سومین جلسه «کارگاه آشنایی با علوم حدیث» استاد کاشانی روز سه شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار گردید که مشروح آن تقدیم می شود.
- قدیمیترین مصدر ماجرای حضرت زهرا سلام الله علیها
- بحث در انواع علوم حدیث
- بیتوجّهی به منبع اصلی کتب چاپ شدهی امروز
- اهمّیّت نسخه در بحثهای روایی
- حذف اسامی در برخی نسخهها
- لزوم تلاش برای تصحیح آثار
- مسئلهی امام زمان علیه السّلام در کتاب کمال الدّین
- اهمّیّت تعریف امامت در بحث مهدویت
- کامل الزیارات بهترین منبع زیارات ائمّه علیهم السّلام
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
قدیمیترین مصدر ماجرای حضرت زهرا سلام الله علیها
یک جمله عرض کنم، اسم یکی از قدیمیترین مصادر تاریخی اهل سنّت «وقعه الصّفین» است، برای نصر بن مُزاحم مِنقری است، البتّه منظور من به جای اهل سنّت شیعه بود. البتّه او چطور شیعهای است، شیعهی اعتقادی است یا نه محلّ بحث است. سال ۲۱۲ از دنیا رفته است، لذا خیلی مصدر قدیمی است. شاید قدیمیترین کتابی که چاپ شده و در آن ماجرای حضرت زهرا سلام الله علیها را اشاره کرده است، از قدیمیترینها این کتاب باشد.
ذیل این مطلب که بین محمّد بن ابیبکر و معاویه مکاتباتی مطرح شده است، معاویه در نامهای که به محمّد بن ابیبکر مینویسد میگوید: ما بودیم «وَ أَبُوکَ مَعَنَا»[۴] پدر تو هم با ما بود، «نَرَى حَقَّ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ لَازِماً» ما میدانستیم حق علیّ ابن ابیطالب بر ما لازم است. «وَ فَضْلَهُ مُبَرَّزاً» فضل او هم بر ما مبرّز و آشکار بود. منتها «فَکَانَ أَوَّلَ مَنِ ابْتَزَّهُ حَقَّهُ أَبُوکَ وَ فَارُوقُهُ» اوّلین کسی که حقّ علی ابن ابیطالب را پایمال کرد پدر تو و فاروق او بود. «وَ لَمْ یُطْلِعَاهُ عَلَى سِرِّهِمَا» آنها علیّ ابن ابیطالب را از اسرار خود باخبر نمیکردند و در هیچ مسئلهای با او کار نمیکردند.
بعد یک عبارتی دارد که این عبارت را کمتر شاید دیده باشید، میگوید: «فَهَمَّا بِهِ الْهُمُومَ». مثنّی یعنی «أَبُوکَ وَ فَارُوقُهُ»، خیلی بر او غم وارد کردند. «وَ أَرَادَا بِهِ الْعَظِیمَ»، و اراده کردند که کار عظیمی با او بکنند. «حَتّی فَبَایَعَ» تا اینکه مجبور شد بیعت کند. این «فَهَمَّا بِهِ الْهُمُومَ، وَ أَرَادَا بِهِ الْعَظِیمَ» چیست که در مصدری با این قدمت نقل شده است؟ یعنی اگر ده سال پایانی عمر خود ننوشته باشد این مصدر در قرن دو نوشته شده است. «فَهَمَّا بِهِ الْهُمُومَ وَ أَرَادَا بِهِ الْعَظِیمَ».
- ایشان سنّی است یا شیعه؟
– اهل سنّت میگویند این شخص شیعه است، شیعیان هم ایشان را شیعهی اعتقادی نمیدانند. چون همین تعریف شیعه –شاید یک وقتی به آن ورود پیدا کردیم- یکی از مسائل مهمّ علم حدیث این است که شیعه کیست، سنّی چه کسی است، غلوّ چیست؟ اینها مسائل اصلی علم حدیث است. چرا؟ چون با همینها راوی مورد پذیرش و عدم پذیرش واقع میشود. این را به عنوان ورودیهی بحث گفتم، در آستانهی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم.
وقتی که میگوییم علوم حدیث، علوم مختلفی را شامل میشود. بعد از اینکه میگوییم حدیث چیست، آن کتاب هم سعی کرده است این کار را انجام بدهد. بعد وارد شده است که حدیث حجّت است یا نه؟ به نظر ما اشتباه کرده است که اصلاً در این موضوع وارد شده است. چون بحث اصولی است و مفصّل سر جای خود بحث میشود، اینجا لزومی ندارد که ما… ما از این مباحث استطرادی خیلی ضربه خوردهایم. تیتر بزند در مورد این موضوع در اصول بحث میکنیم. گاهی طلبه یک سال روی این موضوع کار میکند، ایشان دوباره در این قسمت آمده است چهار دلیل آورده است که سنّت حجّت است یا نه.
بعد از این، حدیث علومی دارد، یکی از مهمترینها و مغفولترینها تاریخ حدیث است که بحث جلسهی پیش ما تاریخ حدیث بود. متأسّفانه وقتی میگوییم تاریخ حدیث هر چه کتاب تاریخ حدیث تقریباً داریم مجموعاً فهرستی از محدّثان است، نه تاریخ حدیث. اینکه فلان محدّث بود، بعد از او فلانی بود، بعد از او فلانی بود و… مثل اینکه بگویند در تاریخ انقلاب اسلامی اوّل شورای انقلاب بود، بعد بازرگان بود، بعد بنیصدر بود، بعد رجائی، آیت الله خامنهای، هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد، روحانی بود. این که تاریخ نشد، اینکه فهرست پشت سر هم لیست کردن است. چه اتّفاقاتی افتاد؟ چه اتّفاقی افتاد که بازرگان آمد؟
تاریخ کشف صیرورت است، یعنی چه اتّفاقی افتاد که از نقطهی الف به نقطهی ب رفتیم؟ چه عاملی باعث این حرکت شد؟ شبیه آن را ما در موضوع بحث اختلاف حدیث جلسهی پیش مطرح کردیم که فضای آن متفاوت بود. یکی از مهمترین مباحث، تاریخ حدیث است. ضمن تاریخ حدیث بحث محدّثان هم پیش میآید. بین مکاتب حدیثی تفاوت وجود دارد، تفاوت بین مکاتب حدیثی یعنی تفاوت بین مکاتب کلامی.
محدّثین اقلیمی هستند، کما اینکه حتّی فلسفه هم اقلیمی است. میدانستید کشور روسیه فیلسوف ندارد، یعنی فیلسوف ویژه ندارند. آلمان یک مدل فلسفه دارد، کانت و هگل و هایدگر، فلسفههای سخت دارند. فلسفهی انگلیس تجربی است، یک فضای دیگر است. فضای آمریکا پراگماتیسمی است. ببینید اقلیمی است. محدّثین هم همینطور بودند، مدارس مختلف اقلیمی بوده است. قم برای خود یک مکتب بوده است. مکتب چیست و فرق آن با مدرسه چیست، به اینها کاری ندارم. امّا با هم تفاوتهایی داشتند.
حاصل اینکه مدرسهی قم حرفهایی داشته و مدرسهی بغداد حرفهایی داشته و مدرسهی کوفه حرفهایی داشته، اخیراً دار الحدیث سه جلد کتاب منتشر کرده است، در این نبود منبع این کتابها خوب هستند. در حالی که این کتابها کاری که باید انجام بدهند هنوز انجام ندادهاند. مدرسهی کلامی قم و مدرسهی کلامی بغداد و مدرسهی کلامی کوفه. این مدرسهی کلامی چه ربطی به حدیث دارد؟ مؤاخذ آنها حدیث است و نگاه آنها به حدیث باعث شده است که تفاوتهایی پیدا کنند.
یکی از علوم حدیث تاریخ حدیث است که اقلیمشناسی میکند، حدیثشناسی میکند، محدّث شناسی میکند، جریان را بررسی میکند. گاهی یک حدیث در یک محلّهای دعوا درست کرده است. چطور نقد پیغمبر آری یا نه، دعوا درست میکند، کربلا درس مذاکره است یا نه دعوا درست میکند، مثلاً امام حسین علیه السّلام به شهادت خود علم داشتند یا نه، شهید جاوید دعوا درست میکند، یعنی یک موضوعی، یک مسئلهای ناگهان میشود…
مثلاً در اهل سنّت مسئلهی خلق قرآن دعوا درست میکند، مسئلهی تجسیم دعوا درست میکند، بعضی از روایات دعوا درست میکرد، جریان درست میکرد. رد و نقد و بحث و اینها مسئله میساخته است. یکی از علوم حدیث، تاریخ حدیث است.
یکی دیگر از علوم حدیث علم رجال است که به شناخت راوی میپردازد. یکی دیگر از علوم حدیث علم درایه است که به حکم راجع حدیث و بررسی کلّیّت سند و متن میپردازد. علم رجال نمیگوید که این سند معتبر است یا نه، میگوید این راوی کیست. در واقع علم رجال از جهتی وسیلهای است… البتّه علم رجال فواید خیلی زیادی دارد، این یک قسمت از آن را دارم در فضای علوم حدیث میگویم. فقط برای علم درایه فایده دارد که این راویها را بررسی کند، در علم درایه شما بررسی کلّی راجع به کلیّت متن و سند داشته باشید.
علم غریب الحدیث داریم، علمی است که در آن الفاظ، مشکل هستند. لغتنامههای زیادی هم برای اینها نوشته شده است، مثل النهایه، کتاب به اسم «غریب الحدیث فی بحار الانوار» چاپ شده است. یعنی روایات غریب الحدیث بحار را درآوردهاند. روایات غریب الحدیث، الفاظِ مشکل دارد. منظور از آن این است که لفظ بحث دارد، حدیث مشکل نیست، لفظ سخت است.
- یعنی زیر مجموعهی درایه است؟
- همهی اینها در مجموعه زیر مجموعهی علوم حدیث حساب میشود. حدیث از جهت تاریخ، علم تاریخ حدیث میشود، از جهت سند علم رجال، علم درایه، علم علل میشود. علم علل که ما بیشتر ضمن فقههای خود آن را داریم، ولی اهل سنّت جداگانه کتاب زیاد دارند، به عیوب حدیث میپردازد که زیاد ظاهر نیست. یعنی در رجال و درایه خیلی پیدا نمیشوند.
