- مفهوم تمدّن
- کوچکترین ظرف جغرافیایی تمدّن شهر است.
- فهم شهر ما را به ساخت تمدّن نزدیک میکند.
- بانک و هتل نماد شهر مدرن
- نقش بانک در شهر مدرن
- چه زمانی شهر ما شهر اسلامی میشود
- شهر دورهی قاجار
- تأمّل در شهر و ماهیّت آن
- تفاوت مفهوم بازار در شهرهای مدرن
- بازار یک شهر اسلامی
- پیش شرط ساخت تمدّن اسلامی شهر اسلامی است
- معرفت
- منظور از معرفت، معرفت جمعی است
- معرفت چگونه جمعی میشود؟
- میثاق تلفیقی بین معرفت و خودآگاهی
- اهمیّت داشتن مرجع تقلید
- میثاق، بیعتی که ما با ولی داریم
- اهمیّت مطالبهی جمعی
- مفهوم تربیت
- تربیت مدنی
- اصل احترام به حقوق فردی و اجتماعی و قانون و قانونمداری
- نگاه تمدّنی از قانون شروع میشود
- تمدّن اسلامی بر محور ایثار است
- قانون ایثار
- اصل احترام به حقوق شهروندی
- اهمیّت داشتن مشارکت اجتماعی
- اصولی که باید در تربیت مدنی مورد ملاحظه قرار بگیرند
- تربیت یک معقولهی فرآیندی و تدریجی است
- مقاطع بحران و شکوفایی بشر
- ایجاد بحران مهندسیساز با مسئلهی تربیت ناسازگار است
- تربیت یک کار فرهنگی است
- اصول تربیت
- کلید واژهی آرامش
- اهمیّت داشتن آرامش درونی نسبت به آرامش بیرونی
- وضعیّت تمدّنی وضعیّتی است که در آن آرامش درونی وجود داشته باشد
- همبستگی تمدّن و پیشرفت
- چه جامعهای پیشرفته است؟
- وضعیّت تمدّنی وضعیّتی است که پرسشهای جمعی بیشتر از پاسخهای جمعی باشد
- بومی شدن پرسشها
- نشاط اجتماعی
- نقش مشهورات در زندگی اجتماعی
- مردم با مشهورات زندگی میکنند
- موضوع پایاننامه
- با مسئلهها نمیشود تمدّنسازی کرد
- وضعیّت نشاط اجتماعی وضعیّت گذار از عادت است
- اهمیّت قانون
- در هر مرحله ایثار خوب نیست
- نهادیه کردن قانون
- نهاد سازی قانونی
- قانون ایثار
- حرکت تمدّن بر مدار قانون سخت است
- تفاوت ایثار و عدل
- رابطهی بین تمدّن و تکنولوژی
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ بِهِ نَستَعین إِنَّهُ خَیرُ ناصرٍ وَ مُعینٌ».
مفهوم تمدّن
در جلسهی گذشته ما یک بحث مفهومشناسانه نسبت به تمدّن داشتیم و یک مقدار به لحاظ لغت و اصطلاح در مسئله و مفهوم تمدّن غور کردیم. در این جلسه به توضیح یک سری مفاهیمی میپردازیم که مساوی با تمدّن نیستند، در معنای تمدّن هم اشراب نشدند، امّا تأمّل در اینها و فهم درست از اینها کمک میکند که ما بحث تمدّن را در موضع خود آن قرار دهیم و در مسیر خود جلو ببریم.
کوچکترین ظرف جغرافیایی تمدّن شهر است.
این مفاهیم اینها هستند، به عبارتی دیگر میخواهیم بگوییم فهم تمدّن در گرو یک درک درست از یک کلید واژههایی است که آن کلید واژهها اینها هستند. یکی از آنها کلید واژهی شهر است. بحثی که در جلسهی گذشته عرض شد این بود، من گفتم که خود مفهوم تمدّن مفهومی است که کوچکترین ظرف جغرافیایی برای تحقّق آن یک چیزی از مدل شهر به لحاظ جغرافیایی است.
الآن بحث این نیست که نسبت شهر و تمدّن چیست یا مثلاً فرض کنید که جغرافیای شهر باید چگونه باشد که در آن تمدّن محقّق شود. یک بحث کاملاً مستقل راجع به شهر است. اصلاً ما کتابهایی با همین عنوان در مورد شهر داریم، در مفهوم شهر تأمّل کردند که یک شهر اگر بخواهد شهر باشد نظام ارتباطات آن باید چگونه شکل بگیرد، سازههای مدنی و اجتماعی آن باید چگونه شکل بگیرد، منطق رشد و توسعهی عرضی و عمودی آن چگونه باید صورت بگیرد. باید بحثهایی از این دست دوباره طرح کرد.
فهم شهر ما را به ساخت تمدّن نزدیک میکند.
با قطع نظر از اینکه معتقد باشیم به اصطلاح شهر ظرف تمدّن است یا نیست، فهم شهر و تأمّل در شهر ما را به ساخت تمدّن نزدیک میکند. این یکی از معضلات جدّی است که ما در کشور خود داریم این است که تا حالا نتوانستیم یک شهراسلامی بسازیم.
ما در دورهی جمهوری اسلامی نماد شهر اسلامی نداریم. در دورهی سلجوقی داریم، در دورهی آل بویه داریم، در دورهی صفویه داریم. الآن وقتی میخواهیم آن دورهها را بازخوانی کنیم آنها نماد معماری در دورهی خود دارند، در دورهی ما، در دورهی جمهوری اسلامی نماد معماری ما چیست؟ که وقتی شما این را ببینید به یاد ایران بیفتید، به یاد دورهی جمهوری اسلامی ایران بیفتید. نماد نزدیم و نداریم.
بانک و هتل نماد شهر مدرن
ممکن است شما مسجد را بگویید که نماد خیلی عامی است و قبل از من و شما هم مدّعی دارد. مهمتر این است که وقتی این نماد را درمیآورید بتوانید نماد را داخل شهر نشان دهید، مثلاً ببینید نماد شهرهای مدرن بانک و هتل است، اگر یک شهری بخواهد شهر مدرنی باشد هم باید بانک داشته باشد و هم باید هتل داشته باشد، شما هیچ شهر مدرنی پیدا نمیکنید که این دو را نداشته باشد. اینها اعتباری هم نیست، اینکه چرا بانک و هتل نماد شهرهای مدرن میشوند اصلاً یک ارتباطی با جوهرهی تفکّر مادی دارد. در واقع بانک به لحاظ فلسفی در آغاز ساخت مدینهی مادی هویّت بخشی میکند بلکه قوام بخشی و هستی بخشی میکند و هتل در آغاز آن است، یعنی اصلاً یک حرکت مادی از توجه به ماده که در روزگار ما نماد اجتماعی و کاربر آن پول میشود، تفکّر مادی شروع میشود، انتهای آن هم جایی است که بتواند به نحو اتمّی لم دادگی دنیایی شما را تأمین کند که هتل میشود. لذا بانک و هتل هر دو هستند.
نقش بانک در شهر مدرن
به ویژه توجّه به بانک در اینجا مهم است، یعنی نسبت بانک و شهر مدرن از این رو مهم است که وقتی میگوییم بانک برای شهر مدرن کلیدی است معنی آن این نیست که شهرهای مدرن شهرهایی هستند که شیکترین ساختمانهای آنها بانکها و هتلهای آنها هستند، بیش از این است. معنی آن این است که شهر مدرن شهری است که شما در این شهر نمیتوانی زندگی کنی بدون اینکه از دالان بانک عبور نکنی. این مهم است حتّی اگر ضدّ بانک باشی، حتّی اگر بانک را دوست نداشته باشی. شما میتوانید در داخل تهران طوری زندگی کنید که با بانک تعامل نداشته باشید؟ حتّی تعامل مجازی نداشته باشید. یعنی برق شما، گاز شما، تلفن شما، وام ازدواج اصلاً فلش کلّ زندگی شما از بانک عبور میکند.
چه زمانی شهر ما شهر اسلامی میشود
ولی مثلاً فرض کنید شما میتوانید داخل شهر مدرن زندگی کنید و فلشهای زندگی شما ضرورتاً از داخل مسجدعبور نکند، شما متدیّن باشید یا غیر متدیّن باشید، چه بخواهی و چه نخواهی باید به بانک بروی. ولی در جامعهی ما آدمهایی میتوانند ۵۰ سال زندگی کنند که غیر متدیّن باشند، داخل مسجد هم نروند، نزدیک مسجد هم نروند. این یعنی زمانی شهر ما شهر اسلامی میشود که ما نه فقط شیکترین ساختمانهای شهر ما مساجد شوند، بلکه زمانی شهر ما شهر اسلامی میشود که داخل آن شهر بدون رفتن به آن مسجد نتوانی زندگی کنی.
