این را طبرانی هزار و ۵۰ سال پیش نقل کرده؛ از اهل سنّت هم هست. دهها روایت از امیر المؤمنین (علیه السّلام) داریم که این نقطه نقطهی شهادت است.
حتّی یک راوی که ناصبی است، دشمن علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) است، میگوید: با علی از صفّین برمیگشتیم و من هم دیگر نمیخواستم رو کنم، کینهی خود را از او مخفی کرده بودم، دیدم علیّ بن ابیطالب به آنجا آمد و گریه کرد، گفت: اینجا او را میکشند. من به غلام خود گفتم: این از دروغهای او است. راجع به چه کسی صحبت میکند؟ راجع به امیر المؤمنین (علیه السّلام). بیابان بود، در بیابان حیوانات وحشی چیزی را میخورند استخوانهای آن باقی میماند. یک تکّه استخوان بود، گفتم: این را اینجا چال کن و علامت بزن. روز عاشورا وقتی به کربلا آمدند در سپاه عمر سعد بود، کار که تمام شد میخواستند بروند، به قتلهگاه آمدند استخوان را پیدا کردند. اینقدر امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفته بودند یکی از تهمتها به امیر المؤمنین این بود ادّعای وحی میکند، میگوید سال ۶۰ پسر من را اینجا میکشند.
پاسخ دهید