روز چهارشنبه مورخ ۲۴ دی ماه ۱۳۹۹، پنجمین شب از مراسم عزاداری ایام شهادت ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در هیئت ثقلین تهران با سخنرانی «حجت الاسلام حامد کاشانی» با موضوع «چگونه شیعه شدیم؟» ویژه نوجوانان ۱۲ تا ۱۸ سال برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[۳]
هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها صلواتی هدیه کنید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خدای متعال این گفتگوی ناقابل را، این گفت و شنید و نشست و برخاستِ ناچیز را از همهی ما قبول کند و اجرمان را تعجیل در فرج حضرت حجّت عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار بدهد و ان شاء الله برای همهی ما و خانوادهمان و دوستانمان سربازی و شهادت در راه حضرت روزی بشود صلواتِ دیگری هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
از فصل اولِ این کاری که در این چند با هم شب داشتیم فقط امشب مانده است که ان شاء الله جلسهی پرسش و پاسخ خواهیم داشت، بیش از نوجوانان عزیز پسر از خواهران و دختران عزیز عذرخواهی میکنم که شاید فرصتِ پرسش و پاسخ برای آنها سختتر و بصورت مکتوب بود.
به اینجا رسیدیم که هر چه اسلام قدرت پیدا کرد، در جنگها که به اسلام تحمیل میشد… حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هیچ جنگ یک طرفهای ندارند، یعنی اینطور نیست که بگوییم در یک جایی هیچ کاری به اسلام نداشتند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لشگرکشی کرده باشند و برای حمله به آنجا رفته باشند، ولی وقتی قدرت پیدا کرد و پیروز شد نامِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در کنارِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بعنوان کلید پیروزیها و رمز پیروزی مطرح شد، جایگاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در جامعه مطرح و معلوم شد، مدام حسادتها شعلهور شد، شبِ گذشته گوشهای از آن را عرض کردم، چند موردِ دیگر از آنها که خیلی مهم هست را هم در این جلسه عرض خواهم کرد.
عرض کردیم یکی از همسرانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شخصیتی به نام «جناب عایشه» است، جلسهی قبل عرض کردیم که او از اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بیش از او و پدرش دوست داشت ناراحت بود و بر سرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فریاد میکشید، این موضوع در منابع غیرشیعه که او را خیلی بیش از ما قبول دارند هم آمده است، در منابع غیرشیعه هم این موضوع را نوشتهاند که بر سرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فریاد میکشید که خدای متعال میفرماید: «لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ»[۴]، بر سرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داد نزنید، اصلاً وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در جایی حضور دارند همه باید همه چیزِ خودشان را کنترل کنند، صدایشان، نفس کشیدنشان، راه رفتنشان. آیا بر سرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فریاد بزند؟ گاهی هم فریاد میزد و میگفت که تو همان کسی هستی که خیال میکنی پیامبر هستی! (نعوذبالله).
ما اینجا بدونِ رودربایسی دینِ علی را خیلی متفاوت از دین عایشه میدانیم، از این مؤدّبانهتر هم نمیشود گفت، بالاخره تفاوت است، آیا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چنین حرفهایی با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشته است؟ اصلاً! برعکس…
فرض کنید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در یکی از این جنگها شهید شده بودند، مثلاً در جنگ بدر یا احد یا خندق شهید شده بودند، امروز اگر از ما میپرسیدند آیا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خوب صحبت میکردند؟ ما باید میگفتیم که نمیدانیم. چون حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اصلاً سکوتِ محض بودند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اصلاً مقابلِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صحبت نمیکردند، اینطور نبود که بخواهد مدام اظهار فضل کنند یا اعتراضی داشته باشند، ابداً!
پیغمبری که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه قبول داشتند خیلی با پیغمبری که عایشه قبول داشت فرق داشت، و این چیزی نیست که ادّعا باشد، کافی است کلماتی که منابع غیرشیعه و برادران اهل سنّت از عایشه راجع به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل کردهاند و از نظرِ آنها معتبر است بیاوریم و ببینیم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از نظرِ او چه شخصیتی است، چون او توصیف کرد است.
