- جلسات و کارگاههای بحث تمدّن و دورنمایی از بحثهای مدّنظر
- معنای کلمهی تمدّن در فرهنگ عمید و معین
- تعریف اخلاق شهری
- رابطهی تمدّن با ترّقی و آسایش
- بهترین نظام سیاسی از نظر افلاطون، نظام سیاسی فلاسفه
- نظر شهید بهشتی در مورد محقّق کردن نظام اسلامی در مقیاس کوچک
- تعریف تمدّن در لغت نامهی دهخدا
- نبودن ظرافت در معماری کشورهای عربی
- گزارهی گذر از جهل به معرفت
- تحلیلی در مورد تمدّن غربی
- واژهی تمدّن در قرآن کریم
- تمدّن مثبت و منفی در قرآن کریم
- کلمهی تمدّن در زبان انگلیسی
- تعریف مدّنیّت و مثالی در این مورد
- روش گاندی برای اخراج استعمار انگلیس
- مثالی برای رشد مدنیّت در شهرها
- عمومی بودن مدنیّت
- رابطهی فرهنگ مدرن و ارتباطات اجتماعی مردم
- از بین رفتن مدنیّت در دنیای غرب
- فردگرایی در غرب
- تمدّن تحقّق تام یک فرهنگ
- معنی ایدهآل تمدّن
- رابطهی تمدّن و فرهنگ
- اهمّیّت نظم و ساختار
- مثالی در مورد نظم موجب تمدّن
- شور حسینی باعث پیشرفت تمدّنی نشده است
- هر تبلوری تمدّنساز نیست
- نهادها قائمههای تمدّن
- زمان ظهور تمدّن ایدهآل
- تفاوت فرهنگ و تمدّن از منظر قانون و عادات
- نسبت اخلاق با قانون برای پایهریزی تمدّن شایسته
- معنی اخلاق تکنیکال
- تفاوت دین در غرب با اسلام
- معیار به دست آوردن تمدّن اسلامی
- دلیل دیر تولید شدن تمدّن اسلامی
- خلاصهای از بحث:
- سؤال و جواب:
- خصلت هرمونتیک مضاعف در انسان
- مثالی در مورد سوژهگیری در انسان
- اهمّیّت جمع کردن بین اخلاق و قانون
- پارادوکس بین لیبرالیسم و دموکراسی در غرب
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ بِهِ نَسْتَعِینُ إنَّهٌ خَیرُ نَاصِرٍ وَ مُعین».
جلسات و کارگاههای بحث تمدّن و دورنمایی از بحثهای مدّنظر
دورنمای بحث را در جلسهی اوّل عرض بکنم. ما چند جلسه بحثهای نظری و تئوریک دربارهی ماهیّت تمدّن خواهیم داشت که اصلاً به چه چیز تمدّن میگویند؟ بعد از آن در فاز دوم چند جلسه در مورد تمدّن اسلامی خواهیم داشت، چند جلسهی پایانی کار هم، بحثهایی دربارهی تمدّن نوین اسلامی خواهیم داشت. در واقع سه سطح کار خواهیم داشت؛ ماهیت تمدّن، تمدّن اسلامی -منظور ما تمدّن تاریخ اسلام است- بعد هم تمدّن نوین اسلامی. اگر فرصتی بود بحثهای مطالعات تطبیقی تمدّن را هم در فاز چهارم خدمت دوستان خواهیم گفت که نسبت این تمدّن نوین اسلامی که میخواهیم بسازیم، با گفتمانهای تمدّنی رقیب موجود و در آینده احتمالاً یعنی چشم انداز تمدّن مثلاً غرب چه خواهد بود، چه نسبتی خواهد داشت. عجالتاً در چند جلسهی اوّل ما یک بحثهایی در باب ماهیّت تمدّن خواهیم داشت.
معنای کلمهی تمدّن در فرهنگ عمید و معین
معنای تمدّن در فرهنگ عمید و فرهنگ معین، به یک نوعی اخلاق شهرنشینی معطوف به ترّقی و آسایس اشت. دو نکته از این تعریف میشود استنباط کرد که هر دو نکته هم درست است. یکی اینکه تمدّن در روستا و با اخلاق روستایی ناسازگار است. ظرف تمدّن، ظرف شهر است. علی القاعده اخلاق آن هم اخلاق شهری میشود.
تعریف اخلاق شهری
اخلاق شهری یعنی چه؟ نظم شهر پیچیدهتر است. بوروکراسی پیچیدهتر و دقیقتر و بزرگتر است. در شهر قانون حاکم است، نه اخلاق. در روستا اخلاق جدّیتر است تا مثلاً قانون. تفاوتهایی دارد. ظرف جغرافیایی روستا چون نمیتواند ظرف تمدّن باشد، تمدّن یک مفهومی است که حداقل مصداق آن یک جغرافیای پهناور میخواهد. بعضی از مفاهیم اینطور هستند. مفهومی مثل لشکر، شما نمیتوانید لشکر را در پادگان جای بدهید. اسم لشکر با خود است. حالا شاید واژهی من دقیق نباشد طبقهبندی چیزهای نظامی را نمیدانم، در پادگان جای لشکر کجا است؟ لشکر در لشکر است. یعنی معمولاً شاید جای یک گردان هم در پادگان نباشد، یک گروهان میتواند جای بگیرد. پادگان یک ظرف جغرافیایی برای چند تا گروهان است. لشکر یک جمعیتی را بالغ بر ۱۵۰ هزار نفر میگویند. کلمهی لشکر یعنی اینکه این حوزهی علمیهی نمیتواند در آن جای بگیرد. تمدّن یک مفهومی است که شما کفّ آن، حداقل آن را یکجایی بخواهی محقّق بکنید، یک زمینی به مراتب وسیعتر از روستا میخواهید. اینکه میگویم ظرف تمدّن ظرف شهری است، یعنی در روستا جای تمدّن نیست. حتّی اگر بعدها که وارد تعریف تمدّن شدیم، تمدّن را تعریف به مفاهیمی از جنس اخلاق کردیم، یعنی گفتیم تمدّن اسلامی یعنی چه؟ و بعد بگوییم: یعنی یکجایی که در یک اجتماعی اخلاق جمعی مردم، اخلاق اسلامی است. حتّی اگر این تعریف را برای تمدّن به کار ببریم، باز هم روستا ظرف تمدّن نخواهد بود. تبیین آن را بعداً عرض میکنم که تحقّق عینی اخلاق اسلامی یک مکانیزمهایی میخواهد، یک ابزاری میخواهد، یک نهادهایی میخواهد که مجموعهی اینها را هر چه هم روستا بزرگ باشد نمیتوانید در آن قرار بدهید. پس ظرف تمدّن، شهر است. فرهنگ عمید و فرهنگ معین این را خوب تشخیص دادند که هم ظرف آن شهر است و هم اخلاق تمدّن، اخلاق شهری است.
رابطهی تمدّن با ترّقی و آسایش
نکتهی دومی که در این تعریف آمده است این است که تمدّن معطوف به ترّقی و آسایش است. اگر شما یک شهری را بسازید که شهر دزدان باشد و خود دزدی را هم نهادینه کرده باشید. یعنی در دزدی قاعده باشد. در گذشته در کشور ما آن کسانی که میخواستند دزدی بکنند حرفهای دزدی نمیکردند. دزدی میکردند، فردی دزدی میکردند. بالاخره ملخک یک بار جستی، دو بار جستی نمیدانم دفعهی سوم در دستی، گرفتار میشدند. وقتی هم که گرفتار میشدند، زهر مار آنها میشد. از یکجایی به بعد خود دزدی منطق پیدا کرد.
