ثَقَلَیْن، حَدیث، حدیثی از پیامبر اسلام (ص) در یادکرد پایگاه ارزشی و استنادی کتاب خدا و «عترت» که براساس متن حدیث، پس از درگذشت آن حضرت راهگشای امت، و تمسک بدانها، اسباب دوری از گمراهی و ضلالت خواهد بود؛ این حدیث وصیتگونه از آخرین سخنان ایراد شده از سوی حضرت بود که به تواتر از سوی مسلمانان نقل شد. در این حدیث، مفهوم «عترت» موجد نقد و بررسیهای فراوانی از سوی فریقین بوده، و به ویژه در منظر شیعیان تدقیق تمام یافته است. التفات خاص متن این حدیث به مرتبۀ والای اهل بیت(ع)، و در پی آن، بازخوردی همگن با آراء و اعتقادات بنیادین شیعی، موجب گشته تا حدیث ثقلین نزد شیعیان در کنار احادیثی چون حدیث کسا جای یابد؛ و در پیوند با برخی اعتقادات مربوط به جایگاه اهل بیت و امامان بزرگوار، و نیز مبحث امامت و مهدویت بروزی آشکار یابد. همچنین تواتر روایت این حدیث، مخصوصاً سبب شده تا در گروهی از اصلیترین مجامیع حدیثی وارد گردد.
ریشۀ ۳ حرفی «ث ق ل» در لغت عرب با دو صورت ثَقَل و ثِقل به معنای محموله و شیئی ارزشمند به کار رفته است (ابن درید، ۱/۴۳۰؛ ابن منظور، ذیل ثقل). واژههایی از این ریشه در اوزان مختلف با معانی و کاربردهای متنوع در قرآن کریم آمده است، اما در معنای نام برده، تنها به صورت اَثقال و ثَقَلان کاربرد یافته است (نک : نحل/۱۶/۷؛ عنکبوت/۲۹/۱۳؛ الرحمٰن/۵۵/ ۳۱؛ زلزال/۹۹/۲). اثقال قرآنی در کاربرد لغوی به کار رفته است، اما مفسران در ذیل آیۀ ۳۱ سورۀ الرحمٰن، مصداق ثقلان را بررسی کرده، آن را به جن و انس معنا نمودهاند (مثلاً نک : ابن ابی شیبه، ۷/۴۸؛ طبری، ۲/۵۶، جم ؛ بغوی، ۴/۲۷۱؛ واحدی، ۲/۱۰۵۴- ۱۰۵۵؛ ثعالبـی، ۱/۱۲۵؛ سیوطـی، ۷/۶۶، جم ؛ آلوسـی، ۲۷/۱۱۲). این معنا در گسترهای وسیعتر به هر دوگان مهم و ارزشمندی همچون حرمین شریفین نیز اطلاق میگردد که مبنای نامگذاری تألیفی از سیدی محمد بن عراق تحت عنوان الثقلین فی فضل الحرمین (ابن عماد، ۴/۱۹۹) بوده است (نیز نک : ابن اثیر، ۱/۲۱۶-۲۱۷). اما از این ریشه، واژۀ «ثقلین» در حدیثی نبوی به مفهوم دو ثقلِ کتاب الله و عترت نبی بر کاربردهای دیگر غلبه دارد؛ در چرایی نامبری کتاب و عترت به عنوان «ثقل»، ، سختی و دشواری عمل کردن بدانها را یاد کردهاند (مثلاً شافعی، ۱/۲۵۳؛ ابن اثیر، ۱/۲۱۶).
ثقلین در آثار حدیثی اهل سنت: در مبحث مستندات و طرق روایی این حدیث نخست باید به دورۀ صحابه توجه نمود که بنا به برخی نقلیات حدود ۳۰ تن از آنان همچون علی بن ابی طالب (ع)، ابوسعید خُدری، زید بن اَرقَم، زید بن ثابت، ام سلمه و حُذیفه بن اُسید این حدیث را روایت کردهاند (ابن طاووس، الطرائف، ۱۱۳ بب ؛ دحلان، ۳/۳۳۶). در پیجویی سلسلۀ اسانید حدیث، با رسیدن به دورۀ تابعین نام بسیاری کسان مانند اَصبَغ بن نُباته، حارث هَمْدانی، قاسم بن حسّان، عامر بن واثله و مسلم بن صُبیح یادکردنی است که هر کدام به مثابۀ حلقه ای از زنجیرۀ روایی، برانگیزانندۀ چندین طریق روایی بودهاند. ادامۀ این زنجیره با ورود به سدۀ ۲ق عملاً به انتشار آن در سرزمینهای گوناگون اسلامی و در میان پیروان مذاهب مختلف اهل سنت و شیعه منجر گشت؛ برای راویان حدیث ثقلین در این عصر میتوان به بزرگانی همچون ابواسحاق سبیعی، سلیمان بن مهران اعمش، سعید بن مسروق، ابوحیّان تمیمی، زکریا بن ابی زائده، معروف بن خَرَّبوذ و ابوعَوانه وَضّاح یشکری اشاره کرد (برای روایات و اسانید، نک : مرعشی، ۹/۳۰۹ بب ).