شهر دورهی قاجار
مثلاً مدل دورهی قاجار را فرض کنید، دورهی قاجار، خانهی عالم نقطهی ثقل شهر بود، نقش بانک امروز را داشته است. شما اگر دعوا میکردید میخواستی که آشتی کنی باید به خانهی عالم میرفتی، میخواستی زمین معامله کنی باید خانهی عالم میرفتی، میخواستی عقد کنی باید خانهی عالم میرفتی، طلاق میدادی خانهی عالم میرفتی، میمردی باید خانهی عالم میرفتی، یعنی خانهی عالم همه کاره بوده است.
ما آن موقع دادگستری نداشتیم، دارایی نداشتیم، خیلی چیزها نداشتیم. بیت مجتهد شهر همه کارهی شهر بود، حالا میخواستی متدیّن باشی یا غیر متدیّن باشی، مجبور بودی که خانهی عالم بروی. غیر متدیّن هم که باشی میخواستی خانه معامله کنی، برای ثبت خانهی خود باید به خانهی عالم میرفتی، میخواستی زمین معامله کنی باید برای ثبت خانهی خود به آنجا میرفتی. یعنی شهر دورهی قاجار به مراتب از شهر دورهی ما دینیتر و اسلامیتر بود.
تأمّل در شهر و ماهیّت آن
پس ما باید در شهر و ماهیّت شهر یک تأمّل کنیم. شهر چیزهایی دارد، ارکانی دارد که در ادبیات دینی و تاریخی ما ارجاع به این ارکان زیبا شده است. در ادبیات تاریخی ما چهار مکان در شهر Bold بوده است، پررنگ بوده است. مسجد و قبرستان و حمام و بازار، یعنی چه که Bold بوده است؟ یعنی فرض کنید وقتی عالم شهر فتوا، مثل فتواهای سلبی میداده است، مثلاً در ماجرای تحریم تنباکو میفرماید هر کسی که تنباکو بکشد در حکم محاربه با امام زمان (علیه السّلام) است. علمای دیگر چه فتوایی دادند؟ گفتند هر کسی این فتوا را نقض کند در قبرستان مسلمانها او را دفن نمیکنیم، در بازار مسلمانها آنها را راه ندهید، در حمّام مسلمانها آنها را راه ندهید، در مسجد هم او را راه ندهید. اینها چهار مکانی بودند که اگر نمیتوانستی به این مکانها بروی میمردی، یعنی اصلاً حیات تو قائم به اینها بوده است.
تفاوت مفهوم بازار در شهرهای مدرن
ما الآن در شهرهای مدرن کلّاً چیزی به نام بازار نداریم، یکی از ویژگیهای شهرهای مدرن این است. شهر مدرن کلّاً بازار ندارد، در نهایت چیزی به نام پاساژ دارد و بین پاساژ و بازار تفاوت بسیاری وجود دارد، اینها را به جای خود تبیین کردند. تفاوت بازار با مغازهای که کنار خیابان داریم درست میکنیم چیست؟ الآن بازار تجزیه شده است و به دکّانها و مغازههایی در کنار خیابانها تبدیل شده است، در کلّ شهر هم پخش شده است. وقتی میگویم بازار نداریم میدانید یعنی چه؟ یعنی اینکه شما ۳۰ سال، ۴۰ سال میتوانید داخل تهران زندگی کنید و به جایی که اسم آن بازار تهران است لازم نباشد که سر بزنید، میتوانی ۳۰ سال داخل تهران زندگی کنی و واقعاً به آنجایی که بازار تهران میگویند نروی. یعنی چه؟ یعنی کار ویژهی بازار و کارکرد بازار در یک جاهای دیگر پخش شده است، در جاهای دیگر دارد این رسالت را تأمین میکند.
بازار یک شهر اسلامی
اگر ما بخواهیم یک شهر اسلامی بزنیم بازار ما باید از این جنس باشد؟ یا نه. شما با الگوهای شهرهای اسلامی ما در گذشته مقایسه کنید که فرض کنید در نوع بازارهای ما وسط بازار یک حوزهی علمیّه است، دو طرف بازار مسجد است، وسط آن مسجد است. دارد یک اتّفاقی میافتد، میدانید یعنی نظام معیشت مردم از صفر تا صد دارد با دین تنظیم میشود. مغازهای که در کنار بازار است ارتباط ارگانیکی با نهادهای دینی ندارد، یا ارتباط کاملاً فردی است.
حالا من این را از باب نمونه عرض کردم یعنی الآن ببینید سال ۲۰۱۷ مشهد دارد به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام انتخاب میشود، قرار است معرّفی شود. ببینید خود شهر مشهد به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام تا چه اندازه ویژگیهای فرهنگی یک شهر اسلامی را دارد. الآن دارد پروژههایی روی آن کار میشود، دارد تحلیل میشود که اصلاً کار واقعاً درست پیش میرود؟ غلط پیش میرود حالا دارند تأمّلات خود را میکنند.
پیش شرط ساخت تمدّن اسلامی شهر اسلامی است
این مسئلهی شهر است که شما اگر شهر را درست درک کردید، یعنی اگر یک شهر اسلامی ساختید میتوانید تمدّن اسلامی بسازید. جلسهی گذشته عرض کردم کف وضعیّت جغرافیایی تمدّن وضعیّت شهری است، یعنی اگر شما نتوانی شهر اسلامی بسازی قطعاً نمیتوانی تمدّن اسلامی بسازی. پیش شرط ساخت تمدّن اسلامی شهر اسلامی است. این یک مسئله است.
معرفت
مسئله دوّم یا کلید واژهی دوّم کلید واژهی معرفت است که در یکی از تعریفهای تمدّن هم کلمهی معرفت بود، هم کلمهی ظرافت بود و هم کلمهی معرفت بود. آنجایی که معنای تمدّنی کلمهی معرفت برای ما مهم است این است که اساساً بدون وجود نوعی معرفت خودآگاهی ورود به وضع تمدّنی ممکن نیست. یعنی مثلاً فرض کنید اگر شما یک قومی را ناخودآگاه در یک وضعیّتی قرار دادید، در یک وضعیّتی که روابط آن منظم است، تنظیم شده است، پیچیدگی آن بالا است و خیلی چیزهایی که فکر میکنیم از ویژگیهای تمدّن است را دارد، قومی را در این مناسبات قرار دادید امّا این قوم در عقلانیّت جمعی خود نسبت به این مناسبات خودآگاهی نداشته باشد، این تیپ معرفت تمدّنزا نیست.
منظور از معرفت، معرفت جمعی است
وقتی ما معرفت میگوییم منظور ما معرفت جمعی است نه معرفت فردی، مثلاً ممکن است در دورهی حضرت علی (علیه الصلاه و السّلام) معرفت شخص حضرت علی (علیه السّلام) از چگالی معرفت کلّ بشریت در تاریخ به تنهایی بیشتر باشد و حضرت علی این معرفت را دارد و در جمعی هم قرار دارد ولی وضعیّت این جمع وضعیّت تمدنی نیست. زمانی میتواند وضعیّت آن تمدّنی باشد که چگالی جمعی معرفت سنگین شود نه چگالی فردی معرفت سنگین شود، آن راه به جایی نمیبرد.
معرفت چگونه جمعی میشود؟
اینکه معرفت چگونه جمعی میشود؟ ببینید ما در مثل داریم که با یک گل بهار نمیشود، یک بیان دیگری از حرفی است که میگویم، اینکه میگویم معرفت تا زمانی که جمعی نشود تمدّن ساخته نمیشود، وجه مثلی آن با یک رویکرد رقیق شده همین ضرب المثلی است که عرض کردم که با یک گل بهار نمیشود، ولی این گل واقعاً گل باشد، بی خار باشد، یعنی انتهای گلها باشد، بهترین گلها باشد، با یکی تمدّن درست نمیشود.
اینکه یک نفر مثل حضرت امام بیاید هم درک تمدّنی داشته باشد، هم علم آن را داشته باشد، هم انگیزهی آن را داشته باشد تا زمانی که همراهانی تمدّنی نتواند تربیت کند و بسازد و در صحنه بیاورد تمدّن ایجاد نمیشود، تمدّن ساخته نمیشود.
میثاق تلفیقی بین معرفت و خودآگاهی
شاید در تعابیر قرآنی کلمهی میثاق به مثابه رفتار جامعهساز ببینید، این میتواند یک تلفیق معقولی بین معرف و خودآگاهی باشد. یعنی آن فرایندی که میتواند بین معرفت جمعی و خودآگاهی جمعی پیوند برقرار کند مکانیزم بیعت و میثاق است.