آن کسی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را توصیف کرده است، یک نفر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هستند که در نهج البلاغه و جاهای دیگر آمده است، یکی هم عایشه است، دیگران هم هستند، این پیغمبرها خیلی با یکدیگر تفاوت دارند.
در نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند که این خانم آنقدر از من کینه داشت که اگر شخصِ دیگری بود بعداً هرگز با او دچارِ جنگ نمیشد، علّتِ این رفتارِ او با من… میدانید که او بعداً با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در یک جنگ مفصّلی جنگید و ما باید بعداً به آن بپردازیم… حضرت فرمودند: آن کینه باعث شد که این کار را با من کند، اگر آن حسادت و کینه نبود این اتّفاق نمیافتاد.
مثلاً بنده چون لباس پیامبر به تن دارم در خیابان لِی لِی بازی نمیکنم، بستنی قیفی لیس نمیزنم، بعضی از کارها را در خیابان انجام نمیدهم، چون این لباس حرمت دارد.
اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میفرمایند او حاضر نبود با شخصِ دیگری این کار را کند، یعنی این کاری که با من کرد منجر به این موضوع شد که خودِ او هم خراب بشود.
کینهای که عایشه از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه داشت منجر به این موضوع شد که او دیگر نتوانست خود را کنترل کند، برای همین بود که آن جنگ را درست کرد، برای خود عایشه هم خیلی بد شد، اگر آن کینه نبود…
اگر خدای نکرده انسان کینه داشته باشد ممکن است اصلاً به شخصیتِ خود و مصلحتِ خود هم توجّه نکند. عایشه هم با توجّه به کینهی شدیدی که داشت دیگر توجّه نکرد.
یا اینکه وقتی خبرِ حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را به عایشه دادند که بعد از عثمان به مکه رفته بود، گفتند عثمان را کشتند، پرسید چه کسی خلیفه شد؟ فکر میکرد طلحه خلیفه میشود، گفتند: «حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه»، گفت: ای کاش آسمان به زمین میآمد. این جمله به این معناست که زندگی در زمین به اتمام برسد، برای چه باید چنین آرزویی کند؟ در این صورت که خودِ او هم از بین میرود، این برای کینه است.
برای چه این موضوع را عرض میکنم؟ برای اینکه بعضی از رفتارهایی که اینها کردند، اگر کینه نداشتند این کار را نمیکردند، چون با آن کارها حتّی خودشان را هم خراب کردند، یعنی بغیر از اینکه به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آسیب زدند به خودشان هم آسیب زدند، درواقع نمیتوانستند تحمّل کنند که مدام حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شاگرد اول باشند، میدانستند که در این صورت بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه همه کاره میشوند، بعد مسیری که او میپسندد…
درست است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آن چیزی را میپسندند که خدای متعال میپسندد، ولی در آن معنای «دینِ علی» آن یک معنا از دین است و دیگری هم یک معنای دیگر، بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم مسیرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مجدداً به آن شکلی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه منطبقِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میدانند پیش خواهد رفت، آنها هم نمیخواستند اینطور پیش برود.
برای همین یک کارگروه شروع کردند و گفتند هر کجایی که علی خطا کرد، به ادبیاتِ امروزی از او یک سوتی گرفتیم میرویم و به پیغمبر میگوییم تا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ناراحت بشود.
دائماً همه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را کنترل میکردند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که خطا نمیکنند، اینها هم باید میگشتند و یک چیزی پیدا میکردند، تا به اینجا رسیدند…
ماجرای غدیر این است که حاجیان در حالِ برگشتن از مکه به مدینه بودند و به یک منطقهای به نام «جُحفه» رسیدند که یک برکه داشت و اعراب به آن غدیر میگویند، آنجا بارِ شترها را روی هم ریختند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به آن بالا رفتند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دست حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بلند کردند، بعد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را از کمر گرفتند و بلند کردند، آنجا فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ».
امروز برادرانی که مسلمان هستند ولی شیعه نیستند چرا غدیر را نمیپذیرند؟ چه میگویند که نمیپذیرند؟ میگویند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آنجا فرموده است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را دوست بدارید، مگر نباید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را دوست میداشتند؟ ادّعای آنها چه بوده است؟ میگویند چون صحابه در فلان جا بر سرِ فلان مسئله با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دعوا کرده بودند و پیغمبر گفت که علی را دوست بدارید.
