به مناسبت ایام دهه فجر مراسمی در مدرس پژوهش حوزه علمیه امام خمینی(ره) با سخنرانی حجت الاسلام رنجبریان برگزار گردید که مشروح جلسه تقدیم می شود.
- نهضت امام خمینی در سه مقطع
- تبعیدهای امام خمینی
- تبعید امام به نجف اشرف اتّفاق خوبی بود
- کارهایی که امام خمینی در زمان تبعید در نجف اشرف انجام داد
- رحلت آیت الله حکیم مرجعیّت را تحت تأثیر قرار داد
- تلاش حکومت این بود که امام مرجع تقلید نشود
- مرجعیّت امام خمینی
- بنیّهی علمی و قوی امام خمینی
- تحرّک گروهها و جریانهای سیاسی
- درخشش چهرههای مختلف علما در دههی ۴۰ و ۵۰
- چاپ مجلّات اسلامی گوناگون در حوزههای علمیّه
- نقش مساجد و سخنرانیهای افراد برجستهی در افکار مردم
- پیدایش فلسفهی مارکسیسم در ایران
- نقد شهید مطهّری در مورد گرایش مارکسیستی
- تفکّر اقتصادی فلسفهی مارکسیسم و شعار برابری در آن
- مشکل تفکّر مارکسیست با مسئلهی مالکیّت
- دیدگاه و مدل فلسفی مرحوم آقا سیّد جلال آشتیانی
- دیدگاه و مدل فلسفی مرحوم علّامه طباطبایی
- خبری از فلسفهی مارکسیست در ایران نیست
- رشادتهای علّامهی طباطبایی و بزرگان دیگر برای از بین بردن فلسفهی مارکسیسم
- فعّالیّتهای تحقیقی در مورد حکومت اسلامی و تشکیل گروه پژوهشی ولایت
- تشکیل مدرسهی حقّانی و پرورش استعدادهای انقلابی
- تشکیل مؤسّسات و ارائهی خدمات فرهنگی به جوانان
- جریانهای دانشگاهی و ظهور شخصیّتهای برجسته
- زندگینامهی دکتر علی شریعتی
- جذابیّت در سخنرانیهای پرطرفدار دکتر شریعتی
- دعوت شهید مطهّری از دکتر شریعتی و سخنرانی موفّق وی در حسینهی ارشاد
- حمایت چهرههای شاخص و مهم از دکتر شریعتی
- انتقادهای وارده به سخنرانیها و کتابهای دکتر شریعتی
- بیتوجّهی کردن شریعتی به انتقادهایی که به او وارد شد
- توهین شریعتی به علما و فلاسفه و عصبانیّت منبریها از دست وی
- اختلاف میان علما به خاطر حمایت از دکتر شریعتی
- علّت جدا شدن آقای مصباح مدرسهی حقّانی چه بود؟
- نقد شهید مطهّری بر تفکّرات دکتر شریعتی
- نامهی تند شهید مطهّری به امام خمینی
- ابوالحسنی منذر، روحانی تاریخ نگار اسلام و ایران
- سرکوب شریعتی توسط آقای ابوالحسنی و برخورد تند مردم با ایشان
- رسالت مرجعیّت در مورد انحرافات فکری چیست؟
- اوج فضای دعوا و سرکوب بر علیه دکتر شریعتی
- جریانهای بیگانه عامل اختلاف و تفرقه بین مردم و دکتر شریعتی
- کتاب جنجال برانگیز «شهید جاوید» از صالحی نجف آبادی
- نظر امام خمینی راجع به دکتر شریعتی چه بود؟
- امام خمینی: اسلام منهای روحانیّت خیانت است.
- «فاطمه، فاطمه است» اثری ماندگار از دکتر شریعتی
- بیان زیبا و قلم رسای دکتر شریعتی
- وصیّت دکتر شریعتی به محمد رضا حکیمی برای اصلاح آثارش
- دفاع بد از یک حقیقت
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ»
نهضت امام خمینی در سه مقطع
گفتیم طرح ما برای ارائهی بحث تاریخچهی انقلاب اسلامی به این صورت است که تاریخ نهضت حضرت امام را در سه مقطع تقسیم بندی کردیم. یکی مقطع اوّل بود که قیام بود، تقریباً همان پاییز ۴۱ بود تا پاییز ۴۳٫ بعد با تبعید حضرت امام نهضت یک حال و هوای دیگری پیدا میکند. یعنی از یک طرف حرکتهای انقلابی و طوفنده و اینها کنار میرود. چون امام رفته است، در تبعید است، ۸ ماه در ترکیه است، ما بقی آن که در نجف است. امّا در کنار آن اتّفاقات دیگری میافتد که آن مرحلهی روشنگری و بستر سازی بود که در واقع به عنوان مرحلهی دوم از آن یاد کردیم.
الآن هم همچنان در مورد مرحلهی روشنگری و بستر سازی داریم بحث و صحبت میکنیم. در این مرحله هم اگر در واقع بخواهیم یک تقسیم بندی کلانی داشته باشیم به این صورت میشود که یک شاخهی آن مربوط به خود حضرت امام در تبعید است، شاخهی دوم نگاهی به تحرّک گروهها و جریانهای فکری، اجتماعی و سیاسی است. یک فصل دیگر هم تحت عنوان نهضت زیر چنگال استبداد باز کردیم.
تبعیدهای امام خمینی
جریانات امام در تبعید را گفتیم. گفتیم حضرت امام به ترکیه تبعید شد، بسیار تلخ بود، بعد از آنجا به نجف اشرف منتقل شدند که از جهتی خیلی خوب بود. یعنی شما دست خدا را نگاه کنید؛ حالا ما داریم تاریخ را میخوانیم باید دست خدا را بببینیم. مانند خدا که در قصّههای انبیاء میخواهد خود را نشان دهد. تاریخ را باید توحیدی نگاه کرد.
تبعید امام به نجف اشرف اتّفاق خوبی بود
ببینید اینکه امام سر این قضیّه به نجف تبعید میشود خود یک برکتی است. درست است که ظاهر آن تلخ است، ظاهر آن سخت است، گفتیم «وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم»[۱] یک وقتهایی یک چیزهایی به کام آدم تلخ است، امّا باطن آن شیرین است. امام وقتی به نجف میرود اوّلاً باعث میشود که حوزهی نجف یک شناخت صحیحتری به امام پیدا کند، بعد تفکّر امام از حصار ایران بیرون میزند. به نجف هم کشیده میشود. چون نجف آن زمان با نجف امروز خیلی متفاوت است. نجف امروز خیلی رمقی ندارد. ولی آن زمان حوزهی مهم اوّل نجف بود و بعد قم بود. الآن در حیات تشیّع مهمترین حوزه قم است، ولی آن وقت اینطور نبود، اوّل نجف بود.
امام آنجا میرود و ۱۳ سال در حوزهی نجف حضور پیدا میکند. هر چند که این حضور اجباری است امّا برکاتی پیدا میکند. ضمن اینکه خود حضرت امام مجاور امیر المؤمنین شدند، حال و هواهای معنوی که برای حضرت امام شدّت میگیرد که این هم خود قضایایی دارد. به هر حال اینها اهمیّت ویژهای راه پیدا میکند.
