- شناخت جریانهای معاصر فکری
- تعریف جریان
- مؤلّفههای تعریف جریان
- ضرورت جریانشناسی
- تعامل با دیگران
- استفاده از ظرفیّتها
- کسب آگاهی از جامعهی انسانی
- توانایی انسان در ایجاد مفاهیم کلّی
- ارتباط دادن مفاهیم به یکدیگر
- طبقهبندی و شناخت جریانها
- مهم بودن ارتباط در جهان امروز
- تمرکز بیشتر به کمک دستهبندی
- ادلّهی قرآنی و روایی
- شیوهی طبقهبندی
- نیاز نبودن به متفکّر برای ایجاد جریان
- ایجاد جریان براساس نیازهای فطری
- ایجاد جریان براساس تفکّر و تحلیل
- انواع سکولاریسم
- مبنای طبقهبندی جریانها
- طبقهبندی براساس نیاز
- طبقهبندی براساس زمان
- تغییر کردن مواضع بعد از تحلیل
- لیبرال دموکراسی
- تأثیرپذیری جریانهای دینی از لیبرال دموکراسی
- تقسیمبندی تقریبی جریانها
- جریان سنّتی بیارتباط با مدرنیته
- عصر جدید با ورود ناپلئون به مصر
- مواجههی مسلمانها با دنیای مدرن
- واکنش اندیشهی سنّتی
- نمونهی جریان سنّتی در عصر حاضر
- آموزشها و دیدگاههای جریان سنّتی
- دوام جریان سنّتی
- جریان اخباری
- اخباریها در ایران
- جریان غربگرای محض
- شخصیّت تقی زاده
- نقش تمایلات غریزی در دیدگاههای انسان
- شخصیّتهای غربگرای خارج از ایران
- جریان سنّتی
- شخصیّتهای معتقد به جریان سنّتی
- وسیع بودن تفکّر سنّتی
- جریان تجدّدگرایی
- تفکّرات شخصیّتهای سیاسی ایران
- شخصیّتهای تجدّدگرا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی حَبِیبِهِ وَ نَجیبِهِ مُحَمَّد وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ أَجْعَلْنَا مِن أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْه».
شناخت جریانهای معاصر فکری
بنا بر این است در جلساتی که خدمت دوستان هستیم در مورد جریانهای معاصر فکری فرهنگی جهان اسلام صحبت کنیم. البتّه بیشتر توجّه ما به جهان اسلامی است که بیرون از ایران قرار دارد، چون قاعدتاً دوستان در مورد جریانهای فرهنگی و فکری که در داخل کشور است اطّلاعاتی را در دست دارند. اگر یک وقت به حسب اقتضائات یا در (قطع صدا) پدید آمد که لازم است بازنگری هم راجع به جریانهای موجود در داخل کشور داشته باشیم، إنشاءالله در ادامهی مباحث آنها را هم خواهیم داشت. به خصوص با ملاحظهی جریانهای جهان اسلام به نحو وسیع حتماً با بصیرت و نگاه عمیقتر و دقیقتری میشود به جریانهای داخلی هم توجّه کرد. اگر جریانهای بیرونی را بشناسیم در بسیاری از موارد میبینیم بعضی از جریانها، به طور خاص بعضی از جریانهای روشنفکری، تقلید و مشابهتسازی خیلی زیادی با همان جریانهایی دارد که در خارج از ایران پیگیری میشده و دنبال میشده است.
تعریف جریان
نکتهی اوّلی که باید در اینجا به آن بپردازیم این است اصولاً تعریف جریان چیست؟ وقتی میگوییم یک جریان فکری یا فرهنگی منظور ما از جریان چیست تا هنگامی که در مورد جریانهای فکری فرهنگی و اقسام آن صحبت میکنیم قدری مفهوم ما روشنتر باشد. اصولاً در مورد اینطور جریان فکری و فرهنگی میشود قراردادی کرد، پیشنهادی کرد، معنای آن این نیست معنی که داریم میکنیم معنی کامل و جامعی است. معمولاً در تعریفهایی که در مباحث اجتماعی صورت میگیرد برخلاف تعاریفی که در مورد موضوعات عینی و خارجی صورت میگیرد عدم تعیّن و حالت سیّالی وجود دارد. یعنی همیشه آن مفهوم میتواند محلّ مناقشه قرار بگیرد و موارد نقضی پیدا شود. امّا مهم این است چیزی در آغاز در مورد آن مفهوم در دست ما باشد که تا حدّی بتواند زاویهی بحث را روشن کند.
مؤلّفههای تعریف جریان
بر این اساس وقتی که صحبت از یک جریان فکری فرهنگی میکنیم میتوانیم مؤلّفههایی را برای جریان تعریف کنیم. یکی اینکه جریان عبارت از یک حرکت و مجموعهی اندیشههایی است که در حدّ خود در جامعه اثرگذار است. حرکتی که اثرگذار نباشد، در جامعهی پیرامونی خود مؤثّر نباشد، نمیشود از آن به جریان یاد کرد، جریان چیزی است که میخواهد تأثیرگذاری را برای اطراف خود داشته باشد. جریان فکری و فرهنگی چیزی است که میخواهد در مخاطبهای خود، حدّاقل در کسانی که با آن در تعامل هستند تأثیرگذاری داشته باشد.
نکتهی دوم این است که این جریان حتماً یک ویژگیها و مختصّاتی را برای خود دارد، یعنی وقتی ما یک جریانی را معرّفی میکنیم این جریان باید یک سری مختصّاتی داشته باشد، پنج تا، ۱۰ تا، کمتر یا بیشتر داشته باشد که بشود از آن به عنوان یک جریان واحد یاد کرد. اگر این مختصّات را نداشته باشد ما راجع به چه چیزی صحبت کنیم؟ اگر این ویژگیها را نداشته باشد راجع به چه چیزی بحث کنیم؟
ویژگی سوم هم عبارت از این است این جریان به طور طبیعی نمایندگان فکری دارد. کسانی این دیدگاه را نمایندگی میکنند و آن جریان از طریق این نمایندگان فکری حمایت میشود و حرفهای خود را میگوید. مثلاً فرض کنید اگر بخواهیم به طور روشن در مورد جریان روشنفکری دینی صحبت کنیم در ایران میدانیم که یک جریانی از گذشتهها، حدود ۱۴۰، ۱۵۰ سال قبل یا نزدیکتر وجود داشته که این جریان ادامه داشته، تا امروز هم این جریان همچنان باقی است. البتّه تیپها فرق میکند، مختصّات جریان گاهی اوقات تفاوت میکند، امّا تحت عنوان جریان روشنفکری دینی ما گرایشی را تعریف میکنیم که معمولاً با یک سری ویژگیها و مختصّاتی خود را در جامعه نشان میدهد. همینطور جریانهای فکری دیگری که میتوانیم در داخل کشور مثال بزنیم. در خارج کشور هم همینطور است. بنابراین ما به طور اجمالی تعریفی از جریان فکری فرهنگی ارائه کردیم.
ضرورت جریانشناسی
نکتهی دومی که در اینجا وجود دارد این است چه ضرورتی دارد که ما جریانشناسی کنیم؟ چرا ما باید راجع به جریانهای فکری فرهنگی که در جهان اسلام یا در داخل کشور وجود دارد فکر کنیم، مطالعه کنیم، بررسی کنیم، با یکدیگر به گفتگو بنشینیم؟ پاسخ روشن است، ما موجوداتی اجتماعی هستیم و موجوداتی فراتر از سایر موجوداتی هستیم که در این عالم پدید آمده است. موجوداتی فرهنگی هستیم که حیات خود را با اراده و اختیار خود انتخاب میکنیم، یعنی فراتر از موجودات دیگری مثل حیوانات، گیاهان، انتخاب میکنیم، فکر داریم، اهل تعامل هستیم، جامعه تشکیل میدهیم. این جامعهای که تشکیل میدهیم به این معنا است که ما از ظرفیّتهای همدیگر استفاده میکنیم، سعی میکنیم ببینیم فرد دیگری که در اجتماع زندگی میکند چه ظرفیّتهایی دارد که بتوانم از او در رسیدن به اهداف خود استفاده کنم، عین همین فکر را شما نسبت به من دارید.
