شرایط شیعیان در زمان به امام رسیدن امام رضا علیه السّلام

در این چند سالی که شب شهادت علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه محضر شما رسیدیم؛ مباحث مختلفی مطرح کردیم. به ویژه این‌که آن بزرگوار برای حفظ حقیقت دین کار خاتم انبیاء را انجام داد، برای حفظ تشیّع کار امیر المؤمنین علیه السّلام را. این را قبلاً سال‌های گذشته عرض کردیم. امشب می‌خواهم در ادامه‌ی آن مباحث دو نکته‌ی دیگر را محضر شما تقدیم بکنم. اگر کسی هم ما توفیق نداشتیم در خدمت او باشیم، هم بحث من جدید باشد و هم در ادامه‌ی آن‌ها محسوب بشود. یکی این‌که اوّلاً شرایطی که حضرت به ولایتعهدی رسید، چه شرایطی بود. ثانیاً چطور شده است که به این بزرگوار رضا می‌گویند. هم این می‌تواند ربط داشته باشد. در شرایطی که علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه به امامت رسید، شرایط شیعه به گونه‌ای است که متأسّفانه بعضی‌ها به خاطر مسائل مالی و داعیه‌داری و رهبری شیعی ادّعا کردند حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام از دنیا نرفته است. برای من و شما قابل درک نیست بحرانی که آن زمان در شیعه به وجود آمده است، چقدر بوده است. چرا؟ چون امامت حضرت رضا علیه السّلام برای شما واضح است. قرآنی است، قطعی است. بعد آن وقت می‌گویید: یعنی چه؟! امّا در آن روزگار…

 من برای این‌که مثال واضح بشود این‌طور عرض می‌کنم شما چگونه علم به امام زمان علیه السّلام پیدا کردید؟ وقتی حضرت امام حسن عسگری سلام الله علیه از دنیا رفتند، بعضی از خواصّ شیعه آمدند به مردم گفتند: حضرت عسگری سلام الله علیه فرزندی داشته است، ما او را دیدیم، به خاطر حفظ جان خود مخفی شده است و نائب تعیین کردند. چهار تا نائب دارند. علم شما به امام زمان علیه السّلام این‌طور است. از میان شما کسی امام زمان علیه السّلام را دیده است یا خود شما کسی را که امام زمان علیه السّلام را دیده باشد، دیدید؟ علم شما به امام زمان علیه السّلام چطور است؟ از همین روایات است، از روایات آدم‌های مورد اعتنا، مورد اعتماد است، ثقات وکلای امام. امام عسگری (علیه السّلام) در تأیید آن شخص نامه دارد.

 خیانت بعضی از وکلای موسی بن جعفر علیه السّلام بعد از شهادت ایشان

حالا اگر آن روز این‌ها خیانت می‌کردند، چه اتّفاقی می‌افتاد؟ آن کسانی که شاگردان امام عسگری علیه السّلام بودند، می‌آمدند می‌گفتند: امام عسگری سلام الله علیه فرزند نداشته است، کسی هم که این فرزند را ندیده بود. مردم باید چه کار می‌کردند؟ ببینید چه بحرانی می‌شد. وقتی حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه به شهادت رسید، کسانی که از حضرت موسی بن جعفر نامه داشتند، که این شخص ثقه‌ی من است. «الرَّادُّ عَلَیْهِ کَالرَّادِّ عَلَیَّ»[۱] اگر این را رد بکنی، من را رد کردی. طبق نظر این باید عمل بکنی. وجوهات می‌خواهید، بدهید بروید به این بدهید. حتّی اگر مستقیم می‌خواستند بیایند به امام پرداخت بکنند، امام آن‌ها را برمی‌گرداند، می‌گفتند: از طریقش بیایید که مردم یاد بگیرند سازمان وکالت، سازمان حفظ شیعه بوده است. حالا وقتی حضرت موسی بن جعفر به شهادت رسید، چند نفر از این وکلای شماره‌ی یک، درجه‌ی اوّل آن که نامه‌ی رسمی از حضرت موسی بن جعفر داشتند گفتند: امام موسی بن جعفر همان مهدی موعود است. ماجرای شیعه‌ی ۱۲ امامی…

خفقان در جهان تشیّع

عدد ۱۲ این‌قدر در شیعه معروف نبوده است که امروز معروف است. یعنی جهان تشیّع در یک خفقان عجیبی به سر می‌برده است که زیاد برای شما قابل درک نیست، چون در آن فضا نیستید. مردم اگر اسم فرزندانشان حسن و حسین بود، اسم خود را از ترس ترور عوض می‌کردند. برای همین عیون اخبار الرّضا را شیخ صدوق نوشته است، هر چاپی را بروید ببینید، آدرسی را که می‌گویم پیدا می‌کنید. باب چهلم، حدیث بیستم. یک احمد بن عبّاس نامی است شاعر اهل بیت است. این شعر داشته است. کسی که شعر می‌گوید اهل ادبیات می‌دانند… یک زمانی من به یاد دارم جوانی‌های خود یک مقدار این‌طور شده بودم این‌قدرکه شعر خوانده بودم، شعر می‌خواندند می‌گفتم: این شعر برای سنائی است، این برای عطّار است. از کجا می‌فهمی؟ سیاق آن را متوجّه می‌شوند، صور خیال، صنایع ادبی. این شعر گفته بود، اگر کتمان هم می‌کرد، مردم می‌آمدند می‌گفتند: شعرهای تو نزد ما است، دو بیت شعر تو در دست من است، بروم به حکومت بدهم، پانصد سکه بده. یعنی نمی‌توانست بگوید من نگفتم؛ چون نوشته‌ها و اشعار او موجود بود. آن شعرها را در کنار این‌ها می‌گذاشتند یک ادیب می‌گفت: این دو بیت هم برای همین آدم است. کار به جایی رسید که اسم فرزندان خود را که حسن و حسین بود، عوض کرد.

