- اهمّیّت عنوان مناسب برای تحقیق
- اهمّیّت تبیین مفهومی بحث در تحقیق
- عناوین مربوط به امانتداری
- اندازهی مناسب برای عنوان مقاله
- جهتدهی مقاله به کمک عنوان
- اصول پاراگرافبندی
- تبیین مفهوم شجاعت
- درست نوشتن اسامی افراد مذهبی و مقدّس
- نکات مقاله در باب حسادت
- زمینههای تربیتی حسادت
- ارتباط رقابت و حسادت
- اهمّیّت بیان مسئله در ابتدای مقاله نویسی
- فرق نتیجه و پیامد
- تفکّر شخصی در موضوع و نتیجهگیری
- شرح صدر ایمانی و شرح صدر عصیانی
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
اهمّیّت عنوان مناسب برای تحقیق
ببینید نکتهای که عرض میکنم این است از یک جایی به بعد به من گفته شد که شما بحثهای تئوریک را Cut کنید، بحثهای عملیاتی پژوهش را با دوستان کار کنید. از اینجا به بعد تقریباً از دست من خارج است، یعنی صفر تا صد کار به محقّق واگذار میشود. اگر کاری نیاید من نمیتوانم کاری انجام بدهم. باید کار بیاید من روی کار انجام شده کار را انجام بدهم.
در یک پژوهش، خودِ عنوان در نحوهی فکر کردن و در جهت دادن به محقّق مؤثّر است، خیلی هم مؤثّر است. به همین علّت گاهی اوقات ما در دانشگاه برای عنوان پایان نامهی دانشجو یک تیم، سه نفر، چهار نفر، یک ساعت بحث میکنیم. آیا این عنوان اینطور باشد مناسب است؟ این کلمه باشد مناسب است؟ ببینید شما یک کلمه به عنوان «امانتداری» زدهاید. امانتداری کلمهی مناسبی نیست، یعنی به شما جهت نمیدهد، فکر نمیدهد. مثلاً شما اگر به جای همین امانتداری «امتداد اجتماعی خلق امانتداری در ساخت تمدّن نوین اسلامی» بنویسید… یک عنوان دادم، همان امانتداری است. همین عنوان چند چیز را به شما میگوید؛ اوّل بحث امتداد را دارد طرح میکند.
یعنی چه؟ یعنی من صرفاً به بحثهای نظری و نصّی و نقلی امانتداری نیاز ندارم، بیش از این را نیاز دارم. من به امتداد تاریخی و اجتماعی این مفهوم نیاز دارم. معنی این میشود من باید فکر کنم هر چیزی را که دارم میخوانم باید فکر کنم که اگر این به جامعه وارد شود چه اتّفاقی میافتد؟ دوباره وقتی امتداد اجتماعی میگویم یعنی امانتداری فردی یک مسئله است، امانتداری اجتماعی یک چیز دیگر است. مثلاً راجع به یک قومی میگویند فلان قوم فلان روحیه را دارد. مثلاً میگویند قوم ترسویی هستند، قوم شجاعی هستند، قوم بیغیرتی هستند، قوم شهوترانی هستند. وقتی شما قوم ترسو میگویید معنی این نیست همهی افرادی که داخل این قوم هستند ترسو هستند، ممکن است در بین آنها واقعاً افراد شجاعی هم باشند.
چه زمانی به یک قومی یک وصفی تعلّق میگیرد؟ چند درصد مردم آن قوم باید این روحیه را داشته باشند فلان کار را انجام بدهند؟ در چه گسترهی زمانی است؟ یک وقت شما میبینید یک قومی ۵۰ نفر مرد دارد، ۳۰ نفر از این مردها در یک ماجرایی دزدی کردهاند، یک مرتبه هم این اتّفاق افتاده است. میتوانید به این قوم بگویید که قوم دزدی است؟ اگر ۳۰ نفر از مردان این قوم ۵۰ نفره ۳۰ سال است دارند با دزدی امرار معاش میکنند، دیگر میتوانید بگویید که اینها دزد هستند. وقتی شما امانتداری میگویید، امانتداری اجتماعی میگویید، یعنی میخواهید بگویید چند درصد مردم یک جامعه چگونه باید امانتداری کنند که شما بگویید اینها قوم امانتداری هستند، خیانت نمیکنند. البتّه همینجا معنی این نیست که در بین همین قوم افراد غیر امانتدار وجود ندارند.
این ادامه پیدا میکند، یعنی همچنان این عنوان ادامه پیدا میکند، به چه صورت؟ به این صورت که شما میگویید: تأثیر این کار بر ساخت تمدّن نوین اسلامی. یعنی شما فقط یک مفهوم را تا عمق اجتماع نیاوردید، دوباره دارید رد میکنید، از یک جامعه به یک مفهوم کلانتر رد میکنید. در حوزهی تمدّنی میخواهید این را گره بزنید. این دوباره عامل محرّک میخواهد، میقاتهای خاصّ خود را میخواهد، تبیین میخواهد.
اینها را برای این گفتم وقتی شما فقط یک کلمهی امانتداری میگذارید، اصلاً آن را خنثی میفهمید و خنثی هم تبیین میکنید، اصلاً جلو نمیرود، کار شما جلو نمیرود. پس عنوان مهم است. این یک مورد که عنوان خنثی نگذاریم.
شما یک مقدّمه اینجا زدهاید. ببینید در مقدّمه میگویید امانتداری شاخههای زیادی پیدا کرده است. اینطور فرمودهاید: در گذشته امانتداری به مسئلهی مال اختصاص داشته است. یعنی من یک چیزی را به دست شما امانت میدادم، شما امانتداری میکردید یا خیانت میکردید. امّا الآن نه، میگوید امانتداری یک وجوه دیگری هم پیدا کرده است. وجوه هم نمیگوید، میگوید: شاخههای زیادی پیدا کرده است. خود این واژه قطعاً دقیق نیست. بعداً که جلو رفته در امانتداری مثالهایی که زده، کلّاً به تعبیر خود ایشان شاخههایی که پیدا کرده، امانتهای مادی و امانتهای معنوی است. یعنی در معنوی آمده… چون امانتهای مادی از جنس همان مال است، بیت المال و قرض الحسنه و این موارد را مثال زده است. امانتهای معنوی هم گفته مثل اسلام، ایمان، قرآن، اینها امانت الهی در دست شما است.
اگر مثال شما، یعنی شاخههایی که آوردید از انواع امانتداری این است، اینکه در گذشته هم وجود داشت. یعنی ربطی به الآن ندارد. شما یک وقت میگویید امانتداری یک وجوهی دارد، وجوه آن چیست؟ یا میگویید ساحاتی دارد. یک وقت میگویید شاخههایی دارد. واقعاً شاخه نیست، اسم آن شاخه نیست. در واژگان، در نگارش، کسی نویسندهی خوبی میشود که واقعاً دقیق کلمه را به کار ببرد، کلمه را دقیق مصرف کند. دقّت داشته باشید. حسّاس باشد، واقعاً حسّاس باشد که یک مطلبی را دارد میگوید معنی آن چیست؟ الآن از هر دو جهت داریم آن را بررسی میکنیم؛ هم میگویم کلمهی شاخهها غلط است، هم دارم میگویم اصل ادعا که گفتند در گذشته فقط منحصر به مال بوده، الآن یک وجوه دیگر هم پیدا کرده است. میگویم اینطور نیست، حداقل مثالهایی که شما اینجا زدید در گذشته هم بود.
اهمّیّت تبیین مفهومی بحث در تحقیق
اگر به فکر چیز جدیدی هستید آن چیز جدید را مثال بزنید، چون آن چیز جدید نیامده است. ببینید ایشان دو خط بدون تیتر و بدون حتّی ارتباطی بین مقدّمه و این محتوا، چیزی به عنوان امانتداری در لغت آورده است. یعنی دارد: امانتدار از ریشهی امن به معنای آرامش قلب است… امانتداری در لغت را نیاورده است، امّا دو خط اینطور آورده که میشود به آن تیتر «امانتداری در لغت» داد. معمولاً در نوع تحقیقها در ذهن شما باشد محقّق به تبیین مفهومی بحث خود نیاز دارد. هر بحثی شما بخواهید انجام بدهید، این در همه جا برای شما مفید است، حتّی در منبر برای شما مفید است. مثلاً میخواهید صحبت کنید، بگویید: دوستان، امشب میخواهم راجع به آزادی در اسلام صحبت کنم. اوّل کار تعریف میکنید که منظور من از آزادی چیست؟ منظور من از آزادی حرّیّت است؟ یا همین Liberty غربیها است؟ کدام است؟ حتّی اسلامی که میگوییم، وقتی آزادی در اسلام میگوییم، میخواهید بگویید این آزادی که گفتم حرّیّت است یا شقوق دیگری دارد. میگویند آزادی «از» داریم، آزادی «برای» داریم، آنها را دوباره تبیین میکنیم. اسلام را هم که داریم میگوییم اسلام چه کسی؟ یعنی میگویید من قرائت فقیهان از اسلام را میگویم، قرائت عرفا از اسلام را میگویم، قرائت فلاسفه از اسلام را میگویم، قرائت شیعی از اسلام میگویم، قرائت سنّی از اسلام را میگویم. اینها مفردات بحث شما است.
