- مطالبی از بحث گذشته
- همهی تمدّنها دارای مشترکاتی هستند
- تمدّن یک پدیدهی انسانی است
- انسان چون ناقص الخلق است دنبال کمال میرود
- همهی تمدّنها، تمدّنهای انسانی بودند
- همهی تمدّنها بر علم استوار است
- تمدّن یک جامعه است
- معنای utopia
- چرا utopia را طرح میکنند؟
- تمدّنها پدیدههای انضمامی هستند
- در پدیدههای انضمامی کلاً تغییرات به وجود میآید
- تمدّن انتزاعی نیست
- تمام تمدّنها مسبوق به حکومت هستند
- ما برای بحثهای تمدّنی با فقر ادبیّات روبهرو هستیم
- چرا تمدّنها به حکومتها نیاز دارند
- نظامهای تمدّنها باید نهادی باشند
- حکومت تمرکز و اطلاق میخواهد
- حکومت باید مطلقه باشد
- تمدّن به یک قدرت متمرکز و برنامهریز نیاز دارد
- همهی حکومتها ورژنهای کوچکتر تمدّنها هستند
- تمدّن غرب هم اخلاق دارد
- حکومتها دارای نهاد و نظام هستند
- فرهنگ باید به خودآگاه برسد تا تبدیل به فرهنگ شود
- همهی تمدّنها دارای سنّت هستند
- تعریف نظام حقوقی
- حقوق و فقه
- حقوق تلختر از فقه است
- طبق فقه ما همهی قضات باید متجهد باشند
- قوانین مجازات اسلام جز حقوق حساب میشود
- چرا بازگویی و بازبینی صحنهی کربلا باعث خشن شدن ما نمیشود
- همیشه عامل وحدت، عامل اختلاف هم است
- سنّت در تمدّن
- تفاوت سنّت و فرهنگ
- تفاوت سنن و سنّت
- در جوامع متمرکز تصمیمگیری بر حسب سنّت یا فرهنگ است؟
- جامعه میتواند سنّت داشته باشد امّا فرهنگ نداشته باشد؟
- هیچ تمدّن مطلوبی نداریم
- تمدّن زمان رسول خدا هم مطلوب نبوده است
- تمدّن از جنس روابط انسان بین انسان است
- تمدّنها مطلوب خود تمدّنها هم نیستند
- خود غربیها تمدّن خود را بیشتر نقد کردند
- تمدّنها دارای مجموعهی از نظامها هستند
- تمدّن تک نظام نداریم
- همهی تمدّنها دارای نظام هستند
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
مطالبی از بحث گذشته
قبل از شروع بحث دو ثانیه نکتهی عرض کنم جلسهی گذشته بعد از جلسه، پایین بنده متوجّه شدم ظاهراً عنوان اصل کلاس چیز دیگری است، تلقی من این بود و اینطور به من گفته بودند که این حلقه حلقهی تمدّن است «إن کشف» که این حلقه حلقهی تاریخ سیاسی و تمدّن اسلامی بود. حلقهی تاریخ سیاسی و تمدّن اسلامی یک بحثهای دیگر را میطلبد که حالا خدمت شما عرض میکنم.
حلقهی تمدّن یعنی دوستانی که میخواهند در حوزهی تمدّن صاحب رأی شوند باید اینقدر حوصله داشته باشند که چند جلسه بحثهای تئوری خستهکننده راجع به تمدّن بشنوند که خوب به هر دلیلی عنوان گروه تاریخ سیاسی و تمدّن اسلامی است. اگر بحث دومی است موضوع بحثها عوض میشود، روش کار اینطور میشود که ما در مورد متن تاریخ سیاسی اسلام صحبت کنیم لکن دربارهی تاریخ سیاسی اسلام قرائتهایی انجام دهیم یا رخدادهایی را قرائت کنیم که بار تمدّنی دارد. تا آخر یک دوره ما یک میراث سیاسی تمدّن اسلام را بتوانیم یک جایی فهرست کنیم و بگوییم این میراث را داریم و به همین علّت دوستان فقط این هفته راجع به بحثهای خود تمدّن حرف خواهم زد. از جلسهی بعد تاریخ اسلام را شروع میکنیم و پیشنهاد من این است آن دسته از دوستان که قرار است موضوع مقاله بگیرند به اصطلاح در حوزهی نسبت تاریخ اسلام و تمدّن مقاله بردارند یعنی در واقع مقالاتی در مورد تمدّن اسلامی بردارند نه فقط حوزههای مطالعات نظری تمدّن. حالا بحثهای آن را هم من از جلسهی بعد که شروع کردم دوستان متوجّه میشوند که جنس بحث و سنخ بحث یک مقدار تفاوت دارد. با این همه در هر حال این جلسه دوستان موضوع بحث ما مشترکات تمدّنی است.
همهی تمدّنها دارای مشترکاتی هستند
این بحث یعنی اینکه شما هر تمدّنی را چه تمدّن دینی و چه تمدّن غیر دینی چه تمّدن جدید و چه تمدّنهای قدیم را در نظر بگیرید، باز هم بین همهی این تمدّنها یک مشترکاتی وجود دارد. قطعاً متمایزاتی هم است امّا مشترکاتی هم داریم. آن مشترکات تمدّنی چیست؟
تمدّن یک پدیدهی انسانی است
۱ـ دالّ مرکزی همهی تمدّنها انسان است. اصلاً تمدّن یک پدیدهی انسانی است. حیوانات تمدّن ندارند، ملائک تمدّن ندارند، جنّیان نمیدانیم دارند یا نه، چون منطق یا عقلانیتی که تمدّن را در مورد انسان موجّه میکند در مورد جن هم قابل پیاده است، ولی نمیدانیم یا لااقل از اینکه جنّیان هم تمدّن دارند گزارشی نداریم. تمدّنی که میگوییم برای انسان است به این علّت است که در تمدّن… اصلاً علّتی که انسان تمدّن دارد که خود تمدّن مسبوق به تاریخ است آن ناقص الخلقه بودن انسان است.
انسان چون ناقص الخلق است دنبال کمال میرود
انسان چون ناقص خلق میشود کمال برای او معنا دارد. انسان ده ساله با انسان پنجاه ساله به صورت واضحی فرق میکند. امّا مثلاً فرض کنید گوسفند دو ساله با گوسفند پنج ساله هیچ فرقی ندارد، گوسفندهای زمان پیغمبر خاتم با زمان ما تفاوتی ندارند، گوسفندهای زمان ما با ده قرن بعد هم هیچ فرقی نمیکنند. گوسفند، گوسفند است ممکن است پشم آن کم و زیاد شود.
انسان به این صورت نیست. ملائک هم فرق نمیکنند، ملائک چون روی یک سطح خلق میشوند، روی یک سطح داشته خلق میشوند و مجبور هم هستند روی همان فضایی که خلق شدند بمانند، مجبور هستند، یعنی اختیار ندارند. حیوانات هم که اصلاً تکلیف ندارند، شعور دارند، تکلیف ندارند که برای آنها کمال معنا پیدا کند، فقط انسان است. انسان چون ناقص خلق میشود، ناقص به این معنا که این ناقص به معنای ناقص جسمی نیست، این نقصان، نقصان جسمی نیست، نقصان روحی و اعتباری، وجودی است. چون ناقص خلق میشود احتیاج دارد در بستر زمان فکر کند، انتخاب کند، عمل کند، سعادت یا شقاوت خود، کمال یا انحطاط خود را رقم بزند.