کارهایی که امام خمینی در زمان تبعید در نجف اشرف انجام داد
گفتیم امام در نجف اشرف کرسی تدریس خود را راه میاندازند، موقعیّت علمی آنها به اثبات میرسد، درس ولایت فقیه را شروع میکنند که در جلسهی گذشته عرض کردیم که امام در ۱۲ جلسه بحث ولایت فقیه را در سال ۴۹ عرض میکنند.
این دقیقاً با تاریخ آن ضبط شده است؛ یعنی یعنی انتشار تفکّر حکومت اسلامی در ایران یک قضایایی دارد که یک مقالاتی هم در این رابطه داشتم که در فصل نامهی ۱۵ خرداد چاپ شده بود تحت عنوان اندیشهی حکومت اسلامی، نقطهی عطفی در امّت اسلامی. این عنوان آن بود.
اگر بروید نگاه کنید اوّلاً یک نگاه تاریخی به طرح بحث ولایت فقیه در نجف شده است. تاریخ که میگویم این است، نه اینکه گذشتهی تاریخ ولایت فقیه. نگاهی است به اینکه امام چه زمانی شروع کرد، جلسهی اوّل چه گفت است، جلسهی دوم چه گفت، بعد این جزوه چه سرگذشتی پیدا کرد. چه کسانی آن را تایپ کردند، چه کسانی تکثیر کردند، در چند مرحله چاپ شد، به چه شکلهایی چاپ شد که قضایای جذّابی دارد. خلاصه این تفکّر انتشار پیدا میکند.
رحلت آیت الله حکیم مرجعیّت را تحت تأثیر قرار داد
بعد در این بحث و در این دوره بحث مرجعیّت آیت الله حکیم مطرح است. چون آقای آیت الله حکیم در خرداد ۴۹ به رحمت خدا میروند. در ۱۲ خرداد ۱۳۴۹ رحلت آیت الله حکیم است. تاریخ دقیق تبیین نظریهی ولایت فقیه ۱ تا ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۸ در ۱۲ جلسه است. رحلت آیت الله حکیم هم ۱۲ خرداد ۱۳۴۹ است. رحلت آیت الله حکیم؛ حالا نه فقط شخص آقای حکیم، مرجعیّت به عنوان یک اهرم اثرگذار اجتماعی هم برای حکومت ایران خیلی مهم بود، هم برای حکومت عراق که درگیر ماجرا شده بود. هر چند شاید دوست نداشت که اینطور درگیر شود ولی شد.
تلاش حکومت این بود که امام مرجع تقلید نشود
لذا آیت الله حکیم که به رحمت خدا میرود یک مسئلهای پیش میآید که مرجع بعدی کیست. این مسئله هم در حوزهها مطرح میشود، هم در حکومت ایران و هم در حکومت عراق و در این جهت حکومتها تلاشهایی میکنند. ثقل تلاشها این است که آیت الله خمینی به عنوان مرجع تقلید مطرح نشود؛ یعنی ثقل تلاشهای این دو حکومت این است. بر خلاف خواست عمومی مردم ایران و همینطور بر خلاف خواست عمومی فضلای حوزهی علمیّهی قم و حتّی بر خلاف نظر بعضی از بزرگان نجف مانند آیت الله سیستانی که آن وقت از فضلای حوزهی علمیّه نجف بودند، ولی تلاش حکومتها به این سمت متمرکز شده بود که امام به عنوان مرجع تقلید مطرح نشود.
مرجعیّت امام خمینی
از طرفی هم خود امام یک روحیهی عرفانی داشت. گفتیم به سادگی احساس وظیفه نمیکرد، زود بگوید دیر است، چارهای نیست ما باید برویم. امام خیلی در این چیزها دیر حرکت میکرد. یعنی همیشه معقتد بود که نیازی به اینها نیست. با اینکه تنها ابزار او این بود، چیزی دیگری که نداشت. پول که نبود، نیروهای مسلّح هم نبود. ولی این را هم نمیخواست. خلاصه امام با مکافاتی میپذیرد و اجازه میدهد که رسالهی ایشان مستقلّاً به چاپ برسد و دیگر کنترل مرجعیّت امام نه دست خود امام بود، نه دست اطرافیان امام، نه دست حکومت پهلوی و نه دست حکومت عراق. از دست خارج شده بود. یعنی مردم میدیدند حرفهایی که میخواستند را این آقا دارد میزند و بغضهای فرو خفتهی اینها است که دارد از این زبان خارج میشود.
بنیّهی علمی و قوی امام خمینی
از آن طرف هم بنیّهی علمی امام در حوزهها درخشیده بود و این باعث حمایت جدّی حوزهی قم و فضلا و اساتید قم میشد. از طرفی هم امام در نجف درخشید، هر چند که در آنجا امام مبتلا به برخی تنگ نظریها و حسادتها شد امّا نتوانستند امام را ساقط کنند. شک نکنید که اگر بنیّهی علمی امام نبود نمیگذاشتند که آوازهی امام از نجف بیرون برود. امام را در نجف سرکوب میکردند. منتها نتوانستند و در واقع زور آنها نرسید. بنیّهی علمی امام خیلی جدّی بود.
تحرّک گروهها و جریانهای سیاسی
به هر تقدیر جلو میآید. یعنی این یک ریلی است که دارد جلو میآید، یعنی ما هنوز اینجا را تمام نکردیم، تا فوت حاج آقا مصطفی میآید. میآییم نگاهی به تحرّک گروهها و جریانهای فکری، اجتماعی و سیاسی میکنیم. یک بخشی از این را هم گفتیم. یک بخش حوزههای علمیّه و علما هستند. یکی دانشگاهیان هستند، یکی هم جریانهای سیاسی. حالا حزب که نبودند، ولی یک گروهی جمع شده بودند و میخواستند یک حرکتهای سیاسی کنند.
درخشش چهرههای مختلف علما در دههی ۴۰ و ۵۰
جلسهی گذشته در بحث حوزههای علمیّه بودیم. دورهی بسیار مهمّی برای حوزهی علمیّهی قم است؛ یعنی دههی ۴۰ و تقریباً اوایل دههی ۵۰ که تا ۵۶ میرود. دورهای است که علما آن ریل فکری که همیشه داشتند فقه بود، اصول بود، تا حدّی فلسفه بود، امّا یک شتاب متفاوتی پیدا میکند. یک سوگیری متفاوتی پیدا میکند. یک مرتبه با قضایای خاصّی مواجه میشوند. لذا اتّفاقات خاصّی در این دوره میافتد.
عرض کردیم چهرههای مختلفی در این دوره درخشش پیدا میکنند که در رأس آنها مرحوم علّامهی طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) است که واقعاً علّامهی طباطبایی به لحاظ فکری حماسه آفرید. این یک واقعیّت مسلّم در تاریخ حوزهی علمیهی قم است. بعد به تبع مرحوم علّامه طباطبایی شخصیّتهای علمی مختلف و عمدتاً شاگردان علّامهی طباطبایی ظهور کردند که از آن جمله شهید مطهّری است، شهید بهشتی است، مقام معظّم رهبری است، آقای مصباح است، آقای سبحانی است، آقای مکارم است. اینها همه طیف شاگردان علّامهی طباطبایی هستند. حالا بعضی از اینها شاگرد طولانی مدّت مرحوم علامه هستند مانند آیت الله مصباح و آقای جوادی، بعضیها هم متأثّر از آقای علّامه هستند مانند جناب آقای مکارم که خیلی در درس فلسفه شرکت نمیکرد، امّا به لحاظ تفسیری خود را شاگرد علّامه میدانستند.