دزدی دستهجمعی لکن با تفاوت در سهم شد. الآن وقتی یک شرکتی میخواهد دزدی بکند، مثلاً یک میلیارد بالا میزنند، درست است صفر تا صد برداشتن این پول توسّط مهندس این شرکت صورت میگیرد ولی مهندس توجّه دارد که اگر بخواهد این دزدی ادامه پیدا بکند الآن نباید این یک میلیارد را خود بردارد. از این یک میلیارد پانصد تا را برای خود برمیدارد، دویست تا به معاون خود میدهد، صد را به چهار تا مدیر میدهد، دویست تای دیگر را هم به کارگران تا دربان خود توزیع میکند. فنّیترین و پیچیدهترین ناظر را هم شما بفرستید، نمیتوانید مچ بگیرید چون همه آلوده هستند. همه خوردند، همه شما را دور میزنند. این یک دزدی مستمر میشود، یک دزدی نهادینه میشود. اگر شما یک شهری از دزدان راضی و دارای منطق دزدی ساختی، این شهر با اینکه هم منطق دارد و هم رضایت دارد، تمدّن نیست -حسب این تعریف- تمدّن باید معطوف به ترّقی و آسایش باشد. آسایش نیست، ترّقی هم باید در آن باشد و این ترّقی منظور ترّقی مادی نیست. اعمّ از مادی و معنوی است. باید احساس بکنند که تو رشد کردی. با ده سال قبل تفاوت داری. این تو هم توی فردی نیست، میدانید این شهر رشد کرده است، یک کمالی پیدا کرده است، یک بلوغی پیدا کرده است. بلوغ اجتماعی و تاریخی پیدا کرده است. اگر این اتّفاق افتاد، میتوانیم بگوییم تمدّن است.
بهترین نظام سیاسی از نظر افلاطون، نظام سیاسی فلاسفه
ما الآن در دنیا شهرکهایی داریم که خاص ساخته شدند. در بعضی از کشورهای دنیا خواستند پایلوت بعضی چیزها را بسازنند ببینند چه میشود. فرض کنید ما در فرانسه شهرک فلاسفه داریم. گفتند: روی الگو و مدلی که افلاطون دارد میدهد، میگوید: بهترین نظام سیاسی، نظامی است که در رأس آن یک فیلسوف شاه باشد. حالا اگر من یک نظام اجتماعی ساختم که نه فقط در رأس آن فیلسوف باشد، کلّ آدمهای آن، کلّ شهروندان آن فیلسوف باشند. ببینید چه میشود. یک شهرکی ساختند، فیلسوف را هم تعریف کردند. گفتند: نه هر دانشجوی رشتهی فلسفه، یک کسی که این معیارها را داشته باشد. مثلاً ده تا کتاب داشته باشد، ۲۰ سال تدریس داشته باشد و تعریف کردند و یک شاخصهایی دارد. میخواهند ۳۰ سال در داخل یک چنین شهرکی تمام آدمهایی که در این شهرک هستند فیلسوف باشند، میخواهند ببینند چه میشود. این را روی خیلی از چیزهای دیگر تست کردند.
نظر شهید بهشتی در مورد محقّق کردن نظام اسلامی در مقیاس کوچک
شهید بهشتی (رحمه الله علیه) ظاهراً طرحی را داده بودند که گفته بودند: اینکه یک مقدار خیال خامی است که ما فکر بکنیم میتوانیم اسلام را در مقیاس گسترده و به این زودی به تمامه یک جایی محقّق بکنیم. گفته بود: حالا که نمیتوانیم این را انجام بدهیم، لااقل یک روستایی، یک شهرکی، یک پایلوتی، یک جایی امتحاناً بسازیم، برای اینکه ببینیم چه میشود. داخل این روستا از باب تست دنیایی اسلام، اینجا یک آدمهایی را وارد بکنیم که صفر تا صد کارهایی که در اینجا انجام میگیرد اسلامی باشد ببینیم چه میشود. چون ما طوری عمل نکردیم که چرخهی آزمون و خطا کامل شده باشد. ادّعاهایی داریم، الآن پزشکهای ما دارند میگویند، پزشکهای سنّتی و اسلامی ما دارند میگویند، میگویند: اگر یک کسی در نظام صحّی خود، نظام تغذیه خود –نظام تغذیه اعم است. نظام صحّی خود اعم از تغذیه است که شامل ورزش و نمیدانم خیلی از چیزهای دیگر هم بشود- مرّ اسلام را عمل بکند، میلیونها سال عمر میکند. اینها میگویند اگر اهل بیت (علیهم السّلام) را نمیکشتند و آنها را شهید نمیکردند، همهی آنها به اندازهی حضرت مهدی عمر میکردند. میگویند: حیات حضرت مهدی، طولانی شدن عمر حضرت مهدی (عجلّ الله تعالی فرجه الشّریف) معجزه نیست، طبیعی است. کسی این آقا را ندیده است مزاحم او بشود، مرّ اسلام، نظام صحّهی اسلام را دارد عمل میکند که به انسان قابلیّت بقا میدهد. به همین راحتی. میگویند: اگر پیغمبر را مسموم نمیکردند و اهل بیت را هم نمیکشتند همین اندازه عمر آنها زیاد میشد. یک ادّعا است، ما باید بتوانیم این را در یکجایی تست بکنیم. یعنی یکجایی، یک پایلوتی، یک شهرکی، یک جایی بسازیم بگوییم اینجا تمام آن چیزی را که اسلام میگوید بیایید اجرا بکنید، ببینید چه میشود.
عرض من این است که اگر شما یک پایلوتی، یک جایی را ساختید یا شهرکی که همه حالا آدمهای داخل این شهرک بزرگان مافیای موادّ مخدر باشند یا شهرک دزدان باشد، دارم دزدان را میگویم، دزدان باکلاس را میگویم. یعنی دزدی منطقی و نهادینه شده. دزدی که بوروکراسی موجّه در جهت پیدا کرده است -جهت را دیگر با من بحث نکنید، جهت خطّ قرمز ما است که باید دزدی باشد- حالا بیاییم یک نظامی بچینیم که این دزدی را به اصطلاح بتواند تعمیم بکند و فرآیند را در جهت دزدی موجّه بکنیم. آیا اسم یک چنین شهری تمدّن است یا نه؟ نظم دارد، منطق دارد، بوروکراسی دارد، رشد در جهت دارد.؟ اسم این تمدّن است یا نیست؟ این تعریف میگوید: نه نیست. باید در آن ترّقی هم باشد، در این ترّقی نیست. شاید آسایش در آن باشد ولی در آن ترّقی نیست این تعریف اوّل است.
تعریف تمدّن در لغت نامهی دهخدا
لغت نامهی دهخدا تمدّن را اینطور تعریف میکند، میگوید: وضع گزار از خشونت به ظرافت و گزار از جهل به معرفت. ببینید ایشان دو نکته را دارد میگوید یکی مسئلهی ظرافت را میآورد، یکی مسئلهی معرفت را میآورد. این یعنی اینکه اگر شما رفتید روسیه و دیدید در روسیه یا در آلمان خیلی چیزها میسازند، کارآمد هم است، ظریف نیست. کارآمدی دارد، لهور است. میدانید اگر فرآیند رشد شما اینطور باشد که ۵۰ سال قبل کامپیوترهایی مثل این میساختید، الآن کامپیوترهایی میسازید مثل کامپیوترهای بزرگی که قبلاً داشتیم. یعنی مسیر از کوچک به بزرگ باشد. از لینت به خشونت باشد. ظرفت در آن باشد میگوید این سلسله تمدّنی نیست. سیر تمدّنی سیری است که شما را دائماً ظریف میکند، تیزبین میکند، شما را نازک میکند. ابزار شما، قلم شما همه چیز همکاری میکند.
نبودن ظرافت در معماری کشورهای عربی
در معماری عربی توانستند مثلاً فرض کنید معماری یک طبقه و دو طبقه و اینها را به معماری صد طبقه تبدیل بکنند ولی عربها حالا نمیدانم در کشورهای عربی زندگی کردید یا نه که عراق حتماً اگر زیارت رفته باشید مصداق آن نخواهد بود. یک کشور عربی باکلاس مثلاً لبنان فرض کنید. اینها در معماری خود ظرفت ندارد. یعنی محال است شما مثلاً در لبنان یا یک کشور عربی دیگری که به نظر شما باکلاس باشد، یک حمام، یک دستشویی پیدا بکنید که این را طوری مثلاً موزاییک کرده باشند، طوری سرامیک کرده باشند که وقتی آب میریزی آب مستقیم به چاه بریزد، یکجا جمع نشود. نمیبینید. عربها نمیتوانند یک… این را یک کسی به من گفت، کسی که حالا سالها در محیط عربی زندگی کرده بود. بعد از این حسّاس شدم، به هر کشور عربی رفتم این برای من حسّاس بود. گفتم: ببینم اینها… در هتلهای مثلاً شش ستارهی آنها، هفت ستارهی آنها هم رفتیم، دیدیم نه آبها به چاه نمیریزد. این ظرافت را ندارد. یعنی اینکه از نظر این تعریف جهان عرب حدّاقل در حوزهی معماری رشد تمدّنی نداشته است، چون نتوانسته است ظرافت را یاد بگیرد. توانسته است خانهی دو طبقهی خود را صد طبقه بکند. توانسته است لهور بشود، توانسته بزرگ بشود، نتوانسته است ظریف بشود. میگوید: از خشونت باید به سمت ظرافت برود. این را یک مصداق میبیند آن وقت این در همه جا هم تعمیم دارد. یعنی مثلاً فرض کنید که جنگ سخت تبدیل به جنگ نرم میشود. هر چه اثر جنگ نرم مخرّبتر است امّا نسبت به جنگ سخت ظریفتر است. یک گزاری از خشونت به ظرافت است.