با این پیشینۀ روایی، از همان سدۀ نخست هجری، حدیث ثقلین البته با اندک تفاوتهای لفظی در متن، به مجامیع حدیثی و دیگر آثار نویسندگان راه یافت. اگرچه کمبود نوشتههای بازمانده از دو سدۀ نخست هجری تا حدی برداشتها از آن عصر را تیره ساخته، اما با توجه به همین داشتهها، در نگاهی تاریخی میتوان سیر حضور این حدیث در منابع را دنبال کرد. در سدۀ ۱ و ۲ق به ترتیب باید به کتاب سلیم بن قیس هلالی (ص ۲۰۲، ۳۰۰، ۳۲۳)، مسند زید بن علی (ص ۴۶۴) و الموطأ مالک بن انس (۲/۸۹۹، با قدری تفاوت در متن) به عنوان کهنترین منابع این حدیث اشاره کرد. واقعیت این است که با تغییرات بنیادینی که در تدوین مجامیع حدیثی به ویژه نزد اهل سنت در این زمان روی داد، عملاً انباشتی از مدونهها را در جغرافیای مختلفی از جهان اسلام شاهدیم. در بررسی لایهای از مهمترین نمونههای
این مجموعهها که به نحوی به ذکر این حدیث پرداختهاند، نخست در قالب مسندنویسی، افزون بر مسند احمد بن حنبل (۳/۱۴، ۱۶، ۲۶) باید به برخی از کهنترین مسانید و مصنفات در نیمۀ نخست سدۀ ۳ق همچون مصنف ابن ابی شیبه (۶/۳۰۹)، مسند علی بن جعد (ص ۳۹۷) و مسند عبد بن حمید (ص ۱۱۴) اشاره کرد؛ روندی که تا پایان آن سده نیز مثلاً در مسند بزار (۳/۸۹) و مسند ابویعلى (۲/۲۹۷، ۳۰۳) ادامه داشت. در گونهای دیگر، در متون متقدم «سنن»، چون سنن دارمی (۲/۵۲۴)، سنن ترمذی (۵/۶۶۲-۶۶۳)، السنن الکبرى از نسایی (۵/۴۵، ۵۱، جم ) و همچنین با چندی تأخر سنن بیهقی (۷/۳۰، ۱۰/۱۱۳-۱۱۵) که در شمار معتبرترین آثار حدیثی اهل سنتاند، آمده است. در کنار این آثار، کتابهای «صحیح» به ویژه با توجه به شروط خاص در گزینش احادیث از ارزشمندی متفاوتی برخوردارند که برای نمونه باید از یاد کرد این حدیث در صحیح مسلم (۴/۱۸۷۳، ۱۸۷۴)، صحیح ابن خزیمه (۴/۶۳)، صحیح ابن حبان (۱۵/۲۳۶) و مستدرک حاکم (۳/۱۱۸) یاد کرد. در میان آثار تحت عنوان کلی مصنف نیز میتوان از المصنف ابن ابی شیبه (همانجا) یاد کرد. بهجز این، در متون حدیثی دورههای پسین همچون معجم الکبیر طبرانی (۳/۶۵ بب )، معجم الصغیر همو (۱/۲۲۶، ۲۳۲) و علل دارقطنی (۶/۲۳۶)، نیز این حدیث قابل پیجویی است. اما جزءهای حدیثی، تکنگارها و مجموعههایی مانند فضائل الصحابۀ احمد بن حنبل (۲/۵۸۵-۵۸۶، ۷۷۹)، فتن نعیم بن حماد (۱/۵۸، ۳۶۸-۳۷۱)، نوادر الاصول حکیم ترمذی (۱/۲۵۸-۲۵۹)، خصائص امیر المؤمنین (ص ۹۶) و نیز فضائل الصحابۀ نسایی (۱/۱۵)، السنن الوارده فی الفتن از ابوعمرو دانی (۵/۱۰۵۷، ۱۰۶۱)، نور العین ابواسحاق اسفراینی (ص ۳۵، ۴۷)، النهایه ابن اثیر (۱/۲۱۶، ۳/۱۷۷) و مجمع الزوائد هیثمی (۱/۸۸، ۹/۱۶۲-۱۶۳)، از دیگر نمونههای منابع دربردارندۀ حدیث ثقلین است. حتى شخصی چون ابن تیمیه که به تندروی نیز اشتهار دارد، نه تنها در اصل این حدیث شبههای وارد نیاورده، بلکه مصداق ثقل دوم و عترت را نیز به حسنین بازگردانده است (۴/۵۶۱).
بسط مفهوم در منابع پسین: با گذار از آثار حدیثی باید به منابع تاریخی، رجالی، فقهی و اصولی اشاره کرد که در انتشار حدیث ثقلین دخیل بودهاند. نویسندگان منابع تاریخی هر کدام به فراخور موضوع، این سخن نبی اکرم(ص) را یاد کردهاند؛ تنها برای نمونه یعقوبی در یادکرد از آخرین حج نبوی معروف به حجه الوداع این حدیث را آورده است (۲/۱۱۱، ۱۱۲؛ نیز ابن کثیر، ۴/۱۱۴) و ابن سعد در سخن از نزدیکان و اقربای آن حضرت (۲/۱۹۴)، ابن حجر عسقلانی ( الاصابه، ۴/۲۸۷) و رافعی (۱/۸۹، ۲/۲۶۶) در مقام نقل سخنانی از صحابه و تابعین، بدان پرداختهاند؛ یا به مَثَل رجالیان و طبقات نویسانی چون خطیب بغدادی (۸/۴۴۲)، ذهبی (۸/۴۴۲) و ابن حجر عسقلانی
( لسان…، ۶/۲۴۰) آن را در شرح حال کسان آورده اند. واقعیت این است که چون در برخی جوانب ریزترِ مربوط به حدیث ثقلین از جمله زمان و مکان آن در میان روایات اختلاف است، این تنوع در اختصاص دادن آن به فصول و بخشهای مختلف در آثار هم بیشتر شده است (همانجاها؛ نیز مسلم، ۴/۱۸۷۳؛ عیاشی، ۱/۴،۵؛ قمی، ۱/۱۷۳؛ ابن بابویه، محمد، کمالالدین، ۲۳۴؛ دیلمی، ۲/۳۴۰؛ جوینی، ۲/۲۶۸).
افزون بر آثار یاد شده مؤلفانِ کتابهایی در موضوعاتی چون اخلاق، زهد و عرفان هم به این حدیث توجه نشان دادهاند که آثار مهمی چون حلیه الاولیاء ابونعیم اصفهانی (۱/۳۵۵) و آداب الصحبه ابوعبدالرحمان سلمی (۱/۱۱۸) با رویکردی در اخلاق صوفیانه از این دستاند. در میان نویسندگان مذاهب مختلف کلامی نیز توجه به این حدیث دیده میشود و به ویژه عالمان شیعی اعم از امامی (نک : ادامۀ مقاله) و زیدی (مثلاً ابن مرتضى، شرح…، ۱/۱۷) به آن توجه کردهاند.
تحلیل مفهوم حدیث: در نگاهی کلی، متن حدیث ثقلین با وصیت و پیامی از پیامبر اسلام(ص)، به آیندۀ مسلمانان نظر دارد و در آن به دو شاخص ارزشمند یعنی کتاب خدا و عترت آن حضرت برای تمسک امت اسلامی توجه داده شده است تا بدان وسیله از گمراهی در امان مانند. جداناشدنی بودن این دو از یکدیگر تا رسیدن به بهشت جاویدان و نزد پیامبر گرامی بر حوض کوثر از شاخصههایی است که در بیشتر روایات این حدیث دیده میشود (برای نمونه، نک : ابن بشکوال، ۸۸؛ ابن ابی عاصم، ۲/۶۴۳؛ ابویعلى، ۲/۲۹۷؛ حکیم ترمذی، همانجا؛ هیثمی، ۹/۱۶۳)؛ چنان که حتى در روایتی آمده که پیامبر(ص) با کنارهم قرار دادن دستها و نزدیک نمودن دوانگشت نشانه، ثقلین را اینگونه وصف کرده است. در این روایات غالباً ثقل نخست یا ثقل اکبر یعنی قرآن کریم به ریسمانی کشیده میان آسمان و زمین تشبیه شده، و دربارۀ ثقل دوم رسول گرامی اسلام با تبیین جایگاه عترت، نگرانی از آزار ایشان پس از خویش را مورد التفات قرار داده است (ابن طاووس، سعد…، ۱۴۱).