درواقع آنها میگویند: برای اینکه مسئله بر سرِ جانشینی نبود، همه بر سرِ یک ماجرایی از علی بدشان میآمد، کدام ماجرا؟ میگویند وقتی قرار بود به یمن بروند، یک لشکر با «خالد بن ولید» رفت، که خالد بن ولید یک انسانِ بیخود است که بعداً راجع به او صحبت خواهم کرد، خیلی پُرزور و پُرقدرت و بد بود، این را با یک کاروان فرستاده بود، یک کاروان هم با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرستاده بود، فرمود: وقتی دو لشگر رسیدند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرماندهی کل میشود، خالد بن ولید خیلی ناراحت شد، رفقای خود را جمع کرد و گفت کمین میکنیم و یک جایی یک چیزی از او میگیریم و به پیغمبر میگوییم که از چشمِ پیغمبر بیندازیم!
وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در ماجرای یمن که درگیری شده بود و فرماندهی مسلمین بودند و پیروزی پیش آمد، وقتی خواستند غنائم را تقسیم کنند اینها گفتند الآن میرویم و به پیغمبر میگوییم که علی بخشی از این غنائم را برداشته است، چهار نفری به نزدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رفتند و دروغ گفتند، اولین نفر گفت: آیا نمیبینید این علی چکار کرد؟
قاعده این است که اگر از یک نفر شکایت کنند باید حرفِ دو نفر را بشنوند، ولی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اصلاً حرفِ این شخص را نشنیدند، چرا نشنیدند؟
نفر اول آمد و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روی مبارکِ خویش را به آن طرف برگرداندند، نفر دوم آمد و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همین کار را کردند، برای نفر سوم هم همین موضوع پیش آمد، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای نفر چهارم آنقدر از خشم سرخ شده بودند که…
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اصلاً گوش نکردند که اینها که میگویند، وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جانشینِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، یعنی چه کسی باید تصمیم بگیرد؟ اصلاً وقتی «جانشین» تعیین میکنند تصمیمگیرنده آن جانشین است، وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جانشینِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند و مسئولِ اداره کردن هستند مسلّماً ایشان تشخیص میدهند که باید چکار کنند. اصلاً معنای امام و مولا همین است، یعنی اینکه او باید تصمیم بگیرد، حال اینها میگفتند که چرا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه تصمیم گرفته است! واضح است برای اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودهاند دیگر! اصلاً مسئله بر سرِ این است.
اعتراضِ آنها به این نبود که ما علی را دوست داریم یا نداریم، میگفتند چرا علی بیت المال را اینطور تقسیم کرده است؟ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم فرموده بودند که باید بطورِ صد در صدی از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه پیروی کنید. غیر از اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هیچ خطایی هم نداشتند، معصوم بودند، باید یک زمانی درباره این موضوع صحبت کنیم.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به دو جهت اصلاً حرفِ اینها را گوش ندادند، یکی اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودهاند که هر چه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میفرمایند گوش کنید و به همان شکل عمل کنید که او میفرماید، اینها آمدهاند و میگویند که چرا علی اینطور تقسیم کرده است، جملهی قبلیِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه بوده است؟ هر طور که او میفرماید عمل کنید. پس معلوم است این کسی که اعتراض میکند حرفِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را گوش نکرده است. دوم اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که خطا نمیکنند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عصمت دارند، بعداً مفصّل در مورد این عصمت حرف خواهیم زد.
ادّعای آنها این است که بر سرِ یک مسئلهای ناراحت شدهاند، ولی اتّفاقاً دعوا بر سرِ این بود که آیا علی حق دارد غنیمتها را اینطور تقسیم کند یا حق ندارد؟
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قبلاً فرموده بودند که علی حاکم است، علی امام است، علی را اطاعت کنید، اینها اعتراض کرده بودند که آیا علی حق دارد در غنیمت جنگی دست ببرد یا اینطور که میخواهد تقسیم کند یا نه؟
پس مسئله دعوای «دوست دارم» یا «دوست ندارم» نبود؛ سوالِ اینها این بود که آیا علی حق دارد یا نه؟
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینجا دستِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بالا بردند و فرمودند: علی حق دارد، اصلاً علی مولاست، ولیّ است، بجای اینکه اعتراض کنید باید اطاعت کنید.