مفردات بحث را اوّل کار تیتر بزنید. یعنی شما یک مقدّمه زدهاید، یک مقدّمهی سه چهار خطّی، بعد وقتی میخواهید وارد محتوا شوید اوّلین مورد همین است: مفهومشناسی. مثلاً در پرانتز مینویسید: امانتداری در لغت. وقتی امانتداری در لغت میگویید به لحاظ روش، باید روش آن را اعمال کنید. وقتی اسم آن را لغت گذاشتید، یعنی وقتی دارید صحبت میکنید و ارجاع میدهید، باید به اهل لغت ارجاع بدهید. شما نمیتوانید بنویسید امانتداری در لغت به معنی آرامش است، بعد Reference بدهید، آدرس بدهید به تفسیر المیزان. این غلط است، به فلان کتاب آدرس بدهید. به هر کتابی غیر از کتاب لغت ارجاع بدهید غلط است. (چون) در لغت گفتهاید.
بعد هم امانتداری در اصطلاح میآورید. یعنی در همین بحث مفهومشناسی اوّلین مورد در تحقیق شما امانتداری در لغت است، یکی هم امانتداری در اصطلاح است. گاهی اوقات فکر میکنید واژه واژهی اصطلاح برداری نیست، مثل امانت، امانت اصطلاحی نداریم. میتوانید بگویید امانت در نصوص دینی، از منظر نصوص دینی. مثلاً من اگر چه چیزهایی را تحفّظ بورزم مصداق امانتداری میشود؟ اگر تحفّظ نورزم مصداق امانتداری نمیشود؟ مثلاً فرض کنید شما یک مبلغی را از بیت المال مسلمین دزدیدهاید، ولو به غلط فکر کردید که من امین شما هستم، آمدهاید و به من میگویید این پول زیادی است، برداشتهام، الآن نمیتوانم این پول را استفاده کنم، تبدیل به دلار کنم. باید کم کم تبدیل به دلار کنم تا به من شک نکنند. سهم شما محفوظ است، بعداً به شما میدهم. بعد هم اینها (پولها) را میگذارد و میرود. الآن که این فرد رفته، اگر من به پلیس زنگ بزنم و به پلیس بگویم این پولها دست من است، اسم این کار چیست؟ اسم آن امانتداری هست یا نیست؟ خیانت در امانت هست یا نیست؟
وقتی امانتداری در نصوص میگویید یعنی یک سری چیزهای خاص را میآورید، وقتی اسم نصوص را میآورید یعنی دقیقاً مینویسید… مثلاً فرض کنید نمونهها و مصادیق، چیزهایی که بعضی از آنها را اینجا آوردهاید. آیا نصوص ما به یک گزینههای خاصّی اشاره کرده است یا نه؟ نمونههای تاریخی را میآورید، نمونههای همان نصوص را میآورید. یکی حدود و ثغور است، مثلاً حدّ امانتداری کجا است؟ من تا چه زمانی باید (امانت) را نگه دارم؟ شما یک چیزی را پیش من آوردهاید امانت گذاشتهاید، فرزند خود را آوردهاید پیش من امانت گذاشتهاید. میگویید یک سفر یک ماهه دارم این فرزند من پیش شما باشد. بعد به سفر رفتید و برنگشتید. مثلاً تصادف کرده یا ما فکر میکنیم تصادف کرده است، مثلاً مرده یا دزدیده شده است. به هر علّتی، اتّفاقی افتاده او نیامده است. یک ماه، دو ماه، یک سال، دو سال، سه سال میگذرد، اگر من بعد از یک مدّتی به پلیس زنگ بزنم بگویم دوست من فرزند خود را آورده و من دیگر نمیتوانم مسئولیّت فرزند او را قبول کنم. یا وسع مالی من نمیرسد یا به هر دلیل دیگری نمیتوانم فرزند را نگه دارم. اگر فرزند شما را به جای دیگر منتقل کردم، مثلاً ۱۰ سال دیگر شما برگشتید و آمدید، آیا میتوانید بگویید من به شما خیانت در امانت کردهام یا نه؟ منظور من از حدود و ثغور این است.
همینجا شما باید مفاهیم مشابه و متضاد، یعنی در واقع مترادف و متضاد… ببینید آیا در منظومهی معارف اسلامی شما مفهوم دیگری شبیه امانتداری دارید که برای شما مفید باشد یا نه؟ مثلاً فرض کنید شخصی در مورد مصلحت کتاب مینویسد، میرود ده عنوان دیگری که به شکلی شبیه مصلحت هستند، یا بخشی از کاربردها مثل کاربرد مصلحت پیدا میکند، تک تک آنها را توضیح میدهد. تا بعد نتیجه بگیرد وقتی من مصلحت میگویم منظور من این واژهی اوّل نیست، واژهی دوم نیست… فرق واژهی من با این واژهها این است. شما در یک مفهومی مثل امانتداری باید تلاش کنید، جستجو کنید که آیا یک مفهوم یا مفاهیمی شبیه به آن وجود دارد؟ من سراغ آنها بروم، آنها را برگردانم، تبیین کنم، در این تحقیق بیاورم یا نه؟ این اتّفاق نیفتاده است. در نصوص…
عناوین مربوط به امانتداری
یک به یک همهی این محورها را میآورید، هر چه که توانستید به دست بیاورید. تا به حال من برای شما اگر بخواهم تیتر بزنم: یکی «مفهومشناسی امانتداری» که خود این مورد دو شقّه شده است. یعنی امانتداری در لغت، امانتداری در نصوص. امانتداری در نصوص یعنی همین کاری که شما اینجا انجام دادهاید، در سورههای بقره، نساء، این مسئله را آوردهاید. روایات را هم نیاوردهاید. این تیتر یک شما بود.
تیتر دوم شما؛ کم کم از مفهومشناسی عبور کردهاید باید نزدیک شوید به آن چیزی که برای خود عنوان تعیین کردهاید. قرار شد مثلاً عنوان «امتداد اجتماعی مفهوم امانتداری و تأثیر آن در ساخت تمدّن اسلامی» را قرار بدهیم. چنین عنوانی دارید. همین را بعد از آن جزئیتر میکنید، یعنی تیتر دوم شما «امکانهای امتداد اجتماعی مفهوم امانتداری» میشود. دقیقاً این تیتر دوم شما میشود. مسئلهی شما در اینجا این میشود که من… زیر تیترهای آن مثلاً «امانتداری فردی» «امانتداری اجتماعی». حتّی میتواند عنوان سومی به عنوان «امانتداری نهادی» داشته باشد.
امانتداری نهادی یعنی چه؟ یک زمانی در کشور ما اوّلین اختلاسهای بزرگ بانکی که صورت گرفت برای بانک صادرات بود. یک شخصی به نام فاضل خداداد حدود ۱۳۰ میلیارد از بانک صادرات اختلاس کرده بود. حضرت آیت الله امینی در خطبههای نماز جمعهی قم همان ایّام اینطور گفت: من به یکی از دوستان خارجنشین خود گفتم ما زیاد دزد شدهایم که از این اختلاسها از بین ما انجام میشود؟ یا شما زیاد مؤمن شدهاید که در کشورهای شما از این تیپ دزدیها نیست؟ آن بنده خدا گفت: هیچکدام، نه شما خیلی دزد شدهاید نه ما خیلی آدمهای خوبی شدهایم، قصّه اینجا است که سیستم شما دزد است و سیستم ما دزد نیست؛ ما آدمهای دزدی هستیم سیستم ما دزد نیست. سیستم ما دزد است یعنی چه؟ سیستم ما دزد نیست یعنی چه؟ یعنی من یک نرمافزاری ساختهام، یک الگوی نرمافزاری و سختافزاری در یک جایی پیاده کردهام که اگر یک کسی بخواهد خارج از مدار تعریف شده در این سیستم عمل کند، یک جایی این سیستم Alarm میزند (هشدار میدهد). خود سیستم هشدار میدهد. شما وقتی امانتداری میگویید ممکن است به امانتداری نهادی فکر کنید، معنی امانتداری نهادی این است که سیستم دزد نیست، حتّی اگر خود شما دزد باشید، سیستم شما خیانت نمیکند، حتّی اگر خود شما اهل خیانت باشید.
