حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه هجدهم مردادماه ۱۴۰۱، مصادف با روز یازدهم محرم الحرام، به سخنرانی با موضوع «کدام حسین (علیه السلام)؟ کدام کربلا؟» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و تسلیت به پیشگاهِ مقدّس حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَهَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خدای متعال به همهی کسانی که توفیق پیدا کردند قدمی بردارند، قلمی، کلامی، قطرهی اشکی، درهمی، در حد جابجا کردن یک نعلبکی، اجر بدهد و سایهی آن کسانی که بزرگتر هستند و زحمت کشیدند، مخصوصاً حاج آقای اهری با این روضهی وزین و مؤدّبانهشان، ان شاء الله خدای متعال همه را بر سر سفرهی باکرامتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، در دنیا و آخرت با عزّت حفظ کند، متعلّقهشان هم که به رحمت خدا رفته است و همچنین اموات شما با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور باشد، صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
بحثی را شروع کردیم که طبعاً میدانستیم به اتمام نمیرسد، ولی به اندازهای که میشود بحث را پیش میبریم تا بشود این بحث را در فرصت دیگری ادامه داد.
موضوع این بود که نقل از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مختلف و متعدد و متکاثر است، هر کسی از ظنّ خودش چیزی فهمیده است، هم پیچیدگی در رفتار حضرت زیاد است، اولاً ما نمیتوانیم همهی حرکات حضرت را تحلیل کنیم، چون بواطنی دارد که غیرقابل فهم است، مثل همین که شما روز عاشورا به صورت محسوس یک حزن مضاعفی دارید که این حزن دوباره سال بعد تجدید میشود. این موضوع با تحلیل تاریخ حل نمیشود. این یک بواطنی دارد که ما خبر نداریم. حال آیا این حزن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است که شمّهای از آن هم به ما اصابت میکند و حال ما هم متفاوت میشود، آیا آثار تکوینی خون مطهّر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، نمیدانیم چیست.
لذا تحلیل حرکت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دو جنبه ظاهری و باطنی دارد، قسمتهای باطنی آن را (آن چیزهایی که در روایات معتبر گفتهاند) شاید ما هم بفهمیم، ولی لزوماً همهی اسرار را نفرمودهاند، بنابراین ما قطعاً نمیتوانیم همهی حرکت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را تحلیل کنیم، کسی چنین ادّعایی را هم ندارد.
منتها بحث این است که بالاخره آیا به اندازهی خودمان قابل فهم هست یا نه.
در همان قسمت ظاهری آن دعوا و اختلاف و تفاوت نگاه زیاد است، بالاخره آیا حضرت قیام کردهاند یا نشستهاند یا فرار کردهاند یا نستجیربالله اشتباه محاسباتی بوده است یا میخواستهاند برای شفاعت امّت اقدام کنند یا حادثه است یا فرهنگ است یا… صدها گزارهای که قبلاً به بعضی از آنها اشاره کردهایم.
برای اینکه این مسئله تحلیل بشود که چه شد… یعنی یک حادثه استثنائی رخ داده است.
لعنت خدا بر صدام، وقتی صدام ملعون میخواست علمای شیعه را بکشد، چند موتور سوار او را بعد از نماز صبح به رگبار میبستند و فرار میکردند.
شهید صدر رضوان الله تعالی علیه که اگر صدام ملعون هیچ گناهی بجز شهادت شهید صدر نکرده بود هم جای او در انتهای جهنّم است.
شهید صدر نابغهای است که میتوانست سرنوشت جهان اسلام را به سمت خیر و برکت تغییر بدهد، صدام ملعون کمر تشیّع را شکست، ان شاء الله که خدای متعال کمر صدام و طرفداران او را بشکند.
ولی وقتی صدام ملعون شهید صدر را کشت، محل دفن شهید صدر را لو نمیداد، که بگوید شاید زندان است و شاید… یعنی زیر بار نمیرفت.
اتفاقی که در کربلا افتاده است از این لحاظ استثنائی است که از قبل اعلام کردند و پسر پیغمبر را محاصره کردند و بعد آب را قطع کردند و با الله اکبر کشتند، یعنی اینطور نبوده است که ترور کنند و فرار کنند، بعد هم همین مسیر را نسبت به ناموس رسول خدا ادامه دادند.
این تقریباً یک حرکت استثنائی از این جهت است که این میزان قرآن زیر پا گذاشته بشود و به قرآن لگد زده بشود… باید این را تحلیل کرد و در آن دقّت کرد.
کسانی که دقّت ندارند میگویند یزید شراب میخورد و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم برای ظلمستیزی قیام کردند. حتماً حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ظلمستیز هستند، ولی کوچک دیدنِ مسئله باعث میشود که نتوانیم مسئله را حل کنیم. همهی شاهان بعد از یزید ملعون هم شرابخوار بودند، ولی ائمهی ما علیهم السلام نخواستند به این شکل وارد میدان بشوند. همین باعث میشود که ما فکر کنیم که موضوع چه بوده است. نباید مسئله را ساده و یک خطی و یک بُعدی دید.
تحریف معنوی کربلا
اگر کسی فقط عزاداری کند و به این موضوع توجّه نکند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای امر به معروف قیامی فرمودهاند، برای مبارزه با ظلم قیام کردهاند، ظلم است. به قول شهید مطهری این تحریف معنوی است. در اینها که شک نیست، اما آیا فقط اینهاست؟
اینکه شما بیایید و از صد موضوع، فقط یک موضوع را برجسته کنید، تحرف معنوی است.
قدرت گرفتنِ جریانِ نفاق
دو گروه مقابل یکدیگر قرار گرفتند، یک گروه چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دوست نداشتند حرفهای منافقان را میشنیدند، اینها زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با یکدیگر دائماً در تنازع بودند، با یکدیگر مبارزه میکردند، آیات قرآن کریم هم تحذیر میفرمود. میفرمود: اگر ببینم کسی ارجاف میکند، مرجف است، حرفی میزند که دل مسلمین خالی بشود…
وقتی به دنبال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راه افتادهای کار را انجام بده…
مدام حرفهایی میزدند، این پیغمبر زودباور است، او را فریب میدهند، برای او تصمیم میسازند، ببین با چه کسانی طرف است، کانالهای خبری او را بررسی کنید… درواقع به دنبال این بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تضعیف شوند، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را عرفی ببینند کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بیدقّت نگاه میکنند، در مورد «فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی» میگویند: خب فاطمه دختر اوست! دخترِ من هم بضعهی من است! دیگر دقّت نمیکند که چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از این لفظ استفاده کردند، در چه موقعیتی از این لفظ استفاده کردند، چه رفتاری کردند، میخواستند راجع به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها چه بفرمایند. آیا همینطور «فاطِمَهُ سَیِّدَهُ نِساءِ أهلِ الجَنَّهِ» فرمودند یا میخواستند معیار بفرمایند که او ملاک است؟ عرفی نگاه میکردند.
این دو گروه دائماً با یکدیگر درگیر بودند.
وقتی ماجرای سقیفه شد، این گروه دوم قدرت پیدا کرد، وقتی این گروه قدرت پیدا کرد، آن فکری که «باید برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بمیریم» را در محاق برد و تضعیف کرد، اصلاً در همان ماههای اولیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشتند، و انصافاً نفاقِ لو رفته دیگر بیش از این نمیشود! کشتنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مانند این بود که کسی خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بکشد.
البته اینها خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را هم کشتند و بارها هم ترور کرده بودند.
ولی وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشتند، دیگر جایی برای نفاق باقی نماند، آشکارِ آشکار بود، اما آن جریانِ مسلمینی که من مدام عرض میکردم پُرجمعیت بودند و تحت تأثیر اینها بودند، چون با کانال خبریِ اینها پیش میرفتند، مگر مدینه چقدر جمعیت داشت؟ مگر آن روز چند نفر در مدینه بودند؟ اینها با کانالهای خبری مدیریت میکردند.
دائماً ما را مهندسی خبری میکنند
آیا الآن شما از متروپل خبر دارید؟ هر چه میدانید از اخبار میدانید، آیا مگر شاهد عینی از ساخت آن، تا پروانه گرفتن آن، تا فرو ریختن آن بودهاید؟ این شما هستید و این اخبار، و شما را با اخبار مدیریت میکنند، حال ممکن است راست بگویند، یا بیشتر اوقات که دروغ میگویند. کارِ کانالهای خبری، خبرگزاریها، اخبارگویان دروغ گفتن است، حال ممکن است که موردی هم پیش بیاید و راست بگویند، اما قاعده بر این است که اخبار دروغ است، یا اصل خبر دروغ است، یا اعتبار به خبر دروغ است، یا توجه به خبر دروغ است.
روزانه چند نفر با رانندگی از دنیا میروند؟ صدا و سیما هر روز اعلام نمیکند. ولی اگر سه نفر هم با کرونا از دنیا بروند صدا و سیما اعلام میکند. این بخاطر یک توجّه است، اصلاً به این موضوع هم کاری ندارم که قصد خیر است یا شر. وقتی شما از طریق آنتن صدا و سیما به موضوعی ضریب میدهید، درواقع به آن موضوع اهمیّت میدهی. کشتههای جادهای در روز چقدر است؟ آیا به اندازهی سه نفرِ کرونا نیست؟ چرا آن را اعلام نمیکنی؟ چون سیاست خبری بر این است که آن را اعلام نکند و این را اعلام کند. درواقع میخواهم بگویم که ماهیتِ اخبار «واقع» نیست، ماهیت اخبار «توجه دادن و اعتبار دادن به آن چیزی است که خبرگزاری بنا دارد به آن بپردازد»، حال اینکه آیا راست است یا دروغ است، ممکن است راست باشد.
