حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ ۲۲ فروردین ماه ۱۴۰۰ در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «وقایع روزهای پایانی حکومت امیرالمومنین علی صلوات الله علیه» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» سلام خانمها، آقایان. به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حجت الاسلام کاشانی: محضر حضرتعالی و عزیزانی که اینجا تشریف دارند و بینندگان بزرگوار عرض سلام و ادب و احترام دارم و امیدوارم خداوند انشاءالله برکات خودش را در ماه شعبان بر ما تمام کند و با مغفرت و طهارت مهیای درک ماه مبارک رمضان باشیم انشاءالله.
حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. اگر خاطر شریف بینندگان عزیز باشد در سال گذشته آخرین جلسهی سال به مسئلهی غارات رسیدیم. یعنی حکومت امیرالمؤمنین (س) دچار یک ضعفی شد که حالا انشاءالله با هم گفتگو میکنیم و تحلیل میکنیم. بعد از جنگ با خوارج دیگر لشکری آماده و مهیا نشد برای اینکه حضرت به جنگ با معاویه برود با اینکه او را خطر جدی میدانست و شامیان وقتی مطمئن شدند که سپاه حضرت فعلاً آمادگی حمله به شام را ندارد شروع به توسعه و گسترش دادن کردن. حالا اگر رسیدیم امروز عرض میکنم که در کلمات حضرت این به صورت فراوان ذکر شده که فرمود اگر شما با دشمنتان در خانه او نجنگید… امیرالمؤمنین جنگطلب نیست. از بعد از پیغمبر اکرم بارها امکان اتفاقات خشونتبار بوده، حضرت با اینکه محق بوده برای نریخته شدن خون مردم عقب نشست. در جمل، در صفین، در نهروان هم بارها تلاش کرد با گفتگو، با مناظره، با نامهنگاری، با اتمام حجت، با لباس پیغمبر را پوشیدن و وسط میدان رفتن، با اینکه جوانانی را فرستادند قرآن بخوانند ولی تیرباران شدند، خواستند جنگ رخ ندهد. اما حضرت میفرماید اگر مطمئن شدید که دشمن، دشمن است و خطر جدی دارد و شما مقدمات وظایفتان را انجام دادید، ما تا میتوانیم اهل خونریزی نیستیم اما اگر اینطور نیست باید بروید دم خانهی او با او بجنگید. امیرالمؤمنین (س) جمل را با اهل بسره در نزدیکی بسره انجام داد. صفین را سمت معاویه رفت. درست است که شروعکننده معاویه بود ولی اجازه نداد او بیاید حرکت کند. حتی مالک اشتر را حضرت گذاشته بود شمال عراق را داشته باشد برای اینکه حملات معاویه به سمت عراق نیاید. در مورد خوارج هم همینطور. وقتی کار از کار گذشت اجازه نداد آنها وارد کوفه شوند، حضرت به سمتشان رفت. تلاش کرد، حضرت فرمود: اگر کسی وارد منطقه دشمن نشود، آن روزی که احتمال حملهی دشمن جدی است، ذلیل میشود. خدا رحمت کند و دعاگوی ما باشند شهدای مدافع حرم که اینها اجازه ندادند داعش و تکفیریها بیایند مرز ما، بیایند داخل کشور ما بعد تازه به فکر بیفتیم چکار کنیم. یعنی علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد کما اینکه خلاصه این ایام ما ۱۵ روز تعطیلی را داشتیم، الآن تمهیدات کرونایی را انداختیم بعد از تعطیلات. اینها را هم باید برگردیم و هم توبه کنیم، هم به تدبیرهایمان دوباره بازرسی و وارسی کنیم. فرصت را نباید از دست داد و عرض کنم یکی از مسئولین محترم فرمود پیکی در کار نیست، بعداً شد. بعد مردم هم آخر مقصر شدند. اینکه آخر سر هی بزنیم در سر مردم، مردم را مقصر کنیم از انصاف به دور است. خلاصه حضرت فرمود باید داخل خانه آنها برویم. وقتی میدانیم میخواهند تعدی کنند، وقتی میدانیم ظالم هستند. خدا همهی شهدای مدافع حرم را رحمت کند. نگذاشتند کار به… حضرت فرمود این کار را باید کرد. هی تلاش کرد. تلاش کرد، سخن گفت، گفتگو کرد، گوش نکردند.
شریعتی: یعنی بیایند، جنگ، جنگ خیابانی میشود.