مثلاً شخص آن کالای خود را، هر چیزی که دارد، در یک ادارهای ثبت میکند. مثلاً فرض کنید در ادارهی پست. چیزی که همراه دارد روی تسمه میگذارد تا داخل هواپیما برود. یک کاری که تحویل دادن به یک جایی است. الآن گاهی اوقات خبر میرسد در این ساکهایی که ما روی تسمهی هواپیما میگذاریم به مقصد که میرسیم، میبینیم باز کردهاند و یک چیزی را برداشتهاند! ما که پیش ساک خود نیستیم، قفل هم که نزده بودیم، طرف باز کرده و یک چیزی برداشته است. باز کرده و یک چیزی برداشته در همه جای دنیا ممکن است چنین افرادی باشند، هوس برانگیز است. روزی هزار تا کیف زیپ بسته که امکان باز کردن آن وجود دارد از جلوی دست شما دارد عبور میکند، یک روز وسوسه نمیشوید، دو روز، پنج روز، ده روز، ده سال. یک جایی هم ممکن است شیطان بر شما غلبه کند و فریب بخورید. زیپ را باز میکنید و یک چیزی برمیدارید.
اگر شما امانتدار نباشید سیستم شما امانتدار باشد یک کاری انجام میدهد، مثلاً دوربین میگذارد، ناظر میگذارد. یا اینکه به شما یک برگهی تعهّد میدهد، میگوید شما این (کیف) را به من دادید خیال شما آسوده باشد، هر موقع هر چیزی از وسایل شما کم شد من خسارت آن را میدهم. الآن اگر بروید شکایت کنید، بگویید چیزی از کیف من برداشتهاند میدانید چطور میدهند؟ وقتی بپذیرند. مثلاً میگویید داخل کیف من یک لپ تاپ بوده الآن نیست، وقتی بپذیرند… موارد زیادی است که نپذیرفتهاند. اگر پذیرفتند در انتها میگویند لپ تاپ شما چند کیلو بود؟ مثلاً چهار کیلو بوده است. آنجا یک چیزی تعیین کردهاند که بابت هر کیلو، بیمه چقدر جریمه بدهد. مثلاً لپ تاپ گذاشته باشید یا عسل گذاشته باشید، یا مثلاً طلا، نیم کیلو طلا باشد، یک مقدار برابری دارد. یعنی خود سیستم دقیق نیست، بالاخره باید اینها (ارزش اجناس) تفاوت داشته باشد. نیم کیلو عسل یک قیمتی دارد، نیم کیلو زعفران یک قیمت دیگری دارد، خیلی متفاوت است.
در هر حال اینجا باید چنین چیزهایی به ذهن شما برسد، به این موارد فکر کنید برای اینکه سیستم امانتدار شود آن را خرد کنید. بگویید اصلاً جامعهی مطلوب کدام است؟ سیستم امانتدار شود ولو افراد دزد باشند؟ یا اینکه آدمها امانتدار باشند سیستم دزد باشد؟ طبعاً مطلوب ما این است که نه سیستم دزد باشد نه فرد دزد باشد، مطلوب ما این است، ولی اگر امر دایر شد بین اینکه یکی از این دو مورد را اصلاح کنید کدام مقدّم است؟ سیستم مقدّم است یا فرد مقدّم است؟ این نوع موارد باید بحث شود، چون ما میخواهیم از مفهومی به نام امانتداری که اسلام به ما داده، برای ساخت تمدّن پل بزنیم. ما میخواهیم یک کاری انجام بدهیم که به سمت تمدّن خود برویم. تا این نوع سؤالها را پیدا نکنیم و روی آن فکر نکنیم امکان حرکتی نیست.
تیتر دوم شما «امکانهای امتداد اجتماعی مفهوم امانتداری» میشود. تیتر سوم شما علی القاعده به بحث تمدّن میرسد، یعنی همان قسمت دوم عنوان شما. دقیقاً میگوید تأثیر امانتداری و ساخت تمدّن اسلامی چیست. میتوانید حتّی تاریخی بیاورید یا بگویید «چیست» یا «چه بوده است». البتّه وقتی چه بوده است گفتید باید به تاریخ رجوع کنید، یعنی باید مثال بزنید. مثلاً بگویید در دولت بنی امیّه حسب این دادههای تاریخی، در فلان منطقه که حاکمان امانتدار بودند، این پیامدها را داشته است. مثلاً اعتماد اجتماعی زیاد شده، سرمایهی اجتماعی حاکمان زیاد شده، یک مواردی از این دست به وجود آمده است. آنها را لیست کنید، باز کنید، ربط آنها را مشخّص کنید.
پس یک وقت میگویید چه بوده است، بُعد تاریخی را مورد بررسی قرار میدهید، یک وقت میگویید چیست، وقتی میگویید تأثیر امانتداری چیست بُعد نظری است. یک چنین چیزی را شما بخواهید استخراج کنید و بنویسید کار شما خیلی جلو میرود. مثلاً پنج صفحه نوشتهاید، فلسفهی درستی است، یعنی یک مسئلهی کوچک داشتید که تأثیر امانتداری بر ساخت تمدّن اسلامی چیست، از یک جایی شروع کردید و به یک جایی ختم کردید. چنین کاری باید انجام بدهید. این Referenceها یا پاورقیها را چطور زدهاید که اینطور شده است؟
شما سعی کنید در این فرمت کار کنید، دقیقاً هر مقدّمهای زدید بگویید مفهومشناسی امانتداری، دو قسمت شده، امکانهای امتداد اجتماعی که در آن شما امانتداری فردی، امانتداری اجتماعی، امانتداری نهادی و اینها را بحث میکنید. البتّه بحث تاریخی هم اینجا داشته باشید خوب است، بحث تاریخی یعنی بررسی نمونههای امانتداری جمعی.
– کتاب به نام «فروغ ابدیت» در مورد امانتداری زیاد مطلب ندارد کتاب دیگری وجود دارد؟
– قرار شد به سراغ سیره برویم، در سیره موارد زیادی وجود دارد. شما ناامید نشوید، همین که دارید میخوانید من برای شما طوری قضیّه را چیدم که خیلی به سیره نیاز ندارید. بحث نسبتاً نظری شد. من سیره را برای این قسمت گذاشتم که خود شما میخواهید… چون تیتر زدهام: امانتداری در نصوص، نزدم در تاریخ صدر اسلام یا… شما میتوانید همینجا یک فیلد دیگری باز کنید آن را هم بزنید. ولی اجالتاً همین را بیاورید.
اندازهی مناسب برای عنوان مقاله
– تیتری که برای خود تحقیق شما گفتید امتداد یک مقدار طولانی است، من خلاصهی کلام شما را…
– نه. در مورد عنوان کتاب میگویند تا جایی که میشود خلاصه بگویید، نه عنوان مقاله را. عنوان کتاب برای اینکه روی جلد میشود میگویند مردم خیلی… کسی عنوان کتاب خود را «آنچه زنان باید بدانند» قرار بدهد، یک جمله است. میگویند در عنوان کتاب سعی کنید خلاصه بگویید، دو کلمهای، سه کلمهای. در مقاله اینطور نیست، مقاله گاهی اوقات میبینید یک خط عنوان دارد، یا میبینید در پایان نامه دو خط عنوان دارد.
زمان گذشته عنوان کتابها هم اینطور (طولانی) بود. در مورد یکی از علمای صفویه میخواندم، عنوان کتاب او تقریباً سه خط بود. کلّ کتاب هم رساله بود، تقریباً ده صفحه بود. سه خط عنوان آن بود. همین کتاب «عِبَر» ابن خلدون، به طور خلاصه به آن «العِبَر» میگویند. عنوان آن یک خطّ و نیم است. یک خطّ و نیم عنوان کتاب «العبر» است. میگویند در عنوان کتاب اسم کوتاه باشد بهتر است. در مقاله اینطور نیست.