بعنوان مثال؛ شما در دهه اول محرم ده روز راجع به ده نفر روضه میخوانید، آیا وقتی روضهی بقیه را نمیخوانید معنیِ آن این است که بیاهمیّت هستند و شجاعت و معرفت کمتری دارند؟ نه! شما به یک دلیلی، حتّی به دلیل عرفیِ سنّتیِ عادتی این کار را کنید.
لزوماً بنای خبرگزاریها بر واقعِ لخم نیست، اصلاً نمیتوانند این کار را کنند، اصلاً امکان ندارد این کار را کنند.
کتاب زندگینامهی یک عالمی را مینویسند، آیا میگویند سی سال با برادر خود که او هم عالم بوده است قهر بوده است؟ نه! هرگز نمینویسند. از کرامتهای او مینویسند و اینکه اجتهاد خود را از چه کسی گرفته است و… یعنی خوبیهای او را میگویند. نمیگویم آن خوبیها نیست، ممکن است باشد و ممکن است نباشد، اگر کتاب معتبر باشد خوبیها درست است، ولی بدیها را نمینویسند.
قاعده بر این است که در گزارش کردن، سلیقه نقش دارد.
وقتی شما از این جلسه بیرون میروید، من هفتاد دقیقه با شما صحبت کردهام، از شما میپرسند فلانی چه میگفت؟ شما یک جمله میگویید، آن جملهای که پسندیدهاید را میگویید، اصلاً من به این موضوع کار ندارم که آیا قصد شما خیر است یا قصد شما شرّ است، درواقع در حال گزینش کردن هستید. اصلاً بنای اخبار بر گزینش است. حال اگر خبرنگار تقوا نداشته باشد، که معمولاً باتقواها کم هستند، دیگر آن گزینش یا برای پول است، یا برای تقویتِ یک جناح سیاسی است، یا برای تقویتِ یک جبههی فکری است.
یعنی باید خیلی به اخبار دقّت کرد، خیلی از اوقات حبّ و بغضهای ما بر اساس گزارشهایی است که هنوز نمیدانیم واقع چیست، خیلی از این دعواهایی که بین ما هست همینطور است، و رسانههای خارجی هم از همین جهل خبری ما و نوع تعامل ما با رسانهها استفاده میکنند و فضای فکری ما را خراب میکنند، میداند که چطور باید بزک کند که یک نقل و خبری بین ما بپیچد، یعنی درواقع دائماً ما را مهندسی خبری میکنند. این اتفاق دائماً بصورت مثبت و منفی در حال رخ دادن است.
مهندسی خبری در موضوع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
در موضوع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم همینطور بوده است، آن جریان آنقدر مهندسی میکردند که بدنه باور میکرد، لذا نگویید که چطور وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشتند هنوز بدنهی طرفداران منافق نبودند. آنها منافق نبودند، تحت تأثیر آن حرفها بودند. سران منافق بودند ولی بدنه تحت تأثیر بودند.
بدنه نمیداند، بدنه در حال زندگی کردن در روستای خود بود، به او گفته بودند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با مرگ طبیعی از دنیا رفتند.
همه که محقق نیستند که بروند اسناد معارض را نگاه کنند، تحت تأثیر آنها هستند و قبول میکنند.
وقتی «معیار انسانی معصوم» را حذف کردند
جریانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مطلق نمیدید به قدرت رسید، شاخص سوم ایجاد کرد که خودش بود، و گفت دیگر حق ندارید احادیثی که در زمان دو خلیفه اول گفته نشده است را بگویید. وقتی مردم گفتند اینها کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، گفتند: کلام پیامبر باشد! از فیلتر اینها نگذشته است!
بعد این موضوع مدام تقویت شد.
اینها در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مدام در حال تنازع با یکدیگر بودند، وقتی عمر گفت که «درد غلبه کرده است و معلوم نیست میخواهد چه بگوید»، در همان خانه اختلاف شد. همهی کسانی که آن ماجرا را نقل کردهاند، این اختلاف را گفتهاند که دو گروه در خانهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با هم دعوا کردند. عدهای میگفتند که بگذارید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمایش خود را بفرمایند تا مکتوب کنیم، عدهی دیگری میگفتند نعوذبالله چرند است. با هم بحث کردند.
چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از معیار بودن افتاده است، اصل این است که بگویند «یا رسول الله! شما بفرمایید که ما چه بگوییم»، اما وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از معیار بودن افتادند اختلاف شد، تفرقه شد، دعوا شد. این مسلّم است که اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از میان برداری دعوا میشود.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «جَعَلَ اللهُ طاعَتَنا نظاماً لِلملَّهِ و اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرَْقَهِ»[۴] خدای متعال امامت ما را برای اینکه بین مسلمین وحدت بشود و تفرّق پیش نیاید قرار داد.
درواقع خدای متعال میگوید «اتفاق امّت، عدم افتراق امّت، منوط به معیارِ انسانیِ معصوم است»، حال کسی میگوید من این را نمیخواهم، کار دیگری بگویید که ما با هم تفرّق نکنیم!
علّت عدم تفرّق را گرفتهای و بعد میگویی کاری کن که تفرّق نکنیم؟ مسلّماً تفرّق میشود.
امروز هم اگر ما بخواهیم وحدت و اتفاق نظر پیش بیاید، ولو نخواهند امامت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را بپذیرند، اقل آن «محبّتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین» است، اگر از این پایینتر بیاییم هیچ اتفاقی نمیافتد. قبلاً هم توضیح دادهام، اگر همهی شیعیان هم شهید بشوند، باز هم اینها با یکدیگر دعوای جدّی دارند، کمااینکه الآن هم همینطور است.
اصلاً تفرق خاصیّتِ حذفِ معیارِ معصوم است، اگر معیار معصوم را حذف کنی تفرّق میشود. بعد حذف میکند و میگوید کار دیگری کنیم. نمیشود. راه دیگری ندارد. داروی جایگزین ندارد.
آن جریانی که بر سر کار آمده بود و قوّت گرفته بود «معیار انسانی معصوم» را حذف کرده بود، مدام در امّت افتراق شد، از همان روز اول کشتار شد، مسلمین را بعنوان کافر کشتند، بالاتر از این حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشتند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در عسرت کامل قرار گرفتند.
این جریان گفت: اسلام این چیزی است که من میگویم، اسلام آن چیزی است که پیغمبر پُر از نقص است، این اسلام است!
آیا تفرّق تمام شد؟ نه.
زمان خلیفه دوم آنقدر تفرّق بود، زمانی مفصل به این موضوع پرداختهام، خلیفه دوم مجبور شد اواخر عمر خود یک سخنرانی کند و از ترس افتراق امّت جانشین تعیین نکرد.
چرا خلیفه دوم مستقیم جانشین تعیین نکرد؟ چون کسی قبول نمیکرد! چون در امّت تفرّق صورت گرفته بود. چون منتظر بودند او بمیرد. اختلاف شده بود.
وقتی خلیفه دوم ترور شد، قدری فضای افکار عمومی تلطیف شد، بالاخره بالاتشبیه، تشبیه من معکوس است، به شهید بهشتی رضوان الله تعالی علیه فحش میدادند، وقتی ایشان شهید شدند عدهای شروع کردند به گریه کردن! آدمها احساسی هستند.
خلیفه دوم جرأت نکرد خلیفه تعیین کند، با اینکه او را تحت فشار قرار دادند، گفتند کار خیلی خطرناک است، منتها وقتی ترور شد قدری فضا تلطیف شد و توانست شورایی تشکیل بدهد، که خروجی آن شورا معلوم باشد، ولی ظاهر آن شورا باشد. ولی باز هم آن کسی که با یک پولتیک بر سر کار آورد، کار به جایی رسید که چهل روز یا بیشتر خانه حاکم مسلمین محاصره شد!
این یعنی چه؟ این یعنی افتراق!
خلیفه سوم این همه پول و امکانات به معاویه داده بود که شامات و ثغور و مرزها را حفظ کند، اگر هر اندازه آرام هم میآمدند میتوانستند در این چهل روز خود را به مدینه برسانند، معاویه نخواست بیاید. این برای تفرّق است.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «جَعَلَ اللهُ طاعَتَنا نظاماً لِلملَّهِ و اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرَْقَهِ» خدای متعال امامت ما را برای اینکه بین مسلمین وحدت بشود و تفرّق پیش نیاید قرار داد.
باید به سراغ معصوم بروید، به سراغ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا نَفسُ رسول الله که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، غیر از این تفرّق پیش میآید.