گزارهی گذر از جهل به معرفت
یکی هم میگوید: از جهل به معرفت است. شما یک آدمی را امسال دارید میبینید، میبینید ماشین او لوکس است، خانهی او شیک است. ده سال بعد میبینید آن خانه را به چهار خانه تبدیل کرده است، این ماشین را هم ده تا ماشین کرده است ولی خود آن آدم عوض نشده است. ماشینهای او عوض شدند، زیاد شدند، بزرگ شدند، خود این آدم بزرگ نشده است. عقل این آدم رشد نکرده است. آقای دهخدا میگوید: این وضع، وضع تمدّن نیست.
تحلیلی در مورد تمدّن غربی
وضع تمدّنی هم باید به شما ظرافت بدهد، هم باید به شما معرفت بدهد. اینها را بعداً اگر فرصتی شد در حوزهی مطالعات تطبیقی برای شما عرض خواهم کرد که آیا ما با یک تحلیل کیفی میتوانیم کلّ قارهی اروپا را بگوییم همان شهرک دزدانی است که نهادینه آن را ساختیم یا نه؟ و اگر ثابت کردیم که در دنیای اروپای امروز مثلاً فرض کنید یک دزدی نهادینه شده دارد در مقیاس خیلی کلان و جهانی صورت میگیرد، دیگر ما آن وقت نخواهیم توانست بگوییم تمدّن غربی. اگر مثلاً فرض کنید که نشان دادیم اتّفاقی که در دنیای غرب از طریق نسبیّت و سیالیّت معرفت دارد میافتد، باعث میشود که بشر غربی جهل خود را عنوان معرفت بدهد، عنوان علم بدهد و ثابت کردیم این چیزی که اسم آن را علم گذاشته است، علم نیست و جهل است، آن وقت میتوانیم نتیجه بگیریم اساساً این اتّفاق که آنجا اسم آن را تمدّن گذاشتیم، تمدّن نیست. این حرکت تمدّنی نیست، حرکت تمدّنی ظرافت میخواهد، معرفت میخواهد، ترّقی میخواهد، آسایش میخواهد یک چیزهای اینطور میخواهد. این در فرهنگهای لغت.
واژهی تمدّن در قرآن کریم
در قرآن کریم هیچ اشارهای به تمدّن نشده است. تمدّن به معنای الهزاره نشده است. کلمهی الهزاره حتّی یک بار نیامده است. بعضی از محقّقان و قرآنپژوهان بعضی از واژگان قرآنی را یا نزدیکترین معنا به الهزارهی عربی دیدند یا گفتند: الهزارهی قرآنی همین است. این واژهها است، در این معانی اشراب شده است و تضمین شده است. آن واژههایی که اینها گفتند این است: امّت است، قریه است، قرن است و مدینه است. این واژه داخل قرآن آمده است. هر کدام هم ذکر شده است. حالا واژههای دیگری هم وجود دارد که از آنها استفاده میشود. مثلاً فرض کنید واژهی تفسیر راهنمای آقای هاشمی «مَکَّنَّا»های قرآن را تعبیر تمدّنی کرده است. گفته است: هر جا قرآن فرموده است که «مَکَّنَّا» فلاناً، میگوید: این تمکّن فی الارض یعنی به آن وضع تمدّنی داده است، گفته است اگر بخواهیم «مَکَّنَّا»های قرآنی را بفهمیم یعنی تمدّن. یک ادّعا کرده و رفته است. تبیین تحلیلی از جنس تحلیلهای تفسیری هم نداشته است.
تمدّن مثبت و منفی در قرآن کریم
آنهایی که آمدند گفتند: امّت، تحلیل کردند، قضیه را باز کردند که چرا ما میگوییم امّت قرآن، همان مجتمع تمدّنی قرآن است. چرا مثلاً فرض کنید مدینه را در قرآن گفتند همان تمدّن قرآنی است. قریه و قرن را هم خوب قسمت منفی تمدّن است. یعنی تمدّن مثبت قرآنی امّت و مدینه است و تمدّن منفی قرآن قریه و قرن است. میگوید: در قرآن هر جایی که کلمهی قریه به کار رفته است، منفی به کار رفته است. مفسّرین معتقد هستند قریه مکانی است و به مجتمع انسانی است که از جمله اوصاف مهمّ آن مجتمع انکار جمعی رسول الهی است، نه انکار فردی. یعنی در هر جمعی که رسولان الهی تکذیب بشود، قرآن اسم آنجا را -کوچک یا بزرگ، پیچیده یا بسیط- قریه گذاشته است. در مدینه هم عکس آن است میگویند: مدینه آن مجتمع انسانی است که در آن رسول الهی تکذیب نشده است، تأیید شده است. دو مورد کلمهی مدینه استثناء دارد که یک جایی است که کلمهی مدینه به کار رفته است امّا سیاق آیه نشان میدهد که اینجا خیلی هم رسول الهی تأیید نشده است، بلکه تکذیب هم شده است. آنها را هم پاسخ دادند، آنها را هم توجیه کردند که مثلاً چطور است. این هم یک ادّعا است. الآن بحث ارزیابی این حرفها نیست. میخواهم بگویم در قرآن کریم واژهی تمدّن به کار نرفته است و در عین حال واژههای دیگری به کار رفته است که آن واژهها را بعضیها استفادهی تمدّنی کردهاند مخصوصاً زیاد روی واژهی امّت مانور دادند. از قدیم طرح کردند مفسّران کنونی ما هم، معاصر ما هم همینطور است.
کلمهی تمدّن در زبان انگلیسی
در زبان انگلیسی تمدّن یا همان Civilization از ریشهی Civil است که Civil به معنی مدنی و تربیت است، تربیت اجتماعی. دوباره ما میتوانیم از این معنی یک نکاتی را استیاد بکنیم.
تعریف مدّنیّت و مثالی در این مورد
مدنیّت به یک اجتماع مهندسی شدهی مترقّی اطلاق میشود. در ادبیات، حتّی علوم جدید، علوم معاصر هم همین معنا از مدنیّت شده است. وقتی میگوییم این قوم باید رشد مدنی پیدا بکند، تا رشد مدنی پیدا نکند نمیتواند مشکل آن را حل کرد. ما برای مثلاً فرض کنید حل ّزبالههای داخل خیابانهای شهرهای عراق این دستوری نیست، این برای شهرداری نیست. نه اینکه شهرداری ندارند و شهرداری نمیتواند کار خود را انجام بدهد یا وظیفهی خود را بلد نیست، نه. مردم رشد مدنی پیدا نکردند تا زمانی هم که رشد مدنی پیدا نکنند، کاری از عهدهی شهرداری برنمیآید. شما این را در نظر بگیرید مردم داخل همین محلهی شما نخواهند رعایت بکنند، همه آشغالهای خود را داخل خیابان بریزند چه کار میشود کرد؟ کاری نمیشود کرد.
