خداوند متعال در سوره مبارکه هود مباحثی فرموده است که با آن حرفهایی که ما زدهایم خیلی انسجام دارد، حضرت حق اینطور میفرماید، سوال چیست؟ چطور این تواصی به حق را حفظ کنیم و روحیّهی خود را از دست ندهیم؟ چکار کنیم؟ آیاتِ ۱۲۰ تا ۱۲۲ سوره مبارکهی هود: «اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم * وَکُلا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ * وَقُلْ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنَّا عَامِلُونَ * وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ».
«وَکُلا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ» من برای تو مدام قصّهی انبیاء گذشته را تکرار میکنم، چرا؟… کسانی که بین خدای متعال و پیغمبرِ او فاصله میاندازند کفّار هستند، کسانی که بین خدای متعال و پیغمبرِ او تفرقه ایجاد میکنند کفّار هستند، طرف میگوید: آنها پیغمبر بودند… کسی نگفته است که تو پیغمبر شو! بلکه برای شما الگو قرار میدهند که به آن سمتی حرکت کنی که الگو حرکت میکند، یکی از بدبختیهای معاصر این است که میگویند: او امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است! انگار ما باید برویم از یزید تبعیّت کنیم! کسی نمیگوید شما امیرالمؤمنین علیه السلام بشوید، میگوید امیرالمؤمنین علیه السلام را مقصد قرار بده و به سمتِ ایشان حرکت کن! او را آرمان قرار بده و به سمتِ او حرکت کن، جهتِ خود را به سمتِ ایشان ببر. وگرنه چرا خدای متعال مدام برای ما از قصّههای انبیاء فرموده است؟ مگر من موسی سلام الله علیه هستم؟ مگر میتوانم حضرت عیسی علیه السلام بشوم؟ چرا برای ما مدام در قرآن کریم قصّه تعریف میکند؟ میفرماید تا جهتِ آن بزرگواران را فرا بگیریم، بعد خودِ حضرت حق تعالی توضیح میدهد و میفرماید: «وَکُلا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ» من مدام برای شما از زندگیِ انبیاء گذشته اینها را روایت میکنم، چه چیزهایی را میگویم؟ «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ» آن چیزهایی که دلِ تو را تثبیت و محکم میکند و تو مطمئن میشوی. میگویم موسی سلام الله علیه با چند یارِ اندک که مدام ایراد میگرفتند و تنبل بودند و… که شهادتین گفته بودند راه افتاد، فرعون به دنبال آنها آمد، لشکر قدرتمندِ فرعون آمد، به دریا رسیدند، اگر جلو میرفتند غرق میشدند و پشتِ آنها هم لشکریان فرعون بودند… چرا خدای متعال این داستان را تعریف میکند؟
به اضطرار میرسند… همهی اینها بشدّت میترسند، احساس میکردند که حضرت موسی علیه السلام آنها را فریب داده است، آنها بشدّت از جنگ میترسیدند… حضرت موسی علیه السلام فرمودند: «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ»[۱]، خدای متعال با ماست، او اعتقاد داشت ولی اینها فکر میکردند حضرت موسی علیه السلام شعار میدهد، وقتی مضطر میشوند ناگهان میبینند دریا باز میشود و اینها رد میشوند، ۹۹ درصد شکست تبدیل به ۱۰۰ درصد پیروزی میشود، سپاه فرعون در آب غرق میشوند… اگر کسی به من بگوید آیا جنگهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم دفاعی بود یا تهاجمی؟ من میگویم: توحیدی بود! تربیتی بود، میخواستند بفرمایند این اندازه که به شمشیرِ خود و جمعیّتِ خود اعتناء میکنی به خدا هم اعتناء میکنید؟ در داستانِ بالا ببینید، اینها شکستخوردهی محض بودند و حضرت موسی علیه السلام میفرماید: «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ»، چرا خدای متعال این قصّه را برای ما تعریف میکند؟ آیا الآن آن عصا هست؟ آیا حضرتِ موسی علیه السلام هستند؟ پس برای چه این قصّه را برای ما میگوید؟ میفرماید من به شما چه میگویم؟ «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ»، یعنی موسی علیه السلام الآن نیست، عصا هم نیست، ولی خدا هست! نه موسی کارهای بود و نه عصا! آنها بهانه بودند، خدا بود که الآن هم هست، یک امام زمان ارواحنا فداه دارید که هست، آن امام زمان ارواحنا فداه که شما حرف میزنید و او نمیشنود بمیرد، او امام زمان ارواحنا فداه نیست، او سامری است، امام زمانِ شما حیّ است، میشنود، میبیند، آن امام زمان ارواحنا فداه هست! آن واقعی است، آن شعار نیست.