کاری به این موضوع ندارم که در این طرف گفتند که شیعیان عثمان را کشتند، اصلاً شیعیان کشتند، اصلاً یهودیان شیعیان را فریب دادند تا عثمان را بکشند، اما در آن چهل روزی که عثمان محاصره بود، بقیه کجا بودند؟ اصحاب پیامبر کجا هستند؟ معاویه که در صفین با صد و بیست هزار نفر آمده است، چهل روز وقت داشته است، مگر نمیگویید عثمان خلیفه رسول خداست؟
مثلاً فرض بفرمایید به ما بگویند امام زمان ارواحنا فداه هزار کیلومتر دورتر از ما در محاصره است، آیا ما همینطور بیتفاوت مینشینیم؟
کربلا هم که کربلا بود و تحت تأثیر این حرفهاست، باز هم عدّهای آمدند!
برای عثمان حتّی دویست نفر هم دور منزل او نیامدند، با اینکه او در مدینه بود!
اصلاً فرض میکنیم که شیعیان تحت تأثیر یهود محاصره کردند، مابقی مردم کجا بودند؟ خودِ همین یعنی تفرقه و تفرّق.
هر چه بین یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تشتت شد، روزی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ترور شدند سی هزار نفر در نُخَیله آماده بودند.
آیا دویست نفر برای عثمان آمدند؟ امّت از بین رفتهاند! آن موردی که موجب وحدت امّت میشود را گرفتهای، اگر خودت هم به عسرت بیفتی… وقتی گیر میکرد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواست که با مردم صحبت کنند.
خلیفه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از شهر بیرون کرده بود و گفته بود اگر تو در شهر باشی فتنه میشود و کسی حرف مرا گوش نمیدهد! یعنی درواقع حق شهروندی را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گرفته بود. گفته بود تو در باغهای مدینهات زندگی کن. بعد گیر میکرد و میگفت: علی را صدا بزنید تا اینها را آرام کند!
چرا خودش نمیتوانست آرام کند؟ چون امامت معصوم باعث جلوگیری از اختلاف میشود.
وقتی عثمان محاصره شد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چند مرتبه تلاش کردند، دیگر کار از کار گذشت…
در دوره خلیفه سوم فتوحات خیلی زیادی داریم، خیلی پول درآوردند، آن همه پول، آن همه لشگر فاتحان کجا بودند؟ از هر کجای جهان اسلام که میخواست لشگر بیاید، میتوانست به مدینه بیاید، مگر چند نفر آدم در مدینه بود که میخواستند خانهی عثمان را محاصره کنند.
خودشان هم شکست خوردند.
چند سالی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر سر کار آمدند، خیلی به اینها فشار آمد، چون آن جریانی که بیست و پنج سال حاکم بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را خطاکار میدید، حالا دیدند یک نفری آمد…
اگر شما با این نگاهی که بنده عرض کردم، نهج البلاغه یا کلمات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینید خواهید یافت که یکی از کارویژههای اصلی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «اعاده حیثیت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم» است. «فَتَأَسَّ بِنَبِیِّکَ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ»[۵] به سراغ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بروید، مسائل را با همان شاخص زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حل میکردند، توزیع غنائم و ثروت بیت المال با رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم. وقتی نهروانیها مخالفت میکردند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ابن عباس فرمودند: این آیات را بخوان و بگو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به این آیه چنین عمل کردند، این آیا را بخوان و بگو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به این آیه چنان عمل کردند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ترور شدند، بالاخره اینها بیست و پنج سال مستحکم حاکم شده بودند، بعد کار اینها به شهوات و غرایز نزدیک بود.
چون اینها روی شهوات برنامهریزی کرده بودند.
عثمان گفت: چقدر این مردم گیر میدهند و هر روز میخواهند ما را نهی از منکر کنند، عبدالله بن عمر گفت: باب فتوحات را در سمتی باز کن، هم پول دارد، هم اینها ساکت میشوند! هم کنیز هست، هم پارچهی زربافت هست، هم غنیمت هست، جهاد در راه خدا هم هست، دین و دنیاست! در اینصورت از تو فارغ میشوند.
ولی با مسکّن نمیشود جامعه را به وحدت رساند، در نهایت هم ریختند و او را کشتند و نگذاشتند او را در قبرستان مسلمین دفن کنند.
خون به جگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کردند ولی وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کشته شدند همه یکصدا میدانستند غلط رفتهاند که کمکاری کردهاند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خطبه خواندند و همه گریه میکردند.
در همان کوفه، وقتی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه سخنرانی میکردند همه گریه میکردند، عدّهای ناصبی بودند ولی بقیه گریه میکردند.
آن زمان را هم کنار بگذارید.
وقتی قدری از موضوع فاصله بگیریم، صد سال دیگر، دویست سال دیگر که نه چیزی از ترامپ ملعون مانده است و نه چیزی از شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه، اگر آنوقت بررسی کنند، ممکن است شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه هنوز یک اسطوره باقی مانده باشند، و دیگر نامی از آن ملعون نبرند. وقتی فاصله بگیرد خیلی چیزها معلوم میشود.
وقتی آن جریان اصلی پیش میرفت، خودش را اسلام معرّفی میکرد. به جنگهای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رسید. تقریباً همهی اصحاب بدر که زنده مانده بودند در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، یعنی قدیمیهای مسلمانی که از مجاهدان اولیه هستند، سابقهداران جهاد در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند.
معاویه به پسردایی خود گفت: چرا تو با من نیستی؟ گفت: برای اینکه «خَرَجَ مَعَ عَلِیٍّ کُلُّ صَوَّامٍ قَوَّامٍ مُهَاجِرِیٍّ وَ أَنْصَارِیٍّ»[۶] هرچه آدم حسابی و اهل عبادت است در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، هرچه پدرسوختهی حرامزادهی ابناء منافقین و ابناء طلقاء و ابناء عطتقاء در سپاه تو هستند.
انتخاب در جنگ بین فواحش و هیئتیها خیلی راحت است، ولی در آنجا باز هم آسان نبود، برای اینکه بیست و پنج سال تقویت شده بود، وگرنه پسردایی معاویه که «مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی حُذَیْفَه» نام داشت گفت که وضع خیلی روشن است! شما قابل قیاس با یکدیگر نیستید، حق خیلی روشن است. ولی حق برای همه روشن نبود، چرا؟ برای اینکه وقتی اینها قدرت داشتند…
تلاش برای انحراف اسلام!
این کتاب «الأخبار الموفقیات» است که برای «زُبیر بن بَکّار» است که سال ۲۵۶ مُرده است، خود «زبیر بن بکار» ناصبی است، میگوید: «سلیمان بن عبدالملک» ولیعهد بود و به مکه و مدینه آمده بود، به پسر عثمان گفت که در اینجا چه دارید؟ گفت چیزهایی از انصار داریم.
البته منظور از «انصار» این نیست که من حرفهای خوب در مورد اهل مدینه بزنم، چون در آن گفتهایم «مَا صَنَعُوا بِالشَّهِیدِ الْمَظْلُومِ مِنْ خُذْلانِهِ»[۷] به اهل مدینه گفتهایم که چطور ما را خفیف کردند و عثمان کشته شد و از او دفاع نکردند، اما بالاخره اسمشان هست، بایکوت نکردهایم، آوردهایم و گفتهایم که در اینجا خلیفه را یاری نکردهاند.
گفت: اینها را میخواهیم چه کنیم؟ باید استعلام بگیرم تا ببینم آیا میشود اسم اینها را آورد یا نه، همه را آتش بزنید، از پدرم «عبدالملک» اجازه میگیرم، اگر اجازه داد میآیم.
به پدر خود رجوع کرد و گفت: اخباری در مدینه هست، ببین آیا اینها لازم است؟
عبدالملک گفت: ما به اینها چکار داریم؟ شامیها هیچ چیزی را نمیدانند، حال به آنها بگوییم انصار که بودند و به عثمان ظلم کردند؟ اصلاً چکار دارید که اسم کسانی را میآورید که نمیشناسند؟ رها کنید.
گفت: من هم به همین جهت دستور دادم همه را از بین ببرند.
عبدالملک گفت: کار خوبی کردی!
اینها برای حدود ۱۵ سال بعد از کربلاست. یا کتمان و یا از آن طرف…
میگوید به حاکم مکه «خالد بن عبدالله قسری» لعنت الله علیه گفتم: لطفا پروژهای برای مدرسه ما تعریف میکنید که سودی هم برای ما داشته باشد؟ پرسید: چه دارید؟ گفتیم: سیره داریم، میتوانم راجع به عمر و عثمان و علی بنویسم. پرسید: از علی هم داری؟ گفتم: بله! بنویسم؟ گفت: نه! مگر اینکه چیزی بنویسی که هر کسی خواند بگوید جای او در انتهای جهنّم است.
یعنی هم تحریف و هم کتمان!
تلاش برای اینکه آن جریانِ منحرفِ تحتِ تأثیرِ منافقان آهسته آهسته به اسلام اصلی تبدیل بشود، و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواستند بفرمایند که اسلام این نیست، نخواستند بفرمایند که نماز بخوانید، نخواستند بفرمایند یزید ملعون شراب میخورد… هم شرابخواری بد است، هم فسق علنی بد است، هم نماز خیلی مهم است، اما اصلِ دین نیست.
مانند این است که این جلسه به یک حسینیهی دیگری منتقل شود، بعد شما در مورد پارچههای سیاه اینجا بحث کنید!
اصل اسلام نیست، او میگوید یزید شراب میخورد و نماز او اول وقت نیست!
مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه اینطور میفرمودند: به بهائیها چکار دارید؟ اگر شاه برود بهائیت هم میرود.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میفرمودند اصل دین نیست! «عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَم»،[۸] با این کاری که یزید را آوردهاند به دنبال این هستند که آن اسلام منحرفی که رئوس آن منافقین هستند به اسلام تبدیل بشود و در هیچ کجا هم صدایی بلند نشود که شاید این هم اسلام باشد.
میخواستند هیمنه ایجاد کنند و بگوید اسلام این است، و اگر اسلام این بود، یعنی پیروزی کاملِ منافقین.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواستند بفرمایند اسلام آن نیست، شاید یک اسلام دیگری هم باشد.
حق را بدانیم و به وظیفهی خود عمل کنیم
کلمه «اهل سنّت و جماعت» چه زمانی بوجود آمد؟
عموم مردم اهل سنّت جزو مظلومترین و مستضعفترین مردم عالم هستند، صد برابرِ بیشتر از ما به اینها اجحاف شده است، چون ما حداقل بیشتر بر سر سفرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم، آنها که اصلاً خبر ندارند. حال اگر شما هم بفرمایید بزرگوار! عظیم الشّأن! نماز شب میخوانی، زکات میدهی، دیندار هستی، آن امامی که تو فکر میکنی امام است مثلاً منافق است، در اینصورت ناراحت میشود و سخت قبول میکند، انگار کسی بیاید و در مورد ائمه شما اینطور بگوید.
اینها از این جهت خیلی مظلوم هستند، یعنی اگر ما شیعیان و خدا از سر تقصیرات آن منافقان بگذریم، اینها روز قیامت از سر تقصیر آن منافقان نخواهند گذشت، چون نمیداند، برای او باورنکردنی است، برای همین ما اصلاً با اهل سنّت دعوا نداریم، ما با سنّی دعوا نداریم.
ما با عالمی بحث داریم که معاند است و حق را زیر پای خود میگذارد، منتها اصلاً با عوام اهل سنّت کاری نداریم، بلکه جای دلسوزی دارد، از نظر ما مهمترین دیکتاتوری رسانهای دنیا بر علیه اینها اتفاق افتاده است. آنها نمیدانند، به آنها سیاه را بجای سفید دادهاند و اینها هم خیال میکنند سفید است، بعد از مدّتی دیگر سفید میبیند.
ما با اینها اصلاً دعوایی نداریم، ما نسبت به اینها بغضی نداریم، احساس دلسوزی داریم، برای اینها دعا میکنیم که روزی حق برایشان روشن بشود، اما دعوا نداریم.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میخواستند بفهمانند که اسلام آن نیست.
«جماعت» چه زمانی بوجود آمد؟ از زمانی که معاویه بعد از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه حاکم کل مسلمین شد و «عام الجماعه» شد.
«سنّت و جماعت» چه زمانی بوجود آمد؟
وقتی من به شما عرض میکنم بسیاری از اوقات سنّت پیغمبر زیر پای سنّت کس دیگری رفت، «سنّت و جماعت» زمان متوکّل بوجود آمد. ریشهی فکری این آقایان از نواصب گرفته شده است، منتها با تلاش ائمه علیهم السلام به مرور ریزش کرده است، نواصب با نفاق روی خودشان پرده انداختند و گفتند که ما محبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم تلاش کردند و مدام از بدنهی اینها در طول قرون ریزش کرده است، حال دیگر عموم اینها دیگر اصلاً دشمن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیستند، البته پیرو هم نیستند، ولی دیگر دشمن نیستند، این هم برای تلاش ائمه علیهم السلام است، ما هم باید با اینها روی همین خط محبّت پیش برویم، روی همین چیزی که همه مسلّم میدانند، امروز در دنیا کسی نیست که حرف قابل دفاعی بزند، در حالی که بگوید من اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دوست ندارم، بلکه آنهایی هم که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دوست ندارند با نفاق میگویند که ما اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دوست داریم! یعنی ما گروههایی از علمای اهل سنّت داریم که فریاد میزنند از نصبِ پنهان! یعنی دشمنیِ مخفی با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین. میگویند عدّهای هستند که دشمن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند و در میانِ ما «نفوذی» هستند!
حال شما ببینید که آیا «لعن علنی» به نفع حق هست یا نه. به نفع حق نیست. فقط کسی را که از حق خبر ندارد را تحریک میکند که به آن سمت باطل برود، چون بدبین میشود. پردهدری کردن، توهین کردن (نه نقد کردن)، فحاشی کردن، فقط به نفع این است که آن آدمی که محب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است و خبر ندارد که چه بلایی بر سر آن چیزهایی که به او گفتهاند آمده است، وقتی این آدم با این طرف دشمن بشود به آن طرف متمایل شود.
ما همیشه در طول تاریخ شیعیانی داشتهایم که گل به خودی میزدند. یعنی اصلاً تبلیغ نمیکند، آنجایی هم که تبلیغ میکند درواقع در حالِ هُل دادن به دیگران است! یعنی درواقع ضدّتبلیغ است.
ریشهی فکری این برادران از نواصب گرفته شده است، ائمه علیهم السلام تلاش بسیار زیادی کردند که اینها را از آن دشمنی محض جدا کنند که به این وسط بیایند و حداقل محب شوند.
واقعاً محب هستند، اگر شما به خیلی از این کشورها بروید، بدنهی اجتماع از اهل سنّت محبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند، پیرو نیستند، هر کسی که میگوید پیرو اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند دروغ میگوید، اگر پیرو بودند که کار تمام بود.
شما نگاه کنید از کجا شروع کردهاند، باید شاکر باشید، این زحمتِ ائمه علیهم السلام است، بخاطر کمبود وقت نمیتوانم جزئیات این موضوع را بگویم.
این عجیب است که ما تلاش میکنیم دوباره اینها را از «محبّت» به سمت «بغض» ببریم! نباید اینها را تحریک کرد. اگر هیچ چیزی نگوییم تبلیغ بهتری از این است که فحش بدهیم، چون فحش دادن یعنی «دوباره به سمت باطل برو».
بدنهی مسلمین امروز برای متوکل جان میدهند، نمیدانند چه خبر است، ما مدام به اینها سند میدهیم.
بر طبق ادعای بعضی، روز اول، «اهل سنّت» چه زمانی شروع شد؟ از آنجایی که در جنگ بین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و معاویه عقب نشستند، یعنی به یک نقلی خاذلان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «اهل سنّت» شدند، مانند «سعد بن ابی وقاص» و «محمد بن مسلمه» و… این واضح است که اینها محبّانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبودند، پدرجدّ این تفکّر اصلاً محبِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبوده است، بلکه امروز معاویه و امثال معاویه را هم مسلمان میدانند، یعنی پدرجدّ این تفکّر یا نواصب بودند و یا خاذلان.
ائمه ما علیهم السلام خیلی تلاش کردند که از بدنهی اینها ریزش صورت بگیرد، الآن ریزشِ نود و هشت درصدی کرده است، از آن بغض به سمت محبّت آمدهاند و وسط ایستادهاند. وظیفهی ما این است که یا اینها را به سمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین سوق بدهیم و یا اجازه ندهیم عقب بروند، منتها مشکل ما این است که باید روشنگری کنیم، چون یک قُلیهایی هستند که مدام گل به خودی میزنند.
در ابتدا ما خودمان باید بدانیم که حق چیست، اتفاقاً اگر حق را بدانیم بیشتر به این موضوع توجّه میکنیم که به وظیفهی خودمان عمل کنیم.