روش گاندی برای اخراج استعمار انگلیس
شما مستحضر هستید که گاندی استعمار صد سالهی انگلستان در هندوستان را به چه شیوهای اخراج کرده است. گاندی خیلی راهها را با انگلستان طی کرده است، جواب نگرفت. مردم آنها هم آماده نبودند. آخر کار مناسبت با وضع روحی مردم خود یک طرحی داد که ظاهراً طرحی غیر مدنی است. طرحی ای بسا به گونهای غیر اخلاقی و غیر انسانی است. امّا در هر حال نسخهی گاندی این بود و موفّق هم شد. گاندی به عنوان آخرین راه به مردم هندوستان پیشنهاد داد، گفت: کوچه و خیابان خود را کثیف بکنید تا اینها نتوانند در اینجا زندگی بکنند. این جواب هم داد. انگلیسیها هیچ کاری نمیتوانستند بکنند. وقتی فرهنگ –البتّه آنجا دیگر در جهت ضدّ مدنیّت دارد رشد پیدا میکند- عموم مردم کثافت را انتخاب بکنند، حتّی یک کشور مسلّط و قاهری مثل انگلستان که در هندوستان ریشه دوانده است، سالها است دارد آنجا را استعمار هم میکند نمیتواند کاری بکند.
مثالی برای رشد مدنیّت در شهرها
عکس قضیه هم وجود دارد. یعنی شما الآن سالها است تئوریها دارد نوشته میشود، مقالات زیادی نوشته شده است، تئوریهایی داده شده است، این تئوریها به سمع مردم رسیده است راجع مثلاً به فرهنگ جداسازی آشغالهای خشک و تر داخل خانه از همدیگر. حتّی برای مدّتی شهرداری مدّعی بود –حتّی همین شهرداری تهران- من کلّ پلاستیک زبالهی شما را رایگان هر روز دم در خانهی شما میگذارم، با دو رنگ میگذارم. یک رنگ آبی، یک رنگ مشکی. شما آشغالهای خشک را داخل آبی بگذارید. آشغالهای تر را داخل مشکی. ما این کار را نکردیم، یعنی این رشد مدنی را نداریم و همه هم میدانید به لحاظ علمی واضح است که چه اتّفاقی میافتد. با همین یک کار در روز فقط چند ده میلیون تومان داخل تهران صرفهجویی اقتصادی میشود. میدانید که هزاران نفر را شهرداری باید استخدام بکند، میلیونها مثلاً فرض کنید پلاستیک و هزاران کیلو پلاستیک باید بخرد تا در خانهها برسانند با تمام هزینههای این مدلی که دارد میکند، باز هم اگر این اتّفاق بیفتد در روز چند ده میلیون صرفهجویی اقتصادی میشود. ما اینها را میفهمیم، متخصّصین هم میتواند سر انگشتی خیلی راحت این را برای ما ثابت بکنند، به دلیل اینکه ما رشد مدنی پیدا نکردیم، تن به این قضیه نمیدهیم. تمدّن یک رشد مدنی میخواهد.
عمومی بودن مدنیّت
مدنیّت یک چیز عمومی است یعنی با رفتار فردی درست نمیشود، در مقیاس جمعی معنا میشود و بخش قابل توجّهی از آن هم مهندسی شده است. برای همین خود واژهی Civil علاوه بر مدنیّت به معنی تربیت اجتماعی هم است. شاید بشود این نکته را هم استفاده کرد که اگر حالا یک قومی تربیت نشوند و خدادادی با کلاس باشند شاید فرض آن خیلی سخت باشد، مصداق آن را نتوانید پیدا بکنید یا به زحمت بشود پیدا کرد. آیا به این وضع اجتماعی میشود تمدّن گفت که مردم آن یک کلاس غیر تربیت شده دارند امّا خود این کلاس، کلاسی است که یک میزانی و درجهای از مدنیّت را دارد؟ احتمالاً منظور اینها این مصداق نیست، نتیجه مهم است. یعنی اگر واقعاً یک مردمی که یکجا دارند زندگی میکنند، یک تیپ ارتباطاتی داشته باشند که مناسب با ارتباطات تربیت شدهی معطوف به ترّقی و کمال بشر است آن وضع را میشود وضع مدنی گفت. حالا اگر ما بعداً در مطالعات تطبیقی تمدّنی آمدیم گفتیم که تا چه اندازه مثلاً فرض کنید مناسبات اجتماعی در دنیای غرب از جنس مناسبات مدنی است؟ یعنی تعاملات مدنی انسان غربی تا چه اندازه اجتماعی است؟ اگر گفتیم: آنجا نیست و انسانها در فرهنگ مدرن فرید میشوند، تنها میشوند، دوباره باید در اطلاق مفهوم تمدّن برای یک چنین وضعیتی تردید جدّی باید کرد.
رابطهی فرهنگ مدرن و ارتباطات اجتماعی مردم
اگر ما ثابت کردیم در فرهنگ مدرن ارتباطات مردم، ارتباطات اجتماعی نیست. یعنی هر چه مدرنتر میشوی، تنهاتر میشوی، فریدتر میشوی. آیا این وضع میشود وضع تمدّنی بشود؟ در دنیای غرب واقعاً مردم تنها هستند. مردم در متن یک شبکهی ارتباطی مجازی کاملاً فنّی گسترده و پیچیده تنها هستند. داخل همین تهران ما به میزانی که داریم مدرن میشویم و غربی میشویم به همان میزان داریم تنها میشویم. اینقدر برجها و آپارتمانهایی داخل تهران وجود دارد که اهل آن یک سال، دو سال دارد در یک طبقهای زندگی میکند و از همسایهی خود هیچ اطّلاعی ندارد. نه اسم او را میداند، نه شغل او را میداند، نه ارتباطی دارد. این آدم به معنای دقیق کلمه تنها است. یک چیزی روی گوش من آمده بود این بود: گفتم معلم بچّه دانشآموز خود را بلند کرده بود –معلم ادبیات- که مثلاً فلان شعر را که گفتم بخوان، حفظ کردی بخوان. گفت:
بله آقا بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چون عضویی به درد آورد روزگار دگر اعضا را نماند قرار
بعد از آن را فراموش کرد. گفت: همین. گفت: نه آقا حفظ بودم. گفت: پس چرا حفظ نیستی؟ گفت: سه روز قبل پدر من فوت کرده است، مادر من تصادف کرده است، برای اخوی من فلان مشکل پیش آمده است، کلّ مشکلات خود را گفت. سر او داد زد که اینها که دلیل نمیشود چرا حفظ نکردی؟ گفت: آقا به یاد من آمد
تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی.
اگر ما یک وضع اجتماعی، یک شهری درست کردیم که آدمها نسبت به محنت دیگران بیغم باشند. یعنی معلوم است که زمانی این بیغمی صورت میگیرد که ارتباط ما یک ارتباط حداقلی خواهد بود و اصلاً ارتباط نیست. این فرهنگ این منطق میگوید اصلاً این آدم نیست.
از بین رفتن مدنیّت در دنیای غرب
تمدّن هم بعداً خواهم گفت، بعداً در اوصاف تمدّن ورود خواهیم کرد که اصلاً تمدّن یک پدیدهی بذات انسانی است. فقط آدمها تمدّن دارند. حیوانات تمدّن ندارند، ملائک ندارند جنیان ندارد. فقط آدمها دارند. اگر یک کسی در یک نظام ارزشی اصلاً آدم نشد، مناسبات جمعی او هم دیگر تمدّنزا نخواهد بود، اسم آن تمدّن نخواهد بود -هر دو ادّعا را بعداً برای دوستان ثابت خواهیم کرد- همین که در دنیای غرب دیگر الآن مدنیّتی نیست، یعنی غرب سر جای منطقی خود قرار گرفته است.
فردگرایی در غرب
یعنی اگر بنیان این فرهنگ جدید غرب individualism و فرد و اینها است، کمال او هم کمال فردی است. یعنی در وجه کمالی خود هم فقط فرد بولد و محور میشود، اصلاً جمعی نیست، انسان وارد ساحت جمعی نمیشود. آن وقت دیگر قطعاً نمیشود گفت تمدّن غرب. یعنی یک چیز دیگر است، اسم آن را به غلط تمدّن گذاشتیم. حالا اینکه دیگر این چیست، یک چیز دیگر است. حالا بعد خواهیم فهمید. این در مورد کلمهی Civilization.