حجت الاسلام کاشانی: جنگ خیابانی و وقتی جنگ لب مرز بیاید زن و بچههای به خطر میافتند. عرض کنم امنیت از شهر گرفته میشود. بهتر است یک منطقهای بجنگیم، درست است جوانانی شهید میشوند یعنی بهتر است اصلاً جنگی نباشد. اما اگر ناگزیر شدیم درست است که عدهای شهید میشوند. اینها پدر فرزندانی هستند، شوهر همسرانی هستند، فرزندان مادرانی هستند. آنها هم عزیز دل خانوادههایشان هستند اما دیگر بقیه انقدر در فضای جنگی زندگی نکنند. زندگی در فضای جنگی روحیهها را خراب میکند. همه که مرد نبرد نیستند، همه که خدای ناکرده صحنهی خشونتبار، یک وضع رقت بار، یک حادثهی مثلاً کشته شدن را از نزدیک ببینند تا سالها در روح و روان آنها اثر میگذارد. از جهات مختلف بهتر است که وقتی میدانیم جنگی قرار است که رخ بدهد، منطقهی جنگ را یک جایی ببریم که از زندگی مردم دور باشد. حتی حالا میخوانم که امیرالمؤمنین نسبت به مردمان سرزمین دشمن هم همین دغدغه را دارد چه برسد به مردمان سرزمین خودش. و این از عجایب است که حضرت تلاش کرد نیامدند. نیامدند لشکریان معاویه به صورت پارتیزانی، به صورت جنگهای نامنظم، به صورت حملهی وحشیانهی ارعابی شبیه داعشیان امروز با دستور صریح او حمله کردند. وقتی ما عبارات را نگاه میکنیم حیرتانگیز است. اصلاً تفاوت این دو نگاه این دو اسلام است. اصلاً اسلام علوی و اسلام اموی اصلاً فرض بفرمایید که ما هیچ پیشفرضی از خوبی و بدی هیچکدام نداریم. این دو روش زیستن است. یکی معاویه است که وقتی خواست شروع کند، بسر و عدهی دیگری را صدا زد، گفت شما میروید مدینه اهلش را آواره میکنی. نگاه معاویه این است: من میخواهم موفق شوم میروم مردمان سرزمین تحت امر امیرالمؤمنین را آواره میکنم. بحث جنگ هیبریدی و ترکیبی را یادتان هست. یعنی مردم از فشار نظامیای که به آنها میآید از اصل کارآمدی حکومت امیرالمؤمنین ناامید شوند. گفت میروی مدینه، اهلش را طرد میکنی. همه را آواره میکنی، از خانهها بیرون میکنی که آواره جنگی شوند. من نمیخواهم وارد شوم چه عباراتی شیعه و سنی دارند درباره کسانی که بیایند ناامنی در مدینه ایجاد کنند. لعنت خدا و ملائکه فراوان. و همینجا فقط به شما عرض کنم که یک روزی مرحوم شرف الدین این را در کتاب ابوهریرهاش نقل کرده است که ابوهریره نشسته بود در حضور معاویه در مدینه گفت: خدایا پیغمبرت فرموده است لعنت خدا و پیغمبر و ملائکه بر کسی که مردم مدینه را دچار ناامنی کند، خدایا شاهد باش علی این کار را کرده است. این مظلومیت را ببینید. وقتی امیرالمؤمنین شهید شد کار رسانهای جدی شد. حالا چه کسی دارد میگوید؟ یعقوبی میگوید معاویه گفت: «أَخْفِ مَنْ مَرَرْتَ بِه» هر کسی آنجا رفت و آمد دارد یک جوری بترسان. «وَ انْهَبْ أَمْوَالَ کُلِّ مَنْ أَصَبْتَ لَهُ مَالًا مِمَّنْ لَمْ یَکُنْ یَدْخُلُ فِی طَاعَتِنَا» اگر کسی طرفدار ما نبود اموالش را غارت کن. مسلمان یا غیرمسلمان. مسلمان خونش محترم است، جانش محترم است، مالش محترم است، ناموسش محترم است. غیرمسلمانی هم که با ما در جنگ نیست و در قرارداد است همینطور. امیرالمؤمنین مسلمان و نامسلمان را یک جور میبیند. الآن جملهی حضرت را میخوانم. گفت هر کسی به دستت رسید مالش را بالا بکش. بگذار اینها همه جایشان، گوشتشان، پوستشان، جگرشان، اعصابشان خورد شود، به همه جایشان فشار بیاید بگویند که نه، دیگر علی نمیتواند امنیت را برای ما تأمین کند. «وَ انْهَبْ أَمْوَالَ کُلِّ مَنْ أَصَبْتَ لَهُ مَالًا مِمَّنْ لَمْ یَکُنْ یَدْخُلُ فِی طَاعَتِنَا» هر کسی با ما نیست اموالشان را غارت کنند. «اوهم اهل الْمَدِینَهَ أَنَّکَ تُرِیدُ أَنْفُسَهُم» بالاتر از اینکه غارت میکنیم، اموال را میبری و میکشی، یک جوری بترسان که اینها بدانند اگر سمت ما نیایند وای به حالشان است. پدرشان