«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
رعایت نکات صوری در نوشتن تحقیق
کاری که یکی از دوستان کردند این است که صرفاً در قرآن موارد حسادت و غبطه و اینها را آوردند. یک نکته عرض کنم، چون ما داریم تمرین پژوهش و نگارش میکنیم مباحث صوری برای ما خیلی مهم است. خطّ قلم پژوهشی یا Lotus14 است، یا Zar13 است، یا Bzar13 است. خطّی که در آن مقاله میزنید، مثلاً در عربیها Badr میآورد. خطّی که شما در مقالهی پژوهشی میآورید نمیتواند Titr باشد، نمیتواند Nazanin باشد یا چیزهای دیگر باشد. اینها مرسوم اهل تحقیق است. آنقدر مرسوم است در مقالاتی که سر کلاس دانشجو دارد میدهد به محضی که قلم آن (اشاره) به این شکل باشد رد میشود، نه اینکه استاد بخواند و…
(اشاره) این قلم Copy Paste اینترنتی است. یعنی بدون هیچ گونه تغییری. اینکه از اینترنت بگیرید و در Word خود Paste کنید قلم آن (اشاره) به این شکل میشود. اینها یک چیزهایی است که روتین و رایج اهل تحقیق است، میدانند. آن را باید یاد بگیرید. صفحهی اوّل تحقیق نباید به این شکل (اشاره) باشد. اینکه روی فایل شما اسم شما و موضوع آمده است یا در صفحه ایمیل نوشتید کفایت نمیکند. ببینید این پرینت گرفته میشود. شما برای هر استادی بفرستید یا متن را دانلود میکند یا پرینت میگیرد. وقتی پرینت میگیرد باید (اشاره) اینجا یک چیزی نوشته شده باشد. یعنی اوّل عنوان پژوهش تیتر میشود، مثلاً فرض کنید حسادت و غبطه در قرآن کریم که تیتر میخورد. بعد در ذیل آن وسط چین یا چپ چین نام فرد میآید، درس استاد فلانی و یک تاریخ هم میزند که این ورژن مثلاً مهر ماه من است. بعداً استاد آمد و گفت که یک تغییراتی را در آن ایجاد کنم، دو ما بعد ورژن بعدی آمده است. ببینید من الآن این را پرینت گرفتهام، باید بدون مراجعه به عنوان فایلی که شما برای من ارسال کردید یا نامهای که در ایمیل من نوشتید، باید این گویا باشد که این برای چیست؟ برای کدام درس است و برای چه شخصی است؟ چه زمانی نوشته است؟ صفحهی اوّل آن یک شناسنامهی دو خطّی میخواهد، همه هم باید داشته باشند و نوعاً اسمها مشکل دارد. برای مقالاتی که من قرار است کامنت بگذارم یا بخوانم چرا PDF میفرستید؟ یکی از دوستان PDF فرستاده بود. PDF چه فایدهای دارد؟ من میخواهم در آن کامنت بگذارم، میخواهم در متن آن تصرّف کنم، میخواهم آن را بالا و پایین کنم (ارزیابی کنم و تغییر بدهم)، نکته در آن بنویسم و برای شما ایمیل کنم. در PDF که نمیتوانم این کارها را بکنم، در فایلهای Word فرستاده شود. اینها قواعد صوری کوچک و جزئی، ولی مهم است.
کار یکی از دوستان یک معایبی داشت و یک محاسنی داشت. محاسن این بود که سعی کرده است از هر آیهای یک نکتهای بنویسد که این نکته برای خود ایشان است. برای ترجمه و تفسیر و چیز دیگری نیست. یک نکته آورده است. یک آیه آورده است و بعد یک برداشتی کرده است، ولو این برداشت را در نیم خط یا دو کلمه نوشته است. ببینید (اشاره) این قسمتهایی که Highlight کرده است نکات خود ایشان است. من این را در مقایسه با بزرگوارانی که فقط متن روایت آوردهاند، میگویم همین نیم خط را از خودتان بنویسید بهتر از این است که مثلاً یک روایت بیاورید. روایت بیاورید، امّا فهم شما باید از روایت، از هر چیزی که میآورید آنجا باشد. این کار یک حُسن داشت که همین بود و چندین مشکل داشت.
توجّه به منابع مختلف برای نوشتن تحقیق
اوّلین مشکل این بود که فقط آیات بود، روایات نبود، تاریخ نبود، سیرهی علما نبود. شما میخواهید راجع به حسادت و غبطه بنویسید… الآن ایشان تیتر زده است: موارد حسادت و غبطه در قرآن. فقط خواسته در قرآن را بیاورد. امّا آن چیزی که کار ما را حل میکند فقط قرآن نیست. اگر ما بخواهیم در مورد موضوعی پژوهش کنیم باید منابع را ببینیم.
اگر کسی بگوید من فقط میخواهم از قرآن استفاده کنم، دوباره این یک ضعف دارد که این است؛ هیچگونه رتبهبندی و جمعبندی نیست. ببینید در نهایت ایشان هفت آیه را آورده است، روی همین هفت آیه فکر نشده است. اگر کسی تمام منبع و سرمایهی او همین قرآن باشد و در قرآن راجع به حسادت و غبطه هفت تا آیه آمده است. شما اوّلاً از دل همین هفت آیه منظومه در بیاورید. وقتی منظومه در بیاورید ـ قبلاً به شما گفتهام ـ به فکر نظام اولویّت آن میشوید. مثلاً ببینید ایشان در آیهی «وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»[۱] استفاده کرده است که: دوست دارد از مقابل آن سلب امتیاز کند و البتّه این امتیاز معنوی است نه مادّی.
در آیهی دوم آورده است: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماً».[۲] آورده است که: امتیاز معنوی است که آن را خدا داده است. در قسمت بالا آورده است که میخواهد امتیاز معنوی را سلب کند، اینجا آورده است که خدا امتیاز معنوی داده است. مثلاً فرض کنید در آیه «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَد»[۳] آورده است که: قرآن بین حسادت داشتن و بروز حسادت تفکیک کرده است. نکتهی آن را میگویم.
ببینید در همین چند موردی که ما گفتیم میتواند چند تیتر بزند. یعنی بگوید: «حسادت و غبطه در قرآن، در امور معنوی در امور مادّی» این اوّلین تیتر است. مثلاً فرض کنید شما تیتر میزنید: «حسادت نسبت به اهل ایمان» که اسم آن غبطه میشود. «نسبت به مادیّات و کفر» و این چیزها که حسادت است و مذموم است.
در این تیترها است که ذهن انسجام پیدا میکند، در این دستهبندیها است که ذهن انسجام پیدا میکند. وگرنه در عرض همدیگر و پشت سر هم… شما وصیّت نامهی حضرت امام (رحمه الله علیه) را ببینید دو تا بند دارد؛ بند یک و بند دو. بند دو ۳۳ زیر بند دارد. چرا امام یک تا ۳۳ نیاورده است؟ چرا بند یک و بند دو گفته است؟ بعد برای بند دو ۳۳ تا زیر بند آورده است؟ اوّلین پیام این است که میخواستند بگویند بند دو بعد از بند یک است. میخواست بگوید که این بند دو با همهی موارد آن، فرع بند یک است. در بند یک چه چیزی آورده است؟ در بند یک آورده است: این انقلاب اسلامی ودیعهای الهی است که در این دورهی تاریخ خدا به ما داده است، مواظب آن باشید.
در بند دو فرموده است که در این انقلاب اسلامی مجلس این کار را انجام بدهد، نیروی انتظامی این کار را انجام بدهد، فقیه این کار را انجام بدهد، طلبه این کار را انجام بدهد، کشاورز این کار را انجام بدهد، مدیر این کار را انجام بدهد، سرباز این کار را انجام بدهد… متوجّه میشوید که اگر شمارهی یک، یعنی انقلاب اسلامی نباشد، همهی مطالب بند دو جایی ندارد که دربارهی آنها صحبت شود. بند یک باید باشد که بند دو معنا پیدا کند. در طبقه بندی اینها اگر یک کسی بیاید بگوید بند یک، دو، سه تا ده، این کاری نکرده است. این تیپ پژوهشها در روزگار ما فاقد ارزش است. این کار یک دقیقه است، شما در اینترنت Search میزنید آیات حسد، همه را برای شما میآورد و شما پرینت میگیرید.