بحث شما شجاعت بود، اصلاً عنوان ندارد. مقدّمه: «در دین اسلام نکات مختلف اخلاقی…» عنوان ندارد.
جهتدهی مقاله به کمک عنوان
– معمولاً میگویند عنوان را آخر مقاله انتخاب کنید.
– نه، اتّفاقاً توضیح دادم که عنوان مقاله به شما جهت میدهد، عنوان مقاله شما را از پراکنده کاری خارج میکند. مقاله تا به حال ننوشتهاید، شما بخواهید در هر موضوعی مقاله بنویسید قبل از شما صدها مقاله نوشته شده است، شما که نمیخواهید همانها را دوباره تکرار کنید. لذا باید مدام عنوان را خاص کنید تا بفهمید این چیزی که من دارم مینویسم چیزی غیر از آن صد مقالهی دیگر است. اصلاً به شما جهت میدهد.
من برای ایشان مثال زدم و نشان دادم که اگر امانتداری باشد، (عنوانی که خود ایشان زده بود) با آن عنوانی که پیشنهاد دادم خیلی فرق میکند. اینجا هم همینطور است، ایشان عنوان هم ندارد چون تیترها راجع به شجاعت است. همین که الآن به فکر فرو رفتم یعنی عنوان آنقدر هم راحت نیست، یعنی الآن برای نسبت شجاعت و تمدن برای ایشان میخواهیم یک عنوان بدهیم، چه عنوانی قرار بدهیم؟ فکر کنید. مثلاً عنوان «شجاعت تمدّنی» خیلی برای ما جالب نیست، ولی «تهوّر تمدّنی» داریم، یعنی میتوانیم داشته باشیم. شجاعت تمدّنی…
– حماسه.
– مثلاً حماسه، جوهر حماسهها چیست؟ شجاعت است؟ یا خُلق معنوی یا معنویّتی است که در آن نهفته است؟ حماسه احتمالاً همان شجاعت باشد، جسارت و شجاعت. یعنی حماسه را بخواهید بچکانید در آخر چه میماند؟ (جوهر حماسه چیست)؟
– شجاعت مبتنی بر معنویّت است.
– اینکه خود حماسه است، جوهر آن چیست؟ میخواهم بگویم جوهر حماسه شجاعت است یا معنویّت است؟ ظاهراً شجاعت است، اگر جوهر آن معنویّت باشد پس ما به هر معنویّتی باید بتوانیم یک بهرهای از شجاعت بدهیم. ظاهراً شجاعت است، مفهوم خوبی است. همین اندازه که الآن به ذهن من رسید، به این مفهوم رسیدیم به جای شجاعت مسئلهی تهوّر را بگذاریم. حماسه بهتر است، شما حماسه میزنید. حالا نسبت حماسه و تمدّن را مشخّص کنید. شجاعت و تمدّن یک نسبت گنگی دارد، الآن واقعاً به ذهن من چیزی نمیآید. اگر نسبت شما نسبت رابطهی حماسه و تمدّن باشد، بد نیست.
– از خصوصیّات اخلاقی نمیشود که ما راجع به آن…
– شما باید شجاعت را خوب بحث کنید، بعد بگویید این شجاعت وقتی میخواهد در ساخت تمدّن دخالت کند باید در قالب یک مفهومی به نام حماسه برود. میدانید چه میخواهم بگویم؟ سختیهای کار همینجا است، مشکلات کار اینجا مشخّص میشود. شما به فرمت حماسه بروید، چطور میگویم اگر مصلحت را میخواهید بنویسید باید ده مفهوم دیگر را معنا کنید؟ شجاعت را هم میخواهید بنویسید باید ده مفهوم دیگر را معنا کنید. مثل تهوّر، مثل ریسک.
دنیای غرب، آقای تِرنِر یک کتابی راجع به پست مدرنیسم دارد، آنجا یکی از بحثهایی که راجع به پست مدرنیسم یا جهانی شدن دارد، یکی از چیزهایی که باعث رشد دنیای غرب معرّفی شده، مفهوم ریسک معرّفی میشود. شما در زندگی خود ما ببینید، افرادی که ریسکپذیر هستند با افرادی که اصلاً اهل ریسک نیستند؛ کسی که ریسکپذیر است… فرض کنید کسی در یک کاری ریسک میکند، ممکن است هر ده مرتبه که ریسک میکند یک مرتبه هم ورشکست شود، یعنی سر او به سنگ بخورد. امّا در هر حال قصّه اینجا است که شما بدون ریسک یک شتابی برای نیل به یک جایی نمیتوانید پیدا کنید. یعنی کسی که اصلاً اهل ریسک نیست مثل کسی است که اصلاً املا نمینویسد، طبیعتاً هیچگونه غلطی ندارد. کسی که املا مینویسد ضرورتاً همیشه ۲۰ نمیگیرد، یک جایی هم ممکن است ۱۹ بگیرد، ۱۸ بگیرد. ولی قصّه اینجا است که اگر بخواهد به ۲۰ برسد الّا و لابد باید امتحان بدهد، الّا و لابد باید املا بنویسد، خیلی طبیعی است. یعنی شما باید کم کم جلو بیایید.
مثلاً برای بحث تمدّن اگر تن به تهوّر و ریسک و این مسائل ندهید که خروجی اینها به نظر من یک چیزی به اسم حماسه میشود. این حماسه تمدّنساز است. ببینید خروجی مفهومی به نام شجاعت، حماسه میشود، به تعبیر ادبیات فارسی حاصل مصدر آن، حاصل مصدر و نتیجهی شجاعت ورزیدن یک چیزی به نام حماسه میشود که این حماسه تمدّنساز است. حماسه برای تمدّن مفید است. یعنی اگر پروژهی شما تمدّن باشد ببینید چطور از مفهومی به نام شجاعت، حرف زدن، گفتگویی میکنید، یک مفهومی به نام حماسه. میگویید شما به من منبع بدهید، احساس میکنم لازم نیست من منابعی بدهم که فقط در آنها شجاعت بحث شده باشد. یعنی چیزهایی مثل «حماسه و عرفان» آقای جوادی آملی را هم میگویم ببینید، میگویم این هم برای مبحث شما مفید است. دست شما باز میشود، منبع و مطالب جدیدی به دست میآورید.
اصول پاراگرافبندی
کاری که انجام دادهاند این است که اوّلاً مقدّمه آوردهاند که خوب است. هر چند است. ببینید در هر پاراگراف… ما چه زمانی پاراگراف میزنیم و به اوّل پاراگراف بعدی میآییم؟
– مطلب تمام شده باشد.
– مطلب باید تمام شود، یعنی پاراگراف بعدی مطلب جدیدی است نه اینکه تیتر مستقلّی بخواهد. یعنی ذیل همان تیتر واحد یک نکتهی جدیدی را میخواهد بگوید. و الّا اگر این همان نکتهی قبلی است یا باید در ادامهی همان بیاوریم یا اصلاً نیاوریم. اگر هیچ مطلبی را اضافه نمیکند نیاوریم. شما نحوهی رفتن از یک پاراگراف به یک پاراگراف دیگر را یک وقت اینکه چطور از یک پاراگراف به یک پاراگراف دیگر بروید. توجّه داشتن به اینکه مسئله باید تمام شود. فقط مسئله نباید تمام شود، یعنی مجموعهی پاراگرافهای شما همه در عرض هم نیستند، نوعاً در طول همدیگر هستند. یعنی پاراگراف دوم ادامهی پاراگراف اوّل است، به لحاظ نکاتی که دارد میگوید. پاراگراف سوم کأنّ مطلب سوم است، پارگراف چهارم مطلب چهارم است. این سه و چهار بودن را برای این میگویم که مطلب جدید دارد ارائه میدهد، وگرنه یا باید به پاراگراف قبلی بچسبد، اگر تکرار پاراگراف قبلی است باید حذف شود.