تعامل با دیگران
همه با هم تعامل میکنیم، همه با هم همکاری میکنیم که بتوانیم از ظرفیّتهای همدیگر استفاده کنیم و بتوانیم به رشدی براساس آن تعریفی که از سعادت کردیم برای خود دست پیدا کنیم. این انسان است که به شکل عقلانی و عقلایی میگوید باید از هر ظرفیّتی برای رشد استفاده کرد. من نمیتوانم مثل یک جزیرهی جداگانه در گوشهای باشم به تنهایی تمام نیازهای خود را برآورده کنم و کاری به کسی نداشته باشم. انسان میگوید عقل را باید به کار انداخت و تعامل داشت.
استفاده از ظرفیّتها
گذشته از اینکه ما غیر از اجتماع ظرفیّتهای دیگر طبیعت را داریم، ظرفیّت عظیمی مثل وجود پروردگار عالم را داریم، با انبیاء و اولیایی که برای ما آورده و بینهایت امکان را برای ما فراهم آورده است. در پرتو وحی و در پرتو این امکانات وجودی و این جامعهای که خدا فراهم کرده ما میخواهیم به اهداف مورد نظر و سعادت خود دست پیدا کنیم. در اینجا حتماً باید افراد را بشناسیم، ظرفیّتها را بشناسیم، مخاطر و جاهایی که ما را به هلاکت میاندازد را هم بشناسیم. برای مواجهه با تک تک این ظرفیّتها و خطرات سیاستگذاری کنیم، نحوهی مواجههی خود را تعریف کنیم.
کسب آگاهی از جامعهی انسانی
وقتی میخواهیم چنین کاری را انجام دهیم، نسبت به آدم و عالم موضعگیری داشته باشیم، نسبت به تک تک افراد هستی باید موضع داشته باشیم، طبعاً یکی از بخشهای خیلی مهم این عالم عبارت از جامعهی انسانی است. ما با این جامعهی انسانی میخواهیم کار کنیم. وقتی راجع به جامعهی انسانی بخواهیم موضعگیری کنیم طبیعی است که باید از آن آگاهی داشته باشیم، بدانیم ظرفیّتهای آن چیست و خطرات آن چیست. اینجا یا به شکل کشکولی باید سراغ ظرفیّتها و خطرات برویم، تصادفی سراغ امور برویم ببینیم این برای ما مفید است یا نیست، جزئینگرانه سراغ تک تک امور برویم بدون اینکه پیوندی بین اینها برقرار کنیم.
امّا یک نگاه عمیقتر، فرهیختهتر و عاقلانهتر این است که ما بگوییم انسان فراتر از این است که بخواهد نگاه کشکولی یا به صورت جزایر جداگانه به این امور داشته باشد، باید در مورد اشیاء به تقسیمبندی برسد، در یک طبقهبندی آنها را شکل بدهد که انسجامی در مورد این ظرفیّتها و خطرات برای تک تک آن افراد به دست بیاید. یک وقت انسان میخواهد به سراغ کتابخانه برود در کتابخانه همه چیز وجود دارد، امّا پیدا کردن هر کدام از کتابها مثل پیدا کردن سوزن در یک کاهدان بزرگ است. امّا یک وقت است که همه چیز سر جای خود است، طبقهبندی میکنیم این در اینجا است و آن در آنجا است. وارد یک کتابخانهی عظیم میشویم امّا در لحظات کوتاهی میرویم انتخاب میکنیم کتاب را برمیداریم.
توانایی انسان در ایجاد مفاهیم کلّی
خدا این امکان را به انسان داده با مفاهیم کلّی که انسان ابداع میکند، با طبقهبندیهایی که انسان انجام میدهد، نگاه کشکولی را تبدیل به یک نگاه منظومهوار میکند و اشیاء و هر چیزی را در جای خود قرار میدهد. این توانایی درک کلّیات و ارتباط برقرار کردن کلّی با موارد جزئی از آن مواردی است که… برای همین است ما میبینیم در فلسفه میگویند: «الإنسانُ حیوانٌ نَاطِق»، نطق را ادراک کلّی میگویند. شاید اوایل ما فکر میکردیم ادراک کلّی یعنی چه؟ مگر ادراک کلّی چقدر اهمّیّت دارد؟ وقتی انسان در حوزهی اندیشه میآید میبیند چقدر این ظرفیّت عظیم و توانایی بزرگ برای رشد انسان و فرهنگسازی و پیشرفت مهم است.
ارتباط دادن مفاهیم به یکدیگر
اینکه اشیاء را به هم ارتباط بدهیم. همه را که به هم ارتباط دادیم رابطهی آن را با خود برقرار کنیم. رابطهی خود و آن اشیاء و جامعه را با خدا برقرار کنیم، رابطهی همهی اینها را با گذشته برقرار کنیم، با حال برقرار کنیم، با آینده برقرار کنیم، نگاه منظومهواری که در کلّ عالم سریان پیدا میکند. در امور دیگر هم همینطور است، همین نگاه کل نگرانه و منظومه نگرانه را شما در تفسیر قرآن به جای نگاه جزء نگرانه و آیه به آیه اعمال کنید، ببینید چه تحوّل عظیمی در اندیشهی انسانی راجع به فهم دین اتّفاق میافتد. فهم هر چیزی آنگاه که انسان جایگاه آن چیز را در نسبت با امور کلّیتر ببیند یک فهم متعالیتر و عمیقتری خواهد بود.
طبقهبندی و شناخت جریانها
ما میخواهیم با انسانها ارتباط برقرار کنیم، این ضرورت شناخت جریانها و اینکه جایگاه هر کسی در کدام جریان است اهمّیّت خود را برای ما جلوهگر میکند که ما جریانها را میخواهیم بشناسیم تا اینکه به شکل کلّی به امورات نگاه کنیم، اشیاء را در طبقهبندی خود قرار دهیم. اگر کسی کلّی نگاه نکند هر لحظه به یک رنگی درمیآید. با این مورد میخواهم مواجه شوم، فکر این شخصیّت اینطور است، آن شخصیّت آنطور است، هزار شخصیّت را میبیند امّا توانایی ارتباط برقرار کردن بین اینها را ندارد، عملاً در شناخت حقّ و باطل دچار سردرگمی خاصّی میشود. شناسایی جریانها به ما این توانایی را میدهد که از یک نگاه فراتر و فرهیختهتر و بالاتر به این امور نگاه کنیم، جریانها را بشناسیم، نمایندههای آن جریانها را بشناسیم، اعضای آن جریانها را بشناسیم، تا بتوانیم برای ارتباط برقرار کردن با آنها چه ارتباط سلبی، چه ارتباط ایجابی برنامهریزی کنیم، سیاستگذاری کنیم، نحوهی مواجههی خود را تعیین کنیم.
مهم بودن ارتباط در جهان امروز
امروز یک بحث خیلی جدّی که در دنیا مطرح است این است رابطهی من با دیگری چگونه است؟ «أَنَا وَ الَآخر»، این در تعابیر روشنفکرانهی عربها به طور جدّی مطرح است. رابطهی من و دیگری چگونه است؟ چگونه باید باشد؟ در بحثهای حقوق بشری مطرح میشود، در بحثهای پلورالیستی و تکثّرگرایی دینی، حقوق زن و تفاوتهای زن و مرد، در خیلی بحثها مطرح میشود. این طبقهبندی و شناساییها در واقع در همین راستا میتواند کمک کند ما به نقد و بررسی تک تک دیدگاههایی که در این زمینهها وجود دارد نایل شویم. پس موضوع موضوع خیلی مهمّی است.