آن چیزی که شما را رشد میدهد بعد از Search است. Search را با کامیپوتر انجام دهید، از اینترنت بگیرید، اشکالی ندارد. امّا روی چیزی که میگیرید باید فکر کنید.البتّه ایشان از هر آیه یک نکته آورده است بیش از یک دقیقه زحمت کشیده است، از هر آیه یک نکتهی نیم خطّی یا یک خطّی استفاده کرده است، معلوم است که روی آن فکر کرده است. اگر این فکر صورت نگیرد کار شما تنظیم نمیشود. اگر این مادّه را به عنوان منبر جایی ببرید چیزی نصیب طرف مقابل نمیشود. شما هفت آیه را پشت سر هم خواندید و یک ترجمه کردید و نکتهای در آوردید. فایدهای ندارد. طرف مقابل منتظر است از شما دستگاه حسد و غبطه در بیاورد (کامل برای او توضیح داده شود).
مثلاً وقتی من میگویم غبطه نسبت به اهل ایمان خوب است، غبطه را باید باز کنید که چرا غبطه خوب است و حسادت بد است؟ چرا برای چیزهای خوب باید حرص داشته باشید و برای چیزهای بد نباید حرص داشته باشید؟ ما روایت داریم حسادت به یک چیزهایی تعلّق نمیگیرد؛ مانند تواضع. روایت داریم تواضع نعمتی است که کسی به آن حسد نمیورزد. فروتن باشید. در این حسادتهایی که آوردید جای آن (تواضع) کجا است؟ آن (تواضع) را باید کجا قرار بدهید؟ آیا ما نعمتهای دیگری هم داریم که مورد حسادت قرار نمیگیرد؟ آنها چیست؟
مثلاً بلا. بلا دو مورد داریم؛ یک بلای عذاب داریم و یک بلای رشد داریم. ابتلاء است، یک بلایی است که نعمت است. روایت داریم خدا وقتی بندهی خود را دوست داشته باشد بلای او را زیاد میکند. به همین علّت انبیاء بیش از من و شما گرفتار بلا بودند. خوبان خدا همه گرفتار بلا بودند. این یک نعمتی است که مورد حسادت هم قرار نمیگیرد. یعنی کسی حسادت نمیکند که خوش به حال تو که بلا داری، ای کاش خدا به من هم بلا بدهد! اینها را باید بیاورید. یعنی چیزهایی که طرف مقابل را به فکر فرو میبرد و ذهن او را درگیر میکند و ذهن او را تنظیم میکند این موارد است.
نکتهی دوم در مورد این پژوهشها این است که حتّی اگر روی این پژوهشها فکر شود و دستهبندی شود مسئله ندارد. همهی شما در بحث پژوهش خود یک درآمد میخواهید؛ ولو یک پاراگراف که در آن درآمد حیث ورود شما را به بحث تعیین میکند. مثلاً چه چیزی باعث شده است که شما میخواهید بحث حسادت را مطرح کنید؟ خواب که ندیدید راجع به حسد صحبت کنید! این نیست. یک مسئلهای باید داشته باشید. حیث مسئله فرق میکند.
ممکن است من وارد بحث حسادت شده باشم به این علّت که میگویم یک مرکز پژوهشی از من خواسته است، یک قراردادی با من بسته است و گفته این را انجام بده، بابت آن به شما پول میدهم. من هم نیاز مالی داشتم و قبول کردم. مسئله این است. من مسئلهی پیشینی ندارم، مسئله برای یک مدرسهی دیگر است من برای این مدرسه دارم انجام میدهم.
یک وقتی از من خواستهاند یک جا منبر بروم، خواستم برای منبر بحث آماده کنم و آمدم وارد این بحث شدم. من از زاویهی این مسئلهی شما بحث را ارزیابی میکنم و میگویم به عنوان متن منبر این بحث درست چینش شده است یا نه.
یک وقت میگویید کتاب پژوهشی درسی میخواهم بنویسم. میگویم به عنوان یک متن آموزشی درست تنظیم شده است یا نه. یک وقت شما میگویید جامعه و ناهنجاریهای اجتماعی آن را طبقه بندی کردم و احساس میکنم اولویّت پنجم و رتبهی پنجم این ناهنجاریهای اجتماعی مسئلهی حسادت است. پیامدهای اجتماعی حسادت یک چنین تنشهایی است، من برای حلّ این تنشها میخواهم این مسائل بنیادین مسئلهی حسادت و غبطه را پژوهش کنم. اینجا مدل ارزیابی من اینچنین میشود که الگوی چینش شما به حلّ چند دغدغهای که اوّل کار مطرح کردید انجامیده است؟ اگر شما اوّل کار بگویید که من احساس میکنم این تنشها را باید حل کنم و برای حلّ اینها آمدم بحث بنیادین را مطرح کردم. من این بحث بنیادین را خواندم و بعد میبینیم از دل این بحث بنیادین هیچ کدام از این تنشها پاسخ پیدا نمیکند. میگویم پس این به هدف خود نرسیده است.
همهی چیزها در ابتدای کار باید یک مسئله داشته باشد، قبل از پژوهش شما در موضوع است. این مسئله هم مسئلهی ذهنی شما است، تمرین کنید و آن را بنویسید. یعنی وقتی برای من تیتر میزنید و میگویید امانتداری، بعد از امانتداری من باید یک درآمد بخوانم. یک درآمد یک پارگرافی، دو پاراگرافی. ممکن است بعدها چند صفحه بشود. اوّل یک پارگراف، دو پاراگراف تا من بفهمم که چه شده است که روی مسئلهی امانتداری رفتهاید. شما در آن درآمد فکر میکنید و مینویسید…
مثلاً اینطور شروع میکند میگوید: من فکر میکنم اخلاق به صورت شبکهای در نظام اخلاقی اسلامی چیده شده است و به همدیگر ربط دارند، این ربط هم به گونهای است که دیگر ربط کارآمد در جهت تحقّق منظومهی دین است. یعنی اینکه اخلاق یک نقش جدّی در تحقّق تمدّن اسلامی دارد. من در این پژوهش میخواهم نشان دهم که مثلاً امانتداری یا مسئلهی حسادت چگونه به مقولهی تمدّن ضربه میزند یا باعث تقویت آن میشود. بعد متن را میآورید. من از زاویهی درآمد شما متن شما را مورد ارزیابی قرار میدهم و میگویم این توانسته است بین حسادت و تمدّن ارتباط برقرار کند.
ببینید وقتی حسادت اجتماعی میشود اسم آن چه میشود؟ مفهوم اجتماعی حسادت چیست؟ رقابت منفی. ما یک رقابت مثبت داریم و یک رقابت منفی داریم. خود این رقابت در تمدّن تأثیر دارد یا ندارد؟ همین حسادتی که این همه در مورد آن بد آمده است، یک طوری میتواند حسادت را تحلیل کند که برای تمدّن مفید باشد. از همین حسادت باید یک پلی بزند. آن وقت مسئلهی اصلی او این میشود میخواهد رخوت اجتماعی را تحلیل کند.
میدانید چرا ما رخوت اجتماعی داریم؟ چون در امور مثبت حسادت نداریم که اسم آن غبطه میشود. یک غبطهی فردی داریم و یک غبطهی اجتماعی داریم. نشاط اجتماعی را غبطهی اجتماعی میتواند تأمین کند. شما دارید از دو آیه و روایت که به دست میآورید برای حلّ مسئلههای خود، مسئلههای امروز پل میزنید. این بحث خیلی خنثی است. یعنی اگر یک نفری درست ۶۰۰ سال قبل، هزار سال قبل میخواست این تیترها را بزند همینها را در میآورد. از هزار سال قبل تا الآن گویی که پدید آورندهی این متن هیچ مسئلهای نداشت، هیچ مسئلهای به آن اضافه نشده است. وقتی صرفاً هفت آیه را چینش کنید این میشود.