ایشان بدون این کار یک مقدّمه زده، بعد هم آمده که ارزش این شجاعت به اندازهای است که پیغمبر خاتم اینطور فرموده: «أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ».[۱] اشجع النّاس «شَجَعُ النَّاس». بعد بدون هیچ مقدّمهای وارد تعریف شده است. تعریف شجاعت، شجاعت در آیات و روایات. در حالی که کاری که ایشان انجام میداد… نکتهای که در مورد گفتههای آقای شیخ حسین انصاریان در مقاله امانتداری بود، ببینید شما مثلاً تیتری میتوانید قبل از چهارمی بزنید، با عنوان «عرصههای امانتداری» بعد وقتی تیتر میزنید نمینویسید آقای شیخ حسین انصاریان در فلان سخنرانی خود این چند مطلب را گفته است. شما تیتری به نام «عرصههای امانتداری» میزنید، بعد همان مطالبی که شیخ حسین انصاریان گفته برای مخاطب تبیین میکنید. در آخر کار در پاورقی آدرس میدهید: برگرفته شده از سخنرانی تاریخ فلان آقای انصاریان در فلان جلسه، یا برگرفته شده از فرمایش آقای انصاریان در فلان کتاب، صفحهی فلان. یعنی در پاورقی میآورید.
دوست ما این تیتر را زده «تعریف شجاعت»، بعد هم «شجاعت در آیات و روایات». صفحهای که من گفتم همینطور، مثلاً عنوان تیتر «مفهوم شناسی شجاعت»، بعد تیتر میزنید «شجاعت در لغات» یا «مترادفهای کلمهی شجاعت»، اینها را معرّفی اجمالی میکنید. یکی اینکه «شجاعت در نصوص دینی ما». نصوص یکی قرآن است یکی روایات است، میخواهد بررسی کند. همهی اینهایی که دارد بررسی میکند زیر تیتری به عنوان «مفهومشناسی» قرار میگیرد. فقط «مفهومشناسی» شما.
یک چیزی را اینجا آوردهاند، من نمیدانم این تا آخر برای این آخریها… برای شما اگر این بود کار خوبی بود. در واقع ما چه تعریفی از شجاعت داریم؟
– نترسیدن.
– نترسیدن کجا خود را جلوه میدهد؟ بروز آن کجا است؟
– خطر.
– درگیریها. مثلاً درگیریهای فیزیکی. یعنی معنی ملموس شجاعت در حوزهی جبههی نبرد فیزیکال است. میگویند چه کسی میخواهد برای شناسایی برود و احتمال برگشتن هم ده درصد است؟ یک نفر دست بلند کرد و گفت من، این شجاع است. یک نکتهای احتمالاً از قول یا از قول خود ایشان است، یک مسئلهای را اینجا آورده است کأنّ خواسته یک لایه عقبتر برود و بگوید چه میشود که مردم شجاع میشوند؟ مثال میزند، یک بخشی ارثی است، مثلاً پسر فلانی است، یک بخشی تربیتی است که بخش تربیتی کم هم نیست. ایشان سؤال پرسیده: عظمت و بزرگی روح زمامدار و قدرت و نیروی جسمی و روانی او، تأثیر عجیبی در پیروان او دارد. تأثیر عجیب دارد. نکتهی خوبی بود، نکتهی خوبی است. بخشی از این شجاعتی که ما داریم از آن دم میزنیم، خواستگاه این شجاعت یک چیزهای دیگری است، یک امور معنوی است، یک مَنِشی میشود…
مثلاً اگر شما امشب نماز شب خود را با حال و هوای خوب بخوانید فردا یک شجاعت خاصّی دارید، اگر نماز شب نخوانید یک مدل شجاعت دیگری دارید. چرا اینطور است؟ ایشان شبکهی مفهومی کار را اگر درمیآورد راحتتر بودید، مثلاً بین شجاعت و سکینه یعنی آرامش ارتباط برقرار میکرد. نوع کسانی که در درگیریها هستند میترسند. چرا آن فردی که شجاع هست نمیترسد و سکینه و آرامش دارد؟ آنها را تحلیل کند. مثلاً میگوید فرد مؤمنی است، خداوند گفته ثمرهی نماز خواندن (برای) من، اعمال عبادی، این میشود که شما ثابت قدم بمانید، نلرزید، نلغزید. ایشان هم اینجا آورده، گفته: روح زمامدار و قدرت یک چیزی است…
تبیین مفهوم شجاعت
من فکر میکنم در قانون اساسی ما از ویژگیهای ولی فقیه یکی شجاعت را آورده است. میدانید چرا شجاعت میآید؟ چون وقتی ولیّ شجاعت داشته باشد شجاعت او در مأمومین او ضرب میشود. خدا شهید دیالمه را رحمت کند، احتمالاً قبلاً این عبارات را برای شما گفتهام، جملهی زیبایی است، شیرینی آن را حس میکنم. چنین جملهای دارد که: شور روزانهی مردم ما در کف خیابان، معلول سوز شبانهی پیر ما در سجادهاش است. در واقع میگوید هر چه شب سجدهی امام طولانیتر میشود فردا مردم غرّانتر هستند (شور بیشتری دارند)، شیرتر (شجاعتر) هستند. میگوید وقتی ولیّ جامعه در شب خالصانهتر سجده میکند، رزمندهی او فردا در خطّ مقدّم با شجاعت بیشتری دارد میجنگد. ببینید چطور به هم مربوط میکند.
روح زمامدار، اقدام زمامدار، خُلق زمامدار، روی مردم تأثیر میگذارد. ایشان وقتی میخواهد به شجاعت قومی برسد، میگوید چرا به یک قوم قوم ترسو میگویند به یک قوم قوم شجاع میگویند؟ برای اینکه شما شوید بحث «فإنّ النَّاس عَلَی دینِ مُلوکِهِم»[۲] ـ ظاهراً میگویند روایت آن سنّی است ـ تقویت میشود. اگر ملک آدم شجاعی باشد، آدم متدیّنی باشد، آدم خوبی باشد، این خوبی او در نسلی که دارد تسرّی پیدا میکند. مواردی که گفتم إنشاءالله انجام بدهید.
ایشان دو صفحه زده منبع، در هر صفحه بالای آن، اسم خود را آورده، تاریخ زده است. شما برای اینکه در هر صفحهای این کار را انجام ندهید، در کامپیوتر چه بالا چه پایین صفحه، یک مرتبه صفحه دارید، همان جا کنار عدد صفحه اسم خود را بنویسید. وقتی اینطور بنویسید ده صفحه، صد صفحه، هر چقدر بگیرد، کلّ آن یکی میآید، اسم شخص و شماره صفحه. پایین و بالا کلّاً میرود، لازم نیست که شما بالا یک چیزهایی اضافه کنید.
یک نکتهای که وجود دارد وقتی به شما گفتیم سراغ منابع بروید، منابع فقط سیره نیست. یا یکی از دوستان فقط سراغ روایت و قرآن رفتهاند سراغ سیره نرفتهاند، یا فقط سراغ سیره رفتهاند و یک مطالبی را از سیره آوردهاند. متن آنها غلط است، به شما گفتهاند مفهومی به نام مفهوم اسلامی باید تحلیل کنید. مفهوم اسلامی باید کلّ منابع اسلامی را ببیند، قرآن را ببیند، روایات را ببیند، همهی چیزهای دیگر را ببیند.
درست نوشتن اسامی افراد مذهبی و مقدّس
یک چیزی که اینجا احتمال میدهم مطالعه و تایپ نشده، این است که فرمودید: در حدیث دیگری از علی علیه السّلام آمده است. علی علیه السّلام واژهی درستی نیست، امام علی علیه السّلام، حضرت علی علیه السّلام. مثلاً میگویند اوّل اسم، بعد فامیل، بعد منبع، بعد شخص مثلاً مینویسد خمینی، سیّد روح الله، ولایت فقیه؛ مطهّری، مرتضی، عنوان کتاب. ما در این چیزها نیاوردهایم… اینها فُرمال غلطی است، ولی فرمال است. یعنی کاملاً فُرمال است، یعنی سیستم رسمی از شما این را میپذیرد. امّا واقعاً یاد بگیریم در خصوص این افراد قلمی که داریم میزنیم هر کس که میخواند بفهمد این شخص باادبی است، این شخص متفاوتی است که قلم زده است. هیچ جای دوری نمیرود.