اهمیّت داشتن مرجع تقلید
دین فقط از ما این را نمیخواهد که ما در خودآگاه خود آدم با معرفتی باشیم، دانش دینی کسب کنیم و یک زندگی داشته باشیم. یعنی دین از من راضی نخواهد شد که من نماز خود را بخوانم، روزهی خود را بگیرم، درست هم انجام دهم ولی مثلاً امام زمان خود را نشناسم، حتّی مرجع تقلید نداشته باشم. درست است که میگویند اگر کسی ۲۰ سال، ۳۰ سال نماز خوانده است، روزه گرفته است، خمس و زکات داده است ولی نمیفهمیده است که مرجع تقلید او چه کسی است، میگویند باید این طرف را توجیه کرد که برای خود مرجع تقلید پیدا کند و حالا که انتخاب کرد که این آقا مرجع تقلید من باشد دوباره بر اساس رسالهی این آقا ۳۰ عبادت خود را چک کند، ببیند این عبادتهای ۳۰ سالهی او با رسالهی ایشان سازگار است، اعاده ندارد، آن جایی که سازگار نیست باید همه را اعاده کند.
میثاق، بیعتی که ما با ولی داریم
حالا شما یک نفری را در نظر بگیرید، تا آخر عمر خود معرفت دینی پیدا کرده است، التزام دینی هم تا آخر عمر خود داشته است، نماز خوانده است، روزه گرفته است، خمس داده است، زکات داده است، مرجع تقلید ندارد، همان طور هم مرده است. هیچ کدام از عبادتهای او مورد قبول نیست. چرا؟ چون آن حلقهی میثاق را ندارد، میثاق آن جایی است که معرفت ما را با خودآگاهی جمعی ما پیوند میزند، بیعتی که ما با ولی میکنیم، تقلیدی که از مرجع تقلید داریم، مصادیق متعدّد دارد، اینها آن جایی است که همین نقطهی پیوند معرفت و خودآگاهی میشود. دوباره تأکید میکنم منظور من از کلمهی معرفت، معرفت جمعی است.
در نظر بگیرید یک نسلی، یک قومی در یک دانشگاهی، مدرسهای دارند درس میخوانند و به صورت برابر دارند معرفت کسب میکنند. اینکه اینها دارند در یک مدرسه درس میخوانند و معرفت کسب میکنند مادامی که به یک بیعتی ختم نشود، به یک میثاقی ختم نشود معرفت جمعی تولید نمیکند.
اهمیّت مطالبهی جمعی
الآن در بحثهای جدید در بحث افکار عمومی چه زمانی میتوانیم یک چیز را به افکار عمومی نسبت دهیم و بگوییم افکار عمومی این را میخواهد؟ میگویند زمانی که عموم مردم، آحاد مردم نسبت به این چیز مطالبهی جمعی، نه فردی داشته باشند، حالا فرض کنید عموم مردم، عمدهی مردم در کشور ما مطالبهی فردی دین و مظاهر دینی را دارند، امّا تا زمانی که مطالبهی جمعی نداشته باشند نمیتوانید بگویید افکار عمومی در ایران مطالبهی دینی دارد، دین میخواهد.
اگر شما نماز جماعتها را در یک محلّهی تعطیل کردید و بعد دیدید که مردم مراجعه میکنند و دارند اعتراض میکنند که چرا مسجد ما نماز جماعت ندارد، نه اینکه مسجد تعطیل شود، مسجد باشد ولی امام جماعت نداشته باشد، ببینید مردم چه کار میکنند؟ اگر مردم آن محل مسجدی را که باز است و امام جماعت ندارد را مورد اعتراض قرار دادند معلوم میشود دیانت اینها از سطح دیانت فردی بالاتر است، یعنی به حوزهی خود آگاهی جمعی رسیده است وگرنه اگر اعتراض نکردند یعنی اینکه اینها همان دیانت فردی خود را دارند، احساس میثاق اجتماعی دینی هم ندارند.
زمانی تمدّن اسلامی محقّق میشود که ما نوع معرفتهای دینی خود را در مقیاس اجتماعی به یک میثاقی برسانیم، این مهم است. اگر معرفتها به میثاق ختم نشود آن بار اجتماعی و تمدّنی پیدا نمیکند، معرفت فردی میشود، معرفت فردی و جزیرهای میشود، طرحی با آن بسته نمیشود.
مفهوم تربیت
مفهوم دیگر، مفهوم تربیت است. قطعاً هر نوع تربیتی نمیتواند کار ویژهی تمدّنی داشته باشد، همچنان که بدون دغدغهی تربیت هم اصلاً نمیشود انتظار میل به تمدّن داشت، یعنی تمدّن تصادف نیست. باید یک قومی را تربیت کنید تا به یک تمدّن برسید. آن وقت این تربیت باید تربیت مدنی باشد.
تربیت مدنی
تربیت مدنی مستلزم پذیرش یک سری اصول است. تربیتی که میتواند تمدّن ساز باشد تربیت فردی نیست، تربیت مدنی است. در تربیت مدنی باید این اصول رعایت شود. اصل احترام به حقوق فردی و اجتماعی، ببینید اینکه من طوری تربیت شدم که داخل خانهی خود منظم هستم، تمیز هستم، وظایفی که در داخل خانه به من محوّل شده است، وظایف اعمّ از دینی و غیر دینی را انجام میدهم، اگر من به خیابان آمدم و تربیت من به رغم تربیت فردی تربیت اجتماعی نباشد، یعنی هیچ ابایی ندارم که شیشه را پایین بدهم و زبالهای که در دست من است را به بیرون بیندازم، یعنی آن رفتاری که برای ما تمدّنساز میشود نظم داخل خانه نیست، نظم مدنی است، تربیت مدنی تمدّنساز است، تربیت فردی تمدّنساز نیست.
اصل احترام به حقوق فردی و اجتماعی و قانون و قانونمداری
اصل احترام به حقوق فردی و اجتماعی، اصل احترام به قانون و قانون مداری. ببینید یک وقتی در یک مجلس به نمایندهها امتیازاتی میدهند، مثلاً در هر دوره مجلس به نمایندهها یک ماشین میدهند، یا یک خانه میدهند یا لااقل وام آن را میدهند. نمیدانم الآن این حساسیّتها وجود دارد یا ندارد، در زمان جنگ این حساسیّتها بود که نمایندهی مجلس وقتی به مجلس میرفت و اگر ماشین را میگرفت از چشم بچّههای حزب اللهی میافتاد، میگفتند مجلس که میدهد شما چرا گرفتید؟ مثلاً فرض کنید آن موقع پاترول میدادند، میگفتند این فرد چرا این را گرفته است. این نوع نگاه، نگاه مدنی نیست، نگاه تمدّنی نیست.
نگاه تمدّنی از قانون شروع میشود
نگاه تمدّنی از قانون شروع میشود، یعنی درکها باید چنان بالا برود که اگر من در جمهوری اسلامی به قانون جمهوری اسلامی ملتزم شدم نباید از چشم شما بیفتم، اگر قانون مشکل دارد قانون را عوض کنید، اگر قانون به من اجازه میدهد که به عنوان یک نمایندهی مجلس این ماشین را بگیریم نباید از چشم شما بیفتم. ما یک حکومت ساختیم التزام به قانون این حکومت را یک چیز بد میدانیم.
تمدّن اسلامی بر محور ایثار است
باید از قانون شروع کنیم، مراحل بالای تمدّن اسلامی البتّه در مدار قانون نخواهد بود. قانون عدلساز است، تمدّن اسلامی بر محور عدل نیست، بر چه محوری است؟
- رفاه است.
- بر محور ایثار است. بر محور رفاه قطعاً نیست. عدل کف جامعهی اسلامی را تأمین میکند نه افق آن را، عدل برای جامعهی حضرت علی خوب است برای جامعهی حضرت مهدی (علیه الصّلاه و السّلام) خوب نیست. جامعهی حضرت مهدی (علیه الصّلاه و السّلام) بر پایهی عدل نیست، بر پایهی ایثار است. روایات به اندازهی کافی داریم که تفاوت عدل و ایثار در کجا است، عدل در کف است یعنی اینکه شما اگر رفتی و زحمت کشیدی و سرمایهدار شدی تمام چیزهایی که اسلام از شما خواسته است را انجام دادی، اسلام واجب از شما چه چیزی میخواهد؟ زکات میخواهد، خمس میخواهد، همهی اینها را هم دادی، همهی اینها را هم که دادی باز هم پول داری، اسلام از حالا به بعد از شما چیزی نمیخواهد یعنی آن چیزهایی که قانون اسلام بر پایهی عدل از شما میخواست را شما انجام دادید. گفته است دزدی نکن، نکردی، گفته است ربا نده، ندادی، گفته است بیقانونی نکن، پارتیبازی نکن، نکردی. گفته است همهی چیزهایی که با سختی به دست آوردی را باید خمس بدهی، دادی، گفته است زکات بده، دادی، اگر همهی اینها را دادی باز هم پولدار شدی، باز هم که میلیاردر شدی قانون عدل دیگر به شما اعتراضی ندارد، قانون ایثار میتواند به شما اعتراض کند که چرا پول حلال شما که مسلمان هستید این اندازه است و همسایهی شما ندارد که بخورد.