- علّت یعنی چه؟
– علّت یعنی بیماری. یعنی مثلاً فرض بفرمایید که… یادآوری کنید یک جلسه که راجع به علل خواستیم صحبت کنیم، این روایت را ببینید. شما در جلسهی بعد این روایت را از دو کتاب کافی و کامل الزیارات ببینید، سندهای آن هم همینطور، یعنی راویان آن را هم بررسی کنید. یعنی شما با استفاده از منابع حدیثی، مثلاً فرض بفرمایید میخواهید از اساتید خود از منابع رجالی بپرسید، مثلاً از «معجم الرجال» آقای خوئی، از «قاموس الرجال»، از «رجال نجاشی». یکییکی افراد سند را بررسی کنید. اینها ثقه هستند یا نیستند؟ ضعیف هستند یا نیستند؟
روایت این است «مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَهٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی».[۵] در یکی از روایتها ظاهراً «هِیَ» را ندارد، این روایت در فضائل امیر المؤمنین سلام الله علیه است. شما سند کتاب کافی و بصائر الدّرجات را ببینید، این مشق جلسهی بعد است. کافی برای شیخ کلینی است، بصائر الدّرجات برای محمّد بن حسن فروخ صفّار قمّی است، شاگرد امام عسکری صلوات الله علیه هستند، محمّد بن حسن قمی. این روایت را پیدا کنید، سند آن را ببینید، ثقه، ضعیف است یا نه. بعد ببینید این روایت به نظر شما صحیح است یا نیست.
- یعنی با درایه؟
– با درایه با هر چیزی که میخواهید ببینید.
– پس شما این روایت را در کافی و بصائر پیدا کنید، یکییکی این راویها ثقه هستند یا نیستند را بررسی کنید. بعد ببینید در مجموع نظر شما راجع به حدیث چیست، من در آن یک مقدار علم علل را توضیح بدهم.
بحث در انواع علوم حدیث
پس ما در علم حدیث علومی داریم، مثلاً تاریخ حدیث، از جهت بخشهای صدوری، رجال یعنی اینکه این روایت صادر شده است یا نه، درایه، علل. از جهت فهم؛ غریب الحدیث، مشکل الحدیث و فقه الحدیث. هر کدام از اینها برای ما مسئله است. مشق جلسهی بعد ما علل است، به رجال و درایه هم میپردازیم. علل، علّت یعنی دنبال عیوب و عیب، دنبال عیوب حدیث میگردد. غریب الحدیث باید یک جایی باشد و کامپیوتر باشد، من کتابهای غریب الحدیث را هم به شما نشان بدهم و چند تا از احادیث را هم بخوانیم و ببینیم. لغت آن سخت است، لغت آن را متوجّه نمیشویم. مثلاً «کُلُّ شَیءٍ لِإِبنِ آدَم یُفنَى إلا عَجبُ الذَّنَب »، کلمات آن چیزی نیست، ولی در آخر نفهمیدیم چه شد. لغت است، باید لغت معنی شود.
علم مشکل الحدیث، اتّفاقاً لغت آن مشکل نیست، چه چیز آن مشکل است؟ معنا و مفهوم آن خیلی مشکل است. در اهل سنّت مشکل الحدیث را مثلاً ابن قتیبه نوشته است. علوم حدیث در اهل سنّت بیشتر رواج داشته است. در شیعه ما زیاد مشکل الحدیث نداریم، یعنی به حدیث زیاد اهتمام نداریم.
– ما مشکل الحدیث را شاید در همان فقه الحدیث بررسی کردهایم، خیلی از مسائل را در فقه الحدیث بررسی کردهایم.
– ما فقط وقتی حدیث میگوییم میگویید فقه، یعنی باقی اهمّیّت ندارند، اینکه نیست. حدیثهای ما فقط فقهی نیستند. مرحوم عالم خبیر، مرحوم سیّد عبدالله شُبَّر که طلبههای بعضی از مدارس کتاب اخلاق او را کتاب درسی میخوانند. یک کتاب اخلاق دارد، اخلاق شبّر است، بعضی از جاها کتاب درسی است، اینجا نمیدانم بوده یا نه. یک تفسیر یک جلدی دارد، خیلی تفسیر خوبی است. آنهایی که دنبال این هستند یک جلد تفسیر داشته باشند قرآن میخوانید، پیشنهاد حقیر این است که تفسیر شبّر بخوانید، یک جلد است. وسط، قرآن است حاشیهی آن تفسیر است، وقت نداشته است که حرف بزند، نکات خوبی دارد، یک جلد هم بیشتر نیست. یک جلد قرآن است، فونت آن به صورتی است که شما بتوانید آن را تلاوت کنید.
- ممکن است، ولی شبّر آمده یک آیه را در وسط آورده است، توضیحات را کنار گذاشته است. ایشان یک کتاب به اسم «مصابیح الانوار» دارد که إنشاءالله یک جلسه از آن مشق میدهم. این یک کتاب دو جلدی است، قدیمی را اعلمی چاپ کرده بود، الآن دار الحدیث هم آن را چاپ کرده است.
این «مصابیح الانوار» چند تا روایت مشکل را بحث کرده است. مثلاً «عُلَمَاءُ أُمَّتِی أَفضَل مِن أنبِیاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ»[۶] یعنی چه؟ مشکل الحدیث یعنی این. یعنی هیچ لفظ سختی ندارد، «عُلَمَاءُ أُمَّتِی أَفضَل مِن أنبِیاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ» یعنی فارسها هم میفهمند که معنای این چیست. امّا معنای آن چیست؟ این یعنی چه؟
یا مثلاً «لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ».[۷] این اصلاً هیچ لفظ سختی ندارد، حدیث هیچ نکتهی بلاغی، نکتهی فصاحتی، لغت خاص ندارد. «لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ» اگر ابوذر بداند، «مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ» چه چیزی در قلب سلمان است «لَقَتَلَهُ». یعنی «لَقَتَلَ هَذا العِلم» ابوذر را؟ یا «لَقَتَلَ اَبوذَر» سلمان را؟ «لَقَتَلَهُ أَی اَکفَرَهُ»، «کَفَّرَهُ»، مثلاً «جَعَلَهُ مَهدورَ الدَم»، منظور از «قَتَلَهُ» یعنی چون تکفیر میکند میکشد؟ میکشد؟ این چیست؟ مشکل الحدیث این است.
بعداً إنشاءالله هر کسی یکی از این روایات مصابیح الانوار را بخواند، بیاید در پنج دقیقه گزارش بدهد، بگوید این روایت مشکل بود، اشکال فهم اینجا بود، آقای شبّر به این صورت حل کرده است. این بحث واقعاً خیلی جا دارد.
– واقعیّت این است که فقط ایشان مشکل الحدیث دارد. تعدادی کم دیگر هم هستند که شرح احادیث مشکل نوشتند، ولی در مجموع خیلی کم است.
- یعنی در شیعه فقط ایشان نوشتند؟
- ببیند کتاب مشکل الحدیث، وقتی میگوییم مشکل الحدیث، توقّع این است که مشکل الحدیثها را بیاورد، این کار را نکرده است. دو جلد، نزدیک هزار و ۲۰۰ صفحه چاپ شده است، مشکل الحدیث دارد. یک تعدادی روایت، کمتر از ۲۰۰ روایت است که بحث کرده است. کسی به این شکل کار نکرده است، وگرنه ما روایات تک داریم که افرادی کار کرده باشند یا به قول آقا ذیل فقه الحدیث آوردهاند. بیشتر فقه الحدیثهای ما فقهی است، وگرنه تمام شروح احادیث فقه الحدیث میشود. در واقع تفسیر فقه الحدیث است. قرآن احسن الحدیث است، شرح آن فقه الحدیث میشود، یعنی فهم آن. این فقه الحدیث از جهت اینکه ما فقه داریم وضع آن بهتر از بقیّه است، ولی از جهت انضباط وضع آن خوب نیست، یعنی منضبط نیست.
در این زمینه یک آقایی به اسم سیّد علی دلبری که الآن دارند درس خارج در دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد تدریس میکنند، یک کتاب خوبی هم در رجال دارند که برای مقدمّات رجال خوب است. اسم پایاننامهی دکتری ایشان «آسیبشناسی فهم حدیث» است. این آسیب شناسی فهم حدیث ذیل فقه الحدیث است، این شاید بهترین کتاب فقه الحدیث ما در موضوع فقه الحدیث باشد.
– ببینید علما در بحثهای فقهی فقه الحدیث بحث کردهاند، به صورت منضبط فقه الحدیث زیاد نداریم، چند تا داریم، در آن چند تا این بهتر از بقیّه است.
وقتی میگوییم علوم حدیث، یعنی علومی که به متن، سند، لغت، مفهوم، رجال سند، اشکالات در متن و اینها میپردازد. تقریباً اینها علوم حدیث است، همانطور که دیدید اگر ما بخواهیم واقعاً این بحثها را مطرح کنیم ۴۰۰ سال طول میکشد. منتها بنای ما بر این است که با هم به صورت کاربردی یک بحثهایی داشته باشیم، صرف تئوری نباشد. لذا بنای ما بر این است که شما کتب اصلی حدیثی ما را حداقل یک بار به دست بگیرید. برای همین هم سعی میکنم متنوع باشد، در جلسهی قبل بصائر الدّرجات باشد، این جلسه کامل الزّیارات و کمال الدّین باشد. منابع اصلی خود را یک دور، مثل یک موضوع کوتاه ورق بزنیم، مثالها را کاربردی بحث کنیم.
حالا برگردیم، چرا کمال الدّین نوشته شده بود؟
- چون مردم دچار شبهه شده بودند.
- متن آن را بخوانیم.
- ایشان در چه قرنی هستند؟
- ایشان شاگرد حضرت امام عسکری سلام الله علیه بوده است، قرن سوم، از مشایخ کلینی است. ببینید بحث مفصّل است، به کتاب برسیم یک مقدار راجع به بصائر توضیح میدهم.
بیتوجّهی به منبع اصلی کتب چاپ شدهی امروز
اسم آن را گفتید میگویم. بنیاد امامت یک کتابی به عنوان شناخت بصائر الدّرجات منتشر کرده است، یک آقایی در فرانسه ۲۱ سال فقط روی بصائر الدّرجات کار کرده است و مقالهای نوشته است و یک نفر هم آن را نقد کرده است. اینها از آن تأسّفهایی است که مذاق آدم را تلخ میکند. یک نفر ۲۱ سال روی بصائر کار کرده است، یک مقالهی ۵۰ صفحهای هم دارد.
یکی از آن مقالات در مجلّهی امامت پژوهی بنیاد امامت چاپ شده است. منابع ما خیلی جای بحث دارد، یعنی خیلی کار برای آن میشود انجام داد. چرا باید یک نفر در فرانسه کرسی کوربن شناسی سوربن را در دست داشته باشد، شاگرد اصلی کوربن است، ما بگوییم کوربن شیعه بود، از این قصّهها که دوست داریم تعریف کنیم. کرسی کوربن بعد از او به ایشان رسیده است، جالب است که به شما بگویم ایشان ایرانی است، ولی جزء مستشرقان فرانسوی محسوب میشود، چون مبانی ایشان، مبانی شیعی نیست، مبانی پژوهش با روش تحقیقی است که به آن پدیدار شناسی میگویند و ایشان در فرانسه بحث میکند، اسم ایشان محمّد علی امیر معزّی است. کتابهای زیادی هم دارد، یک کتاب او را به عنوان «تشیّع» نشر نارمک چاپ کرده است، ۵۰۰، ۶۰۰ صفحه است. یکی دیگر هم به زودی ترجمه میشود. من او را ایرانی شیعه نمیدانم، او را مستشرق فرانسوی میدانم.