سرچشمه‌ی مصیبت‌های جهان اسلام

یعنی حضرت رضا علیه السّلام در شرایطی به حکومت رسید که اعلان عمومی نمی‌تواند بکند، خفقان وحشتناک است. من امام هستم، مساوی با کشته شدن حضرت است. حتّی یک چیز عجیبی به شما عرض بکنم که بدانید هر مصیبتی در اسلام پیدا شد، از یک جا پیدا شده است. خلیفه‌ی دوم یک نوع شراب دوز پایینی دوست داشت می‌خورد که بیشتر اهل سنّت امروز حرام آن را نمی‌دانند، به آن نبیذ می‌گویند. مقدار کم آن مست نمی‌کند. آخرین خواسته‌ی او در این دنیا همین نبیذ بود. امام و السّیاسه را نگاه بکنید. پزشک آمد گفت: این مردنی است، هر چه می‌خواهد به او بدهید بخورد. چه چیزی به او بدهیم، چه چیزی دوست داری؟ گفت: نبیذ می‌خواهم. خود این نبیذ داستان‌ها دارد، یک جلسه می‌شود راجع به این نبیذ منبر رفت، این برای نهم ربیع خوب است. یعنی می‌خواهم ببینید چه بلایی بر سر شیعه آوردند.

امیر المؤمنین علیه السّلام که به حکومت رسید، هر کسی که نبیذ می‌خورد مثل خمر، مثل شراب ۸۰ ضربه شلاق می‌زد. می‌فرمود: فرق نمی‌کند مسکر، مسکر است، مست می‌کند. نبیذ نخوردن شعار شیعه شد، این‌ها چه کار می‌کردند؟ یک مجلس رسمی -الآن برای شما چای می‌آورند- که بود، برای این‌که شیعه‌ها را بشناسند، نبیذ می‌گرداندند. الآن چایی آوردند، اگر شما نمی‌خوردید، می‌گفتند: برای چه نمی‌خورند؟ معلوم شد شیعه هستی. اصلاً شرایط این‌قدر عجیب بود. بعد شما نگاه می‌کنید احمد بن عبّاس که شاعر اهل بیت است، این‌قدر می‌ترسد که او را بکشند و تکه تکه بکنند، اعلان رسمی می‌کند سه روز اعلامیه در مقابل در خانه‌ی خود می‌زند، سه بار در روز رقاصه‌ها را دعوت می‌کرده است و مخنّسین این‌ها بیایند برقصند و ادا دربیاورند، نبیذ بگردانند، جلوی چشم مردم می‌خورده است تا خبر منتشر بشود. عیون اخبار الرّضا، شیخ صدوق باب ۴۰، حدیث ۲۰ هر چاپی باشد، آدرس این همین است. این‌قدر که می‌گفتند: این در خوردن شراب نبیذ قهار است، این شیعه نیست. روزی سه دفعه مجلس می‌گیرد، نبیذ می‌دهد، این که دیگر شیعه نیست. این شرایط است.

علّت ملقّب شدن امام رضا علیه السّلام به غریب الغرباء

در این شرایط اگر کسی بیاید رسماً اعلان امامت بکند که مساوی با کشته شدن او است. اصلاً می‌آمدند در جمع مردمی که شیعه و سنی قاطی بود، امیر المؤمنین علیه السّلام را لعن می‌کردند. ببینند چه کسی اعتراض می‌کند. اعتراض می‌کرد، از مجلس بیرون می‌رفت او را گرفته بودند. فقط هم به خود او رحم نمی‌کردند. شما نگاه بکنید یکی از کسانی که در این دستگاه‌ها زندانی شده است آمنه بنت شرید است. شوهر او را می‌خواهند بگیرند، پیدا نمی‌کنند؛ زن را می‌برند شکنجه می‌کنند. دختر او را به بازار برده فروش‌ها می‌بردند و می‌فروختند. یعنی چنان فشاری می‌آوردند که طرف بگوید: فقط خود من را که نمی‌کشند؛ این رزمنده‌های ما -این‌جا که نشستیم مزیّن به تصاویر بعضی از آن‌ها است- به جبهه می‌رفتند، دیگر نمی‌گفتند پشت جبهه ناموس ما را می‌برند، می‌فروشند. خیلی فشار عجیبی است. در این شرایط حضرت بیاید بگوید: من امام هستم، این‌ها دروغ می‌گویند. خوب این نمی‌شود. با کدام تربیون باید مبارزه بکند. از آن طرف کسانی که وکیل امام کاظم علیه السّلام هستند، می‌گویند: امام کاظم علیه السّلام نمرده است، مهدی موعود است، غیبت کرده است. معاذالله این هم دروغ می‌گوید که من امام هستم، می‌خواهد جا پای جای پدر خود بگذارد.

 در این شرایط به بعضی‌ها رشوه دادند. به یونس بن عبد الرّحمن پیشنهاد رشوه دادند، به صفوان بن یحیی پیشنهاد رشوه دادند که پول بگیرید شما هم بگویید: امام کاظم علیه السّلام مهدی موعود است، آن‌ها قبول نفرمودند. ولی متأسّفانه یکی از پسران حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام به اسم ابراهیم پول گرفت، گفت: بله، پدر من نمرده است و این برادر من معاذالله دروغ می‌گوید. یکی از علل غربت علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام این است بعضی از خواصّ شیعه خیانت کردند.