قانون ایثار
فرض را بر این گرفتم که من سهم ذوی الحقوق خود را هر چیزی را که شرع، قانون برای من تعیین کرده است را دادم، با همهی اینها من همچنان پولدار هستم و خیلی از مردم داخل جامعه هم گدا هستند. اسلام برای این وضعیّت چه کاری انجام میدهد؟ قانون ایثار را میآورد. در حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه الصّلاه و السّلام) جایی که حکومت استقرار پیدا میکند، دم میکشد و ثمرهی یک عمر تاریخ بشریّت را متّقین آنجا میچشند، حکومت متّقین حکومت عدل نیست، حکومت ایثار است، یعنی ورای عدل است، بیش از عدل است.
ولی ما برای تمدّنسازی ناگریز هستیم که از معبر قانون یعنی عدل عبور کنیم، ناگریز هستیم. اگر در یک جایی قانونها مشکل دارد، باید قانون را درست کنیم نه اینکه برای خود عدم التزام به قانون را ارزش کنیم. در حکومت اسلامی بگوییم درست است که حکومت ماشین میدهد ولی من نمیگیرم، آن آقایی که از چشم بچّههای حزب اللهی میافتد به خاطر همان جانمایههای فرهنگ ایثار است. لکن من میگویم زود است، یعنی شما نباید هنوز مقدّمات جامعهی تمدّنی را رقم نزدید در افق جامعهی مدنی با ملاکهای افق جامعهی تمدّنی بیایید ارزیابی کنید و نمره بدهید. تا زمانی که من یک حکومت و یک جامعهی کاملاً قانونمدار راه نیندازم نمیتوانم ورود تمدّنی داشته باشم. وقتی ورود تمدّنی داشتم برای مراحل تکمیلی و استکمال تمدّنی خود قانون را به ایثار تبدیل میکنم، عدل را به ایثار تبدیل میکنم. پس این یک مسئله است.
اصل احترام به حقوق شهروندی
اصل احترام به حقوق شهروندی، اصل مشارکت و فعّالیّتهای سیاسی و اجتماعی، این یکی از آن چیزهای مورد غفلت ما است. تا زمانی که در ذهن ما اینBold نشود، پررنگ نشود، معیار نشود، دغدغه نشود که من «مَنْ لَمْ یَهْتَمَّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[۱] ما نمیتوانیم تمدّن اسلامی بسازیم. یعنی هر موقع همهی ما بر حسب این روایت هر صبح خواب خدمت به مردم را دیدیم، نیّت ما برای نفس کشیدن در هر صبحی این باشد که گرفتاری بقیّه را حل کنیم تا زمانی به این مرحله در وجه اجتماعی خود نرسیم نمیتوانیم تمدّن بسازیم. یعنی تمدّن اسلامی تمدّنی است که به تعبیر مرحوم آقای صفایی حائری توسعهی اسلامی بر محور قانون کار زیاد، برداشت کم است. کار زیاد، برداشت کم یعنی اینکه من ممکن است مثلاً چهار ساعت در روز کفاف زندگی من را به شکل مطلوبی بدهد ولی من وقتی توان آن را دارم و میتوانم باید در روز مثلاً ۸ ساعت کیفی کار کنم، امّا اندازهی چهار ساعت را بردارم، چهار ساعت دیگر آن خرج جامعهی من بشود. اگر همهی مردم اینطور بودند چه اتّفاقی میافتاد.
اهمیّت داشتن مشارکت اجتماعی
اینقدر ما به دلیل نداشتن نگاه اجتماعی، به دلیل نداشتن مشارک اجتماعی، اینقدر بارهای سنگین را فرا روی جامعهی اسلامی قرار دادیم که کوه و معضل شده است. به طور سر انگشتی حساب کنید اگر هر نفری، در هر روز زندگی خود یک تومان برای مسئلهی فلسطین کنار میگذاشت، میدانید اگر روزی بخواهیم یک تومان کنار بگذاریم، الآن نزدیک یک میلیارد و چهارصد میلیون مسلمان داریم، روزی یک تومان را ضربدر ماه کنیم، اسرائیل در یک ماه محو میشد یعنی با پول یک ماه، روزی یک تومان جامعهی اسلامی اسرائیل میتواند محو شود. چه شما با همین پول لشکری را به راه بیندازید و به او حمله کنید، چه سرمایهای را به راه بیندازی و یک شرکتی راه بیندازی که این شرکت خیلی چیزهای اقتصادی اسرائیل را ورشکسته کند.
به دلیل اینکه آن نگاه مشارکت اجتماعی وجود ندارد معمولاً روی اینها سرمایهگذاری نمیشود و مهندسی هم نمیشود. برای تمدّن سازی اصل توجّه به مشارکت و فعّالیّتهای اجتماعی، سیاسی فوق العاده است.
اصولی که باید در تربیت مدنی مورد ملاحظه قرار بگیرند
اصل مسئولیّتپذیری اجتماعی، اینها را من توضیح نمیدهم فقط میخوانم. خود شما برای خود یک مثال بزنید و مخصوصاً سعی کنید این مثال را در مقیاس و بُعد اجتماعی و بُعد کلان بزنید در این صورت متوجّه میشوید که چه پیامدهایی دارد. اصل استدلال و عقلانیّت، اصل مدارا و تسامح، اصل گفت و گو، اصل نقد و ارزیابی، اصل توجّه به کثرتگرایی روشی.
این اصلها باید در تربیت مدنی مورد ملاحظه قرار بگیرد. البتّه تحقّق این اصول در یک دورهی زمانی مخصوصاً دورههای زمانی کوتاه امکان ندارد. یعنی اصلاً تربیت یک باره صورت نمیگیرد.
تربیت یک معقولهی فرآیندی و تدریجی است
ببینید این نظامهای آموزشی چه در مدارس نوین و چه در مدارس غیر نوین که راه اندازی کردند یک عقلانیّتی دارد، بیایید فرض کنید که چرا اینطوری نکردند؟ مثلاً فرض کنید برای ما در هفته دو ساعت فقه میگذارند، دو ساعت اصول میگذارند، دو ساعت تفسیر میگذارند، دو ساعت اخلاق میگذارند، دو ساعت منطق میگذراند و چیزهای دیگر. مگر نمیگویند منطق یک علم عالی است، ما سال اوّل کلّاً منطق بخوانیم، منطق را که تمام کنیم وارد علم دیگر میشویم. چرا این کار را انجام نمیدهیم؟ مگر نمیگویند اصول یک علم عالی نسبت به فقه است، یک بار بیایید اصول را تمام کنید، همه را درس بدهید، همه چیز آن به دست ما بیاید بعد وارد فقه شویم. خیلی قوی و مجهّز وارد فقه خود کنیم.
چرا این کار را انجام نمیدهند؟ دلیل آن این است که اساساً تربیت یک معقولهی فرآیندی و تدریجی است، یعنی اگر من از صبح تا به غروب به شما ۱۰ درس منطق را درس بدهم میفهمید، اینطور نیست که در جلسه نفهمید امّا به این معنی نیست که ذهن شما تربیت منطقی پیدا کرده است، به این معنی نیست. برای اینکه ذهن شما تربیت منطقی پیدا کند باید به تدریج با مسئلههای منطق روبهرو شود، آنها امکان تست داشته باشند، امکان کاربست داشته باشد.
خیلی اوقات ما یک مسئلهای را نظراً متوجّه میشویم در مقام عمل، وقتی آن را تست میکنیم کم میآوریم. دائماً دیالکتیک بین نظر و عمل است که فرآیند تقویت را برای ما متقن میکند و قابل اطمینان میکند. به همین علّت انتظار نداشته باشید این اصولی که در معقولهی تربیت ذکر کردم در یک دوره درست شود.
مقاطع بحران و شکوفایی بشر
از این مطلب این نکته را استخراج کنید که معمولاً در مقاطع بحران، در شرایط بحرانی مسئلههای به صورت خیلی متراکم و فشرده همراه با پاسخ طرح میشود و همین برای بعضی از نظریهپردازهای غربی، مسئلهساز شده است. آنهایی که نظریهی بحران را دارند تولید میکنند میگویند مقاطع بحران در تاریخ، مقاطعی است که شکوفایی بشر در این مقاطع صورت گرفته است.
فرض کنید اگر یک کشور بتواند بحرانهای خودآفرین و مهندسی شده خلق کند، بالفعل شدن بالقوّههای جامعهی خود را تشدید و تسریع میکند. شما که الآن در شرایط عادّی هستید، اصلاً لازم نیست به یک چیزهایی فکر کنید. مثلاً ماشین شما خراب شده است وقتی وسط شهر هستید، این کاره هم نیستی با یک مکانیک تماس میگیری و او میآید و ماشین را درست میکند. اگر ماشین شما وسط بیابان لوت خراب شده باشد، چه کاری انجام میدهید؟ با اینکه این کاره نیستی بالاخره کاپوت را بالا میزنی، فکر میکنی، کارهایی را انجام میدهی شاید آن را به راه انداختی، ممکن است نتوانی آن را به راه بیندازی، امّا شاید به راه انداختی و حتّی اگر به راه هم نینداخته باشد اطّلاعات خیلی زیادی راجع به ماشین پیدا میکنی، میفهمی، چیزهایی را متوجّه میشوی. چرا؟ چون این مرحله، مرحلهی بحرانی است، مرحلهی بحرانی شما را به فکر فرو میدارد و خیلی کارها را باعث میشود.