فارغ از همسانی روایات در کلیت معنا، واژگان کلیدی چون واژۀ ثقلین و واژۀ ناظر به ثقل دوم در متون مختلف حدیث با تنوع روبهرو ست؛ در حالی که در غالب ضبطها ثقلین، کتاب الله، و «عترتی اهل بیتی» دیده میشود، گاه گونههای دیگری نیز مضبوط گشته است؛ از جمله در معدودی از روایات به جای ثقلین، از کلمۀ خلیفتین استفاده شده است (ابن ابی عاصم، همانجا؛ ابن ابی شیبه، ۶/۳۰۹؛ ابن بشکوال، ۱۳۷؛ ابن بطریق، ۶۸؛ طبرسی، احمد، ۲/۲۵۳؛ هیثمی، ۹/۱۶۲؛ مناوی، ۳/۱۴) و برخی گونهها دارای واژههایی دیگر به عنوان جایگزین مانند «شیئین» یا «امرین» هستند (مثلاً حاکم، ۱/۱۷۲؛ مالک، ۲/۸۹۹). کاربرد خلیفتین میتواند مفهوم ثقلین را ــ به خصوص در ثقل دوم ــ با مفهوم خلیفۀ الٰهی بر زمین پیوند زند (حسن بن سلیمان، ۱۱۱). دربارۀ ثقل اول، اختلاف اندک است؛ تنها در برخی روایات صریح لفظ قرآن جایگزینِ کتاب الله گشته است (مثلاً نک : نوری، ۳/۳۵۵). اما در سخن از ثقل دوم، به جز صورت اصلیِ «عترتی اهل بیتی»، صورتهای گوناگون «عترتی» (به تنهایـی)، «اهل بیتـی» (به تنهایـی) و «اهل بیتـی عترتـی» (با جا به جایی) در روایات دیده میشود. این گوناگونی البته بیشتر جنبۀ لفظی دارد و آنچه در طول تاریخ برانگیزانندۀ توجه کسان بوده، مصداق این ثقل دوم است. اما ضبط ثقل دوم در برخی گونههای حدیث، اختلافی بیش از این با ضبط مشهور دارد. در این میان به کارگیری «سنتی» به عنوان ثقل دوم و جایگزینی برای عترتی (مثلاً حاکم، همانجا؛ بیهقی، السنن، ۱۰/۱۱۴) تا حدی مفهوم را از ضبط مشهور دور ساخته است (نیز ضبط «سنه نبیه»، مثلاً مالک، همانجا). در مقابل، برخی گونههای روایت، مصداق اجلای عترت، یعنی امام علی(ع) را به عنوان ثقل دوم آورده است (مثلاً ابن شاذان، ۱۶۱).
پیجویی مصداق حدیث: در طول تاریخ سخن از ثقل اکبر کمترین شبهه را برای اندیشمندان و عالمان به وجود آورده است؛ چه، ترکیب کتاب الله معنایی بهجز قرآن کریم را برنمیتابد. در مصداق یابی بخش دوم که گاه در تقابل با ثقل اکبر، از آن به ثقل اصغر یاد میشود، به رغم تصریح بیشتر روایات، از صدر اسلام اختلافاتی مشاهده میگردد (مثلاً ابن بابویه، محمد، کمالالدین، ۲۴۱-۲۴۲؛ ابن اثیر، ۳/۱۷۷؛ نیز شوکانی، ۲/۳۲۸). بروز این اختلاف را میتوان در پرسشهای قدیمِ صحابه و تابعان در کیستی عترت دریافت که از سویی به سبب ابهام موجود در ارزش معنایی عترت در واژگان عربی و از سوی دیگر در گسترۀ مصداق اهل بیت(ع) ریشه دارد. این دست اختلاف آراء در عصر تدوینهای کلامی نیز انگیزهای برای کسانی چون شیخ مفید بود که برای توضیح مطلب، خود را ناگزیر از تألیف آثاری مانند مسأله فی معنی قوله (ع) انی مخلف فیکم الثقلین (یا شرح حدیث انی مخلف فیکم الثقلین) (نجاشی، ۴۰۲؛ آقابزرگ، ۱۳/۱۸۹، ۲۰/۳۹۴) میدانستند.
لغویان عترت را در مفهوم خاندان و عشیره و خاصترین نزدیکان و خویشاوندان به فرد دانستهاند (زمخشری، ۱/۱۵۰؛ ابن اثیر، ۳/۱۷۷) و شاید بر همین اساس است که نویسندۀ دلائل الامامه، حضرت فاطمه (ع) را نزدیکترین کس به پیامبر(ص) و نمونۀ اعلای عترت دانسته است (ص ۱۳۱). اما آنچه دربرگیرندۀ مفهومـی دقیق برای معنـای «اهل بیت» اسـت ــ کـه اصطلاحـی قرآنی نیز محسوب میشود (نک : احزاب/۳۳/۳۳) ــ با ابتنای بر دیگر احادیث رسول گرامی(ص) قابل تبیین تواند بود. بدین ترتیب حدیث ثقلین با برخی دیگر از احادیث همچون حدیث غدیر و حدیث کسا پیوندی تام یافته، هر کدام در حکمِ مفسر دیگری به کار می آیند. همچنین سیر روایت حدیث ثقلین، خود نیز دربر دارندۀ وصفی برای اهل بیت است؛ چه، بنا بر بیشتر روایات، پیامبر (ص) در حجه الوداع پس از خطبۀ غدیر خم، مسلمانان را به تمسک به کتاب خدا و عترت و اهل بیت خود خوانده، و سپس ولایت حضرت علی (ع) پس از خویش را مطرح ساخته است.
در یک بررسی گذرا از مفهوم اصطلاح اهل بیت (ه م) در معنای عام خود و با در نظر داشتن تفسیر آیۀ تطهیر باید گفت حضرت علی، فاطمه و حسنین(ع)، فصل مشترکی برای غالب آراء هستند (مثلاً نک : طبری، ۲۲/۵-۶؛ بخاری، ۱/۲۵-۲۶؛ فرات کوفی، ۱۲۱-۱۲۷؛ ابن عربی، ۳/۵۷۱-۵۷۲؛ طوسی، التبیان، ۸/۳۳۹-۳۴۰؛ بغوی، ۴/۴۶۵؛ طبرسی، فضل، ۷/۵۵۹-۵۶۰). در برخی منابع تفسیری اهل سنت، در بیان مصداق عترت از همسران پیامبر(ص) نیز یاد شده است (نک : قرطبی، ۱۴/۱۸۲؛ سیوطی، ۶/۶۰۲-۶۰۳)، اما نه در کلام و نه در فقه اهل سنت هرگز جایگاه ویژۀ استنادی به همسران پیامبر(ص) نسبت داده نشده است و همین امر مصداقیابی یاد شده را حتى در فقه اهل سنت مورد تأمل قرار میدهد.