- به آن معنا باوری ندارد، ولی از جهت تحقیقی آدم بزرگی است و آثار او… ۲۰۰۹ کتاب القرائات سیّاری را ایشان کار کرده است. در واقع مهمترین اثر خطرناکی که روی اثبات تحریف نزد شیعه است، همین کتاب است. ایشان در سال ۲۰۰۹ با یک اسرائیلی به نام اِتان کُلبِرگ که او هم آدم بسیار خبرهای در امور تشیّع است، این دو نفر با هم مقدّمهای نوشتند که ۲۷۰ و خردهای صفحه است و آن کتاب را چاپ کردند. آنها به شدّت دارند روی ما کار میکنند.
- موضوع کتاب در مورد چیست؟
- در مورد تحریف قرآن است. سیّاری از مشایخ کلینی است که ۷۰۰ روایت در تحریف قرآن دارد.
- از نظر او قرآن تحریف شده است؟
– از نظر او قرآن تحریف شده است، این کتاب را چاپ کردند و این کتاب مستمسک خوبی برای اثبات تحریف نزد شیعه است، سال ۲۰۰۹ چاپ شده است.
میخواهیم کتابهای مختلف مثل بصائر الدّرجات را ببینید. حالا به مقدمّه برگردیم آقای شیخ صدوق رحمه الله علیه به یک دلیلی «کمال الدین» را نوشته است. خود این که کمال الدّین است یا اکمال الدّین است، بین اهل تحقیق بحث است. فعلاً به ما ربطی ندارد، چون میخواهیم زود بگذریم.
- ما یک مشکل بزرگی که داریم این است که مثلاً ما میرویم نهج البلاغه را میخوانیم، اصلاً توجّه نداریم این کتابی که تایپ شده است چه کسی تایپ کرده است، چه کسی از روی چه چیزی تایپ کرده است. بین این نهج البلاغه و آن نهج البلاغه گاهی پنج خطبه فرق است. یک مطلبی در نهج البلاغه به عنوان سخنرانی آمده است، مثلاً در خطبهی ۵ نهج البلاغه سخنرانی است، مثلاً در کتاب «احتجاج طبرسی» به عنوان نامهی امیر المؤمنین صلوات الله علیه به ابوبکر آمده است. نامه است یا سخنرانی است؟ مخاطب یک نفر است یا عموم است؟ در جمع گفته شده است یا خصوصی؟ خیلی فرق دارد.
خیلی مهم است که این کتاب را چه کسی نوشته است؟ این نسخه را از کجا نوشتهاند؟ متأسّفانه از آن اموری که قدیمها طلبهها خیلی خبر داشتند و الآن کمتر به آن واقف هستند این امور است که اصلاً اصل این کتاب چه چیزی بوده است؟ مثلاً فرض بفرمایید اگر من به شما بگویم خیلی از کتابهایی که الآن منتشر میشود شما بروید نسخههای اصلی آن را ببینید متن خیلی جاهای حسّاس آن ممکن است به آن شکل نباشد شما تعجّب میکنید. بعد یک نفر بیاید یک شبههای مطرح کند تقریباً چیزی باقی نمیماند. لذا این مهم است که اصل این کتاب کجا است؟
چرا ما اهتمام نداریم؟ چون اصلاً خبر نداریم که این چه اهمّیّتی میتواند داشته باشد، این نسخه چه اهمّیّتی دارد. نسخههای احادیث ما برای زمان بعد از صفویه است یا قبل از صفویه است؟ این در تاریخ تشیّع، از جهت اعتبار شیعه چه اهمّیّتی دارد؟ کجا گفتهاند این کتاب کمال الدّین برای شیخ صدوق است؟ نسخهی آن کجا نگهداری میشود؟ قابل اعتنا هست یا نیست؟ اینها بحثهای مهمّی است.
ما داشتیم طرف کتاب نوشته است، یک جایی هم پاورقی زده است که این قسمت یک مطالبی بود که من به مصلحتی آن را نمیآورم، بعد مثلاً ۳۰۰ صفحه حذف کرده است. از یک کتاب ۳۰۰ صفحه حذف کرده است، شما اگر دسترسی به نسخه نداشته باشید فکر میکنید این همان کتاب است، ولی این همان کتاب نیست، این نصف آن کتاب است. آدمی که داشته آن را تصحیح میکرده یک جاهایی از آن را حذف کرده است.
یا گاهی یک کلمه همه چیز را عوض میکند. مثلاً روایاتی که در شیعه مبنی بر ترور پیغمبر است در چاپها خیلی وقتها به هم ریخته است، دو کلمهی آن افتادگی دارد. بنده نمیخواهم بگوییم حتماً پیغمبر شهید شده است، برای چه نسخه را دستکاری میکنید؟ اگر این فضا از بین برود طلبه میگوید چاپ این «لمعهای» که دارم میخوانم خوب است یا نه؟ این لمعهی شهید است یا معلوم نیست برای چه کسی است؟ کجا چاپ آن بهتر است؟ این رسائل شیخ انصاری است یا نه؟
دیدید به قم میروید بعضی میگویند همان فرمونی را بیاور؟ مشکل ندارد، اعتماد ندارد. مثلاً میگوید این چاپ را فلان عالم رفته و نسخه را دیده و نوشته است، چاپ دیگر را معلوم نیست چه کسی این کار را انجام داده است. اهمّیّت این در بحثهای حدیثی بیشتر است. نهایت این است که آنجا شیخ انصاری اشتباه کرده است، شهید اوّل اشتباه کرده است، خیلی اهمّیّت ندارد. برای علاقمندان و اهل علم اهمّیّت دارد، ولی برای بقیّه خیلی اهمّیّت ندارد.
اهمّیّت نسخه در بحثهای روایی
امّا در بحثهای روایی کاملاً اثر دارد، اصلاً معنا عوض میشود. مثلاً فرض بفرمایید روایتی در کتاب «مسترشد» طبری و «غارات» ثقفی، در کتب اهل سنّت هم «شرح ابن الحدید» و «الامامه و السیاسه» منسوب به ابن قتیبه آمده است. ظاهر آن این است که این کتاب در نامهای است که امیر المؤمنین صلوات الله علیه خصوصی راجع به سقیفه به بعضی از اصحاب نوشته است. شما احساس میکنید در متن تقیّه شده است. بعد میگویند نامه خصوصی است جای تقیّه ندارد. همین متن یک نقل در کتاب الرّسائل کلینی دارد. شیخ کلینی کتاب الرسائل نوشته است به دست من و شما نرسیده است، کافی رسیده است رسائل نرسیده است.
مرحوم سیّد بن طاووس داشته برای پسر خود وصیّت میکرده است. سیّد بن طاووس یک آدم ویژهای است، خیلی مرد بزرگی است، حواس او خیلی به کتابهای شیعه بوده است. به پسر خود میگوید: این کتاب الرّسائل شیخ کلینی ممکن است به دست آیندگان نرسد، سالها هم هست که به دست خیلی از علمای ما نرسیده، من یک نسخه از این دارم، حالا که دارم این یک حرف مهمّی است که میخواهم در وصیّتنامه این را به تو بگویم. اسم وصیّت نامهی سیّد بن طاووس چیست؟ «کَشفُ المَحَجَّه لِثَمَرَهِ المُهجه» است، ترجمه هم شده است. خیلی کتاب خوبی است. یک پدر عالم جمال السّالکین برای پسر خود که او را دوست دارد یک وصیّت نوشته است. «کشف المحجه لثمره المهجه»، برای میوهی دلم، کشف راه، طریق گشایی برای میوهی دل خود.
خیلی کتاب جالبی است، بالاخره یک پدر دلسوز عالم جمال السالکین، امام زمان دیده، برای پسر خود یک چیزهایی نوشته است. این کتاب خیلی جالب است، یک همین است میگوید: پدر جان، من این کتاب الرّسائل کلینی را دارم، دست خیلی از علمای ما نرسیده است، این احتمالاً سال بعد گم میشود. چون الآن شما فرض کنید در کتابخانهی خود یک کتاب دارید، الآن فضای مجازی است و همه جا پخش میشود، این حسّ شما کم است. ولی نسخ خطی، نسخی که کمیاب هستند، ما همین الآن کتابهایی که صد سال پیش چاپ شدند را نداریم. گاهی شده برای یک کتابی که ۵۰ سال پیش چاپ شده است، مثلاً «دراسات اللّبیب» برای محمّد معین تَتَوی است با تحقیق عبد الرّشید نعمانی، ۱۹۵۲ چاپ شده است، تقریباً ۷۰ سال پیش. من سالها میگشتم تا در کتابخانهی آیت الله مرعشی نجفی یک نسخه پیدا کردم، خیلی زحمت کشیدم تا یک کپی از آن گرفتم.
این کتاب برای سال ۱۹۵۲ است، حالا کتاب برای ۱۹۰۰ است، کتاب برای ۱۳۰۰ قمری است، برای ۱۲۸۰ قمری است. الآن نیست. کتاب «استقصاء» مرحوم میر حامد حسین را شما بگردید ببینید در بازار پیدا میکنید، چاپ شده است، ولی نیست. بعد از یک مدّتی اگر اینها در کتابخانههای مهمّ دولتی یا آستان قدس نگهداری نشود از بین میرود و ممکن است یک روز یک نفر در ترکیه، در آلمان، در فلان جا…
مثلاً در فهرست کتابخانهی آلمان نوشتند کتاب مقتل بنی امیّه ابومخنف شمارهی فلان نگهداری میشود، باید بروید آن را پیدا کنید. بنده دو هفته پیش قم در دفتر یکی از محقّقین به نام بودم. داشت فهرست کتابخانهی برلین را به من نشان میداد، همین که ورق میزدیم… چون مثلاً فهرست را کسی در سال ۱۸۵۰ نوشته است، من تعجّب کردم، نوشته است «مقتل بنی امیّه لِأَبی مخنف». این اگر راست باشد نمیشود بر آن قیمت گذاشت، چه چیزی در آن نوشته شده است؟ برای قرن ۲ است، کتاب برای زمان امام صادق سلام الله علیه است.
مرحوم سیّد بن طاووس میگوید: این کتاب الرّسائل ممکن است به دست آیندگان نرسد و الآن نرسیده است، یک چیزی اینجا است که من به شما بگویم، سلسله سند آن را هم آورده است، ابن ابی عمیر از چه کسی روایت کرده است. میگوید: امیر المؤمنین سلام الله علیه بعد از شهادت محمّد بن ابیبکر بعضی از اصحاب ایشان آمدند سؤال کردند که سقیفه چه بوده است؟ امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام اوّل گفتند: ما عزادار هستیم. بعد یک مطلبی نوشت، گفتم در آن کتابهای دیگر فضا این بود که این کتاب… خود بنده در یکی از سخنرانیها گفتم این روایت در چهار کتاب آمده است که این مخفی است، حضرت میفرمایند: آن را به کسی ندهید. بعد میگفتم خدایا در متن آن چرا تقیّه شده است؟ بعد این عبارت را دیدم. اینجا سیّد از کتاب الرّسائل کلینی میگوید: امیر المؤمنین سلام الله علیه این نامه را نوشتند و فرمودند هر روز جمعه بروید و در نماز جمعه بخوانید، یعنی دیگر مخفی نباشد.