 دوستان اعتقاد اوّل راه است. اعتقاد گارانتی نمی‌آورد، باید عمل کرد. همان‌طور که در کربلا فراوان داریم آدمی که شیعه است، لحظه‌ی آخر فرار کرده است رفته است. مرد کشته شدن، دفاع نبوده است. ولو شیعه بوده است. این‌جا شیعیان حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام این خیانت را کردند. برادر امام رضا علیه السّلام ابراهیم بن موسی خیانت کرد. گفت: بله، پدر ما نمرده است، غیبت کرده است و جالب است حکومت با این‌ها کاری نداشت، چون می‌فهمید که این‌ها دارند بنیان شیعه را از بین می‌برند. با چه کسانی کار داشت؟ با طرفداران اصلی آن‌ها کار داشت.

 یکی از معانی غریب الغرباء برای حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام این است که آن بزرگوار حتّی از جانب بعضی از برادران خود این‌طور دچار تهدید واقع می‌شود. در این شرایط حضرت علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله علیه مجبور شد ولایت عهدی را قبول بکند البتّه این ولایت عهدی را ما چند سال قبل مفصّل بحث کردیم که چه منافعی برای جهان شیعه داشت، آن‌ها را نمی‌خواهم عرض بکنم. فعلاً می‌خواهم فضا را ببینید. وقتی حضرت قبول کرد که ولیعهد بشود، شیعیان دچار یک فتنه‌ی سنگین دیگری شدند که عجب این همه ظلم‌ستی از اوّل شهادت پیامبر صلّی الله علیه و آله تا امروز هر روز ساز مخالف زدید و حکومت طاغوت است و امامت برای ما بوده است، حالا رفتی ولیعهد حکومت طاغوت شدی؟! رسماً بعضی‌ها می‌آمدند می‌گفتند: چقدر گرفتی؟

سوء استفاده‌ی مأمون از لقب رضای امام رضا علیه السّلام

در این شرایط مأمون سعی کرد از این اسم حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام سوء استفاده بکند. اگر نگاه بکنید در ارشاد شیخ مفید دارد، کشف الغمّه برای اربلی، روضه الواعظین برای فتال نیشابوری. همین‌طور بخواهم بشمارم از حوصله‌ی شما خارج است. اعلام الوری طبرسی، همه این را گفتند. مأمون از آن به بعد دستور داد که علیّ بن موسی الرّضا را رضا بگویند. به چه معنا؟ یعنی خود او به این ولایت عهدی راضی است. از این نام سوء استفاده کرد. ما فعلاً در یک مقدّمه قرار داریم. لذا متأسّفانه بعضی از شیعیان خیال کردند که اسم رضا را مأمون به امام رضا علیه السّلام داده است و این مأمون به قدری تظاهر به تشیّع می‌کرد که بعضی از بزرگان شیعه می‌گفتند: ما باور نمی‌کنیم قاتل امام رضا علیه السّلام باشد. او شیعه بوده است. دسته‌ی آسیای خانه‌ی زهرا مرضیه سلام الله علیها را به دست آورده بود، نامه می‌نوشت: آیا این دسته‌ی آسیا، این چوبه این همان است که متعلّق به مادر شما فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها است؟ حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام فرمود: بله. مأمون گفت: پس من وصیت می‌کنم که این را با من دفن بکنید. به گونه‌ای بازی می‌کرد، اصلاً کسی فکر نمی‌کرد او شیعه نیست. بنی عبّاس به او اعتراض می‌کردند: تو چرا گمراه شدی، چرا دین خود را عوض کردی؟ رسماً لباس سیاه از تن بنی عبّاس درآورند، همه سبزپوش شدند. گرچه روز اوّل اصل آن لباس سیاه برای عزاداری سیّد الشّهداء علیه السّلام بود ولی خوب بنی عبّاس خیلی ظلم‌ها کردند.

علّت ملقّب شدن امام رضا علیه السّلام به لقب رضا

در این شرایطی که مأمون دارد بازیگری می‌کند و می‌گوید باید به امام رضا علیه السّلام رضا بگویید. یعنی چه؟ یعنی راضی به ولایت عهدی. محضر حضرت جواد الائمّه علیه السّلام آمدند سؤال کردند: چرا اسم پدر شما را رضا گذاشتند؟ اوّلین باب کتاب عیون اخبار الرّضا دو روایت است که آن دو تا را دارم عرض می‌کنم. خوب دقّت بکنید مترجمین آن‌قدر که من دیدم هیچ کدام نتوانستند روایت را درست ترجمه بکنند، بد فهمیدند. چون من هم کلام خود را مستند به یک فقیهی می‌کنم، برای این‌که این مترجمینی که بد فهمیدند می‌گویند: تو از کجا داری این حرف را می‌زنی؟ حالا استدلال آن را هم عرض می‌کنم. این مقدّمه بود.

حضرت علیّ بن موسی الرّضا ولیعهد شد، مأمون برای سوء استفاده می‌گفت به او بگویید: رضا. این سؤال مطرح شد که اصلاً رضا به چه معنا است؟ این‌قدر این از ولایت عهدی حکومت طاغوت خوشحال بود که به او رضا گفتند یا نه رضا معنی دیگری دارد؟ بعضی‌ها که خیلی اهل تدبّر نبودند، فریب مأمون را خوردند و به دام افتادند و گزینه‌ی دام آموزشی را انتخاب کردند و گفتند: بله مأمون این اسم را گفت. واضح است، این غلط است. چرا؟ چون روایات متعدّد داریم، می‌شود ادّعای تواتر کرد یعنی ادّعای قطع کرد که قبل از این‌که اصلاً امام رضا سلام الله علیه بخواهد ولیعهد بشود، به رضا معروف بود. مثلاً این روایت را ببینید حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام وقتی می‌خواست پسر خود را صدا بکند یا راجع به او حرف بزند این‌طور می‌فرمود: پسر من رضا این‌طور فرمود. پسرم رضا آمد. پسرم رضا رفت. پسرم رضا این‌گونه عمل کرد. فقط در صورتی که می‌خواست خطاب بکند، می‌فرمود: یا ابن الحسن. این‌جا اصلاً ولایت عهدی نیست. فراوان روایت داریم قبل از ولایت عهدی که حضرت رضا را، رضا نامیدند. پس این گزینه‌ی دام آموزشی که مأمون به دنبال آن بود که بگوید: امام رضا علیه السّلام خیلی از ولایت عهدی خوشحال است، درست نیست.