با گذار از معنایابی عام برای این اصطلاح، عترت در مفهوم خاص به اقتضای پیوستگی این حدیث با جریان غدیرخم سمت و سوی تعیین مصداق ثقل دوم را مشخص میکند و در همان راستا، انبوهی از احادیث و روایات جانبی نیز در یاریرسانی به این مصداق یابی، نام علی (ع) را به مثابۀ نخستین شاخص از اهل بیت معرفی میکند. در این دست روایات، در تعریف اهل بیت و عترت پیامبر(ص)، از زبان پیامبر(ص) امام علی (ع) به عنوان شاخص و نمونۀ اجلا یاد میشود (مثلاً احمد بن حنبل، فضائل، ۲/۶۳۴؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۳/۵۳، المعجم الاوسط، ۳/۹۸). صدور همین مضمون از زبان خود امام علی (ع) نیز در منابع تکرر دارد (مثلاً نک : ابوحمزۀ ثمالی، ۱۳۷، ۴۲۱؛ ابن رستم، ۵۶۱). در این میان برخی چون نسایی، از اصحاب صحاح سته در کتاب خصائص در ذیل بابی مربوط به غدیر خم که ارتباط مستقیم با ولایت آن امام دارد، حدیث ثقلین را به عنوان نخستین نمونه آورده که مبین رأی وی نسبت به مصداق ثقل دوم است (نک : ص ۹۶). این نکتهای است که نُعیم بن حمّاد (۱/۳۶۹، ۳۷۱) و ابن ابی عاصم (ص ۶۳۱) با بیان سخن پیامبر(ص) که علی(ع) از ما و اهل بیت ما ست، آن را به گونهای دیگر مطرح کردهاند (نیز شریف رضی، ۲۱۷؛ هندی، ۱۳/۱۰۵). اما واقعیت این است که جز اهل سنت، عالمان شیعی نیز در بسیاری موارد و در سطحی وسیع همین نظر را ابراز داشتهاند (برای نمونه، مثلاً محمد بن مثنى، ۸۷؛ طبرسی، احمد، همانجا؛ طبرسی، فضل، ۴/۳۱؛ ابن طاووس، الطرائف، ۱۱۴). نیز در برخی روایات با مفروض گرفتن امام علی (ع) به عنوان مصداق اهل بیت و عترت رسول (ص)، سویۀ سخن تنها به سمت موضوع افضلیت او بر دیگر اهل بیت است (مفید، المسائل…، ۴۱). شاخص این دست، روایتی است که در آن ثقلین به تصریح، کتاب الله و علی بن ابی طالب نام برده شده است (ابن شاذان، همانجا).
در ادامۀ سخن از تبیین مصداق ثقل دوم آنچه پیشتر به اشاره دربارۀ حدیث کسا بیان شد، وصفی از شاخص فرزند پیامبر(ص)، حضرت فاطمه (ع)، همسر آن بزرگوار، علی (ع) و فرزندان ایشان، امامان حسن و حسین (ع) است که آنان را با نام آشنای «۵ تن آل عبا» می شناسیم. طبرانی در حدیثی از پیامبر(ص) چنین آورده است که وی با مشاهدۀ نگرانی حضرت فاطمه، ضمن دلداری وی، به نامبری برخی شخصیتهای عترت و اهل بیت میپردازد ( المعجم الکبیر، ۳/۵۷، المعجم الاوسط، ۶/۳۲۷-۳۲۸). چنین مضامینی در روایاتی به نقل احمد بن حنبل( فضائل، ۲/۷۷۹)، ترمذی (۵/۶۶۲) و ابن عدی (۶/۶۷) هم مشاهده میشود (نیز نک : ابن ابی شیبه، ۶/۳۷۰؛ هیثمی، ۹/۱۶۷؛ غزالی، ۴/۵۶۱). حال آنکه در برخی روایات از سوی خود امامان بزرگوار حسن و حسین (ع) نیز اشاراتی به این معنا دیده میشود (مثلاً نک : کتاب سلیم، ۳۲۳؛ مفید، الامالی، ۳۴۹؛ طوسی، الامالی، ۱۲۱). قاضی نعمان مغربی از نویسندگان اسماعیلی نیز ضمن تبیین معنای عترت، حضرت علی، فاطمه و حسنین(ع) را نزدیکان و مصداق عترت پیامبر(ص) دانسته است (۲/۴۸۰). نمونۀ این روایات، خاصه در آثار امامی به مراتب بیشتر است (برای نمونه، نک : کلینی، ۱/۲۰۸-۲۰۹، ۲/۲۹۳؛ صفار، ۶۸-۷۰؛ ابن بابویه، علی، ۴۱-۴۳؛ ابن قولویه، ۱۴۸؛ کراجکی، ۶۵؛ ابن طاووس، کشف…، ۵۱-۵۲؛ ابن نما، ۸).
فارغ از آنکه در دسته ای از این روایات از امامان دوازدهگانۀ شیعه به عنوان مصداق عترت در قالب ثقل دوم یاد و نام برده شده (مثلاً کتاب سلیم، ۲۰۲، ۳۰۰؛ ابن عیاش، ۱؛ ابن طاووس، همانجا)، ارتباط جدی روایی و نیز کلامی در وصل حدیث ثقلین به مباحث آخر الزمان، آشکارا اسباب آن را فراهم آورده تا در معنایابی ثقل دوم به نام حضرت مهدی (عج) برخوریم. در این روایات پیامبر(ص) به آن امام به عنوان عترت خویش از فرزندان فاطمه (ع) یاد کرده است که در آخر الزمان با ظهور خود جهان را از عدل و داد پر میکند. افزون بر منابع شیعی، انبوهیِ این معنا در منابع اهل سنت هم کاملاً چشمگیر و توجه برانگیز است (مثلاً نک : نعیم بن حماد، ۱/۵۸، ۳۶۸-۳۶۹؛ ابن حبان، ۱۵/۲۳۶؛ ابوعمرو دانی، ۵/۱۰۵۷، ۱۰۶۱).