فکر کردن در مورد موضوع مورد بررسی
میان آن چیزی که میخوانید و میان زیست اجتماعی خود ارتباط برقرار کنید و اینها فکر میخواهد. اگر فکر کنید رابطه برقرار میشود. ممکن است یک چیز ـ عذر میخواهم ـ بیفایدهای باشد، اشکالی ندارد. این مهم است که شما فکر کردید داشتهی خود را چطور خرج خواستهی خود بکنید، داشتهی خود را چطور خرج نیاز خود بکنید. این خیلی به شما کمک میکند. شاید یک مرتبه اشتباه کردید، دو مرتبه اشتباه کردید، ده مرتبه اشتباه کردید، اصلاً اشکال ندارد، باید اشتباه کنید. اصلاً برای من مهم نیست استفادههایی که این دوست ما از این آیات کرده است درست است یا غلط است. برای من این مهم است که روی این آیات فکر کرده است و یک چیزی خواسته است به دست بیاورد. این به لحاظ روشی برای من مهم است. صرفاً یک آیه نیاورده است که بعداً ترجمه کند. گفته من از این نکته چیزی باید بفهمم. یک چیزی اضافه کرده است.
توصیهی من به ایشان این است این چیزی که اضافه کرده است را به نیاز اجتماعی امروزی خود ربط بدهد. یعنی فرمت امروزی برداشت خود را بگوید. این آیه را امتداد بدهد. گاهی اوقات شما اینقدر امتداد میدهید که از خود آیه فاصله میگیرید. آیه فقط مبنای شما میشود. گاهی اوقات مبادی شما میشود، نه محتوا، نه ماده. اشکال ندارد. چون اینقدر جلو آمدید و اینقدر واسطه در تحلیل خورده است، اینقدر این وسط شاخ و برگ اضافه شده است، اگر کسی از انتهای کار بخواهد کار شما را مطالعه کند خیلی طول میکشد که به خواستگاه فکر شما که فلان آیه بوده است برسد. این کار را باید انجام بدهید.
پس این دوست ما زحمت میکشد یک درآمد اوّلیّه مینویسد و مسئلهی خود را در باب حسادت و غبطه میآورد. مسئلهی مشترک همهی ما اینجا مسئلهی تمدّن است. شما بین موضوعی که دارید طرح میکنید و مسئلهی تمدّن فکر کنید و ببینید چه ارتباطی وجود دارد. ببینید رابطهی مثبت آن کجا است. مثلاً رابطهی مثبت آن غبطه است، رابطهی منفی آن حسادت است. مثلاً در علم شما اگر حسادت بورزید جزء آفات میشود، روایت داریم. هر چیزی آفات دارد و آفت علم حسادت است. وقتی حسود میشوید دیگر استفاده نمیکنید، دیگر تواضع به خرج نمیدهید. در یک موضوعی یک کسی که چند پایه از شما پایینتر است بیشتر رشد کرده است و برای شما سخت است که بیایید مقابل او زانو بزنید و از او استفاده کنید. این حسادت میشود.
حسادت در علم باز شود، حسادت در کار باز شود، حسادت در تعامل اداری باز شود، حسادت در اخلاق اجتماعی باز شود. حسادت که یک جنبه ندارد. شما یک مبنایی میگیرید، ببینید حسادت چند شعبه در زندگی شما دارد؟ چند انشقاق میتوانید باز کنید؟ درست است مبنا یکی است، در همهی موارد بد است، حسادت تا زمانی که اسم آن حسادت است بد است. امّا تبیین حسادت در علم یک چیز است، حسادت در کار یک چیز است، حسادت در روابط اجتماعی یک چیز است، حسادت در فلان برش یک چیز دیگر است. وقتی آنها را تبیین میکنید با ذهن مخاطب خود، با کار مخاطب خود ارتباط برقرار میکنید. وقتی شما حسادت در کسب و کار میگویید، میبینید که حواس بازاری کاملاً به سمت شما معطوف میشود، وقتی حسادت در علم میگویید میبینید که طلبه و دانشجو کاملاً حواس خود را به شما معطوف میکند. وقتی حسادت در روابط اجتماعی میگویید، زن و بچّه و پیرمرد کاملاً حواس خود را به شما معطوف میکند. وقتی فقط حسادت میگویید هیچ کسی آن را به خود مربوط نمیداند. این یک بحث خنثی است، کلّی طرح شده است که این اتّفاق میافتد.
تتبّع، لازمهی تفکّر
در بحث امانتداری یکی از دوستان یک مقدار فراتر رفته است. یعنی حداقل از «نور الثّقلین»، از «غرر الحکم»، از «بحار الانوار» و از «وسائل الشّیعه» یک referenceهایی آورده است. یعنی بحث روایات را پی گرفتهاند. از قرآن هم آورده است، آیه آورده است، روایت آورده است. از آقای انصاریان هم مطالبی آورده است که مطالب خوبی است. یعنی چه؟ یعنی یک مقدار تلاش کرده است که مسئلهی خود را تک منبعی جلو نبرد. تفسیر دیده است، آیه دیده است، مجمع روایی دیده است، یک واعظ را هم دیده است، یک بحثی را هم شنیده است و دیده است. از این حیث خوب است. این حُسن کار ایشان است.
خیلی از آن نکاتی که راجع به یکی دیگر از دوستان گفتم اینجا هم وجود دارد. فرض کنید ایشان… ببینید ایشان تتبّع کرده است، ولی فکر نکرده است. برخلاف آقای خلفی که فکر کرده بود تتبّع نکرده بود. ایشان از آقای انصاریان آورده است که آقای انصاریان این حرفها را گفته است. هیچ قضاوتی نکرده است که آقای انصاریان درست برداشت کرده است یا غلط، آقای انصاریان همهی اقسامی که راجع به امانت آورده است جامع آورده است یا نه. خود ایشان (محقّق) هیچ حضوری ندارد، یعنی در واقع متتبّع است، نه متفکّر. تتبّع شرط لازم تفکّر است. شما در خلاء نمیتوانید فکر کنید، باید یک مادّهای به شما برسد، باید روی یک چیزی فکر کنید، باید روی چند مسئله باشد. پس تتبّع را همه نیاز دارند. امّا کار شما با تتبّع تمام نمیشود. کار شما با تتبّع نیاز نمیشود.
یعنی در واقع در آن مثالهایی که بزرگواران ما زدهاند مقایسهی مورچه و زنبور عسل است. مورچه متتبّع است، تتبّع میکند، جمعآوری میکند. امّا مورچه از آن چیزهایی که جمع میکند خروجی ندارد. زنبور عسل جمع میکند و بعد هم خروجی دارد، یک عسلی میدهد. شما باید تتبّع خود را بکنید، تتبّع خود را معطوف به یک چیزی کنید و خروجی داشته باشید.
ما هر دو مدل آن را داریم؛ هم آدمهایی داریم که فقط متتبّع بودند، هیچ موقع متفکّر نشدند مانند رسول جعفریان. رسول جعفریان نزدیک به ۲۰۰ جلد کتاب نوشت. معلوم است کسی که ۲۰۰ جلد کتاب نوشته است فکر نکرده است. خیلی واضح است که فکر نکرده است. ایشان فقط جمعآوری کردند. چون فکر کردن سخت است. شما کلّ عمر خود را فکر کنید خروجی آن ۲۰ جلد کتاب میشود، اگر خیلی آدم خوش ذوقی باشید. شما اگر میبینید که بزرگواران ما، مثلاً آقای جوادی آملی، ۱۰۰ جلد تفسیر مینویسد چون فردی فکر نمیکند. میبینید مثلاً ۵۰ نفر طلبه و محقّق در اختیار دارد، آنجا فکر جمعی دارد انجام میشود. در واقع «مهندسیِ فکر» میکند، «مدیریّت فکر» میکند. آنجا که خروجی زیاد است شما آدمی را میبینید که مطمئن هستید اهل فکر است و خروجی آن هم برخلاف جملهی من که میگویم کلّ عمر خود را فکر کنید ۲۰ جلد میشود، میبینید که نه، ۱۰۰ جلد شده است. این آدم دارد جمعی فکر میکند. یک آدمهایی را تربیت کرده است، طرح مسئله میکند، اینها پژوهش میکنند، میآورند، رد و بدل میکنند. خود او هم هر روز با این افراد کلاس دارد، یک استنطاقی میشود، پرسش و پاسخی میشود و فکر جمعی تولید میشود. صد جلد تفسیر در میآید و فکری هم در میآید. تولیدی در میآید.