استفاده‌ی امام رضا علیه السّلام از ولایت عهدی

 کما این‌که نگاه بکنید در روایات فراوان داریم، بعضی از برادرهای امام رضا علیه السّلام، متأسّفانه نسبت به امام رضا علیه السّلام متمرّد بودند. قیام می‌کردند، این طرف و آن طرف سر و صدا می‌کردند، حتّی برادر خود را هم لعن می‌کردند. مأمون می‌گفت: یک نامه‌ای بنویس، یک توبیخی بکن. حضرت می‌فرمود: نه. قرار ما این بود که من ولیعهدی باشم که «لَا آمِر» من امر نمی‌کنم، نهی هم نمی‌کنم. ولیعهدی که هیچ کاری نمی‌کند، در حالی که ولیعهد همیشه همه جا یک سری از امور را به عهده دارد به این معنا است که من این را قبول ندارم. منتها حضرت از ولایت عهدی استفاده‌ای کرد، سال‌های گذشته عرض کردیم یک نمونه‌ی آن این بود که در مقابل ۸۰ هزار نفر آدم برای اوّلین بار در تاریخ شیعه، امامت امام معصوم را اعلان کرد. اهل مطالعه نگاه بکنند شیخ مفید در ارشاد تصریح می‌کند امام حسن و امام حسین علیهم السّلام ادّعای امامت نمی‌کردند. نه این‌که امام نبودند؛ نه این‌که خفا نمی‌گفتند ما امام هستیم، در جامعه نمی‌گفتند. اصلاً این حرف‌ها خریدار نداشت. امام حسین علیه الصّلاه و السّلام از مدینه خارج شد، حضرت ۵۲ سال ساکن مدینه بوده است. یک نفر از مردم مدینه دنبال ایشان راه نیفتادند ولی وقتی یک رقّاصه به یک روش جدیدی در بصره کنسرت اجرا می‌کرد، جوان دختر و پسر در مدینه نماند. همه رفتند ببینند این رقّاصه چطور می‌زند و می‌رقصد و چه می‌خواند. یک رقّاصه می‌خواست به حج برود این‌قدر جمعیت برای بدرقه‌ی او می‌آمد، شهر خالی می‌شد. تاریخ را نگاه بکنید. من نمی‌خواهم قیاس بکنم بلا تشبیه می‌خواهم بگویم این‌قدر اهل بیت علیهم السّلام در محاق رفتند. کاری که دولت خلفا کرده بود.

تا حضرت رضا علیه السّلام فرصت نشده بود رسمی، علنی بین مردم غیر شیعه اعلان امامت بکنند. اصلاً وقتی برادران حضرت رضا علیه السّلام می‌گفتند: پدر ما از دنیا نرفته است. مردم اگر می‌خواستند به سراغ امام رضا علیه السّلام بیایند، سؤال بکنند امام رضا علیه السّلام نمی‌فرمایند: من امام هستم. برای همین بسیاری از بزرگان شیعه در آن زمان خیال کردند امام کاظم علیه السّلام از دنیا نرفته است، اصطلاحاً واقفی شدند. در مرو فرصت عظیمی پیدا شد که حضرت بیاید در مقابل ۸۰ هزار نفر بگوید: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[۲] حضرت حُسن استفاده را کرد. مأمون هم خواست بگوید حضرت راضی است، به این معنا راضی است، رضا است. خوب عرض کردیم قبل از این هم به حضرت رضا گفتند.

 به محضر حضرت جواد علیه السّلام آمد. گفت: برای چه به پدر شما رضا می‌گویند؟ فرمود: برای این‌که «رِضًى لِلَّهِ … وَ رِضًى لِرَسُولِهِ»[۳] هر چه خدا و رسول بگویند راضی است -راجع به این عرض می‌کنم یعنی چه- به صورت مطلق یعنی چه. گفت: مگر ائمّه‌ی قبل از امام رضا علیه السّلام این‌طور نبودند؟ حضرت جواد علیه السّلام فهمید سؤال این مرد چیست. یعنی این‌که نکند به خاطر مأمون به او رضا می‌گویند؟ فرمود: خدا لعنت بکند کسانی را که تهمت به پدر من می‌زنند. نخیر خدا اسم او را رضا قرار داده است. گفت: خوب یعنی چه؟ فرمود: یعنی «رَضِیَ بِهِ الْمُخَالِفُونَ مِنْ أَعْدَائِهِ کَمَا رَضِیَ بِهِ الْمُوَافِقُونَ (المؤمنون)» این‌جا مترجمین خطا رفتند. گفتند: یعنی این‌که امام رضا علیه السّلام تنها امامی است که هم مخالف به او راضی شدند، هم موافق. بروید ذیل ترجمه‌های عیون اخبار الرّضا نگاه بکنید، این‌طور ترجمه شده است. این غلط است. چرا غلط است؟ بعضی از برادرهایش او را قبول نداشتند، یعنی چه موافق و مخالف به او راضی شدند. بنی عبّاس به امام رضا علیه السّلام راضی شدند؟ بعضی برادران او هم به او راضی نشدند. حالا خود امام رضا علیه السّلام به این ولایت عهدی راضی بود که موافقین او راضی باشند؟ پس این ترجمه هم غلط است. به چه معنا است؟ «رَضِیَ بِهِ» به معنای باب افعال است. متعدّدی کننده است. یعنی حضرت جواد علیه السّلام فرمود: امام رضا علیه السّلام را چرا رضا می‌گویند؟ مگر آن رضای مطلق در راه خدا و رسول ندارد؟ فرمود: چون ائمّه‌ی قبلی هم دارند. گفت: پس چرا به پدر شما خاصّه می‌گویند: رضا؟ فرمود: برای این‌که اصلاً مقام رضا را -از صدر تا ذیل راضی شدن را- در برابر موضوعات به موافق و مخالف را حضرت رضا علیه السّلام داده است. «رَضِیَ بِهِ» آن کسانی که این را ترجمه کردند، خیال کردند که یعنی به خاطر امام رضا علیه السّلام راضی شدند. با واقعیت هماهنگی ندارد. این به چه معنا است؟