ایجاد بحران مهندسیساز با مسئلهی تربیت ناسازگار است
بعضیها آمدند و پیشنهاد دادند برای اینکه جامعه نشاط علمی پیدا کند باید برای آن بحرانهای مهندسی شده، بحرانهای خودساز راه بیندازید. این معقوله با مسئلهی تربیت که عرض میکنم ناسازگار است، یعنی در بحرانها فرآیند تعلیم و تعلّم فرآیند تربیتی نیست، قرار بود تربیت مدرّج باشد، به تدریج باشد. شما در بحرانها نمیتوانید به تدریج آموزش بدهید. در زمان جنگ دو هفته میآمدند در مدرسه، در حاشیهی درسهایی که میخواندیم، بعد از ظهرها دو ساعت اضافه آموزش نظامی میدادند و بعد از دو هفته به جبهه اعزام میکردند. طبعاً این آدم مثل آدمی که بتواند به آنجا برود و کیفی بجنگد نخواهد بود، آن موقع چارهای نداشتند الآن اینطور نیست. الآن حتّی اگر دوستان بخواهند به سوریه تشریف ببرند اینطور نیست که دو هفته آموزش دهند، الآن یک صف طولانی است که باید آموزش خود را ببینی، دورهها را کاملاً طی کنی. چرا؟ چون آدمهای آموزش داده شده به اندازهی کافی دارند، آدمهای آموزش داده شده کاملاً دارند. فرآیند تربیت یک فرآیند کاملاً تدریجی است و مسئله بحران هم نمیتواند مبنای عقلانی تربیت قرار گیرد.
تربیت یک کار فرهنگی است
نکته بعدی اینکه تربیت حتّی تربیت سیاسی یک کار فرهنگی است، کار سیاسی نیست. یعنی اگر یک کسی میآید طرح میدهد که دورهای مثل دورهی طرح معرفت بگذاریم و فرض کنید که یک دانشها و بینشهای سیاسی به مخاطبین خود بدهیم که در انتخابات آخر سال بتوانند راه را از چاه تشخیص دهند. اگر با همین نیّت و با همین ادبیّاتی که گفتم یک دوره طرح معرفتی راه اندازی کنیم باز هم ماهیّت این کار بیش از اینکه سیاسی باشد فرهنگی است. یعنی برای اینکه شما را تربیت کنم که بروید و در انتخابات حسّاس باشید باید رویکردهای فرهنگی به کار بگیرم نه رویکردهای سیاسی. رویکردهای سیاسی و رویکردهای فرهنگی یک تفاوتی دارد.
اصول تربیت
خلاصه ما در بحث تربیت باید تربیت ما اوّلاً تربیت مدنی باشد، تربیت فردی نباشد، تربیت اجتماعی باشد، بعد این تربیت یک تربیت پروسهای است، تربیت زماندار است لذا نمیشود فرض کنید که به الگوی تربیتی دورههای بحرانی روی بیاورید، یک موقع بحرانزایی کند و در بحرانها تربیت کنیم، اینها پیامدهای آن است.
کلید واژهی آرامش
کلید واژهی دیگری که در بحث تمدّن تأمّل در آن برای ما مهم است مسئلهی آرامش است. اگر یک تمدّنی نتواند آرامش را برای مردم خود به ارمغان بیاورد هر چند برخی دیگر از شاخصههای نشاط و رشد را در اختیار داشته باشد آن تفکّر، تفکّر تمدنساز نخواهد بود.
فرض کنید در هندوستان نرخ رشد تولید خیلی از چیزها نسبت به ایران بیشتر است ولی نکته در اینجا است که هندوستان نتوانسته است برای قوم خود، برای مردم خود آرامش بیاورد. با اینکه نرخ شتاب رشد آن نسبت به ما بیشتر است مردم آن در آرامش نیستند، مردم آنجا به بدترین شکل ممکن دارند زندگی میکنند. این مسیر و این فرمول، فرمول تمدّنی نخواهد بود و نیست. عکس آن هم وجود دارد، یعنی ممکن است شما در یک جایی آرامش را هم برای یک جامعهای بیاوری امّا به جای اینکه آرامش درونی بیاوری، آرامش بیرونی بیاوری. در واقع اسم آرامش بیرونی آرامش نیست آسایش است.
یک مغالطهای که غرب انجام داده است و ما کمتر به آن دقّت میکنیم خلط بین آسایش و آرامش است. یعنی آن شعار رفاه از دل نگاه به آسایش درمیآید نه از دل نگاه به آرامش دربیاید. از درون آرامش اتّفاقاً بیآرامی درمیآید، بیقراری درمیآید.
اهمیّت داشتن آرامش درونی نسبت به آرامش بیرونی
اگر آرامش بشر درونی نباشد این آرامش، آرامش تمدّنزا نخواهد بود. آرامشی که دنیای غرب دارد به بشر تزریق میکند آرامش درونی نیست، آرامش بیرونی است. آرامشهای بیرونی ناشی از امنیّتهای شدید پلیسی است، رویکردهای سلبی و اعتقادی است مثلاً اگر این کار را انجام دهید جریمه میشوید، جریمهی سنگین میشوید یا حتّی تشویقهای عادّی، اینها آرامشهای بیرونی هستند. آرامش درونی برای مؤمنین است، یعنی آرامش درونی صرفاً از طریق ارتباط با خدا به دست میآید «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[۲] ما که دایهدار تمدّن اسلامی هستیم آرامش ما باید آرامش درونی باشد نه آرامش بیرونی.
وضعیّت تمدّنی وضعیّتی است که در آن آرامش درونی وجود داشته باشد
ممکن است شما در یک خانوادهای امنیّت که منظور من امنیّت روانی است، امنیّت روانی این خانواده را از طریق دزدی تأمین کردید، مثلاً طرف قاچاق کالا میکند یا دارد هر روز از مردم به طرق مختلف دزدی میکند، در عین حال در خانهی خود باعث شده است که نوعی آسایش بیاورد، تمام امکانات را به داخل خانه بیاورد. بست این تیپ زندگی در مقیاس اجتماعی، مثلاً فرض کنید ۹۰ درصد مردم به همین طریق آرامش خانهی خود را تأمین میکنند، ۹۰ درصد مردم با دزدی از همدیگر بتوانند یک آسایش نسبی را در داخل خانهی خود برای خود و خانوادهی خود تأمین کنند این وضعیّت دوباره وضعیّت تمدّنی نیست. وضعیّت تمدّنی وضعیّت آرامش درونی است که البتّه آرامشهای درونی به اصلاح بیرونی میانجامد، ممکن است در یک جاهایی هم نینجامد. یعنی شما به لحاظ درونی آرامش داشته باشید به لحاظ بیرونی آسایش نداشته باشید، آرامش دارید ولی آسایش ندارید.
همبستگی تمدّن و پیشرفت
مسئلهی دیگر مسئلهی پیشرفت است. وضعیّت تمدّنی وضعیّت حرکت و گذار تکاملی است. تمدّنها همواره رو به جلو هستند، هیچگاه انحطاط و زوال ندارند، وقتی در شرایط انحطاط و زوال قرار میگیرند از وضعیّت تمدّنی خارج میشوند. تمدّن همیشه نشاط دارد و لازمهی نشاط حرکت رو به جلو است. شما هر جایی که دیدید یک تمدّنی نشاط ندارد، در حال انحطاط و اضمحلال است از وصف تمدّنی خود میافتد، یعنی وضع انحطاط به لحاظ فلسفی، وضع انحطاط و وضع زوال تمدّنی نیست، وضع تمدّنی وضع نشاط و رو به جلو رفتن است. به عبارت دیگر به لحاظ نظری هر گونه درکی از تمدّن آن را با مفهوم پیشرفت گره میزند، یعنی تمدّن را هر مدلی تعریف کنید شما نمیتوانید از کلمهی پیشرفت در تعریف تمدّن چشم پوشی کنید. این کلمه در آن وجود دارد.