کینهها شعله کشید و بیشتر شد، بعضی از آنهایی که آن روز رفتند و نزدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چُغُلی کردند بعداً از یارانِ خوبِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شدند، چون میگفتند ما هر کاری که خواستیم کردیم و هر چه خواستم گفتیم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ»[۵]، از جانِ علی چه میخواهید؟ «إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ» علی از من است و من از او هستم، انگار شما الآن از من اعتراض میکنید، اگر خودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در یمن بودند کسی اعتراضی به تقسیم غنائم نداشت، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند او از من است و من از او هستم، «وَ هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی» بعد از من هم اوست.
یک غنیمت چیست؟ اگر بگوید همسرِ خودت را طلاق بده باید طلاق بدهی، اگر بگوید از خانهی خودت بیرون برو باید بیرون بروی، باید جانِ خودت را فدای او کنی، غنیمت چیست؟ غنیمت که چیزی نیست، باید خودتان را فدای او کنید.
بعضیها مانند «بُرَیده» که چهارمین نفر بود که چغلی کرده بود، وقتی این حرف را شنیدند توبه کردند، بعداً هم جزوِ سربازانِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شدند، بقیه هم ناراحت شدند. یک روز حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یکی از آنها را صدا زدند و فرمودند: اینقدر از علی بیزار نباش، آن شخص گفت: دستِ خودم نیست! حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: کسی که مادرش او را درست تربیت کرده باشد علی را دوست دارد، کسی که مادرِ خوبی داشته باشد که لایق باشد علی را دوست دارد، اگر بغضِ علی و دشمنی با او دستِ خودت نیست یا مشکلِ ژنتیکی داری، یعنی یک جای کارِ تو آسیب خورده است، یعنی اصلاً در کارخانه اشتباه شدهای، یا اینکه تو را درست تربیت نکردهاند.
اینطور نیست که ما شیعیان این موضوع را نقل کرده باشیم، غیرشیعیان هم فراوان گفتهاند، این موضوع در بینِ خوبها به یک علامت تبدیل شد. اگر یک مردی با همسرِ خود دعوا میکرد و مثلاً میخواست ببیند که آیا او زنِ خوبی هست یا نه، آیا بچه را خوب تربیت میکند یا نه، آیا مادرِ خوبی هست یا نه، آیا این شخص زنِ زندگی هست یا نه، در تاریخ از این موارد زیاد نقل شده است که فرزندِ خود را بغل میکرد و مقابلِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میایستاد، از آن بچّه میپرسید که آیا آن آقا را دوست داری یا نه؟ اگر میگفت دوست دارم میفهمید که مادرِ او لیاقتِ تربیت کردن دارد و باید کفِ پای مادری که بتواند فرزندِ خود را به محبّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه تربیت کند روی چشم گذاشت، زمانِ خودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور بود، و هر کسی که میگفت دوست ندارم، خیلی از اوقات آن مرد برمیگشت و بچه را به آن مادر میداد و خداحافظی میکردند و میگفت به خانهی پدرت برو که نمیشود با هم زندگی کنیم.
زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور بود، اصلاً محبّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه علامتِ سلامتِ آدم بود.
الآن مثلاً برای اینکه بفهمند کسی کرونا دارد یا ندارد میگویند برو و تست بده، بیماری کرونا تست دارد، بیماری قلبی تست ورزش دارد، نوار قلب میگیرند، تستِ علامتِ پاک بودن و سلامت و اینکه آیا میتوانی مسیرِ خودت را به سمتِ خوبی بروی یا نه «محبّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه» است، اگر کسی نمیتواند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را دوست داشته باشد و عاشقانه به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مهر بروزد باید برگردد و خود را درمان کند، درمان هم دارد، بخشی از آن درمان دارد که ان شاء الله در فصلهای آینده خواهیم گفت.