یک فرد در زندگی فردی خود بنشیند و فکر کند و کتاب بنویسد، بعید میدانم که بیشتر از ۲۰ جلد بنویسد. با همهی امکانات پژوهشی که الآن وجود دارد، با همهی اینترنت و منابع رایگان و نرم افزارهایی که در اختیار ما قرار میگیرد یک چنین اتّفاقی میافتد. خیلی از این حیث اتّفاقی نمیافتد. تتبّع صرف، شما را یک کسی میکند مانند آقای جعفریان که فایده ندارد.
آدمهایی هم داریم که حوصلهی تتبّع ندارند و مینشینند میبافند (از خود میسازند)! آن بافتنها حِدَّت ذهنی برای او میآورد، خروجیهای آنها معمولاً حجّیّت ندارد. آدمی که حوصلهی تتبّع ندارد و فقط فکر میکند معمولاً دقیق نیست. مثلاً میخواهد بگوید که فلان جریان چنین معتقد هستند، بعد وقتی میروید میبینید… شاید هم کلان قضیّه اینطور باشد و فلان جریان اینطور معتقد باشند، امّا در آن جریان که میروید اینقدر شقوقات دارد که اگر آدم دقیقی باشید، اصلاً روا نمیدانید که در مقام تولید علم به طور کلّی بگویید این آدمها اینطور معتقد هستند.
من یک وقتی با یکی از این بزرگواران و اساتید در یکی از این کشورها اروپایی در یک رستورانی بودیم. ایشان شروع به نقد کرد. این بزرگوار از ساکتین فتنه بود! از علما هستند. بعد شروع به نقد جریان اصولگرا کرد. گفت ببینید آقای رهدار، شما معتقد هستید که فلان و بعد هم یک توضیحی دارد. گفتم: حاج آقا ما چنین اعتقادی نداریم، در مرام خود چنین اعتقادی نداریم. در اثنای بحث دوباره گفت… گفتم: حاج آقا این چیزی که شما معتقد هستید اینطور است واقعاً حرف مسخرهای است. کلّی نقد زد. گفتم: حاج آقا ما به این حرفهای مسخره اعتقادی نداریم.
رفت و دو ساعت که ما داشتیم حرف میزدیم، از این ۱۵ مطلبی که میگفت شما معتقد هستید، ما به ده مورد آن معتقد نبودیم و گفتم ما معتقد نیستیم. این آدمی است که تتبّع نکرده است و در ذهن و خلاء خود یک چیزی را به گردن شما گذاشته است (به شما نسبت داده)، بعد آن امر موهوم را دارد نقد میزند و دارد برای آن حاشیه میآورد و راه حل میدهد.
تتبّع لازم است، محقّق دارای فقه باید تتبّع کند. حتماً باید یک نسبتی بین تتبّع و تفکّر باشد. نه تتبّع ما باید حجاب تفکّر ما شود، نه تفکّر ما باید در غفلت از تتبّع ما صورت بگیرد. یک نسبتی باید بین اینها باشد. این نسبت اگر برقرار نشود خروجی، خروجیِ حجّیّتداری نیست.
فرمول هم نمیتوانیم بدهیم که بگوییم فرض کنید به ازای هر ده صفحهای که شما تتبّع میکنید باید یک ساعت فکر کنید. چرا نمیشود فرمول داد؟ چون هم حدّت ذهنی افراد متفاوت است و هم کارآمدی آدمها در تتبّع متفاوت است. یک کسی ممکن است با پنج ساعت تتبّع، ده صفحه تولید کند، یک کسی با پنج ساعت تتبّع ممکن است دو صفحه تولید کند. به این آدمی که کم تولید میکند باید بگویید شما ۲۰ ساعت تتبّع کن و یک ساعت فکر کن. به آن کسی که سرعت او بیشتر است باید بگویید که ده ساعت تتبّع کن و یک ساعت فکر کن. آن کسی که حدّت ذهنی او بالا است، میتواند روی متنهای کم، تفکّر زیادتری کند.
بعضی یک حدّت ذهنی دارند که شما آن اصول و آن قِمَم کلیّات بحث را وقتی در اختیار او قرار میدهید او با یک حدّت ذهنی میتواند حداقل استلزامات بحث را به لحاظ نظری جلو ببرد. این آدم میتواند پژوهش کمتری داشته باشد و تفکّر بیشتری داشته باشد. فرمول کلّی نمیتوانم بدهم، ولی میخواهم بگویم شما باید به میزانی که تتبّع دارید تفکّر کنید. حدّ تفکّر چه اندازه است؟ اندازهای است که تتبّع شما را ضایع نکند. اندازهای است که نتایج تتبّع شما را بیکار نگذارد. یعنی یک چیزی نصیب شما نشده باشد که آن را یک جا گذاشته باشید، وقت نکرده باشید آنجایی که آن را گذاشتید پرسش کنید و راجع به آن فکر کنید. این اتّفاق نباید بیفتد. پس تتبّع باید باشد و تفکّر هم باشد.
استفاده از کتابها و نرم افزاری مختلف برای منبع یابی
هر دوی اینها (تفکّر و تتبّع) روش دارد. حداقل تتبّع را به لحاظ روشی من برای دوستان لازم میبینم. با این نرم افزارهایی که برای بزرگواران دینی جمعآوری کردند آشنایی دارید؟ با نرم افزار نور آشنایی دارید و استفاده کردید؟ حتماً با نرم افزارهایی که جمع آوری شده است مانند نرم افزار نور آشنا شوید و استفاده کنید. شما یک Search میکنید و میبینید که منابع زیادی برای شما میآورد. آن وقت خود شما هم… قبلاً گفتم کمیّت دادهها اگر به جا باشد… چون گاهی اوقات دادهها بیجا است. دادهی بیجا حجاب فکر میشود. یعنی بیهوده شلوغ میکند، وقت گیر است. اگر داده به جا باشد کمیّت آنها روی کیفیت تأثیر دارد. یعنی من به جای اینکه پنج کلید واژه داشته باشم و روی این پنج کلید واژه فکر کنم، اگر پنجاه کلید واژه داشته باشم و روی پنجاه کلید واژه فکر کنم، خروجی دو چیز میشود و به لحاظ کیفی خیلی متفاوت میشود.
به لحاظ روشی شما حتماً از این نرم افزارهایی که به وجود آمده است و تولید کردهاند استفاده کنید. نرم افزارها شما را مستغنی از کتاب نمیکند. فرق نرم افزار با کتاب چیست؟
- در مطالعه معمولاً… نرم افزار چون
- چرا در مطالعه کتاب بهتر است؟
- دستهبندی، تحلیل مطالب
– ببینید بعضی از مقوّمات فهم، تصویر زمینهی مطلب است. شما در کامپیوتر همیشه با یک صفحه روبرو هستید. هزاران مطلب در یک صفحه است. امّا کتاب اینطور نیست. در خود کتاب گاهی اوقات محتوای مطلب را فراموش کردهاید، امّا این را دقیقاً میفهمید که شما این مطلب را در پاورقی خواندید نه در متن. این را شما در صفحهی راست خواندید نه چپ. کتاب زیبا چاپ شده بود نه زشت. فونت آن زیبا بود، رقعی بود یا نه وزیری بود. وقتی شما در کتاب مطالعه میکنید قدرت تمرکز بیشتری دارید و کتاب به شما قدرت تمرکز میدهد. دلیل آن هم این است که سرعت شما را پایین میآورد. چون کتاب سرعت شما را پایین میآورد دقّت شما را بالا میبرد. چون نرم افزار سرعت دیتا بخشی را بالا میآورد دقّت را پایین میآورد. شما باید از نرم افزار و از کامیپوتر برای رصد و پژوهش استفاده کنید، از کتاب برای تأمّل و تفکّر استفاده کنید.