همهی تمدّنها، تمدّنهای انسانی بودند
همهی تمدّنها، تمدّنهای انسانی بودند، همه. چه آنهایی که به این قضیّه توجّه داشتند و چه آنهایی که به این قضیّه توجّه نداشتند به طور خیلی طبیعی مثالهای که از تمدّن زدند، مثالهای تمّدن انسانی بوده است. یعنی کتابهای تاریخ تمدّن که غربیها نوشتند را ببینید، هیچ تمدّنی را ذکر نکردند که بگویند مثلاً تمدّن یونانیها بود، تمدّن رومیها بود بعد تمدّن گوزنها سر کار آمد بعد تمدّن اروپاییها شد بعد تمّدن جنیّان شد به این صورت نیست تمام مصادیق تمدّنی که آوردند مصادیق تمدّن انسانی است این یک.
همهی تمدّنها بر علم استوار است
نکتهی بعدی اینکه همهی تمدّنها بر قائمهی علم استوار است. در خود دایرهی انسانی ما تمدّن جاهلان نداریم، تمدّن سفیهان ندارم. انسانهای عالم، انسانهای عاقل توانستند تمدّن درست کنند. البتّه ممکن است مثلاً فرض کنید شما از پایگاه معرفتشناسی اسلامی بگویید مارکس یک دیوانه است، عقل او عقل درستی نیست، علم او علم نافع نیست، ممکن است اینها را بگوییم، دیوانه که نمیگوییم با همه نقدهای که ما میگوییم هیچ موقع در کتابهایی که ما غربیها را نقد کردیم نیامده است که مثلاً آنها سفیه هستند، آنها مجنون هستند، آنها بیعقل هستند این تعابر به کار برده نشده است. تمدّن، تمدّن عالمان است. یعنی تمدّن آنجایی که انتساب انسانی پیدا میکند نخبگانی میشود. با اینکه آدمهای غیر نخبه یعنی تودهها هم در ظرف تمدّن حضور دارند و بازیگری دارند و بدون آنها اصلاً تمدّن قوام پیدا نمیکند امّا تودهها عامل هستی بخش تمدّنها نیستند، عامل قوام بخش تمدّن هستند. قوام تمدّنها به مردم معمولی است امّا تکوین تمدّنها با مردم نخبه به وجود میآید، آنها طراحی میکنند.
تمدّن یک جامعه است
نکتهی سوم اینکه هر تمدّنی یک جامعه است، عکس آن نیست. به این صورت نیست که هر جامعهی یک تمدّن باشد، امّا هر تمدّنی یک جامعه است. وقتی میگوییم جامعه است داریم به یک چیزی عینی اشاره میکنیم. یک چیزی که زمان و مکان دارد، چیزهای واقعی دارد. جوامع همه تاریخ دارند، مسبوق به تاریخ هستند هیچ جامعهی utopia نیست، utopia به معنی مدرن آن.
معنای utopia
میدانید معنی utopia در ادبیات ماقبل مدرن چیست؟ یعنی مدینهی فاضله، معنی ماقبل مدرن خود. مثل کتاب جمهوریت افلاطون، مثل کتاب شهر خدای آگوستین، مثل کتاب مدینهی فاضله فارابی. utopia در چنین کتابها، کتابهای آرمانی مطلوب است. اینها زمان دارد، مکان دارد به این صورت است، از یک دورهای به بعد از دورهی مدرن به این سو کتابهایی نوشته شده است مانند کتاب utopia تانسور، مثل کتاب آتلانتیس جدید آقای بیکن، حتّی کتابهای که این فیوچریستها در دنیای غرب نوشتند، مثل کتاب موج سوم تافلر، مثل کتاب پایان تاریخ فوکویاما، مثل کتاب برخورد تمدّنهای هانتینگتون، utopia در این کتابها به معنی جامعهی آرمانی و مدینهی فاضله نیست، به معنی ناکجا آباد است، utopia گهگاهی اگر در متنها دیده باشید در پرانتز جلوی آن ناکجا آباد مینویسند. ناکجا آباد یعنی از آنهایی است که هیچ زمان نه تحقق پیدا میکند، اصلاً واقعی نیست.
چرا utopia را طرح میکنند؟
چرا آن را طرح میکنند؟ چون اثر دارد مثل اسطوره. اسطوره واقعیّت ندارد امّا اثر دارد. خیلی از چیزها است که واقعیّت ندارد، اثر دارد. همهی ما عاقلان از مرده میترسیم به لحاظ علمی هم میفهمیم که مرده نمیتواند کاری انجام دهد با اینکه میدانیم مرده نمیتواند کاری انجام دهد، کنار او نمیخوابیم میگویند این بنده خدا در این ساختمان مرده است، فامیلهای او فردا میآیند و جنازهی او را از شما میگیرند امشب پیش شما باشد، ما نمیخوابیم. با اینکه علم داریم که او نمیتواند کاری انجام دهد باز نمیخوابیم، یعنی اثر دارد. یک چیزهایی واقعیّت ندارد، امّا اثر دارد. utopia به معنی امروزی به این صورت است.
تمدّنها پدیدههای انضمامی هستند
این utopiaها انتزاعی هستند، انضمامی نیستند، همهی تمدّنها یک پدیدههای انضمامی هستند، یک پدیدههای عینی هستند، توجّه به این نکته به این معنی است؛ ما الآن در بحثهای مثلاً توسعه و پیشرفت که غرب را نقد میکنیم میگوییم غرب مشکل دارد، ناکارآمد است، ناقص است، غلط است تمام این حرفها را میزنیم آخر میگوییم خوب که چه؟ یعنی عملاً چه کاری انجام دهم؟ ابزار غربی، روشهای غربی، کانتکسهای غربی را بپذیریم یا نپذیریم؟ شما اینجا از لحاظ انتزاعی نمیتوانید اعتبار کنید و بگویید نه نپذیر. وقتی میگویی مشکل دارد، غلط است و ناقص است خوب نپذیر، نپذیرم باید چه کاری انجام دهم؟ وقتی میگویید چه کاری انجام دهم؟ یعنی مسئله مسئلهی انتزاعی نیست که شما بیایید برای من ثابت کنید که اصالت ماهیّت غلط است تو این را نپذیر بیا اصالت وجودی را بپذیر. من هم آمدم اصالت وجودی شدم زندگی من سر جای خود باشد. یعنی اصالت ماهیّتی که باشم ماشین من همین است، اصالت وجودی هم که باشم ماشین من همین است، اینها عوض نمیشود.
در پدیدههای انضمامی کلاً تغییرات به وجود میآید
در قضیّهی پدیدههای انضمامی وقتی یک چیزهایی قبول و رد است، کلی چیزها را عملاً جابهجا میکند. وقتی میگوییم غرب را نپذیر این انتزاعی نیست که بگوید خوب نمیپذیرم، یک چیز انضمامی است. یعنی زمانی واقعاً عملاً تو میتوانی غرب را نپذیری که یک چیزی اینجا جایگزین آن باشد وگرنه چه بخواهی و چه نخواهی تو غربی هستی، چه بخواهی و چه نخواهی! یعنی به این نیست که زباناً بگویی من غرب را نمیخواهم صورت مسئله عوض نمیشود باید یک چیزی جایگزین بیاوری و بگویی این را قبول دارم. تمدّن از این جنس است.