تمرکز بیشتر به کمک دستهبندی
ما وقتی که روی جریان متمرکز میشویم و همهی افراد را از شکل کشکولی درمیآوریم و در یک جریان میگذاریم و عدّهی دیگر را در جریان دیگر میگذاریم نگاه ما نگاه عمیقتری میشود، متمرکز نگاه میکنیم، اینقدر پراکنده نیست. به هر حال ذهن ما توانایی بی حد و بینهایت ندارد. وقتی روی یک موضوعی متمرکز میشویم بیشتر راجع به آن موضوعات فکر میکنیم، عمیقتر میشویم، در لایههای پنهانی آن بیشتر وارد میشویم و عملاً موجب میشود که آشنایی ما با موضوعات بیشتر شود. وقتی پایهی آشنایی بیشتر شد آن وقت سیاستگذاریها و برنامهریزیها و تعیین نحوهی مواجهه بیشتر خواهد بود. بحثهای زیادی در مورد این ضرورتها میشود مطرح کرد، ما به همین مقدار بسنده میکنیم برای اینکه بتوانیم بحثها را جلو ببریم.
ادلّهی قرآنی و روایی
اگر بخواهیم به ادلّهی قرآنی و ادلّهی روایی هم بپردازیم فراوان داریم. فرمایشاتی مثل «اعْرِفِ الْحَقَّ»،[۱] «تَعْرِفِ الْحَقَّ… أَهْلَهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ»،[۲] وقتی ما ملاکهای جریان را بشناسیم اهالی آن جریان را میتوانیم بشناسیم و سریع افراد را در درون آن جریان قرار دهیم. فرمایشاتی مثل عبرتگیری از تاریخ و عبرتگیری از سرنوشت اشخاص و اقوام خیلی در ضرورت این بحث میتواند کمک کند. ما وقتی میتوانیم از یک حادثهای که در گذشته اتّفاق افتاده عبرت بگیریم که طبقهبندی از موضوع داشته باشیم و الّا هر کسی سرنوشت خود را دارد. اگر او به سرنوشت بدی گرفتار شد شرایط او با من فرق میکرد، دیگری اگر به سرنوشت خوبی دست یافت شرایط او با من فرق میکرد. فقط ما وقتی میتوانیم این را به خود پیوند دهیم که در یک طبقهبندی و جریانشناسی قرار بدهیم بگوییم ما با اینها از این جهت مشابهت داشتیم، بنابراین میتوانیم عبرت بگیریم و راه آنها را نرویم یا از این ظرفیّتی که پیشرفت کرده برای پیشرفت عبرت بگیریم، به خاطر اینکه در این زمینهها مشابهت داشتیم ولو تفاوتهایی هم داشتیم.
شیوهی طبقهبندی
طبقهبندی را چگونه باید انجام داد؟ این بحث بعدی ما است، منتها الآن راجع به معنای جریانشناسی و ضرورت جریانشناسی صحبت کردیم. البتّه هر کدام از این سرفصلهایی که عرض کردم ظرفیّت دارد برای اینکه به شکل مبسوط به آن پرداخته شود، اگر هر کدام از دوستان بخواهند راجع به اینکه معنای جریان فرهنگی و فکری چیست بدانند میتوانند مقالهی مبسوطی راجع به آن بنویسند. ضرورتی که در مورد جریانشناسی مطرح شد به شکل مبسوط است، منتها ما مجبور هستیم برای اینکه به اصل مباحث بعدی بپردازیم به شکل گذرا از این عبور کنیم.
نیاز نبودن به متفکّر برای ایجاد جریان
– در وضع میگوییم یک وضع تعیینی و یک وضع تعیّنی داریم، یکی مشخّص است یکی از استعمال درست میشود. تعریفی که از جریان کردید با سه ویژگی که فرمودید یعنی جریان نمیتواند صورت خودجوش داشته باشد، از میان مردم، از دل جامعه، بدون متفکّر، بدون برنامهریزی یک جریان درست شود؟ بخواهیم مثال بزنیم برای ترکها که ملّّتگرا هستند، شاید تفکّری هم پشت آن نباشد، یا ملّیگرایی که در بعضی افراد وجود دارد. یعنی حتماً لزومی نداشته باشد که یک متفکّری یک جریانی را خلق کند بخواهد ادامه بدهد. درست است یا درست نیست؟
– این حرف به یک معنا درست است، امّا به یک معنا خیر. به این معنا درست است که جریانهای اجتماعی لزوماً متفکّر محور نیستند. مثلاً در دورهی جاهلی ممکن است، الآن در قبایل بدوی هم این اتّفاق میافتد، یک سری گروههایی با یک سری اهدافی هستند دنبال انجام کاری هستند، جریانی هستند. در جاهلیّت قبل از اسلام کسانی بودند متفکّر نداشتند که نظریّه پردازیهای به آن شکل انجام دهند، امّا جاهلیّت به عنوان یک جریان شکل گرفته است. شکلگیری اجتماعی یک جریان ممکن است لزوماً نیاز به یک متفکّر نداشته باشد، گو اینکه اندیشهورزهایی هستند که سعی میکنند این جریان را تقویّت کنند، بدون فکر نمیشود، ولی متفکّر مثل بعضی از اندیشههایی که بعداً پدید آمد ممکن است نداشته باشند. این یک مسئله است.
ایجاد جریان براساس نیازهای فطری
معمولاً این به طور غریزی و روی تمایلات فردی و اجتماعی که برای انسان شکل میگیرد اتّفاق میافتد. یعنی هر انسانی دنبال منافع خود است، جامعهای که با هم تشکیل میدهند، قوم میشوند، قبیله میشوند، همخون میشوند، همپیمان میشوند هم همینطور است، این هم یک چیز فطری است که در غریضهی انسان وجود دارد و شکل میگیرد.
– نقاط مشترکی با هم پیدا میکنند.
– بله، تعاملاتی دارند یک حرکتی را با هم شروع میکنند. امّا یک حرکت فرهنگی و جریانسازی که دستاندازی به جریانهای دیگر بکند آنها را هم تحت پوشش خود قرار بدهد معمولاً اینطور نیست، معمولاً نتیجه این میشود که با قتل و غارت و خونریزی و اسیر گرفتن همراه میشود، همان چیزهایی که در جاهلیّت مشابه آن اتّفاق میافتاد. یک جریان فرهنگی دارای مختصّات فرهنگی و امثال اینها نیست، یک چیز غریزی نیمه انسانی و نیمه حیوانی است. البتّه وقتی ما میخواهیم آن را تحلیل کنیم میتوانیم عناصر آن را تحلیل کنیم، چون میخواهیم در مقام اصلاح بربیاییم میتوانیم برای جاهلیّت قبل از اسلام مختصّاتی تعریف کنیم بگوییم این پنج ویژگی را دارد. امّا این به طور طبیعی شکل میگیرد و مبتنی بر اندیشه نیست. لذا این را جزء جریان فکری و فرهنگی که مواجههی آن مورد نظر ما است نمیشود آورد، این جزء جریانهای غریزی است که اتّفاق میافتد.
ایجاد جریان براساس تفکّر و تحلیل
امّا جریانی که مورد نظر ما است آن جریانی است که با بحران مواجه میشود، با یک مسئله مواجه میشود، برای حلّ مسئلهی خود اندیشهورزی میکند و به اصطلاح مطالعه میکند، اطراف خود را مطالعه میکند به جمعبندی میرسد. نحوهی مواجههای که براساس این جمعبندی به آن میرسد مبنا برای این میشود که چگونه سیاستگذاری کند، چگونه تعامل کند.