باید یک مقدّمه‌ای را عرض بکنم. این چه می‌خواهد بگوید. برای چه به امام ما می‌گویند: سلطان سریر ارتضی؟ همین‌طور یک چیزی گفتند زیبا بوده است، این مقدّمه لازم دارد یعنی چه که هر موافق و مخالف بخواهد در هر سطحی راضی بشود، باید امام رضا علیه السّلام اراده بکند، سبب آن امام رضا علیه السّلام است، واسطه‌ی آن امام رضا علیه السّلام حالا باب ملابسه بگیرید، استعانت بگیرید، هر کدام را که بگیرید در معنی فرقی نمی‌کند. این به این معنا است. خوب دقّت بفرمایید اگر من بتوانم امشب این را بیان بکنم، آن کسانی که بفهمند من چه چیزی می‌خواهم بگویم سرمست می‌شوند. چون خیلی مقام سختی است.

سه مرحله‌ی انسان‌ها در مسیر عبودیّت

 انسان‌ها در مسیر عبودیّت سه مرحله دارند. اوّل آن صبر است. یعنی مصائب، مشکلات، سختی‌ها اگر در برابر آن صبر بکنند به مقامات می‌رسند. پایمردی بکنند، استقامت بکنند. صبر چیست؟ در برابر گرسنگی یک کسی صبر می‌کند این را دوست دارد؟ اگر گرسنگی حس می‌کند صبر می‌کند. داغ می‌بیند جگر او می‌سوزد، صبر می‌کند. این مقام، مقامی است که اگر به اطلاق برسد، انسان امام می‌شود.از کجا می‌گویم؟ «کذلک» «وَ جَعَلْناهُم‏»[۴] در آیه‌ای «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ»[۵] در آیه‌ای دیگر «أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» ما امامانی قرار دادیم. مردم سؤال می‌کنند: خدایا این امام‌ها چطور امام شدند؟ فرمود: «لَمَّا صَبَرُوا» وقتی صبر کردند. در چه چیزی صبر کردند؟ اگر می‌گفت: «صبروا فی طاعه الله» این خیلی سخت نبود، یعنی در طاعت خدا استقامت کردند. «صبروا فی المصائب» در سختی‌ها، در مصیبت‌ها. «صَبَرُوا» در چه چیزی؟ نگفته است. وقتی نگفته است. اصطلاحاً آیه اطلاق دارد. «لَمَّا صَبَرُوا» مطلق صبر کردند. همه‌ی لایه‌ها، همه‌ی مراتب صبر. اگر کسی در همه‌ی مراتب صبر بکند، به مقام امامت می‌رسید نه در یک موضوع خاصّی.

 لذا می‌بینید وقتی زین العابدین سلام الله علیه می‌خواهد در کاخ یزید از امیر المؤمنین علیه السّلام حرف بزند می‌فرماید: اصبر الصّابرین. أصبر الصّابرین یعنی امام الائمّه. «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا» ما کسانی را امام می‌کنیم که مطلق صبر بکنند، در همه‌ی عرصه‌ها صبر بکنند. به حضرت ابراهیم علیه السّلام هم چه زمانی امامت اعطا شد؟ «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»[۶] فرصت نیست آن را باز بکنیم. همین‌طور ترجمه‌ی آن را علی الحساب بپذیرید که ما ابراهیم را آزمایشات سختی کردیم، همه‌ی آن‌ها را به اتمام رساند. یکی از آن‌ها این بود که سر فرزند خود را ببر. صبر کرد. پسر او هم این‌طور گفت: «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ‏»[۷] صبر کرد. حالا که صبر کرد: «قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»[۸] کسی که در همه‌ی مراتب صبر بکند، به امامت می‌رسد و همین حضرت امام رحمه الله علیه وقتی آقازاده‌ی ایشان را شهید کردند، تبعید شد، به او دشنام گفتند، هندی اطلاق کردند، پسر او را کشتند، بعد به او امام گفتند. یعنی اگر مردم هم خواستند یک اطلاق بکنند، درست اطلاق کردند. نمی‌خواهم بگویم این امامت، یعنی امامت حضرت ابراهیم علیه السّلام ولی امامت به واسطه‌ی صبر به کسی می‌رسد. به امیر المؤمنین علیه السّلام هم أصبر الصّابرین می‌گویند. این مرحله‌ی یک است.