شما یک مقدّمه راجع به امانتداری بزنید. من به دوستان گفتم شما هر مفهومی که کار میکنید بدیل آن را هم کار کنید. بدیل امانتداری چیست؟ خیانت. خیانت هم بیاورید؛ یعنی امانت در کنار خیانت است که فهمیده میشود. یعنی شما مکارم را که میآورید رذائل را هم بیاورید.
سعی کنید در متنهایی که مینویسید خود شما حضور داشته باشید. حضور شما برای من مهم است. یعنی مثلاً ایشان یک قصّهای را از حضرت ابوطالب علیه الصّلاه و السّلام نقل کرده است که هفت خط است. این هفت خط را که خواندید، از روی کتاب نیاورید، این را شما بنویسید. ببینید چه مینویسید. اینکه شما بنویسید خیلی برای من مهم است. شما یاد میگیرید که چطور بنویسید.
از الآن توصیهی من این است که در نوشتنها یاد بگیرید طوری بنویسید در حالی که هیچ چیزی از محتوای متنی که خواندید جا نمیگذارید، وقتی شما بازنویسی میکنید نسبت به آن کلماتی که خرج کردید به مراتب کمتر باشد. این هنر است که شما بتوانید یک صفحه را در یک پاراگراف بنویسید، در عین حال محتوای آن را هم جا نگذارید. این یک هنر است. منظور من مُغلَقنویسی نیست. نمیگویم کفایه بنویسید یا هر ضمیری را چند احتمال بدهید که به کجا برمیگردد. نمیگویم مغلق بنویسید، امّا میگویم فشرده بنویسید. فشرده نوشتن به این معنی است که طوری بنویسید اگر کسی بخواهد نوشتهی شما را تلخیص کند نتواند. چه زمانی این اتّفاق میافتد که من بخواهم متن شما را تلخیص کنم و نتوانم؟
- وقتی چیز زائدی نداشته باشد.
– یعنی شما هر چیزی را میخواهید حذف کنید احساس میکنید که یک محتوایی دارد حذف شود، یک مطلبی دارد حذف میشود. تا جایی که راه دارد اینطور بنویسید. ضمن اینکه دارید روان مینویسید پر نکته بنویسید. یعنی متنهایی که پر نکته نوشته میشود را کسانی که رفتند تند خوانی خواندهاند نمیتوانند بخوانند. تند خوانی یک روشی برای خواندن روزنامه و مطالب کم اهمّیّت و رمان و این چیزها است. تند خوانی که برای کفایه نیست، خود شما هم میدانید، کسی که با روش تند خوانی نمیتواند کفایه بخواند. تند خوانی برای متنهای ژورنال است. تند خوانی برای متنهای علمی روان و اوّلیّه است. برای متنهای دقیق نیست. شما وقتی دقیق و پر نکته مینویسید طرف مقابل مجبور میشود در فضای شما بیاید. بخواهد مطلب شما را بفهمد باید به فضای شما وارد شود. لذا باید با تأنّی و کلمه به کلمه از شما بخواند.
این را برای این دارم میگویم ضرورتاً متن بعدی که به من میدهید قرار نیست از متنی که الآن به من میدهید صفحات بیشتری داشته باشد. من میخواهم بگویم متن بعدی شما از این متن باید پر نکتهتر باشد. چه میخواهد صفحهی آن بیشتر شود و چه میخواهد کمتر شود. آن چیزی که برای من مهم است این است که پر نکتهتر باشد. مهمتر این است آن نکاتی که اضافه میشود نکتههای شما باشد، یعنی شما فکر کرده باشید و چیزی را به دست آورده باشید.
پرسش و پاسخ
- این مطلبی که فرمودید که مطلب تاریخی میخوانیم و میخواهیم آن را نقد کنیم، اینکه ننویسیم… آیا تفکّر خود را از این متن بنویسیم؟ یا نه ببینیم چه چیزی از آن متن در ذهن ما است همان را پیاده کنیم؟
– دو چیز است؛ یک وقتی شما میخواهید راجع به این متن قضاوت کنید، قضاوت شما راجع به این متن دیگر در آن متن نیست. آن برای شما است. یک وقتی نه، همان متن را… اینجا ایشان مطالبی را از آقای انصاریان گزارش داده است. مثلاً یک صفحهی کامل از آقای انصاریان را گزارش داده است. من میخواهم بگویم که همین گزارش آقای انصاریان را ایشان میتواند در یک پاراگراف بیاورد یا نه؟ اینکه گفتم ملاحظه نداشته، برای یک پاراگراف دیگر ملاحظه داشته باشد.
خیلی مهم است که شما جسارت نقد پیدا کنید. نقدهای اوّلیّهی شما نقد نیست. میگویند کسی در نقد شیخ انصاری رحمه الله علیه چند صفحه مطلب راجع به یک بحثی برای ایشان نوشته بود. شیخ خواند و گریه کرد. پاسخهای اینها را داد و بعد گریه کرد. گفتند: آقا چرا گریه میکنید؟ اینها را پاسخ دادید و دیگر به شما وارد نیست. گفت: اتّفاقاً به همین علّت گریه میکنم، به حال خود گریه میکنم که نکند این مدّت وقت شما را گرفتم، علمای سلفی را نقد زدم؛ مثل همین شخص که حرف من را نفهمیده است و نقد زده است، من هم حرف آنها (سلفیها) را نفهمیده باشم و نقد زده باشم؟! نگران این است.
شما یک جایی نقد بزنید، ولو نقد شما نقد واردی نباشد مهم است. کسی که نقد میزند کسی است که گارد گرفته است (در این حالت است) که فکر کند. کسی که نقد میکند آدم حسّاسی است، یعنی از پخمگی (ناپختگی) در آمده است، ضریب حسّاسیّت خود را بالا برده است. ضریب حسّاسیّت زمانی بالا میرود که شما بخواهید تمرکز کنید. مدیریت خود را بر عهده بگیرید.
- در مورد این بخش نقد که میگویید، یک نفر تمام مسائلی که جمعآوری میکند روایات و آیات است. نقد بر این وارد میشود یا نه؟
– بله، چرا که نه؟ یک وقت شما یک مطالبی را میآورید، مثلاً ۲۰ روایت میآورید، بعد ملاحظات شما برای این روایات این است که میگویید من فکر میکنم علما این روایات را به دلیل اینکه از ورودی غلطی با این روایات مواجه شدهاند استفادهی حداقلی کردند. یا علما از ۲۰ روایتی که وجود دارد از سه روایت استفادهی فقهی کردهاند؛ در حالی که از ۱۵ مورد آن میشود استفادهی فقهی کرد. یا فرض کنید فلان روایت با مذاق شارع هماهنگ نیست. قبل از اینکه…
ببینید فرض کنید ما یک روایاتی به نام «بَاهِتُوهُمْ»[۴] داریم، دارد که به مخالفین ما تهمت بزنید. شما یک چیزی دارید، یک اصل عقلاییهای دارید، یک اصل پذیرفته شدهای دارید، یک اصل درون دینی راجع به اهل بیت علیهم السّلام دارید. این است که اهل بیت علیهم السّلام هر روشی را که اتّخاذ میکردند آن روش در محدودهی رعایت حدود الهی بوده است. یک معصوم که نمیآید حدود الهی را نقض کند. من برای اینکه دشمن و رقیب را از صحنه به در کنم که نمیتوانم به او تهمت بزنم. طرف ولد الزّنا نیست که بگویم او ولد الزّنا است، طرف دزد نیست که بگویم دزد است.
پس این روایات «بَاهِتُوهُمْ» را چطور باید فهم کنم؟ این را باید یک طور دیگر فهم کنم. خیلی واضح است. روایت داریم «اکثر اهل الجنّه البلهاء» «أَکْثَرُ أَهْلِ الْجَنَّهِ الْبُلْه»[۵] اکثر بهشتیها ابله هستند! این با مذاق شارع سازگار است که هر کسی نادانتر است، مقرّبتر است؟! واضح است با مذاق شارع سازگار نیست.