چاپ مجلّات اسلامی گوناگون در حوزههای علمیّه
به هر حال انصافاً نوع تفکّر مرحوم علّامه طباطبایی در اینها متأثّر است. کتابهای خوبی در این دوره چاپ میشود که آن دفعه عرض کردیم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم است با حواشی عالمانهی مرحوم مطهّری (رضوان الله تعالی علیه). از آن طرف مجلّات خوبی چاپ میشود که شاید اوّلین بار بود در تاریخ حوزههای علمیه مجلّه چاپ میشد، اصلاً نبود. اصل صنعت مجلّه و مطبوعات که جدید است، در حوزهها هم –حداقل در حوزهی قم- تقریباً میشود گفت اوّلینها بود که مجلهی مکتب اسلام است، مجلّهی مکتب تشیّع است، مجلّهی بعثت است، مجلّهی انتقام است که گفتیم پشت پردهی اینها عمدتاً این آدمها بودند: آقای مکارم، آقای سبحانی، آقای مصباح، آقای هاشمی، آقای سیّد هادی خسرو شاهی، آقای حجّتی کرمانی و دیگران که اینها پشت پردهی این نشریات بودند. خدمت شما عرض کردم نسل بزرگترهای ما یعنی کسانی که روی رنج سنّی ۷۰ سال هستند، در سال ۴۵ و اینها که آن وقت جوان بودند، منبع الهام اینها از همان مجلّات مکتب اسلام بود، از همه پرنفوذتر مکتب اسلام بود، گسترهی مکتب اسلام از همه بیشتر بود.
نقش مساجد و سخنرانیهای افراد برجستهی در افکار مردم
یک جریان هم سخنرانیها بود. سخنرانیهایی پرجاذبهای در مراکز مختلف فرهنگی و دانشگاهی، همچون سخنرانیهای عالمانهی شهید مطهّری، شهید باهنر، آیت الله خامنهای در حسینهی ارشاد، مسجد الجواد ۷ تیر، مسجد هدایت که در خیابان جمهوری است، ایراد شد. کسی ذوق پژوهشهای تاریخی را داشته باشد مثلاً خود مسجد الجواد یک تاریخچهای دارد. اینکه چه اتّفاقاتی در آن افتاد، چه کسانی برای سخنرانی به آنجا آمدند، در سخنرانیها چه اتّفاقاتی افتاد.
مثلاً مسجد هدایت پاتوق آیت الله طالقانی بود. ایشان امام جماعت بود و سخنرانیهای مهمّی داشت. بعد به تناسب سخنرانهای خاصّی را هم آنجا دعوت میکردند. هر کدام اینها یک پرونده است. از آن طرف هم ما سخنرانیهای سنّتی داشتیم، همین منبرهایی که الآن است. اینجا گفتیم سخنرانیهای سنّتی شخصیّتهایی چون مرحوم فلسفی در آن سالها بیشتر حال و هوای سیاسی و اجتماعی گرفته بود. یعنی این سخنرانیها را شما میدیدید حال و هوای اخلاق فردی در آن کمرنگ شده است. بیشتر سراغ مسائل اجتماعی و اینها رفته است. الآن سخنرانیهای آقای فلسفی را نگاه کنید، تیپ مباحث به این شکل هستند. چون تقاضای مخاطب به تناسب شرایط اجتماعی همین شده بود.
پیدایش فلسفهی مارکسیسم در ایران
نکتهی بسیار مهمی را که باید توجّه داشت این است که در آن زمان فلسفهی مارکسیسم در نقاط مختلف دنیا از جمله ایران توجّهات بسیاری از مردم به ویژه جوانان را به خود جلب کرده بود و میتوانست موجب انحراف فکری جوانان طرفدار نهضت امام خمینی گردد.
اینکه آن لحظه عرض کردم لو لا نهضت فکری علّامه طباطبایی، نهضت سیاسی حضرت امام زمین میخورد همین است. یعنی شما نگاه کنید امام دارند یک ریلی را جلو میروند با این فرض که دارند میآیند، بعد ببیند که نیامدند و به جای دیگر رفتند. کجا رفتند؟ به سراغ فلسفهی مارکسیسم رفتند و از آن طرف سازمان مجاهدین دارد یارگیری میکند، دیگر پشت سر دارد خالی میشود. این جریان فکری علّامهی طباطبایی و شاگردان ارشد ایشان بود که این طیف را همچنان پشت سر حرکت مرجعیّت حفظ کرد. شاید هم یک جاهایی از آن لزوماً ارادی نبود، امّا «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم»[۲] اینها را کنار هم قرار داد. یعنی عملاً یک پازلی اینجا شکل گرفته است.
نقد شهید مطهّری در مورد گرایش مارکسیستی
چنانکه شهید مطهرّی در این باره -ببینید این نظر شهید مطهّری مهم است- میگوید: تقریباً در زمان حاضر… زمان حاضر که ایشان میگوید، سخنرانی ایشان برای سال ۵۶ است. میگویند تقریباً در زمان حاضر نیمی از جهان مارکسیست هستند و در نیمهی دیگر هم گرایشات مارکسیستی زیاد است. البتّه نمیتوان گفت که نیمی از جهان مارکسیست هستند، بلکه تعبیر صحیحتر این است که بگوییم نیمی از جهان تحت نفوذ مارکسیستها هستند.
تفکّر اقتصادی فلسفهی مارکسیسم و شعار برابری در آن
یعنی میخواهد بگویند فلسفهی مارکسیست نیمی از جهان را گرفته است. نیمی دیگر از آن هم درگیر این مسائل هستند. ببینید چطور فضای فکری دنیا، درگیر تفکّر لیبرالیسم است و امواج آن هم در ایران آمده است، آن زمان هم همین بود. یعنی آن زمان مسئله داشت مسائل مارکسیسم میشد. یعنی همان حرکتهای چپ، همان حرکتهای تند، آن بینشهای اقتصادی. مثلاً فرض کنید یک شعارهایی هم در نهضت میآمد مانند برابری، برادری، حکومت عدل علی. بعد یک چاشنی حکومت عدل علی داشت، امّا قرائت خاصّی از اسلام ارائه میشد که مثلاً ثقل آن در مسائل اقتصادی میرود، آن هم اقتصادی به معنای برابری، نه به معنای عدالتی که ما میگوییم. ما میگوییم هر کسی به تناسب زحمت آن. کأنّه در آن تفکّر میگویند نخیر، این چنین نیست، همه یکسان هستند.
مشکل تفکّر مارکسیست با مسئلهی مالکیّت
بعد از مباحثی که چالش پیدا کرده بود مسئلهی مالکیّت بود. چون در تفکّر مارکسیستی مالکیّت یکی از مباحث اعتباری و زیر سؤال است. ما هم اعتباری میدانیم، امّا محترم میدانیم. لذا در آن دوره شما میبینید یک سری کتابها دربارهی مسئلهی مالکیّت در اسلام متولّد میشود. چرا؟ الآن اگر کسی به تاریخ آن توجّه نداشته باشد میگوید ماکلیّت در اسلام؟! این یک وقت شبهه شده بود که منظور از مالکیّت چیست. یک مدّت با ادبیّات دینی میگفتند «مالِکِ یَوْمِ الدِّین» که بود، مالک دنیا هم است. همه چیز «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار»[۳] همه چیز برای خدا است. یعنی چه که او مالک این ثروت باشد، همه چیز بین مردم باید به مساوات تقسیم شود.