اصلاً میخواهم بگویم گاهی فهم آدم را تغییر میدهد و اتّفاقاً همین میتواند باشد. چون اوّلاً از جهت استنادی کتاب کلینی قدیمیتر از آنها است، بعضی از بزرگان شیعه سلسله سند آن هستند. نکتهی مهمتر این است که متن میتواند تقیّه باشد، چون امیر المؤمنین سلام الله علیه در عموم گفته است. ولی جالب است که میگوید این را هر هفته در نماز جمعه بخوانید، مثلاً به عنوان تکبیر بعد از نماز، هر هفته این سه صفحه را برای مردم بخوانید و اگر کسی اعتراض کرد این طور جواب بدهید. یعنی ممکن است در همین که من تقیّه کردم باز هم یک عدّه اعتراض کنند.
همهی این حرفها را برای چه گفتم؟ برای اینکه آیا این کتاب بصائر الدّرجات کتاب صفّار است یا نیست؟ از کجا بفهمیم این کتاب صفّار است؟ من کتاب دارم نوشته است مقتل نصر بن مزاحم، همین «وَقعَهُ الصِّفین» است، دروغ گفته است. اگر مقتل نصر را پیدا کنید اصلاً نمیشود بر آن قیمت گذاشت. ایشان مقتل هم داشته است.
- رشتهی تخصّصی است، بله، از جهاتی… اوّلاً شاید کتاب برای قرن دو نباشد، نویسنده برای قرن دو است، کتابت ممکن است قرن ۸ باشد. اخیراً آستان قدس بودم یک کتابی که ۴۱۷ و ۴۱۶ و ۴۱۸ نوشته شده بود، شش تا رساله بود، یکی ۴۱۶ بود، دو تا ۴۱۷ بود، یکی ۴۱۸ بود، دو تا هم معلوم نبود چه زمانی نوشته شده است، همان ایّام بود، تاریخ نداشت. اصلاً نمیشود روی این کتاب قیمت گذاشت. یکی صحیفهی سجّادیّه است، با دعای اوّل آن همین صحیفههای ما شروع میشد، فقط آن مقدّمهی صحیفه را نداشت، چون به طریق اهل سنّت است، صحیفهی ما به طریق شیعی است.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ»،[۸] اوّل صحیفه از همانجا شروع میشود، متخصّص تشخیص میدهد که این نوع خط برای چه قرنی است، این کاغذ برای چه زمانی است، رنگ و نوع آن چیست، تشخیص میدهد. امّا ابومخنف برای قرن ۲ است، کتابت ممکن است برای قرن ۹ باشد.
نکتهی بعدی آیا صفّار بصائر الدّرجات داشته است یا نه؟ این بصائر الدّرجات صفّار است یا نه؟ همین مقتل ابومخنف، یک زمانی ظاهراً در قرن ۱۰ یک مقتل ابومخنف جعل شده است. چون ابومخنف آدم مهمّی بوده است یکی به نام ابومخنف یک مقتلی نوشته است، یک چیزهایی هم گفته است. در زمان مرحوم شیخ عبّاس قمی رحمه الله در نجف این را خوب میفروختن، مدام آن را چاپ میکردند و کاسبها آن را میفروختند. شیخ عبّاس رحمه الله علیه در دو تا از کتابهای خود گلایه میکند که این کتاب جعلی است، این کتاب فایده ندارد. بعضی میگویند دیدید شیخ عبّاس ابومخنف را قبول ندارد! نه، شیخ عبّاس ابومخنف را قبول دارد، نمیگویم خیلی قبول دارد، ولی به او خیلی اعتناء میکند، ولی میگوید کتابی که الآن چاپ شده است کتاب او نیست.
حذف اسامی در برخی نسخهها
لذا اینها یک بحثهایی است که اهمّیّت دارد و خیلی هم جذّاب است. کسی یک مقدار در نسخ کار کند اعتماد خود را به این کتابهای چاپی کاملاً از دست میدهد. همین امروز قبل از اینکه من پیش شما بیایم در بحث عبقات یک حنفی به نام ابن ابی الوفاء قرشی یک کتابی به اسم «الجواهر المُضِیَّه فی طبقات الحنفیه» دارد، راجع به حنفیها است. چون به حنفیها در صحیح مسلم و بخاری خیلی ناسزا گفته شده است مثل ما شیعیان با صحیح مسلم و بخاری خوب نیستند، این کتابها را رد میکنند. ایشان یک جایی صحیح مسلم و اهمّیّت آن را از بین برده، اعتبار آن را از بین برده است.
ما سر کلاس بحث کرده بودیم، یکی از دوستان گفت: من سه تا نسخه خطّی دارم. من آن را دیدم، چون یکی از کارهای ما این است که نسخ خطّی را جمع کنیم. سه تا نسخهی خطی از این کتاب را آورد که این مطلب در آن نیست، یعنی دو جلد کتاب، هزار صفحه مطلب، این ۵ صفحه را حذف کرده است. وقتی شما میبینید… این مسئله حسّاس است، اعتبار صحیح مسلم را از بین بردن در نسخهها حذف شده است، در بعضی از چاپها وجود دارد در بعضی از چاپها نیست، در بعضی از نسخههای خطّی وجود دارد، در بعضی از نسخههای خطّی نیست.
- منظور شما نسخههای قدیم است؟
- بله. نمونه به شما بگوییم، مثلاً در کتاب صحیح بخاری داریم که آمدند به خلیفهی دوم گفتند یک نفر، فلانی گفته اگر عمر بمیرد با فلانی بیعت میکنیم، دو تا فلان دارد. این فلانها را بخاری نوشته است؟ یا مستنسخ اسم را برداشته است؟ این خیلی مهم است. رئیس ادارهی مخطوطات آستان قدس میگفت: من رفتم کردستان یک صحیح بخاری ۱۵ میلیون تومان خریدم، هیچ ارزشی نداشت، جز اینکه نوشته بود اگر عمر بمیرد با علی بیعت میکنیم. یعنی به جای فلان، علی نوشته بود.
یک نمونهی دیگر به شما بگوییم در کتاب نهج البلاغه، خطبهی سه: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِی قُحَافَهَ] وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»[۹] این «فُلانٌ» چه کسی است؟ در بعضی از نسخهها این «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِی قُحَافَهَ» است، یعنی ابوبکر «ابْنُ أَبِی قُحَافَهَ».
یا در نهج البلاغه یک خطبهای وجود دارد که ظاهر این است که برای عمر است، به نفع عمر است. «لِلَّهِ بَلَاءُ [بِلَادُ] فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَ دَاوَى الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّهَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَهَ ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ قَلِیلَ الْعَیْبِ»،[۱۰] از او تعریف کرده است. «رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِی طُرُقٍ مُتَشَعِّبَهٍ لَا یَهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ وَ لَا یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی»، دارد از او خوبی میگوید، این «فُلَانٍ» چه کسی است؟ ابن ابی الحدید میگوید: من در نسخهای که سیّد رضی نوشته بود، یعنی من نهج البلاغهی سیّد رضی را دیدم، چه کسی میگوید؟ شارح سنّی ابن ابی الحدید. بالای «فُلَانٍ» عمر نوشته بود. یعنی این فلان عمر است. یکی دیگر شیعه است، میگوید: من یک نسخهی دیگر دیدم بالای «فُلانٌ» نوشته بود سلمان. دقّت میکنید چقدر فرق میکند، این نسخهها اهمّیّت دارند.
البتّه ما راجع به این بحث کردیم که اصل این نسخه چه بوده است، کاری به آن ندارم. برای کسی که میخواهد حدیث کار کند اینکه بیاید یک کتاب چاپی را بردارد و آن را بخواند دور بودن از فضای علمی است. مگر اینکه انسان اطمینان پیدا کند. برای همین است که مثلاً بعضی از آقایان، خدا مرحوم آیت الله تهرانی را رحمت کند، ایشان زمانی که میخواستند کافی بخوانند میفرمودند: چاپ آقای غفّاری را بیاورید من ببینم، من میخواهم فتوا بدهم.
آقای شبیری، این مرجع تقلید بزرگوار یک دور کافی دارد با نسخههای مورد اعتنای خود رفته مقابله کرده است، حاشیه زده است، لذا وقتی بحث میکند نسخهی تصحیح شده را میگوید، این به کنار. آقای شبیری اینطور نیست که در این امور از کسی تقلید کنند، خود ایشان نسخی دارند و نسخی هم دیدهاند، در کتابخانهها جستجو کردهاند. یک دور کافی خود را… بعداً هم با کافی ایشان دار الحدیث چاپ کرد، دار الحدیث که در ۱۵ جلد چاپ کرد از مطالب آقای شبیری استفاده کردند.
آقا مجتبی تهرانی رحمه الله علیه یا نسخهشناس نبودند، یا وقت آن را نداشتند یا علاقهمند نبودند. همینطور نیست، شما یک کتاب را برمیدارید و فتوا میدهید؟! «قال الصادق علیه السّلام»، این را چه کسی تایپ کرده است؟ در آن چقدر اشکال تایپی میبینید؟ آقا مجتبی میفرمودند: من اگر بخواهم روایت بخوانم فتوا بدهم از کافی آقای علی اکبر غفاری را قبول دارم. یعنی یک نفر رفته است کافی را تصحیح کرده است و من او را قبول دارم. اینطور نیست که شما بروید بگویید امالی صدوق دارید؟ قیمت آن چقدر است؟ ارزانتر ندارید؟ میخواهد ببیند کلام معصوم است، لذا چاپ برای او مهم است، این تحقیق چه کسی است؟ محقّق این کیست؟
ما افراد بیدقّت بیسواد داریم، افراد با دقّت، باسواد، امین داریم. به یکی از آقایان که خیلی آدم بزرگی هم هست گفتند: این مجموعهی روایی که شما نوشتید خیلی اشتباه دارد. من نمیگویم چه کتابی است. مصدر اصلی فتوای خیلی از آقایان است. به ایشان گفتند: این خیلی اشتباه دارد، از روی این فتوا میدهند، اسم شما را هم روی این نوشته است، ایشان هم آدم بزرگی است. گفت: اینها یک پول کمی به ما دادند، ۵ نفر دانشجو آوردند، آنها تصحیح میکردند، ما هم در اتاق کناری بودیم، اینها میخواستند چیزی ندهند، من هم مشغول کار خودم بودم. مثلاً گفتند این دانشجوها سؤالی داشتند شما جواب بدهید، من هم قبول کردم. یک پول کمی هم به ما دادند، من هم مشغول کارهای خود بودم. بعد که کتاب چاپ شد، نوشتند «لَجنَهُ التَّحقیق تحت الإشراف» علّامه آیت الله فلان؛ ما با این کاری نداریم. از این کتاب فتوا میدهید؟!