این سخن به ویژه در آثار شیعی از آن رو که با ساختار اندیشۀ ایشان همسان بوده، و دلیلی اثباتی در زمینۀ رأی و تفکر فرقهای ایشان است، سطحی وسیعتر را در بر دارد (برای نمونه، نک : خزاز، ۶۶؛ خصیبی، ۱۶۳؛ نیز مازندرانی، ۱۱/۳۶۸). در پایان گفتنی است در معدودی از روایات اهل سنت دربارۀ مصداق عترت، به گونهای از مصادیق عترت نام برده شده که در کنار اهل کسا، گاه نام همسران پیامبر(ص)، برخی از تیرههای آل عبدالمطلب چون آل عقیل، آل جعفر و آل عباس و نیز برخی از مشاهیر صحابه که گاه چون بلال و سلمان و ابوذر حتى هیچ رابطۀ نسبی و سببی با پیامبر(ص) نداشتهاند، داخل در تعریف اهل بیت شمرده شدهاند (عبد بن حمید، ۱۱۴؛ ترمذی، همانجا؛ ابن خزیمه، ۴/۶۲؛ قاضی نعمان، ۲/۴۸۱؛ بیهقی، سنن، ۷/۳۰، ۵/۵۱، الاعتقاد…، ۱/۳۲۵؛ ابن عساکر، ۱۹/۲۵۸؛ ابن اثیر، ۳/۱۷۷؛ ابن حجر هیتمی، ۲/۴۳۷-۴۳۸).
ثقلین و عصمت: در میان شیعیان اگرچه حدیث ثقلین به سبب منبع صدور و نیز از آن رو که در شمار آخرین وصایای پیامبر گرامی جای دارد، دارای ارزشی فراوان بوده، و بسیار مورد التفات قرار داشته است، به ویژه به سبب همسویی با پایههای تفکر شیعی از پایگاهی مضاعف برخوردار است. جز آنچه پیشتر دربارۀ مصداق عترت به عنوان ثقل دوم، از امامان شیعی یاد شد، این حدیث دستکم با دو مبحث مهم در اندیشۀ شیعی یعنی امامت و مهدویت پیوندی جدی دارد. آنچه از گستره و شمول عترت دربارۀ حضرت مهدی (ع) یاد شد، در انبوهی از روایاتِ حدیث ثقلین، بیانات نبوی به سمت و سوی آخرالزمان و ظهور یکی از فرزندان امام علی(ع) که بر پایۀ شناسهها همان حضرت مهدی (ع) است، سوق یافته است. در این دست روایات به ویژه این اندیشۀ شیعی بروز جدی مییابد که در هیچ عصری جهان از امام ــ و در لایۀ زیـرین از معنـا از ثقـل دوم ــ خالی نمیماند (مثلاً ابن بابویه، محمد، کمالالدین، ۱۲۴؛ طوسی، التبیان، ۱/۴؛ فیض، التفسیر…، ۱/۵۵).
از سوی دیگر در مبحث امامت و در جایگاه نص و عصمت، دارا بودن جامعیت عقل، دین، علم و صفات لازم برای امام معصوم از مباحث پسینی و جانبی است که در پیرامون حدیث ثقلین مطرح میشود. آنچه یکی از متکلمان متقدم امامی در رد بر زیدیه در حدود سدۀ ۴ق با بهرهگیری از حدیث ثقلین در تبیین این معنا بیان داشته، بر همین پایه استوار است. او با استفاده از این حدیث، عملاً دارا بودن این صفات، به ویژه مرتبۀ آگاهی به کتاب خدا را اساس امامت دانسته، عترت را با اتکا بر جایگاهی معنوی به دور از روابط خویشاوندی و نسب تلقی میکند (ابن بابویه، محمد، همان، ۶۴). در واقع یکی از پراهمیتترین مبـاحث کلام امامیه ــ یعنی لزوم افضلیت امـام ــ بر این حدیث استوار است (نک : مفید، الفصول…، ۲۲۰-۲۲۱، الارشاد، ۱/۱۷۹). در خلال همین بحث است که آنچه به اعتقاد شیعی در موضوع «نص بر امام» و «عصمت امام» و نقش آن در تبیین جایگاه امامت و افضلیت آن مطرح شده، تشخص مییابد و این تا آنجا ست که حتى در برخی از منابع اصولی اهل سنت مورد نقد و بررسی قرار گرفته است (مثلاً نک : ابواسحاق شیرازی، ۳۷۰؛ آمدی، ۱/۳۰۷).
رابطۀ متقابل ثقلین: پس از یافتن درکی روایی از چیستی این دو ثقل، به نظر میرسد آنچه در منظر روایات اهل سنت کمتر مورد التفات قرار گرفته، موضوع چرایی کنار هم آمدن کتاب خدا و عترت رسول خدا (ص) در این حدیث است. اما در رویکردی متفاوت، منابع شیعی مخصوصاً از آن بابت که تبیین این ارتباط، مبین و آشکارکنندۀ جایگاه اهل بیت گرامی و امامان بزرگوار حتى از منظر پیامبر اسلام(ص) تواند بود، به این مبحث التفاتی ویژه داشتهاند. در واقع حدیث ثقلین با همۀ اوصافی که از آن میشناسیم، به ویژه در تشخصیابی ثقل دوم، مبین و گشایندۀ بسیاری از مفاهیم کلیدی در اعتقاد شیعیان در پیرامون امامت و مهدویت است، اما با چینش برخی روایات در عرض یکدیگر میتوان قدری اسباب این کنارهمآیی را مورد تدقیق قرار داد. در بحث حدود الله موضوع حرمت نهادن به سهگانِ اسلام، پیامبر(ص) و خاندان ایشان مطرح میشود (ابن بابویه، محمد، الخصال، ۱۴۶؛ فتال، ۲۷۱؛ هیثمی، ۱/۸۸).
این حرمت نهادن و بزرگ داشتن، هرگاه در کنار آن دسته از روایاتی قرار میگیرد که به محبت خاندان اشاره دارد، دارای معنایی دقیقتر میگردد. در این دست روایات چنین آمده که در واقع قفل بهشت با کلید محبت عترت گشوده میشود (ابن بابویه، محمد، علل…، ۱/۱۴۰؛ محب الدین طبری، ۱/۱۶؛ مناوی، ۳/۱۴) و عملاً این محبت اسباب ایمان را برای فرد فراهم میآورد (مثلاً قاضی نعمان، ۲/۴۸۳) و او را از آتش جهنم به دور میدارد (برقی، ۱/۶۷؛ حرعاملی، ۱۰/۱۳۶). این دست روایات در گسترهای وسیعتر حتى در برخی آثار زمینۀ نامگذاری ابوابی تحت همین مفهوم کلی بوده است (مثلاً نک : هیثمی، ۱/۸۸ بب ).
در این میان برخی مفسران، موضوع محبت به خاندان و عترت نبی اکرم را با آیاتی الٰهی در همین معنا (شورا/۴۲/۲۳) تفسیر کرده، اقترانِ دو ثقل حدیثی را بر آن مدار یاد کردهاند (مبارکفوری، ۱۰/۱۹۷). با ابتنای سخن بر این آراء باید گفت در منظر درایی غالباً اندیشمندان شیعی با چرخش سخن به سوی تبیین جایگاه عترت، برآناند که چون فهم قرآن کریم جز به مساعدت اهل بیت(ع) امکان پذیر نیست، و ایشان در حکم مفسرِ قرآناند، این کنار همآیی در حدیث بیان گشته است. در واقع سخن از ثقل ثانی، سخن از حافظان و «مترجمان» ثقل اول است (نک : ابن بطریق، ۱۱۹).
