«لِلَّهِ أَنْتُمْ» فرمود: «أَدَّبْتُکُمْ بِسَوْطِی فَلَمْ تَسْتَقِیمُوا» من خیلی سعی کردم شما را به سمت عدالت ببرم امّا شما نخواستید به راه راست برگردید. «حَدَوْتُکُمْ بِالزَّوَاجِرِ فَلَمْ تَسْتَوْسِقُوا» خیلی سعی کردم شما را بکشانم، برگشتید، نیامدید، «لِلَّهِ أَنْتُمْ أَ تَتَوَقَّعُونَ إِمَاماً غَیْرِی یَطَأُ بِکُمُ الطَّرِیقَ؟» آیا فکر میکنید امام دیگری میتواند بیاید و شما را برگرداند؟! دنبال یک محتوای جدید هستید یا عمل به همین دستورات؟ مگر امام دیگری غیر از من وجود دارد که بتواند شما را به سمت راست برگرداند؟ «وَ یُرْشِدُکُمُ السَّبِیلَ أَلَا إِنَّهُ قَدْ أَدْبَرَ مِنَ الدُّنْیَا مَا کَانَ مُقْبِلًا» دنیا زیر و رو دارد، تغییرات دارد، دل خوش نکنید. بعد حضرت چند جمله میگویند. میفرمایند: من دنبال کسانی هستم که «بَاعُوا قَلِیلًا مِنَ الدُّنْیَا لَا یَبْقَى» از دنیا آن چیزی که فانی است را فروختند، «بِکَثِیرٍ مِنَ الْآخِرَهِ لَا یَفْنَى» قیامت را خریدند. شما میروید نگاه میکنید…
هفتهی گذشته با یک دختر شهید مصاحبه کردند که چهار سال سن داشت. گفت: تو پدر داری؟ گفت: بله، پدر دارم ولی او را کم دیدهام. این رزمند از من که دخترم را دوست دارم بیشتر دختر خود را دوست داشت ولی «بَاعُوا قَلِیلًا مِنَ الدُّنْیَا لَا یَبْقَى» این دنیای فانی را فروخت، «بِکَثِیرٍ مِنَ الْآخِرَهِ لَا یَفْنَى» به سمت آن چیزی رفت که فانی نمیشود.
نگاه کنید، مثل اینکه امیر المؤمنین صلوات الله علیه دارد با من صحبت میکند! وقتی من خود را مخاطب امیر المؤمنین سلام الله علیه قرار میدهم میبینم اگر من آن روز بودم او را تنها میگذاشتم. حضرت فرمود: «مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِینَ سُفِکَتْ دِمَاؤُهُمْ» آن برادران ما که خون خود را دادند ضرر نکردند. «وَ هُمْ بِصِفِّینَ» آن کسانی که در صفّین کشته شدند، این شهدا ضرر نکردند. حضرت میفرماید: شما که فرار کردید ضرر کردید. مشکل شما چه بود؟ مشکل شما این بود که دو روز بیشتر زنده بمانید. «أَلَّا یَکُونُوا الْیَوْمَ أَحْیَاءً یُسِیغُونَ الْغُصَصَ وَ یَشْرَبُونَ الرَّنْقَ» سپس حضرت میفرماید: آن کسانی که کشته شدند راحت شدند تا اینقدر مثل من غصّه نخورند.
بعد از این بود که امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود: خدایا، من را از دست اینها راحت کن. دیگر چقدر به اینها بگویم و آنها بایستند و من را نگاه کنند، چشمهای آنها در ظاهر زنده است ولی قلبهای آنان مرده است. دل آنها در جای دیگر سپرده شده است. بعد فرمود: «أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ؟» کجا هستند آن برادرانی که با هم همراه بودیم؟ «وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ؟» خوش به حال عمّار.
کسی میتواند در دولت امام زمان صلوات الله علیه به جایی برسد که بود و نبود او برای امام زمان صلوات الله علیه فرق کند. وضع من که روشن است! گفتن «أینَ بَقیَّهُ الله» سرمایهای میخواهد. این عمّارها دیگر توان ندارند. إنشاءالله هفتهی آینده چند مورد از کارهایی که عمّار انجام داد را عرض میکنم. یکی از کارهایی که عمّار انجام داد را بیان میکنم. آن لحظهای که یادگاران طغیان کردند. یادگار خلیفهی اوّل، نوهی او عبد الله بن زبیر با زبیر و طلحه رفتند و پشت سر امیر المؤمنین صلوات الله علیه شروع کردند به صحبت کردن. اسم یکی از آنها را میگویم. عمّار رفت و شروع کرد به صحبت کردن با آنها. جامعه میگفت: آنها یادگار هستند. یادگار اسلامی که بویی از اسلام نبرده است! فقط به آن بهای بیهوده دادهاند. عمّار وارد جلسه شد و شروع کرد به صحبت کردن با آنها و گفت: شما که خون عثمان را ریختهاید، حالا چه شده است که ادّعای خون عثمان را دارید؟! وقتی عبد الله بن زبیر دید عمّار به پدر او چنین چیزی میگوید گفت: بسیار خوب، چرندیات خوبی گفتی! بلا فاصله عمّار گفت: گمشو بیرون. آنها متحیّر شدند. آقا، او یادگار است، بادیگارد دارد. آن کسی که میتواند بیاید وسط و آبروی خود را خرج کند و این را بشکند، نگفت: بگویید از جلسه بیرون برود بلکه گفت: گمشو بیرون. آنها متعجّب شدند.