لذا اگر من قصّههای گذشته را میگویم یعنی هنوز همان یاریهای گذشته وجود دارد، برای این میگویم که دلِ تو را تثبیت کنم، چون گاهی انسان در جامعه تنها میشود و مدام بر سرِ او میکوبند که شعار نده، آنقدر این طرف میشنود که دیگر خسته میشود، اگر بگویند چرا الآن در فشار قرار گرفتهای شطرنجی میشود و نمیفهمد که «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ»، بعد اگر یک نفر بگوید «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ» میگویند اغراق میکند… «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ» برای شما هم هست! خدای متعال از ربوبیّتِ خود استعفاء نکرده است. یعنی چکار کنید؟ اولین روش این است که خدای متعال فرمود: «ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ»[۲]، اولین قدم این است. ای پیغمبر! من قصّههای پیغمبران قبلی را برای تو میگویم که دلِ تو محکم بشود، یعنی اگر میخواهید دلتان محکم شود چکار کنید؟ «ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ» بروید آن جاهایی که خدای متعال یاری کرد را ببینید، «ایّام الله» چه زمانی است؟ وقتی که ربوبیّت حضرت حق ظهور پیدا میکند و قاهر میشود، یکی از این «ایّام الله» زمانی است که حضرت موسی علیه السلام با عصای خود به این دریا زد و و آبها از هم جدا شدند و آن داستان پیش آمد، حضرت ابراهیم سلام الله علیه در آتش افتاد و آن داستان پیش آمد و… اینها «ایّام الله» است. یکی از مهمترین «ایّام الله» که هنوز اتّفاق نیفتاده بود و خدای متعال دلِ انبیاء قبلی را با آن محکم کرده است امام حسین علیه السلام و کربلا است، برای اینکه انبیاء قبلی نترسند قصّهی آینده که اتّفاق نیفتاده است را فرموده است!
آیا از این میترسید که محاصره بشوید؟ از اینکه در فشار بیفتید؟ یک داستانی اتّفاق افتاده است که بدتر از این نمیشود تصوّر کرد، یک رزمنده در کمترین جمعیّت، نسبت به جمعیّت در مقابل بیشترین جمعیّت، با کمترین امکانات، تشنه، ناموسِ او هم در خطر است، دیگر باید چه میشد؟ بعد شما وسطِ این فشار میبینید که خبرنگار دشمن میگوید: این کودکان را نمیکشتند ولی یک شخصی به نام قاسم بن الحسن علیه السلام ضجّه میزند که به میدان برود! یک پیرمرد سیاه که برده است و کسی هم با بردهها کاری ندارد، اصلاً نمیتوانند جنگِ زیادی کنند… نه حضرت قاسم سلام الله علیه توانستند جنگ مفصّل و زیادی کنند، اصلِ کار این است که همّتِ بلند داشت و خود را فدای سیّدالشّهداء روحی له الفداه کرد، و نه جناب جون توانستند جنگِ مفصّلی کنند، اینها که مانند حضرت علی اکبر علیه السلام و حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام و… نبودند، برای برده اینطور بود که اگر جنگ تمام میشد در نهایت صاحبِ دیگری داشت، کسی برده را نمیکشت، برده را مانند مال حساب میکردند، اموال را که آتش نزدند، غارت کردند، طلاها را غارت کردند، آنها را که دور نریختند، این شخص هم برده است، الآن بردهی این شخص است و فردا بردهی دیگری! «عقبه بن سمعان» غلام حضرت رباب سلام الله علیها است، بعد از کربلا هم بود.
آن مورّخ میگوید: یک نفر که اصلاً ترس نداشت که او را بکشند، مجبور نبود که بجنگد، آمد به پای سیّدالشّهداء علیه السلام افتاد و التماس کرد تا به میدان برود؛ خدای متعال میفرماید: من داستان انبیاء گذشته را میگویم تا دلِ شما را محکم کنم، و در جای دیگری میفرماید: «وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ»[۳]، ایّام الله یعنی آنجایی که شما میبینید ایمان موج میزند، بروزِ ربوبیّتِ خدای متعال است، شاید در تاریخ قبل و بعد از کربلا مانند کربلا تا ظهور حضرت مهدی ارواحنا فداه اتّفاق نیفتاده باشد، وقتی هم ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه اتّفاق بیفتد تازه شعار میدهند «یا لثارات الحسین»! چکار کنیم که دلمان محکم شود؟ به دستگاه امام حسین علیه السلام بیایید! آن نفهمی که میگوید پولِ این کار را به فقرا بدهید… تو چقدر شکمپرست هستی؟ فقط شکم را میفهمی؟ اولاً اگر مرد هستی همین هیئت قصد دارد در دلبان کاری انجام دهد، برو در فقیرترین نقاط کشور حسینیه بزن و بهترین سخنران و مدّاح را هم دعوت کن و به آنجا ببر؛ چرا فقط به شکمِ آن شخص توجّه میکنی؟ ببر آنجا و هم مجلس بگیر که هم چیزی یاد بگیرند و دلشان محکم شود و سختیها را تحمّل کنند و هم اینکه غذا بده! چه منافاتی دارد؟ شما در محلّ خود هیئت نگیر و ببر آنجا هیئت بگیر!