یکی از چیزهایی که در علوم حدیث مهم است چیست؟ رجال، درایه، علل، چاپ خوب را اضافه کنید. چون این چاپ خوب… شما روی سند آن حرف بزنید، این محمّد بن احمد نیست، هر چه میگردید آن را پیدا نمیکنید، میگویید: او چه کسی است؟ شاگرد چه کسی بوده است؟ او را نمیشناسیم، میگوید: مجهول است. مجهول را نمیشناسیم، وقتی نمیشناسیم سند معتبر نیست. وقتی یک نفر از راویها را نشناسیم سند دیگر معتبر نیست. میگویید نه این محمّد بن احمد نیست، این احمد بن محمّد است مستنسخ اشتباه نوشته است. حالا میشناسیم او چه کسی است. یا مثلاً این موسی بن عمران نیست، موسی بن عبدالله است، فرق میکند. به راحتی این اتّفاقها میافتد.
مثلاً معروف است که نسخهی کافی مرحوم ملّا محسن فیض خیلی نسخهی خوبی بوده است. یک وقتی اشتباه در تایپ است، یک وقت اشکال در خود نسخه است. کافی دست ملّا محسن فیض بوده، خیلی نسخهی خوبی بوده، بین اهل تحقیق معروف است نسخهای از کافی که دست مرحوم صاحب وسائل بوده خیلی نسخهی بدی بوده، چون اشکالات آن به صورتی است که نمیخورد صاحب وسائل اینها را… چون صاحب وسائل زمانی که وسائل را مینویسد از روی آن مینویسد، صاحب وسائل اینقدر در کتابهای دیگر اشتباه نمیکند از رو غلط بنویسد. بعد از مدّتی هم پیدا میشود، فلان کتابخانه میگوید این کافی است، در حاشیهی آن امضای صاحب وسائل دارد، این کتابی است که صاحب وسائل… بعد نگاه میکنند که صاحب وسائل از روی این نقل میکرده، ولی این کتاب غلط دارد. ولی ملّا محسن فیض وافی نوشته است آنجا از روی کافی نوشته است که اشکالات آن به نسبت خیلی کم است.
یک نمونهی دیگر هم بگویم. مثلاً فرض کنید «إِنَ الْقُرْآنَ الَّذِی جَاءَ بِهِ جَبْرَئِیلُ عَلَیهِ السّلام إِلَى مُحَمَّدٍ صَلی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ».[۱۱] آنجا اسم پیغمبر است. هر وقت اصلاً حوصله نداشتید آخر جمله را قرار ندهید، از صلوات پیغمبر نزنید. بعضی وقتها آدم میبیند نسخه برای ۸۰۰ سال پیش است، طرف یک صلوات نوشته است. پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «وَ مَنْ کَتَبَ فَضِیلَهً مِنْ فَضَائِلِهِ»،[۱۲] در مورد امیر المؤمنین سلام الله علیه کسی صلوات بفرستد، «لَمْ تَزَلِ الْمَلَائِکَهُ یَسْتَغْفِرُونَ»، ملائکه برای آن کاتب استغفار میکنند، «مَا بَقِیَ لِتِلْکَ الْکِتَابَهِ رَسْمٌ». لذا فرض بفرمایید آقای جوادی میفرمودند: استاد ما شیخ محمّد تقی آملی، در بالای هر صفحه از نوشتههای خود، در کتابهای مختلف خود، بسم الله دارد، السّلام علیک یا صاحب الزّمان دارد، یا اباالفضل دارد، صلوات دارد، اینها میماند.
مثلاً به کتابخانهای میرود و این ۵۰۰ سال میماند، این بیانصافی و جفا به پیغمبر صلّی الله علیه و آله است. فلان فلان شود کسی که اوّل «صاد» و «عین» را درست کرد! در نسخههای خطّی است که قدیمیها هم اینطور مینوشتند. خیلی کج سلیقه بود!
«إِنَ الْقُرْآنَ الَّذِی جَاءَ بِهِ جَبْرَئِیلُ عَلَیهِ السّلام إِلَى مُحَمَّدٍ (صَلی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) سَبْعَهَ عَشَرَ أَلْفَ آیَهٍ»،[۱۳] روایت را ببینید. گاهی سند آن مشکلی ندارد، کافی است. این را بروید در مرآه العقول علّامه مجلسی ببینید «عَشَرَ» دارد، در وافی ببینید «عَشَرَ» ندارد. در مرآه العقول «إِلَی» است، در وافی «عَلَی» است. اصلاً «جَاءَ عَلَی» نداریم. قرآن هفت هزار آیه بود؟ ۱۷ هزار آیه بود؟ اگر این «عَشَر» باشد شما میبینید علّامه مجلسی شروع کرده میگوید که به نظر میرسد از قرآن حذف شده باشد. در دیگری افتاده است، دیگر این مشکلات را ندارد. ظاهراً درست هم این است که «عَشَرَ» داشته باشد. با اینکه نسخهی وافی… بحث آن چیز دیگری است، بنده قائل به تحریف قرآن نیستم، ولی این روایت «عَشَرَ» دارد.
الآن نگاه کنید چاپ علی اکبر غفاری «عَشَرَ» دارد، چاپ دار الحدیث که ۱۵ جلد چاپ شده است «عَشَرَ» ندارد. شما همینطور یک کتابی را برندارید که مثلاً قیمت کمی دارد، اصلاً معلوم نیست که چه اتّفاقی برای متن افتاده است. یعنی شما بگویید رجال، درایه، بحث کنید، اینها را کنار بگذارید، ببینید اینکه تایپ شده همانی است که نویسنده گفته است؟
لزوم تلاش برای تصحیح آثار
- مرحوم آقای غفّاری که کافی را تصحیح کردند، میدانید آقای غفّاری طلبه بوده ولی معمّم نبوده است، متأسّفانه تصادف کردند و از دنیا رفتند. ایشان به عالم اسلام خدماتی داشتند، تقریباً بسیاری از آثار حدیثی شیعه را ایشان تصحیح کرده است. یک نشری به نام «مکتبه الصّدوق» داشتند، کارمند انتشارات آخوندی بود. آن انتشارات آخوندی پول میداد ایشان هم کتاب تصحیح میکرد. آدم فاضلی بود. مثل افراد دیگر شاید خیلی علوم مختلفی نخوانده بود –البتّه نمیدانم شاید هم خوانده بود- من یک زمانی در تلویزیون دیدم ایشان خیلی زیاد درس نخوانده بودند.
ولی آن درسی که خوانده بود خیلی خوب خوانده بود، لذا ایشان در دانشگاه امام صادق دکتری علوم حدیث تدریس میکردند، زحمت هم کشیده بودند. ایشان یک شاگرد به اسم آقای استاد ولی دارد که ایشان هم کتاب کافی را ترجمه کرد و کتاب سال شد. آقای استاد ولی هم از جهت ادبیّات و تصحیح متن و ویرایش خطاهای ادبیاتی آدم بسیار مهمّی است. خود او قرآن ترجمه کرده است، بسیاری از مترجمان برجسته هم… مثلاً بهاء الدّین خرّمشاهی قرآن خود را قبل از چاپ میفرستد که یک نگاهی به آن بیندازید بعداً مقاله در نقد ترجمه ننویسید، اگر اشکالی وجود دارد بگویید ما استفاده کنیم. ایشان از شاگردان آقای غفّاری است.
آقای غفّاری رحمه الله علیه خیلی زحمت کشیدند. ولی ایشان از روی دو نسخه، کافی را تصحیح کرده است، فرض کنید برای قرن هفت و هشت است، باید مقدّمهی جلد اوّل را نگاه کرد. بعد شما یک نسخهای از کافی پیدا میکنید برای ۱۵۰ سال قبل از این است، لازم است دوباره کتاب تصحیح شود. چرا ما اهتمام به تصحیح آثار خود نداریم؟ چون اصلاً برای آن اهمّیّت قائل نیستیم و خبر نداریم که اهمّیّت دارد. در حالی که متأسّفانه خیلی کم پیش میآید کتابهای مهمّ اهل سنّت یک مرتبه چاپ شده باشد. نمونه میگویم، کافی دو تا چاپ دارد، دو تا چاپ تصحیحی دارد، یکی آقای غفّاری، یکی دار الحدیث است. «مصنّف ابن ابی شیبه» که کتاب درجهی یک اهل سنّت نیست، از جهت قدمت استاد بخاری است ولی از جهت اهمّیّت جزء سه چهار کتاب اوّل نیست. یک چاپ هشت جلدی داشت، یک چاپ ۱۴ جلدی داشت، محمّد عوّامه ۱۷ جلدی، شَثَری در عربستان ۲۵ جلدی. مدام تصحیح کردهاند و پاورقی زدهاند، به آثار خود اهمّیّت میدهند.
الآن در دنیا همه دنبال این هستند که برای خود تاریخ درست کنند، ما دنبال این هستیم که تاریخ خود را از بین ببریم. این عربها را نگاه نکنید برمیدارند آثار پیغمبر صلوات الله علیه و آله را خراب میکنند، همینها نسبت به احیاء آثار ابن تیمیه خیلی قوی هستند. آثار پیامبر صلوات الله علیه و آله را خراب میکنند، آثار ابن تیمیه را خوب احیاء میکنند. یک برگ در یک جای دنیا باشد که راجع به ابن تیمیه مطلبی گفته باشد حتماً یا خود آن برگه را میخرند، یا عکس آن را به کتابخانههای خود میبرند. نگاه نکنید که محلّ وحی و خانهی ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها را خراب میکنند، این به خاطر این است که مادرهای خوبی نداشتند! ولی از آن جهت که در روایت داریم «الشَّقِیُ شَقِیٌ فِی بَطْنِ أُمِّه»،[۱۴] آنها مشکل مادر دارند! مادرهای بدی داشتند، ایمان نداشتند، «الشَّقِیُ شَقِیٌ فِی بَطْنِ أُمِّه» ولی نسبت به ابن تیمیه خیلی اهتمام دارند.