روضه و توسّل به اسرای کربلا
روضهی امروز به نوعی از روضهی دیروز شاید سختتر است، انسان واقعاً نمیداند که از کجا بگوید…
بیایید با هم سیر مختصری کنیم، وقتی دیروز غروب شد، «تَسَابَقَ اَلْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُیُوتِ آلِ اَلرَّسُولِ وَ قُرَّهِ عَیْنِ اَلْبَتُولِ»[۹] با هم مسابقه دادند… علّتِ مسابقه این بود که این طرف سی هزار حرامی بودند، اما آن طرف که آنقدر وسیله برای غارت نبود… برای همین عجله داشتند… آدمی که عجله دارد نمیگوید خودت دستبندت را باز کن، چون بعدی میرسد… سی هزار حرامی هستند، مگر آنجا چند دختربچه بود؟…
«تَسَابَقَ اَلْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُیُوتِ آلِ اَلرَّسُولِ وَ قُرَّهِ عَیْنِ اَلْبَتُولِ»… آنقدر عجله داشتند… اسب بر حسب عادت کسی را لگد نمیزند، باید چشمهای اسب را ببندند و سوار هم عجول باشد…
دختربچههایی جلوی خیمهها…
خیمهها را سوزاندند…
خیلی از جاها را نمیشود گفت، من چه بگویم؟…
وقتی با موتور کیف میقاپند، چون سرعت دارد، اگر آن بانو کیف را نگه دارد نقشِ زمین میشود، سطح اتکاء اسب با موتور تفاوت دارد، اسب کاملاً تعادل دارد، وقتی با آن سرعت و وزن حمله میکردند، دست به سمت هر چادری که میرفت، آن باحیاء چادر را نگه میداشت، روی زمین کشیده میشدند… فکر نکنید که خانمها تیر نخوردند، اینها در غارتی که صورت گرفت بدتر از تیر خوردن شدند، حتّی یک نفر هم سالم نمانده بودند… خیمهها را آتش زدند…
این بانوان که قبل از این تجربهی ترسیدن نداشتند، مخدّراتِ حرم هستند، با چند محرم به جایی میرفتند، تنها به جایی نمیرفتند…
دیدهاید وقتی شب میخواهید بخوابید، اگر فرزندتان یک اتاق جدایی داشته باشد، وقتی چراغ را خاموش میکنید، خیلی از شبها، بچه در داخلِ خانهای که در قفل است و پدر و مادر هستند مشوّش میشود؛ دخترهای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با پای برهنه در بیابان… شب… از پشت سر نگرانِ تعدّیِ دشمنان… پیش رو هم گرگهای بیابان… به کجا رفتند…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها چقدر گشتهاند که اینها را یک به یک… هر یک را که سالم پیدا میکردند یا نیمهجان پیدا میکردند چقدر خوشحال میشدند… گاهی هم به کنار بوتهی خاری میرفتند و دو نفر را پیدا میکردند و میدیدند آنها از ترس دست به گردن یکدیگر انداختهاند، یا از شدّت جراحت و یا از شدّت ترس شدید از دنیا رفتهاند…
اینها را با سختی بسیار زیادی جمع کردند…
«سُبِیَ اَهلُکَ کَالعَبِیدِ وَ صُفِدُوا بِالحَدیِدِ»… از راه دور که نمیشود این دخترها را با زنجیر بست، باید آنقدر نزدیک میشد… این بزرگواران که تجربهی چنین چیزی را نداشتند که حرامزادهها اینقدر نزدیک بشوند که دست اینها را با زنجیر ببندند…
مرحوم کاظمی میگوید که اگر حال اینها را نگاه میکردی، از سکوتشان بین این حرامیها، و اشک جاریشان که از حیای اینها بود، میفهمیدی که اینها در چه فشار روحی هستند…
امروز تازه زخم دل اینها را تازه کردند، کشتههای خودشان را دفن کردند… این بچهها میبینند… «سُبِیَ اَهلُکَ کَالعَبِیدِ وَ صُفِدُوا بِالحَدیِدِ»… دستها به گردنها بسته… چطور اینها را سوار مرکب کردند… روی شترهای برهنه… اینها نمیتوانستند روی این شترها بنشینند…
وقتی لیله المبیت تمام شد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فاطمیات را از مکه به مدینه میآوردند، «ابوواقد» بلدِ راه بود، مسلمان هم نبود، پول گرفته بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با این بانوان، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها، حضرت فاطمه بنت عبدالمطلب سلام الله علیها را به مدینه بیاورند. آن بلدِ راه میترسید که ابوسفیان ملعون و لشگر راه برسند، برای همین سرعت میدادند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: آرام! بانو نشسته است…
جایی هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حال بردن خانمها بودند، دید خواستند سرعت شترها را کمی زیاد کنند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: در حال حمل کردن شکستنی هستی!
اما اینجا… این بانوان را در چه حالتی روی شتر برهنه نشاندند… این بانوان نمیتوانستند آن بالا بند بشوند، همینطور هم ماندنِ روی شترِ بیجهاز سخت است، ولی حرامزادهها برای اینکه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم انتقام بگیرند، وقتی این بانوان را به سختی سوار کردند… این بانوان همه داغدار بودند، آنقدر داغ روی داغ دیده بودند، دلها آب شده است، آوردند و اینها را از کنار قتلگاه عبور دادند و دوباره این بانوان مانند برگ خزان روی زمین ریختند…
شاعری میگوید: اینجا امام سجّاد علیه السلام در حال رد شدن بودند… الهی برای شما بمیرم! اگر کسی فقط به این موضوع فکر کند، اگر کسی صدای استغاثهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را بشنود و حضرت را یاری نکند که جهنّمی است، باید طوری در بر بدن مبارک حضرت زین العابدین صلوات الله علیه مستولی شده باشد که مسقط تکلیفِ جهاد و کمک و نصرتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد، اگر یک دست انسان جدا بشود، هنوز تکلیف از او ساقط نیست و باید برود و دفاع کند، با یک پا باید برود و دفاع کند، فقط خدا میداند که چه دردی بر بدن مبارک حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بوده است که وقتی صدای استغاثهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را میشنوند و به سختی تا جلوی خیمه میآیند، ایشان را برمیگردانند، یعنی درد به قدری مستولی است که تکلیف از حضرت سجّاد علیه السلام برداشته شده است، اصلاً لازم نبود حضرت سجّاد سلام الله علیه را به زنجیر ببندند…
آن شاعر میگوید: وقتی در حال رد شدن بودند، حضرت سجّاد علیه السلام نگاهی به این کشتهها کردند و فرمودند: دلم اینجاست ولی باید علی رغم میل خود بروم! با اشاره و اشک نگاهی کردند… اگر حضرت بیتابی میکردند که این بچهها جان میدادند…
یکی از مظلومیتهای حضرت زین العابدین صلوات الله علیه این است که هم شب عاشورا با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وداع نکردند، هم روز عاشورا وداع نکردند، هم روزی که از کربلا بیرون میرفتند…
حضرت سجّاد علیه السلام امامِ این کاروان بودند، این بچهها تمام شده بودند…
حضرت سجّاد علیه السلام با یک دلِ سوختهای… چون چاره نیست…
حضرت زین العابدین صلوات الله علیه شبیه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، در عبادت، در عسرت هجوم به ناموس، در این موضوع هم شبیه هستند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالای قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشسته بودند، ولی باید تا صبح چهل صورت قبر درست میکردند، همینطور که در حال نگاه کردند بودند، رو کردند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و عرض کردند که «اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ اِبْنَتِکَ»[۱۰] یا رسول الله! از طرف خودم و دخترت به شما سلام میکنم، «قَلَّ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی» صبرم کم شده است…
آدمی که صبرش کم بشود یعنی بیتاب است و گویی نمیتواند تحمّل کند…
«وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی» دیگر نمیتوانم روی پای خود بایستم…
بعد نگاهی به قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کردند، یک گله کردند و یک اعتذار… اینطور عرض کردند: «سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا»[۱۱] خیلی زود تو را از من گرفتند… بعد اعتذار کردند، خودت فرمودی که باید این قبر مخفی باشد، باید تا صبح چهل صورت قبر بِکَنَم… فرمودند: «لَوْ لَا غَلَبَهُ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا» اگر اینها به ما مستولی نشده بودند «لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً» من سرم را روی قبر تو میگذاشتم تا از این دنیا بروم…
آنجا هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: چون چاره نیست…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] خطبه فدکیه
[۵] نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰ (فَتَأَسَّ بِنَبِیِّکَ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ، فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَهً لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى، وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّی بِنَبِیِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ؛ قَضَمَ الدُّنْیَا قَضْماً وَ لَمْ یُعِرْهَا طَرْفاً، أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْیَا کَشْحاً وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْیَا بَطْناً. عُرِضَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا، فَأَبَى أَنْ یَقْبَلَهَا؛ وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَیْئاً فَأَبْغَضَهُ، وَ حَقَّرَ شَیْئاً فَحَقَّرَهُ، وَ صَغَّرَ شَیْئاً فَصَغَّرَهُ؛ وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ فِینَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ تَعْظِیمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، لَکَفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ وَ مُحَادَّهً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ.)