نزد برخی مفسران متأخر نیز ارتباط کتاب الله و عترت، ارتباط کتاب و حکمت (مثلاً بقره/۲/۱۲۹، جم ) است (طباطبایی، ۱/۱۲). بر همین اساس برای دستیابی به قرآن و دریافت درک درست از آن ناگزیر باید به عترت و اهل بیت نبی متوسل شد که آنها مبین قرآناند و بر امت است که به ایشان اقتدا کنند (عیاشی، ۱/۵). افزون بر تفسیر «اولی الامر» (نساء/۴/۵۹) به عترت (کلینی، ۱/۲۹۵؛ راوندی، ۱/۶۳) ، اساساً در اختیار داشتن دانش نبوی و علم حلال و حرام، و امکان تبیین کلمۀ توحید در میان امت مسلمان، کنار همآیی کتابالله و عترت در حدیث ثقلین را تبیین میکند (ابن بابویه، محمد، کمالالدین…، ۷۸، ۵۲۷، عیون…، ۲/۱۸۲؛ طوسی، الامالی، ۱۲۱-۱۲۲؛ سبط طبرسی، ۱۱؛ ابن طاووس، اللهوف، ۱۶؛ ابن نما، ۱۰).
در منابع متقدم دربارۀ مصحف علی (ع) به مثابۀ تفسیر و شرحی بر قرآن کریم با حجمی چندین برابر قرآن و مبین و مفسرِ آن به دقیقترین سبک سخن رفته است؛ بدین مفهوم که این دانش تفسیریِ در قالب مصحف، تنها در اختیار امامان معصوم بوده تا به دست امام مهدی (ع) رسد. در اینجا این مجموعۀ اندیشه و اعتقاد، خود دارای زیرساختی از همین تفکرِ حاکم است که عترت، مفسر قرآن است.
در برخی منابع روایی، اهل بیت(ع) به عنوان قرآن ناطق در کنار قرآن صامت که ثقل اول است (مثلاً مجلسی، ۳۹/۲۷۲؛ قندوزی، ۱/۲۱۴) و به عنوان راسخان در علم که تأویل قرآن را میدانند (مثلاً صفار، ۲۲۴؛ کلینی، ۱/۲۱۳) معرفی شدهاند. در همین راستا باید به سخنی از امام باقر(ع) اشاره کرد به مضمون اینکه « قرآن را کسی میشناسد که مخاطب آن است» (کلینی، ۸/۳۱۲)؛ عبارتی که مبین رابطه میان دو ثقل است و به عنوان شعاری در حوزۀ معارف امامیه مبنای عمل بوده است (مثلاً تونی، ۱۳۷)؛ و این دانش تنها از آنِ عترت بوده، و مردم عادی را از ژرفای آن، علم و خبر نبوده است (ابن بابویه، محمد، کمالالدین، همانجا). آنچه پیامبر (ص) به اشاره و با کنار هم قرار دادن انگشتان اشارۀ دو دست، به معنای همسانی و یکدستی قرآن و عترت بیان داشته (قمی، ۱/۳)، خود مؤیدی بر این اندیشه تواند بود. از سویی دیگر این اقتران قرآن و عترت در حجت نهادن آنها معنا یافته، تمسک بدانها سبب دوری از گمراهی و خطا بیان گشته است. این معنا همان است که در ورود به مباحث اصول فقه روی نموده، قرآن و سنت به معنای موسع آن نزد امامیه که دربردارندۀ آموزههای پیامبر(ص) و عترت آن حضرت است به عنوان تحقق دو دلیل کتاب و سنت و به مثابۀ حجت و ادلهای متقن قابل بهرهگیری دانسته شدهاند.
ثقلین به مثابۀ ادلۀ فقهی: مباحث مربوط به ثقلین و ارتباط تنگاتنگ قرآن کریم و عترت نبی اکرم (ص) نزد عالمان و دانشمندان فقه و اصول مبحثی دقیق و کاربردی برای موضوع ادلۀ فقه است. سرخسی در تبیین بهرهگیری از سیرۀ صحابۀ گرامی و اهل بیت پیامبر(ص)، پس از کتاب الله، با یادکردی از حدیث ثقلین، عترت را بدون در نظر گرفتن مصداق آن به عنوان یکی از ادله که در زمان وی مطرح بود، مورد بررسی قرار داده است ( المبسوط، ۱۶/۶۹). حال آنکه در برخی روایات قدیم در مبحث پیشینِ اصول فقه، در سخن از سومین اصل پس از کتاب و سنت، اجماع عترت نبی به جهت تخصیص ایشان در قرابت با پیامبر(ص) اگرچه در برخی مکاتب مورد قبول نبوده (سرخسی، الاصول…، ۱/۳۱۵)، اما به هر روی از اقوال رایج بوده است (نک : همان، ۱/۳۱۴). معتزله بر پایۀ استناد به همین حدیث، اجماع اهل بیت را پذیرفتهاند (سید مرتضى، ۸۰-۸۱). روشنترین بروز این رأی را در نظرات اصولی زیدیه میتوان مشاهده نمود که برای حجیت اجماع اهل بیت(ع)، افزون بر آیۀ تطهیر (احزاب/۳۳/۳۳)، به حدیث ثقلین و کسا استدلال میکنند (نک : ابن مرتضى، البحر…، ۱/۱۸۵؛ ابواسحاق شیرازی، ۳۶۹-۳۷۰؛ کلوذانی، ۳/۲۷۸-۲۸۹). در این میان امامیه آشکارا این حدیث را مبنایی برای تبیین این مبحث دانسته، و بر همین اساس لزوم تمسک به مذهب فقهی اهل بیت(ع) را بسیار مورد توجه قرار دادهاند (شهید اول، ۵۴-۵۷) تا آنجا که به صراحت این پرسش جدی را مطرح میکنند که این دست استفتائات از امامان کمتر مورد اقبال عام است (کراجکی، ۶۵). البته در مقام مقایسه باید توجه داشت که مکاتب یاد شده در تبیین مصداق عترت اختلافاتی قابل ملاحظه داشتند.