تمدّن انتزاعی نیست
تمدّن یک چیز انتزاعی نیست، یک چیز عینی انضمامی است. از جنس عمل است، از جنس تفکّر نیست، مبتنی بر تفکّر است، ماهیّت آن ماهیّت عمل است، این ویژگی بعدی است. هر تمدّنی جامعه دارد، جوامع انضمامی هستند، انتزاعی نیستند، utopia به معنی ناکجا آباد نیست.
تمام تمدّنها مسبوق به حکومت هستند
همهی تمدّنها از معبر حکومت میگذرند، به عبارت دیگر همهی تمدّنها مسبوق به حکومت هستند، یا روی دوش حکومت محقق میشوند. ما هیچ تمدّنی نداریم که حکومت نداشته باشد از معبر حکومت نگذشته باشد به همین علّت اندیشههای ضد حکومتی اینها دیگر به طور خیلی طبیعی اندیشههای تمدّن ساز نخواهند بود اندیشههای ضد حکومتی مثل چه؟ مثل خوارج، مثل آنارشیستها به این صورت هستند. مثلاً مثل متصوفین، اندیشهی تصوف به دلیل آن باطنگرایی و اصالت دادن به باطن و بیتوجّهی کردن به ظاهر این نمیتواند حکومتساز شود، چون نمیتواند حکومتساز شود، نمیتواند تمدّنساز شود.
- انجمن حجتیّه به چه صورت؟
- انجمن حجتیّه با برپایی حکومت اسلامی مشکل دارد نه با حکومت. با حکومت اسلامی هم که مشکل دارد میگوید وظیفهی من و فقیه اقامهی حکومت نیست، نه اینکه باز اگر یک فقیهی رفت و خود او حکومتی تشکیل داد آنها مقابل او بایستند، ضد او باشند، این هم نیست.
مثلاً خوارج میگوید «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ»[۱] یعنی اصلاً برای بشر شأنی از حکوم بودن، حاکم بودن و حکیم بودن قائل نیست.
- آن هم در غالب حکومتی است بلاخره که حکم را خدا داده است.
- حکم خدا منسک و غالب میخواهد که آنها آن غالب را نمیپذیرند.
ما برای بحثهای تمدّنی با فقر ادبیّات روبهرو هستیم
توجّه به این قضیّه که همهی تمدّنها از معبر حکومت میگذرند و بر روی دوش حکومت خود را محقق میکنند از این بابت شایسته و سزاوار است که بدانیم که چرا مثلاً بحثهای مطالبهی تمدّنی قبل از انقلاب طرح نبوده است؟ ما الآن برای بحثهای تمدّنی به شدّت با فقر ادبیّات روبهرو هستیم. چرا فقر ادبیّات؟ چون گذشتگان قبلی ما بحثی از تمدّن انجام ندادند دلیل آن هم همین بوده است که اصلاً معبر به میل تمّدن در اختیار آنها نبوده است اصلاً حکومت نداشتند. حتّی شاید تعجّب کنید خود حضرت امام خیلی کم راجع به واژهی تمدّن مانور رفته است. یعنی حضرت امام بیشتر از فرهنگ اسلامی حرف زده است، از حکومت اسلامی حرف زده است، از تمدّن اسلامی حرف نزده است. یک جاهایی به بعضی از این غربیها اشکال گرفته است و گفته است که آنها نفهمیدند که تمدّن اسلامی به چه صورت است، آنجا کلمهی تمّدن را به کار برده است، امّا سلبی از غربیها اشکال گرفته است.
- آقا به چه صورت؟
– آقا که نظرپرداز تمدّن است.
چرا تمدّنها به حکومتها نیاز دارند
– چرا تمدّنها به حکومتها نیاز دارند؟
- برای اینکه نیاز به یک بستری دارند ضمانت اجرایی پیدا کنند.
- نه. ضمانت اجرایی غیر حکومت هم میتواند به آنها بدهد.
- تمدّن اسلامی؟
- نه، همه. مشترکات تمدّنی است، همهی تمدّنها روی دوش حکومتها سوار شدند.
- اصلاً تمدّن دارد یک مدلی از حکومت کردن را ترویج میدهد، میخواهد یک مدلی را بگویید که با این مدل به جلو برویم.
- پیاده سازی تمدّن به حکومت نیاز دارد.
- حکومت یک ویژگیهای دارد، جنس آن ویژگیها جنس تمدّنی است مثل نهاد.
نظامهای تمدّنها باید نهادی باشند
حکومتها نهاد دارند، تمدّنها نظامهای دارند که آن نظامها ضرورتاً باید نهادی باشند. حکومت اتاقهای متمرکز دارد، اتاقهای فکر مشخص و متمرکزی دارد. مثلاً قدرت در حکومت پخش نیست، اگر چه به ظاهر پخش است همه یک fresh به سمت یک نقطهی کانونی دارند که آن نقطهی کانونی مساوی با حاکمیّت میشود. مثلاً الآن دولت آقایی روحانی مساوی با حاکمیّت جمهوری اسلامی نیست، قوهی قضائیه هم مساوی با آن نیست، قوهی مقننه هم مساوی با آن نیست، امّا نهاد رهبری مساوی با حاکمیّت است. حرف رهبری حرف یک قوه نیست، رأی رهبری، رأی یک قوه نیست، رأی رهبری نظر رهبری، رأی نظام تلّقی میشود نه رأی دولت که حالا ممکن است یک دولت همراه باشد یا نباشد.
حکومت تمرکز و اطلاق میخواهد
حکومتها این تمرکز و این اطلاق را میخواهند. اینها با ادبیات ولایت مطلقهی فقیه نامردی میکنند و مخالفت میکنند لااقل علوم سیاسی خواندهها نامردی میکنند. آنهایی که علوم سیاسی خواندند میدانند در خود دنیای غرب هم از آن شرایط شلختهی فئودالیته وقتی میخواستند گذار کنند و به چیزی به نام nation state برسند این دولت و ملّتهای جدید آنجا دوباره به حاکمیتهای مطلقی نیاز داشتند مطلق یک آدمهای مانند ژامبودن در دنیای غرب میآید دقیقاً وقتی حکومت میگوید چه چیزهای نیاز دارد یکی از آن چهار چیزی که حکومت نیاز دارد میگوید اطلاق است غیر از اقتدار. اقتدار باید اطلاق داشته باشد، مطلق باید باشد. اگر مطلق نباشد اصلاً شالودهی حکومت میریزد به همین علّت نابترین حکومتها مطلقترین حکومت هستند.