انواع سکولاریسم
مثلاً در مورد سکولاریسم میگویند دو نوع سکولاریسم داریم، یکی سکولاریسم عملی یکی هم سکولاریسم نظری. سکولاریسم عملی چیزی نیست که بعد از دورهی رنسانس و دورهی عقلگرایی اروپا پدید آمده باشد، سکولاریسم عملی از آن زمانی است که انسان خود را شناخته و ارتباط با دین انسان برقرار شده، همیشه کسانی بودهاند که در عمل سکولار بودهاند، عدّهای بودهاند، بعضی هم در عمل سکولار نبودهاند. امّا نظریهپردازی راجع به این موضوع انجام نمیشد، عملاً کسانی بودند که دنیاگرا بودند، عملاً کسانی بودهاند که با دنیا تعامل داشتند و همین تعامل یعنی سکولاریسم عملی. امّا آنچه که جدید است و آنچه که نو است سکولاریسم نظری است که در دورههای متأخّر و چند قرن اخیر شکل گرفته است. در واقع مبانی نظری آن طرّاحی میشود، پیشفرضهای آن در نظر گرفته میشود، اصول آن، مفاهیم آن، روشهای دستیابی به اهداف، راجع به همهی این چیزها بحث میکنند و نظریّهپردازی میکنند. این سکولاریسم نظری میشود که طبعاً یک مرحلهی رشد یافتهتر و خطرناکتر از مرحلهی اوّل است.
مبنای طبقهبندی جریانها
سؤال این است چطور میشود جریانها را طبقهبندی کنیم؟ روی چه مبنایی میگوییم میخواهیم جریانهای فکری را به سه دسته، چهار دسته، کمتر یا بیشتر طبقهبندی کنیم و تقسیمبندی کنیم؟ ملاک و معیار این طبقهبندی چیست؟ در مورد ملاک و معیار طبقهبندی بحثهای مختلفی وجود دارد و میشود ملاکهای مختلفی باشد، بسته به اینکه ما در خصوص چه موضوعی اندیشه میکنیم. یک وقت بحث خانواده است، ما میخواهیم فرزند خود را پرورش دهیم، راجع به جریانهای اثرگذار بر کودک در سنین مختلف در جامعه تحقیق میکنیم. میگوییم جریانهایی ویرانگر وجود دارند، جریانهایی هستند که خلّاق و سازنده هستند، برای فرزند ما مفید هستند، جریانهایی هستند خنثی هستند. دست کم جریانهای سهگانهای را در سه قسمت طبقهبندی میکنیم. چرا این سهگانه را طبقهبندی کردیم؟ چرا به این جریانها رسیدیم؟ چون فرزند برای ما اهمّیّت داشت، ما میخواهیم ببینیم کدام مفید است کدام مضر است تا نسبت به سیاستگذاری برای تربیت فرزند اقدام کنیم.
طبقهبندی براساس نیاز
گاهی وقتها در مورد اسلام میخواهیم ببینیم موضعگیریها در مورد اسلام چگونه است، گاهی اوقات در مورد تشیّع میخواهیم جریانهایی که نسبت به تشیّع موضع دارند را ببینیم، چه موضع مثبت، چه منفی، چه خنثی، چه خاکستری که میشود گاهی به این طرف و گاهی به آن طرف متمایل کرد. پس طبقهبندیها به حسب دغدغههای ما میتواند مختلف باشد.
نیازهای خود را سنجیدهایم، گاهی وقتها انسان از منظر نیاز طبقهبندی میکند، من برای چه میخواهم این طبقهبندی را انجام دهم؟ وقتی شما بر فرض انقلاب اسلامی را محور قرار میدهید، میگویید این انقلابی که شناسنامهی هویّتی این کشور است، این انقلاب اسلامی که میتواند سرفصل یک حرکت رنسانس جدیدی در این کشور باشد، میخواهم ببینم جریانهایی که نسبت به این انقلاب یا موضع داشتند یا موضع نداشتند، آنهایی که موضع داشتند منفی یا مثبت بوده، این جریانها را شناسایی کنم. آن وقت جریانهای داخلی، جریانهای خارجی را شناسایی میکنیم.
طبقهبندی براساس زمان
یکی از طبقهبندیهایی که میتواند برای ما مهم باشد عبارت از طبقهبندی است که جریانها را براساس نگاه آنها به وضعیّت روزگار مدرن بررسی کنیم، ببینیم که جریانهای اسلامی، جریانهای فکری فرهنگی اسلامی نسبت به وضعیّت مدرن چگونه هستند. یعنی پس از اینکه در دنیا تحوّلی اتّفاق افتاد، وضعیّت جدیدی برای عالم و آدم پدید آمد، یک تحوّل عظیمی در غرب اتّفاق افتاد و این تحوّل آنقدر گسترده شد که کشورهای پیرامونی مثل ما که در این مناطق هستیم و کشورهای اسلامی را فرا گرفت. این حادثه حادثهی مهمّی بود به دلایلی که میشود راجع به آن مفصّل صحبت کرد و همین اهمّیّت در نسبت با انقلاب اسلامی هم قابل بررسی است. بیاییم جریانهای اسلامی را نسبت به این موضع بسنجیم، کار مهمّی است، کار باارزشی است و در خیلی موارد میتواند مختصّات و ویژگی جریانها را برای ما روشن کند.
تغییر کردن مواضع بعد از تحلیل
جریانهایی که به ظاهر به نظر میرسد جریانها سالمی هستند، امّا وقتی موضع خود را به خوبی راجع به جریان مدرن بیان میکنند، راجع به عقل جدید بیان میکنند، راجع به وضعیّتی که انسان محور است و عقل بنیاد به معنای خاصّی است روشن میکنند، آن وقت شما میبینید قضاوت اوّلیّهای که داشتیم و قضاوت ساده انگارانهای بود که این جریان را سالم میدیدیم، وقتی در مواجهه با این پدیدهی مدرن بررسی و تحلیل میکنیم میبینیم چقدر خطرناک است. چرا؟ چون ما به عمق موضوع و بن موضوع پی بردهایم و میتوانیم نگاه عمیق و استراتژیک داشته باشیم. این نگاه الآن خود را نشان نمیدهد، امّا وقتی در بستر اجتماع بیاید و تحقّق پیدا کند پیامدهایی دارد که این پیامدها قابل کنترل نیست و به نتایج خیلی خطرناکی منجر میشود. یک جریانی به ظاهر جریان خوبی به نظر نمیرسد امّا وقتی شما به عمق آن میروید میبینید با دستکاریهای خیلی ساده این جریان میتواند به یک جریان خلّاق و سازندهای تبدیل شود که بعداً بتواند برای شما نتایج خوبی را به بار بیاورد.
پس حداقل به عنوان یک معیار تقسیمبندی و جریانشناسی نسبت جریانها با روزگار جدید بد نیست. به اصطلاح بعضی از متفکّرین با وضعیّت اینجا و اکنون، یعنی در این نقطه از مکان و زمان که ما در این عالم به سر میبریم، نسبت جریانهای جهان اسلام با این پدیدهی جدید چگونه است. البتّه شما میتوانید بگویید چرا از موضوع دیگری شروع نکنیم؟ این هم قابل پیگیری است، ولی بالاخره باید از جایی شروع کنیم، به نظر میرسد این نقطه نقطهی خوبی باشد تا ماهیّت جریانها شناخته شود و بتوانیم طبقهبندی خوبی از موضوع داشته باشیم.
– اینکه ما ملاک خود را بر طبق آن مصادیق بگذاریم، ممکن است یک جریان فکری یک ویژگیهایی دارد در آن برههی زمانی مصداقهایی از آن جریان فکری کارهایی انجام میدهند که مطابق آن جریان فکری نیست. بخواهم مثال بزنم جریان لیبرال دموکراسی، روابط خاصّی را دارد ولی در آن برههی زمانی نمایندگان آن جریان موضعی بگیرند که طبق آن جریان نیست، نمیشود انحراف گفت.