ان شاء الله هیچ کدام از شما در طول زندگیتان نبینید که مادرتان در بسترِ بیماری نشسته است، آدم هرچه بازیگوش هم باشد اگر ببیند مادر در بستر بیماری قرار گرفته است دیگر حال و حوصلهی کاری را ندارد، مخصوصاً اگر حالِ مادر وخیم بشود، یک طوری که دیگر انسان احساس کند که ممکن است مادر هر لحظه نباشد، بنده یک تجربهی کوچکی شبیه به این موضوع دارم که باید زمانِ دیگری بگویم، هر مرتبه که انسان نگاه میکند ممکن است در ذهنِ او بیاید که احتمال دارد این آخرین مرتبهای باشد که مادرِ خود را نگاه میکنم، ان شاء الله هیچ کدام از شما چنین تجربهای پیدا نکنید، اگر خدای نکرده اینطور بشود بچهها از دورِ بسترِ مادر بلند نمیشوند، اصلاً به جای دیگری نمیروند، نمیخواهند فرصت را از دست بدهند، اصلاً نمیتوانند دل بِکَنَند، مخصوصاً اینکه وضعِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آنقدر وخیم شده بود که دیگر توانِ نشستن نداشتند، صدای ایشان هم جوهره نداشت، یعنی اگر صحبت میکردند اطرافیان نمیشنیدند، نزدیک به مادر مینشستند…
این مطلبی که عرض میکنم در منابع اهل سنّت هم آمده است، روز آخر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به دو دلیل این کاری که عرض خواهم کرد را انجام دادند، یکی برای اینکه شاید فرزندانشان آن لحظه را نبینند از خانه بیرون بروند، یکی هم برای اینکه دستتنهاییِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در شب را میدانستند، خودشان میخواستند کمک کنند، بدنِ مبارکِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دائماً خونریزی داشتند، به کمکِ خادمشان بدنِ مبارکشان را که طاهرِ طُهرِ مطهّر بود، نیاز نداشت، اما به سنّتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خونها را شستند، برای اینکه میدانستند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شب دستتنها هستند، به کمکِ خادم لباسِ بچّهها را عوض کردند، نمیدانم شاید دست به سرِ آن بزرگواران کشیدند، شاید اینها را برای مرتبهی آخر به آغوش کشیدند، بعد از چند روز که افتاده بودند به حالتِ نیمهنشسته درآمدند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حدود شش هفت سال سن داشتند، همینکه دیدند مادر حالتِ نیمهنشسته پیدا کردهاند گفتند به مسجد میرویم و دو رکعت نماز شکر میخوانیم…
اصلاً چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میخواستند اینها از خانه بیرون بروند؟… همینکه از خانه بیرون رفتند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به خادمشان فرمودند که بسترِ من را رو به قلبه کن و یک پارچه روی صورتِ من بکش، از من فاصله بگیر، چند لحظه که گذشت برگرد و من را صدا بزن، اگر دیدی جوابِ تو را نمیدهم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را خبر کن…
خادم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میگوید که من عقب ایستادم و دلم شور میزد، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم به مسجد رفته بودند، همینکه چند لحظه گذشت آمدم این روبند را کنار زدم دیدم چشمانِ مبارکشان را بستهاند و یک دستِ خویش را هم روی صورت مبارکشان گذاشتهاند… برداشتِ من این است شاید برای اینکه اگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آمدند و روبند را کنار زدند صورتِ ایشان را نبینند… یک دست روی صورت بود… خادم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میگوید که من صدا زدم، «یا بنت رسول الله»، «یا فاطمه الزّهراء»… دیدم پاسخی نمیدهند، چشمها بسته است و رنگ سپید شده است، روبند را برگرداندم و متحیّر بودم که چکار کنم، ناگهان این دو آقازاده یعنی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه وارد شدند… ان شاء الله خدای متعال هیچیک از شما را ناامید نکند، توقع داشتند مادر را نشسته ببینند، همینکه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نگاه کردند دیدند مادر خوابیده است و پارچه هم روی صورت ایشان است، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به خادمِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: فکر نمیکردم که مادر الآن خواب باشد، وقتی هم بخوابند مسلّماً ملحفه را روی سر نمیکشند، خادم که هُل شده بود گفت: «ماتَت اُمُّکُما فاطِمَه»… مادرتان از دنیا رفت…
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آرام آرام آمدند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پشتِ سرِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آرام این ملحفه را کنار زدند، مادر را نگاه کردند که اینطور آرام خوابیده است، خیلی آرام یک مرتبه صورتِ مادر را بوسیدند، چون این صورت تا دقایقی قبل درد میکرد، آرام بوسیدند، بعد عرض کردند: «کَلِّمینی یَا اُمّاه»[۶]، مادر! با من حرف بزن، من پسرت حسن هستم… قلبم از سینهام در حالِ بیرون آمدن است، وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پاسخ ندادند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه برگشتند و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نگاه کردند، یعنی حسین جان! تو بیا که شاید پاسخِ تو را بدهد، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند، صورتِ خویش را کفِ پای مادر گذاشتند، صدا زدند: «یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی»…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴.