ابتنای سخن شیخ طوسی در تبیین مباحث پایهای در موضوع ادله بر حدیث ثقلین گذارده شده (نک : عده…، ۱/۳۵۸) و راوندی در فقه القرآن خود آن را در شمار حجت و دلیل برای درک احکام شرع بیان میدارد (۱/۶۳). ادامۀ همین اندیشه است که به نگاهی اثباتی نسبت به حجیت سنت و قرارگیری آن در شمار ادله میانجامد (نک : سیوری، ۱۲-۱۳؛ محقق حلی، ۲۳). در واقع این حدیث فارغ از آنکه به علم اهل بیت(ع) نسبت به قرآن تصریح دارد (فیض کاشانی، الاصول، ۴۹)، به سبب این علم و مفسر بودن عترت و اهل بیت نسبت به قرآن کریم، به مثابۀ یکی از ادله، برای دلالت ظنیِ کتاب در ظواهر آن، اسباب ثبوت دلالتی معتبر است (همان، ۳۶؛ شیخ انصاری، ۱/۱۶۷-۱۶۸؛ آخوند خراسانی، ۲۸۴).
موضوع اجماع عترت که از دیرباز در مذاهب مختلف به عنوان حجت مطرح میشد (فخرالدین، ۴/۱۶۹بب ؛ علامۀ حلی، ۱۹۵)، برای امامیه به محوریت عترت در بیان ادلۀ فقهی بازگردانده شده، و منفک از بحث اجماع مطرح است.
مآخذ: آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایه الاصول، قم، ۱۴۰۹ق؛ آقابزرگ، الذریعه؛ آلوسی، محمود، روح المعانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ آمدی، علی، الاحکام، به کوشش سید جمیلی، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م؛ ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق؛ ابن ابی عاصم، احمد، السنه، به کوشش محمد ناصر الدین البانی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م؛ ابن اثیر، مبارک، النهایه، به کوشش طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛ ابن بابویه، علی، الامامه و التبصره من الحیره، قم، ۱۴۰۴ق؛ ابن بابویه، محمد، الخصال، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، ۱۳۶۲ش؛ همو، علل الشرایع، نجف، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، بیروت، ۱۴۰۴ق؛ همو، کمالالدین، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۰ق؛ ابن بشکوال، خلف، الذیل على جزء بقی بن مخلد، به کوشش عبدالقادر محمد عطا، مدینه، ۱۴۱۳ق؛ ابن بطریق، یحیى، العمده، قم، ۱۴۰۷ق؛ ابن تیمیه، احمد، منهاج السنه النبویه، به کوشش محمد رشاد سالم، ریاض، ۱۴۰۶ق؛ ابن حبان، محمد، الصحیح، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۱۴ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابه، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م؛ همو، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق؛ ابن حجر هیتمی، احمد، الصواعق المحرقه، به کوشش عبدالرحمان بن عبدالله ترکی و کامل محمد خراط، بیروت، ۱۹۹۷م؛ ابن خزیمه، محمد، الصحیح، به کوشش محمد مصطفى اعظمی، بیروت، ۱۹۷۱م؛ ابن درید، محمد، جمهره اللغه، به کوشش رمزی منیر بعلبکی، بیروت، ۱۹۸۷-۱۹۸۸م؛ ابن رستم طبری، محمد، المسترشد، به کوشش احمد محمودی، تهران، مؤسسۀ کوشانپور؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دار صادر؛ ابن شاذان، محمد، مائه منقبه، قم، ۱۴۰۷ق؛ ابن طاووس، علی، سعد السعود، قم، ۱۳۶۳ش؛ همو، الطرائف، قم، ۱۴۰۰ق؛ همو، کشف المحجه، نجف، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۰م؛ همو، اللهوف، قم، ۱۴۱۷ق؛ ابن عدی، عبدالله، الکامل، به کوشش یحیى مختار غزاوی، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۸م؛ ابن عربی، محمد، احکام القرآن، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت/ دمشق، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ابن عیاش، احمد، مقتضب الاثر، قم، ۱۳۷۹ق؛ ابنقولویه، جعفر، کامل الزیارات، به کوشش جواد قیومی، قم، ۱۴۱۷ق؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، ۱۴۰۱ق؛ ابن مرتضى، احمد، البحر الزخار، بیروت، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۵م؛ همو، شرح الازهار، صنعا، ۱۴۰۰ق؛ ابن منظور، لسان؛ ابن نما، جعفر، مثیر الاحزان، نجف، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م؛ ابواسحاق اسفراینی، ابراهیم، نور العین فی مشهد الحسین (ع)، تونس، مکتبه المنار؛ ابواسحاق شیرازی، ابراهیم، التبصره فی اصول الفقه، به کوشش محمدحسن هیتو، دمشق، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛ ابوحمزۀ ثمالی، ثابت، تفسیر، قم، ۱۴۲۰ق؛ ابوعمرو دانی، عثمان، السنن الوارده فی الفتن، به کوشش رضاءالله مبارکفوری، ریاض، ۱۴۱۶ق؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیه الاولیاء، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م؛ ابویعلى موصلی، احمد، المسند، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، به کوشش وصیالله محمد عباس، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛ همو، المسند، قاهره، ۱۳۱۳ق؛ بخاری، محمد، الکنى، به کوشش هاشم ندوی، بیروت، دارالفکر؛ برقی، احمد، المحاسن، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، ۱۳۳۱ش؛ بزار، احمد، المسند، به کوشش محفوظ الرحمان زینالله، بیروت/ مدینه، ۱۴۰۹ق؛ بغوی، حسین، معالم التنزیل، بهکوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م؛ بیهقی، احمد، الاعتقاد و الهدایه الى سبیل الرشاد، به کوشش احمد عصام کاتب، بیروت، ۱۴۰۱ق؛ همو، السنن الکبرى، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/ ۱۹۹۴م؛ ترمذی، محمد، السنن، به کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م بب ؛ تونی، عبدالله، الوافیه، به کوشش محمدحسین رضوی، قم، ۱۳۷۰ش؛ ثعالبی، عبدالرحمان، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی؛ جوینی، ابراهیم، فرائد السمطین، به کوشش محمد باقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین ، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۰م؛ حر عاملی، محمد، وسائل الشیعه، به کوشش عبدالرحیم ربانی شیرازی و دیگران، بیروت، ۱۳۹۱ق؛ حسن بن سلیمان حلی، المختصر بصائر الدرجات، نجف، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۰م؛ حکیم ترمذی، محمد، نوادر الاصول، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، ۱۹۹۲م؛ خزاز، علی، کفایه الاثر، قم، ۱۴۰۱ق؛ خصیبی، حسین، الهدایه الکبرى، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق؛ دارقطنی، علی، العلل، به کوشش محفوظ الرحمان زین الله