لیبرال دموکراسی
– اتّفاقاً شما مثال خوبی زدید، جریان لیبرال دموکراسی جریانی است که در همراهی با عقل مدرن همراهی تامّ و تمام دارد، یعنی یکی از نمونهها و مدلهایی است که هویّت آن وامدار همین جریان عقلگرایی مدرن است. شما وقتی با موضوع مدرنیته آن را میسنجید میبینید چه پدیدهی خطرناکی است، موجودی که سعی میکند با همهی حقایق فاصله بگیرد و با توهم خود را پیوند بدهد. موجودی که سعی میکند هر روز به رنگی دربیاید، موجودی که سعی میکند طمّاعیّت و طمع را به عنوان هویّت اصلی انسان در نظر بگیرد و جهان را به تصرّف خواستههای انسان دربیاورد، بدون اینکه نگاهی به قدسیّت و عالمی فراتر از این عالم داشته باشد. شما وقتی با این هویّت مدرن آن را میسنجید میبینید تمام ابعاد این موجود و این پدیدهی خطرناک به خوبی خود را آشکار میکند.
تأثیرپذیری جریانهای دینی از لیبرال دموکراسی
بعد سراغ جریانهای روشنفکری دینی میروید، میبینید چقدر از این پدیده متأثّر شدهاند. به مقداری که اینها از نظر بنیادهای فکری از این پدیده متأثّر شده باشند شما به خطر این هم پی میبرید. لذا نقطهی شروع خوبی به نظر میرسد گو اینکه به حسب نیازها ما میتوانیم در جریانشناسیها از جاهای دیگر هم شروع کنیم.
تقسیمبندی تقریبی جریانها
پس بنابراین با این نگاه اگر وارد موضوع شویم در بحث جریانشناسی یک تقسیمبندی چهارگانهای را برخی پیشنهاد کردهاند، میشود این تقسیمبندی را مورد توجّه قرار داد و کار را با آن شروع کرد. منتها این تقسیمبندی چهارگانه کاملاً صحیح نیست، یعنی شما ممکن است در شناخت بعضی گروهها و جریانها نتوانید صد درصد بگویید این واقعاً وابسته به یکی از این چهار مورد است. ما اینجا سایه روشنهایی داریم، موقعیّتهای خاکستری داریم. بعضی از اندیشهها هستند یک مقداری به این گرایش متوجّه هستند مقداری هم به آن گرایش متوجّه هستند. این را هم باید همیشه در نظر داشته باشیم که به شکل قطعی و اینکه دقیقاً چهار قسمت را جدا کردهایم، یک گروهی که در نظر میگیریم یا باید در این باشد «لَیسَ إِلَّا»، یا در دیگری باشد، اینطور نیست. ممکن است از جهتی با این جریان همراه باشد از جهتی با جریان دیگر همراه باشد. نمونههای جریانها را که ذکر میکنیم معلوم خواهد شد.
البتّه یک تقسیمبندی سهگانه هم وجود دارد، جریانها را در سه گروه طبقهبندی میکنند. هر کدام اینها، چه آنهایی که چهار گروه میکنند چه آنهایی که سه گروه میکنند حسنها و عیبهایی دارند. هر تقسیمبندی دیگری را هم شما در نظر بگیرید به همین شکل خواهد بود. فعلاً با این بحث شروع میکنیم، اگر بعداً بتوانیم به یک تقسیمبندی کاملتری برسیم ابایی از این نداریم که تقسیمبندی خود را عوض کنیم، بحثهای اجتماعی معمولاً این نیست که ما هیچ وقت تقسیمبندی نهایی و قاطعی نداریم، تا حدّی سیّال است، نه کاملاً سیّال ولی تا حدّی سیّال است. یعنی همیشه درمیمانیم که بعضی از جریانها را کجا قرار بدهیم. با این توضیح اجمالاً جریانها را معرّفی میکنیم.
جریان سنّتی بیارتباط با مدرنیته
اگر بخواهیم جریانها را معرّفی کنیم با تقسیمبندی چهارگانهای که عرض کردم میتوانیم جریان اوّل را جریان سنّتی بیارتباط با روزگار جدید مطرح کنیم. ما در جهان اسلام بتوانیم جریانی را پیدا کنیم که واقعاً سنّتی باشد، یعنی سعی کرده با فرهنگ قرآنی خود، با فرهنگ حدیثی خود، با فرهنگ بومی خود، حتّی ممکن است بعضی از پاره فرهنگهای محلّی هم همراه با این فرهنگ دینی شده باشند فرهنگی را ایجاد کرده باشند. خوب باشد یا بد باشد ما فعلاً در مقابل داوری راجع به آن نیستیم. یک فرهنگ اشعری خیلی سطحینگری که براساس نگاه ظاهری به قرآن و حدیث شکل میگیرد، آن هم در محدودهی حدیث رسول اکرم. بعد یک سری اخلاق و آداب و عادات عربی یا غیر عربی را هم با خود همراه میکند ولی سنّتی است، یعنی فرهنگی است که ریشه در گذشته دارد و از عناصر مدرن بهره نگرفته است. این پدیده وقتی با دنیای جدید مواجه میشود…
عصر جدید با ورود ناپلئون به مصر
مثلاً اگر ما بپذیریم اواخر قرن ۱۸ که تقریباً ۲۰۰ سال از آن زمان گذشته پدیدهی مدرن در کشورهای اسلامی با ورود ناپلئون به مصر وارد شد. ناپلئون وقتی از طریق دریا به مصر وارد شد مسلمانهای مصر و تدریجاً کشورهای اطراف با پدیدهی جدید آشنا شدند، با صنایع آنها، تکنولوژی و فناوری آنها، فرهنگ آنها به نحو مستقیم آشنا شدند. چون آمده که استعمار کند، تدریجاً مصر و غیر مصر، بعد پاکستان را داریم، هندوستان را داریم، بنگلادش را داریم که بعداً تقسیمبندی شد. در ایران هم به شکل غیر مستقیم، ما استعمار نداشتیم ولی حضور غربیها با تأخیر چند ده ساله در ایران هم اتّفاق افتاد.
مواجههی مسلمانها با دنیای مدرن
وقتی این پدیدهی مدرن و جهان مدرن خود را بر کشورهای اسلامی عرضه میکند احساس بسیار تلخی به مسلمانها دست میدهد، تاریخ اینها را به خوبی ضبط کرده است. مسلمانها یک زمانی خود به غرب فرهنگ صادر میکردند، اندیشههای مسلمانها از طریق ایران و غیر ایران به غرب واصل میشد و آنها از دستاوردهای مسلمانها استفاده میکردند و عقبافتادهتر از مسلمانها بودند. در این مقطع مسلمانها از خواب بیدار شدند دیدند غربیها با توانمندیهایی از نظر فناوری آمدهاند. احساس تلخ عقبافتادگی که چرا این اتّفاق پدید آمد، چطور این اتّفاق افتاد؟ مسلمانها که در دورهی طلایی قرن چهارم و پنجم به آن عظمت رسیدند و این تا چند قرن ادامه داشت چرا باید به این انحطاط و به این بیچارگی و فلاکت دچار شوند؟ یک باره مثل کسی که دچار برق گرفتگی شود دچار این سؤال جدّی شدند که چرا؟ چرا ما عقب افتادیم؟ ما که جلو بودیم.
واکنش اندیشهی سنّتی
اندیشهی سنّتی محض وقتی که در مقابل این پدیده قرار میگیرد سعی میکند این واقعیّت را نادیده بگیرد، سعی میکند این هشدار عینی خارجی را مورد توجّه قرار ندهد، هیچ اهمّیّتی نمیدهد که اطراف این خانه را آب گرفته، سعی میکند مدام برجها و دیوارهای این خانه را زیاد کند که آب داخل این خانه نشود.