حکومت باید مطلقه باشد
حکومتهای مطلقه دو جهت دارند. حکومت قطعاً باید مطلقه باشد، لکن آدمهایی که دارند در این حکومت مطلقه حکومت میکنند، آنها اگر مثلاً فرض کنید به لحاظ معرفتی، لحاظ روحیّهی، تقوایی، ساخته شده نباشند آنها به استبداد کشیده میشوند. امّا از لحاظ نظری آن شکل ناب و typical حکومت در اسلام شکل حکومت بر محور معصوم است، معصوم چقدر مطلق است؟ زیادی مطلق است. معصوم دیگر چون و چرا ندارد، معصوم را باید اطاعت محض انجام دهی، در مقابل معصوم «اِن قُلت» نباید داشته باشی، ولی با همهی اینها این بهترین نوع حکومت دینی است، با اینکه مطلقترین است در آن استبداد نیست، اخلاق وجود دارد در آن خیلی چیزهای دیگر وجود دارد.
تمدّن به یک قدرت متمرکز و برنامهریز نیاز دارد
تمدّن به دلیل اینکه پیچیدگی دارد، به دلیل اینکه گستردگی دارد، به دلیل این ویژگیهای خود قطعاً به یک قدرت متمرکز و برنامهریز نیاز دارد، قطعاً به آن نیاز دارد به همین علّت تمدّنها از معبر حکومتها میگذرند.
همهی حکومتها ورژنهای کوچکتر تمدّنها هستند
ضمن اینکه به بیان سادهتر همهی حکومتها ورژنهای کوچکی از تمدّنها هستند، یعنی فردا روز تمدّن اسلامی که به وجود میآید یک چیزی که غیر از این چیزی که الآن وجود دارد، نیست. فقط همین چیزهایی که الآن وجود دارد در آن کیفیتر میشود. مثلاً تمدّن نظم میخواهد هر چه منظمتر تمدّنتر. تمدّن اخلاق میخواهد، تمدّن انسجام میخواهد، تمدّن وحدت میخواهد، تمدّن معنویت میخواهد. ببینید شاخصهای که تمدّن میخواهد، الآن در همهی فضاهای حکومتها وجود دارد.
- تمدّن اسلامی؟
– نه، دارم تمدّن را میگویم.
تمدّن غرب اخلاق مخصوص به خود را دارد
- غرب که اخلاق ندارد.
– ندارد، اخلاق خود را دارد. مگر میشود تمدّن غرب اخلاق نداشته باشد؟ اصلاً نشدنی است. تمدّن غرب هم منسک دارد، مناسک اجتماعی، اخلاق اجتماعی جوامع و تمدّنها است. لکن اخلاق او اخلاق ماکیوالیستی است، اخلاق او اخلاق سود انگارانه است، اخلاق او اخلاق کممحور است.
میدانید ویژگیهای اخلاقی آن با ما تفاوت دارد نمیشود تمدّن اخلاق نداشته باشد. فرض کنید تمدّن غرب میخواهد خود را از بستر استعمار بس دهد یا به تعبیری دیگر انگی که آنها به غلط به اسلام میزنند که از لحاظ تاریخ برای خود آنها است، خود آنها از بستر شمشیر بس بدهند آنها به اسلام تهمت میزنند میگویند اسلام دینی است که با شمشیر پیشرفت کرده است. حال اینکه واقعیّت قضیّه این است که تمدّن غرب، تمدّنی است یا حتّی خود مسحیت دینی است که با شمشیر پیشرفت کرده است. به اندازهی کافی ما مؤیّد تاریخ داریم که آنها چه کاری انجام دادند.
تمدّن غرب هم اخلاق دارد
وقتی دارد تمّدن خود را بر پایهی شمشیر میبندد آدمها خود را هم باید یک آدمهایی اهل شمشیر زدن بکند، نمیتواند یک آدم اخلاقی که نمیتواند مورچه را بکشد، این وسط بیاورد و آنها نمایندههای انسانی تمدّن غرب بشوند. آخر تئوری این آدم برخورد تمّدنها است، باید جنگ شروع کند، بزند، قتلعام کند، بِکشد، باید بتواند این کارها را انجام دهد، یعنی باید این آدم را بسازد، این آدم را با اخلاق مناسب با همین روش میسازد، انسان مناسب با همین غایات و اهداف میسازد، غرب هم اخلاق دارد. همین الآن عالمان اخلاق در دنیای غرب کمتر از عالمان اخلاق در دنیای اسلام نیستند. کتابهایی که راجع به اخلاق در دنیای غرب نوشته میشود، کمتر از کتابهای که ما داریم در مورد اخلاق مینویسم نیست. آنها اینها را دارند. البتّه اخلاق آنها اخلاق متفاوتی است.
حکومتها دارای نهاد و نظام هستند
حکومتها هم سازمان و نهاد دارند هم نظام حقوقی دارند. نظام حقوقی تأمین کنندهی نظم و انسجام برای حکومتها است. شما اینجا نظام حقوقی را به معنای اعمّ بگیرید، مجموعهی بایدها و نبایدها است، نظام هنجارین دارد، اصلاً نمیشود شما یک نظام حقوقی نداشته باشید تا بتوانید تمدّن درست کنید و این نظام حقوقی را باید کاری انجام دهید که در خودآگاه شما بیاید وقتی آمد تبدیل به فرهنگ میشود.
فرهنگ باید به خودآگاه برسد تا تبدیل به فرهنگ شود
اصلاً فرهنگ یا باید به خودآگاه ما برسد تا در ناخودآگاه ما تبدیل به عمل و فعل شود آن وقت آن فعل، فعل فرهنگی میشود. و اگر نه چیزهایی که در ناخودآگاه ما وجود دارد تا زمانی که فقط در ناخودآگاه ما وجود دارد نه حس فرهنگی و نه حس تمدّنی دارد.
همهی تمدّنها دارای سنّت هستند
ویژگیهای دیگر تمدّن این است که همهی تمدّنها در یک سنّتی استوار هستند.
- میشود نظام حقوقی را بیشتر توضیح بدهید؟
تعریف نظام حقوقی
- نظام حقوقی نظام انسجام بخش است، شما با حقوق است که کار ویژههای شما، رسالت شما، مأموریتها شما تعریف میشود. الآن یک بحثی در خود کشور داریم که میگویم کشوری یا فرهنگی که فقه دارد فقه آن هم شامل و حداکثری دارد حقوق برای چه باید داشته باشد؟ ما الآن علم حقوق چه خلأهایی از فقه را دارد پُر میکند؟ یک بحثی است. در عین حال حقوق یک کار ویژههای دارد که فقه ندارد.
حقوق و فقه
مثلاً حقوق ضمانت اجرا دارد، فقه ندارد. حقوق اصلاً آئیننامهی اجرایی است، امّا فقه آئیننامهی اجرایی نیست. فقه برنامهی مشیء است میدانید. ما یک مرز داریم و یک مشیء داریم. مرزها را حقوق تعیین میکند. مشیءها را فقه و اخلاق تعیین میکند. یک ویژگیهایی دارد. امّا شما جامعهای را در نظر بگیرید که این جامعه نه فقه و نه حقوق داشته باشد، هیچ کدام از این دو را نداشته باشد، اصلاً یک چنین جامعهی به لحاظ ظاهری میتواند انسجام داشته باشد؟ انسجام آن از بین میرود، قطعاً انسجام آن از بین میرود. آنچیزی که به آنها انسجام میدهد همان نظام حقوقی است، انسجام ظاهری منظور من است، نظام حقوقی انسجام ظاهری میدهد.