را در میآوریم. «وَ أَنَّهُ لَا بَرَاءَهَ لَهُمْ عِنْدَکَ وَ لَا عُذْر» هیچ کسی، صحابی، تابعی، نمازشب خوان، خیر، هیچ کسی برائتی و عدم امانی نسبت به خطر ندارد. هیچ کس. اما «سِرْ حَتَّى تَدْخُلَ مَکَّه» بعد برو مکه. خب معاویه اهل مکه بود دیگر. «لَا تَعَرَّضْ فِیهَا لِأَحَد» مکه هم تحت امر امیرالمؤمنین است ولی اینجا فک و فامیلهای ما هستند. با آنها کاری نداشته باش. دینداریای که حق و باطل آن را جای دیگری، زندگی شخصی، قبیلهای، حزبی، باندی تعیین میکند. آنجا با کسی کاری نداشته باشد. «أَرْهِبِ النَّاسَ مِنْکَ فِیمَا بَیْنَ الْمَدِینَهِ وَ مَکَّه» بین مکه و مدینه را هم بترسان. مکیها مال خودمان هستند. اینها برای ما هستند، با ما هستند. «وَ اجْعَلْهُمْ شَرَدَاتٍ» همه را آواره کن. ولو اگر در یک چادر زندگی میکنند چادر را بسوزان. پدرشان را در بیاور. ضجهی اینها را در بیاور. بگذار خبرش برسد. «حَتَّى تَأْتِیَ صَنْعَاءَ» اینها را میگویم تا بعداً ببینید کسانی که به امیرالمؤمنین خدمت میکنند تا لحظهی آخر حضرت پای آنها میایستد، کسانی که به معاویه خدمت میکنند چه میشود. گفت: «حَتَّى تَأْتِیَ صَنْعَاءَ» بعد برو صنعا یعنی یمن. از حجاز به یمن برو. «فَإِنَّ لَنَا بِهِمَا شِیعَهً» ما اینجا یک عده شیعیانی داریم، نامههایی فرستادهاند، با آنها کاری نداشته باش اما پوست بقیه را بکن. همین کار هم شد. خلاصه رفتند و صحبت کردند و عرض کنم گوشههایی از این قسمت اینجا را آخرین هفته قبل از سال عرض کردم. امیرالمؤمنین (س) در واقع یک تفاوتی که با معاویه دارد این است که معاویه فقط زمین دنیا را نگاه میکند و در این زمین دنیا باید موفق باشد که موفق هم نیست. یک وقتی فرصت بشود، به دورهی امام حسن (س) برسیم عرض میکنیم که روز به روز سطح جامعهی اسلامی افت کرد. توقعها پایین آمد. دیگر کسی از دزدی حاکمان تعجبی نمیکرد. اصلاً دزدی اسمش را نمیگذاشتند. جزء حقشان شده بود. مثل این میماند که قانون بگوید کاشانی سالی هزار میلیارد بردارد. دیگر دزدی هم نیست. قانونی است. دیگر اصلاً کسی کاری نداشت که از کجا به کجا میرسد و اصلاً اعتراضی هم خیلی نمیشد. یا سبیلها را چرب میکردند. میگفتند همه را میشود خرید. این نگاهی که همه را میشود خرید و بعد هم حضرت اعتراض کردند و بعد دزدی زرنگی شد. هر کسی بیشتر چپاول میکرد، میگفتند ماشاءالله چه زبل است. یعنی به جای اینکه بگویند دزد است، میگفتند این خیلی آدم تیزهوش نابغهای است. این فضا را داشته باشید. حالا این طرف را ببینیم. عمداً از روی این کتاب میخوانم چون آخرین هفتههایی است که راجع به امیرالمؤمنین هستیم. چند هفته بیشتر در محضر امیرالمؤمنین در برنامه سمت خدا نیستیم. خدا انشاءالله توفیق بدهد که عزیزان دیگر از ابعاد دیگر از امیرالمؤمنین بگویند. یک کتابی هست به اسم لوح بینایی تحلیل تاریخ حکومت امیرالمؤمنین (س) با تأکید بر نهج البلاغه. یک استاد بزرگواری به نام آقای دلشاد تهرانی نوشتهاند. سعی کردهاند با استفاده از نهج البلاغه، سخنان و نامههای حضرت، دوران حضرت را تحلیل کنند. به نسبت در کتابهای فارسی که منابع اصلی نیستند، جزء کتابهایی است که اگر کسی بخواند، انشاءالله آخرش راضی از پای کتاب بلند میشود. بالاخره غیرمعصوم ممکن است اشتباهاتی داشته باشد. من هزاران هزار و هر آدمی ولی به نسبت کتابهای فارسی بنده سخت کتاب معرفی میکنم. به نظرم آمد که این کتاب خوب است که معرفی شود. نویسندهی آن زحمت کشیده و یک دور در واقع نهج البلاغهخوانی با یک سیری است که جناب آقای دلشاد زحمت کشیدند با تحلیل دوران حکومت امیرالمؤمنین. خدا انشاءالله از همه قبول کند، به همهی ما توفیق بدهد که در راه امیرالمؤمنین نفس بزنیم، بنویسیم، بخوانیم، کمک کنیم و بخشی از روزمان را خدا لطف