دیدگاه و مدل فلسفی مرحوم آقا سیّد جلال آشتیانی
اینکه گفتم دقّت کنید چیست؟ گفتیم فلسفهی مارکسیسم در دههی ۴۰ در ایران رشد کرد، تا جایی که سال ۵۶ مرحوم شهید مطهرّی میگوید که تقریباً دارد همه جا را میگیرد. آدرس این حرف شهید مطهرّی در همان کتاب نقدی بر مارکسیسم است. فکر میکنم در مقدّمهی آن میگوید.
ببینید من میخواهم فلسفه را برای شما مثال بزنم. ما دو نوع فلسفه خوانی از حیث تعلیم و تعلّم و تألیف داریم. یک مدل فلسفه را میخواند برای خود فلسفه. من دارم توصیف میکنیم و کسی را نمیخواهم بالا و پایین ببرم. نماد این جریان مرحوم آقا سیّد جلال آشتیانی است که کارهای بسیار فاخر و ارزشمندی در حوزهی فلسفه و عرفان نظری انجام داده است و از خود به جا گذاشته است. واقعاً خدمات ایشان ارزشمند است.
در مورد تاریخ فلسفه، مباحث عرفان نظری که بسیار کار کرده است. امّا برای این مدل کار فلسفی هیچ تفاوتی نمیکند که بیرون از اتاق فلسفهی ما چه میگذرد. میخواهد این باشد یا نباشد. میخواهد قاجار باشد، میخواهد پهلوی باشد، میخواهد صفویّه باشد، میخواهد انقلاب اسلامی باشد، هر کسی که باشد من همین هستم، دارم تاریخ فلسفه خود را مینویسم. تأکید میکنم که به نوع خود بسیار ارزشمند است، امّا حدّ خود را دارد.
دیدگاه و مدل فلسفی مرحوم علّامه طباطبایی
یک مدل دیگر کار فلسفی است که اگر چه با همان قوّت و بنیّهی علمی دارد کار میکند، لکن یک نیم نگاهی هم به بیرون میکند. میگوید آنجا چه خبر است، این دارد چه میگوید. نماد این جریان مرحوم علّامهی طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) است. ببینید مرحوم علّامهی طباطبایی یک کار بزرگی که میکند این است، میآید فلسفهی اسلامی را با فلسفهی مارکسیسم درگیر میکند. یعنی دیگر فلسفهی اسلامی را از حصار مسائل تعریف شدهی فلسفه و حکمت متعالیه خارج میکند. یک سری مسائل عادّی که همیشه مطرح بود مطرح نمیشود. اگر مارکسیسم دارد شبهاتی مطرح میکند که جنس آن جنس عقلی است، میگوید ما همین را با همان ادبیات فلسفی خود جواب میدهیم.
ببینید یک تفاوت ماهوی با آن قبلی دارد. آن دارد فلسفه را به عنوان یک علم و تاریخ و اینها نگاه میکند، تاریخ فلسفه را مینویسد، خود فلسفه را میبیند. این دارد فلسفه را درگیر میکند. ما به این نگاه به شدّت احتیاج داریم. هم درحوزهی فلسفه، هم در حوزهی فقه و هم در حوزهی کلام.
خبری از فلسفهی مارکسیست در ایران نیست
مظلومیّت علما را هم یک اشارهای کنیم. ببینید وقتی یک جنگ نظامی میشود عدّهای میروند میجنگند. در انتها مشخّص میشود که چه شد که این رزمندههای ما بالاخره پیروز شدند یا نشدند. امّا در جنگهای فکری و فرهنگی کمتر کسی التفات میکند که در انتها چه شد. میخواهم شما را به این توجّه دهم، الآن که ما اینجا هستیم خبری از فلسفهی مارکسیست در ایران نیست. نه الان، بلکه بیش از سه دهه است که خبری نیست.
رشادتهای علّامهی طباطبایی و بزرگان دیگر برای از بین بردن فلسفهی مارکسیسم
خبری نیست نه این چیزی نیست، بله هستند مانند جریان اخباریگری که وحید بهبانی آمد کمر این جریان را شکست، امّا این نیست که کسی نطقی نداشته باشد، چرا وجود دارد. ممکن است گوشه و کنار فلسفه مارکسیست باشد. حتّی اخیراً شنیدم برخیها میخواهند ترویج کنند، امّا حقیقت ماجرا این است که بعد از درگیری مرحوم علّامهی طباطبایی و رشادتهای شخص ایشان و شهید مطهّری و آقای مصباح و بزرگان دیگر کمر فلسفهی مارکسیسم در اینها شکسته شد. یعنی رسوبات آن تا بعد از انقلاب هم رسید، امّا در یک سری مناظرات تلویزیونی که اوایل انقلاب برگزار شد و پخش شد و گاهی هم الآن تلویزیون به عنوان تاریخ نشان میدهد که اگر دیده باشید آقای سیّد محمد حسین بهشتی نشسته است، آقای محمّد تقی مصباح نشسته است و آن طرف هم افراد لیدرهای جریان چپ و مارکسیست هستند همین مناظرات است که آمدند این بحثها را انجام دادند و حقیقتاً علما از میدان پیروز بیرون آمدند و این هم کتابهای ایشان است.
مثلاً آقای مکارم که حتّی فیلسوف نبود و بیشتر سبقهی کلامی داشت کتاب نوشت، آقای مصباح چه کرد، شهید مطهّری چه کرد، علّامه طباطبایی چه کرد. واقعاً حماسه آفریدند. منتها این حماسهها دیده نمیشود، خوب هم تبیین نمیشود و حیف است. اینها رشادتهایی بوده است که رقم است. به هر ترتیب این آثار برای این دوره است که شکل میگیرد.
فعّالیّتهای تحقیقی در مورد حکومت اسلامی و تشکیل گروه پژوهشی ولایت
بعد گفتیم در کنار این جریان از سوی دیگر فعّالیّتهای تحقیقی و علمی این نسل از فضلای حوزه، حال و هوای دیگری داشت. شهید بهشتی و آیت الله مصباح یزدی با تشکیل یک گروه پژوهشی با عنوان گروه ولایت که افرادی چون شهید قدّوسی، مرحوم ربّانی شیرازی، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی و دیگران در آن عضو بودند چندین سال راجع به حکومت اسلامی تحقیق کردند. این یک حرکت است.
گفتم هر کدام اینها یک پرونده است. شما همین گروه ولایت را در اسناد ساواک ملاحظه کنید رد پای آن و آثار آن را میبینید. هر کدام اینها یک پرونده است. از آن طرف همچنین شهید بهشتی و شهید قدّوسی با کمک تعداد دیگری از فضلای آن روزِ حوزه مدرسهی حقّانی را با برنامهی درسی جدید و استفاده از استادان برجسته و آگاه به مسائل روز راه اندازی کردند. باز این هم یک اتّفاق بسیار مهم است که همان اوایل دههی ۴۰ شکل میگیرد و فضلایی جذب میشوند و برنامههای درسی جدیدی شکل میگیرد.