فرض کنید شما سلسلهی سند این روایت را جستجو کردید که البتّه میدانید روایت صحیحه است و در کافی هم آمده است. واضح است که این را باید طور دیگری بفهمید. خیلی واضح است. اینطور نیست که چون در روایت آمده است عقل شما هیچ کاری انجام ندهد قرار نباشد فکر کنید. حتّی در این روایات صحیحه باید فکر کنید. وقتی فکر میکنید یک نکاتی را طرح میکنید که آن نکات یک خروجیهایی برای شما دارد. پس حتّی آنجا (در روایات صحیحه) میشود فکر کرد.
- اینکه گفتید این تفکّری که میکنیم قابل تتبّع باشد.
- مسبوق به تتبّع باشد.
– این یعنی چه؟
- یعنی مثلاً فرض کنید من به شما میگویم که شما سازمان WOT را برای من ارزیابی کنید. شما قبل از اینکه بخوانید که WOT چیست نمیتوانید نقد بزنید. باید یک چیزهایی را بخوانید. بعد وقتی میخواهید بخوانید شما نمیتوانید یک صفحه ویکی پدیا را بخوانید و بعد ۲۰ صفحه نقد بزنید. یک نسبتی دارد.
دوست ما رفته بود از نظریّهی علم دینی آقای جوادی آملی در حدود دو صفحه گزارش داده بود و ۱۵ صفحه نقد زده بود. گفتم آقا این خلاف روش است. البتّه بعداً روی نظریّهی آقای جوادی آملی کار کرد و آن را تبدیل به کتاب کرد. ولی در مقالهی اوّل ایشان که ارزیاب مقاله بودم گفتم که این خلاف روش تحقیق است. آقای جوادی آقای جوادی است، همینطور گترهای حرف نمیزند. یک شخصی رفته یک کتاب نوشته است، کتاب این بزرگوار (آقای جوادی) را در دو صفحه خلاصه کرده است و ۱۵ صفحه نقد زده است. من چون کتاب را خوانده بودم میگفتم این دو صفحه حتّی اگر بخواهید به شدیدترین شکل ممکن خلاصه کنید، این خلاصهی رئوس دیدگاه آقای جوادی آملی در باب علم دینی نیست. شما حداقل رئوس آن را بیاورید. بعد هم بگویید این ۱۵ صفحه نقد آن است. تتبّع میخواهد یعنی اوّل شما باید موضوع مورد پژوهش را فهم کنید و بعد نقد بزنید. خیلی اوقات نقدها، نقدهای اجمالی است. نقدها مبتنی بر یک درک اجمالی است. نقدهای مبتنی بر یک درک اجمالی کار شما را جلو نمیبرد. این هم نکتهی بعدی است.
تنظیم و طبقهبندی مطالب و دادهها
دوست دیگر ما فقط آیهی قرآن را ندیده است، روایات را هم دیده است. فقط متن روایات را آورده است، هیچ کار دیگری نکردهاند، یعنی هیچ فکری نکردهاند. اینکه من میگویم سرعت، واقعاً این سرعت را بگیرید. یعنی اگر پنج سال دیگر این اتّفاق نیفتد ده سال دیگر اتّفاق میافتد. ده سال بعد روزی ده جلسه از شما تقاضا میشود. یک جلسه دفاع پایان نامه است، یک جلسه، جلسهی رادیو معارف است، یک جلسه، جلسهی تدریس است، یک جلسه مشورت پایان نامه است. این روشی که شما دارید میروید به مشکل برمیخورید. از الآن به خود یاد بدهید که شما در ده دقیقه باید اندازهی ۲۰ صفحه مطلب بتوانید بیان کنید. یعنی Refresh ذهنی شما باید طوری باشد…
یک وقتی ما یک جایی دعوت شدیم بحث کنیم یا سخنرانی کنیم، به هر دلیلی؛ یا دفتر من اشتباه کرده است، یا دفتر من درست گفته است و من اشتباه کردم. در خود جلسه، پنج دقیقه به جلسه مانده است متوجّه میشوید آن بحثی که شما آماده کردهاید نیست، مثلاً این بحث برای خبرگزاری فردا بوده، شما فکر کردهاید که برای این جلسه است، حالا هم آمدهاید. یک عدّه آدم را هم دعوت کردهاند که بحث شما را بشنوند.
شما نمیتوانید بگویید ببخشید، دفتر من اشتباه کرده است یا من اشتباه کردم و راجع به موضوع دیگری تحقیق کردم، همین که تحقیق کردهام را میگویم. طرف اینجا آمده است که موضوع دیگری را بشنود، ولی شما دارید یک چیز دیگری میگویید! باید بتوانید در پنج دقیقه گلیم خود را از آب بیرون بکشید (بتوانید کار خود را انجام بدهید). چطور در این پنج دقیقه میتوانید گلیم خود را از آب بیرون بکشید (کار را انجام بدهید)؟ فقط حدّت ذهنی نیست. یکی در روش جمع آوری مطلب است. یعنی مطالب خود را از الآن طوری جمعآوری و تنظیم کنید که ۲۰ سال بعد هم برای شما مفید باشد.
شما کامپیوتر دارید، یک مرتبه شما فرصت میکنید، مثلاً راجع به همین غضب و حلمی که ایشان کار کرده است قول میدهم که تا آخر عمر دیگر روی آن کار نکند. یعنی اینقدر گرفتار هستیم و مسئله در اطراف ما است که دیگر کار نمیکنیم. من میگویم الآن که دارید کار میکنید درست کار کنید. الآن که دارید کار میکنید یک بار برای همیشه درست تنظیم کنید. الآن ذهن شما آلودهی موضوع شده است، ذهن شما مشوب صدر و ذیل بحث شده است. الآن اگر روی آن فکر کنید با نیم ساعت فکر کردن تحقیق را به خوبی انجام میدهید. پنج سال بعد روی همین روشهای خود فکر کنید حداقل دو ساعت زمان میبرد. چون الآن ذهن آغشته است، در فضای صغری و کبری و جزء و کلّ و اصل و فرع است، اگر چیزی بخواهد تولید کند الآن میتواند. لذا تنظیم کنید.
اگر این علم من با من باشد، یعنی کامیپوتر، این مخزن با من باشد، شاید راجع به خیلی از موضوعات واقعاً پنج دقیقه زمان نیاز دارم که فیش تدریس خود را در آن موضوع بگیرم. هر موقع آن فیش را کار کرده باشم آنجا درست تنظیم کردم. یک طوری تنظیم کردم که با پنج دقیقه که آن را یک مرتبه مرور کنم مشکل و کار من حل میشود.
من اگر اشتباه نکنم در یک جلسه به دوستان پیشنهاد دادم که یک فایلی را از من الگو بگیرید. ببینید یک فایلی را برای یکی از دوستان ایمیل میکنم، کلّاً دوستان پژوهشهای خود را روی آن فایل تنظیم کنند؛ حداقل پژوهشهایی که برای من میفرستید. من پیشنهاد میکنم کلّ پژوهشهای خود را روی آن روال انجام دهید. یعنی هر موقع نیاز دارید از همین فایل یک Save As بگیرید و محتوای قدیمی را پاک کنید و محتوای جدید بریزید، اسم آن را عوض کنید. موضوع برای هر استادی، هر تحقیقی دارید از همین فایل استفاده کنید، آن را خالی کنید و روی آن قالب کار کنید.
این فایل یک قابلیّتهایی دارد. headingهای این فایل تنظیم شده است، کلید واژههای آن تنظیم شده است، پاورقی آن استاندارد است. خیلی از کلمات نگارشی طوری تنظیم شده است که شما اگر غلط بنویسید خود آن درست میکند. فعلاً یک صفحهی خالی است، مثل همهی صفحههای خالی Word که روی آن کلیک میکنید و برای شما باز میکند. میگویم به جای اینکه آن Word را بزنید این Word که من برای ایشان ایمیل میکنم بزنید. در آن Word همه چیز تنظیم است. دیگر نگران این نیستید که یکی فونت Nazanin بفرستد، یکی Lotus بفرستد، یکی Badr بفرستد. خود آن اتوماتیک وقتی تیتر میزنید روی خطّ استاندارد پژوهش میرود. کلید واژهها و خیلی چیزهای دیگر اگر به تناسب نیاز شد ـ که حتماً هم از یک جایی به بعد نیاز میشود ـ به شما آموزش میدهم که این کلید واژه برای این است، کارآمدی آن اینطور است.