چه جامعهای پیشرفته است؟
حالا این نشاط و پیشرفت چگونه حاصل میشود؟ میخواهم ببینید چه جامعهای جامعهی پیشرفته است، جامعهای جامعهی پیشرفته است که پرسشهای آن از پاسخهای آن بیشتر است. آقای حائری کتابی دارد که در آن کتاب جملهای دارد، میگوید: ما دیر وقتی است که برای پرسشهای نداشتهی خود کتابهای زیادی پاسخ نداشتیم. این وضعیّت، وضعیّت انحطاط است که شما در حالی که پرسش نداری مقدار زیادی پاسخ داشته باشید. این وضعیّت، وضعیّت انحطاط است. چرا ما الآن داریم به جنگ علوم انسانی میرویم؟ یعنی علوم انسانی را قبول نمیکنیم، چون علوم انسانی دارد دائماً پاسخهایی را تولید میکند که این پاسخها، پاسخ پرسشهای ما نیست.
وضعیّت تمدّنی وضعیّتی است که پرسشهای جمعی بیشتر از پاسخهای جمعی باشد
علوم انسانی دارد به پرسشهای غربی پاسخ میدهد. هر چه ما بیشتر در علوم انسانی رشد کنیم، از وضع تمدّنی خود داریم فاصله میگیریم. الآن تعداد پرسشهای ما خیلی کم است، وضعیّتی که ما الآن در مقایسه با غرب داریم، پاسخهای ما بیشتر از پرسشهای ما است. وضعیّت تمدّنی وضعیّتی است که پرسشهای جمعی بیشتر از پاسخهای جمعی است.
یعنی شما مردم را در همین فضای برجام ببینید، در فضای برجام از هر کدام از این مردم نظری را بپرسید که نظر شما راجع به برجام چیست؟ نظر شما راجع به پروژهی نفوذ چیست؟ نوع مردم راجع به اینها نظر دارند و اکثر مردم هم آن نظرات خود را اختراعی طرح میکنند یعنی هر لحظه که از او میپرسی مثلاً در خیابان همان لحظه فکر میکند. یعنی این فرد قبلاً فکر نکرده است دلیل آن هم این بوده است که قبلاً پرسش نداشته است.
بومی شدن پرسشها
باید تلاش شود که پرسشهای ما بومی شود. مثلاً شما فرض کنید که میخواهید جامعهشناسی اسلامی بسازید، نظام سؤالات جامعهشناسی موجود را باید استخراج کنید، مثلاً میبینید دو هزار مسئله دارد اگر شما بتوانید مثلاً دو هزار سؤالی متفاوت از این سؤالها ایجاد کنید، حتّی اگر به هزار یا پانصد سؤال از اینها پاسخ دهید این وضعیّت، وضعیّت تمدّنی است ولو با دُز پایین باشد امّا این وضعیّت، وضعیّت تمدّنی است. وضعیّت تقدّم پرسش بر پاسخ.
ما خیلی اوقات پاسخهایی برای پرسشهای نداشته داریم، نوع کتابهایی که در دانشگاههای ما، در حوزهی انسانی لااقل داریم مینویسیم، پاسخ به پرسشهایی است که برای ما نیست، برای یک عالم دیگر است، آنها طرح کردند، شاید نصّ آن پرسش هم به ما نرسیده است. به ما مجموعه اطّلاعاتی رسیده است و ما با تلاشهای نظری صرف داریم اطّلاعات را بارور میکنیم، نسبت به مفاهیم و اطلاعاتی که از قبل به ما آمده است نقش قابلگی داریم ، داریم فرآیند زایش را به همین اندازه تسهیل میکنیم.
وقتی که پرسش دارید وضعیّت متفاوت است، پرسش نشاط آور است، پرسش پیشرفت میآورد یعنی شما حتّی پاسخهای غلط به پرسشهای داشته شدهی خود بدهید پیشرفت میکنید تا چه برسد به اینکه پاسخهای درست بدهید.
نشاط اجتماعی
آخرین مسئله، مسئلهی نشاط اجتماعی است. پیشرفت با نشاط فرق میکند. پیشرفت یک وضعیّت عینی است، فیزیکی است. نشاط یک وضعیّت روانی است یعنی وضعیّت درونی است، پنهان است، نرم است.
- آرامش درونی این را به وجود نمیآورد؟
- ببینید این مفاهیمی که گفتم همه با هم مرتبط است. مگر میشود شما آرامش داشته باشید ولی نشاط نداشته باشید، مگر میشود شما پیشرفت داشته باشید ولی نشاط نداشته باشید. اینها با همدیگر مرتبط هستند، قطعاً مرتبط هستند منتها توضیحات آنها متفاوت است، معانی آنها متفاوت است. جوامع انسانی در میانهی دو وضعیّت بانشاط و بینشاط قرار دارند. جامعهی بینشاط جامعهای است که در آن غلبه با مشهورات است. اگر در یک جامعهای مشهورات و مسلّمات غلبه داشت این جامعه، جامعهی بیحالی است.
نقش مشهورات در زندگی اجتماعی
ما یک سری مشهورات داریم، مثلاً فرض کنید مشهور است که امام فرموده است ما حکومت کردیم که قبض آب و برق و نان شما را مجانی کنیم. این مشهور است. اگر مردم به همین شهرت اکتفا کنند، کما اینکه خیلی وقتها هم معتقدم که اکتفا کردند، یعنی هفت، هشت سال دوّم خرداد یک جملهای به این مدل آورد در دهان مردم گذاشت، اکثریّت قریب به اتّفاق نخبگان ما وقت نکردند که یک بار بروند ببینند که امام واقعاً این را گفته است یا نگفته است. وقتی به صحیفهی نور مراجعه میکنی میبینی که امام این را نگفته است. یک جملهی دیگر است که دقیقاً عکس قضیّه است را فرموده است. دوّم خردادیها میگفتند امام فرموده است ما قبض آب و برق مردم را مجّانی میکنیم. امّا حرف امام این است که فقط از ما نخواهید که قبض آب و برق و اینها را برای شما مجّانی کنیم، اینکه چیزی نیست بالاتر بخواهید، معنویّت شما را دزدیدند.
بر عکس در واقع امام دارد نگاهی را که افق آن مطالبهی مجّانی کردن چهار قبض است را تحقیر میکند، میگوید این چه چیزی است که از ما میخواهید؟ بالاتر از این را بخواهید، معنویّت شما را دزدیدند. مثل این است که فرض کنید بچّهی آدم را دزدیده باشند، کیف پول آدم را هم دزدیده باشند و شما بروید از مردم بپرسید شما کیف پول ندیدید؟ این چقدر کمعقلی است. امام دارد میگوید به دنبال کیف پول خود نگرد، بچّهی تو را دزدیدند، میگوید نخواه که قبض آب و برق را مجّانی کنند معنویّت ما را دزدیدند، چرا به چیز مهمتری که گم شده است توجّه نمیکنید. اتّفاقاً امام دارد آن را تحقیر میکند.
مردم با مشهورات زندگی میکنند
امّا مردم با مشهورات زندگی میکنند، جامعهای که به حاکمیّت مشهورات و مسلّمات تن داد در این جامعه نشاط نخواهد بود. مشهورات و مسلّمات همیشه گذاره نیستند، گاهی اوقات منسک هستند. یعنی فرض کنید که مراسم ازدواج ما یک منسک است، نوع مردم به لحاظ محتوایی بار مراسم عروسی را بر پایهی مشهورات و مسلّمات جلو میبرند. یعنی وقتی با اینها صحبت میکنیم که این چه چیزی است که خریدی؟ برای چه خریدی؟ میگوید نمیشود که نخرید، الآن همه میخرند. در بحثهای سیسمونی مثال میزنم، وقتی بچّه میآید مادرها برای بچّه سیسمونی میگیرد، مادر عروس وظیفه دارد که بچّهی اوّل را تأمین کند و برای او سیسمونی میگیرد. در سیسمونی چه چیزی میگیرند؟ کمد و تخت میگیرند.
- ده نوع کالسکه میگیرند.
- ما فریاد میزنیم که این تخت را نیاورید. در خانههای ۵۰، ۶۰ متری این تخت هیچ کارآمدی برای بچّه ندارد. تا زمانی که بچّه کوچک است شبی ۱۰ بار، ۲۰ بار برای شیر خوردن بلند میشود، مادر نمیتواند بچّه را در تخت بگذارد باید روی همان تختی که خود میخوابد باشد، وقتی هم که بزرگ میشود بچّه به آنجا نمیرود، خود بچّه انتخاب میکند و بین پدر و مادر میخوابد. آن تخت هیچ استفادهای ندارد، همه این را میدانند. وقتی میگوییم چرا داری این را میگیری، میگوید مگر میشود نگرفت، اصلاً میگویند این بستهی سیسمونی است باید همهی آن را بگیریم و خیلی چیزهای دیگر در زندگی که به همین راحتی میشود ثابت کرد که ناکارآمد است.