تشکیل مدرسهی حقّانی و پرورش استعدادهای انقلابی
من در این بحثها وسواس دارم و به سادگی نمیتوانم نظر قطعی بدهم. بگویم یک مغز متفکّری وجود داشت و میگفت مثلاً شما بروید بحث ولایت کنید، شما بحث مدرسهی حقّانی را تشکیل دهید، نمیتوانم چنین چیزی را به ضرس قاطع بگویم، امّا این واضح است که انگار یک دستی الهی دارد هدایت میکند. شما نگاه کنید وقتی مدرسهی حقّانی دارد شکل میگیرد در واقع نیروهای اصلی قوّهی قضاییه و یک سری مراکز دیگر دارند اینجا تربیت میشوند. حالا چه بسا آن روز چنین نگاهی وجود نداشته است که قرار است انقلاب ما پیروز شود. درست زمانی هم پیروز میشود که نسل اوّل حقّانی به ثمر رسیده است که همین آقای صدیقی و و اینها هستند. البتّه فقط ایشان هم نیستندف همین آقای محسنی اژهای از مدرسهی حقّانی است، آقای راضینی از مدرسهی حقّانی است. آقای طباطبایی که در شهیدین و جامعه الزّهرا بود، این آقای آقا مرتضی تهرانی نسلهای بعدی مدرسهی حقّانی هستند، آقای فلّاحیان که وزیر اطّلاعات بود، حالا در بین آنها چیز هم در آمد مثلاً آقای کرباسچی هم در آنها بود. ولی به هر حال یک جریانی دارد اتّفاق میافتد، یک نسلی دارد تربیت میشود که اینها آمادگی و توانمندیهای ویژهای دارند. با طلبههای عادّی حوزههای علمیه متفاوت هستند.
تشکیل مؤسّسات و ارائهی خدمات فرهنگی به جوانان
بعد گفتیم مؤسّسهی در راه حق، کانون نجات نسل جوان نیز از دیگر مراکز فرهنگی حوزهی علمیّهی قم بودند که توسّط افرادی چون آقایان ناصر مکارم شیرازی، آقای جعفر سبحانی، محمّد تقی مصباح یزدی، محسن خرّازی و رضا استادی هدایت میشدند. مثلاً همین مؤسّسهی در راه حق خیلی خدمات کردند. هر کدام از اینها موضوع پرونده یا کتاب است. الآن را خبر ندارم، ولی آن وقتی که به قم رفتیم، سال ۷۲ و همینطور تا سالهای بعد همینطور کار میکردند. مثلاً یک جوانی از سیستان و بلوچستان، یک جوانی از خرمشهر نامه میزد که آثار خود را برای من بفرستید، میفرستادند. آثار رایگان، منتها چاپهای ضعیفی داشت. جزوههای کوچک در شبهات روز و با یک ادبیات خاصّی تنظیم میکردند و میفرستادند.
همینطور کانون نجات نسل جوان که ناشر آثار آقای مکّارم و آقای سبحانی بود. کتابهایی در قطعههای کوچک جیبی چاپ میشد برای پاسخ به پرسشهای جوانان یا در مباحث اعتقادی، کلامی و اینها. اینها را کانون نجات نسل جوان چاپ میکرد.
جریانهای دانشگاهی و ظهور شخصیّتهای برجسته
این خلاصه و دورنمایی از حرکات و فعّالیّتهایی که در آن دوره در لایهی فکری دارد صورت حالا تا به لایهی سیاسی آن برسیم. آیا فقط در حوزه حرکت شد؟ نخیر در دانشگاه هم حرکتهایی شد و حرکتهای قابل توجّهی بود. شخصیّتهایی هم در دانشگاه درخشیدند که باید به بعضی از آنها توجّه کنیم. گفتیم افرادی چون دکتر شریعتی، مهندس بازرگان، فخر الدّین حجازی، جلال الدّین فارسی و دکتر آیت و افرادی از این دست که افراد کمی نبودند.
ببینید بعضی از دانشگاهیها بودند که حرکت میکردند، حرکت آنها جریان نمیشد، خود آنها بودند. مانند شهید چمران. امّا بعضیها جریان درست میکردند یعنی میشد گفت که در دانشگاه دارند کار میکنند. مثلاً دکتر شریعتی تقریباً اینطور است یا مهندس بازرگان تقریباً اینطور است. حالا اینجا راجع به دکتر شریعتی چون بحث آن خیلی داغ بود و است و حتّی کشته داده است، لذا باید روی آن کمی بیشتر صحبت کنیم که اطّلاعات خود را دربارهی ایشان بیشتر کنیم. اوّل یک دورنمای تاریخی از ایشان عرض کنم.
زندگینامهی دکتر علی شریعتی
دکتر علی شریعتی در ۲ آذر ۱۳۱۲ در روستای مزینان از توابع سبزوار به دنیا آمد. پدر او محمّد تقی شریعتی دانش آموختهی حوزهی علمیّه بود که در دورهی رضاخان لباس روحانیّت را کنار گذاشت و به شغل معلّمی و سخنرانی در مجالس مذهبی روی آورد.
علی شریعتی در سال ۱۳۳۷ از دانشگاه مشهد در مقطع کارشناسی رشتهی ادبیات فارغ التّحصیل شد و در سال ۱۳۳۸ با استفاده از بورس دولتی برای ادامهی تحصیل روانهی فرانسه شد و با اخذ مدرک دکتری در سال ۴۳ به ایران بازگشت.
در همان سال به عنوان استادیار در دانشکدهی ادبیات مشهد استخدام شد و به تدریس پرداخت. بحث دکتر شریعتی بحث داغ و عبرت آموزی است. نثر و بیان حماسی و جذّاب وی در کتابها و سخنرانیها به تدریج نام او را بر سر زبانها انداخت و بنا به دعوت استاد مطهّری در حسینهی ارشاد سخنرانیهای پرمخاطبی ایراد کرد.
جذابیّت در سخنرانیهای پرطرفدار دکتر شریعتی
بنابراین وقتی دکتر شریعتی تحصیلات خود را به یک نقطهای میرساند و دکتری خود را میگیرد، سال ۴۳ به ایران برمیگردد و در دانشکدهی ادبیات مشهد مشغول تدریس شده، منتها یک معلّم ساده و یک استاد ساده نیست. علاوه بر اینکه ادبیات خود را درست میدهد سخنرانیهایی دارد، حرف دارد، دیدگاههایی دارد، سخنرانیهای حماسی داردو سخنرانیهای حماسی در آن زمان خیلی مشتری داشت. چون مردم ناراحت بودند، از دست حکومت عصبانی بودند. وقتی میدیدند یکی نفر اینطور پر شور صحبت میکند برای آنها جذّاب بود. خلاصه نام ایشان بر سر زبانها افتاد.
دعوت شهید مطهّری از دکتر شریعتی و سخنرانی موفّق وی در حسینهی ارشاد
شهید مطهّری بود که از آقای دکتر شریعتی دعوت کرد که از مشهد به تهران آمد و در حسینهی ارشاد سخنرانیهای پرمخاطبی کرد. دکتر شریعتی با سخنرانیهای حسینیهی ارشاد معروف شد. چون یک شخصی بود که خیلی در تهران جایگاه نداشت. شهید مطهّری در تهران جایگاه دارد. از جایگاه خود دارد استفاده میکند که دست دکتر شریعتی را بگیرد و به لحاظ اجتماعی بالا بکشد. کرسی سخنرانی در حسینهی ارشاد را به او میدهد. باز حسینیهی ارشاد یک پروندهی جذّاب است، اگر شما بخواهید کار کنید کلّی حرف در حسینیهی ارشاد است. دکتر شریعتی مشغول سخنرانی میشود و سخنرانی او مخاطب پیدا میکند. جذّاب صحبت میکرد، گیرا صحبت میکرد، حماسی صحبت میکرد، با ادبیات دینی صحبت میکرد و رویکرد او جامعه شناسی بود. تعداد زیادی از جوانان در جلسات سخنرانی او شرکت میکردند.