مطالعهی متون با روشهای مختلف
ببینید یک کسی سه صفحه مطلب به من داده است، اگر من بخواهم تنظیم کنم ـ با اینکه مطالعهی تندخوانی نرفتهام فرصت نشده، ای کاش میرفتم ـ در نگارش و در فیشهای خود یک شیوهای را ابداع کردم، در پروسهی طولانی در تجربهی فیش نویسی. یک روشی را ابداع کردم که سه صفحه را در یک دقیقه میتوانم بخوانم. یک سری کلید واژهها… در هر پاراگرافی یک کلید واژه را Bold کردم. کلید واژهای که در ذهن من بیاید محتوای پاراگراف در ذهن من میآید.
یک سری کلید واژهها وجود دارد که در سه صفحه ده یا ۱۵ صفحه کلمه میبینید. تند خوانها همین کار را میکنند. با این تفاوت که باید این را Bold کرده باشند تا چشم من ببیند، او بدون اینکه Bold کنید چشم او میبیند، آن کلمهای که بعداً شما Bold میکنید میبیند. در واقع آن کسی که تند خوانی میکند مثلاً در صفحه که شما ۳۰۰ کلمه را میبینید، او ده کلمه را میبیند. از همین ۲۰ کلمه یک برداشتی میکند. لازم نیست که…
یک Range خطایی هم دارد. یعنی وقتی شما ۳۰۰ کلمه را کامل میخوانید احتمال خطای شما از برداشت از متن کمتر است، تا نفری که ۲۰ تا کلمه از ۳۰۰ کلمه را خوانده است و برداشت کرده است. ولی به سرعت آن میارزد که ۲۰ درجه خطا کند، امّا به جای اینکه پنج دقیقه طول بکشد این صفحه را بخواند یک دقیقه طول میکشد. چهار دقیقه به نفع او شده است. شما وقتی این چهار دقیقه را ضریب میدهید میفهمید که چقدر کار شما جلو رفته است.
من تند خوانی نرفتم که چشم من همینطور ببیند، ولی در تجربهی نگارشی یا فیش نویسی، یک روشی را کسب کردم و به دست آوردم که با آن روش میتوانم به لحاظ شکلی طوری بنویسم که ذهن زودتر با کلّ محتوا بتواند ارتباط برقرار کند. شما باید اینها را کم کم یاد بگیرید. البتّه ممکن است چیزی که من به شما آموزش میدهم به کار شما نیاید، هر کدام باید خودتان را کشف کنید.
این آقای هادی صادقی معاون قوّهی قضاییه سال اوّل طلبگی چند جلسهای به ما آموزش داد که چطور مطالعه کنید. یک آموزشهایی داد که اصلاً به کار من نیامد. یک وقت به ایشان گفتم: حاج آقا هیچ کدام از آنها به درد من نخورد، یک مدل دیگری دارم مطالعه میکنم. من دراز کشیده چند ساعت میتوانم مطالعه کنم، ولی ممکن است شما در عرض پنج دقیقه که مطالعه میکنید بعد بخوابید. چون من در این حالت نمیخوابم که نمیتوانم به شما توصیه کنم شما هم دراز کشیده مطالعه کنید. شما باید روش خود را پیدا کنید. یک نفر ایستاده مطالعه میکند.
آقای توفیقی مدرسهی امام خمینی ـ که هفت، هشت یا ده جلد کتاب دارد ـ بارها شده، هر وقت داخل کتابخانه میرود بین قفسهها میرود و کتاب را برمی دارد، همانجا ایستاده مطالعه میکند. بعد هم کتاب را سر جای خود میگذارد. نه خط میزند، نه فیشبرداری میکند. این یک روشی است که فقط برای این شخص مفید است. اصلاً قابل تعمیم نیست که من بگویم شما هم فیش برداری نکنید، شما هم از این به بعد ایستاده مطالعه کنید. فهم این شخص چشمی است، چشم او ببیند میفهمد. فهم یک کسی با گوش دادن است. پدر خانم من مطالعه نمیکند، ایشان روحانی است، فقط میشنود. دائماً تلویزیون، اخبار، مستندها، تحلیلها را دنبال میکند. من خیلی مطالعه میکنم، پدر خانم من خیلی گوش میکند، او با گوش خود همان مقدار فهمی را به دست میآورد که من با چشم و فکر خود به دست میآورم. او گوش خود را فعّال کرده است، شما هم چشم خود را، گوش خود را، یک قسمتی را فعّال کنید. ولی این قابل توصیه نیست. شما باید خود را کشف کنید، هر کس روش خود را دارد.
در پژوهش و فکر و مطالعه، آن چیزی که جدّاً مهم است این است که شما تمرین کنید متن شما برای شما باشد. یعنی شما در متن خود حاضر باشید و حضور داشته باشید. به این معنا که اگر همین مقدار Data را به یک نفر دیگر بدهم متن دیگری شود. چرا متن دیگری میشود؟ چون ایشان، شما نیستید پس یک متن دیگری میشود. وگرنه شما هفت آیهی قرآن را به هر کسی بدهید هفت آیه است، این جا به جا نمیشود و آیهی قرآن است. چون شما در آن متن خود حضور ندارید دست هر کسی میدهید یک دست است، یکی است. اگر شما در متن خود حضور داشته باشید این موضع را، آن Dataهای اصلی را به هر کسی بدهید یک چیز دیگری میشود. چون آن آدم چیزی دیگری است و با شما متفاوت است یک چیز دیگری میشود.
نوع تحقیقهایی که به من دادید به جز چند سطر و کلمات و نکاتی که یکی از دوستان فکر کرده بود، به جز آن تحقیق بقیّهی تحقیق را به هر کسی بدهم همان را نتیجه میگیرد. یعنی اگر موضوع غضب و حلم را این شخص نمینوشت و شخص دیگر مینوشت همین میشد. چون اینها ابتدای کار است. شما یک search در مورد آیات و روایات غضب و حلم میزنید، اینها برای شما میآید. کجا خود واقعی هستید؟ معمولاً در تحلیلها خود واقعی هستید. شما روایت که نمیتوانید خلق کنید، روایت که برای شما نیست، برای معصوم است، شما که نمیتوانید آیه نازل کنید. شما میتوانید چه چیزی نازل کنید؟ میتوانید اندیشه و تأمّل خود را نازل کنید، آن برای شما است. تحلیل برای شما است، فکر کردن برای شما است. الگوی چینش برای شما است.
وقتی میگویم حضور داشته باشید اینطور است که ۲۰ روایت را به شما میدهم، همین ۲۰ روایت را هم دست دیگری میدهم. اینجا دو تا متن میشود. چرا؟ چون در الگوی چینش تصرّف کردم.
ببینید آقای حکیمی در این کتاب «الحیاه» عمدتاً روایت آورده است، کاری دیگری نکرده است. چرا کتاب معروف شد؟ شما آخرین جلد آن را دیدید. این کتاب در یک پروسهی چند ده سالهای نوشته شده است، یعنی از دغدغههای ۳۰ سال قبل آقای حکیمی است. آقای حکیمی مانند مارکسیستها معتقد است که اصل در حرکت جوامع اقتصاد است، فرهنگ نیست. اصلاً اقتصاد است که فرهنگ را میسازد. دین آمده است که معیشت مردم را سامان دهد. وقتی معیشت مردم را سامان دهید اخلاق و فرهنگ او سامان پیدا میکند. نظریّهی ایشان این است.
در کتاب «الحیاه» روایاتی را جمع کرده است حتّی وقتی اخلاقی و عرفانی است خروجی اقتصادی دارد. این خروجی اقتصادی را چطور گرفته است؟ از الگوی چینش خود گرفته است. در متن روایت که تصرّف نکرده است. خود روایات را یک مدلی چینش کرده است که نظریّهی ایشان را اثبات میکند، با ذوق خوبی انجام داده است.