نمونهی جریان سنّتی در عصر حاضر
سخت است ولی اگر بخواهیم با کمی تسامح جریانی را مثال بزنیم که حتّی در دورهی حاضر هم این پدیده وجود دارد جریانی مثل جریان جماعت تبلیغی اهل سنّت است. این جریان جریانی است که به یک معنا سلفی است، یعنی کاملاً براساس ظواهر کتاب و سنّت پیامبر اکرم میخواهد عمل کند. میگوید هر چه در روایت آمده، در ظاهر آیه آمده حجّت است و الّا ما موظّف به چیزی نیستیم و ممکن است خیلی چیزها را بدعت بدانیم. توحید به آن معنایی که خود آنها میدانند، امر به معروف و نهی از منکر و نماز جماعت و یک سری اصول را برای خود دارند. جماعت زیادی از کسانی که سطح فرهیختگی پایینی دارند در اهل سنّت از اینها حمایت میکنند، مرکز آنها هم در پاکستان و بنگلادش و سپس هند است. البتّه در کشورهای دیگر هم گسترش پیدا کردهاند. در ایران هم دو سه سال پیش تجمّعی در زاهدان داشتند و تعاملی هم با نظام برقرار کردند. اینها کسانی هستند که با سیاست، با فرهنگ مدرن، به هیچ وجه ارتباط برقرار نمیکنند، کار آنها امر به معروف ظاهری است. نفیاً و اثباتاً با هیچ حاکمیّتی مسئلهای ندارند، اصلاً خود را درگیر نمیکنند. البتّه حاکمیّتها ممکن است از آنها استفاده کنند.
آموزشها و دیدگاههای جریان سنّتی
تجمّع سالیانهای که دارند چیزی شبیه تجمّع عرفه در صحنهی عرفات است، یک میلیون و نیم، شاید هم بیشتر جمعیّت در هر سال چند روز جمع میشوند. معمولاً در پاکستان یا بنگلادش، گاهی وقتها هم در هند برگزار میشود. مبلّغینی دارند که سطح سواد آنها سطح سواد زیادی نیست، کاسب هستند، تاجر هستند، بقّال هستند، ممکن است معلّم باشند، در کشورهای مختلف مساجد خاصّی دارند، هر ساله چند روز در مساجد خود به اینها آموزش میدهند، آموزشهای ابتدایی دینی میدهند. حمد و سوره را بخوانند، نماز بخوانند، تأکید کنند نماز اوّل وقت خوانده شود، به سنن پیامبر عمل کنند سنّتهایی که وارد شده است. اینها کاسب هستند، در مساجد میروند آموزشها را یاد میگیرند سپس وارد روستاها میشوند. شخص یک کیسهی نان خشک برمیدارد، خود را برای این کار آماده کرده، بعد راه میافتد در خانهها را میزند، بیرون آن خانه مینشیند احکام را چهار دقیقه یا پنج دقیقه، کمتر یا بیشتر میگوید و به خانهی دیگری میرود. این هم مدل تبلیغات آنها است، هیچ کاری به سیاست ندارند.
– مصادف چه ایّامی از سال است؟ در ماه مبارک است؟
– خیر، در ماه مبارک نیست، یک زمان خاصّی است الآن زمان خاص را به یاد ندارم. یک مقداری هم گرایشهای اذکار صوفیانه دارند، نه اینکه خیلی پررنگ باشد. چون مسلمانهای سنّی سلفی اطراف شبه قاره معمولاً تحت تأثیر یک سری متصوفهی معتدل سنّی که در اوایل بودند قرار دارند ذکرهای آنها را هم دارند. وهّابیها به شدّت با اینها مشکل دارند، به خاطر همین گرایشهای کمرنگ صوفیانه اینها را منحرف میدانند، میخواهم بگویم این سلفی با سلفیهای دیگر فرق میکند.
– وهّابیها در امور اجتماعی دخالت میکنند.
– ویژگی دوم وهّابیت که من در این گروه نیاوردهام آنها با پدیدهی مدرن مواجه میشوند، البتّه نحوهی مواجههی آنها نحوهی خاصّی است ولی مواجه میشوند. امّا اینها مواجه نمیشوند.
دوام جریان سنّتی
این پدیده تا چه زمانی میتواند دوام پیدا کند و بماند؟ این بستگی به شرایط دارد. در بعضی جاها این پدیدهی سنّتی به کلّی از دست میرود، وقتی که مدرنیته و مدرنیسم میآید با هجوم و شدّت وارد میشود. در یک کشوری مثل ایران که رضا شاه پیدا میشود رضا شاه جریانهای سنّتی را به کلّی در هم میکوبد. مگر جریانهای سنّتی که در طبقات بعدی ذکر میکنیم، آنها سعی میکنند تحوّلخواه باشند و طوری در مقام چالش بربیایند. پس اینها وارد سیاست نمیشوند، سیاستمدارها هم خیلی به آنها کاری ندارند مگر زمانی که بخواهند از آنها استفاده کنند.
– بیخطر هستند.
– خطری ندارند بلکه مفید هم هستند. در تجمّعات میلیونی گاهی اوقات نمایندگان مجلس آن کشور برای اینکه رأی جمع کنند برای آنها صحبت میکنند. گرایشهای مختلفی هم در بین آنها وجود دارد، گاهی اوقات در رأیگیریها شرکت میکنند، ولی با پدیدهی جدید اصلاً مواجه نمیشوند، کاملاً ایزوله هستند.
جریان اخباری
– ما جریان اخباری خود را میتوانیم تا حدّی مشابه این جریان بدانیم؟
– بعضی از جریانهای اخباری اینطور هستند، بعضی نیستند. مثلاً جریان شیخ احمد احسائی، جریان سیّد کاظم رشتی و امثال اینها جریانهایی بودند که با سیاست کار میکردند، یعنی شیخ احمد احسائی حکم تکفیر میداد، نزاع میکرد، کشور را به هم میریخت. ایران او را دعوت کرده بود، فتحعلی شاه خیلی به او ارادت داشت. اخباری بودند امّا فعّال اجتماعی بودند. اینجا میرفتند این را تکفیر میکردند، جای دیگری میرفتند دیگری را تکفیر میکردند، با افراد درگیر میشدند، یعنی افراد آسوده خاطری نبودند. ممکن است بعضی اخباریهای دیگر اینطور باشند.
– در کشورهای دیگر چطور؟
– مثلاً اخباریهایی که در کویت هستند. چون الآن ما شش گروه اخباری داریم، متعدّد شدهاند، لذا باید منظور را مشخّص کرد که کدام اخباری را میگوییم. مثلاً اخباریهای احقاقی میگوییم، اخباریهایی که در احصا و قطیف هستند را میگوییم، زیاد هستند. یک عدّه در ایران و در کرمان هستند. شیخیّه هم به نحوی اخباری محسوب میشوند.
اخباریها در ایران
– الآن هم در ایران فعّالیّت دارند؟
– بعضی از آنها وارد سیاست شده بودند امّا الآن نه، تعداد آنها هم زیاد نیست. در مشهد هستند. بسته به اینکه کدام گروه از آنها مورد نظر باشد با مطالعهی میدانی که باید راجع به آن گروه شود موضوع را میشود بررسی کرد.
– شیعه هم هستند یا همه سنّی هستند؟
– همه سنّی هستند.
– محبّت به اهل بیت دارند یا عناد دارند؟
– بله، محبّت دارند عناد ندارند. تا آنجایی که من آنها را میشناسم و بررسی کردهام در بین آنها عناد ندیدهام.
– حتّی کسی را تکفیر هم نمیکنند؟
– چرا، ولی در مقام معارضه گروهی را تکفیر کنند گویا اینطور نیستند.
