خیلی فکر خوبی کرده بود. چرا؟ چون گفت من امام رضا (علیه السّلام) را که بیاورم با یک تیر چند نشان میزنم، یکی اینکه سادات بنی هاشم میگویند صبر کن ببینیم برادر ما که ولیعهد شده شاید حکومتی به او برسد استانی هم به ما بدهد، خیلی دست از پا خطا نکنیم. زیدیّه که دنبال امامی بودند قائم به سیف باشد گفتند صبر کنید، پسر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است، ولیعهد هم که شده، شاید شاه شود، ما وارد حزب او شویم. یک عدّه از مؤمنان تندرو میگفتند ۲۰۰ سال با بنی امیّه و بنی عبّاس و خلفا جنگیدی، حالا دست خود را در دست شاه گذاشتی و با دختر او هم ازدواج کردی؟ یک عدّه هم از امام رویگردان میشدند، یعنی طرفداران او هم… مثل اینکه نتیجهی مذاکرات ما در بحثهای برجام این باشد که وزیر امور خارجهی ما دختر ترامپ را بگیرد! ببینید چه اتّفاقی در جامعه میافتد، شوخی نیست. مأمون میفهمید چه میکند، دختر خود را به امام رضا (علیه السّلام) داد، یک دختر خود را هم به امام جواد (علیه السّلام) داد، شما نگاه کنید همهی چیزهایی که برای شایعهپراکنی در جامعه لازم بود آماده شد.
امام رضا (علیه السّلام) ۴۰ سال بزرگتر از پسر خود است باجناق پسر خود شد، خود این یک داستانی است. یعنی عواملی که در جامعه با امام شوخی کنند، به امام بدبین باشند، معاذ الله بگویند پس همهی آن همه زاهد بازیها برای این بود، ظاهر خانهی امام در مرو مثل کاخ بود، پس همهی این دعواها برای چه بود؟
پاسخ دهید