کند، منت بگذارد که به ما به امیرالمؤمنین اختصاص بدهیم. عرض به محضر مبارک شما که خیلی جاها هست، من خواستم از این کتاب بخوانم. حالا نگاه کنید. حضرت جاریه بن قدامه را فرستاد سراغ بسر برود که او خونریزیهای حیرتانگیز کرد، چپاول کرد، محضر بینندگان عرض کردیم که نوامیس مسلمین را برد بازار بفروشد، پسر بچه سر برید، خانه آتش زد، اموال را غضب کرد، بیاحترامی کرد و همینطور. حالا امیرالمؤمنین جاریه را فرستاد برو با شورشیان بجنگ. حضرت که میخواهد برود، میفرماید برو با شورشیان بجنگ در آن نامه معاویه بود ما در یمن چی داریم؟ یک عده شیعه معاویه. یاران معاویه در آنجا هستند. حالا امیرالمؤمنین میتواند به جاریه بگوید حالا نوبت تو است. برو پوست طرفداران معاویه را بکن. ابدا، معاذالله. هر انسان آزاده غیرمسلمانی، یک وقتی فرصت بشود عرض میکنم. غیرمؤمنینی که تاریخ را خواندند، به امیرالمؤمنین میرسند میگویند چرا جنس تو با بقیه فرق دارد؟ تو اینطوری بودی. هم با قبلیها و هم با بعدیها. بعد از پیغمبر مثل تو دیده نشده است. انقدر آقا. حضرت به جاریه نوشتند. وقتی نیروی نظامی میخواهی به نبرد بفرستی باید روحیهی جنگآوری داشته باشند. عزیزان ما، شهدای ما، سربازان ما در جنگ هشت سالهی تحمیلی یا مدافعان حرم میگوییم چه؟ میگوییم برو با دشمنان خدا بجنگ. نمیگوییم بروید با اولیای خدا بجنگید. باید بداند دارد جهاد میکند، بداند تیر به سمت کی میزند؟ به سمت کسی که دشمن بشریت است. پس باید روحیهی نظامیگری او را تقویت کنی. ببینید امیرالمؤمنین چه میفرمایند. میفرماید: «اتّق اللَّه الّذی الیه تصیر» تقوا داشته باش جاریه. بدان یک روزی کارت برمیگردد به حساب و کتاب خدا. درست است باید بروی با شورشیان بجنگی. الله اکبر. «لَا تَحْتَقِرْ مُسْلِماً وَ لَا مُعَاهَدا» به هیچ مسلمانی نه طرفداران ما. بله، اگر که باید بجنگی، ممکن هم هست که بکشی، بکش. اگر قرار است یک نفر دشمنی که قتل کرد: «اما لَا تَحْتَقِرْ مُسْلِماً» یاران ما بودند، سرزمین طرفداران ما بود یا طرفداران آنها. مسلمانی را تحقیر نکن. نه فقط مسلمان «وَ لَا مُعَاهَدا» بلکه غیرمسلمانی که در پناه دولت اسلامی است. ببینید امروز در کشور ما عزیزان غیرمسلمانی هستند که اینها جزیه هم نمیدهند. چرا؟ چون سربازی میروند، در جنگ میروند کشته میدهند. در اتفاقات علمی کشور شرکت میکنند، مالیات میدهند. خب هیچی. مثل شهروندان دیگر هستند و در جامعه همانقدری که مسلمان باید امنیتش را حفظ کند، او را هم باید امنیتش را حفظ کند. نه فقط شیعه و سنی را حفظ کند، غیرمسلمانی هم که در پناه دولت اسلامی است و عهدنامهای هست. کد ملی دارد، سربازی میرود. حالا آن زمان غیرمسلمانها را در جنگها دخالت نمیدادند، لذا از آنها مالیات امنیتی میگرفتند. مثل این میماند که الآن مثلاً کسی سربازی نرود، یک پولی بدهد. آن زمان عرف این بود: غیرمسلمین را نمیبردند در جنگها. بنابراین اینها باید پول امنیت میدادند. میگفتند جزیه میدادند. حالا که طرف با جامعه اسلامی قرارداد دارد، یک طرف امیرالمؤمنین حاکم مسلمین است، یک طرف هم غیرمسلمانی است، مسیحی است، یهودی است. این میگوید خب من در سال انقدر برای او تعیین میکنم، باید پرداخت کند. حرمت این را ببینید. انقدر پایبند است. «لَا تَحْتَقِرْ مُسْلِماً وَ لَا مُعَاهَدا» کنار مسلمان. و ممکن است این معاهد یا مسلمان، این مسلمان و آن غیرمسلمان از هر دینی که هست، ممکن است در سرزمین طرفداران معاویه باشد. هیچ کسی را تحقیر نکن. «لَا تَغْصِبَنَّ مَالًا» دست به مال کسی نمیزنی مگر در جنگ با نیروی نظامی. تازه اینجا او شروعکننده است، حضرت تلافی هم نمیکند. «لَا وَلَداً» به فرزندان اینها کاری نداشته باش. «وَ لَا دَابَّهً» به مرکبهای اینها، دام اگر دارند، استبلی