مقام شکر بالاتر از مقام صبر

 امّا قبول دارید در صبر یک سختی وجود دارد. یکی مصیبت ببیند، صبر می‌کند، جگر او می‌سوزد. صبر می‌کند یک مقام بالاتر از این هم وجود دارد این مقام شکر است. یعنی مصیبت می‌بیند، جگر او می‌سوزد. ولی می‌گوید: الحمدلله. نه مثل آن بنده‌ی خدایی که دیدند دارد نان خشک می‌خورد ولی می‌گوید: الحمدلله. گفتند: برای چه الحمدلله می‌گویی؟ گفت: خود این از صد تا فحش نعوذبالله برای او بدتر است. نه واقعاً صبر می‌کند و بعد هم خود را در برابر خدا هیچ می‌داند. می‌گوید: من لیاقتی ندارم. «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»[۹] این مقام شکر -بالاترین مرتبه‌ی شکر از بالاترین مرتبه‌ی صبر بالاتر است. چون آن جگرسوزی را دارد، لسان او، افعال او همه شاکر هم است. می‌گوید: ما کسی نیستیم. شما نگاه بکنید اصلاً آدم توان این را ندارد که بخواهد این حرف را بزند. وجود مبارک سیّد الشّهداء علیه السّلام که عالم را بیچاره کرده است. در روایات متعدّد می‌گوید: «وَ مَنْ فِی الْجَنَّهِ وَ النَّارِ»[۱۰] بر او گریسته است. یعنی چه؟ عَظِمِّه‌ی عرش بر او گریه کردند. ملائکه گریه کردند. اصلاً آدم نمی‌فهمد که این یعنی چه. (در بارگاه قدس که جای ملال نیست) شاعر طبق روایت این را گفته است. (سرهای قدیسیان همه بر زانوی غم است). زینب کبری سلام الله علیها می‌آید می‌گوید: خدایا قابل تو را ندارد. امشب بحث ما حضرت زینب علیها سلام نیست و الّا می‌شود امامت حضرت زینب سلام الله علیها را اثبات کرد. از خیلی‌ها امام‌تر است. بالاترین مرتبه‌ی شکر از بالاترین مرتبه‌ی صبر بالاتر است. چون جگر او می‌سوزد ولی لسان او می‌گوید: خدایا قابل تو را ندارد. «تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا القلیل».

 مقام رضا بالاترین مرتبه‌ی انسانی

یک مرتبه از این بالاتر است که به بحث ما مربوط است. آن مقام رضا است. یعنی صبر را که به او می‌دهند، مصیبت را که به او می‌دهند صبر نمی‌کند، اصلاً راضی به این است. مثل این‌که دوست دارد. این دیگر از عقول آدم‌های عادی کاملاً خارج است. مصیبت ببیند، راضی هم است. پیش امام معصوم علیه السّلام آمد، گفت: شما بیماری را دوست دارید یا درمان را؟ گرسنگی را یا سیری؟ سفر را یا حذر را؟ چون بعضی‌ها که پاپ‌تر از کشیش می‌شوند یا کشیش‌تر از پاپ می‌شوند یا آیت الله‌تر از آخوند می‌شوند، این‌طور است دعا که می‌خواهد بکند می‌گوید: خدایا به من فقر عطا بکن که من را بسنجی. می‌گویم: هیچ وقت برای خدا پروبازی درنیاورید. اهل بیت علیهم السّلام یا خیر می‌خواستند یا می‌گفتند: ما را به آنچه تو می‌خواهی راضی بکن. داریم من نمی‌خواهم اسم ببرم یکی از خوب‌های شیعه یک وقت رو به قبله گفت: خدایا به من فقر بده، سفر بده، مصیبت بده و به شدّت هم دچار مصیبت شد و شهید هم شد. نگو خوب، چه کار داری که این حرف را می‌زنی، برو یاد بگیر که چه چیزی باید بگویی. اسم او را نمی‌برم، اگر اسم او را ببرم همه‌ی شما او را می‌شناسید. آمد به امام معصوم علیه السّلام عرض کرد: شما چه؟ فلانی اسم همین آقا را گفت، از صحابه‌ی بزرگ پیامبر است- این می‌رود می‌گوید: من فقر می‌خواهم، سفر می‌خواهم، بدبختی می‌خواهم، گرفتاری، بیماری. فرمود: نه، ما صبر را دوست داریم، اگر خدا بخواهد. درمان را هم دوست داریم، اگر خدا بخواهد. سفر را دوست داریم اگر او بخواهد. حذر را هم دوست داریم، اگر او بخواهد. گرسنگی را می‌پسندم، اگر او دستور بدهد. سیری را دوست دارم، اگر او دستور بدهد. این مقام رضا است.

 مقام رضا مقام حضرت اسماعیل علی نبیّنا و آله و علیه السّلام نیست. مقام ایشان مقام صبر است. «سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ‏»[۱۱] مقام رضا، مقام آن کسی است که به او می‌گویند: «کَیْفَ (تری) الْمَوْتُ»[۱۲] می‌گوید: «أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ» کشته بشوی چطور است؟ چون خدا دستور داده است، از عسل شیرین‌تر است. این‌ها را آدم عادی نمی‌فهمد، من نمی‌فهمم. در آن جایگاهی که آن ملعون نشسته است مجلس شراب است، همه‌ی فرماندهان لشکر او نشستند، ناموس خدا در لباس دون شأن خود ایستاده است. گفت: دیدی خدا چگونه شما را خوار کرد. گفت: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»[۱۳] ما فقط این را می‌گویم، رد می‌شوم. نمی‌فهمیم یعنی چه. این مقام رضا است. یعنی من اصلاً همین را می‌پسندم. من صبر نمی‌کنم، باید جگر من بسوزد که صبر بکنم نه، اصلاً این را می‌خواهم. این نشان می‌دهد کاروان سیّد الشّهداء علیه السّلام از آن نوجوانش «أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ» است، تا آن وصیّه‌ی این کاروان «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا». این مقام رضا است. مقام رضا بالاترین مقام موجود در مقامات انسانی است.