اگر کسی بخواهد در برابر امیر المؤمنین صلوات الله علیه قد علم کند، اگر عمّار باشد شخصیت او را نابود میکند. دیشب هم عرض کردم که ناسزا گفتن خوب نیست ولی بعضی مواقع بعضی افراد به ظلمه دشنام میدادند و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین از آنها تشکّر میکردند. یکی از این افراد (حامی اهل بیت علیهم السّلام) زهیر است. وقتی ۳۰ هزار نفر در مقابل امام حسین علیه السّلام ایستادند و به او دشنام دادند، غیرت او قبول نکرد که ما زنده هستیم و شما این حرفها را بزنید! آمد جلوی امام حسین علیه السّلام ایستاد و مثلاً اگر میگفت: برای سلامتی امام حسین علیه السّلام صلوات بفرستید مگر چند نفر آنجا میخواستند صلوات بفرستند؟! او گفت: کاری میکنم که بشکنید، تا زمانی که ما هستیم اجازه نمیدهیم شما حرف بزنید. آنجا هم همینطور است که وقتی که اصحاب حضرت یک به یک بر زمین افتادند، سیّد الشّهداء صلوات الله علیه در لحظات آخر آنها را صدا کرد؛ یعنی جای خالی آنها حس شد. «نَظَرَ یَمِیناً وَ شِمَالًا»[۱] چپ و راست را نگاه کرد و فرمود: «أینَ زُهَیر؟»
یک پدر شهید پیش معاویه رفت، او سه شهید داده بود. نگاه معاویه را ببینید، نگاه او این است که مردند و تمام شد بیچاره، حکومت به دست ما افتاد و تو فرزندان خود را از دست دادی. وقتی بر معاویه وارد شد، معاویه گفت: «مَا فَعَلَتِ الطُّرُفَات؟»[۲] فرزندان تو چه شدند؟ این دو نگاه است. امیر المؤمنین صلوات الله علیه میفرماید: «مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا»[۳] اخوان ما که ضرر نکردند، «الَّذِینَ سُفِکَتْ دِمَاؤُهُمْ» خون خود را در راه خدا دادند. آن یک نگاه است و این یک نگاه. معاویه گفت: فرزندان تو چه شدند؟ گفت: «قُتِلوا مَعَ علیٍّ»[۴] بلند گفت: در راه علی کشته شدند. معاویه گفت: «مَا أنصَفَکَ عَلىٌّ» علی در مورد تو منصفانه رفتار نکرد، «قَتَلَ أولادَکَ و بَقَّاء أولَادَهُ» هنوز فرزندان علی زنده هستند، حسین او زنده است امّا فرزندان تو را به کشتن داد. گفت: «مَا أنْصَفْتُ عَلیّاً» من حق به جا نیاوردم، «إذْ قُتِلَ و بَقیتُ بَعْدَهُ» علی شهید شد و من زنده هستم. بعد یک جمله گفت، من رها میکنم و جملهی آخر را میگویم که بسیار سوزناک است. مرد بوده، کسی که فرزندانش شهید شدهاند، خود او جانباز است، گفت: معاویه، چیزی به تو میگویم بعد هر کاری خواستی بکن. «إنَّ حَزَّ الحُلقُوم» بریده شدن گلو، «و حَشْرَجَهِ الحَیزوم» خرخر کردن یک سر بریده، «لِأهوَنُ عَلَینَا» برای من آسانتر است، «مِن أنْ نَسمَعَ المَسَاءَهِ فی عَلیٍّ» تا اینکه تو بخواهی از علی بدگویی کنی.
[۱]- روضه الواعظین و بصیره المتعظین (ط – القدیمه)، ج ۱، ص ۱۸۹٫
[۲]- منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۸، ص ۲۹۲٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۶۴٫
[۴]- منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۸، ص ۲۹۲٫
پاسخ دهید