- فقه ضمانت اجرایی دارد، اخلاق است که ضمانت اجرایی ندارد.
- نه، فقه مثلاً به چه صورت دارد. آن دسته از فقه که ضمانت اجرایی دارد بار حقوقی پیدا کرده است.
- اسم آن عوض شده است.
- بله. مثلاً الآن مرکز پژوهشهای مجلس سه سال است تقریباً که میگویید داخل قم باید یک مرکزی به نام مرکز پژوهشهای فقهی وابسته به مرکز پژوهشهای مجلس داشته باشد که کار این مرکز پژوهشهای فقهی چیست؟ این است که به آقایان مراجع بگوید که آخرین کاری که شما دارید در قبال دین انجام میدهید استنباط حکم فقهی نیست یک کار دیگر بعد از این دارید، باید بعد از اینکه حکم فقهی خود را استنباط میکنید باید یاد بگیرید که به چه صورت این مادّی فقهی را تبدیل به حقوق کنید. چون اگر تبدیل به حقوق نکنید در همین حوزه حرف شما گم میشود. وقتی تبدیل به حقوق میکنید مادّهی اجرایی آییننامه برای اجرای دولت میشود. لازم هم نیست که نگران باشید که چرا مثلاً فلان رئیس جمهور با وزرای خود به قم پیش شما نمیآیند، نیاید، فکر شما مادّی اجرایی شده است و روی میز او رفته است، او موظّف است که همان را اجرا کند. تبدیل به حقوق باید شود تا مدار اجرایی پیدا کند.
حقوق تلختر از فقه است
حقوق تلختر از فقه است. عرض کردم فقه مشیء است. ببینید یک زمانی من و شما در دایرهی فقه عمل میکنیم؛ به این معنا که هم اتاقی هستیم من حقوق شما را رعایت میکنم، به شما ظلم نمیکنم، اجحاف نمیکنم، حقّ شما را نمیخورم، وقت شما را نمیبرم؛ دستورات فقهی که وجود دارد. فرض کنید که با همدیگر سالها مشکل نداشته باشیم. با همهی اینها زمانی که دارید این کانتکس را نگاه میکنید، این کانتکس اوّلاً قابل تعمیم نیست، حقوق یکی از کارهای که میکند این است که فقه را تعمیم میدهد، قانون ثابت میکند. فقه چیزی که من و شما میخوانیم نیست، فقه چند معنا دارد اینکه من و شما میخوانیم علم فقه است. خود فقه چیست؟ آن ملکهی شهاده است. ملکهی شهاده که قابل تعمیم نیست. حتّی حکمی که من مجتهد دارم میدهم، قابل تعمیم نیست. چون اگر شما هم مجتهد باشید دیگر کسی نمیتواند قانون بدهد و بگوید اینکه آقای مجتهد گفت شما هم باید گوش بدهی. خوب میگوید بگو من دیگر مجتهد نباشم. من مجتهد هستم یعنی من میتوانم رأی بدهم، نظر بدهم.
طبق فقه ما همهی قضات باید متجهد باشند
طبق فقه ما، طبق قانون فقهی ما همهی قضات باید مجتهد باشند. الآن قاضیهای ما مجتهد نیستند وقتی مجتهد نیستند باید چه کاری انجام دهیم؟ باید یک فقیهی بیاید و حکم را بگوید بعد این حکم را تبدیل به مادهّی حقوقی کند، این مادّهی حقوقی قابل تعمیم است. روی میز این آقای غیر مجتهد بگذاریم بگوییم شما باید بر پایهی این و استناد این حکم بدهید. اگر همهی قضات مجتهد بودند به لحاظ نهادی اوّلین اتفّاقی که میافتد این است که دادگاه تجدید نظر کلاً غیر قابل استفاده میشود. در فتوای مجتهد ما هیچ زمان نمیتوانیم تجدید نظر کنیم. شما هر فتوای بدهی، فتوای شما میشود فتوای ایشان نمیشود چون مجتهد است، فتوای او هم برای خود او است، حجیّت هم دارد. مثلاً الآن حقوق دارد برای این ساخته میشود این احکامی را که چهار فقیه مجتهد استنباط کردند را تبدیل به مادّهی حقوقی کنند روی میز قضات غیر مجتهد قرار دهند. بگویند آقا شما بر پایهی این و به استناد این مواد حکم دهید. چهار الی پنج مورد علم حقوق کار ویژه دارد. مثلاً فرض کنید حقوق قابلیّت دیالوگ برون دینی و برون پارادایمی دارد، امّا مثلاً فقه ندارد. فقه برای دایرهی اسلام مفید است. حقوق اسلامی فایدهای برای دایرهی اسلام ندارد. حقوق اسلامی یک دیالوگ است، یعنی جنس آن جنس برون پارادایمی است، کارکردهای از این دسته است.
قوانین مجازات اسلام جز حقوق حساب میشود
- مثلاً قوانین مجازات اسلام جزء حقوق حساب میشود؟
- قوانین مجازات اسلامی آنهایی که فقه است، بله. ببینید قوانین مجازات من نمیدانم فکر میکنم قانون مجازات ما ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ است که تصویب شده است. از ۱۳۱۲ تا الآن قانون مجازات ما عوض نشده است قطعاً مجازات ۱۳۱۲ را چهار فقیه ننوشتند.
- به چه صورت تبدیل به دیالوگ میشود.
- قانون مجازات ما وقتی تبدیل به حقوق شود قابل اجرا است. شما حقوقهای رغیب را در جریان نیستید که آنها چه مُدل احکامی دارد. مثلاً فرض کنید ما اگر داریم یک نفر را سنگسار میکنیم این را میمانیم که به چه صورت توضیح دهیم. اینقدر در دنیا از این نمونهها به وفور وجود دارد، اندازهی کافی هم وجود دارد. امروز همایش اربعین نکتهی را خدمت بزرگواران حضار عرض کردم. بحث ما در آنجا بحث کاربست شعور عقلانی و ظرفیت سنجی از منسک اربعین امام حسین (علیه السّلام) بود که ما شور حاصل شده در اربعین را چگونه استنتاق تمدّنی میتوانیم انجام دهیم؟ چطور بارگذاری و کدگذاری تمدّن میتوانیم انجام دهیم؟
چرا بازگویی و بازبینی صحنهی کربلا باعث خشن شدن ما نمیشود
یک حرفهایی زدم با آن سؤالی که بیشتر دوست داشتم روی آن مانور بدهم این است که: صحنهی کربلا یک صحنهای است که در آن کشت و کشتار است، صحنهای است که هر دو طرف شمشیر دارند، نیزه دارند، زره دارند، اسب و شتر دارند، صدای شیهه و نیزهها و شمشیرها میآید، با دقّتتر نگاه میکنی میبینی یک نفر گردن او بریده شده است، یک نفر خیمهی او از بین رفته است، یک نفر دامن او سوخته شده است، به این صورت است، یعنی این صحنه است. سؤال من این بود که چرا زمانی که ما به این صحنه نگاه میکنیم و این را بازخوانی میکنیم به صورت حداکثری هم بازخوانی میکنیم، در کل تاریخ خود هم داریم، با بازخوانی و یاد این صحنه ما خشن نمیشویم، خشونت سراغ ما نمیآید، چرا مثلاً یک یهودی صحنهی هولوکاست خود را بازسازی میکند متوحش میشود، میآید یک قوم را میکشد که چرا مثلاً هولوکاست را برای من به وجود آوردید؟ چرا ما وقتی به کربلا نگاه میکنیم، هر چه کربلاییتر میشویم تروریسمتر نمیشویم؟ هر چه کربلاییتر میشویم اتفّاقاً عاطفیتر و خاضعتر، آدمتر و انسانتر میشویم.