[۶] اختیار معرفه الرجال (رجال الکشی) ، جلد ۱ ، صفحه ۷۰ (وَ أَخْبَرَنِی بَعْضُ رُوَاهِ اَلْعَامَّهِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ ، قَالَ حَدَّثَنِی رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ ، قَالَ: کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی حُذَیْفَهَ عَنْ ابْنِ عُتْبَهَ بْنِ رَبِیعَهَ مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) وَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْیَاعِهِ، وَ کَانَ اِبْنُ خَالِ مُعَاوِیَهَ ، وَ کَانَ رَجُلاً مِنْ خِیَارِ اَلْمُسْلِمِینَ ، فَلَمَّا تُوُفِّیَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) أَخَذَهُ مُعَاوِیَهُ وَ أَرَادَ قَتْلَهُ فَحَبَسَهُ فِی اَلسِّجْنِ دَهْراً، ثُمَّ قَالَ مُعَاوِیَهُ ذَاتَ یَوْمٍ أَ لاَ نُرْسِلُ إِلَى هَذَا اَلسَّفِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حُذَیْفَهَ فَنُبَکِّتَهُ وَ نُخْبِرَهُ بِضَلاَلِهِ وَ نَأْمُرَهُ أَنْ یَقُومَ فَیَسُبَّ عَلِیّاً قَالُوا نَعَمْ. فَبَعَثَ إِلَیْهِ مُعَاوِیَهُ فَأَخْرَجَهُ مِنَ اَلسِّجْنِ، فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَهُ یَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِی حُذَیْفَهَ أَ لَمْ یَأْنِ لَکَ أَنْ تُبْصِرَ مَا کُنْتَ عَلَیْهِ مِنَ اَلضَّلاَلَهِ بِنُصْرَتِکَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ اَلْکَذَّابَ، أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ عُثْمَانَ قُتِلَ مَظْلُوماً وَ أَنَّ عَائِشَهَ وَ طَلْحَهَ وَ اَلزُّبَیْرَ خَرَجُوا یَطْلُبُونَ بِدَمِهِ، وَ أَنَّ عَلِیّاً هُوَ اَلَّذِی دَسَّ فِی قَتْلِهِ، وَ نَحْنُ اَلْیَوْمَ نَطْلُبُ بِدَمِهِ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی حُذَیْفَهَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ أَنِّی أَمَسُّ اَلْقَوْمِ بِکَ رَحِماً وَ أَعْرَفُهُمْ بِکَ، قَالَ أَجَلْ، قَالَ فَوَ اَللَّهِ اَلَّذِی لاَ إِلَهَ غَیْرُهُ مَا أَعْلَمُ أَحَداً أَشْرَکَ فِی دَمِ عُثْمَانَ وَ أَلَّبَ عَلَیْهِ غَیْرُکَ، لِمَا اِسْتَعْمَلَکَ وَ مَنْ کَانَ مِثْلَکَ، فَسَأَلَهُ اَلْمُهَاجِرُونَ وَ اَلْأَنْصَارُ أَنْ یَعْزِلَکَ فَأَبَى، فَفَعَلُوا بِهِ مَا بَلَغَکَ، وَ وَ اَللَّهِ مَا أَحَدٌ اِشْتَرَکَ فِی قَتْلِهِ بَدْئِیّاً وَ أَخِیراً إِلاَّ طَلْحَهُ وَ اَلزُّبَیْرُ وَ عَائِشَهُ ، فَهُمُ اَلَّذِینَ شَهِدُوا عَلَیْهِ بِالْعَظِیمَهِ وَ أَلَّبُوا عَلَیْهِ اَلنَّاسَ، وَ شَرِکَهُمْ فِی ذَلِکَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَ اِبْنُ مَسْعُودٍ وَ عَمَّارٌ وَ اَلْأَنْصَارُ جَمِیعاً، قَالَ قَدْ کَانَ ذَاکَ قَالَ وَ اَللَّهِ إِنِّی لَأَشْهَدُ أَنَّکَ مُنْذُ عَرَفْتُکَ فِی اَلْجَاهِلِیَّهِ وَ اَلْإِسْلاَمِ لَعَلَى خُلُقٍ وَاحِدٍ مَا زَادَ اَلْإِسْلاَمُ فِیکَ قَلِیلاً وَ لاَ کَثِیراً، وَ أَنَّ عَلامَهَ ذَلِکَ فِیکَ لَبَیِّنَهٌ، تَلُومُنِی عَلَى حُبِّی عَلِیّاً ! خَرَجَ مَعَ عَلِیٍّ کُلُّ صَوَّامٍ قَوَّامٍ مُهَاجِرِیٍّ وَ أَنْصَارِیٍّ، وَ خَرَجَ مَعَکَ أَبْنَاءُ اَلْمُنَافِقِینَ وَ اَلطُّلَقَاءُ وَ اَلْعُتَقَاءُ خَدَعْتَهُمْ عَنْ دِینِهِمْ وَ خَدَعُوکَ عَنْ دُنْیَاکَ، وَ اَللَّهِ یَا مُعَاوِیَهُ مَا خَفِیَ عَلَیْکَ مَا صَنَعْتَ وَ مَا خَفِیَ عَلَیْهِمْ مَا صَنَعُوا إِذْ أَحَلُّوا أَنْفُسَهُمْ بِسَخَطِ اَللَّهِ فِی طَاعَتِکَ، وَ اَللَّهِ لاَ أَزَالُ أُحِبُّ عَلِیّاً لِلَّهِ وَ أُبْغِضُکَ فِی اَللَّهِ وَ فِی رَسُولِهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ، قَالَ مُعَاوِیَهُ وَ إِنِّی أَرَاکَ عَلَى ضَلالِکَ بَعْدُ رُدُّوهُ فَرَدُّوهُ وَ هُوَ یَقْرَأُ فِی اَلسِّجْنِ رَبِّ اَلسِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّٰا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ فَمَاتَ فِی اَلسِّجْنِ .)
[۷] الأخبار الموفقیات ، صفحه ۱۲۵ (حَدَّثَنِی عَمِّی مُصْعَبُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ الْوَاقِدِیِّ، قَالَ: حَدَّثَنِی ابْنُ أَبِی سَبْرَهَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ یَزِیدَ، قَالَ: ” قَدِمَ عَلَیْنَا سُلَیْمَانُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ حَاجًّا، سَنَهَ اثْنَتَیْنِ وَثَمَانِینَ وَهُوَ وَلِیُّ عَهْدٍ، فَمَرَّ بِالْمَدِینَهِ، فَدَخَلَ عَلَیْهِ النَّاسُ، فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ، وَرَکِبَ إِلَى مَشَاهِدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، الَّتِی صَلَّى فِیهَا، وَحَیْثُ أُصِیبَ بِأُحُدٍ، وَمَعَهُ أَبَانُ بِنُ عُثْمَانَ، وَعَمْرُو بِنُ عُثْمَانَ، وَأَبُو بَکْرِ بِنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی أَحْمَدَ، فَأَتَوْا بِهِ قُبَاءً، وَمَسْجِدَ الْفَضِیخِ، وَمَشْرَبَهَ أُمِّ إِبْرَاهِیمَ، وَأُحُدًا، وَکُلُّ ذَلِکَ یَسْأَلُهُمْ، وَیُخْبِرُونَهُ عَمَّا کَانَ. ثُمَّ أَمَرَ أَبَانَ بْنَ عُثْمَانَ أَنْ یَکْتُبَ لَهُ سِیَرَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَمَغَازِیَهُ، فَقَالَ أَبَانٌ: هِیَ عِنْدِی، قَدْ أَخَذْتُهَا مُصَحَّحَهً مَمَّنْ أَثِقُ بِهِ. حَدَّثَنِی عَمِّی مُصْعَبُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ الْوَاقِدِیِّ، قَالَ: حَدَّثَنِی ابْنُ أَبِی سَبْرَهَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ یَزِیدَ، قَالَ: ” قَدِمَ عَلَیْنَا سُلَیْمَانُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ حَاجًّا، سَنَهَ اثْنَتَیْنِ وَثَمَانِینَ وَهُوَ وَلِیُّ عَهْدٍ، فَمَرَّ بِالْمَدِینَهِ، فَدَخَلَ عَلَیْهِ النَّاسُ، فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ، وَرَکِبَ إِلَى مَشَاهِدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، الَّتِی صَلَّى فِیهَا، وَحَیْثُ أُصِیبَ بِأُحُدٍ، وَمَعَهُ أَبَانُ بِنُ عُثْمَانَ، وَعَمْرُو بِنُ عُثْمَانَ، وَأَبُو بَکْرِ بِنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی أَحْمَدَ، فَأَتَوْا بِهِ قُبَاءً، وَمَسْجِدَ الْفَضِیخِ، وَمَشْرَبَهَ أُمِّ إِبْرَاهِیمَ، وَأُحُدًا، وَکُلُّ ذَلِکَ یَسْأَلُهُمْ، وَیُخْبِرُونَهُ عَمَّا کَانَ. ثُمَّ أَمَرَ أَبَانَ بْنَ عُثْمَانَ أَنْ یَکْتُبَ لَهُ سِیَرَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَمَغَازِیَهُ، فَقَالَ أَبَانٌ: هِیَ عِنْدِی، قَدْ أَخَذْتُهَا مُصَحَّحَهً مَمَّنْ أَثِقُ بِهِ. فَقَالَ: لِأَنَّهُمْ قَتَلُوا قَوْمًا مِنْ قَوْمِهِمْ، وَمَا کَانَ مِنْ خُذْلانِهِمْ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَحَقَدُوهُ عَلَیْهِمْ، وَحَنَقُوهُ وَتَوَارَثُوهُ، وَکُنْتُ أُحِبُّ لِأَمِیِرِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْ یَکُونَ عَلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهُمْ، وَأَنْ أُخْرِجَ مِنْ مَالِی، فَکَلِّمْهُ، فَقَالَ سُلَیْمَانُ: أَفْعَلُ وَاللَّهِ. فَکَلَّمَهُ وَقَبِیصَهُ حَاضِرٌ، فَأَخْبَرَهُ قَبِیصَهُ بِمَا کَانَ مِنْ مُحَاوَرَتِهِمْ. فَقَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ: وَاللَّهِ مَا أَقْدِرُ عَلَى غَیْرِ ذَلِکَ، فَدَعُونَا مِنْ ذِکْرِهِمْ، فَأَسْکَتَ الْقَوْمَ)