مقام صبر وقتی به کمال برسد آدم امام می‌شود. «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا» یعنی اگر صبر کسی به اطلاق برسد امام می‌شود به مقام امامت وارد می‌شود. برای امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کردیم گفتند: اصبر الصّابرین یعنی امام الائمّه. مقام بالاتر مقام شکر است. این مقامات صبر و شکر و لذا، پایین هم دارد گاهی من هم شکر می‌کنم. من به محضر شما عرض می‌کنم بالاترین مقام صبر، بالاترین مقام شکر، این همان است که شما می‌بینید دست زیر آن بدن پاره پاره می‌برد، می‌گوید: خدایا ناقابل است ببخشید، بیش از این نداشتم. «تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا القلیل» این را امثال من نمی‌توانند بفهمند. مثل یک ضبط صوت فقط بیان می‌کنیم. عرض کردم اگر امشب می‌خواستیم امامت حضرت زینب سلام الله علیها را ثابت بکنیم، بالاتر از آن ثابت شده بود. از خیلی از ائمّه‌ی تاریخ امام‌تر است. یک مقامی هم وجود دارد، مقام رضا است وقتی به اوج برسد اصلاً کأنّه درد ندارد. می‌گوید: من شهادت را می‌پسندم. مصیبت را خدا گفته است، نوکرش هم هستم، اصلاً به سمت او می‌روم. به سمتش شوق دارم. ما مراتب پایین آن را دیدیم. بعضی از این جوان‌ها داشتند. یک پسرش در والفجر مقدّماتی شهید شد، در عملیات بدر قاسمش شهید شد. به شوهر خود گفتند: بچّه‌های تو رفتند اسلحه‌های آن‌ها زمین می‌افتد، می‌ماند. والفجر هشت شوهر او شهید شد. آمدند برای این‌ها ختم گرفته بودند، مجلس گرفته بودند همسایه‌ها آمده بودند شروع به گریه کردن کرده بودند. مادر این گریه نمی‌کرد. می‌گفتند: نکند این سکته بکند. این چیزی نمی‌گوید، نکند کپ بکند. این چرا هیچ چیزی نمی‌گوید، مثل کوه می‌ماند. مدام آمدند شروع به گریه کردن کردند، روضه خواندن که بغض این هم سر باز بکند، یک دفعه دیدند روی زانوی خود نشست به سینه‌ی خود زد: (تمام زندگی زندگیم مال حسینه) اصلاً خود من خواستم. این‌ها که دیگر قصه نیست که آدم ندیده باشد. اسم آن را می‌گویند شهیده کبری تلخابی است. خود او هم در آن حج سال ۶۷ شهید شد. (تمام زندگی زندگیم مال حسینه) این را گفت. خود من می‌خواهم، یعنی می‌شود من هم بروم جزء آن کسانی که خرج امام زمان علیه السّلام شدند، اصلاً خود او به سمت ابتلاء می‌رود. بزرگترهای مجلس که شاهد بودند، حالا امثال بنده فقط مثل ضبط صوت می‌گویند گاهی که یک جاهایی که خطر بوده است، احساس کشته شدن، یعنی احتمال کشته شدن زیاد بوده است، بین بعضی‌ها دعوا می‌شده است. چه کسی تیر و ترکش را دوست دارد؟ این خیلی حرف بزرگی است. وجود مبارک اسماعیل سلام الله علیه می‌گوید: «سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ‏»[۱۴] إن‌شاءالله صبر می‌کنم. بعضی‌ها به این مقام حمله می‌کردند.

مقام رضا اگر به اوج برسد، با هیچ چیزی قابل قیاس نیست. نمونه بخواهم بگویم، می‌گوید: «أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ»[۱۵] می‌گوید: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»[۱۶].

علّت ملقّب شدن امام رضا علیه السّلام به لقب رضا

حضرت جواد علیه السّلام فرمود: -اگر کسی صبر مطلق داشته باشد امام می‌شود، دیگر شکر مطلق را حساب بکنید. دیگر رضای مطلق را حساب بکنید- پدر ما را برای این رضا گفتند، چون اگر کسی در این عالم بخواهد به مقام رضا برسد، نمی‌رسد الّا به واسطه‌ی علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام. یعنی معطی مقام رضا در عالم، وجود علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام است، نه صاحب مقام رضا. صبر مطلق، امامت است. چه برسد به شکر مطلق، چه برسد به رضایت مطلق، حضرت جواد فرمود: پدر ما معطی مقام رضا در این عالم است. لذا به او رضا گفتند. حالا نگاه بکنید این را من از خود نگفتم، این فکر می‌کنم خود من فهمیدم ولی بعداً از حضرت آیت الله جوادی هم پرسیدم، بعدها دیدم از ایشان منتشر هم شده است. فرمود: احدی در عالم وجود از مخالفین و موافقین در هیچ سطحی به مقام رضا نمی‌رسد الّا به برکت علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام. یعنی این مقام بهت‌انگیز است. حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام معطی مقام رضا است نه صاحب رضایت مطلق. لذا به ایشان می‌گویند: سلطان سریر ارتضی. هر کسی بخواهد به مرتبه‌ای از مراتب انسانی برسد، او باید اذن بدهد و اعطا بکند.