همیشه عامل وحدت، عامل اختلاف هم است
- انقلابیتر هم میشویم.
- انقلابیتر غیر از این است. امروز یکی از مراکز با من مصاحبه کردند گفتند نظر شما راجع به آدمهایی که دارند نظام را دو قطبی میکنند چیست؟ گفتم: این حرفی را که میخواهم بزنم سیاسی نفهمی، اصلاً چارهای غیر از این هم وجود دارد؟ اصلاً همیشه در یک قوم عامل وحدت همان عامل اختلاف است. امام حسین (علیه السّلام) عامل وحدت است در کنار آن عامل اختلاف هم است. اگر امام حسین (علیه السّلام) اتخاذ موضع نمیکرد کربلایی اصلاً به وجود نمیآمد. عامل وحدت همان عامل اختلاف است دین که عامل وحدت است عین اختلاف است، یعنی «کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً» همان آیهی ۲۱۳ بقره. صریحاً دارد میگوید آنها امّت واحد بودند رسولها را فرستادم و آنها را متفرق کردم. یعنی همین دینی که عامل وحدت است عامل اختلاف و کثرت هم میشود.
لکن حیث آن فرق میکند، حیثها فرق میکند. واقعیّت قضیّه این است که ما هر چه به کربلا نزدیک میشویم خشن نمیشویم، اتّفاقاً کربلا ما را عاطفی، انسانی، خاضع میکند، این کارها را انجام میدهد. ما با مراجع به کربلا مثلاً مانند هولوکاست گارد نمیگیریم. اصلاً به این صورت بگویم کربلا با تمام این اتّفاقات، سمفونی که از کربلا در ذهن ما وجود دارد چیست؟ کشت و کشتار است؟ یا عشق و عاطفه، معنویت، غلبهی طاعت بر عصیان است؟ این غلبه دارد. واقعاً این غلبه دارد. این یک اتّفاق دیگر است، تفاوت دارد.
- علّت آن چیست؟
- علّت آن را قبلاً گفتم و در سایت موجود است.
– در حوزهی هنری هم به همین صورت است؟
– بله.
سنّت در تمدّن
نکتهی بعدی همهی تمدّنها بر پایهی یک سنّت استوار هستند، سنّت از یک طرف خاستگاه شکلگیری و جهتدهی به مظاهر و نظامهای تمدّنی است، پس بر این پایه میشود از سنّت به عنوان علّت مُحدثهی تمدّن یاد کرد. یعنی در واقع چرا میگویم سنّت علّت محدثه است؟ چون خاستگاه فرهنگی است که تمدّن را زاییده است، در جلسهی اوّل عرض کردم تمّدنها مسبوق به فرهنگها هستند از دل فرهنگها میآیند. زمانی که فرهنگ غلیان پیدا میکند، اشباع میشود تمدّن میشود. خود این فرهنگ در یک بستر و ساحتی به نام سنّت است. از این بابت میشود سنّت را علّت محدثهی تمدّن گرفت. از طرف دیگر سنّت خاستگاه یک مناسکی است که تمدّن روی این مناسک سوار میشود و تمدّن میشود. به این علّت میشود گفت سنّت نه فقط علّت محدثهی تمدّن است، علّت مبقیهی تمدّن هم است. اگر سنن مناسک نداشته باشند تمدّنها اصلاً شکل نمیگیرند. تمدّن منسک میخواهد، مناسک میخواهد، این مناسک، مناسک سنن است. سنّتها هستند که این مناسک را در اختیار تمدّن قرار میدهند.
معنی اشباع فرهنگ
اشباع فرهنگ یعنی زمانی که بالقوّههای فرهنگی تبدیل به بالفعلهای فرهنگی میشود. وقتی داشتههای یک فرهنگ همه نمایان شد، وقتی تمام داشتههای یک فرهنگ تبلور پیدار کرد آنجا اتّفاقی که از طریق نمایان شدن این داشتههای فرهنگ میافتد آن اتّفاق، اتّفاق تمدّن این فرهنگ است.
تفاوت سنّت و فرهنگ
- تفاوت سنّت و فرهنگ چیست؟
- سنّت یک چیزی کلانتر از فرهنگ است. یعنی خیلی چیزها جزو سنن است امّا جزو فرهنگ نیست. عرض کردم فرهنگ معمولاً باید در خودآگاه بشر قرار بگیرد تا فرهنگ شود. یک چیزی یا باید در خودآگاه بشر قرار گیرد یا اگر ناخودآگاه هم است باید اثر آن در حوزهی فعل بیاید ولو ناخودآگاه باشد، این فرهنگ میشود. سنّت به این صورت نیست خیلی از چیزها سنّت است و ما خودآگاه به آن نیستیم و نمیفهمیم، اطّلاع هم نداریم همان خاستگاههای فرهنگی هم میشود.
استاد ما یک مثالی میزد که مثال خوبی بود. قائم باشک یعنی چه؟
- یک نفر چشم میگذارد یک نفر قائم میشود.
- قائم شدن یعنی چه؟
- پنهان، از انظار مخفی شدن.
– اصلاً قائم به معنی پنهان در هیچ لغت و در هیچ فرهنگ لغتی نداریم. حالا میدانید چرا اینجا قائم به معنی پنهان است؟ چون حضرت قائم غایب است، دقیقاً به همین علّت اصلاً این در خودآگاه شما نیست، اصلاً این قائم است؛ قائم یعنی قائم لکن حضرت قائم چون غایب است با یک استعارهی زبانی با یک واسطه اسم حضرت…
- خوب یا بد است؟
– بحث سر خوب یا بدی آن نیست، من میخواهم بگویم سنّتها در خودآگاه نیستند. سنّتها یک سطحی پخش شدهی کاملاً گسترده است، زمین بذر فرهنگ است. فرهنگ یک بذرهایی دارد زمینی که در آن این بذر شکوفا میشود آن زمین، زمین سنّت است. خود فرهنگ آن بذر است، زمین سنّت است. نکتهی بعدی همهی تمدّنها بلا استثناء…
– سنّت ؟..؟ ۴۵:۵۹
- سنّتی که اینجا گفتم یک چیزی شبیه Tradition غربی است، سنّت در این معنایی که دارم میگویم Tradition است، سنّت در ارتکاز طلبگی شما نیست. سنّت در ارتکاز اسلامی یک معنا دارد، سنّت در دنیای غرب یک معنای دیگر دارد. این سنّت به معنای Tradition است. یعنی بار هنجاری ندارد، سنّت در نگاه ما بار هنجاری دارد. سنّت در نگاه ما سیرهی معصومین ما است یا رفتارهای مستند به سیرهی معصومین را سنّت میگویند و حجیّت دارد و هنجارین هم است. بار ارزشی دارد. سنّت به معنی Tradition بار ارزشی ندارد، یک توصیف خیلی گسترده از وضع تاریخی یک قوم است.