آنجا هست، مثلاً گاوداری دارند، مرغداری دارند، هر کاری دارند میکنند، با اینها کار نداشته باش. «إِنْ حَفِیتَ وَ تَرَجَّلْتَ وَ صَلِّ الصَّلَاهَ لِوَقْتِهَا» جنگ است ولی اول وقت نماز بخوان. ما گاهی مثلاً میگوییم خوب است فقط نماز نمیخواند. کسی که انقدر بیمعرفت باشد، خدایا به تو پناه میبرم که نسبت به حضرت حق، حضرت رب الارباب که او هیچ نیازی ندارد، عبادت نمیکند، این هیچ حرمت دیگری را نگه نمیدارد، هیچ نمکی را. آدم باید بشناسد. باید برگردد به خودش نگاه کند. انشاءالله خدا همهی ما را نمکشناس قرار بدهد. حضرت میفرماید که تو حق نداری به هیچ دام اینها هم دست بزنی. در جای دیگری فرمود میخواهی بروی در منطقهی آنها بجنگی چون لشکر که میرود یک نفر نیست، از چشمهی آنها حق ندارید آب بخورید. بپرسید اینجا چند نفر هستند. میدانید چشم آرام آرام میجوشد یا اگر شما همهی آب چاه را بکشی، مدتی بی آب میشوند. منطقهای وارد شدی، شما چند هزار تا هستید، آن روستا ممکن است دویست تا باشند. این چشمه یا چاه برای این دویست تا باید جواب بدهد. برای دامشان است. اگر آب میخوری یا غذا میخوری باید به شما اجازه بدهند. میگویند ای بابا! این چه مدل جنگیدنی است. شکست میخوریم. خب شکست بخورید. من آن را پیروزی نمیدانم. با ظلم پیروزی رخ نمیدهد. از حدود نباید تخطی کنیم. به هیچ وجه. کوتاه نمیآیم. لذا امیرالمؤمنین (س) یک مسیری میرفت و دیگرانی که اینها تحت تربیت و سبک زندگی افراد دیگری بودند چه قبل از امیرالمؤمنین چه همزمان در کنار معاویه، نمیفهمیدند حضرت دارد چه میکند. آقا این چه کاری است. مثلاً یک پوستی بکن، یک تلافی بکن. بترسان. بله، در جنگ امیرالمؤمنین به هر کس شمشیر میزد الله اکبر میگفت که بترسند. آن هم لطف بود. بترسند ول کنند بروند. بله، وسط جنگ میترساند که هم نیروی حق کمتر کشته بدهد و هم آن نیروها همهشان… یک عده هستند دنبالهرو سران هستند. بیچارهها چه میدانند. ولی خیلی مناعت طبع لازم است که آدم در شرایط حساس، در سختترین شرایط این طور نفسش در دستش باشد. اینکه در روایات ما داریم آمد خانه امیرالمؤمنین (س) دید فاطمه زهرا (س) میلرزد. حالا اصلاً عشق و محبت بین این دو موجود الهی ملکوتی معصوم را اصلاً کی میفهمد؟ آدم چه حالی میشود برود خانه ببیند همسرش که برایش عزیز است، بعد آن وقت آن محبت بین آن دو نفر، از گرسنگی دارد میلرزد. برود بیرون و از یک جایی قرض کند در نقلی هست، از یک جایی چیزی را بفروشد، دارد برمیگردد، دید مقداد دارد میترسد. این مناعت طبع که نتواند نیمی را به او بدهد، نیمی را با خودش بیاورد. بعد دوباره در راه یک فقیر دیگری بیاید، نه نمیتواند بگوید. یعنی اینطوری نیست که بگوییم حالا ما بخوریم، بقیه را ولش کن. چراغی که به خانه رواست به مسجد چی چی. این منطق امیرالمؤمنین نیست. امیرالمؤمنین نه فقط برای مقداد، که برای آن غیرمسلمانی که حتی ممکن است از نظر سیاسی هم با او طرفدار نیست، چقدر باید آدم بزرگ باشد. یعنی امیرالمؤمنین چرا باید خلیفهی خدا روی زمین باشد. خب خلیفهی خدا باید مظهر جلوات و مظهر اسماء و صفات حضرت حق باشد. خورشید بر همه جا میتابد. باران بر همهی سرزمینها میبارد. خداوند اینها را وجه المصالحه نکرده که حتماً به من ایمان بیاورید. نیاز ندارد. کرمش عالم را گرفته. اصلاً فرق بین خلیفه الله با خلیفههای ادعایی در چیست؟ خلیفه الله مظهر صفات خداست.
شریعتی: اینها را که شما گفتید وقتی همهی آنها را دانه دانه کنار هم میگذاریم تازه این سلام معنا پیدا میکند که مقابل امیرالمؤمنین هستی. السلام علیکم یا میزان الاعمال.
حجت الاسلام کاشانی: امام صادق به ما یاد داده بگوییم: السلام علیک یا نعمه الله علی الابرار و نقمته علی الفجار.
شریعتی: یعنی تمام این سلامها معنا پیدا میکند.