تمدّن تحقّق تام یک فرهنگ
من تعریف دقیق تمدّن را زمانی برای شما خواهم گفت که تمدّن اسلامی را بحث خواهم کرد. تعریف اجمالی که الآن بخواهم تعریف مختار بدهم، تمدّن را وضع تامّ و تمام تحقّق و تبلور یک فرهنگ میدانم. اگر یک روز یک فرهنگی تمام داشتههای درونی خود در عینیّتی تبلور داد، آن میشود تمدّن این فرهنگ. حالا اگر این فرهنگ فرهنگ اسلامی باشد، هر موقعی که ما همهی داشتههای فرهنگ اسلامی را عینیّت بخشیدیم، آن وضع میشود وضع تمدّن اسلامی. اگر ما تمام داشتههای فرهنگ غربی را یکجایی بروز دادیم، عینیّت دادیم اسم آن را تمدّن غربی میگذاریم. این تمدّن در نسبت به فرهنگ است که حیث مضاف پیدا میکند. الآن بعضیها سخن از پایان غرب میگویند و پایان غرب و پایان تاریخ مینویسند. بعضیها آمدند این پایان را مثبت تفسیر کردند. گفتند: این پایان نه یعنی بنبست. وقتی میگوید: من به پایان رسیدم، دو مدل است. یک مدل آن این است که یعنی دیگر بعد از آن راه نیست. فردایی ندارم، دیگر جادهای نیست که بروم. یک معنی آن این است که من تمام راههایی که باید میرفتم، رفتم. میگویند: پایان به معنای تمامیّت است. پایان غرب یا پایان تاریخ، یعنی اینکه این فرهنگ غرب، فرهنگ تاریخی غرب هر آنچه داشته است الآن بالفعل شده است، تبلور عینی پیدا کرده است، دیگر بعد از آن چیزی نیست. بعد از آن چیزی نیست به تمامیّت رسیده است.
معنی ایدهآل تمدّن
من معتقد هستم تمدّن در معنی ایدهآل آن همین است. معنی ایدهآل از تمدّن یعنی یک وضعی که تبلور و تحقّق تامّ و تمام داشتههای یک فرهنگ است. حالا این فرهنگ، اگر فرهنگ مادی بود، طبعاً تبلور آن هم کاملاً مادی میشود. این فرهنگ، یک فرهنگ مادی و معنوی بود، تبلور این داشتههای او هم مادی و معنوی میشود که قطعاً ما در اسلام میگوییم فرهنگ اسلامی یک فرهنگی است که داشتههای او مادی و معنوی است، تبلور این داشتهها هم مادی و معنوی میشود.
رابطهی تمدّن و فرهنگ
پس برای این اساس من تمدّن را یک صورتی از فرهنگ میدانم. آخرین لایه، آخرین صورت، آخرین وضع یک فرهنگ تمدّن آن فرهنگ میشود. لکن این برای اینکه عنوان تمدّن به خود بگیرد، یک مفاهیم دیگری را باید کنار آن جا بدهیم. در تلّقی من، تمدّن Civilization نخواهد بود، Civilism خواهد بود. ایسم در لاتین مکتبساز است. یعنی وقتی شما میگویید: ایدهآلیست با یک آموزه روبرو نیستید؛ با یک مفهومی یا مفاهیمی روبرو هستید که این مفهوم و مفاهیم با یک شبکهای که مجموعهی این شبکه یک Context یا یک مکتبی را میتواند بسازد در ارتباط است. مثلاً وقتی میگویی: آزادی در لیبرالیسم. این آزادی در لیبرالیسم را به دلیل خصلت ایسمی که لیبرالیسم دارد، شما نمیتوانید بدون ارتباط با مدارا، با مثلاً فرد، با عقل یا ریزومی که لیبرالیسم مطرح میکند بدون ارتباط با آنها نمیتوانید این را توضیح بدهید. لذا میگوییم لیبرالیسم یک مکتب است. تمدّن را اگر گفتی: Civilization یک مدل میشود معنا کرد اگر گفتی: Civilism یک چیز دیگری است. از نظر من تمدّن وضع ایسمی دارد. Civilism است نه Civilization. هر چند این واژهی Civilism معمولاً مصطلح نیست و به کار هم نمیرود. غربیها هم این را به کار نمیبرند، همان Civilization را به کار میبرند.
اهمّیّت نظم و ساختار
همین که میگویم Civilism اوّلین چیزی که به ذهن میرسد این است که وقتی میگوییم داشتههای فرهنگ تبلور عینی پیدا میکند، منظور این است که آن تبلور، تبلور منظّم و ساختاری است. هم باید منظّم باشد، هم باید ساختار داشته باشد. وقتی ساختار میگوییم یعنی نظام اولویت دارد. یعنی یک وقت است شما از یک نفر میپرسید: شما چه کارهایی بلد هستید؟ میگویید: من این ۲۰ تا کار را بلد هستم. میگوید: خوب همین کارها را انجام بده. او هم شروع به انجام دادن میکند. میگوید: من میتوانم بپرم، میتوانم آواز بخوانم، برقکشی هم بلد هستم. ۱۷ تا کار دیگر هم میگوید. یک وقت میگویی: خوب شروع بکن. او اوّل میپرد، بعد آواز میخواند.
یک موقع شما میگویید: چه کار بلد هستد؟ میگوید: من ۲۰ تا کار بلد هستم. میگویم: بگو ببینم چه کارهایی است؟ میگوید: اینها است. بعد شما به اینها یک نظم منطقی میدهید، وقتی نظم منطقی میدهید، قطعاً آواز خواندن در ساعت دوی نیمه شب را تعریف نمیکنید. میگویید: وقت آن نیست. مثلاً در حمام رفتن او تعریف میکنید. میگویید: به حمام برو و تا دوست داری آواز بخوان. برای آن جا میگذاری، نظم میدهی، در یک ساختار قرار میدهی. اگر من استعدادهای این شخص را در قالب یک ساختار منظّمی بروز بدهم تبلور بدهم، آن وضع میشود وضع تمدّنی داشتههای این آقا. یک تمدّن هم همینطور است. یک فرهنگ ممکن است هزار تا داشته داشته باشد و اگر شما این داشتهها را منظّم بیرون دادی، اسم آن تمدّنی میشود نه غیر منظّم. یک مثال عینی و عملی برای شما بزنم.
مثالی در مورد نظم موجب تمدّن
چرخش ارزی وقف در کشور ما –وقفهایی از جنس عقارات و باغات و مسکن و اینطور چیزها نه، پول- به طور متوسّط سالی ۴۳ هزار میلیارد تومان است. برای اینکه بفهمی چه رقمی است، سهم خیّرین مدرسهساز از این رقم سه درصد است. این همه مدرسهای که مثلاً فرض کن مدرسهی شما، ممکن است در سال هزار تا مثل این در کشور ما ساخته بشود، این سه درصد آن رقم است. بقیه چه میشود؟ یعنی ما داشتهی وقف را درون فرهنگ اسلامی تبلور دادیم امّا یک تبلور بینظم و بیساختار دادیم. مردم را به وقف دعوت کردیم و مردم هم اجابت کردند امّا بینظم. هر چه هم از این کارها بکنند شما با یک وقف تمدّنی روبرو نمیشوید. وقف دارید، وقف تمدّنی نیست.
شور حسینی باعث پیشرفت تمدّنی نشده است
دوستان به کربلا مشرّف شدند. وقتی کربلا مشرّف میشوید، لب مرز میخواهید از مهران وارد عراق بشوید اینقدر خجالت میکشید که چگونه ممکن است مردمی که چنان فرهنگ حسینی آنها غلیان دارد که در روز روزانه صد کاروان ایرانی از مرز وارد عراق میشوند. روزی صد تا ۴۰ هزار نفر وارد عراق میشوند. من یک حساب سطحی کردم هزینههای غیر ضروری یک شب مراسم محرم ما میتواند لب مرز ما با عراق که بیابان صاف خدا هم است -هر دو کشور- دو تا ساختمان بزرگ، شیک، مدل مثلاً فرودگاه امام خمینی بسازد که زائر امام حسین وقتی میخواهد به کربلا برود لب مرز فلج نشود، خسته نشود، تحقیر نشود که اگر شما روزی ۴۰ هزار نفر داری وارد مرز میکنی، ۴۰ هزار صندلی بگذارید. دو کیلومتر نقطهی صفر مرزی شما است، ۲۰ تا تسمه در طول دو کیلومتر بگذارید که پیرمرد، زن بچّه دار، انسان مریض اصلاً هیچ برای یک لحظه ساکت حمل نکند. اینها هزینهی یک شبی است که ما در ماه محرم، داخل همین تهران هزینه میکنیم. ما با همهی حسین حسین کردنهای خود این عطش حسینی بودن خود را برای رشد تمدّنی ارتقا ندادیم.