این درست است که فقط روایات را آورده است، امّا واقعاً میشود گفت این کتاب آقای حکیمی است نه کتاب امام صادق. لذا اگر همان تیپ روایات را به من بدهید یک چیز دیگری از آن استخراج میشود. چون الگوی چینش آن را عوض میکنم، حرفهای خود را عوض میکنم، تیترها و طبقهبندی که میکنم را عوض میکنم. پس یک چیز دیگری میشود. این مهم است که متن، متنِ شما باشد. یعنی تمرین کنید. من به غلطهایی که برای خود شما است بیشتر نمره میدهم تا به درستیهایی که برای دیگران است و شما آوردهاید.
تیتر نویسی
حتّی برای اینکه به من بفهمانید که فکر کردید، یک روش این بود که حرف خود را Highlight کرده است که البتّه واضح بود. آیهی قرآن که برای او نبود، هر چیزی بعد از آن آمده بود برای ایشان بود. یک مدل این است که تیتر جدا بزنید. یک گزارشی از یک کتاب میآورید، در همان گزارش هم شما اگر با قلم خود آن را تلخیص کنید برای شما میشود. با اینکه محتوای آن برای نویسندهی آن کتاب است، امّا صورت آن برای شما میشود. مادّهی آن برای نویسنده است و صورت آن برای شما است.
یک بخشی دیگری با عنوان ملاحظات و ابهامات، ایهامات، نتایج و پیامدها، یک تیتر دیگری باز میکنید و در ذیل این تیتر خود را نشان میدهید. مثلاً روایات را میآورد، مثل آقای رحیم پور، من در تلویزیون دیدم که داشت این روایت را میخواند حضرت میفرماید: هر کاخی که ساخته شده است یک کوخهایی کنار آن خراب شده است. ایشان این را رها نمیکرد که فقط بگوید کنار کاخها، یک کوخهایی رها شده است، اینکه روایت است. یک استفادهی بعدی میکرد و میگفت چون این کوخها را خراب کردند و این کاخها را ساختند، پس هر صاحب کاخی کأنّه غاصب است، یک کوخهایی را گرفته است. لذا میگفت: مستمندان عالم، از دیوار کاخهای مستکبران بالا بروید و آنها را غارت کنید. این نتیجهی وحشتناکی بود که آقای رحیم پور هم گرفت و در تلویزیون هم پخش کرد! ولی این برای ما مهم است، برداشت ایشان این بود. من همان موقع که روایت را شنیدم ضمن اذعان به روایت، برداشت من این نبود. من برداشت خودم را وقتی میآوردم خود من میشوم. شما برداشتهای خود را هم بیاورید.
قرار ما برای جلسهی بعد این است، هر کسی از دوستان موضوعی که دارند را با بدیل آن، یعنی با مفهوم مخالف آن بیاورند. مثلاً یکی از دوستان غضب را نوشته است و حلم را هم آورده است. با امانتداری خیانت را بیاورد، با صبر جزع و فزع را بیاورد، یعنی هر دو را کنار هم بیاورد. اوّلاً این کار را بکنید. ثانیاً همه یک درآمدی بر متن بنویسید که من احساس کنم شما مسئله دارید و روی آن مسئلهی شما کار کنم. این Data به سهم پژوهش شما برمیگردد.
کاری که من باید انجام بدهم دو چیز است؛ یکی مبنا و غایت شما را تنظیم کنم، یکی روش شما را تنظیم و اصلاح کنم. محتوای اینها که کار شما است. من اینجا نمیآیم که به جای آن بگویم چرا شما هفت تا روایت آورید، ۷۰ تا روایت بیاورید، ۶۳ تا روایت دیگر را من کار کردم، فایل را بدهید که برای شما بریزم! این کار من نیست، این کار شما است. میتوانم به شما بگویم که شما ناقص کار کردید، هفت تا نیست، ۷۰ تا است. عدد آن را به شما بگویم تا شما جامع کار کنید. این کار من دیگر پژوهش برای شما نیست. من اینها را باید تنظیم کنم.
شما وقتی درآمد را بنویسید من میتوانم مسئله را در ذهن شما ناب و شفّاف کنم، تیز کنم، امروزی کنم، کارآمد کنم، نسبت آن را با تمدّن دقیق کنم. این کاری است که من باید با ذهن شما انجام دهم. پس شما مسئلهی اوّلیّهی خود را بیاورید. کلان مسئلهی ما در تمدّن است. ما میخواهیم ببینیم این موضوعاتی که اینجا آمده است، در واقع پرسش خُردتر ما نسبت اخلاق و تمدّن است، پرسش اخصّ شما فلان موضوع، فلان مسئلهی مکارم اخلاقی یا رذائل اخلاقی با تمدّن است. امتداد تمدّنی آن است. این را باید در پاراگراف اوّل بیاورید تا ببینم چطور تببین میکنید. این مورد اوّل.
دومین مورد اینکه میخواهم متنها را تبدیل به متن خود کنید، یعنی قلم شما باشد. حتّی وقتی آیه یا روایتی است برداشت خود شما باشد. سوم اینکه تا جایی که راه دارد این کثرات، یعنی آیات و روایات و برداشتها را فرمت بدهید و طبقه بندی کنید. خرده تیتر بزنید. یک غضب و حلم نباشد و بعد تا آخر متن باشد. مثل اینکه در جامعه شما یک ژنرال بگذارید و بقیّه همه سرباز باشند! این لشگر سیستماتیک نیست.
متن پژوهشی اینطور است، اگر یک سو تیتر داشته باشد و بقیّه همه محتوا باشد، یعنی یک ژنرال دارد و بقیّه سرباز هستند. طبقهبندی، تیتر بزنید. مثلاً غضب فردی و غضب اجتماعی. غضب اجتماعی با غضب فردی فرق میکند. ممکن است یک عرب به تنهایی سر اسرائیل فریاد بزند، امّا روح جمعی اینها فریاد نمیزند. فرد، انقلابی است، جمع خائن است. انقلابی نیست یعنی خائن است. اینها را باید تحلیل کنید.
متن را هم تا جایی که راه دارد… شما یک صفحه، دو صفحه به من میدهید. ولی این دو صفحه را چنان تنظیم کنید کأنّ این دو صفحه را از شما خواستهاند شما آن را به عنوان سرمقاله به جایی بدهید. یا به عنوان یادداشت به یک مجلّهای بدهید. یعنی ادبیات متن اینطور تنظیم شده باشد و اینطور نگارش یافته باشد. در این شیوه شما هم فکر کردید و هم دارید تمرین نگارش میکنید و هم مرتّب است، من بیشتر میتوانم توضیح دهم.
این دوستانی که نوشتهاند، من کار آنها را علی القاعده میتوانم بخوانم و کمک کنم. این دوستانی که ننوشتند پیشنهاد من این است که بنویسند. وقتی هنوز اوّل کار است و دوستان شما جلو نرفتهاند بنویسید. وقتی دوستان جلو بروند این حرفهایی که من برای یک نفر گفتم روا نیست که فردا برای متن شما بگویم. یعنی باید روی نقصهای بعدی متن دوستان صحبت کنم، تا این متن هم پربارتر شود و هم شفّاف و عمیق و ناب شود.
داریم یک فرآیندی را از خرد شروع میکنیم، میخواهیم مقاله در بیاوریم. این مقاله ممکن است یک سال طول بکشد. امّا کمکم اشتباهات آن گفته میشود. اینکه منابع چطور باشد، چطور باید Reference دهید، چطور شکل آن را در بیاورید، چطور فکر کنید، چه نسبت نقل قول مستقیم داشته باشید و چه مقدار حرفهای خود شما باشد. اینها باید اینجا آموزش داده شود.
پایان
[۱]– سورهی بقره، آیه ۱۰۹٫
[۲]– سورهی نساء، آیه ۵۴٫
[۳]– سورهی فلق، آیه ۵٫
[۴]– وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۶۷٫
[۵]– أمالی المرتضى، ج ۲، ص ۴۵۳٫
پاسخ دهید