حجت الاسلام کاشانی: یعنی سلام بر نعمت خدا و بر بندگان نیک. سلام بر میزان اعمال به تعبیری که حضرتعالی هم از روایات فرمودید. و چقدر فاصله است. اصلاً قابل قیاس نیست. حضرت حق دارد بفرماید: «لایقاس به آل محمد احد» اصلاً ما را با دیگران قابل قیاس ندانید. آنها در چه افقی هستند. خوب هم باشند نمیتوانند در این افق باشند. اینجا حضرت نمیخواهد از خودش بگوید و خودنمایی کند ولی باید حقیقت را هم بگوید. پیغمبر یک روزی باید بیاید بگوید: «انی رسول الله الیکم». دیگر اینجا جای تواضع نیست. اینجا باید بگوید من رسول خدا هستم، من فرستادهی خدا هستم. سراغ پیغمبر دروغین نروید. حضرت میفرماید: «لا یرتقی إلیه الطیر» مرغ تیزپرواز وهم شما هم هر چه پر بزند به بلندای مقام من نمیرسد. بدانید اشتباه جای دیگر نروید. هر برآمدگی و تپهای را با قلهی اورست و بالاتر از آن قیاس نکنید. این هم از روی دلسوزی حضرت است لذا برای او سخت هم هست بخواهد بیان کند. بعد حضرت در جای دیگری فرمود که «لا تقاتل الا من قاتلک» فقط با کسانی که با تو جنگیدند بجنگ. «لا تجهز علی جریح» حضرت به عنوان فرمانده کل قوا، رهبر جامعه اسلامی، رهبر جامعهی پهناور اسلامی آن روز با آن همه مشکلات و سختیها و درگیریها و اینجا سپاه جاریه دو هزار تا تا ده هزار تا گفتهاند. یعنی نسبت به لشکر حضرت چیزی نیست. اصلاً خود حضرت هنوز لازم نیست در اینها شرکت کند. فرض بفرمایید خدای ناکرده در بندر ترکمن، در سراوان، در اهواز، در یک نقطهای از کشور یک عده دشمن از بیرون در آنجا بیایند. دیگر تمام یگان موشکی و پیادهنظام و نیرو دریایی و ارتش و سپاه که همه آنجا نمیروند. هنوز لازم نیست خود حضرت حرکت کند اما این جزئیات را ببینید. اینطور جزئیات. یعنی اگر ما میبینیم یک شهید سلیمانیای هزار و چهارصد سال بعد پیدا میشود، شهید سلیمانی سرباز کیست؟ از کجا اینها را یاد گرفته که برود یک خانهای بعد نامه بنویسد ببخشید ما اینجا یک خورده از غذای شما مثلاً در یخچال یا آذوقهی شما را خوردیم. هزینهشان را حساب میکنیم این هم شماره آقا. حالا میخوانم ببینید. شهید سلیمان غارات ثقفی را زیاد میخوانده است. توصیه هم میکرده است که این کتاب را بخوانید. البته کتاب غارات ثقفی کتابی نیست که من تشویق کنم همه بخوانند چون بعضی از جاهای آن نکاتی دارد که تحلیل است و بعضی جاهای آن را ممکن است که نپذیریم ولی در کل خیلی کتاب مهمی است. اینها را یاد گرفتند که امیرالمؤمنین امیر عالم به جاریه با دو هزار تا سرباز میفرماید: «لا تجهز علی جریح» اگر کسی افتاده بود زمین زخمیها را دیگر نگو زنهای ما را بردید بازار پس حالا مصلحتان میکنیم. اصلاً. خیلی مهم است که سرباز خشونت به اندازه کافی داشته باشد که در جنگ با دشمن خدا بجنگد اما حواست باشد یک ضربهی اضافی هم حق نداری بزنی، یک تیر اضافی هم حق نداری بیندازی. جنگ معرکهی تقوا است. فکر نکن حالا خشم داری بر دشمنان خدا دیگر زیادهروی کنی. اینجا باید خودت را نشان بدهی. یک دانه چهارپا هم حق ندارید از اینها اضافه بگیرید. خلاصه این اتفاقات افتاد و جای دیگر فرمود: به مسلمان و نامسلمان ظلم نکن. این حرفها را. بعد فرمود صداقت یادت نرود، تقوا یادت نرود. بسر پیش معاویه برگشت. وقتی جاریه سراغ او رفت و یک عده از یاران او را زد و آنها فرار کردند، پیش معاویه رفت. گفت که «سِرْتُ فِی هَذَا الْجَیْش» اینها را میگویم تا ببینید چقدر تفاوت است. به معاویه گفت من با این سپاهی که دادی رفتم «أَقْتُلُ عَدُوَّکَ ذَاهِباً وَ رَاجِعا» هر فراریای را زدم، هر که نشسته بود، ایستاده بود، پیاده بود، سواره بود. همه را از لب دم تیغ گذراندم. «لَمْ یُنْکَبْ رَجُلٌ مِنْهُمْ نَکْبَه» کسی نبود الّا اینکه یک آسیبی به او