در منطقهی ما زابل که مردم فقیر هستند و واقعاً مستحق زکات، میبینید طرف چهار تا شتر در سال نذر امام حسین دارد که بکشند و بخورند. این آدم را ما اینقدر رشد دادیم که برای امام حسین از چهار تا شتر خود بگذرد، اینقدر رشد ندادیم که این را به گونهای خرج بکند و هزینه بکند. یعنی در نظم ساختاری قرار بدهد که هم حیث آن را رعایت کرده باشی -یعنی حیث حسینی است- هم ماندگاری آن بیشتر است، هم خدمت آن، هم ثواب آن، هم همه چیز آن بیشتر است.
هر تبلوری تمدّنساز نیست
ما تقریباً حداقل ده مجلس در تهران داریم که هزینهی شام هر شب آن صد میلیون تومان است. ده مجلس در تهران شبی یک میلیارد تومان هزینهی غذا در ماه محرم دارد میدهد. حالا این را برای شما بگویم که ما در تهران بیش از هزار مجلس امام حسین داریم. شما همین مقیاس را در شهرهای دیگر برو. اینکه میگوییم داشتهها باید تبلور پیدا بکند، هر تبلوری تمدّنساز نیست. تبلوری که هم نظم داشته باشد و هم ساختار داشته باشد، آن تمدّنساز است. بسیاری از ظرفیتهای فعّال شدهی فرهنگ اسلامی توسّط مسلمانها صرفاً به این علّت که ظرفیت ساختاری و نهادی نظم نهادی پیدا نکرده است به همین علّت بار تمدّنی آن هم خنثی است و صفر است یا حدّاقلی است، بار تمدّنی ندارد.
نهادها قائمههای تمدّن
قتی میگویم: صورت نهادی، دوباره برای شما مثال بزنم ما برای مدیریّت فقر در کشور خود -به عنوان مثال- یک نهاد به نام کمیتهی امداد امام خمینی ساختیم. اگر از مدیریّت فقر درک نهادی میداشتیم، هیچ کدام ما هیچ گاه نباید دستی به یک فقیر کمک میکردیم. ۹۶ درصد کمکهای خیریه در آمریکا نهادی است، در کشور ما ۳۷ درصد است. ۳۷ درصد کمکهای خیریهی ما نهادی صورت میگیرد. بعداً برای شما خواهم گفت قائمههای تمدّن نهادها هستند، نظامها هستند. اگر شما اخلاق اسلامی را، فرهنگ اسلامی را در وجه تمدّنی آن تبلور ندهید، در وجه نهادی آن تبلور ندهید نمیتوانید بار تمدّنی درست بکنید. حالا ببینید ما چقدر باید رشد بکنیم که هم گدای ما اینقدر رشد پیدا بکند فرض بکنید بخواهد کمکی برای خود به دست بیاورد، باید به نهادها مراجعه بکند. هم من و شما که میخواهیم کمک بکنیم باید این بلوغ را پیدا بکنیم که از طریق نهاد کمک بکنیم. اگر مشکلی هم با نهاد داریم، مشکل را درست بکنیم، صورت مسئله را حل بکنیم، پاک نکنیم. اگر به هر دلیل سرعت کمیتهی امداد کند است، توزیع آنها نامناسب است، منطق آنها اشتباه است، هر چه است، باید آن را درست بکنیم. آن وجه تمدّنی میشود وگرنه این تیپ کمکهایی که اینطور داریم میکنیم چون وجه ساختاری ندارد تمدّنی نیست.
زمان ظهور تمدّن ایدهآل
چه مقدار از داشتههای یک فرهنگ اگر تبلور پیدا کرد عنوان تمدّن میشود به آن داد؟ چون میدانید تمدّنها جز در صورت ایدهآل خود تحقّق تام پیدا نخواهند کرد. یعنی این تعریفی که من از تمدّن کردم، گفتم: وقتی تبلور عینی همهی داشتههای یک فرهنگ هم منظّم و نهادی پیدا کرد، صورت تمدّنی این فرهنگ میشود. خوب مطمئن هستیم که این اتّفاق در دورهی غیبت که نمیافتد، در دورهی ظهور حضرت مهدی (علیه الصّلاه و السّلام) هم که اتّفاق نمیافتد الّا در آخر کار ایشان. یعنی کلاً تمدّن یک نسخه میتواند در تاریخ بشریّت داشته باشد، آن هم در انتهای کار است. ما میگوییم تمدّن ایدهآل برای همین است، فقط یک بار آن هم توسّط آخرین معصوم روی زمین محقّق میشود.
تفاوت فرهنگ و تمدّن از منظر قانون و عادات
معنی آن این نیست که ما ورژنهای ناقصی از تمدّن را نخواهیم داشت. ما ورژنهای ناقصی از تمدّن را خواهیم داشت. حالا چه مقدار از یک فرهنگ وقتی -در این صورت که میگوییم تمدّن ناقص داریم- از داشتههای مثلاً فرهنگ اسلامی اگر آشکار بشود اسم آن تمدّن میشود؟ به نظر من یک تفاوت وضع فرهنگی و وضع تمدّنی این است. در فرهنگ عادات بر قانون غلبه دارند در تمدّن قانون بر عادات غلبه دارد. هر زمانی ناشی از یک فرهنگ ما یک وضع اجتماعی درست کردیم که در آن وضع اجتماعی اوّلین مرحلهای که غلبهی قانون بر عادت صورت گرفت، آن مرحله، مرحلهای است که مرحلهی آغاز تمدّنی است. البتّه بحث فنّی این مطلب باید یک جای دیگر صورت بگیرد که نسبت اخلاق و قانون چیست؟ این نسبت را برای این میخواهیم حل بکنیم که ورود تمدّنی پیدا بکنیم. اخلاق یک جاهایی حتّی اخلاق شایسته ضدّ تمدّن است مثل همین جاهایی که خود ما به فقیر کمک میکنیم. خوب کمک نکنی که میشود همان که:
تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی.
نسبت اخلاق با قانون برای پایهریزی تمدّن شایسته
یک جاهایی مثلاً فرض کنید من آن وجه حکمی و مذهبی آن… خدمت شما عرض بکنم میگوییم: تو راست میگویی امّا ببخشید مأمور هستم و معذور. مأمور هستم و معذور یعنی چه؟ یعنی اخلاقاً، خدایی من میدانم که تو راست میگویی. امّا قانون دست من را بسته است. الآن من مأمور قانون هستم، باید فلان کار را بکنم. ما چگونه و به چه نسبتی باید اخلاق و قانون را با همدیگر دربیامیزیم تا تمدّن ما تمدّن شایستهای بشود؟ در بحثهای تمدّن اسلامی -که از تمدّن اسلامی به عنوان تمدّن شایسته نام خواهیم برد- یکی از سؤالاتی که ما باید در آنجا پاسخ بدهیم این است که ما هم قانون را نیاز داریم، هم اخلاق را نیاز داریم. قانون اخلاق تجرید شده است. قانون اخلاق با مسامحه و تعابیر مختلف میگویند: اخلاق تکنیکال است. قانون اخلاق بیشعور است.
معنی اخلاق تکنیکال
شما ببنیید اخلاق تکنیکال یعنی چه؟ یعنی یک وقت است شما پلیس سر چهار راه میگذارید، میگوید: هر کسی وارد طرح ترافیک شد، او را جریمه بکن. بعد پلیس یک ماشینی را میگیرد، میگوید: کجا؟ میگوید: یعنی چه؟ میگوید: طرح ترافیک است. طرف میبینید از روستای بوشهر آمده است. میگوید: طرح ترافیک یعنی چه؟ اینجا این مأمور پلیس اگر بخواهد اخلاق بورزد که معمولاً میورزد میگوید: بفرمایید. این کلاً در عمر خود دو روز به تهران آمده است، حالا من تا برای او جا بیندازم که طرح ترافیک چیست زمان این تمام شده است و به روستای محلّ زندگی خود برگشته است. الآن هم با زن و فرزند خود بلند شده است آمده است، در این شهر بزرگ هم غریب است. ماشین خود را چه کار بکند؟ اینجا هم وارد نکند چه کار بکند؟ این را پلیس میفهمد، دوربینی که گذاشته است دیگر نه. دوربین یک اخلاق تکنیکال دارد. اصلاً نگاه نمیکند که تو چه کسی هستی، کار تو را نگاه میکند. میگوید: خلاف بود، عکس میگیرد، جریمه میآید.