– با کسی نمیجنگند.
– بله. ولی میگویند دین همین است، غیر از این بدعت است، در عمل با کسی درگیر شوند اینطور نیستند.
– خیلی خوب هستند، حتّی برای ما هم خوب هستند.
– برای همین شما میبینید در ایران به وهّابیّت به هیچ وجه مجال داده نمیشود، امّا در مراسم اینها امام جمعه هم میرود صحبت میکند و سعی میکند همدلی کند. آنها هم دوست دارند این اتّفاق بیفتد.
– با قابل مقایسه نیستند؟
– اینها مورد مطالعهی شما باشد، خود شما بروید انتخاب کنید ببینید مشابهت و تفاوتهایی که اینها دارند چیست، کارهایی که شما باید انجام بدهید و بیاورید کنفرانس بدهید با هم راجع به آن صحبت کنیم، دوستان نظر بدهند. کار بسیار خوبی است.
– برای مطالعه کدام منابع را توصیه میکنید؟
– إنشاءالله به موارد که برسیم تک تک منابع مربوطه را معرّفی میکنیم.
جریان غربگرای محض
جریان دوم جریان غربگرای محض است که در واقع تمام هویّت فکری و زیست جهان خود را از غرب میگیرد. گفت: از فرق سر تا نوک پا باید غربی شد، این صحبت سیّد حسن تقی زاده است، البتّه تقی زادهی اوّل، ما یک تقی زادهی اوّل داریم یک تقی زادهی دوم داریم. وقتی اندیشههای متفکّرین تغییرات اساسی میکند کسانی که راجع به اندیشمندان مطالعه میکنند میگویند فلانی اوّل، فلانی دوم، گاهی وقتها فلانی سوم هم داریم. البتّه در مورد مرحوم آیت الله بروجردی یکی از شاگردان ایشان نقل میکرد میگفت: یک روز دیدم آقای بروجردی صحبتی میکنند که چند روز پیش مخالف آن را گفته بودند. گفتم: آقا شما دو روز پیش این را میگفتید، ایشان فرمودند: «أَنَا فِی کُلِّ یَومٍ رَجُلٌ»، آقای بروجردی دو روز پیش با آقای بروجردی امروز فرق میکند، اجتهاد چنین اقتضایی دارد.
– خیر، این هرمنوتیک نبود. در هرمنوتیک مبانی تغییر میکند، مبانی اساسی آقای بروجردی تغییر نکرده بود، منتها استنباط و استظهار ایشان از روایات و بحثهای رجالی تغییر کرده بود.
شخصیّت تقی زاده
تقی زاده ابتدا یک فرد غربگرای بسیار خطرناکی بود. میگفتند در کمیتهی ترور نقش داشت، معروف است که تقی زاده متّهم است، بعداً هم فرار میکند. مرحوم آقای آخوند خراسانی حکم قتل ایشان را داد. در کشتن مخالفین مشروطه خیلی مجدّ بودند، نمایندهی مجلس بودند هر کس با مشروطه به هر دلیلی مخالف بود شبانه میرفتند او را ترور میکردند. خود او انکار میکرد میگفت من نبودم، ولی میگویند بوده است. تقی زادهی اوّل در مجلس و جاهای دیگر محکم میگفت: از فرق سر تا نوک پا باید غربی شد. یعنی نه فقط تکنولوژی که فرهنگ و آداب، نحوهی پوشیدن لباس، ارزشهای اجتماعی و فرهنگی هم باید تغییر کند. البتّه بعداً حرف خود را پس گرفت. محقّق بود، گاهی اوقات آقای مطهّری هم از او نقل میکند، در دورهی دوم در بعضی از امورات محقّق برجستهای بود و الّا از نظر دیانت به هیچ وجه فرد قابل اعتمادی نبود. در مراحل بعدی گفت من اشتباه کردم و این حرف حرف درستی نبود.
– بعد چه گفت؟
– میگفت متدولوژی تحقیق را از آنها بگیریم ولی خود ما فرهنگ داریم.
– فرهنگ بومی.
– بله. متفاوت شد.
این گرایش دوم بود، این گرایش در دورهی مشروطه به شدّت به چشم میخورد، در حال هم میشود دید.
نقش تمایلات غریزی در دیدگاههای انسان
– ایدئولوژی اینکه کسی کاری را انجام دهد یک بخشی بخش فکری بود، یک بخشی هم که به آن پرداختید بخش غرایز است. به نظر من بر روی تقی زاده غرایز خیلی تأثیر داشت که فکر او را تغییر بدهد، روش فکری او را تغییر بدهد. یک زمان رضا خان قبل از اینکه سر کار بیاید به او اعتنا نمیکنند او باز مخالفت میکند. چطور تفکیک کنیم که غرایز او باعث شده این عملکردها را داشته باشد؟
– چیزی که من عرض کردم با این مسئله متفاوت است، در اینجا حتماً همینطور است، یعنی یکی از انگیزههای انسان برای تغییر عقیده که گرایش به چیزی داشته باشد غریزه است. مثلاً یک وقت میبیند غرایز او با یک مجموعهای تأمین میشود به آن گرایش پیدا میکند، این قطعی است. حتّی در کسانی که افراد فرهیخته و اهل اندیشه هستند، فرقی در این جهت نمیکند. چیزی که من گفتم در مورد جاهلیّت غریزی بوده یعنی نوع اندیشهی آنها غریزی بوده است. تقی زاده وقتی میخواست گرایش به غرب پیدا کند طراحی فکری هم میکرد، یعنی راجع به برنامهی فرهنگی هم اندیشه میکرد و نظریّه پردازی میکرد، همان کسی که دنبال غریزهی خود است در دورهی جدید راجع به آن فکر میکند. مثل سکولارها که سکولاریسم نظری را طراحی میکنند. امّا در دورهی قدیم اینطور نبوده، به این شکل که اتاق فکر داشته باشند بنشینند طراحی کنند.
– پشتیبانی فکری نداشته است.
– یعنی نظریّه پردازی در آن دوره انجام نشده بود.
شخصیّتهای غربگرای خارج از ایران
– بیرون ایران کدام اشخاص از این جریان هستند؟
– زیاد داریم، کسانی مثل فرح آنطون که از عربها است. یک فیلسوف پوزیتیویست بود البتّه بعداً تائب و مذهبی شد، او بود. آنتونی بود که عربی شده با طاء مینویسند و یاء را هم میاندازند. اسم فیلسوف پوزیتیویست را فراموش کردهام. اندیشمندان به این شکل زیاد دارند که اندیشمندان کاملاً بیدین و بیاعتقاد هستند. مثلاً طه حسین، طه حسین که وزیر فرهنگ مصر بود و نابینا هم بود، او هم همینطور، با اینکه در الازهر درس خوانده بود.
– توانستند جریان هم بسازند؟
– بله، تأثیرگذار بودند. وقتی کسی سردمدار مسئلهی فرهنگ در کشور بزرگی مثل مصر باشد حتماً میتواند نقش مهمّی را در اینجا داشته باشد. جریان دوم غربگرایی افراطی شد.
جریان سنّتی
جریان سوم جریان سنّتی است، یعنی ریشه در فرهنگ خود دارد، ریشه در فرهنگ دینی، فرهنگ بومی خود دارد، اساس را از همان فرهنگ بومی خود، فرهنگ سنّتی خود میگیرد، امّا با جهان جدید رابطه برقرار میکند، ایزوله نیست. میخواهد نسبت به جهان جدید یا تأثیر اساسی بگذارد یا داد و ستد با آن داشته باشد، یک طیفی از نوع مواجههها را این نوع اشخاص دارند. در این قسمت شخصیّتهای زیادی هستند که خیلی هم باید به آنها توجّه کنیم. در ایران بودند، در بیرون ایران هم هستند. در ایران شهید مطّهری، علّامه طباطبایی.