آنها نمیخواهند شهید مطهّری بنویسند، آنها بودند که این افراد را کشتند، نمیخواهند داشته باشند. مهم نیست، آنها نمیخواهند امام خمینی، امام خامنهای بگویند. اپوزیسیون است، نمیخواهد، شما که میخواهید چرا ننویسید؟ بنویسید خمینی، روح الله، (امام خمینی)، در پرانتز (شهید مطهّری) بنویسید، (علّامه شهید مطهّری). یعنی این کلاسهای به ظاهر اخلاقی متون رسمی دانشگاهی را که به واقع غیر اخلاقی است یاد نگیرید. یک چیزهای درستی که از آنها (متون دانشگاهی) هست یاد بگیرید. این عبارت به شکل علی علیه السّلام آمده است احتمالاً امام علی باشد…
نکات مقاله در باب حسادت
موضوع شما راجع به حسادت بود، میگوید: ما گاهی وقتها به یکدیگر حسادت میورزیم. بعد هم مثالی که زدید مثلاً طرف دوست دارد شخصی که برخوردار است از بین برود! اینها نیست، حق این است که بگوییم چرا او دارد و من ندارم؟
– یک اتّفاق بد برای شخص برخوردار بیفتد!
– در نهایت میگوییم کاش گوشی او هم در آب بیفتد و خراب شود! کلّاً جملهی عجیبی بود که چه کسی چنین حرفی میگوید؟!
– در فضای آیات و روایات، حسادت قابیل به هابیل.
– در هر حال ایشان اوّل کار در ذیل حسادت… یک وقت موارد اخلاقی دیگری وجود دارد که به قتل منجر میشود و قتل را میخواهد. مثلاً فرض کنید حقد و کینه، در آنها شما میتوانید بگویید شدّت حقد و کینه به اندازهای است که میخواهد طرف مقابل زنده نباشد! میگوییم در این موارد وجود دارد، نمونه هم دارد. حسادت یک سقفی دارد، به همین علّت هم فرض کنید در ادبیات دینی ما حسادت اندازهی یک سری دیگر از رذائل اخلاقی مذموم نیست. چون خود آن یک سقف و حدّی دارد. معمولاً هم حسادت به اموالی است که شما دارید، به منصبی است که شما دارید.
ممکن است در یک جاهایی در مورد چیزهای سادهتر باشد، مثلاً یک برادر حسودی کند که ما دو نفر با هم برادر هستیم، چرا خدا آن برادر را زیبا آفریده و من را مثلاً کچل آفریده است؟! این یک مورد سادهای است. ممکن است نهایت حسادت یک چنین شخصی… ببیند پدر و مادر شما را میبوسند چون شما زیبا هستید، به من توجّه نمیکنند. ممکن است نهایتاً آرزو کند کاش یک نفر پیدا میشد روی او یک اسید میریخت که پدر و مادر من را هم ببوسند! این مورد خیلی کم است، خیلی کم است حدّ حسادت شما به حذف طرف مقابل برسد.
یک سری بیمارهای اخلاقی وجود دارد که به حذف طرف مقابل میرسد. حداقل اگر مثال داشته باشد در ورودی ـ همان خطّ دوم ـ خیلی زود است. کسی این را میخواند خیلی عجیب و بعید به نظر میرسد! اینجا هم همینطور است، من فکر میکنم کم کم شما باید به تحقیق خود فرمت بدهید. فرمت دادن یعنی اینکه شما هیچ تحقیقی هم انجام ندهید به شما میگویند یک متنی راجع به حسادت بنویسید. یک چیزی به نام مفهومشناسی داشته باشید، حسادت به چه چیزی میگویند؟ مقابل حسادت چیست؟ چه چیزی تعریف کردهاند؟ یکی بحث مفهومشناسی بود. مثلاً حسادت در نصوص دینی ما، حسادت با چه حدود و ثغوری تعریف شده است؟ بحثهای تحلیلی است.
وقتی شما میخواهید بیایید یک سری محورها را بزنید. خیلی زود این عناوین خود را پیدا میکند و به شما کمک میکند. الآن در خود همین روایاتی که آوردید، در همین روایاتی که آوردهاید به چنین تیتری باید میرسیدید. مثلاً «انواع حسادت»، یکی «سطوح حسادت». این سطوح غیر از حدود و ثغور حسادت است. میدانید در بحثهای مفهومشناسی است، مترادف و متشابه حسادت. چنین مواردی. قبل از اینکه شما چیزی بخوانید این موارد به ذهن ما میرسد. قبل از اینکه شما چیزی بخوانید میگویید علی القاعده من باید بتوانم وقتی راجع به حسادت تحقیق میکنم مواردی از این دست را پیدا کنم.
الآن تیپ روایتی که شما اینجا آوردید، مثلاً در بحث انواع حسادت یا در سطوح هم میتواند بیاید. مثلاً شما یک وقت در یک امر مادی حسادت میکنید، یک وقت در یک امر معنوی حسادت میکنید. معمولاً حسادت در امور مادی نسبت به امور معنوی بیشتر است. در امور معنوی معمولاً کسی که حسادت میورزد اسم او را حسود نمیگذارند، میگویند مُغبِط است، غبطه میخورد. شما مثلاً یک انسان بااخلاقی هستید، من معمولاً غبطه میخورم که بااخلاق شوم. از سر حسادت اینطور نمیگویم کاش او انسان بداخلاقی بود و من خوش اخلاق بودم! اصلاً کسی که آرزوی خوش اخلاقی میکند نمیتواند این آرزو را در حسادت و در غبطه داشته باشد. تناسب حکم و موضوع است. ممکن است یک نفر واقعاً طوری باشد…
میگویند طرف میخواست خودکشی کند، به پشت بام رفته بود، داشت خود را به خانهی همسایه میانداخت. گفتند: چه میکنی؟! گفت: میخواهم خودکشی کنم. گفتند: برای چه؟ گفت: همسایه میخواهم خود را در حیاط او بکشم که او گرفتار شود! ممکن است یک شخصی حماقت به این اندازه داشته باشد، خیلی کم است. نوعاً حسادت در امور مادی است، در امور معنوی وقتی میآید معمولاً از جنس غبطه میشود و مثبت میشود.
ایشان یک برداشتی کرده، من نمیدانم، در این تعداد آیاتی که آورده، اگر همهی آیات اینها باشد یک تعدادی از آیات قرآن را آوردهاند، گفتهاند اینها آیاتی است که قرآن دربارهی حسادت صحبت کرده است. بعد جمعبندی کردهاند، گفتهاند: هر وقت قرآن از حسادت صحبت میکند مورد خطاب مؤمنین نیستند، مورد خطاب او مؤمنین نیستند، غیر مؤمنین است. هر موقع در مورد غبطه دارد صحبت میکند مورد خطاب او مؤمن است. تا اینجا توضیح داده است و رها کرده است. یعنی سطح تحلیل آن چه میتواند باشد؟ یعنی اگر خداوند در قرآن ده آیه راجع به حسادت حرف زده است و آنجایی که در مورد مؤمن حرف زده است، ده آیه راجع به مؤمن حرف زده است و کلمهی حسادت را نیاورده است و غبطه را آورده است. باید به عنوان یک تحلیل بتوانید استفاده کنید.
چطور ما یک روایتی داریم که «المؤمن لا یکذب» مؤمن دروغ نمیگوید، مؤمن خیانت نمیکند. اینکه شما میبینید در همه جای قرآن وقتی کلمهی حسادت آمده است، خدا مؤمن را حذف کرده است و هر جا غبطه آمده است مؤمن را آورده است، شاید بشود تحلیل کرد که اصلاً مؤمن نمیتواند حسود باشد. این یک تحلیل است. مؤمن نمیتواند حسود باشد. این یک تعارضاتی دارد، من دارم تعارضات را عرض میکنم.
زمینههای تربیتی حسادت
در بحث روایات هم همینطور است، ولی به نظر من از محورهایی که در روایات، در سیره جا دارد که دنبال آن بگردید، یک مورد زمینههای تربیتی حسادت است. یک مورد نمونههای تاریخی مؤثّر یا جریانساز حسادت است. یک جایی است که طرف از سر حسادت با کسی رفته کاری کرده است که سرنوشت قومی را عوض کرده است. یک وقت نسبت به یک کاری حسودی میکند که آخر و عاقبت آن معلوم است. یک وقت حسودی شما منجر به نتایج بدی میشود.
احتمال خیلی قوی در روایات راجع به زمینههای تربیتی حسادت داریم. در روایات احتمالاً توضیح دادند که چه میشود طرف حسود میشود؟ چرا اینطور او را تربیت کردید که حسود است؟ روانشناسان، علمای اخلاق و تربیت میگویند شما میخواهید یک چیزی را به بچّهی همسایه بدهید، میگوید به فرزند خود بدهید که آن را بدهد. این چند حسن دارد؛ بچّه را انسانی میکند، اخلاقی میکند، بخشنده میکند. حتّی حسادت او را از او میگیرد تا بخیل تربیت نشود و اینطور فکر نکند که فقط من داشته باشم و او نداشته باشد.