حیفم می‌آید این را نگویم چون ما دو ماه متوسّل به امام حسین علیه السّلام بودیم و ما ایرانی‌ها اعتقاد داریم هر کسی می‌خواهد با امام حسین سلام الله علیه ارتباط بگیرد، حضرت رضا علیه السّلام به او برات داده است. یک نکته عرض می‌کنم شما به آن ملتفت بشوید. یک شخصی داریم شاعر است، به آن خلعی می‌گویند. علّامه‌ی امینی کسی نیست که همین‌طور بی‌جهت یک حرفی را بزند. در جلد ۶ الغدیر آورده است. علّامه‌ی امینی سلام الله علیه می‌فرماید: این خلعی، جمال الدّین خلعی کسی بود که از پدر و مادر ناصبی به دنیا آمده بود. مادر او نذر کرد که اگر خدا به او پسر بدهد، او بفرستد در مسیر سبّاله یعنی آن جایی که زائرها پیاده برای زیارت ابا عبدالله الحسین علیه السّلام می‌روند، این‌ها را ترور بکند. این‌که جوان شد «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ»[۱۷] -این در اوائل الغدیر جلد ۶ آمده است- به او شمشیر دادند رفت در مسیر راه زوّار کمین کرد که ناغافل به این‌ها حمله بکند، به خواب رفت. وقتی به خواب رفت قیامت شد. گفتند: هر کسی دشمن اهل بیت است او را ببرید و به جهنّم بیندازید. پدر و مادر این را بردند، این را آمدند ببرند، اجازه ندادند، گفتند: نه، این در مسیر زوّار پیاده‌ی ابا عبدالله الحسین گرد و غبار به بدنش نشسته است. با این کاری نداشته باشید. از خواب پرید. فهمید قرار است هدایت بشود از شعرای مشهور اهل بیت علیهم السّلام است.

شب آخر بیشتر مجالس است لذا من به آن‌جایی می‌روم که وقتی اهل بیت گرفتار می‌شدند، می‌رفتند. حضرت صادق فرمود: -چند روایت داریم- وقتی ما گرفتار بشویم، دربسته بشود راه امید به هیچ کجا نداشته باشیم، به مادر خود متوسّل می‌شویم. امام رضا خیلی فاطمی بوده است. چون امام جواد علیه السّلام را خیلی فاطمی تربیت کرد. زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها از امام جواد است، معلوم است فاطمی بودن فرزندان در تربیت آن‌ها برای امام رضا سلام الله علیه مهم بوده است.

گاهی می‌دیدند امیر المؤمنین علیه السّلام این بچّه‌ها را می‌آورد در بقیع کنار زاویه‌ی عقیل می‌نشینند بعضی از شیعه و سنی خیال کردند قبر مطهّر زهرای مرضیه سلام الله علیها در این زاویه‌ی عقیل است. من سال‌ها می‌گشتم که ببینم برای چه یک چنین خیالی را می‌کردند یا باید زهرای مرضیه سلام الله علیها در خانه‌ی خود دفن شده باشد یا یک جایی در کنار عبّاس عموی پیامبر آن‌جاهایی که محلّ اصلی بنی هاشم است، به زاویه‌ی عقیل چه کار دارد؟ یک روایتی دیدم از کتب متأخّر می‌گفت: دل آن‌ها تنگ می‌شد، می‌خواستند به زیارت زهرای مرضیه بروند خوب دشمن هم کاری کرده بود مجبور بودند قبر مبارک ایشان مخفی باشد حتّی بعضی از بزرگان معاصر که خواب امیر المؤمنین علیه السّلام را دیدند گفتند: قبر فاطمه کجا است؟ فرموده است: زهرا وصیت کرده است. لذا می‌آمدند کنار زاویه‌ی عقیل آن خانه‌ی عقیل که در بقیع بودند، می‌نشستند گریه می‌کردند. شما تصوّر بکنید در آن شهری که مردم به سلام امیر المؤمنین علیه السّلام پاسخ نمی‌دهند، دیدند امیر المؤمنین علیه السّلام و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام و حضرت زینب یک گوشه‌ای نشستند و گریه می‌کنند. پس گریه‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام برای مردم عجیب نبوده است. بالای سر حضرت زهرا سلام الله علیها هم فرمود: «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ»[۱۸] من که دیگر تا زنده هستم گریه می‌کنم. امّا گاهی یک طوری گریه می‌کرد اصحاب تعجّب می‌کردند. یک روزی عمار عرض کرد: یا علی گاهی بد طور ضجّه می‌زنی، تو که همیشه گریه می‌کنی. چه می‌شود که گاهی بلند بلند گریه می‌کنی؟ فرمود: «لَمَّا وَضعتُهَا عَلى المُغتَسل»[۱۹] امّا آن لحظه‌ای که فاطمه‌ی خود را روی مغتسل گذاشتم، آب به روی او بریزم. چون باید از زیر لباس آب می‌ریختم، پس باید دست می‌کشیدم «لَمَّا وَضعتُهَا عَلى المُغتَسل وَجدتُ ضِلعا مِن أضلاعِهَا مَکسورا» دیدم یکی از دنده‌‌های او شکسته است. 


[۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۵۲۸٫

[۲]– الأمالی (للصدوق)، ص ۲۳۵٫

[۳]– عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏۱، ص ۱۳٫

[۴]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۷۳

[۵]– سوره‌ی سجده، آیه ۲۴٫

[۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫

[۷]– سوره‌‌ی صافات، آیه ۱۰۲٫

[۸]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۴٫

[۹]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۹۷٫

[۱۰]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۶، ص ۵۵٫

[۱۱]– سوره‌‌ی صافات، آیه ۱۰۲٫

[۱۲]– الهدایه الکبرى، ص ۲۰۴٫

[۱۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۱۱۶٫

[۱۴]– سوره‌‌ی صافات، آیه ۱۰۲٫

[۱۵]– لهدایه الکبرى، ص ۲۰۴٫

[۱۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۱۱۶٫

[۱۷]– سوره‌ی یوسف، آیه ۲۲ و سوره‌ی قصص، آیه ۱۴٫

[۱۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۲۰٫

[۱۹]– طرف من الأنباء و المناقب، ص ۳۹۶٫