِیحِ فَکَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیْرِنَا .)
[۷] زیارت جامعه کبیره
[۸] الوافی، جلد ۲، صفحه ۳۹۶ (وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عَلِیِّ بْنِ هَمَّامٍ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ اَلْعَمْرِیَّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ أَبِیَ یَقُولُ: سُئِلَ أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنِ اَلْخَبَرِ اَلَّذِی رُوِیَ عَنْ آبَائِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَنَّ اَلْأَرْضَ لاَ تَخْلُو مِنْ حُجَّهٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ وَ أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً فَقَالَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ إِنَّ هَذَا حَقٌّ کَمَا أَنَّ اَلنَّهَارَ حَقٌّ فَقِیلَ لَهُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَمَنِ اَلْحُجَّهُ وَ اَلْإِمَامُ بَعْدَکَ فَقَالَ اِبْنِی محمد وَ هُوَ اَلْإِمَامُ وَ اَلْحُجَّهُ بَعْدِی مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْهُ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً أَمَا إِنَّ لَهُ غَیْبَهً یَحَارُ فِیهَا اَلْجَاهِلُونَ – وَ یَهْلِکُ فِیهَا اَلْمُبْطِلُونَ وَ یُکَذَّبُ فِیهَا اَلْوَقَّاتُونَ ثُمَّ یَخْرُجُ فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى اَلْأَعْلاَمِ اَلْبِیضِ تَخْفِقُ فَوْقَ رَأْسِهِ بِنَجَفِ اَلْکُوفَهِ .)
[۹] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۷، صفحه ۱۹۲ (اَلسَّیِّدُ وَلِیُّ اَللَّهِ اَلرَّضَوِیُّ فِی مَجْمَعِ اَلْبَحْرَیْنِ فِی مَنَاقِبِ اَلسِّبْطَیْنِ ، عَنِ اَلْحَسَنِ اَلْبَصْرِیِّ قَالَ: کَانَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ سَیِّداً زَاهِداً وَرِعاً صَالِحاً نَاصِحاً حَسَنَ اَلْخُلُقِ فَذَهَبَ ذَاتَ یَوْمٍ مَعَ أَصْحَابِهِ إِلَى بُسْتَانٍ لَهُ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ اَلْبُسْتَانِ غُلاَمٌ یُقَالُ لَهُ صَافِی فَلَمَّا قَرُبَ مِنَ اَلْبُسْتَانِ رَأَى اَلْغُلاَمَ یَرْفَعُ اَلرَّغِیفَ فَیَرْمِی بِنِصْفِهِ إِلَى اَلْکَلْبِ وَ یَأْکُلُ نِصْفَهُ فَتَعَجَّبَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مِنْ فِعْلِ اَلْغُلاَمِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ اَلْأَکْلِ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی وَ لِسَیِّدِی وَ بَارِکْ لَهُ کَمَا بَارَکْتَ عَلَى أَبَوَیْهِ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ فَقَامَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ نَادَى یَا صَافِی فَقَامَ اَلْغُلاَمُ فَزِعاً وَ قَالَ یَا سَیِّدِی وَ سَیِّدَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ إِنِّی مَا رَأَیْتُکَ فَاعْفُ عَنِّی فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اِجْعَلْنِی فِی حِلٍّ یَا صَافِی دَخَلْتُ بُسْتَانَکَ بِغَیْرِ إِذْنِکَ فَقَالَ صَافِی بِفَضْلِکَ وَ کَرَمِکَ وَ سُؤْدُدِکَ تَقُولُ هَذَا فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنِّی رَأَیْتُکَ تَرْمِی بِنِصْفِ اَلرَّغِیفِ إِلَى اَلْکَلْبِ وَ تَأْکُلُ نِصْفَهُ فَمَا مَعْنَى ذَلِکَ فَقَالَ اَلْغُلاَمُ یَا سَیِّدِی إِنَّ اَلْکَلْبَ یَنْظُرُ إِلَیَّ حِینَ آکُلُ فَإِنِّی أَسْتَحْیِی مِنْهُ لِنَظَرِهِ إِلَیَّ وَ هَذَا کَلْبُکَ یَحْرُسُ بُسْتَانَکَ مِنَ اَلْأَعْدَاءِ وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ هَذَا کَلْبُکَ نَأْکُلُ مِنْ رِزْقِکَ مَعاً فَبَکَى اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ إِنْ کَانَ کَذَلِکَ فَأَنْتَ عَتِیقٌ لِلَّهِ وَ وَهَبَ لَهُ أَلْفَ دِینَارٍ فَقَالَ اَلْغُلاَمُ إِنْ أَعْتَقْتَنِی فَإِنِّی أُرِیدُ اَلْقِیَامَ بِبُسْتَانِکَ فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَلْکَرِیمَ إِذَا تَکَلَّمَ بِکَلاَمٍ یَنْبَغِی أَنْ یُصَدِّقَهُ بِالْفِعْلِ اَلْبُسْتَانُ أَیْضاً وَهَبْتُهُ لَکَ وَ إِنِّی لَمَّا دَخَلْتُ اَلْبُسْتَانَ قُلْتُ اِجْعَلْنِی فِی حِلٍّ فَإِنِّی قَدْ دَخَلْتُ بُسْتَانَکَ بِغَیْرِ إِذْنِکَ کُنْتُ قَدْ وَهَبْتُ اَلْبُسْتَانَ بِمَا فِیهِ غَیْرَ أَنَّ هَؤُلاَءِ أَصْحَابِی لِأَکْلِهِمُ اَلثِّمَارَ وَ اَلرُّطَبَ فَاجْعَلْهُمْ أَضْیَافَکَ وَ أَکْرِمْهُمْ لِأَجْلِی أَکْرَمَکَ اَللَّهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ بَارَکَ لَکَ فِی حُسْنِ خُلُقِکَ وَ رَأْیِکَ فَقَالَ اَلْغُلاَمُ إِنْ وَهَبْتَ لِی بُسْتَانَکَ فَإِنِّی قَدْ سَبَلْتُهُ لِأَصْحَابِکَ .)
[۱۰] دعای ندبه
[۱۱] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۳ (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاهِ ۖ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ)
پاسخ دهید