علی القاعده زمینههای تربیتی حسادت در روایات وجود دارد. نمونههای تاریخی حسادت از آن چیزهایی است که به نظر من باید فکر شود. یک روایت داریم که هر چیزی آفتی دارد، آفت اهل علم حسادت است. من شنیدم، بعداً در کتاب «جرعهای از دریا» از آقای شبیری خواندم، آنجا ایشان اسم نیاورده بود. من شنیدم مرحوم آیت الله گلپایگانی یک هم بحثی داشتند که خیلی فاضل بود و در ردهی ایشان بود. میگویند این شخص مریض میشود و مرحوم آقای گلپایگانی به عیادت ایشان میرود. این شخص به آقای گلپایگانی میگوید: من به خدا اعتراض خواهم کرد. (آقای گلپایگانی) میگوید: چرا؟ میگوید: من هم از تو درس خوانتر بودم و روابط اجتماعی من بیشتر بود، تو مرجع شدی و من نشدم! یعنی اهل علم است، یعنی یک کسی در آن رده است. در آن ردهای که حسادت او در سطح آقای گلپایگانی است. حسادت آفت اهل علم است. یک جاهایی باید بیاید…
احیاناً شما ببینید در حسادتهای تاریخی که بین علما… مخصوصاً چون حسادت آفت اهل علم تلقّی شده است، شما باید حسادتهای تاریخی جریانساز را بین اهل علم ببینید. به همدیگر حسادت ورزیدند و چه اتّفاقاتی که نیفتاده است و کار خراب شده است. در ذهن من نمونهای نمیآید، ولی از آقای صدّیقی بزرگوار که میآید یا از اساتید دیگر بپرسید احتمالاً به شما نمونههایی را میگویند که علی القاعده باید قابل توجّه باشد.
ولی از آن طرف من بخواهم نقش حسادت در تمدّن سازی را بگویم، اینجا به نظر من یک پارادوکسی ایجاد میشود. به گمان من اینجا حسادت باید تغییر فرمت و ماهیّت بدهد. احتمالاً اسم آن باید رقابت بشود. وقتی میخواهید آن را به سمت تمدّن ببرید، خود کلمهی حسادت و تمدّن خیلی به هم نمیچسبد (در کنار هم خوب نیست)، ولی رقابت و تمدّن میچسبد (خوب است)، حتّی رقابت مذموم. من میبینم که شما زورگوی منطقه هستید، من میگویم من میخواهم زورگوی منطقه بشوم! به خاطر اینکه زورگوی منطقه شوم میروم زحمت میکشم تا قدرت بگیرم، زورگوی منطقه شوم و همینطور هم میشود و تمدّن میسازم. رقابت منفی است، امّا واقعاً در ساخت تمدّن تأثیر گذاشته است. رقابت مثبت هم که وجود دارد و واضح است. میخوام بگویم رابطهی حسادت و تمدّن یک مقداری نامأنوس و نامتجانس است، ولی راجع به رقابت و تمدّن هم مطلب میتوانید پیدا کنید. قدرت تحلیل این مفهوم برای بحث تمدّن بیشتر است.
ارتباط رقابت و حسادت
اگر عنوان برای شما Bold شود و دائماً به این عنوان فکر کنید که من از این روایت، از این تاریخ، از این سیره، از این قرآن هر چه دربارهی حسادت در بیاورم، باید منطق ربط آن را به این مفهوم و موضوع تمدّن پیدا کنم. یک وقتهایی یک چیزی از این دست به ذهن شما میزند. میبینید که حسادت رقابت میشود. آن وقت اوّل کار برای شما توضیح دادم و گفتم شما در مفهوم شناسی خود بیاورید، یا گفتم مترادف و متشابه و اینها را بیاورید. اینجا فقط در ذهن من حسادت و غبطه بود. الآن یک چیز دیگری به نام رقابت اضافه میشود. در مسیر که میروید یک چیزهایی به یاد شما میآید و آنطور میشود.
اهمّیّت بیان مسئله در ابتدای مقاله نویسی
حسن کار این دوست ما چند چیز است؛ یک تلاشی کرده است که فرمت خود را نزدیک به فرمت مقاله کند. حالت کاملاً مشخّصی است. مقدّمه زده است، تیتر ورود به متن زده است و بعد مؤخّره زده است. یعنی نتیجه نوشته است و نخواسته متن خود را همینطور رها کند.
ببینید ورودی هر بحثی خیلی مهم است. وقتی یک مقالهی ۳۰ صفحهای مینویسید، طرف مقابل در ابتدا چکیده یا مقدّمهی شما را میخواند. اگر از آن لذّت برد که ادامه میدهد. پرسشها یا بیان مسئلههایی که شما در مقدّمه (با آنها) وارد میشوید خیلی مهم است. این دوست ما چند تا نکتهی خوب زده است. گویا ایشان ورودی خود را سیره نگاری معرّفی کرده است، یعنی تاریخی مطرح کرده است که خوب نیست و مسئلهی ما این نیست. ایشان باید از قبل پرسش در سیرهی پیغمبر وارد میشد. یک وقت شما میگویید من رفتم سیرهی پیغمبر را خواندم، دیدم مفهومی به نام صبر در آن پررنگ است. حالا میپرسم که چرا باید صبر کنیم؟ حدود و ثغور صبر چیست؟ تأثیر صبر در تاریخ تمدّن چیست؟ یک وقت اینطور است.
یک وقت نه، مسئله را اینطور شروع میکنم، میگویم من هم در زمانهای دارم زندگی میکنم که ولیّ من از من خواسته است خیز بردارم و به سمت تمدّن اسلامی بروم. من حدود ورود به تمدّن اسلامی را بدون سرمایه نمیتوانم بروم. یکی از مهمترین منابع و سرمایهی من، سرمایهی بزرگان دینی من، پیغمبر من و آن مدینهی اوّل من است. وقتی به مدینهی اوّل و در سیرهی شخص پیغمبر خاتم میروید، در کنار خیلی از ویژگیهایی که همهی آنها میتواند امتداد تمدّنی داشته باشد، یکی از مفاهیمی که میدانیم سهم در تمدّن دارد مفهوم صبر است. ببینید همین اتّفاق در همین چند صفحه است.
یک وقت شما از قِبَل پرسش خود وارد سیره میشوید، یک وقت نه، وقتی سیرهی پیغمبر میخوانید هیچ مسئلهای ندارید، صبر یک چیزی است. میگویید حالا من با این صبر چه کار کنم؟ با آن یک تمدّن بسازم! ببینید مسیر اشتباه است. ولی یک وقت شما کاملاً دغدغه دارید، مسئله دارید. با مسئلهی خود دارید مدینه النّبی را استنطاق میکنید، پیغمبر خود را استنطاق میکنید. یک بار برای حل این مسئله به مدینه النّبی رفتم، آنجا چیزی به نام صبر را دیدم، حالا آمدم وارد این مسئله شدم. شما اوّلین تیتری که وارد متن شدید نوشتید آثار صبر در سیره و کلام نبوی. این تیتر تقریباً آخر است، آثار و نتایج است. یعنی شما باید ماهیّت صبر را بزنید، صبر را، کما اینکه در مقدّمه آوردید حدّ آن کجا است بزنید. چون ماهیّت آن چرایی صبر است. در مقدّمه آوردید من چرا باید صبر کنم. این ماهیّت صبر است. در متن آوردید حدّ صبر کجا است؟ این هم قلمرو صبر است. یعنی اینکه من تا کجا باید صبر کنم؟ اینها همه را باید بیاورید. اگر همهی اینها را درست بیان کنم چه نتایجی دارد؟
فرق نتیجه و پیامد
ما معمولاً در پژوهشهای خود وقتی به نتیجه فکر میکنیم، معمولاً در نتایج میمانیم. نتایج یک امتدادی به نام پیامدها دارد. فرق نتیجه و پیامد چیست؟
- پیامد را منفی میگویند.
- نه.
– پیامد اثر بیرونی آن است.