سلفی، ریاض، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م؛ دارمی، عبدالله، السنن، به کوشش فواز احمد زمرلی و خالد السبع العلمی، بیروت، ۱۴۰۷ق؛ دحلان، علی، السیره الحلبیه، بیروت، ۱۴۰۰ق؛ دلائل الامامه، منسوب به ابن رستم طبری، قم، ۱۴۱۳ق؛ دیلمی، حسن، ارشاد القلوب، قم، ۱۳۶۸ش؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م؛ رافعی، عبدالکریم، التدوین فی اخبار قزوین، حیدرآباد دکن، ۱۹۸۵م؛ راوندی، سعید، فقه القرآن، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۳۹۷ق؛ زمخشری، محمود، الفائق، به کوشش علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالمعرفه؛ زید بن علی، المسند، بیروت، دارالحیاه؛ سبط طبرسی، علی، مشکاه الانوار، نجف، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م؛ سرخسی، محمد، الاصول، به کوشش ابو الوفا افغانی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق؛ همو، المبسوط، قاهره، مطبعه الاستقامه؛ سلمی، ابوعبدالرحمان، آداب الصحبه، به کوشش مجدی فتحی سید، طنطا، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م؛ سید مرتضى، علی، الانتصار، قم، ۱۴۱۵ق؛ سیوری، مقداد، نضد القواعد الفقهیه، به کوشش عبدالله کوهکمری، قم، ۱۴۰۳ق؛ سیوطی، الدر المنثور، بیروت، ۱۹۹۳م؛ شافعی، محمد، الام، بیروت، ۱۳۹۳ق؛ شریف رضی، محمد، المجازات النبویه، به کوشش طه محمد زینی، قاهره، مکتبه البصیرتی؛ شوکانی، محمد، نیل الاوطار، بیروت، ۱۹۷۳م؛ شهید اول، محمد، الذکرى، قم، ۱۴۱۹ق؛ شیخ انصاری، مرتضى، فرائد الاصول، قم، ۱۴۱۹ق؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات، تهران، ۱۳۶۳ش؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، قم، جماعه المدرسین؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الاوسط، به کوشش طارق بن عوضالله و عبدالمحسن بن ابراهیم حسینی، قاهره، ۱۴۱۵ق؛ همو، المعجم الصغیر، به کوشش محمد شکور امریر، بیروت/عمان، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م؛ همو، المعجم الکبیر، به کوشش حمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م؛ طبرسی، احمد، الاحتجاج، به کوشش محمدباقر موسوی خرسان، نجف، ۱۳۸۶ق/ ۱۹۶۶م؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، ۱۴۱۵ق؛ طبری، محمد، التفسیر، بیروت، ۱۴۰۵ق؛ طوسی، محمد، الامالی، قم، ۱۴۱۳ق؛ همو، التبیان، به کوشش قصیر عاملی، نجف، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۴م؛ همو، عده الاصول، به کوشش محمد مهدی نجف، قم، ۱۴۰۳ق؛ عبد بن حمید، المسند، به کوشش صبحی بدری سامرایی و محمود محمد خلیل صعیدی، قاهره، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م؛ علامۀ حلی، حسن، مبادئ الاصول، به کوشش عبدالحسین محمدعلی بقال، نجف، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م؛ علی بن جعد، المسند، به کوشش عامر احمد حیدر، بیروت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م؛ عیاشی، محمد، التفسیر، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق؛ غزالی، محمد، فضائح الباطنیه، به کوشش عبدالرحمان بدوی، کویت، دارالکتب الثقافیه؛ فتال نیشابوری، محمد، روضه الواعظین، به کوشش محمد مهدی خرسان، نجف، ۱۳۸۶ق؛ فخرالدین رازی، المحصول، به کوشش طه جابر فیاض علوانی، ریاض، ۱۴۰۰ق؛ فرات کوفی، التفسیر، تهران، ۱۴۱۰ق؛ فیض کاشانی، محسن، الاصول الاصیله، قم، ۱۴۱۲ق؛ همو، التفسیر الصافی، قم، مؤسسه الهادی؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، به کوشش محمد حسینی جلالی، قم، جماعه المدرسین؛ قرآن کریم؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م؛ قمی، علی، التفسیر، قم، ۱۴۰۴ق؛ قندوزی، سلیمان، ینابیع الموده، به کوشش علی جمال اشرف حسینی، قم، ۱۴۱۶ق؛ کتاب سلیم بن قیس هلالی، به کوشش محمد باقر انصاری، قم، ۱۴۱۵ق ؛ کراجکی، محمد، التعجب، قم، ۱۴۱۰ق؛ کلوذانی، محفوظ، التمهید فی اصول الفقه، به کوشش محمد بن علی بن ابراهیم، مکه، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۵م؛ کلینی، محمد، الکافی، تهران، ۱۳۶۳ق؛ مازندرانی، صالح، شرح اصول الکافی، با تعلیقات ابوالحسن شعرانی، بیروت، ۱۴۲۱ق؛ مالک بن انس، الموطأ، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م؛ مبارکفوری، محمد عبدالرحمان، تحفه الاحوذی، بیروت، دار الکتب العلمیه؛مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛ محبالدین طبری، احمد، ذخائر العقبى، قم، ۱۳۵۶ق؛ محقق حلی، جعفر، المختصر النافع، به کوشش قمی، قاهره، ۱۳۷۶ق؛ محمد بن مثنى، «الاصل»، ضمن الاصول السته عشر، قم، ۱۴۰۵ق؛ مرعشی، نورالله، احقاق الحق، به کوشش شهابالدین مرعشی، قم، مکتبه آیتالله مرعشی؛ مسلم بن حجاج، الصحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م؛ مفید، محمد، الارشاد، نجف، ۱۳۸۲ق؛ همو، الامالی، به کوشش علیاکبر غفاری و حسین استاد ولی، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۳م؛ همو، الفصول المختاره، به کوشش میرعلی شریفی، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م؛ همو، المسائل الجارودیه، به کوشش محمدکاظم مدیرشانه چی، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م؛ مناوی، محمد عبدالرئوف، فیض القدیر، به کوشش احمد عبدالسلام، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۴م؛ نجاشی، احمد، الرجال، به کوشش موسى شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ق؛ نسایی، احمد، خصائص امیر المؤمنین (ع)، به کوشش محمد هادی امینی، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه؛ همو، السنن الکبرى، به کوشش عبدالغفار سلیمان بنداری و سیدکسروی حسن، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م؛ همو، فضائل الصحابه، بیروت، ۱۴۰۵ق؛ نعیم بن حماد، الفتن، به کوشش سمیر احمد زهیری، قاهره، ۱۴۱۲ق؛ نوری، حسین، مستدرک الوسائل، قم، ۱۴۰۸ق؛ واحدی، علی، تفسیر، به کوشش صفوان عدنان داوودی، دمشق/ بیروت، ۱۴۱۵ق؛ هندی، علی، کنز العمال، به کوشش بکری حیانی و صفوت سقا، بیروت، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م؛ هیثمی، علی، مجمع الزوائد، قاهره، ۱۳۵۶ق؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، ۱۳۹۷ق/۱۹۶۰م.
پاسخ دهید