ما زمانی که تمدّنی میشویم اخلاق ما تکنیکال میشود، اخلاق ما قانونی میشود.
تفاوت دین در غرب با اسلام
حالا واضح است که اخلاق تکنیکال و اخلاق قانونی به دلیل اینکه اخلاق انتزاعی است و خشک است انسانی نیست. این معضل را باید یک جایی و یک طوری حل بکنیم. برای انسان غربی این معضل فراهم نیست اصلاً به وجود نمیآید چون آنها اخلاق اجتماعی ندارند. اخلاق اجتماعی آنها همان قانونهای اجتماعی آنها است، قانونهای عرفی اجتماعی آنها است. دین آنها دین اجتماعی نیست. قاعده و رفتار اجتماعی نمیدهد دین ما میدهد. ما یک چیزی به نام اخلاق داریم، یک چیزی هم داریم به نام قانون.
معیار به دست آوردن تمدّن اسلامی
آن چیزی که ما را تمدّنی هم میکند قانون است اخلاق نیست. بیخیال اخلاق هم نمیتوانیم بشویم این اخلاق برای ما خیلی مهم است. ما فرمول امتزاج اخلاق و قانون را تا زمانی که به دست نیاوریم -آن هم به گونهای به دست بیاوریم که در عالیترین ورژن اعمال قانون اخلاق حضور سهمگین داشته باشد. یعنی قانون دیالوگ حداکثری با اخلاق داشته باشد تا زمانی که نتوانیم این کار را بکنیم- نمیتوانیم تمدّن اسلامی تولید بکنیم. یکی از دلایلی که تمدّن اسلامی دیر تولید میشود همین است.
دلیل دیر تولید شدن تمدّن اسلامی
میگویم اینجا یک صورت مسئلهی پارادوکسیکالی شما دارید که دو سر طی کاملاً متّضاد به همدیگر هستند. یک طرف قانون است، یک طرف اخلاق است و شما میخواهید اینها را به همدیگر نزدیک بکنید و طوری نزدیک بکنید که اینها را ضمن اینکه در همدیگر ممزوج میکنید، کارآمدی در جهت هم پیدا میکنید. یعنی طوری نباشد که بگویید اگر من بخواهم با شما به صورت اخلاق برخورد بکنم که سنگ روی سنگ بند نمیشود، به این وضع نرسید. الآن به دلیل اینکه ما منطقی اخلاق را با قانون ممزوج نکردیم، یکی از محظورات و معذورات ما همین است. میگوییم که اگر من بخواهیم اخلاق بورزم که سنگ روی سنگ بند نمیشود. همه چیز را بخواهم اخلاقی حل بکنم که مشکل نهاد و سازمان من حل نمیشود. راست هم میگوید. مشکل اینجا این است که ما فرمول امتزاج اخلاق و قانون را نتوانستیم منطقی به دست بیاوریم، معطوف به برآوردن نیازهای تمدّنی خود دربیاوریم این اتّفاق نیفتاده است.
خلاصهای از بحث:
خلاصهی عرض من در این جلسه من صرفاً یک تأمّلی مفهومی در بعضی از تعاریفی که از تمدّن شده است داشتم از فرهنگ عمید، از فرهنگ معین، از فرهنگ دهخدا، از خود قرآن، از ریشهشناسی زبان لاتین و بعد هم یک تعریف مختصر مختاری را دادم، صرفاً هم در وجه نظری تعریف را دادم یعنی تعریف اصلی من در بحث تمدّن اسلامی إنشاءالله طرح خواهد شد. خواستم بگویم ما به میزانی که در الزامات خود، در تعریف، ما از تمدّن فکر بکنیم به همان میزان الگوهای عملی متفاوتی را برای مثلاً حرکت به سمت تمدّن تعریف خواهیم کرد. مثلاً فرض کنید کسی که در تعریف تمدّن خود مفهومی به نام ظرافت را میگنجاند یا مفهومی به نام معرفت را قرار میدهد خوب این باید یک برنامه و فرمول حرکتی را ارائه بکند که مثلاً در کمال خود به صورت مدرّج یا بگویم تشکیکی ظرافت را تحصیل بکند، ظرافت را محقّق بکند وگرنه این حرکت، حرکت تمدّنی نخواهد بود. این مطلبی که در جلسهی اوّل خدمت دوستان عرض کردم.
سؤال و جواب:
- این مدینهی طیّبهای که در قرآن گفته شده است می شود (قطع کلام)
- در قرآن مدینهی طیّبه نداریم، شجرهی طیّبه.
- حیات طیّبه.
- حیات طیّبه داریم. بله حیات طیّبه وضع تمدّنی است.
- این مدلی که فرمودید شهید بهشتی پیشنهاد آن را داده بودند که مثلاً یک ؟؟۱:۰۵:۱۶ در نظر بگیریم که همه از صفر تا صد به اسلام عمل میکنند. نمیشود این را یک برنامهای طرّاحی کرد، یک چیز نرم افزاری که ما بتوانیم این را در آن ببینیم که ببینیم چه نتیجهای به ما می دهد؟
- نمیدانم حاج آقا شما این کار را بکنید. من نمیدانم یعنی اینکه تخصّص نرم افزاری آن را ندارم ولی احتمالاً نشود، احتمال خیلی قوی. دلیل آن هم این است که نرم افزار اخلاق تکنیکال درست میکند. نرم افزار یک چیز بیشعوری است. توانمند است ولی بیشعور است.
خصلت هرمونتیک مضاعف در انسان
در انسان ما یک خصلتی داریم که اصطلاحاً از آن به عنوان هرمونتیک مضاعف یاد میشود. ویژگی هرمونتیک مضاعف بودن انسان به انسان اجازه میدهد که درست لحظهای که ابژهی یک پژوهش است، نقس سوژه بودن داشته باشد. من وقتی لیوان را میخواهم بشناسم، مثلاً میخواهم آن را وزن بکنم. راه آن این است که روی ترازو بگذارم و وزن این را نشان میدهد. خود این لیوان نمیتواند هیچ کاری بکند که وزن خود را کم یا زیاد بکند. امّا اگر شما را بخواهند وزن بکنند، شما به دلیل اینکه انسان هستید و شعور دارید در متن بازیگری من، یعنی سوژهگری من شما دیگر ابژهی کار من میشوید. در متن سوژهگری من شما که ابژه هستید میتوانید خود شما هم سوژهگری بکنید. یعنی وقتی دارید پای خود را روی ترازو میگذارید فشار الکی بیاورید. یک کیلو، دو کیلو، چند گرم وزن شما را زیادتر نشان میدهد. میتوانید سوژهگیری بکنید.