کریر، شما اگر از خانوادهها بپرسید که از این کریر چند بار استفاده کردید، تقریباً دو و نیم برابر وزن خود بچّه وزن کریر است. یعنی یک مادر و پدر عاقل قطعاً از کریر استفاده نمیکند ممکن است دو یا سه بار برای اینکه گرفتند یا خمس نخورد یا چیزهای دیگر استفاده کنند، یک پدر و مادر عاقل از کریر استفاده نمیکند. وزن کریر تقریباً دو، سه برابر وزن خود بچّه است، ده کیلو است خود بچّه ۴ کیلو است، اگر بگویی که این را نخر میگوید این چه کاری است.
موضوع پایاننامه
اگر جامعه بر مدار مسلّمات و مشهورات حرکت کرد این جامعه، جامعهی بینشاطی است. من این مشهورات را در سبک آوردم در علم هم همین طور است. وقتی موضع پایاننامهی دکتری من میخواست تصویب شود سه بار رد شد، من موضوعی را ارائه میدادم و میگفتم که میخواهم این باشد به شورای تسهیلات تکمیلی میرفت و رد میشد. دوباره من همان موضوع را میدادم که سه بار شد، در آخر من نامهای نوشتم و گفتم که میخواهم در جلسه باشم و اینها هم بزرگواری کردند و رفتم. گفتم نقد آن چیست و برای چه رد میشود؟ گفتند این موضوع، موضوع کلانی است. گفتم قانون داریم که موضوع کلان نباشد. به همدیگر نگاهی کردند و گفتند که نه، قانون نداریم ولی موضوع کلان است. گفتم وقتی قانون نداریم اصلاً کلان نمیشود. گفتند رویّه است، گفتم رویّهی خود را به قانون تبدیل کنید و بعد به من اعمال کنید. تا زمانی که قانون نکردید روی چه حسابی باید به حرف شما گوش کنیم. به همدیگر نگاه کردند. باور میکنید هنوز حاکم است، همین الآن در دانشگاه و حوزهی ما پر است، کلّاً پایاننامهای با موضوع کلان اجازهی دفاع نمیدهند، تصویب نمیکنند. چرا؟ میگویند موضوع کلان است، میگویم قانون دارید؟ میگویند نه.
- آخر رد شد؟
- نه رد نشد. من زرنگی کردم و همان را انتخاب کردند. با اینکه تصویب شد یکی از اساتید گفت آقای رهدار به شما بگویم اگر من بعداً داور این پایاننامه شدم، الآن به تو میگویم که رد میکنم. به ایشان گفتم طوری این پایاننامه را مینویسم که رد کردن آن برای شما هزینهی علمی داشته باشد یعنی اصلاً نتوانی آن را رد کنی. روزگار کار را به سمت و سویی برد که این آقا استاد راهنمای من شد و داور نشد، اصلاً پروژه زیر نظر ایشان نوشته شد.
با مسئلهها نمیشود تمدّنسازی کرد
وقتی به بحثهای علم و تمدّن رسیدیم عرض خواهم کرد که یکی از کلاههایی که دنیای مدرن بر سر ما گذاشته است همین است که علم را برای ما مسئلهمحور کرده است، موضوع محور نکرده است. ما با مسئلهها نمیتوانیم تمدّنسازی کنیم. اتّفاقاً ما باید در موضوعات کلان، نه کلّی است که میتوانیم پروژهی علمی را به جلو ببریم، در موضوعات خرد نمیتوانیم این کار را انجام دهیم.
حالا این را در پرانتز از من داشته باشید. میخواهم بگویم در آنجا یک چیز دیگری در حوزهی مشهورات و مسلّمات است، هیچ کسی پیگیری نمیکند، چرا؟ اگر از یک جامعهای چرا برداشته شود نشاط اجتماعی آن میخوابد. جامعه باید پر چرا باشد، باید پرسش داشته باشد.
وضعیّت نشاط اجتماعی وضعیّت گذار از عادت است
در واقع وضعیّت نشاط اجتماعی وضعیّت گذار از عادت است. در جلسهی گذشته برای توضیح وضع تمدّنی عرض کردم و گفتم وضع تمدّنی وضع عادت نیست، وضع قانون است. وضع عادت نیست، عادت وضعی است که نشاط ندارد. وقتی شما به یک چیزی عادت میکنید دیگر عادت کردید آن را به همان مدل عادت خود انجام میدهید. وقتی جامعه به یک چیزی عادت میکند عادات خود را هنجار آفرین میکند یعنی بعد از مدّتی خود عادت را به قانون تبدیل میکند. این قانون کارآمد نیست. باید نشاط وجود داشته باشد، نشاط بخش گذار از عادت است. تکرار بیتست کار نیست، حتماً باید در تکرارهای تمدّنی تستکاری در کار باشد.
اهمیّت قانون
- حاج آقا قانون هم نشاط ندارد.
- قانون نشاط دارد، کارآمدی قانون فقط نشاط نیست. قانون استقرار دارد، به شما استقرار میدهد وقتی قانون در یک جامعهای پیاده میشود به شما قابلیّت تأمین میدهد، قابلیّت پیشبینی میدهد، قابلیّت حرکت در مرزهایی که تا به حال نرفتید را میدهد. وقتی یک چیزی قانون است شما میتوانید پیشبینی کنید، وقتی قانون نباشد نمیتوانی پیشبینی کنی. یعنی شما میخواهید برنامهریزی کنید مثلاً میگویید در این مملکت قانون است که تا سه سال قیمت یک چیزی را نمیگذارند بالا برود. شما میتوانید در مقام سرمایهگذاری اقتصادی برنامهریزی کنید که من این اندازه کالا میخرم و در یک چرخهای اینها را وارد تولید میکنم. حالا اگر نفهمید که از امروز تا فردا قیمت کالا چقدر جابهجا میشود چطوری میتوانید برنامهریزی کنید؟ نمیتوانید برنامهریزی کنید. قانون برای شما ظرفیّتهایی را خلق میکند.
در هر حال من در این جلسه سعی کردم این نکات را عرض کنم که یک سری مفاهیم هستند که این مفاهیم در معنای تمدّن اشراب نشدند ولی باید در این مفاهیم تأمّل کنیم یعنی هر چه بیشتر در این مفاهیم تأمّل کنیم هم درک خود را از تمدّن شفافتر کردیم و هم پروژهی تمدّنسازی را تسهیل میکنیم. مثل شهر، مثل معرفت، مثل آرامش، مثل نشاط، مثل پیشرفت، مثل این بحثهایی که امروز عرض کردم.
« وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.»
در هر مرحله ایثار خوب نیست
- حاج آقا آن بحثی که در مورد قانون و مقدّمهی آن که حدّ اعلی ایثار شده است مگر ایثار حسن نیّت و ذاتاً حسن نیست، در هر مرحلهای سمت ایثار برویم باید خوب باشد.
- نه، در هر مرحلهای نیست، ایشان میگویند هر موقع گذشت کنیم، گذشت خوب است شما چرا میگویید. الآن خانوادهی شهید خلیلی بزرگوار این قاتل را بخشیدند، اینقدر من ناراحت و عصبانی شدم. این درک یک درک غیراجتماعی است، چرا میگویند ترحم بر پلنگ تیزدندان ستمکاری بود بر گوسفندان، خانوادهی شهید خلیلی با این بخشش خود، با این بخششی که بر این پلنگ تیزدندان کردند به همهی ما گوسفندان ستم کردند.
- ممکن است او برگشته باشد، توبه کرده باشد.
- کرده باشد، اشکالی ندارد. توبه عند الله است باب اجتماعی کار چیز دیگری است. حالا ما بر اساس ثابت بودن خیلی چیزها فرض میگیریم. بله به من گفتند که آنها را تهدید کردند، و اینها به دلیل تهدید تن به چنین کاری دادند. در شرایط عادی، یعنی با فرض ثابت بودن همهی شرایط آیا بخشیدن این آقایان کار خوبی است یا نیست؟ میگوییم نه، این کار ناشی از یک درک غیر اجتماعی، درک غیر تمدّنی است.
نهادیه کردن قانون
- این بحث را که شما مطرح میکنید که ما باید اوّل قانون را نهادیه کنیم و بعد سراغ ایثار و مسائل اخلاقی برویم، این مطلب دقیقاً از این برداشت میشود که ما اوّل شبیه تمدّن غرب شویم چون آنجا این مطرح است، قانون در آنجا این طور مطرح است از سر تا پا غربی شویم بعد یک گذار دیگر داشته باشیم.
- من چنین چیزی نگفتم، قانون هم فقط برای غرب نیست.
- غرب هم همین را میگوید، میگوید قانون باشد.
- غرب هم میگوید مردم برای زنده ماندن آب بخورند ما آب نخوریم. چه ربطی دارد؟ قانون یعنی شما یک لحظه بیخیال غرب شو، اسلام از ما قانون میخواهد یا نمیخواند؟ خود شریعت قانون است، کلّی باید و نباید دارد، کلّی الزام دارد، کلّی منسک دارد.
- اینکه اخلاق را کنار بگذاریم و اوّل به قانون برسیم و بعد به سراغ اخلاق برویم این قانون برگرفته از اخلاق است.