[۸] لهوف، صفحه ۲۱ (قَالَ: وَ کَانَ اَلنَّاسُ یَتَعَاوَدُونَ ذِکْرَ قَتْلِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ یَسْتَعْظِمُونَهُ وَ یَرْتَقِبُونَ قُدُومَهُ فَلَمَّا تُوُفِّیَ مُعَاوِیَهُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ ذَلِکَ فِی رَجَبٍ سَنَهَ سِتِّینَ مِنَ اَلْهِجْرَهِ کَتَبَ یَزِیدُ إِلَى اَلْوَلِیدِ بْنِ عُتْبَهَ وَ کَانَ أَمِیرَ اَلْمَدِینَهِ یَأْمُرُهُ بِأَخْذِ اَلْبَیْعَهِ عَلَى أَهْلِهَا عام[عَامَّهً]وَ خَاصَّهً عَلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ یَقُولُ لَهُ إِنْ أَبَى عَلَیْکَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ اِبْعَثْ إِلَیَّ بِرَأْسِهِ فَأَحْضَرَ اَلْوَلِیدُ مَرْوَانَ وَ اِسْتَشَارَهُ فِی أَمْرِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّهُ لاَ یَقْبَلُ وَ لَوْ کُنْتُ مَکَانَکَ لَضَرَبْتُ عُنُقَهُ فَقَالَ اَلْوَلِیدُ لَیْتَنِی لَمْ أَکُ شَیْئاً مَذْکُوراً ثُمَّ بَعَثَ إِلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَجَاءَهُ فِی ثَلاَثِینَ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ مَوَالِیهِ فَنَعَى اَلْوَلِیدُ إِلَیْهِ مَوْتَ مُعَاوِیَهَ وَ عَرَضَ عَلَیْهِ اَلْبَیْعَهَ لِیَزِیدَ فَقَالَ أَیُّهَا اَلْأَمِیرُ إِنَّ اَلْبَیْعَهَ لاَ تَکُونُ سِرّاً وَ لَکِنْ إِذَا دَعَوْتَ اَلنَّاسَ غَداً فَادْعُنَا مَعَهُمْ. فَقَالَ مَرْوَانُ لاَ تَقْبَلْ أَیُّهَا اَلْأَمِیرُ عُذْرَهُ وَ مَتَى لَمْ یُبَایِعْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَغَضِبَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ وَیْلٌ لَکَ یَا اِبْنَ اَلزَّرْقَاءِ أَنْتَ تَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِی کَذَبْتَ وَ اَللَّهِ وَ لَؤُمْتَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى اَلْوَلِیدِ فَقَالَ أَیُّهَا اَلْأَمِیرُ إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ اَلنُّبُوَّهِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَهِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِکَهِ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلْمُحَرَّمَهِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لاَ یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَکِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَیُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلاَفَهِ وَ اَلْبَیْعَهِ ثُمَّ خَرَجَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ. فَقَالَ مَرْوَانُ لِلْوَلِیدِ عَصَیْتَنِی فَقَالَ وَیْحَکَ إِنَّکَ أَشَرْتَ إِلَیَّ بِذَهَابِ دِینِی وَ دُنْیَایَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ مُلْکَ اَلدُّنْیَا بِأَسْرِهَا لِی وَ أَنَّنِی قَتَلْتُ حُسَیْناً وَ اَللَّهِ مَا أَظُنُّ أَحَداً یَلْقَى اَللَّهَ بِدَمِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ وَ هُوَ خَفِیفُ اَلْمِیزَانِ لاَ یَنْظُرُ اَللَّهُ إِلَیْهِ وَ لاَ یُزَکِّیهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ. قَالَ وَ أَصْبَحَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یَسْتَمِعُ اَلْأَخْبَارَ فَلَقِیَهُ مَرْوَانُ فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّی لَکَ نَاصِحٌ فَأَطِعْنِی تُرْشَدْ فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مَا ذَاکَ قُلْ حَتَّى أَسْمَعَ فَقَالَ مَرْوَانُ إِنِّی آمُرُکَ بِبَیْعَهِ یَزِیدَ بْنِ مُعَاوِیَهَ فَإِنَّهُ خَیْرٌ لَکَ فِی دِینِکَ وَ دُنْیَاکَ فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ » وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ اَلْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ اَلْخِلاَفَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلَى آلِ أَبِی سُفْیَانَ وَ طَالَ اَلْحَدِیثُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَرْوَانَ حَتَّى اِنْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَانُ .)
[۹] لهوف، صفحه ۱۲۷ (وَ رُوِیَ: أَنَّ سِنَاناً هَذَا أَخَذَهُ اَلْمُخْتَارُ فَقَطَعَ أَنَامِلَهُ أَنْمُلَهً أَنْمُلَهً ثُمَّ قَطَعَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ أَغْلَى لَهُ قِدْراً فِیهَا زَیْتٌ وَ رَمَاهُ فِیهَا وَ هُوَ یَضْطَرِبُ قَالَ اَلرَّاوِی فَارْتَفَعَتْ فِی اَلسَّمَاءِ فِی ذَلِکَ اَلْوَقْتِ غُبْرَهٌ شَدِیدَهٌ سَوْدَاءُ مُظْلِمَهٌ فِیهَا رِیحٌ حَمْرَاءُ لاَ تُرَى فِیهَا عَیْنٌ وَ لاَ أَثَرٌ حَتَّى ظَنَّ اَلْقَوْمُ أَنَّ اَلْعَذَابَ قَدْ جَاءَهُمْ فَلَبِثُوا کَذَلِکَ سَاعَهً ثُمَّ اِنْجَلَتْ عَنْهُمْ. وَ رَوَى هِلاَلُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ: إِنِّی کُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَیُّهَا اَلْأَمِیرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ فَخَرَجْتُ بَیْنَ اَلصَّفَّیْنِ فَوَقَفْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَیَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اَللَّهِ مَا رَأَیْتُ قَطُّ قَتِیلاً مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لاَ أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیْئَتِهِ عَنِ اَلْفِکْرَهِ فِی قَتْلِهِ فَاسْتَسْقَى فِی تِلْکَ اَلْحَالِ مَاءً فَسَمِعْتُ رَجُلاً یَقُولُ وَ اَللَّهِ لاَ تَذُوقُ اَلْمَاءَ حَتَّى تَرِدَ اَلْحَامِیَهَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمِیمِهَا فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ یَا وَیْلَکَ أَنَا لاَ أَرِدُ اَلْحَامِیَهَ وَ لاَ أَشْرَبُ مِنْ حَمِیمِهَا بَلْ أَرِدُ عَلَى جَدِّی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَسْکُنُ مَعَهُ فِی دَارِهِ« فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ » وَ أَشْرَبُ« مِنْ » « مٰاءٍ غَیْرِ آسِنٍ » وَ أَشْکُو إِلَیْهِ مَا اِرْتَکَبْتُمْ مِنِّی وَ فَعَلْتُمْ بِی قَالَ فَغَضِبُوا بِأَجْمَعِهِمْ حَتَّى کَأَنَّ اَللَّهَ لَمْ یَجْعَلْ فِی قَلْبِ أَحَدٍ مِنْهُمْ مِنَ اَلرَّحْمَهِ شَیْئاً فَاجْتَزُّوا رَأْسَهُ وَ إِنَّهُ لَیُکَلِّمُهُمْ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ قِلَّهِ رَحْمَتِهِمْ وَ قُلْتُ وَ اَللَّهِ لاَ أُجَامِعُکُمْ عَلَى أَمْرٍ أَبَداً. قَالَ ثُمَّ أَقْبَلُوا عَلَى سَلْبِ اَلْحُسَیْنِ فَأَخَذَ قَمِیصَهُ إِسْحَاقُ بْنُ حُوَیَّهَ اَلْحَضْرَمِیُّ فَلَبِسَهُ فَصَارَ أَبْرَصَ وَ اِمْتَعَطَ شَعْرُهُ. وَ رُوِیَ أَنَّهُ وُجِدَ فِی قَمِیصِهِ مِائَهٌ وَ بِضْعَ عَشْرَهَ مَا بَیْنَ رَمْیَهٍ وَ طَعْنَهِ سَهْمٍ وَ ضَرْبَهٍ. وَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وُجِدَ بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ثَلاَثٌ وَ ثَلاَثُونَ طَعْنَهً – وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلاَثُونَ ضَرْبَهً وَ أَخَذَ سَرَاوِیلَهُ بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ اَلتَّیْمِیُّ لَعَنَهُ اَللَّهُ تَعَالَى فَرُوِیَ أَنَّهُ صَارَ زَمِناً مُقْعَداً مِنْ رِجْلَیْهِ وَ أَخَذَ عِمَامَتَهُ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدِ بْنِ عَلْقَمَهَ اَلْحَضْرَمِیُّ وَ قِیلَ جَابِرُ بْنُ یَزِیدَ اَلْأَوْدِیُّ لَعَنَهُمَا اَللَّهُ فَاعْتَمَّ بِهَا فَصَارَ مَعْتُوهاً وَ أَخَذَ نَعْلَیْهِ اَلْأَسْوَدُ بْنُ خَالِدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ أَخَذَ خَاتَمَهُ بَجْدَلُ بْنُ سُلَیْمٍ اَلْکَلْبِیُّ وَ قَطَعَ إِصْبَعَهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَعَ اَلْخَاتَمِ وَ هَذَا أَخَذَهُ اَلْمُخْتَارُ فَقَطَعَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ تَرَکَهُ یَتَشَحَّطُ فِی دَمِهِ حَتَّى هَلَکَ وَ أَخَذَ قَطِیفَهً لَهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَانَتْ مِنْ خَزٍّ قَیْسُ بْنُ اَلْأَشْعَثِ وَ أَخَذَ دِرْعَهُ اَلْبَتْرَاءَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَلَمَّا قُتِلَ عُمَرُ وَهَبَهَا اَلْمُخْتَارُ لِأَبِی عَمْرَهَ قَاتِلِهِ وَ أَخَذَ سَیْفَهُ جُمَیْعُ بْنُ الخلق اَلْأَوْدِیُّ وَ قِیلَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ یُقَالُ لَهُ أَسْوَدُ بْنُ حَنْظَلَهَ وَ فِی رِوَایَهِ اِبْنِ أَبِی سَعْدٍ أَنَّهُ أَخَذَ سَیْفَهُ الفلافس اَلنَّهْشَلِیُّ وَ زَادَ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا أَنَّهُ وَقَعَ بَعْدَ ذَلِکَ إِلَى بِنْتِ حَبِیبِ بْنِ بُدَیْلٍ وَ هَذَا اَلسَّیْفُ اَلْمَنْهُوبُ اَلْمَشْهُورُ لَیْسَ بِذِی اَلْفَقَارِ فَإِنَّ ذَلِکَ کَانَ مَذْخُوراً وَ مَصُوناً مَعَ أَمْثَالِهِ مِنْ ذَخَائِرِ اَلنُّبُوَّهِ وَ اَلْإِمَامَهِ وَ قَدْ نَقَلَ اَلرُّوَاهُ تَصْدِیقَ مَا قُلْنَاهُ وَ صُورَهَ مَا حَکَیْنَاهُ. قَالَ اَلرَّاوِی وَ جَاءَتْ جَارِیَهٌ مِنْ نَاحِیَهِ خِیَمِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهَا رَجُلٌ یَا أَمَهَ اَللَّهِ إِنَّ سَیِّدَکِ قُتِلَ قَالَتِ اَلْجَارِیَهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَى سَیِّدَتِی وَ أَنَا أَصِیحُ فَقُمْنَ فِی وَجْهِی وَ صِحْنَ. قَالَ وَ تَسَابَقَ اَلْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُیُوتِ آلِ اَلرَّسُولِ وَ قُرَّهِ عَیْنِ اَلْبَتُولِ حَتَّى جَعَلُوا یَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَهَ اَلْمَرْأَهِ عَلَى ظَهْرِهَا وَ خَرَجَ بَنَاتُ آلِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ حَرِیمُهُ یَتَسَاعَدْنَ عَلَى اَلْبُکَاءِ وَ یَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ اَلْحُمَاهِ وَ اَلْأَحِبَّاءِ. وَ رَوَى حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ رَأَیْتُ اِمْرَأَهً مِنْ بَنِی بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ کَانَتْ مَعَ زَوْجِهَا فِی أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَلَمَّا رَأَتِ اَلْقَوْمَ قَدِ اِقْتَحَمُوا عَلَى نِسَاءِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ فُسْطَاطِهِنَّ وَ هُمْ یَسْلُبُونَهُنَّ أَخَذَتْ سَیْفاً وَ أَقْبَلَتْ نَحْوَ اَلْفُسْطَاطِ وَ قَالَتْ یَا آلَ بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ أَ تُسْلَبُ بَنَاتُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لاَ حُکْمَ إِلاَّ لِلَّهِ یَا لَثَارَاتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَخَذَهَا زَوْجُهَا وَ رَدَّهَا إِلَى رَحْلِهِ. قَالَ اَلرَّاوِی ثُمَّ أُخْرِجَ اَلنِّسَاءُ مِنَ اَلْخَیْمَهِ وَ أَشْعَلُوا فِیهَا اَلنَّارَ فَخَرَجْنَ حَوَاسِرَ مُسَلَّبَاتٍ حَافِیَاتٍ بَاکِیَاتٍ یَمْشِینَ سَبَایَا فِی أَسْرِ اَلذِّلَّهِ وَ قُلْنَ بِحَقِّ اَللَّهِ إِلاَّ مَا مَرَرْتُمْ بِنَا عَلَى مَصْرَعِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا نَظَرَ اَلنِّسْوَهُ إِلَى اَلْقَتْلَى صِحْنَ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اَللَّهِ لاَ أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ تَنْدُبُ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلاَئِکَهُ اَلسَّمَاءِ هَذَا اَلْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اَللَّهِ اَلْمُشْتَکَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِیٍّ اَلْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ اَلزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ اَلشُّهَدَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِی عَلَیْهِ اَلصَّبَا قَتِیلُ أَوْلاَدِ اَلْبَغَایَا وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ اَلْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلاَءِ ذُرِّیَّهُ اَلْمُصْطَفَى یُسَاقُونَ سَوْقَ اَلسَّبَایَا وَ فِی رِوَایَهٍ یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ اَلصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ اَلرَّأْسِ مِنَ اَلْقَفَا مَسْلُوبُ اَلْعِمَامَهِ وَ اَلرِّدَاءِ بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ اَلْإِثْنَیْنِ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ مُقَطَّعُ اَلْعُرَى بِأَبِی مَنْ لاَ غَائِبٌ فَیُرْتَجَى وَ لاَ جَرِیحٌ فَیُدَاوَى بِأَبِی مَنْ نَفْسِی لَهُ اَلْفِدَاءُ بِأَبِی اَلْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِی اَلْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ اَلْمُصْطَفَى بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ اَلسَّمَاءِ بِأَبِی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ اَلْهُدَى بِأَبِی مُحَمَّدٌ اَلْمُصْطَفَى بِأَبِی خَدِیجَهُ اَلْکُبْرَى بِأَبِی عَلِیٌّ اَلْمُرْتَضَى عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِأَبِی فَاطِمَهُ اَلزَّهْرَاءُ سَیِّدَهُ اَلنِّسَاءِ بِأَبِی مَنْ رُدَّتْ لَهُ اَلشَّمْسُ صَلَّى. قَالَ اَلرَّاوِی: فَأَبْکَتْ وَ اَللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیقٍ ثُمَّ إِنَّ سُکَیْنَهَ اِعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِیهَا اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ اَلْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ. قَالَ اَلرَّاوِی: ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِی أَصْحَابِهِ مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَیُوَاطِئُ اَلْخَیْلَ ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَهٌ وَ هُمْ إِسْحَاقُ بْنُ حریه[حُوَیَّهَ] اَلَّذِی سَلَبَ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَمِیصَهُ وَ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ وَ حَکِیمُ بْنُ طُفَیْلٍ اَلسِّنْبِسِیُّ وَ عُمَرُ بْنُ صَبِیحٍ اَلصَّیْدَاوِیُّ وَ رَجَاءُ بْنُ مُنْقِذٍ اَلْعَبْدِیُّ وَ سَالِمُ بْنُ خُثَیْمَهَ اَلْجُعْفِیُّ وَ وَاحظُ بْنُ نَاعِمٍ وَ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ اَلْجُعْفِیُّ وَ هَانِی بْنُ شَبَثٍ اَلْحَضْرَمِیُّ وَ أُسَیْدُ بْنُ مَالِکٍ لَعَنَهُمُ اَللَّهُ تَعَالَى فَدَاسُوا اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِحَوَافِرِ خَیْلِهِمْ حَتَّى رَضُّوا صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ. قَالَ اَلرَّاوِی: وَ جَاءَ هَؤُلاَءِ اَلْعَشَرَهُ حَتَّى وَقَفُوا عَلَى اِبْنِ زِیَادٍ فَقَالَ أُسَیْدُ بْنُ مَالِکٍ أَحَدُ اَلْعَشَرَهِ عَلَیْهِمْ لَعَائِنُ اَللَّهِ -)
[۱۰] نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲ (اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ اِبْنَتِکَ اَلنَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ وَ اَلسَّرِیعَهِ اَللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی إِلاَّ أَنَّ فِی اَلتَّأَسِّی لِی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ وَ فَادِحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَهِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ فَ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ فَلَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِیعَهُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِینَهُ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ یَخْتَارَ اَللَّهُ لِی دَارَکَ اَلَّتِی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ وَ سَتُنَبِّئُکَ اِبْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ هَذَا وَ لَمْ یَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ اَلذِّکْرُ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمَا سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَهٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِینَ .)
[۱۱] امالی شیخ مفید، صفحات ۲۸۱ تا ۲۸۳ (فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّیْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ، وَ قُرَّهِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ، وَ الثَّابِتَهِ فِی الثَّرَى بِبُقْعَتِکَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَهَ اللِّحَاقِ بِکَ، قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی، وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی، إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ الْحُزْنِ الَّذِی حَلَّ بِی لِفِرَاقِکَ لَمَوْضِعَ التَّعَزِّی، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَى صَدْرِی، وَ غَمَضْتُکَ بِیَدِی، وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی، نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ نِعْمَ الْقَبُولُ، وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، لَا یَبْرَحْ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی فِیهَا أَنْتَ مُقِیمٌ، کَمَدٌ مُقَیِّحٌ، وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْکُو، وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا، وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ. سَلَامٌ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَهٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ، الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَهُ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْکُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ الرَّزِیَّهِ، فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُکَ سِرّاً، وَ یُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ یُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلَقْ مِنْکَ الذِّکْرُ، فَإِلَى اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَى، وَ فِیکَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.)
پاسخ دهید