نام سه نفر در تاریخ آمده است که در کوفه به ناصبی‌گری معروف هستند. یکی از این سه تن شریح است. در غارات ثقفی بیان شده در منابع دیگر نیز بیان شده است. اسم او را نوشته‌اند که از نواصب بود. نه مخالف علی که مثلاً بگوید چه کسی بهتر از علی است، فلان شخص سه، دو، بهتر از علیّ بن ابی طالب است، خیر، دشمن علیّ بن ابی طالب بود. ناصبی هم که «أنجَس مِنَ الکَلبِ وَ الخِنزیر» است. او چطور می‌خواهد حکم خدا را بگوید و قضاوت کند؟ چقدر شرایط دارد؟ نتوانست، آن را برگرداند.

شما ببینید در این فضا آیا سربازها در جنگ امیر المؤمنین (علیه السّلام) غیر از ۳۰، ۴۰، ۵۰ نفری که عرض کردم که کشّی و… می‌گویند همه غیر شیعه هستند. اصلاً تفاوتی نیست، یعنی اگر کسی بخواهد اعلام تفاوت کند او را ساکت می‌کنند، لذا حقیقت شیعیان امیر المؤمنین (علیه السّلام) متعلّق به دوران رسول خدا است، مربوط به زمان غدیر است ولی آن مستشرقینی که گفته‌اند تا قتل عثمان اصلاً جامعه دو طرفه نشد درست گفتند، همه با هم در یک مسجد نماز می‌خواندند، یک امام جمعه داشتند. بله، از نظر عملی هیچ اختلافی نبود. اصلاً فضایی نبود که کسی بخواهد مخالفت کند.

این‌که بعضی سؤال می‌کنند آیا امیر المؤمنین (علیه السّلام) پشت سر آن‌ها نماز خواند، اگر غیر از این می‌شد می‌گفتند او نماز نمی‌خواند! کسی نمی‌توانست مخالفت کند، به چه کسی می‌گفت؟ همه طرفدار مخالفان حضرت علی (علیه السّلام) بودند.

اگر شما را به کشوری ببرند که همه‌ی آن‌ها به نوعی خلاف فکر می‌کنند، چه کار می‌خواهید انجام دهید؟ قرار نبود در یک چشم به هم زدن تغییر ایجاد شود، باید این مردم تغییر می‌کردند، تفاوت می‌دیدند، سعی می‌کردند متفاوت بیندیشند، این کار دارد، طول می‌کشد. لذا شما می‌بینید هر چقدر می‌خواهد با معاویه احتجاج کند امیر المؤمنین (علیه السّلام) چندین نامه دارد- از خلفا به بزرگی یاد کرده و گفته من به همان شیوه‌ی خلفای راشدین قبلی آمدم، چرا با من مخالفت می‌کنی؟

مثل این‌که شما تقیّتاً نماینده‌ی سنای آمریکا بشوید. آن‌جا نمی‌توانید وسط حرف زدن به قرآن استناد کنید. سعی می‌کنید از بین مواردی که آن‌ها قبول دارند بگویی و به اندازه‌ی خودت عکس العمل نشان بدهی. فضا کاملاً این‌طور است.

برای این‌که آن‌ها را مطلق نبینند، آن‌ها مطلق می‌دیدند، می‌گفتند شریح را عزل نکن، او شریح را نصب کرده است، مجبور شد بگوید «لَستُ بِفُوقِ أن أخطِئ»[۱] من هم که خلیفه هستم ممکن است خطا کنم، آن خلیفه‌ای که آن‌ها آورده بودند با خلیفه‌ی ما فرق داشت. خلیفه‌ای که ما می‌گوییم، امام مسلمینی که ما از امیر المؤمنین (علیه السّلام) یاد می‌کنیم یعنی معصوم، «مُفتَرَضُ الطَّاعَه»، «مَنصوب مِن قِبَلِ الله».

آن کسی که آن‌ها سر کار آوردند یکی از آخوندهای اصحاب که فقیه بود و خوب بود و شجاع بود را آوردند. این‌طور امیر المؤمنین را آوردند، به عنوان معصوم او را نیاوردند.

 


[۱]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۱۱، ص ۱۰۷٫