حمایت چهرههای شاخص و مهم از دکتر شریعتی
اگر بخواهم یک reference از این سنّی بدهم، متولدّین حدود سال ۴۲ به عقب، ۴۱، ۴۰ تا به ۳۸ یا ۳۷ بیایید، اینهایی که در آن دوره تقریباً حدود ۱۷ یا ۱۸ سال تا ۲۵ سال هستند، این نسل آدمهایی هستند که حزب اللّهی و انقلابی هستند، ولی خیلی از اینها تحت تأثیر شریعتی هستند. حتّی الآن هم جزء طرفداران دکتر شریعتی هستند، یعنی سفت و سخت از او حمایت میکنند. میتوان گفت بسیاری از دانشجویان و جوانان با جذبهی سخنرانیها و کتابهای حماسی و پر احساس دکتر در مسیر انقلاب قرار گرفتند. این هم خدمت مهمّی بود، یعنی ایشان به گونهای حرکت میکردند که افراد وارد فضای اعتراض علیه حکومت میآمدند. وقتی وارد فضای اعتراض علیه پهلوی میشدند خود به خود جذب نظام میشدند. در ابتدای امر سخنرانیهای دکتر علاوه بر جوانان مورد توجّه و تأیید برخی از شخصیّتها و چهرههای برجستهی علمی و مذهبی قرار گرفت. از جمله خود شهید مطهّری که دعوت کرده بود، افرادی مانند شهید بهشتی تا حدود حمایت میکردند، خود مقام معظّم رهبری از کسانی بود که در آن مقطع حمایت میکرد.
انتقادهای وارده به سخنرانیها و کتابهای دکتر شریعتی
امّا با مروز زمان و آشکار شدن مبانی فکری وی در کتابها و سخنرانیهای مختلف انتقادهایی متوجّه او شد. یعنی آرام، آرام دیدند که یک اشکالاتی در صحبتهای ایشان است. به هر حال یک شخصیّتی است که درست است دکتر شریعتی به تعبیر عامیانهی ما آخوند زاده بود. گفتیم پدر او روحانی بود، منتها با زور رضاخان لباس خود را در آورد. روحانی ویژهای بود و کتاب هم دارد. شریعتی آخونده زاده است، فضای تنفّس فکری او فضای مذهبی است، خود او تحصیل کردهی علوم اجتماعی و علوم انسانی است. منتها مطالعات عمیق دینی ندارد.
حالا یک وقت است که این آدم در حدّ یک آدم متدیّن دینی برای خود است، نماز میخواند، روزه میگیرد، میرود ادبیات و جامعه شناسی خود را درس میدهد، ممکن است یک حدیثی هم بگوید ولی یک مرتبه است که جایگاه ایشان ضریب پیدا میکند، جهش پیدا میکند، یک موقعیّت اجتماعی پیدا میکند و آرام آرام گوشها تیز میشود و مطالبات بیشتری پیدا میکنند.
دیگر از دکتر نمیپذیرند که شما بیایید برای ما حافظ بخوانید و یا نظریهی خاص جامعه شناسی بگویید و بروید. ما این را از شما نمیخواهیم، ما میخواهیم راجع به مسائل اجتماعی بحث کنید و با ادبیات دینی که ما میخواهیم بحث داشته باشید. اینجا از کسی یک توقّعی پیش آمده است که شاید توانایی پاسخ دادن به آن توقّع را نداشته باشد و این توقّع هم به طور طبیعی شکل گرفته است، یعنی آرام، آرام. هیچ کسی هم نگفته است که شما بیایید این را بگویید ولی این وضعیّت پیش آمده است. امّا با مرور زمان و آشکار شدن مبانی فکری وی در سخنرانیها و کتابهای مختلف انتقادهایی علیه او شد.
بیتوجّهی کردن شریعتی به انتقادهایی که به او وارد شد
پیچک انحراف اینجا است. ای کاش وقتی انتقادهایی علیه او شد او این انتقادها را میپذیرفت. وقتی جمعیّت جلوی او نشست و همه او را تشویق کردند گوش او کر شد. نه فقط ایشان، این چیزی است که برای شخصیّتها اخیر پیش میآید. این یکی از آفتهای جدّی ما آدمها است، همین که چند مستمع پیدا میکنیم که ما را تشویق میکنند کار ما بیخ پیدا میکند و دیگر گوش شنوای خود را از دست میدهیم.
خلاصه ایشان به انتقادها توجّه نکرد، حتّی به انتقادهای شهید مطهّری! همین شخص بود که شما را از مشهد دعوت کرد و به اینجا آورد. بعد زیر پای شما پلّه گذاشت و رفتید ایستادید. روی شانههای او ایستادید، ولی متأسّفانه توجّهی به این مسائل نشد.
توهین شریعتی به علما و فلاسفه و عصبانیّت منبریها از دست وی
آن طرف هم دارد یک اتّفاقاتی میافتد، یعنی در جبههی دکتر شریعتی یک سری منبریها از دست شریعتی عصبانی شدند. خدا آن روز را نیاورد که منبریها از کسی عصبانی شوند. چون منبر…، الآن فرق کرده است، الآن سطح سواد مستمع به نسبت بالا رفته است. بعد هم ادبیات منبریها متفاوت شده است. منبر جای استدلال و نقد ریز نیست. یک بیان حماسی و خطابی است. بعد او هم یک حرفهای تندی زده بود و اینها ناراحت شده بودند. گاهی ما این را برای دوستان نقل کردیم. مثلاً میگوید: خدایا فلاسفه …های تاریخ اند. این جملهای است که ایشان در الهی نامهی خود دارد. وقتی این را میگوید همه یک دفعه میگویند او چه کسی را میگوید؟ دارد به چه کسی توهین میکند؟ از بوعلی سینا و فارابی گرفته تا ملّاصدرا و علّامهی طباطبایی، به همه توهین کردید.
یا مثلاً میگوید من گاندی آتش پرست را بر علّامهی مجلسی ترجیح میدهم. یک مرتبه همه میگوید گویا این شخص دین ندارد. حالا منظور خاصّی دارد و اینطور نبوده است، ولی به هر حال کلام خاصّی دارد و ظهور او هم حجّت است. نمیشود از ظهور او دست کشید. یا از آن طرف میگوید من گرگوویچِ لائیکِ فلان را بر آیت الله میلانی با آن دستگاه مرجیعّت، ترجیح میدهم. این حرفهای تند را میزند.
اختلاف میان علما به خاطر حمایت از دکتر شریعتی
حالا اینهایی که میگویم حرفهای تیز است، ولی یک سری هم حرفهای فکری و مبانی دارد که آنها از نگاه تیز شهید مطهّریها دور نمیماند. امّا این چند مورد چیزهایی بود که دست منبریها افتاد. شروع به اشکال گرفتن از وی گرفتند. میگفتند جوای های هوی است. او وقتی اینطور به فلاسفهی ما توهین کرده است، ما هم همین کار را با او میکنیم. فضا خیلی تند شد.