مثالی در مورد سوژهگیری در انسان
من نمونهای را که بیشتر سر کلاس برای دوستان مثال میزنم این است، میگویم: شما در نظر بگیرید فرض کنید یک گروه روانشناس بخواهند یک آمایش روحی روانی از مردم یک منطقه به دست بیاورند. مثلاً میخواهند یک فرمولی، یک نرم افزاری تهیه کردند میخواهند بفهمند در مجموع مردم تهران شادتر هستند یا مردم کرج؟ یک المانهایی را در این نرم افزار قرار دادند. فرض کنید یکی یا چند تا از تستهای آن و امتحانهای آن این باشد که مثلاً فرض کنید آستانهی خنده و ذوق مثلاً مردم تهران بالاتر است یا آستانهی ذوق و خندهی مردم کرج؟ برای اینکه این را تست بکنند، باید چند تا جوک بیاورند از آن جوکهای بیمزه شروع بکنند تا جوکهای خیلی بامزه. بعد این جوکها را بگویند، ببینند شما با این جوک میخندید یا نه. همین از آن کرجی هم بپرسند. ببیند میتواند بخند یا نمیتواند. به دلیل این که شما در متن ابژگی خود سوژهگی میتوانید بکنید، دقیقاً میتوانید نرم افزار را فریب بدهید یک جوکی را من میگویم تو نمیتوانی بخندی، بلند میخندی. ما دبیرستان که بودیم میخواستیم حال معلمهایی که با آنها مشکل داشتیم بگیریم، یکی از راهها که حال میگرفتیم این بود که وقتی جوک میگفتند نمیخندیدیم. خنده هم داشت امّا نمیخندیدیم میخواستیم او را ضایع بکنیم. این سوژهگی انسان است در متن ابژگی دارد سوژهگی میکند. انسان پیچیده است، شما نمیتوانید انسان را با همهی پیچیدگی خود در نرم افزار بیاورید، میگویم نرم افزار بیشعور است، تکنیکال است اصلاً نمیتواند پیچیدگی انسان را درک بکند. اگر شما یک جایی در برابر نرم افزار ادا دربیاورید، نمیتوانستی بخندی امّا خندیدی الکی. او تیک میزند و مترتّب بر این تیک یک داده میدهد، یعنی یک تحلیلی میدهد. نرم افزار نمیتواند. از جنس عمل است. باید یک پایلوتی، یک جایی بیاوریم بعد بگوییم اصلاً چه میشود.
- در تعریف تمدّن، پایداری تمدّن به عنوان یک مؤلّفه وجود ندارد؟
- بله وجود دارد.
- تمدّن غرب را می شود به آن… الآن این را به عنوان تمدّن قبول دارید؟
- نه.
- اوّل عرایض خود گفتید که تمدّن ظرف برای شهر است نه روستا. این به این معنا است که روستا نمیتواند متمدّن باشد یا نباشد متمدّن باشد؟
- نه اصلاً نمیتواند. به این علّت که من میگویم عاشقی ظرف عاشقی جوانی است. شما به یک بچّهی نابغه هر چه هم درس عشق میدهی، نمیفهمد. مفهوم را میفهمد، عاشق نمیشود. ظرف عاشقی جوانی است. نابغه است تمام رسالات فی العشق ابو الاسحاق کندی را میتواند دو ساعته حفظ بکند ولی عاشق که نمیشود، این باید جوان بشود. کلّ قوای درونی او حسّ عشق بگیرد بعد آن موقع رسالات فی العشق ابو لاسحاق کندی را نتواند حفظ بکند امّا تمام معنی عشق را وجدان بکند. وقتی میگوییم: ظرف تمدّن شهر است نه روستا یعنی این. یعنی یک روستا اگر بخواهد هم نمیتواند، کوچک است.
- شما قابلیّت آن را میگویید؟
- نه تمدّن. بعدها خواهیم گفت پیچیدگیهایی دارد که حداقلِ این پیچیدگیها در روستا جا نمیگیرد.
- حتّی تمدّن از نوع اسلامی؟
- حتّی از نوع اسلامی آن.
- یعنی آنها از تمدّن از نوع اسلامی آن محروم هستند؟
- این را بعداً برای شما خواهم گفت. شما چرا تمدّن روستا را میگویید محروم. شما میگویید: جامعهی مدینه النّبی از تمدّن محروم است؟ میگویم: بله. نقشهایی مُمِد دارد. نقشهای ممحّدی دارند، تمحیدی دارند.
- میشود بزرگتر ببینیم مثلاً کلّ یک کشور را خوب روستاها هم عضویی از آن هستند. تمدّن شامل کلّ آن کشور باشد نه اینکه روستا خود شخصاً (قطع کلام)
- بله. بر این اساس آن وقت شما نتیجه نخواهی گرفت که روستا از تمدّن محروم است. یعنی وقتی شما در یک ظرف بزرگی یک تمدّنی را محقّق میکنید، روستا در این ظرف بزرگ دارد بازیگری تمدّنی میکند ولی خود او به تنهایی نمیتواند صورت تمدّن بشود. این در داخل یک پازل کلانی بازیگری تمدّنی میکند، لذا محروم هم نیست. خود او نمیتواند ظرف تمدّن باشد.
- در این مباحث آخر شما راهی برای نزدیکتر شدن اخلاق و قانون به همدیگر پیدا کردید؟
- نه. کار من هم نیست. ولی ما پرسش آن را خیلی فنّیتر طرح کردیم و تفصیلیتر در قم طرح کردیم. حالا شاید در بحثهای تمدّنی هم بیاید.
اهمّیّت جمع کردن بین اخلاق و قانون
این نکتهی جدّی است که شما در مسیر طلبگی خود زیاد به این قضیه فکر بکنید که ما چگونه میتوانیم بین اخلاق و قانون جمع بکنیم. برای اینکه بفهمید اهمّیّت آن چقدر است، من یک نکتهای را برای شما بگویم؛ آقای خاتمی با چند شعار سر کار آمد، یکی از شعارهای او قانونگرایی بود. ما آن موقع بیآن که بتوانیم ماهیت این قانون را تحلیل بکنیم یک چیز را حس میکردیم که قانون برای ما زهر است، تلخ است. قانون را بدون اینکه او بگوید میفهمیدیم که قانون چیز خوبی است، او که میگفت احساس میکردیم که تلخ است، زهر است. میدانید قانون یعنی چه؟ قانون یعنی اینکه الآن که از در حوزه بیرون میروی، میبینی که دو نفر دارند با همدیگر دعوا میکنند اخلاق میگوید:
تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی
می گوید: برو مداخله بکن. بگو چه خبر است چرا با هم دعوا میکنید. قانون میگوید: چه ربطی به تو دارد، مملکت قانون دارد، صاحب دارد. میگوید: خیلی میخواهی آقا بشوی، به ۱۱۰ زنگ بزن. هیچ کاری هم نکن. ما در دورهی دوم، دوم خرداد ما میفهمیدیم این قانون دارد با ما چه کار میکند. ما میدیدیم این قانون دارد آدمیّت ما را از ما میگیرد. بدتر ما در وجه سیاسی کار با تمام وجود میدیدیم که قانون دارد سمّ انقلابیگری ما میشود. ما یک زمانی در برابر ناهنجار اجتماعی فریاد میزدیم، حساس بودیم، واقعاً سنسورهای حساس بود. وقتی به ما قانون را یاد دادند گفتیم: خوب مملکت قانون دارد. ظاهراً مملکت هم قانون نداشت. یعنی هر دو سر باخت شدیم. به این نسبت قانون و اخلاق و تمدّن عمیق فکر بکنید. این اخلاق و قانون از نظر ما یک چیزی است که نه میتوانند بدون همدیگر باشند، نه میتوانند با همدیگر باشند.
پارادوکس بین لیبرالیسم و دموکراسی در غرب
ما در دنیای غرب الآن از این تیپ پارادوکسها زیاد داریم. مثل لیبرالیسم و دموکراسی است. لیبرالیسم مکتب دفاع از حقوق فرد در فردانیّت خود است. دموکراسی روش یا قالب دفاع از حقوق جمع در وجه جمعی آن است و با همدیگر تنش دارند ولی شما میبینید در حالی که لیبرالها به لحاظ نظری همه دموکرات هستند، لیبرالها به لحاظ علمی به آن نتایج دموکراسی تن نمیدهند. این اساتید لیبرالی دانشگاهی ما را ببینید، اینها همه میگویند: دموکراسی، دموکراسی. آن وقت یک رفراندم راه میاندازیم مردم میگویند: جمهوری اسلامی. میگوید: نه این چه کاری بود که شد. یک انتخابات راه میاندازیم احمدینژاد بیرون میآید، میگوید نه. میگوییم: مگر نمیگفتید: دموکراسی؟ خوب دموکراسی این را انتخاب کرد. لیبرالها در حالی که نظراً دموکرات هستند، عملاً ضدّ دموکراسی هستند. لیبرالیسم و دموکراسی دو چیزی هستند که نه با هم میتوانند باشند، نه بدون هم میتوانند باشند. اخلاق و قانون یک چنین چیزی است. فرمول سهمدهی به اینها آنقدر که فکر میکنید راحت نیست. شاید پروژهی سنگین کلّ دورهی طلبگی شما باشد که شما چگونه باید جمع بکنید بین اخلاق و قانون که بتوانید راه تمدّنی را به دست بیاورید کار سختی است.
پاسخ دهید