- شما بحثی را میکنید که من جلسهی گذشته اشارهای به آن کردم. نسبت اخلاق و قانون در عالم اسلامی و نسبت اخلاق و قانون در دنیای غرب چیست؟ قانون ما متضمّن اخلاق است.
- شما فرمودید اوّل این را باید برای خود جا بیندازیم که «مَنْ لَمْ یَهْتَمَّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[۳] بیاییم کار زیاد و برداشت کار انجام دهیم تا تمدّن را جا بیندازیم، شما گفتید کف تمدّن عدالت و قانون است یعنی ما باید ایثار کنیم تا به عدالت برسیم، بعد اینجا ایثار نداشته باشیم، بعد دوباره کار کنیم تا به ایثار برسیم، این متناقضنما است.
- ببینید دوستان جلسهی گذشته عرض کردم، گفتم که نوع کمکهای خیریهی ما نهادی نیست و دارد فردی صورت میگیرد. گفتم در آمریکا ۹۶ درصد کمکها دارد به صورت نهادی، نه فردی صورت میگیرد، اینکه من میگویم آن چهار ساعت دیگر خود را ببخشید، منظور من از آن بخشیدن نهادی است، وقتی بخشش شما نهادی میشود قانونی میشود.
نهاد سازی قانونی
- تعریف مستند باز قانون میشود؟
– بله، مستندها قانون هستند. فقط یک نکتهی دیگر که شاید قابل تأمّل باشد و آن این است که ما تا زمانی که خود را مستقر نکردیم یعنی برای وضعیّت گذار از طاغوت هم به ایثار نیاز داریم. چون وقتی وضعیّت، وضعیّت شما نیست وضعیّت طاغوت است. وضعیّت طاغوت، وضعیّت قانون نیست یعنی این قانون مطلوب ما نیست. شما در این وضعیّت باید چه کاری انجام دهید؟ در این وضعیّت گذار از طاغوت هم وضعیّت ایثار را میتوانیم داشته باشیم ولی وقتی شما با ایثار خود حکومت پهلوی را کنار گذاشتید، حکومت جمهوری اسلامی را به وجود آوردید.
در حکومت جمهوری اسلامی برای تثبیت خود ناگزیر هستی که به سمت نهاد و قانون بروید، نهادسازی قانونی میکنی و از طریق قانون اوّل خود را تثبیت میکنی. چون در وضعیّت ایثار ظرفیّتها شناسایی نمیشوند، ظرفیّتها رصد نمیشوند، ظرفیّت ایثار یک ظرفیّت پسینی است.
قانون ایثار
شما در نظر بگیرید ما به جایی رفتیم و داریم کار میکنیم، مبنا را هم روی قانون ایثار میگذاریم. وقتی روی قانون ایثار میگذاریم یعنی من دارم کار میکنم، شما دارید کار میکنید کلّ کارهای اضافهی خود را به اینجا میآوریم و برای چیز دیگری میدهیم. مسئول چطور متوجّه میشود که من از شما توانمندتر هستم یا شما از این آقا توانمندتر هستید. اگر مسئول بخواهد بفهمد، ظرفیّتسنجی بخواهد انجام دهد باید دقیقاً یک چارتی درست کند شما را در چارت بیندازد و اصرار داشته باشد که خارج از این چارت عمل نکنی، ببیند کارآمدی شما به چه اندازه است، کارآمدی ایشان به چه اندازه است. باید یک رصد ظرفیّتی انجام دهد. قانون به ما این امکان رصد ظرفیّت را میدهد. ایثار برای دکوراسیون خانه است برای فوندانسیون خانه نیست. فوندانسیون خانه قانون میخواهد، دکوراسیون خانه ذوق میخواهد، قانون نمیخواهد.
ایثار وضعیّتی است که شما خانه را با یک فوندانسیون قوی میسازید، هنوز ظرافتهای آن را انجام ندادی، زندگی در آن سخت است ولی وقتی دکوراسیون را میگذارید شیرین میشود.
حرکت تمدّن بر مدار قانون سخت است
اگر تمدّن صرفاً روی مدار قانونی خود استوار شود سخت است، فکر میکنم من این مثال را برای شما زدم، گفتم ما یک مرز داریم، یک مشی داریم. قانون برای حرکت بر روی مرزها است، اخلاق برای حرکت مشیها است. ما نمیتوانیم تا آخر روی قانون حرکت کنیم، روی مرز حرکت کنیم. یعنی همان پیغمبری که میگوید خانم برای کاری که داخل خانه انجام میدهد میتواند از شوهر خود پول بگیرد، به عنوان قانون دارد این را وضع میکند، همان پیغمبر میگوید زهرا جان کارهای خانه با شما، کارهای بیرون با علی باشد و نمیگوید بابت کارهای خانه که انجام میدهی از علی پول بگیر، این را نمیگوید این را مشی دارد میگوید. حوزهی مشیّات اسلامی حوزهی اخلاق آن است، حوزهی مرزیّات آن حوزهی قانون آن است، البتّه قانون و اخلاق در اسلام یک نسبتی دارند که در کتابهای نسبت قانون و اخلاق خوب تبیین شده است.
تفاوت ایثار و عدل
عدل حرکت روی مرزها است، یعنی زمانی که فضا آنقدر آشفته شده است، آنقدر ظلم و جنایت وجود دارد، شما میخواهید مرز حق را از مرز باطل مشخّص کنید، اینجا قانون را میآورید، عدل را میآورید. ولی وقتی مرز حق را مشخّص کردید و گفتید اینجا دار الحق است در دار الحق اصرار بر قانون چیز دیگری است، چیز تلخی است. شما باید اینجا مشی ایثار را بیاورید، نه اینکه قانون عدل را بیاورید، اینجا با ایثار قضیّه را حل میکنید. امروز فرض کنید عدل این است که به هر کدام همین غذایی را که دادند بخورند، ایثار این است که به هر دلیلی من امروز اشتها ندارم شما هم امروز اشتهای زیادی دارید، منع آن کجا است؟ من میگویم نصف غذا را نمیخورم و به شما میدهم. منع آن کجا است؟ همه چیز هم سر جای خود است. نه غذا اسراف میشود، نه شما گرسنه میمانی، نه من به زور میخورم که مریض شوم، همه چیز حل میشود. این قانون ایثار است. اگر من در اینجا روی عدل پافشاری کنم، یعنی این را جرم کنم وقتی میگویم روی قانون در ساحت مشی پافشاری کنید یعنی ایثار من جرم میشود، چرا دادی؟ چرا نخوردی؟ ببینید چه مشکلاتی به وجود میآید.
رابطهی بین تمدّن و تکنولوژی
- رابطهی بین تمدّن و تکنولوژی چیست؟
- حوزهی سخت تمدّن را، سخت افزار تمدّن را تکنولوژی تأمین میکند. البتّه ما تکنولوژیهای مفهومی هم داریم، به تعبیر آقای میر حسین تکنولوژیهای پنهان مثل عدد صفر، مثل افکار عمومی، به تعبیر ایشان آنجا هفت، هشت چیز را به عنوان تکنولوژی یاد میکند که ظاهراً مردم اینها را به عنوان تکنولوژی نمیشناسند. الآن تا قبل از اینکه من بگویم در ذهن شما نمیآمد که مثلاً عدد صفر یک تکنولوژی باشد. اینها یک تعریفی از تکنولوژی دارند، کار تکنولوژی این است که با یک کار کم راندمان زیاد بیرون میدهد. اگر شما بتوانید در چرخهی زیست بشر از یک چیزی کاری بکشید که اندازهی محصولی که به شما میدهد برای آن سرمایهگذاری نکردی، آن یک خصلت تکنیکال دارد. خود عدد صفر یک عدد تهی است، صفر یعنی تهی، یعنی هیچ. همین صفر را وقتی شما در جلوی عدد میگذاری کلّی وزن میدهد. افکار عمومی یک چیز موهوم است، افکار عمومی به معنای علوم سیاسی جدید و مدرن آن یک چیز موهوم است. چه کارهایی که میتوانند با افکار عمومی انجام دهند، با افکار عمومی دارند برجام تصویب میکنند.
- حاج آقا فرمودید بنیاد قانون را بر اساس عدل بستند ولی خیلی از این قوانین بروکراسیای که داریم عدل را نمیخواهد تعیین کند برای اینکه سهولت و رفاه بیشتر است، این چطور است؟ اگر بخواهیم این را قبول کنیم این باعث میشود که دوباره برای قوانین قانون بگذاریم.
- در دنیای غرب میگویید یا در بحث نظری این را میگویید.
- در جمهوری اسلامی خود میگویم.
- نظام اسلامی این طور نیست.
[۱]– الکافی، ج۲، ص ۱۶۳٫
[۲]– سورهی رعد، آیه ۲۸٫
[۳]– الکافی، ج۲، ص ۱۶۳٫
پاسخ دهید