چرا ما اهتمام نداریم؟ چون به اهمّیّت مسئله توجّه نداریم. من یک جلسه در آستان قدس داشتم، یکی از مسئولان آستان قدس گفت: من فکر کردم راجع به نسخههای خطّی میخواهید صحبت کنید یک آدم ۹۵ ساله میآید صحبت میکند! ریشهای شما مشکی است! خود این یک بدبختی است، چه کسی گفته است حتماً باید طرف ۹۵ سال داشته باشد؟ دیگر از همهی کارهای خود افتاده باشد، دیگر حال هیچ کاری ندارد، حالا برود…
– چاپ دار الحدیث بهتر است یا آقای غفّاری؟
– چاپ دار الحدیث یک مزایایی دارد و یک معایبی دارد. چاپ دار الحدیث تقریباً تصحیح نکرده است، یعنی چه؟ یعنی مصحّح دو کار انجام میدهد، مثلاً چند نسخهی قدیمی از یک کتاب وجود دارد، یا یک نسخه را اصل قرار میدهد سعی میکند آن را احیاء کند، آنجایی که ابهام دارد از نسخههای دیگر استفاده کند. مثلاً اینجا «إلی» یا «عَلَی» است میگوید این «إلی» بوده است، آن «عَلَی» اشتباه است. یا انتقادی کار میکند که اینها سعی کردند این کار را انجام دهند، یعنی نسخهها را میگذارد سعی میکند حدس بزند اصل متن کدام یکی از اینها بوده، اینجا این درست گفته، آنجا آن درست گفته است. منتها وقتی شما در پاورقی مدام بگویید که این روایت، این کلمه به آن صورت است، آن کلمه به یک صورت دیگر است، عملاً شما متن را از بین بردهاید. اصلاً شما برای چه آمدید اسم خود را مصحّح گذاشتهاید؟
- جمع شده است.
– شما فقط اختلافات را جمع کردید. پس اصلاً کسی نمیتواند به این کار شما اعتماد کند، پس هر کسی برود برای خود تصحیح کند. کدام درست بوده است؟ من که هنوز دسترسی ندارم، تو نسخهها را داشتی، تو باید بررسی میکردی، مدام بگویی اینجا به این صورت بوده، آنجا به این صورت بوده…
- متن اصلی آن نیست؟
- وقتی شما لغت به لغت تفاوت میبینید تا حدودی اعتماد خود را به متن از دست میدهی.
- متن بالا تصحیح شده نیست؟
– متن بالا را گذاشته است، منتها…
- نه، سعی کردند متن بالا را انتقادی کار کنند. منتها وقتی شما اختلاف را میبینید، بررسی که نشده است، تعلیل که صورت نگرفته است، شما میبینید کجای کلمات این روایت غیر اختلافی است؟ باید بین نسخهها فرق گذاشت، اصلاً ارزش یک نسخهای یک چیز است، ارزش یک نسخهای چیز دیگر است. یک نسخه اصیل است، یک نسخه کپی یک نوشته از نوشتهی دیگر است. شما اینها را کنار هم بگذارید اختلاف بیشتر میشود، در حالی که سراغ نسخههای اصل بروید اختلاف کمتر میشود.
این کار خوبی نیست که لغت به لغت بگویید کجا چه چیزی هست، کجا چه چیزی نیست. بلکه باید طرف را به متن واقع برسانید. مثلاً کافی کتاب ناشناختهای نبوده است، کافی در منابع متعدّد… شما رفتید نسخ را دیدهاید، برای چه میگویم کار اشکال دارد؟ نسخه را رفتید دیدید، همزمان که نسخ را دیدید شیخ صدوق هم از کافی نقل کرده است، طوسی هم از کافی نقل کرده است، علّامه حلّی هم از کافی نقل کرده است، فقها هم از کافی نقل کردند. بالاخره آنها هم آن زمان نسخه داشتند، شما دارید از نسخهی قرن ۸ مینویسید روایت آنها را ببینید، ببینید آنها چه گفتند. شما که دارید انتقادی کار میکنید، درست است که دارید یک کتاب را انتقادی کار میکنید، ولی این روایت پنج جا از قول کلینی آمده است، آنجا را برو ببین، آن وقت خیلی اختلافات کم میشود. ولی کتاب خیلی مزایا هم دارد، در مجموع کار ندارم.
همهی حرف من این بود ما یک کتابی به دست میگیریم… نمونهی آن را به شما بگویم، من میگفتم این موجز آقای سبحانی، از آقای سبحانی بعید است، این چه کتاب –ببخشید- بیخودی است؟! این چه متن افتضاحی است؟! بعد وسیط به نسبت موجز وسیط است، ولی خیلی روشن است و آسان است. وسیط آسانتر از موجز است، عجب! یعنی آقای سبحانی تشخیص نمیداد؟! اینجا چقدر روان نوشته است، قلم آقای سبحانی خیلی روان است. چرا در موجز بعضی از وقتها مغلق شده است؟ بعداً فهمیدم موجز را که ایشان نوشته است مثلاً فرض کنید آن لجنهای که کار میکردند گفتند زیاد است، خود آنها حذف کردهاند، یک جاهایی را به هم زدهاند.
- از موجز؟ آن به آن ورژن از آقای سبحانی بیرون میآید! دیگر معلوم نیست نوشتهی آن بندهی خدا باشد. مثل بعضی از امور چون جدید است و ما به آن نگاه روایی نداریم میگوییم هر چه که بود مهم نیست، فقط نکتهی علمی دارد که کدام یک از آنها درست است. ولی در مباحثی که مثل روایت است، آیه نقل کرده است، روایت نقل کرده است، اینجا باید خیلی دقّت کرد.
این کمال الدّین را بخوانیم، مشق دفعهی بعد ما این روایت «مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَهٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی»[۱۵] از کافی، از بصائر ببینید، سند آن را هم ببینید، تا گفته شود.
مسئلهی امام زمان علیه السّلام در کتاب کمال الدّین
- «فوجد أکثر المختلفین إلیه من الشیعه قد حیّرتهم الغیبه و دخلت علیهم فی أمر…».[۱۶]
- «فوجد أکثر المختلفین إلیه» بیشتر مراجعه کنندگان به من…
– «من الشیعه قد حیّرتهم الغیبه».
– از شیعیان مسئلهی غیبت برای آنها حیرت انگیز است. میدانید چرا؟ چون شیخ صدوق در سال ۳۸۱ از دنیا رفته است. فرض کنید سال ۳۵۰، ۳۶۰ این را نوشته باشد، امام زمان سلام الله علیه ۱۰۰ سال دارند. بعضی از این عزیزان طبی میگویند قدیمها عمرها طولانی بوده، ۲۰۰ سال، ۳۰۰ سال! کتاب معمّرین داریم کسی ۱۰۰ سال یا ۱۱۰ سال عمر کند اسم او را نوشتهاند. اصلاً معمّر نبوده، عمرها مثل الآن بوده است. ممکن است میانگین سن بالاتر بوده، مثلاً الآن فرض کنید میانگین ۷۰ است، آن موقع۸۰ بود. ولی اینطور نبوده ۲۰۰ ساله داشته باشیم، ۱۵۰ ساله داشته باشیم. نمیگویم اصلاً نداشتیم، الآن هم ممکن است در یک بیابان یا روستایی کسی ۱۴۰ ساله باشد، ولی عُرف همین ۷۰، ۸۰، ۶۰ سال بود.
سؤال شده بود، ایشان ۱۰۰ ساله باشند با عصا میآید امامت میکنند؟ جوان میآیند؟ نیاید چه میشود؟ از قرن پنج، شش به بعد اگر کسی مهدویت را باور کرده دیگر باور کرده است، امّا قبل از آن مسئلهی مرگ طبیعی مطرح بوده است. لذا است که برای اینها مهم است. سیّد مرتضی سال ۴۳۶ از دنیا رفته است، در سال ۴۳۶ امام زمان سلام الله علیه ۱۷۰ الی ۱۸۰ سال دارند، برای سیّد مرتضی این مسئله بغرنجتر است. لذا از او سؤال میکنند چه میشود؟ میگویند: امام زمان سلام الله علیه… میگویند: بعد چه میشود؟ شما تا به حال فکر نکردهاید بعد از امام زمان سلام الله علیه چه میشود، میگوییم لابد رجعت میشود. ولی برای سیّد مرتضی بعد چه میشود؟ میگوید: احتمالاً بعد از آن افرادی که معصوم نیستند، از طرف ائمّه مؤیّد هستند، از طرف ائمّه میآیند و امامت میکنند، به شکلی ولایت فقیه میشود.
چرا؟ چون سیّد مرتضی میگفته بالاخره امام زمان سلام الله علیه ۱۷۰ سال دارند، الآن نیایند حتماً فردا میآیند، دیگر عن قریب میآیند. یعنی فضای غیبت حضرت و ظهور حضرت خیلی برای آنها پررنگ بوده است. حضرت ۱۷۰ سال دارند، حتماً عن قریب میآیند. نمیگویم ما روایات اینکه غیبت طول میکشد نداشتیم، ولی ۱۰۰ سال ۱۷۰ سال طولانی است. حضرت تشریف بیاورند ۱۷۰ سال دارند، ۲۰، ۳۰ سال دیگر ۲۰۰ سالگی هم به رحمت خدا برود، بعد چه میشود؟ یعنی بعد از آن حتماً قیامت میشود؟ ایشان میگوید: شاید افرادی میآیند مؤیّد هستند، ولی معصوم نیستند.
چرا این شاید را میگوید؟ برای این شاید هم دلیل نمیآورد، در آن فضا زندگی میکرد. ولی برای من و شما این مسئله نیست، اگر شما امام زمان سلام الله علیه را باور ندارید که باور ندارید، پس شیعه نیستید، امّا اگر امام زمان سلام الله علیه را کسی باور داشته باشد… شیعه نیستید یعنی کسی که امام زمان سلام الله علیه را باور نداشته باشد کافر است، در آخرت با بتپرست فرقی نمیکند. امّا اگر شما هستید، شما میگویید امام زمان سلام الله علیه هزار سال دارد، وقتی امام زمان ۵۰۰ ساله داریم پنج هزار ساله هم داریم، ۵۰ هزار ساله هم داریم. یعنی از حالت استبعاد خارج شد، معجزه شد، دیگر کار دست خدا است، ۵۰۰ هزار سال هم میتواند باشد. ولی در زمان شیخ صدوق، زمان سیّد مرتضی، بعداً کتاب الغیبه نعمانی و ده تا شبههی غیبت شیخ مفید، مقدّمهها را میگویم بعداً بخوانید. اینها در دورهای هستند که مسئلهی سنّ امام زمان سلام الله علیه آن روز مسئله است، یعنی آن زمان هنوز امام زمان سلام الله علیه طبیعی عمر طولانی دارند.
یعنی اگر الآن یکی به شما بگوید شیخ حسین لنکرانی ۱۲۵ سال عمر کرد، شیخ حسین لنکرانی استاد آقای اخوان است، گاهی ایشان میگوید: شیخ میگفت، منظور ایشان شیخ حسین لنکرانی رحمه الله علیه است. در حرم حضرت عبدالعظیم کنار حاج ملّا علی کَنی و مرحوم آقای مهدوی دفن است. یعنی مرحوم آقای مهدوی کنار اینها دفن هستند. رحمه الله علیهم اجمعین. الآن یک عالم پیدا شود که ۱۳۰ سال سن دارد، شما نمیگویید معجزه است، زمان شیخ صدوق نزدیک به این است که به معجزه برسیم یا نرسیم، لذا بحران است. شما این مسئلهی حیرت از غیبت امام زمان سلام الله علیه را در قرن ۶ تا ۱۰ نمیبینید، یک چیزی طبیعی بود، یک معجزه شد. البتّه ما یک جایی بحث کردیم که چرا میگوییم معجزه است، بحث دارد.