– آداب و رسوم؟
– آداب و رسوم شامل آن هم میشود.
- در اسلام لزوماً به این صورت نیست.
- سنّت؟ چرا.
- ؟..؟۴۷:۰۰
تفاوت سنن و سنّت
- آن سنن است، سنن الهی در تاریخ غیر از این سنّت است. سنن در این آیهای که فرمودید معنی قانون ثابت است. سنن به معنی قانون ثابت است با این موضوعی که گفتم فرق میکند.
در جوامع متمرکز تصمیمگیری بر حسب سنّت یا فرهنگ است؟
اینها در عرض همدیگر نیستند. اینها یک مراحل پشتسر هم هستند. یعنی از داخل سنّت فرهنگ رشد میکند، از داخل فرهنگ تمدّن زاده میشود. اینها یک دایرههای داخل همدیگر هستند. یکی مولد دیگری است.
جامعه میتواند سنّت داشته باشد امّا فرهنگ نداشته باشد؟
جامعه نمیتواند سنّت داشته باشد، فرهنگ نداشته باشد. مثلاً جامعهای فرض کنید که همهی افراد آن دیوانه هستند یا بچّه هستند یا همه آدمهای آزمایشگاهی هستند، این آدمها حافظه و ذاکرهی تاریخی ندارند که خودآگاه کنند و در خودآگاه خود بیاورند آن نیست، آخر تبار طرف لولهی آزمایشگاه است، بعد از آن دیگر هیچچیزی نیست، یعنی نه جدّی یا جدّهای ندارد یا اگر دارد نمیتواند در خودآگاه خود داشته باشد، دیوانه جدّ دارد امّا نمیتواند در خودآگاه خود بیاورد، بچّهها هم به همین صورت است. یا دار لغت هم به همین صورت است. اگر شما در یک سرزمینی که همهی آدمهای آن گم شدند، همهی آدمهای آنجا گم شده هستند، آنها بیتاریخ هستند، آنها بیتبار هستند، آنها نمیتوانند فرهنگ داشته باشند امّا سنّت دارند، سنن دارند و با همان سنّتها هم است که میتوانند با هم دیالوگ کنند، با همدیگر نیازهای هم را برطرف کنند، با همدیگر همزیستی داشته باشند، اصلاً قانونهایی داشته باشند که همدیگر را نخورند آن اتفّاق میافتد، لکن مورد اینکه یک جامعهای پیدا کنید که همهی آن دیوانه باشند، همه بچّه باشند.
هیچ تمدّن مطلوبی نداریم
نکتهی بعدی همهی تمدّنها -به جز یک تمدّن- تمدّنهای ماقبل مطلوب هستند، هیچ تمدّن مطلوب نداریم. یک نمونه و فقط یکی در تاریخ بشریت است و آن هم تمدّن عصر ظهور است. فقط یک فرهنگ در تاریخ این فرصت و این شانس را پیدا میکند که همهی داشتههای خود را نمایان کند فقط یک فرهنگ. لذا به همین علّت توصیف تمدّنی همیشه از وضع تمدّنی جلوتر است و پُرتر است. مثلاً الآن کسانی که تمدّن غرب را دارند توصیف میکنند خیلی زیباتر از آنچه که در تمدّن غرب است توصیف میکنند. الآن اسلام خیلی زیباتر از جامعهی مسلمین است. یک زمانی پیش میآید که اسلام و جامعهی مسلمین یکی میشود، یعنی همهی آدمها تبلور اسلام میشوند، همهی آدمها تجسّد اسلام میشوند. آنجا دیگر همهی داشتههای فرهنگ اسلامی نمایان میشود. همهی تمدّنها تمدّن ما قبل مطلوب خود هستند.
تمدّن زمان رسول خدا هم مطلوب نبوده است
- زمان رسول خدا مطلوب نبوده است؟
- نه، اصلاً دیدگاهی است و من هم همین دیدگاهها را معتقد هستم که در زمان رسول خدا ما اصلاً ورژن تمدّنی نداریم، ورژن فرهنگی است، بذر فرهنگ اسلام را پیغمبر خاتم دارد میگذارد این بذر باید رشد کند، درخت شود، میوه بدهد، باغ شود. تازه ساختار تمدّنی پیدا میکند.
- این تعریفی که از تمدّن کردید اصلاً امکان آن نیست زمان حضرت رسول تمدّن مطلوب بوده باشد.
- بله، امکان آن نیست.
- یک نشانههای داریم که این اتفّاق افتاده باشد مثلاً این قضیّهی اسلام آوردن ؟..؟۵۲:۱۲٫
- دارید میگوید پیامبر دارد پیشبینی میکند میگوید روزی خواهد آمد که به این صورت خواهد شد.
تمدّن از جنس روابط انسان بین انسان است
البتّه انتهای بحث خواهیم گفت. وقتی تمدّن اسلامی میگویم نقطهی عظیمت در اسلامیّت تمدّن اسلامی به همان، یعنی واحدی که میتواند اسلامیّت تمدّن را برای ما رقم بزند به لحاظ انسانی واحد امّت است. معنی آن این است که تمدّن از جنس روابط بین انسانها است، نه از جنس روابط بین انسان و طبیعت. یعنی اصل در تمدّن تنظیم مناسبات انسان و انسان است. حتّی اگر روابط انسان و طبیعت در آن درست تنظیم نشده باشد. ممکن شما در یک جامعهای شما روابط انسان و طبیعت را درست تنظیم کنی، روابط انسانها با همدیگر درست تنظیم نشده باشد، آن به لحاظ تمدّنی عقبتر است نسبت به جامعهی که روابط انسانها در آن تنظیم شده است روابط انسان و طبیعت در آن درست تنظیم نشده است. در زمان پیامبر خاتم روابط انسانها در مدینه النّبی درست تنظیم شده بود. از این بابت خیلی نزدیک است، مستعد است برای اینکه این فرهنگ تمدّن بزاید، ولی نزاییده است هم زمان آن کم است و هم ظرف جامعه کوچک است، دست پیغمبر خاتم نیست. میدانید مثل چه میماند؟ مثل اینکه میگویید… در هر حال حضرت زهرا (سلام الله علیها) امام حسین (علیه السّلام) را تربیت کرده است ولی امام حسینی (علیه السّلام) که میخواهد کربلا را راه بیاندازد، دیگر دست حضرت زهرا (سلام الله) نیست. امام حسین (علیه السّلام) باید بماند تا پنجاه سال بگذرد، بزرگ شود، یاران خود را پیدا کند، یعنی امام حسین (علیه السّلام) پنج ساله نمیتواند کربلا را شروع کند و ننداخته است. امام زمان پنج ساله هم نتوانسته است. میدانید چه میخواهم بگویم؟ زمان باید بگذرد، بزرگ شود، آدمهایی بیایند. پیغمبر خاتم هم بذر آن را کاشته است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) بذر تربیتی امام حسین (علیه السّلام) را به صورتی کاشته است که امام حسین (علیه السّلام) بتواند کانون تحول تاریخ بشریت قرار گیرد، او بذر را کاشته است.
