لذا شما می‌بینید این‌هایی که آمدند با امام حسین (علیه السّلام) صحبت کردند، حضرت فقط همین دو، سه جواب را دادند. بیش از ۲۵ نفر آمدند پیشنهاد دادند، حضرت سه نوع جواب داده است. به آن‌هایی که خیلی حرف زدند و به آقا گفتند: فتنه‌گری نکن. حضرت فرموده است: کاری است که باید انجام شود. به بعضی‌ها که آمدند و ناراحت بودند و به حضرت گفتند: آقا شما فریب می‌خورید، این کوفی‌ها به این صورت هستند. حضرت فرموده است: من آن‌ها را می‌شناسم، خود من می‌دانم. به بعضی‌ها که محرم‌تر هستند مثل امّ سلمه مؤدبانه‌ترین کسی که با ایشان صحبت کرده است امّ سلمه است. إن‌شاء‌الله دروغ باشد، ابن عبّاس می‌آید به آقا می‌گوید: من دوست دارم چنگ در موهای شما بیندازم و شما را به زمین بیندازیم و نگذارم بروی. کانّه نستیجر بالله می‌خواهد حماقت بکند.

 

امّ سلمه تا حضرت سید الشّهداء می‌آید، امّ سلمه سلام الله علیها امانتدار امام حسین علیه السّلام است، بعداً ردای امامت را به امام سجّاد علیه السّلام می‌دهد. تا امام حسین علیه السّلام را می‌بیند شروع می‌کند به گریه کردن. می‌گوید: حسین جان ما همه‌ی شما اهل بیت را از دست دادیم، ما هم بودیم شاید این‌طور می‌گفتیم. می‌گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله از دنیا رفت، صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیه، پدر شما امیر المؤمنین علیه السّلام، امام حسن علیه السّلام از دنیا رفتند، دیگر روی زمین از شما خانواده‌ی بی‌نظیر کسی باقی نمی‌ماند. این‌جا حضرت به صورت دیگری جواب می‌دهند و می‌فرمایند: مادر جان این‌جا را ببین، در روایت است که دست به چشم جناب ام سلمه، ام المؤمنین می‌کشند، ایشان نگاه می‌کنند، همان صحنه‌ای را که ام سلمه خواب آن را می‌بیند. می‌گوید: ببین خود رسول خدا درون قتلگاه است. این عهد الهی است.

 

وقتی جامعه نمی‌خواهد بفهمد، من باید کار خود را انجام بدهم، این جامعه، این جریان رودخانه‌ی جامعه دارد به سمت آبشار می‌رود، دائم هم می‌گویند: نرو، به سمت جریان برو، خلاف جریان شنا نکن، من باید جهت آن‌ها را برگردانم. این‌هایی که دارند در سرعت به سمت آبشار می‌روند، می‌فهمند دارند سقوط می‌کنند، می‌گویند چرا خلاف جهت حرکت می‌کنی. خیال می‌کنند من دارم ورود ممنوع می‌روم، چون آن‌ها به سمت انحراف سرعت دارند. من وظیفه دارم کاری کنم، اصل دین باقی بماند. حداقل یک (آب باریکه) اثر کوچکی از آن باقی بماند. ولی حضرت با هیچ کدام فرصت ندارد، سخنرانی کند، چرا؟ چون که آن جامعه اگر قرار بود از امام حسین علیه الصّلاه و السّلام حرف شنوی داشته باشد، استدلال نمی‌خواست. وگرنه شما کسی را قبول نداشته باشید، هر استدلالی داشته باشید، ان قلتی دارید. بالاخره می‌شود و دیوار حاشا بلند است.