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸.
[۴] سوره مبارکه حجرات، آیه ۲ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ)
[۵] بحارالانوار، جلد ۳۸، صفحه ۱۵۰ (بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص جَیْشاً وَ اسْتَعْمَلَ عَلَیْهِمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ(ع)فَمَضَی فِی السَّرِیَّهِ فَأَصَابَ جَارِیَهً فَأَنْکَرُوا عَلَیْهِ وَ تَعَاقَدَ أَرْبَعَهٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ص فَقَالُوا إِذَا لَقِینَا رَسُولَ اللَّهِ ص أَخْبَرْنَاهُ بِمَا صَنَعَ عَلِیٌّ وَ کَانَ الْمُسْلِمُونَ إِذَا رَجَعُوا مِنْ سَفَرٍ بَدَءُوا بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ ثُمَّ انْصَرَفُوا إِلَی رِحَالِهِمْ فَلَمَّا قَدِمَتِ السَّرِیَّهُ فَسَلَّمُوا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَامَ أَحَدُ الْأَرْبَعَهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَمْ تَرَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَنَعَ کَذَا وَ کَذَا فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ثُمَّ قَامَ الثَّانِی فَقَالَ مِثْلَ مَقَالَتِهِ فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ قَامَ إِلَیْهِ الثَّالِثُ فَقَالَ مِثْلَ مَقَالَتِهِ فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ قَامَ الرَّابِعُ فَقَالَ مِثْلَ مَا قَالُوا فَأَقْبَلَ إِلَیْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْغَضَبُ یُعْرَفُ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی)
[۶] بحارالانوار، جلد ۴۳، صفحات ۱۸۶ و ۱۸۷ (لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاهُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَى النَّبِیَّ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ بِکَافُورٍ مِنَ الْجَنَّهِ فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَ ثُلُثاً لِعَلِیٍّ وَ ثُلُثاً لِی وَ کَانَ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً فَقَالَتْ یَا أَسْمَاءُ ائْتِینِی بِبَقِیَّهِ حَنُوطِ وَالِدِی مِنْ مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَضَعِیهِ عِنْدَ رَأْسِی فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتِ انْتَظِرِینِی هُنَیْهَهً وَ ادْعِینِی فَإِنْ أَجَبْتُکِ وَ إِلَّا فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِی فَانْتَظَرَتْهَا هُنَیْهَهً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى یَا بِنْتَ أَکْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ یَا بِنْتَ خَیْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا یَا بِنْتَ مَنْ کَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَکَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَتْ عَلَیْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ تَقُولُ فَاطِمَهُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِیکِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِیهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ السَّلَامَ فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالا یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَهِ قَالَتْ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَهً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّهً وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی قَالَتْ وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَى أَبِیکُمَا عَلِیٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّکُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا کَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُکَاءِ فَابْتَدَرَهُمَا جَمِیعُ الصَّحَابَهِ فَقَالُوا مَا یُبْکِیکُمَا یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَبْکَى اللَّهُ أَعْیُنَکُمَا لَعَلَّکُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّکُمَا فَبَکَیْتُمَا شَوْقاً إِلَیْهِ فَقَالا لَا أَ وَ لَیْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِیٌّ عَلَى وَجْهِهِ یَقُولُ بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّى فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِک.)
پاسخ دهید