امیر المؤمنین به معاویه نامه نوشت. یعنی معاویه نامهای نوشت است و علی (علیه السّلام) دارد جواب میدهد. حالا چرا حضرت دارد جواب او را میدهد؟ جلوتر میگوید، میگوید: من جواب تو را نمیدهم، ولی تو نامه را پخش کردی، من دارم به افکار عمومی جواب میدهم. در آن نامه نوشتی اوّلی و دومی افضل النّاس هستند، تو همیشه به این ها ظلم کردی.
میگوید: تو به من نوشتی که فلانی و فلانی «أَفْضَلَ النَّاسِ» هستند «فَذَکَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَکَ کُلُّهُ» اگر درست است، به تو چه ربطی دارد؟ تو چه کاره هستی؟ یک عدّه صحابهی پیغمبر هستند و اختلافی با هم دارند، تو در این میان چه کاره هستی که ۲۱ سال با اسلام جنگیدی؟ «وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ یَلْحَقْکَ ثَلْمُهُ» اگر هم دروغ است، باز هم به تو چه ربطی دارد؟ یعنی اصلاً تو کارهای نیستی. بعد امیر المؤمنین برای اینکه جواب او را بدهد، یک حرفهایی میزند. میگوید: افراد زیادی در اسلام کشته شدند، ولی وقتی بزرگ ما کشته شد به او اسدالله گفتند. دست افراد زیادی بریده شد، ولی وقتی از ما یک دستی بُریده شد به او «طیّار فی الجّنه» بعد میفرماید: «وَ مِنَّا خَیْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ» [۱]ما سیّدهی نساء عالمین داریم، شما چه دارید؟ «وَ مِنْکُمْ حَمَّالَهُ الْحَطَبِ» مادر جناب عالی.
بعد میفرماید: نمیخواهم از خودم بگویم، به یک جمله بسنده میکنم، میگوید: تو لیاقت نداری من راجع به خودم حرف بزنم -شنیدن فضایل امیر المؤمنین لیاقت دارد- تو لیاقت نداری من بگویم علی چه کسی است، لذا من هم نمیگویم ولی گوش اهل حق آوای فضایل علیّ بن ابیطالب را میشناسد.
بعد یک جمله میگوید که ابن ابی الحدید از بیان این جمله شگفتزده و متحیّر میشود. در همین نامه میفرماید: «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا» ما دست پروردههای خدا هستیم «وَ النَّاسُ بَعْدُ»، «وَ النَّاسُ» یعنی همهی مردم «بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا» همه طفیل وجود ما هستند. ابن ابی الحدید میگوید: نمیشود این را بیان کرد یعنی چه؟
باب ساعات حرم امیر المؤمنین وارد بشوید نوشتند. آنجا که بروی، ورودی باب ساعات نوشته است «لِشَاعِر حُسین نَجف» او آیت الله العظمی شیخ حسین کبیر است که یکی از بزرگترین علمای شیعه است که ۲۲ هزار صفحه کتاب فقهی دارد. اسم او شیخ حسین نجف است. میگوید: «أَیَا عِلَّهَ الایجادِ» ای کسی که علّت خلقت عالم هستی، «حَارَ بِکَ الفِکرُ» هر کسی راجع به تو فکر کرده است، حیران شده است. «وَ فِی فَهمِ مَعنى ذَاتِکَ التَبَسَ الأَمرُ» هر کسی خواسته است تو را بشناسد، امر به او مشتبه شده است. نمیشود تو را شناخت، زهرا تو را میشناسد، ما چه کسی هستیم! «وَ قَد قَالَ قَومٌ فِیکَ وَ السِّترُ دُونَهُم» علی جان یک عدّهای تو را وصف کردند، ولی «وَ السِّترُ دُونَهُم» اینها از پشت پرده تو را دیدند. یعنی آن کسی که آنها گفتند تو بودی، تو نبودی، اینها تو را ناقص توصیف کردند، تو را ندیدند. کسانی که تو را ناقص توصیف کردند، گفتند: تو چه کسی هستی؟ گفتند: «بِأنَّکَ رَبٌ کَیفَ لَو کُشِفَ السِّترُ» میگوید: کسانی که تو را پشت پرده دیدند، گفتند: تو رب هستی «کَیفَ لُو کُشِفَ السِّترُ» پرده کنار بروند میخواهند چه بگویند. این را مرجع تقلید گفته است.
پی نوشت ها
[۱]– نهج البلاغه، ص ۳۸۷٫
پاسخ دهید