زدم. معاویه اینجا گفت که «اللَّهُ فَعَلَ ذَلِکَ لَا أَنْت» اینها کار خداست، نعمت خداست. غارات را خدا آورد. این را داشته باشید. بعضی نقلها نوشتهاند بسر در همین قتل و غارت در مسیر ۳۰ هزار آدم کشته بود. حضرت خیلی ناراحت بود از اینکه نیروها کم میروند. خلاصه جاریه را فرستاد. جاریه را فرستاد آن جاها را درست کند، به ظلمها رسیدگی کند، نیروهایی که گذاشتهاند را عقب براند، منطقه را آزاد کند. این اتفاقات افتاد. با همان توضیحی که به هیچ کس تحقیر نکن. حالا نگاه کنید. جاریه بن قدامه که یکی از سرداران سپاه حضرت است که رفته است. شهید سلیمانی اینها را خوانده است. «قَدِمَ جَارِیَهُ الْبَصْرَه» جاریه از کوفه رفت بصره که بعد برود حجاز، بعد برود یمن. «ثُمَّ أَخَذَ طَرِیقَ الْحِجَازِ حَتَّى قَدِمَ الْیَمَن» تاریخ که آن را نوشته اینها را هم نوشته است. این غارات ثقفی است که شهید سلیمانی دوست داشته بخواند. یک نفر را حقش را غصب نکرد. اینکه حالا که شما پوست کندید حالا نوبت ماست. نه. آن ارعاب و ارحاب، ما امنیت میآوریم. فرق معاویه با امیرالمؤمنین این است: توسعهی ارعاب برای توسعهی حکومت، توسعهی امنیت برای خدمت حق و باطل سر جایش حفظ شود. «لَمْ یَقْتُلْ أَحَداً إِلَّا قَوْماً ارْتَدُّوا بِالْیَمَن» جز نیروهای رزمنده یک نفر را نکشت که بگوییم با اینکه سپاه خشمگین رفته است. بله، با آنها به تندی برخورد کرد دشمنان را کشت، خیمههایشان را آتش زد رفت سراغ بسر. نکته اینجاست که تصریح تاریخ این است که ظلم نکرد. نه امیرالمؤمنین ظلم نکرد، سربازش هم ظلم نکرد. یعنی فرق دارد بین رزمندهی سپاه اسلام با گلادیاتور و جنگاور سپاه دیگران. فرق دارد. نه فقط بگوییم امیرالمؤمنین شمشیر از پی حق میزند. هر کسی هم که سرباز امیرالمؤمنین است ردش میکند. باید شمشیر از پی حق بزند. خلاصه اینجا حضرت خیلی ناراحت بود، مردم را جمع کرد گفت اینطوری که نمیشود هر روز یک جایی را حمله کنند، هر روز به یک سمتی حملهور شوند، شبیخون بزنند. بیایید برویم سراغ غدهی سرطانی، آنجا را جراحی کنیم درمان کنیم. اگر عزیزان خاطرشان باشد چند ماه قبل هم عرض کردم که اگر امیرالمؤمنین صفین هم نمیرفت، معاویه مطمئن میشد، معاویه صفین را درست میکرد. شبیخونهای معاویه قبل از صفین هم بود. اینها را قبلاً عرض کردیم. اصلاً مالک را فرستاده بود جلویشان را بگیرد. و حضرت فرمود هی بایستیم آنها حمله کنند، زن و بچهها را بزنند، ناامنی ایجاد کنند، چه بشود، چه بشود، چه بشود. برویم با خودش بجنگیم امنیت را بیاوریم. مردم نمیآمدند. اینجا شما نگه کنید. حضرت فرمود: «إِنَّ مِنْ ذُلِّ الْمُسْلِمِینَ وَ هَلَاکِ الدِّینِ أَنَّ ابْنَ أَبِی سُفْیَانَ یَدْعُو الْأَرَاذِلَ وَ الْأَشْرَارَ فَیُجَاب» آخه این از ذلت مسلمانها است که به آن اشرار و اراذل پول بدهند بیایند… مثل بعضی وقتها که هست در کشور ما هم رخ میدهد. اتفاقاً اتفاقی میافتد مثل ماجرای بنزین. مردم به حق اعتراض دارند، یک عده اشرار بیایند مسیر اعتراضشان را عوض کنند. یک عده به این اشرار پول میدهند. حضرت فرمود: پسر ابوسفیان بیاید به اراذل و اشرار پول بدهد، اینها را دعوت کند، اینها بیایند خون بریزنند «وَ أَدْعُوکُمْ وَ أَنْتُمُ الْأَفْضَلُونَ الْأَخْیَار» شما باز اصحاب پیغمبر هستید، تابعین هستید، نماز شب خوان هستید، چرا، چتان شده است که فکر میکنید اگر بنشینید حفظ میشوید؟ به ناموس شما جسارت میشود. شما را چه شده که غیرت به خرج نمیدهید؟ مردم همه ساکت شدند البته من با تلخیص دارم میخوانم. «فَسَکَتَ النَّاسُ مَلِیّاً لَا یَنْطِقُون» مردم سر پایین انداخته بودند نمیدانستند چه بگویند چون اگر میخواستند حرف بزنند باید راه میافتند. حضرت فرمود: «مَا لَکُمْ أَ مُخْرَسُونَ أَنْتُمْ لَا تَتَکَلَّمُونَ؟» لال شدید؟ نمیفهمید چه اتفاقی افتاده است؟ چند بار من از قبل پیشگویی کردم اگر امیرالمؤمنین علم الهی هم نداشت، یک فرمانده بود میدانست مسیر چه خواهد شد. یک نفر بلند شد. گفت: «إِنْ سِرْتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ سِرْنَا مَعَکَ» اگر خودت بیایی ما هم دنبال تو میآییم. این یکی از بیچارگیهای یک انسان مسلمان است که بگوید آقا خودت اگر میروی ما هم میآییم که حضرت فرمود این چه حرفی است که تو میزنی؟ «افی مثل هذا ینبغی لی ان اخرج» برای یک جایی که پنج هزار تا آدم لازم است، ده هزار تا آدم لازم است برای جنگ با معاویه را خودم میآیم، فرمانده هم هستم وسط میدان. اما اگر یک نقطهای، یک گوشهای، یک گوشهی سرزمین یک ناامنی مختصر است که هی رهبر مسلمین نباید آنجا برود. غیر از اینکه اگر مثلاً حضرت سمت یمن برود کوفه محل هجوم معاویه میشود. توجه میکنید؟ این چه حرفی است؟ این چه بهانهای است؟ اگر شما حق را شناختید، باید بروید دفاع کنید. مثل اینکه بگوید حتماً خود تو باید بروی فرمانده لشکر باشی تا ما دنبال تو بیاییم. اینطوری که نمیشود. حضرت فرمود: من بیایم سپاه و شهرها و بیتالمال و مالیات زمینها و قضاوت بین مسلمین و کارهای حکومت را که برای کل جامعهی اسلامی است رها کنم بروم یکجا که شما راه بیفتید. شما مگر در حق و باطل شک دارید؟ گاهی انسان برای اینکه وظیفهاش را انجام ندهد سعی میکند بهانه پیدا کند. خلاصه دوباره جاریه گفت که یا امیرالمؤمنین من میروم چون این جنگها دائم شهر به شهر اتفاق میافتد و حضرت او را فرستاد، در مسیری که داشت میرفت خبر شهادت امیرالمؤمنین را دادند و جاریه در مسیر برای امام حسن بیعت میگرفت. ما چند دقیقهای جلساتی احتمالاً یک هفته دو هفتهای کار داریم تا به شهادت حضرت بپردازیم چون همزمان که جاریه دارد میرود و خیلی دلسوزی اینجاست که با یک حالت بسیار تلخی امیرالمؤمنین (س) دنیا را ترک کرد. خسته شد از دست مردم. یعنی کسی که بیش از پنجاه سال در زمان پیغمبر اکرم ۲۳ سال، ۳۰ سال هم بعدش نزدیک به ۶۰ سال، پنجاه و چند سال، در راه خدا جهاد کرد آخر حضرت با یک غمی از این دنیا رفت که این روزهای آخر حضرت را به جهاتی هفتهی آینده عرض خواهیم کرد.
شریعتی: انشاءالله. خیلی ممنون و متشکر.
تلاوت صفحه ۱۳۷ قرآن کریم. آیات ۷۴ تا ۸۱ سوره مبارکه انعام.
صفحه ۱۳۷ قرآن کریم
اشاره قرآنی: آیات بسیار مهمی در این صفحه با هم شنیدیم. آیه ابتدایی این است که «إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ» اینجا جناب ابراهیم (س) نام مبارک پدرشان اختلاف در تاریخ ولی تارخ نوشتند. اینجا نوشته وقتی داریم که «إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ» به پدرش آزر، در ادبیات عرب پدر را در جاهای متعددی استفاده میکنند کما اینکه داریم مثلاً تو سه پدر داری. پدر خودت، پدر همسرت، پدری که به تو تعلیم میدهد. کسی که سرپرستی را به عهده هم میگیرد هم پدر میگویند. کسی که فرزندخواندهای را هم قبول میکرد پدر میگفتند. اینجا حضرت ابراهیم به پدر خودشان نمیگویند تو بت نپرست. پدران انبیاء و مادر هر پیغمبر طهر طاهر مطهر هستند. شیعیان متفاوت از سایر فِرَق اسلامی پدران انبیاء و مادر هر پیغمبری را طهر طاهر مطهر و از افاضل اهل همان عصر میدانند. اینجا عموی جناب ابراهیم بود که متأسفانه بتتراش بود و حضرت ابراهیم هم با آن غیرت توحیدی با او درگیر شد و با او گفتگویی کرد. خداوند انشاءالله به ما توفیق بدهد که فرزندانمان به مسیری که مورد پسند امام زمان (ارواحنا فداه) هست انشاءالله حرکت کنند و تقویت شوند.
شریعتی: انشاءالله. خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.
پاسخ دهید