– یعنی چه؟
– یعنی ممکن است برای یک نفر باشد؟؟
– نه، نتیجه مرید است، یعنی از قبل مورد اراده قرار گرفته است، به صورت پیشینی. مثلاً میگویم شما دارید درس میخوانید. میگویم چرا شما دارید درس میخوانید؟ میگویید سال دیگر کنکور دارم و میخواهم برای کنکور قبول شوم. شما درس میخوانید تا در کنکور قبول شوید. قبولی در کنکور نتیجهی درس خواندن است. حالا که قبول شدید، همین قبولی شما یک پیامدهایی دارد. خالهی شما به پسر خالهی شما میگوید ببین این پسر خالهی تو درس خواند و قبول شد، شما هم درس بخوان. شما که درس نخواندی تا با درس خواندن شما، پسر خالهی شما را سرزنش کنند. همین که قبول میشوید پرستیژ خانوادگی شما بالا میرود. همین که شما قبول میشوید در یک رشتهای قبول میشوید که رشتهی پر درآمدی است، وضع اقتصادی خانوادهی شما عوض میشود. اینها پیامدها است، اینها نتایج نیست.
نتیجه این است که از شما قبل از کار میپرسند، نتیجه همان علّت غایی که میپرسد برای چه این کار را میکنید؟ میگوید برای فلان کار. وقتی به آن میرسید این نتیجه میشود. نتیجه از قبل اراده شده است و مرید است. پیامد نه، میتواند مرید نباشد. بعضی از پیامدها اراده میشود، بعضی از پیامدها هم اراده نمیشود. مثلاً فرض کنید به شما میگویند درس بخوان. میگویم چرا درس میخوانید؟ میگویید برای اینکه کنکور قبول شوم. قبول که میشوید این قبولی نتیجهی کار شما میشود. امّا همین که شما قبول شدید و پسر خاله قبول نشده است حسودی نسبت به شما ایجاد میشود.
- شما که درس نمیخواندید که یک عدّه به شما حسودی کنند. امّا به نحو پارادوکسیکال این پیامد کار شما است.
شما وقتی همین صبر که این صبر را… اگر شما یک مقدار منطقیتر میرفتید، یعنی با حوصله… مثلاً شما همین مفهومشناسی صبر را میآوردید و طبعاً مفاهیم را به دست میآورید. در قرآن صبر و استقامت نزدیک به همدیگر هستند. در روایات هم طبعاً همینطور است. صبر با یک مفاهیم اخلاقی دیگر هم گره میخورد، مفهوماً مثل آن نیست، مانند حلم. الآن نمیدانم که کدام یک از آنها اهم است. در واقع صبر یکی از مصادیق حلم است یا حلم یکی از مصادیق صبر است. امّا آن چیزی که الآن میفهمم این است که اینها بینسبت با هم نیستند.
شما نمیتوانید یک آدم صبور غیر حلیم باشید، یا یک آدم حلیم غیر صبور باشید. معمولاً صبورها حلیم هستند، معمولاً حلیمها صبور هستند. اگر اینطور باشد اینها مترادف هستند. یعنی شما در بحثی که دارید میکنید این مفهوم را هم بنویسید. در مفهومشناسی وارد شوید و این مفاهیم را در بیاورید.
تفکّر شخصی در موضوع و نتیجهگیری
بعد در سیرهی نبوی ورود پیدا کردید… در سیرهی نبوی که داریم میبینیم، شما دو خاطره را آوردید، یعنی دقیقاً از جنس سیره آوردید. از فرمایشات حضرت راجع به صبر آوردید. ولی آن چیزی که برای ما مهم است، مانند همین کاری که یکی از دوستان کردند که چند آیه را آوردند، بعد یک فکری کردند و گفتند آیاتی که راجع به حسادت است برای غیر مؤمنین است، آیاتی که راجع به غبطه است برای مؤمنین است. راجع به سیره هم یک فکری کنید.
نهایتاً این است که در بین ده تا، ۲۰ تا از مؤلّفهی مکارم اخلاقی ردهی صبر کجا است؟ من در مورد حسادت گفتم که حدّ حسادت اندازهی حقد مذموم نیست. در بعضی از روایتها داریم که اینطور استشمام میشود برای سطوحی از حسادت… مثلاً ورژن خانمها طوری است که یک مقدار باید حسادت داشته باشند. اگر نداشته باشند گویا سالم نیستند. امّا صبر اینطور نیست. صبر یک سطح است. یعنی از گردنههای اجتماعی ـ تاریخی است، مفهوم اجتماعی و تاریخی است. گردنههای تاریخی اسلام را پیغمبر خاتم از طریق توسعهی صبر و استقامت…
شما در نظر بگیرید در ماجرای شعب ابیطالب…حیف است که در سیرهی پیغمبر خاتم در مسئلهی صبر این ماجرا بیان نشود. در روایات ما صبر انواعی دارد؛ صبر بر طاعت داریم، صبر بر مصیبت داریم، یعنی انواع صبر وقتی میآید به شما قدرت تئوریک میدهد. یعنی ادبیات شما تکمیل شود به شما قدرت مانور تئوریک میدهد. مثلاً شما میگویید صبر بر طاعت.
شرح صدر ایمانی و شرح صدر عصیانی
ما یک مفهومی داریم که راجع به مفاهیم اخلاقی است، در شرح زیارت جامعهی کبیره معمولاً علما طرح میکنند. یک مورد به نام شرح صدر ایمانی داریم، یک مورد هم شرح صدر عصیانی داریم؛ یا شرح صدر در ایمان و شرح صدر در کفر. این شرح صدر نتیجهی صبر است. شرح صدر یعنی چه؟ زمانهی ما یک زمانهای شده است که مثلاً حاج آقای بالای منبر رفته است… خارج از کشور بوده، حاج آقا داشت صحبت میکرد، شب قدر بود. بعد ایشان گفت و به نظر من جالب هم گفت. ایشان گفت: مثلاً طرف میگوید حاج آقا صحبت خود را مختصر کنید و بفرمایید. بعد میگوید من جمع کنم و مختصر کنم که چه شود؟ که بعد چه کار کنید؟ که دوباره حرف بزنید؟ من هم دارم همین کار را میکنم، دارم حرف میزنم. با این تفاوت که من دارم آیهی قرآن میخوانم، ولی شما معلوم نیست چه حرفی میزنید!
شرح صدر در ایمان برای مواقعی است که شما از مطالب ایمانی خسته نمیشوید. خدا همهی اموات را رحمت کند، اگر پدر بزرگ من ده ساعت پشت سر هم قرآن میخواند خسته نمیشد. یعنی پای قرآن خواندن که مینشست… مگر اینکه مانعی پیش بیاید. تا مانعی پیش نمیآمد ایشان قرآن میخواند. الآن ما اینطور نیستیم، یعنی شرح صدر در ایمان نداریم، امّا شرح صدر در اسلام داریم. یعنی شما اگر یک فیلمی را نگاه میکنید… نوعاً فیلمها را در یک ساعت و نیم میسازند، ولی اگر یک فیلم جذّاب را دو ساعت بسازند ناراحت میشوید؟ نمیشوید. یعنی فیلم اگر ادامه پیدا کند ناراحت نمیشوید. ولی اگر سخنرانی حاج آقا ادامه پیدا کند ناراحت میشویم و اعتراض میکنیم!
همینطور است. یعنی شرح صدر در ایمان و شرح صدر در اسلام که قطعاً این هم فردی نیست، یعنی از فرد شروع میشود و به اجتماع میرسد. در اجتماعات سالم… مثلاً در مورد گذشته، در زمان معاصر، میگویند در یک مسجد چهار تا حاج آقا دعوت میکردیم. حاج آقای اوّلی روی منبر میرفت و بعد دومی و به همین ترتیب. الآن همان یکی را میگویند که حاج آقا یعنی شرح صدر دارد کم میشود. وقتی صبر میآید خروجی آن شرح صدر میشود؛ شرح صدر ایمانی.
شرح صدر اسلامی هم همینطور است. یعنی وقتی شما خود را… الآن ممکن است… مثلاً فرض کنید این کسانی که اهل فوتبال هستند، در اوایل ممکن است نگاه کنید و بگویید این همه دارند دنبال یک توپ میدوند! کمکم عادت میکنید، کمکم چند بازی را پشت سر هم نگاه میکنید و خسته نمیشوید! دارید شرح صدر پیدا میکنید و شما را اذیّت نمیکند. مفهوم صدر خیلی مفهوم زیبایی برای بحثهای تمدّنی است. لذا با حوصله کار کنید.
پایان
[۱]– من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۵٫
[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱۰۲، ص ۸٫
پاسخ دهید