– خود حضرت امام را میشود گفت؟
– بله، خود حضرت امام. شاگردان مرحوم علّامه طباطبایی معمولاً اینطور هستند، بسیاری از اشخاص دیگری که بخواهیم لیست کنیم زیاد هستند.
– از فقهاء و مراجع هم داریم؟
– بله. خود امام.
– معمولاً به خارج کاری نداشتند.
– در دورههای بعد از امام بیشتر داریم، مثلاً کسانی مثل مرحوم خالصی.
– تأثیرگذار نبودند.
– خیر، ولی بالاخره تفکّر آنها بود. آیت الله بروجردی در حوزههای درون دینی، یعنی آنجایی که بحث اهل سنّت بود فکر خیلی بازی داشتند، برای اعزام مبلّغین و مروّجین به خارج از کشور هم ایدههای خوبی داشتند، امّا تا چه حد با پدیدهی مدرن درگیر شوند و دست و پنج نرم کنند مقداری نیاز به این دارد که ببینیم آیا مواردی بوده است یا خیر، من الآن چیزی به خاطر ندارم.
شخصیّتهای معتقد به جریان سنّتی
در میان شیعیان خارج از ایران مثل شهید صدر هستند. اگر بخواهیم از نظر تاریخی و جغرافیایی موضوع را بازتر ببینیم سیّد جمال الدّین اسد آبادی، حتّی هانری کُربَن که مرحوم علّامه میفرمودند: ایشان شیعه است، خود او میگفت من شیعهی معنوی هستم مرحوم علّامه میفرمود ایشان شیعه است. ابوالعلای مودودی است که پاکستانی است و از متفکّرین بزرگ است، امثال سیّد قطب هم از او متأثّر بودند، خود سیّد قطب است، محمّد عبدو که شاگرد سیّد جمال بود، و خیلی افراد دیگر، اینها ریشه در سنّت دارند. اینها از پایگاه سنّت با پدیدهی مدرن مواجه میشوند و سعی میکنند که با پدیدهی مدرن تعامل داشته باشند.
وسیع بودن تفکّر سنّتی
عموم وهّابیها و سلفیهایی که بحثهایی مثل خلافت و احیای حکومت اسلامی سنّی را مطرح میکنند همینطور هستند، آنها هم در این طبقهبندی میگنجند. توجّه دارید که طیف خیلی وسیعی را پوشش میدهد، هانری کربن معنویّتگرا، امام اهل عرفان، سیّد حسین نصر، شهید مطهّری، بگیرید تا به گرایشهای سلفی مختلفی برسیم که با پدیدهی مدرن مواجه میشوند.
– وهّابیها هم جزء این دسته حساب میشوند؟
– وهّابیهایی که درگیر این مباحث هستند میشوند.
– از نظر تفکّری بسته هستند، شاید در عمل مواجه میشوند.
– نحوهی مواجهه غلط است یا نه، ضعیف است یا نه یک بحث است، ولی مواجه میشوند یک بحث دیگر است، اینها مواجه میشوند.
– در این وهّابیت ما جریانهایی داریم.
– بله داریم.
– چون بعضی استفاده از مدرنیته را کاملاً ممنوع میکنند بعضی تعامل دارند.
– بله همینطور است. به خصوص در روزگار ما. ۱۰ سال، ۱۵ سال پیش وهّابیت با الآن خیلی تفاوت دارد. اینکه با سیاست مدرن داد و ستد داشته باشند یک مسئله است، پس آمدهاند با این کار میکنند.
جریان تجدّدگرایی
یک جریان چهارم هم داریم که تجدّدگرایی دینی است. گرایش به دین دارد ولی سعی میکند همهی تفسیرهای خود از دین را براساس رویکرد مدرن انجام بدهد. پایگاه آن سنّت نیست امّا دلبستگی به سنّت را دارد، دلبستگی دینی را دارد، رویکرد آن به دین رویکرد مدرنیستی است. با عینک مدرن و تجدّد دین را نگاه میکند، یعنی لباس دین را با مقیاس پدیدهی مدرن میسنجد. در داخل کشور شخصیّتهایی که میشناسید مثل شبستری، مثل دکتر سروش، تا حدّی آقای ملکیان، افراد دیگری که میشناسید. در مورد دکتر شریعتی مقداری موضوع در سایه روشن است، باید معنای خاصّی از مدرن را در نظر بگیریم، بعضی جاها هم رویکرد سنّت دارد.
– آقای کدیور و آقای صانعی هم میشود؟
– یکی دو نفر اخیر که شما ذکر کردید به این حد نیستند که راجع به آنها وقت بگذاریم قضاوت کنیم که اینها تا چه حد تجدّدگرا هستند. پدیدهی مدرن یک پدیدهای است که باید شناخته شود. یک وقت کسی راجع به چیزی صحبت میکند که اصلاً نتوانسته آن را تصوّر کند. بعضی راجع به دموکراسی صحبت میکنند اصلاً دموکراسی را نمیشناسند. کسی میتواند راجع به این موضوعات صحبت کند که با ماهیّت آن آشنا باشد. ممکن است بگوییم ارتباط برقرار کرده ولی این ارتباط برقرار کردن با آشنایی مناسب… یعنی اگر بخواهیم در مقام داوری بربیاییم این رویکردها رویکردهای خیلی مطلوبی نیست. آن آقا هم با نظام دعوا دارد بعضی چیزها را مورد مناقشه قرار میدهد. به هر حال مقداری باید در سایه روشن دید.
تفکّرات شخصیّتهای سیاسی ایران
– شخصیّتهای سیاسی را نمیشود صاحب جریان و صاحب تفکّر دانست؟ مثل رهبری و آقای هاشمی و آقای روحانی و آقای خاتمی صاحب جریان تفکّر میشوند یا فقط سیاستمدار هستند؟
– آنهایی که اندیشههای چند ده سالهای ما از آنها راجع به این موضوعات داریم، رهبری نوع نگاه دارد، یعنی از گذشتههای دور بحث طرح کلّی اندیشهی اسلامی را میبینید ایشان از این منظر به موضوع نگاه میکند، یعنی پایگاه آن سنّت است از پایگاه سنّت میخواهد با دنیای جدید ارتباط برقرار کند. این اندیشه اندیشهای است که از اوّل چهارچوب خود را تعریف کرده و مواجه شده است. اتّفاقاً از موارد خیلی خوب و نادری هم هست که اینطور مواجه میشود، اگر بخواهیم تاریخ اندیشهها را بررسی کنیم چند مورد داریم، یک نمونهی خوب هم ایشان است.
دیگران را میتوانیم بگوییم وابسته به کدام جریان هستند یا تا حدودی وابسته به این جریان هستند، ولی اینکه اندیشهای در این باب داشته باشند از این مواردی که شما اشاره کردید نیست. ولی همینطور میتوانیم با مطالعهی نوع نگاه آنها بگوییم ریشه در کجا دارند، امّا اندیشهای داشته باشند و طرحی داشته باشند نیست.
شخصیّتهای تجدّدگرا
در قسمت چهارم حامد ابو زید، فضل عبد الرّحمان، محمّد عابد الجابری، حسن حنفی، محمّد ارگون، سیّد احمد خان هندی و خیلی افراد دیگر، روشنفکران داخلی ما هم هستند، اینها را میشود در قالب چهارم قرار داد.
فضل عبد الرّحمان پاکستانی بود که در آمریکا بود. از عربها محمّد عابد الجابری، حسن حنفی، محمّد ارگون و بعضی دیگر. در شبه قارّه فضل عبد الرّحمان و سیّد احمد خان هندی بودند.
پایان
[۱]– من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۰٫
[۲]– نهج البلاغه، ص ۵۲۱٫
پاسخ دهید