سطح بعضیها آنقدر پایین است… چون اگر به خودِ این شخص بگویید یک کنسرت مجّانی بگذار خود را شرحه شرحه میکند که این را برای خیریّه خرج کردم! چون اصلاً نمیفهمد یعنی چه که انسان بیاید جانِ خود را به خطر بیندازد و پولِ خود را در راهی بدهد؛ برای همین میگوید که ببین مدافعان حرم چقدر پول گرفتهاند که رفتهاند جانِ خود را به خطر انداختهاند و زن و بچّهی خود را رها کرده است! مگر نیازِ انسان فقط خوردن است؟ آیا اگر بگویید به کسی دارو ندهید و فقط غذا بدهید معنی دارد؟ این مردم باید تواصی به حق کنند، فشارِ زندگی باعث میشود که اینها به مرور کمتر جدّیت بکار میبندند، خدای متعال به پیامبر خود میفرماید: تو تثبیت قلب لازم داری!… وای بحالِ ما! میفرماید: «وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ»[۴] من این قصّههای انبیاء را برای تو گفتم، چه چیزهایی را؟ آن چیزهایی را که «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ» قلبِ تو هم محکم بشود؛ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به این نیاز دارد وای بحالِ ما! بعد طرف میگوید فقط شامِ آن را بده! تو شام را بده ولی چرا آن شخص را از این برکت محروم میکنی؟ اینجا دارالشّفاء است! شما میگویید: بیمارستان را تعطیل کنید و پول بدهید که غذا بخورند! آیا این حرف معنی دارد؟ خدای متعال این همه مثال در قرآن کریم زده است.
اگر کربلا قبل از نزول قرآن کریم اتّفاق افتاده بود میدیدید که خدای متعال دو سوّمِ قرن را به کربلا اختصاص میداد، آیا داستان حضرت موسی علیه السلام در برابر داستان کربلا رنگی دارد؟ آیا داستان قربانی کردن حضرت اسماعیل علیه السلام در مقابل حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام رنگ دارد؟ آیا در برابر داستان حضرت علی اکبر علیه السلام رنگ دارد؟ آیا در برابر داستان حضرت علی اصغر علیه السلام رنگ دارد؟ اگر شما بخواهید یکی از این داستانها را برای فرزند خود تعریف کنید کدامیک را تعریف میکنید؟ داستان حضرت اسماعیل علیه السلام که ناقص هم هست! حضرت اسماعیل علیه السلام فقط قصدِ اطاعت کرد، سلام خدا بر حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل، اما امام حسین علیه السلام همه را دادند! پس چرا خدای متعال مدام آنها را تکرار میکند و میگوید: ای پیامبر! قلبِ تو محکم شود! حالا این اتّفاق که ماجرای کربلا است را ما به یکدیگر نگوییم که محکم بشویم؟
آن کسی که شک دارد باید برود بررسی کند که یاریِ خدای متعال باید به همان روشی باشد که خودِ خدای متعال میفرماید، کلاً قرآن را بسته و کنار گذاشته است و میخواهد مردم را با روشی ناشناخته هدایت کند! مدام میگوید به مردم غذا بدهید! من نمیگویم غذا ندهید، غذا هم بدهید، چه کسی مخالف است؟ اگر شما خیلی شک دارید به مناطق محروم بروید، در همین اطرافِ تهران نقاطی هست که اگر بروید ببینید از غصّه میمیرید، برو آنجا روضه بگیر و همانجا هم غذا بده! چه کسی گفته است حتماً بیا در فلان خیابان این کار را انجام بده؟ اعضای محلّهی آن فلان خیابان هم برای اینکه خودشان نیاز دارند… نمیشود که شما همهی بیمارستانها را در یک نقطه قرار بدهید، آنها هم برای خودشان یک درمانگاه میزنند، تو درمانگاهِ خود را آنجا بنا کن! چه کسی با تو مشکل دارد؟ تازه تو را دعا هم میکنند! از کجا بفهمم حق چیست؟ با توییتِ شما که نمیشود! میفرماید: «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ» ای پیغمبر! خدای متعال به تو فرستاده، «فِی هَذِهِ» یعنی در این قرآن، «الْحَقُّ» من در این قرآن حق را مشخّص کردم؛ نمیخواهد شما توییت کنید! قرآن را بخوانید و به آن عمل کنید! «وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ».
[۱] سوره مبارکه شعراء، آیه ۶۲ (قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ)
[۲] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۵ (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ)
[۳] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۵
[۴] سوره مبارکه هود، آیه ۱۲۰ (وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ)
پاسخ دهید