از طرفی هم یک سری جوانها بودند که حرفهای او را خیلی دوست داشتند. یک سری منبریها هم که اینطور بد و بیراه میگفتند. در خود حوزه هم اختلاف شد. گفتم حتّی شهید بهشتی که حمایت میکرد، خود مقام معظّم رهبری در آن زمان حمایت میکرد، بعضی شخصیّتهای دیگر که بعدها چپ کردند، مانند جریان آقای موسوی خویینیها و اینها از او حمایت میکردند، همین حمایتها باعث اختلافاتی شد. حتّی در مدرسهی حقّانی بین ارکان مدرسهی حقّانی اختلاف افتاد. اینکه میگویند آقای مصباح جدا شد به خاطر همین جریان دکتر شریعتی است.
علّت جدا شدن آقای مصباح مدرسهی حقّانی چه بود؟
آقای مصباح شامّهی تیزی دارد. شامّهی تیز کار دست آدم میدهد، چون شما جلوتر از زمان خود حرکت میکنید و زمانه تا بیاید شما را درک کند اوّل شما را محکوم میکند و بعد میگوید راست میگفت! آقای مصباح شامّهی تیزی داشت و در همان زمان هم متوجّه این انحراف شده بود. لذا با شهید بهشتی اختلاف پیدا کرد. منتها در فضای امروز میگویند آقای مصباح با شهید بهشتی در افتاد. شهید بهشتی مظلوم زیست و مظلوم از دنیا رفت! این یک بحث اینطوری بود، ربطی به مسائل انقلاب و نهضت و اینها نداشت. شهید بهشتی مظلوم زیست و مظلوم از دنیا رفت، برای قصّههای بعد از انقلاب بود که با بنی صدر دعوا کرد. ربطی به آقای مصباح نداشت، ولی به هر حال اختلاف شد. طوری که آقای مصباح گفت من نمیتوانم با این فضا ادامه دهم. چون تفکّر ایشان داشت دامنه پیدا میکرد، حتّی در مدرسهی حقّانی داشت طرفدار پیدا میکرد و فتنهای در آن مدرسهی حقّانی شد و آقای مصباح مجبور شد از آن مجموعه فاصله بگیرد.
نقد شهید مطهّری بر تفکّرات دکتر شریعتی
شهید مطهّری از اواخر دههی ۴۰ شروع به انتقاد کردن از شریعتی میکند، بعد که میبیند انتقادها فایده ندارد حمله میکند. یعنی ادبیات شهید مطهّری هم یک ادبیات خاصّ تهاجمی نسبت به شریعتی میشود که خود او آورده بود. این را باید توجّه کرد که شهید مطهّری در آن اوج و در آن قلّه قرار داشت، امّا خود او یک کسی را آورده است که عاقبت او دارد اینطور میشود.
شهید مطهّری در اردیبهشت ۵۱ نقدهایی بر جزوهی اسلام شناسی شریعتی نوشت که اکنون در کتاب استاد مطهّری و روشنفکران نوشته شده است. آنجا میگوید من جزوهی اسلام شناسی دکتر را خواندم، کتاب ایشان چیزی که نیست اسلام شناسی است، بیشتر اسلام سرایی است. میگوید: من اگر بخواهم نمره بدهم به ادبیات او ۲۰ میدهم، ولی به اسلام شناسی او صفر میدهم.
نامهی تند شهید مطهّری به امام خمینی
بعد هم شهید مطهّری یک نامهای به حضرت امام دارد که فکر میکنم سال ۵۶ باشد. اوایل و اواسط دههی ۵۰ اوجگیری قصّههای شهید شریعتی است، یعنی حدود ۵۵، ۵۶ و ۵۷ اوج قصّههای شریعتی است. یک نامهای درمورد شریعتی به امام مینویسد که نامهی بسیار تندی است. اگر این نامه را بخواهید بخوانید در جلد سوم کتاب «نهضت امام خمینی» آقای سید حمید روحانی آمده است. آنجا ایشان نامهی شهید مطهّری را چاپ کرده است.
ابوالحسنی منذر، روحانی تاریخ نگار اسلام و ایران
اگر اشتباه نکنم آقای ابوالحسنی منذر هم این نامه را در آن کتاب «مطهّری افشاگر تاریخ» چاپ کرده است. آقای ابو الحسن منذر در بخش مشروطه شناسی مورّخ مهمّی بود و آثار ایشان بسیار قابل توجّه است. دوستانی که میپرسند در مورد مشروطیّت چه بخوانیم من آثار ایشان را معرّفی میکنم. مخصوصاً ایشان شیخ فضل الله را خوب معرّفی کرده است. شیخ فضل الله نوری چندین کتاب دارد. آن وقت اینها را طرق مختلفی هم چاپ کرده است. ناشر آثار او هم اگر خواسته باشید مؤسّسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران در خیابان فرشته است. مؤسّسه ی مطالعات تاریخ معاصر ایران که زیر نظر آقای دکتر حقّانی کار میکنند آثار مرحوم ابو الحسن منذر را چاپ میکنند. علی ابو الحسنی اسم و فامیل او است و تخلّص او منذر است. گاهی هم شعر میگفت.
سرکوب شریعتی توسط آقای ابوالحسنی و برخورد تند مردم با ایشان
ایشان اوایل انقلاب کتابی تحت عنوان مطهّری افشاگر تاریخ نوشت و شریعتی را سرکوب کرد. از جمله این نامهی شهید مطهّری را آورد. اصلاً آقای ابوالحسنی اوت شد، یعنی به خاطر همین کتاب منزوی شد. اینقدر علیه او هجمه شد و تقریباً اواسط دههی ۷۰ بود که آقای منذر توانست یک نفسی بکشد. اوت که شد یعنی بایکوت شد، بایکوت فکری است، زندانی که نشده است. یعنی طرف میخواهد حرف بزند همه او را سرکوب میکنند. میخواهم به شما بگویم اینقدر که تفکّر و دیدگاهها و نوشتهجات و حرفهای دکتر شریعتی طرفدار داشت که یک نفر اینطور گفته بود از صحنه محو شده بود. ولی به هر حال نامهی شهید مطهّری است، نامهی بسیار مهمّی است و نکات قابل توجّهی هم دارد.
رسالت مرجعیّت در مورد انحرافات فکری چیست؟
آن وقت این وسط یک عدّه دنبال این بودند که نظر امام چیست. نظر مراجع هم دربارهی شریعتی جالب بود. ما این را بارها سر کلاس گفتیم. نهاد مرجعیّت در مورد انحرافات فکری یک رسالت بیشتر ندارد؛ بگوید حرام است یا حرام نیست. از مرجعیّت سؤال میشد کتابهای شریعتی را بخریم؟ نخیر، مصداق کتب ضالّه است و خرید و فروش و نگهداری آن حرام است. چیزی بیش از این نیست، یعنی این نقص نیست، رسالت آن است. عین این است که شما با پیچ گوشتی پیچ را باز میکنید و با آچار مهره را. هر کدام یک رسالتی دارند.
ما متفکّرین کلامی را میخواهیم که بیایند و گره را باز کنند. این را دیگر فقه نمیتواند مستقیم بیان کند، رسالت او نیست. رسالتِ فقاهت همین جا است. بگوید اینها کتب ضالّه هستند یا نیستند، اگر هستند چاپ و فروش، نشر، خرید، نگهداری و خواندن آن حرام میشود. لذا میرفتند از مراجع سؤال میکردند.