تمدّنها مطلوب خود تمدّنها هم نیستند
- میگوید اکثر تمدّنها مطلوب نیستند، مطلوب ما نیستند.
- نه، مطلوب خود آنها هم نیستند. برای همین گفتم.
- (؟؟۵۵:۱۲ نامفهوم)
– نه اصلاً غربیها هم به همین صورت هستند. الآن تمدّن غرب را نگاه کنید الآن آخر مطلوبیت است، خود آنها دارند میگویند ما قلّه را فتح کردیم، وقتی به یک تئوری پایان میدهد، پایان یعنی پایان؛ یعنی بعد از آن چیز دیگری نیست. میگوید: از حالا به بعد ما یک جاهایی را به سرعت آمدیم باید ببینیم که چه چیزهایی جا مانده است، دیگر حواشی به دست خواهیم آورد. ولی به رغم این که اینجا هستند؛ مثلاً فرض کنید امثال هابر مارس میآیند تئوری میدهند، تئوری مدرنیته ناتمام میدهند میگویند مدرنیته چیز خوبی است، اصلاً ناتمام پیاده شده، ناقص پیاده شد اگر آنکه ما روی کاغذ آورده بودیم پیاده میشد اصلاً یک چیز دیگری بود. اصلاً همیشه آن چیزی که اتفّاق میافتد نسبت به آن چیزی که در ذهن و روی کاغذ مطلوب دارد تعریف میشود، فاصله دارد.
خود غربیها تمدّن خود را بیشتر نقد کردند
خود غربیها به تمدّن خود نقد کردند، نقدهایی ایست که ما نزنیم، شما فکر میکنید خود غربیها به خود فرهنگ غرب چقدر نقد زدند؟ به مراتب بیشتر از من و شما در مورد مبانی خود نقد کردند. روی مبانی خود نقد زدند. چرا؟ چون میگویند آن چیزی که میگفتیم با چیزی که اتّفاق افتاد تفاوت دارد. همیشهی تاریخ به این صورت است چون همیشهی تاریخ آدمهایی که بخواهند از یک حقیقتی سوء استفاده کنند وجود دارند، آدمهای که ضعیف النفس باشند و نتوانند یک مُدل را در حالت فرمول کمالی جلو ببرند هستند، همیشه وجود دارد. لذا همیشه آن چیزی که محقق میشود نسبت به آنکه تصوّر میشود عقبماندهتر و ناقصتر است. این اتّفاق فقط در زمان حکومت جهانی حضرت مهدی (علیه السّلام و الصّلاه) میافتد و تک ورژن است.
تمدّنها دارای مجموعهی از نظامها هستند
نکتهی بعد اینکه همهی تمدّنها دارای مجموعهی از نظامها هستند. نظام اقتصادی، نظام فرهنگی، نظام هنری، نظام میگویم نظام دارند. زمانی که نظام میگویم یعنی نهاد دارند، یعنی بُعد نظری کار شده است، بُعد عملی و اجتماعی کار پررنگ شده است، شیوع پیدا کرده است این را نظام میگویند.
تمدّن تک نظام نداریم
ما تمدّنهای تک نظام نداریم، تمدّن تک ساحت داریم تمدّن تک نظام نداریم. یعنی ما یک تمدّنی داشته باشیم که فقط یک نظام داشته باشد و آن نظام اقتصادی باشد. اصلاً نظام فرهنگی، نظام سیاسی، نظام اجتماعی، نظام حقوقی نداشته باشد امّا ما تمدّنهای داریم که تک ساحت هستند، نظام اقتصادی آن مادی است، نظام فرهنگی آن مادی است، نظام حقوقی آن مادی است. همه چیز آن مادی است تک ساحتی هستند. تمدّن غرب یک تمدّن تک ساحت است، یک تمدّن تک نظام نیست. همهی تمدّنها، تمدّنهای نظامها هستند. نظامها هم نهاد دارند و هم رابطهی بین نهادها در آن مشخص شده است، یا هرمی، طولی، عرضی، شبکهای است. هر مدلی است در آن مشخص شده است یعنی الآن یک انسان غربی خود او میفهمد که ربط نظام اقتصادی به نظام سیاسی او چیست، ربط نظام سیاسی به نظام حقوقی او چیست، ربط نظام حقوقی به نظام امنیتی او چیست، این را خود او میفهمد. شاید مبانی این نظامها را ما تأیید نکنیم که این کار را انجام نمیدهیم امّا اگر آن نتواند این ربطها مشخص کند اصلاً نمیتواند انسجام وحدت به وجود بیاورد. وقتی انسجام وحدت نتواند به وجود بیاورد اصلاً نمیتواند به خود عنوان تمدّن دهد.
مثل این میماند ما زمانی عنوان خانواده را برای چند نفر آدمی که دارند یکجا زندگی میکنند میتوانیم صدق دهیم که اینها یک وجه مشترکی داشته باشند، یک مخصمی داشته باشند. شما در نظر بگیر چند نفر آدم یک خانواده اینجا است داری از آنها عکس میگیری یک پدر، یک مامان، دو خواهر، دو برادر هستند این خانوادهی آقای هاشمی کازرونی هستند، حالا اگر بیایید روی خود را آنطرف کنید میبینید آن روی چمن دو خانم، دو آقا، یک پیرمرد نشستند؟ میتوانید بگوید که این خانواده است؟ یعنی هر جای این ترکیب بود نمیتوانیم خانواده بگویم.
حدود ۱۵ سال قبل من یک پسر دایی کوچک داشتم که با او به پارک رفتم نزدیک اذان مغرب شد، وضو گرفتم که در همان پارک که در آنجا نماز برپا میشود نماز بخوانم، وضو گرفتم و روی این صندلی پارک، صندلیهای آهنیها که مثلاً پنج الی شش نفر میشود روی آن بنشینند، آن گوشه یک خانمی نشسته بود من این گوشه نشستم جورابهای خود را به پا کنم، او بچّه بود دید دو نفر ما روی صندلی هستیم بلند هم گفت: پسر عمّه زن تو است؟ من خود را به نشنیدن زدم و آن خانم هم بلند شد و رفت. ببینید این تلّقی این است که هر زمان دو نفر، سه نفر با همدیگر ببینید فکر میکنید آنها خانواده هستند، خواهر یا برادر هستند، زن یا شوهر هستند، این که نیست.
همهی تمدّنها دارای نظام هستند
میدانید زمانی که نظام میگویم اینها یک منطق ربط دارد. منطق اولویت دارد بعد مبنای نظری دارد، بعد کارکرد اجتماعی و عملی دارد، یعنی همهی اینها که کنار هم جمع میشود اسم آن نظام میشود، حالا تمدّنها مجموعهای از نظامها هستند. یعنی همهی تمدّنها نظامها دارند، نظام حقوقی، نظام اقتصادی، نظام سیاسی، نظام امنیتی یک نظامهایی دارند هیچ تمدّنی نداریم که یکی از این نظامها را نداشته باشد و تمدّن شده باشد. هیچ تمدّنی نداریم. همهی اینها میتوانند در یک ساحت مانند ساحت ماده محقق شوند، تمدّن تک ساحتی داریم تمدّن تک نظامی نداریم.
[۱]ـ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۱، ص ۶۵٫
پاسخ دهید