امّا این زمان هنوز معجزه نیست، امام زمان هنوز ۱۰۰ سال دارند، ۱۲۰ سال دارند، چیزی نیست. آن وقت سؤال پیش میآید ۱۲۰ ساله میآید که امامت جهان را بگیرد؟ خود او هم میجنگد؟ عصا به دست است یا جوان میآید؟ جوان میآید نه اینکه عمر طولانی کرده است، یعنی اینکه حضرت بتواند لشگرداری کند. لذا بیشتر کسانی که میآیند به من مراجعه میکنند مسئلهی غیبت اینها را حیرت زده کرده است. علّت حیرت آنها این است.
- «دَخَلَت عَلَیهِم فِی أَمرِ القَائِم علیه السّلام الشُّبهه».
- در امر حضرت حجّت سلام الله علیه شبهه دارند.
- «وَ عَدِلوا»،
- عدول کردند از طریق…
– «عَن الطَّرِیق المُستَقِیم إِلَى الآرَاءِ وَ المَقَائیس».
– شیخ صدوق میگوید: اینها در مورد حضرت حجّت سلام الله علیه شبهه دارند و دیگر از اینکه تسلیم امر الهی باشند عدول کردند. اینها چون در رأی و قیاس افتادند، چطور میشود و صد ساله هستند به چه صورت میشوند؟ ۱۲۰ ساله میتواند رهبری کند، میتواند لشگرداری کند، میتواند حکومت جهانی کند؟ کلّاً در این فضا افتادند.
- میشود گفت این جوّ غالب اهل سنّت هم دخیل بوده است که آنها با آراء و مقاییس…
– ممکن است. ولی علّت اصلی این مسئله بوده است.
– «فَجَعَلَ… مَجهوده فِی إِرشَادِهِم إِلَى الحقّ وَ رَدِّهِم إِلَى الصَّوَاب بِالأَخبَارِ الوَارِدَه… فِی ذَلِکَ عَنِ النَبیّ وَ عِترَتِهِ».
– من چه کردم؟ همهی جهود و تلاش خود را جمع کردم که اخبار وارده از نبیّ صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السّلام را جمع کنم، من در پاسخ به یک شبهه این را نوشتم.
– «حَتَّى وَرَدَ إِلَینَا مِن بُخارا شَیخٌ مِن أَهلِ الفَضلِ وَ العِلمِ وَ النَّبَاهَهِ بِبَلَدِ قم».
– تا اینکه یک نفر از بخارا، از اهل فضل و علم، به قم آمد. بعد چه شد؟
– «طَالِما تَمَنَّیت لِقَاءَهُ وَ اشتَقَت إِلَى مُشَاهِدَتِهِ لدینه».
- من خیلی دوست داشتم بروم و او را ببینم، دوست داشتم ببینم کسی که اهل فضل بود. بعد معمولاً اهل علم بخارا و فلان…
- نمیگوید که او قمی است و داشته از بخارا میآمده، ظاهراً او را در نیشابور دیده است.
- بله. طرف بخارایی است و شیخ صدوق چرا دوست دارد او را ببیند؟
- وارد شد یک شیخ از بخارا «بِبَلَدِ قم».
– هنوز ادامه را نگفتند. چرا مشتاق است؟ چون نسبت به شمال شرق ایران ارتباط دور بوده و سخت بوده، میخواستند دانشمندان آنجا را ببینند. خارجی محسوب میشد.
– «إِلَى مُشَاهَدَتِهِ لِدینِهِ وَ سَدید رَأیه».
– چون خیلی دیندار بود و سدید رأی داشت.
– «وَ إِستِقَامَهِ طَرِیقَتِهِ».
– اصلاً او چه کسی است که شیخ صدوق دوست داشته او را ببیند؟ یکی از بیچارگیهای ما این است که ما علمای شمال شرق کشور را نمیشناسیم. ما از مدرسهای که عیاشی درست کرد، آن همه پول در آنجا خرج کرد خبر نداریم که بعداً صحبت میکنیم. عالمهای آنجا را نمیشناسیم، دانشمندان آنجا را نمیشناسیم.
– آثار آنها رسیده است؟
– خیلی از آثار آنها نرسیده است.
- «وَ هُوَ الشَّیخ نَجمُ الدّین أبو سعید محمّد بن الحسن بن محمّد بن أحمد بن علی بن الصَّلتِ القُمّی أَدَامَ الله تَوفِیقِهِ وَ کَانَ أَبِی یَروی عَن جَدِّه محمّد بن أحمد بن علی بن الصَّلت قَدَّسَ الله روحَهُ وَ یَصِف عِلمَهُ وَ عَمَلَهُ وَ زُهدَهُ وَ فَضلَهُ وَ عِبَادَتَهُ».
– خود او عالم بود، پدر او هم عالم بود.
– «وَ کَانَ أحمد بن محمّد بن عیسى فِی فَضلِهِ وَ جَلَالَتِهِ یَروی عَن أَبِی طَالِب عَبدِ الله بن الصّلت القمّی».
– احمد بن محمّد بن عیسی، این عالم معروف قمی، احمد بن محمّد بن عیسی اشعری یکی از علمای بزرگ و علمای برجسته بود از او نقل کرده بود.
–«وَ بَقِیَ حَتَّى لَقِیَهُ مُحَمَّدُ بنُ الحَسَن الصَّفار وَ رَوَى عَنه».
– همین محمّد بن حسن صفّار، صاحب بصائر، آمد او را دید و از او روایت کرد.
– «فَلَمَّا أَظفَرَنِی الله تعالى ذِکرَهُ بِهَذَا الشِّیخ الَّذی هُوَ مِن أَهلِ هَذَا البَیتِ الرَّفیع شَکَرَتُ الله تَعَالَى ذِکرَهُ عَلَى مَا یسر».
– شنیدیم این آدمی که آمده از بیوت علم است، بزرگان از پدر و جدّ او روایت نقل کردهاند.
«شَکَرَت الله تعالى ذِکرَهُ عَلَى مَا یَسَرَ لِی مِن لِقَائِهِ وَ أَکرَمَنِی بِهِ مِن إِخَائِهِ وَ حَبَانِی بِهِ مِن وُدِّهِ وَ صَفَائِهِ فَبَینَا هُوَ یَحدَثَنِی ذَاتَ یومٍ إِذ ذَکَرَ لِی عَن رَجُلٍ».
– یکی از ویژگیهای جالب این است که ببینید دو عالم معاصر، یکی شیخ صدوق، کوه علم حدیث با چه جلالتی از یک هم عصر خود یاد میکند.
– «قَد لَقِیَهُ بِبُخارا مِن کِبَارِ الفَلاسَفَه وَ المَنطِقیّین کَلَاماً فِی القَائِم عَجَّل الله».
– دیدم این آدمی که عالم برجستهای بود در بخارا یک چیزی از اهل فلسفه و منطق در مورد حضرت حجّت شنیده بود که آن این بود… شیخ صدوق یک متکلّم بزرگ شیعه است، فقط محدّث نیست. کتابها را در فضای خود نوشته است، هم فقیه و هم اینجا. میگوید: دیدم یک شبههی فلسفی و منطقی دارد. چیست؟
– «قَد حَیَّرَهُ وَ شَکَّکَهُ».
– این عالم برجسته حیرت زده شده بود.
– «فِی أَمرِهِ لِطولِ غِیبَتِهِ وَ إِنقِطَاعِ أَخبَارِهِ فَذَکَرتُ لَهُ فُصولاً فِی إِثبَاتِ کَونه عَلَیهِ السَّلام وَ رَوَیتُ لَهُ أَخباراً».
اهمّیّت تعریف امامت در بحث مهدویت
– چه میگوید؟ میگوید این عالم برجسته که این همه صحبت کردم که از بیت علم بود، شبهه کرده بودند نتوانسته بود جواب بدهد. من شروع کردم به پاسخ دادن. چرا؟ چون اگر امام زمان علیه السّلام باید بیایید، اصلاً فایدهی وجود امام چیست؟ یک امام داریم نیست، با نداریم چه فرقی میکند؟ بعضی از دوستانی که بودند و با آنها بحث مهدویت داشتیم، اگر به یاد داشته باشید گفتیم یکی از چیزهایی که در بحث مهدویت خیلی مهم است بحث تعریف امامت است. آنهایی که بودند ما بحث تعریف امامت مطرح کردیم. چون در بحث مهدویت خیلی تعریف امامت مهم است.
گفتیم برای اینکه امام مفید باشد یا نباشد، امام وقتی امام است که بتواند حکومت کند. امام کاظم سلام الله علیه در زندان هستند، نمیتوانند حکومت کنند، پس فایده ندارند؟! تعریف امامت مهم است، ما وقتی میگوییم امام یعنی چه کسی؟ اگر به یاد داشته باشید آنجا عرض میکردیم امام چه کسی است؟ امام کسی است که ولایت باطنی دارد، شئون ظاهری هم دارد. امیر المؤمنین سلام الله علیه ۲۵ سال شئون ظاهری نداشتند، امام کاظم علیه السّلام زندان بود، امام زمان سلام الله علیه هزار سال است که شئون ظاهری ندارند، ولی امام هستند یا نه؟ مفید هستند یا نه؟ آن تعریف معلوم میشود. برای این عالم برجسته شبهه شده بود که امام چه فایدهای دارد وقتی این مدّت طولانی نیست؟ مرحوم شیخ صدوق میگوید: من از فصولی بحث کردم.
- «وَ رَوَیتُ لَهُ أَخباراً فِی غِیبَتِهِ عَنِ النَّبی».
- روایاتی در مورد غیبت ایشان از پیغمبر صلوات الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السّلام آوردم.
– «سَکَنَت إِلَیهَا نَفسُهُ».
– نفس او آرام شد.
- «زَالَ بِهَا عَن قَلبِهِ مَا کَانَ دَخَلَ عَلیهِ مِنَ الشَّک وَ لإِرتِیَابِ وَ الشُّبهَه».
– از قلب او زائل شد آن چیزی که در این شبهه دخل داشت، شبهه برطرف شد.
- «وَ تَلقَى مَا سَمَعَهُ مِنَ الآثار الصَّحیحَه بِالسَّمع وَ الطَّاعَه وَ القَبولِ وَ التَّسلیم».
- خلاصه او هم اهل قبول و تسلیم بود. دید روایت از معصومین است. چون شما در مورد امام زمان سلام الله علیه شبهه دارید در مورد امام عسکری سلام الله علیه که شبهه ندارید، در مورد امام کاظم سلام الله علیه که شبهه ندارید، اگر روایت از آنها باشد میپذیرید. اینها را هم دید و پذیرفت و شبههی او برطرف شد.
- «وَ سَأَلَنِی أَن أُصَنِّفَ لَهُ فِی هَذَا المَعنى کِتَاباً».
– باز همان اتّفاق قبلی افتاد. گفت شما که زحمت کشیدید و شبههی بنده را از بین بردید بیزحمت این را بنویسید ما ببریم دیگران هم بخوانند، من هم این کار را کردم.