اوج فضای دعوا و سرکوب بر علیه دکتر شریعتی
شما در آن دوره میبینید که فضا داغ شده بود، مسئلهی روز شده بود. میبینید که یک تراکتها و بروشورهایی چاپ میشد و نظر مراجع را راجع به دکتر شریعتی میگفتند. فضا مدام تندتر میشد. سراغ امام میرفتند که نظر شما چیست. از طرفی امام در نجف است، از طرفی خیلی باهوش است و حواس او به قصّهها است. امام وقتی به ایران میآید اصلاً انگار همه منتظر هستند امام را ببینید و در مورد شریعتی…، اینقدر دعوا سر شریعتی به اوج رسیده بود که اصلاً شاه فراموش شده بود. میگویند آقا نظر شما راجع به شریعتی چیست؟ نه یک بار، بارها پرسیدند.
جریانهای بیگانه عامل اختلاف و تفرقه بین مردم و دکتر شریعتی
امام راجع به دکتر شریعتی یک مطلب مطرح میکند. نه میگوید آدم خوبی بود و نه میگوید آدم بدی بود. میگوید جریانهای بیگانه این قصّههای دکتر شریعتی را دارند دامن میزنند که بین ما و شما اختلاف بیاندازند. امام با این زاویه ورود میکند.
کتاب جنجال برانگیز «شهید جاوید» از صالحی نجف آبادی
کما اینکه یک اتّفاق دیگری در آن زمان پیش آمد و آن کتاب شهید جاوید نعمت الله صالحی نجف آبادی است که علم امام حسین در قیام عاشورا را زیر سؤال می برد که سر آن هم در حوزهها دعوا شده بود. شهید مطهّری در حماسهی حسینی یکی از منتقدین آن کتاب است.
نعمت الله صالحی نجف آبادی کتابی به نام شهید جاوید مینویسد که در مورد امام حسین است. آن وقت بعضی از اعاظم آن کتاب را تقریظ زدند یعنی مقدمّه زدند، تأیید کردند. سر این هم دعوا شده بود. در واقع همهی اینها قصّههای جذّاب و خواندنی است، البتّه الآن جذّاب است امّا آن زمان خیلی تلخ بود.
نظر امام خمینی راجع به دکتر شریعتی چه بود؟
امام میگوید: قصّهی دکتر شریعتی مانند قصّهی کتاب شهید جاوید است. امام میگوید: شهید جاوید عادی نبود! بنده یک وقت با اسناد ساواک کار میکردم سند آن را دیدم که ساواک پول میداد کتاب شهید جاوید چاپ شود و به طور رایگان در حوزهها پخش کنند. امام میگوید: دعوایی که سر شریعتی پیش آمده است عادی نیست، این دعواها از آن جنس است. دارند اختلاف میاندازند. میبینند که نهضت دارد جلو میرود شاه را از بین ببرد، آمدند همهی انرژی و افکار عمومی را به سمت قصّههای شریعتی بردند.
امام خمینی: اسلام منهای روحانیّت خیانت است.
لذا امام موضعگیری صریحی در مورد شریعتی نمیکند، امّا با زیرکی بعضی از تفکّرات اشتباه او را نقد میکند. از جمله بحث اسلام منهای روحانیّت را امام خیلی صریح میزند. این جملهی امام است؛ اسلام منهای روحانیّت خیانت است. میخواهند اسلام را ببرند اوّل روحانیّت را میبرند. اوّل میگویند اسلام را میخواهیم، روحانیّت را نمیخواهیم. روحانیّت استثنا شود، اسلام در کار نیست. اسلام با کوشش روحانیّت به اینجا رسیده است. بیدار باشید، همه بیدار باشند؛ تز اسلام منهای روحانیّت یعنی لااسلام. درجهی اوّل آن این است، بعد هم میخواهند کتابهای روحانیّت را به دریا بریزند، بیدار باشید. این چیزی که خواندم صحیفهی امام جلد ۷، صفحهی ۴۸۶ بود.
یک مورد دیگر اینکه میخواهند با نیّات فاسد خود و با تز اسلام منهای روحانیّت، روحانیّت اسلام را که معارض منافع اربابان هستند بکوبند. ملّت باید به اینطور فکر استعماری و حیلهی مغرضانهی غربی توجّه داشته باشند.
«فاطمه، فاطمه است» اثری ماندگار از دکتر شریعتی
خلاصه این هم قصّههای دکتر شریعتی بود که آثار زیادی داشت. کتابهای زیادی داشت، جملات خوبی هم داشت. مطالب خوبی هم داشت از جمله این جملهی معروف که آمدم دیدم فاطمه دختر محمّد است؟ دیدم نه. همسر علی است؟ دیدم نه. مادر حسنین است؟ دیدم نه. در آخر گفتم فاطمه، فاطمه است. این از جملات تابناک او است که إنشاءالله باعث نجات او هم میشود، ولی متشابهات و اشکالات جدّی قابل توجّهی هم در آثار و کتابهای او است.
بیان زیبا و قلم رسای دکتر شریعتی
امّا دقّت کنید آنچه که رمز جذّابیّت شریعتی شد که ما هم باید داشته باشیم یکی بیان زیبا بود و یکی قلم رسا. هزاری هم شما بگویید که فکر او باطل است، وقتی قلم او رسا باشد میگیرد. شما آن کتابهای دکتر سروش را که قلم او است نگاه کنید بسیار جذّاب نوشته شده است. یک وقتی سال ۷۳ یا ۷۴ بود، من یکی از کتابهای او را برداشتم خواندم نفهمیدم چه شد که بخش زیادی از کتاب را پشت سر هم خواندم. اینقدر زیبا و جذاب و رسا نوشته است!
وصیّت دکتر شریعتی به محمد رضا حکیمی برای اصلاح آثارش
این نکته مهم است که دکتر در اواخر عمر خود برخی از اشکالات موجود در کتابهای خود را پذیرفت و طی نامهای در آذر ماه ۱۳۵۵ مسئولیّت اصلاح کتابهای خود را به آقای محمد رضا حکیمی واگذار کرد. محمد رضا حکیمی پرچمدار نهضت جریان تفکیک است. جریان تفکیک همان ضدّ فلسفیها هستند.
در قسمتی از این نامه که تحت عنوان وصیّت نامهی شرعی تنظیم شده است آمده است؛ این وصیّت دکتر شریعتی است: «آنچه که از من نشر یافته است به دلیل نبودن امکانات و کمبود فرصت، خام و عجولانه و پر غلط و بد چاپ شده است. آنها همه باید تجدید نظر شود، از نظر علمی غنی شود و خورشت بخورد. غلطگیری معنوی و لفظی و چاپی شود».
دفاع بد از یک حقیقت
این وصیّت نامهای است که خود ایشان دارد. مقام معظّم رهبری سر قصّهی شریعتی گفته بود: اگر میخواهید کسی را خراب کنید از او بد دفاع کنید. دفاع بد باعث تخریب او است و اگر هم میخواهید کسی را بالا ببرید او را بد نقد کنید. وقتی کسی را بد میزنید بدتّر باعث رشد او میشود.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۲۱۶٫
[۲]– سورهی فتح، آیه ۱۰٫
[۳]– سورهی غافر، آیه ۱۶٫
پاسخ دهید