- «فَأَجَبتُهُ إِلَى مُلتَمِسَه».
– ملتمس او را اجابت کردم. ملتمس در اصول التماس، التماس یعنی درخواست مساوی با
– «وَ وَعدَتِهِ جَمعَ مَا أبتَغَی إِذَا سَهَلَ الله لِیَ العَودَ إِلَى مُستَقَرّی وَ وَطَنِی بِالرّی».
- به ری آمدم این را برای او نوشتم.
– «فَبَیْنَا أَنَا ذَاتَ لَیْلَهٍ أُفَکِّرُ فِیمَا خَلَّفْتُ وَرَائِی مِنْ أَهْلٍ وَ وَلَدٍ وَ إِخْوَانٍ وَ نِعْمَهٍ إِذْ غَلَبَنِی النَّوْمُ فَرَأَیْتُ کَأَنِّی بِمَکَّهَ أَطُوفُ حَوْلَ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَ أَنَا فِی الشَّوْطِ السَّابِعِ عِنْدَ الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ أَسْتَلِمُهُ وَ أُقَبِّلُهُ وَ أَقُولُ أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاهِ فَأَرَى مَوْلَانَا الْقَائِمَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلواتُ الله عَلَیه وَاقِفاً بِبَابِ الْکَعْبَهِ فَأَدْنُو مِنْهُ عَلَى شُغُلِ قَلْبٍ وَ تَقَسُّمِ فِکْرٍ فَعَلِمَ عَلَیهِ السَّلام مَا فِی نَفْسِی بِتَفَرُّسِهِ فِی وَجْهِی فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیَّ السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ لِی لِمَ لَا تُصَنِّفُ کِتَاباً فِی الْغَیْبَهِ حَتَّى تُکْفَى مَا قَدْ هَمَّکَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ صَنَّفْتُ فِی الْغَیْبَهِ أَشْیَاءَ فَقَالَ عَلَیهِ السَّلام لَیْسَ عَلَى ذَلِکَ السَّبِیلِ آمُرُکَ أَنْ تُصَنِّفَ وَ لَکِنْ صَنِّفِ الْآنَ کِتَاباً فِی الْغَیْبَهِ وَ اذْکُرْ فِیهِ غَیْبَاتِ الْأَنْبِیَاءِ عَلَیهِ السَّلام».
- با دعای حضرت به دنیا آمده است، به امر حضرت هم کتاب نوشته است. یک مقدار از کامل الزّیارات بگوییم. کامل الزّیارات برای شیخ ابوالقاسم جعفر بن محمّد بن قولویه قمی است، ۳۶۸ از دنیا رفته است. قبل از شیخ صدوق است. استاد شیخ مفید است، الان هم در کاظمین کنار هم هستند.
– قبر پدر ایشان در قم است؟
– علیّ ابن ابراهیم را میگویید؟
– نه ابن قولویه پدر ایشان نزدیک شیخان در قم است؟
– نمیدانم.
– وسط پاساژ ضریح گذاشتند.
– او علیّ ابن ابراهیم قمی است.
کامل الزیارات بهترین منبع زیارات ائمّه علیهم السّلام
– مرحوم صاحب کامل الزیارات هم … باز اینجا نگاه کنید میگوید یک نفر از من درخواست داشت. قدما علمای مردمی بودند، اینطور که ما تا حالا میبینیم. فاضل خداداد نبودند، ولی رفیق دوست بودند. فاضل خداداد اوّلین کسی است که به عنوان مفسد اقتصادی ۱۲۳ میلیارد با برادر آقای رفیقدوست اختلاس کردند، او اعدام شد برادر آقای رفیق دوست اعدام نشد.
بعد میگوید: من از خدا کمک میخواستم و فکر میکردم و عون از خدا میخواستم. «حَتَّى أَخرَجتُهُ وَ جَمَعتُهُ عَنِ الأئمّه صلوات الله علیهم أجمعین مِن أَحَادِیثِهِم وَ لَم أَخرُج فِیهِ حَدیثاً رَوَی عَن غَیرِهِم».[۱۷] من زیارات غیر مأثور از اهل بیت علیهم السّلام نیاوردم. زیارت واجب نیست مأثور از اهل بیت باشد، واجب نیست، ولی من روایاتی که از غیر اهل بیت علیهم السّلام است نیاوردم.
- یک قسمت میگوید: «وَ إِنَّمَا دَعَانِی إِلَى تَصنیف کِتَابِی هَذَا مَسأَلَتُک».[۱۸]
- ولی معلوم است که یکی خواسته است. بعد میگوید: من از غیر اهل بیت روایت نقل نکردم. «إِذَا کَانَ فِیمَا رَوَینَا عَنهُم مِن حَدِیثِهِم صَلَوَاتُ الله عَلَیهِم کِفَایَه عَن حَدیثِ غَیرِهِم». میگوید وقتی که خود آنها در زیارت روایت گفتهاند نیاز به غیر نیست.
– منظور از غیر چیست؟
– غیر اهل بیت. من فقط زیارات اهل بیتی، مأثور را آوردهام. از اهل بیت علیهم السّلام آوردم، نه فلان عالم انشاء کرده است. مثلاً صلوات خواجه نصیر را نیاوردم، مثال عرض میکنم.
«وَ قَد عَلِمنَا أَنَّا لَا نُحیطُ بِجَمیعِ مَا رُوِیَ عَنهُم فِی هَذَا المَعنى». ما احاطه نداریم به همهی آنچه از آنها روایت شده است. روایات زیارت زیاد است، «وَ لَا فِی غَیرِهِ»، یعنی نمیشود روایات اهل بیت را یک جا جمع کرد. «لکن مَا وَقَعَ لَنا»، آنچه برای ما رخ داده است، پیدا شده است، «مِن جَهَهِ الثِّقَاتِ مِن أصحابنا»، از جهت اصحاب ثقهی ما، «رحمهم الله برحمته»، اینها را آوردم.
من چه چیزی آوردم؟ من نمیتوانستم همهی روایات زیارت را بیاورم، یا کلّ روایات را بیاورم، «لَکِن مَا وَقَعَ لَنا»، آنهایی که به دست من رسیده است، «مِن جَهَهِ الثِّقَاتِ مِن أصحَابِنَا». از جهت اهمّیّت، اهمّیّت این جمله از تمام کافی و تهذیب و فقیه بیشتر است. بعداً بحث میکنیم که ما حدیث صحیح داریم ممکن است راویهای آن ثقه نباشند، از یک طریقی فهمیده این حرف درست است. ابو هریره گفته «مَن کُنتُ مَولاه»، اینجا از پیغمبر درست گفته است. امّا اینجا میگوید از جهت راویهای ثقه، یعنی راویهای او ثقه هستند.
«مِن جَهَهِ الثِّقَات مِن أَصحَابِنَا وَ لَا أَخرَجتُ فِیهِ حَدیثاً رُوِیَ»، از شاذهای رجالیّین یا علما روایت شده باشد. من روایت شاذّ و نادر و غیر قابل اعتنا نیاوردم، از ثقات اصحاب آوردم. از مذکورین غیر معروفین روایت شده باشد. لذا من از ثقات آوردم، به همین جهت است که عدّهای میآیند مطالب سندهای روایی… مثلاً اینجا گفته است «حَدَّثنی أَبِی عَن سَعدِ بنِ عَبد الله» که همان اشعری است، «عَن أَبِی عَبد الله»، محمّد بن ابی عبد الله الرّازی، از حسین بن سیف بن عمیره، «عَن أَبیهِ سّیف»، همان شاعر معروف، «عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِی عَن أَبی جعفر» امام باقر، «قَالَ قُلتُ». میگویند پس یک یک این افراد ثقه هستند، حداقل عدّهای این را قائل هستند. بعضی ان قلت کردند که آن بحثها به ما ربطی ندارد. بعضی گفتهاند منظور او استادش بوده است، نه کلّ سلسلهی سند. البتّه انصافاً
–«أَصحَابِنَا» نمیگویند؟
– میگوید «مِن جَهَهِ الثِّقَاتِ مِن أصحَابِنَا»، یعنی شیخ و استاد من ثقه بوده است از او روایت گرفتم.
– نه، از «الثِّقَاتِ مِن أصحَابِنَا» این را برداشت کردهاند. بعضی میگویند همهی سند، بعضی میگویند شیخش، بعضی ممکن است همهی آن را رد کنند، ولی این جمله قابل اعتنا است.
– در جایی دیدم ۳۸۸ روایت بوده که ۳۰ تا از مشایخ ایشان هستند.
– میگوید: من شاذ از مذکورین غیر معروفین نیاوردم. یعنی از کسانی که اسم آنها آمده باشد ولی شناسایی نشده باشند، من از کسانی آوردم که ثقات هستند.
اگر کسی بپذیرد کتاب کامل الزیارات کتابی است که فقط از ثقات نقل کرده است اهمّیّت کتاب خیلی فوق العاده است، در بحثهای حدیثی باید بحث شود. اگر به این نرسد، به این برسد که مشایخ آن ثقه هستند، باز هم خیلی مهم است. این هم نرسد کتاب خیلی کتاب مهمّی است.
– بعضی با قرینهی با جمیع روایات استفسار کردهاند پس به آن چیزهایی که صحیح است احاطه داشته است.
بله.
– اختلاف در این است که روایاتی که الآن هست همه صحیحه هستند یا نه؟
– یعنی در کتاب کامل الزّیارات؟
– کلّاً محتوای کتاب.
– آنهایی که اشکال رجالی میکنند همه را صحیح نمیدانند. کلّاً کتاب کامل الزیارات خیلی محتوای مهمّی دارد. منتها همان بحثهایی که در فقه داریم، گاهی روایت معتبر هم هست در فقه معارض دارد. آن وقت باید یک کار دیگری انجام داد.
پی نوشت:
[۱]ـ سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]ـ سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]ـ الصحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴]ـ شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۳، ص ۱۹۰؛ أنساب الأشراف للبلاذری، باب أمر فی خلافه علی، ج ۲، ص ۳۹۶٫
[۵]ـ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۲۰۷٫
[۶]ـ ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار، ج ۲، ص ۴۶۵٫
[۷]ـ کافی (ط – دار الحدیث)، ج ۲، ص ۳۳۲٫
[۸]ـ الصحیفه السّجّادیّه، ص ۲۸٫
[۹]ـ نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫
[۱۰]ـ همان، ص ۳۵۰٫
[۱۱]ـ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۶۳۴٫
[۱۲]ـ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲۶، ص ۲۲۹٫
[۱۳]ـ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۶۳۴٫
[۱۴]ـ کنز الفوائد، ج ۱، ص ۲۱۶٫
[۱۵]ـ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۲۰۷٫
[۱۶]ـ کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص ۲٫
[۱۷]ـ کامل الزیارات، ص ۴٫
[۱۸]– همان، ص ۳٫
پاسخ دهید