حجت الاسلام کاشانی روز چهارشنبه دوازدهم مردادماه ۱۴۰۱، مصادف با شب ششم محرم الحرام، به سخنرانی با موضوع «کدام حسین (علیه السلام)؟ کدام کربلا؟» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت مجتبی صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحتِ مقدّس حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَهَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
برای اینکه معلوم بشود که هدف از بحث چیست، دو سنخ سؤال مطرح کردیم، یکی اینکه وقتی ما نبودهایم که کربلا را ببینیم، با کدام حسین بن علی صلوات الله علیه و کدام کربلا طرف هستیم؟ با کسی که برای تشکیل حکومت اسلامی قیام کرده است یا کسی که برای حفظ جان خود فرار کرده است؟ ماجراجو بوده است و به دنبال قدرت و فریب خورده است و در دستگاه محاسباتی او خطا رخ داده است، یا برای نجات بشر اقدام کرده است؟ یا اصلاً برای شفاعت گنهکاران؟ حادثه بوده است یا فرهنگ؟ تکرار نشدنی است یا دائماً در حال تکرار است؟ با کدامیک طرف هستیم؟
اگر خواسته است حکومت تشکیل بدهد یا خواسته است که بیعت نکند، چه خللی در اسلامیت آن زمان دیده است؟ آیا نماز، روزه، حج و زکات آسیب خورده بود یا چیز دیگری؟ قوام اسلامیّت به چه چیزی است؟
این دو سنخ سؤال است که برای حل این باید از یک جای دیگری شروع کنیم. چون اگر فرض بفرمایید ما برویم و مستقیم وارد سال ۶۰ هجری بشویم و بعد ببینیم سی عالم به سراغ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدهاند و ایشان را نهی از منکر میکنند، یک طور تحلیل میکنیم، اگر بدانیم این کار پنجاه سال سابقه داشته است طور دیگری تحلیل میکنیم.
حتّی در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر به ما بگویند یک مرتبه سه روز قبل از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، هنگامی که حضرت خواستند وصیتی را مکتوب کنند کسی گفت «درد به پیامبر غلبه کرده است و (نستجیربالله) هذیان میگوید، او را رها کنید که کتاب خدا کافی است»، اگر این کار یک مرتبه رخ داده باشد یک طور تحلیل میکنیم، اما اگر این کار مدام تکرار شده باشد طور دیگری تحلیل میکنیم.
به نظر میرسد برای اینکه بخواهیم مسئله را روشن کنیم، تا بعد ببینیم «انحراف» کدام انحراف است و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میخواستند چه چیزی را اصلاح کنند… اگر این را نبینیم مانند عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه ما هم میگوییم چون یزید نماز اول وقت را به تأخیر میانداخت قیام میکنیم و این مسئله اسلام است!
آیا مسئلهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم این بوده است؟ اینهایی که شما میبینید گیر میدهند معاویه ظاهر را حفظ میکرد اما یزید خیلی شرابخوار بود؛ دقیقاً نقطهی ضعفشان در تحلیل، در همینجاست؛ چون نمیتوانند حل کنند بیجهت میگویند معاویه ظاهر را خیلی خوب نگه میداشت اما یزید بند را به آب داد. علّتِ این تحلیل این است که نتوانسته است مسئله را درست حل کند.
حال اگر من بگویم معاویه در جمع سفرای خودش شراب میخورد، تمام تحلیلهای این شخص بهم میریزد. یعنی مجبور میشود از معاویه دفاع کند!
ما از نقطهی دیگری شروع کردیم، دین یک سری مفاهیم و گزارههایی است که مستقیم اعتقاد به آنها در رفتار ما، شیوه زندگی ما، نحوه سخن گفتن ما اثر دارد و تاریخ مصرف هم ندارد.
یکی از آنها که از ام المباحث و از شاخصهای اصلی اخلاق و عقیده است «کفر نورزیدن» است. بخشی از خودِ این بحث «کفر نورزیدن» که به سبک زندگی ربط دارد راحت یک دهه بحث جدی دارد.
ما هر جلسه تکرار کردیم که بحث ما در این شبها این نیست که این شخص مسلمان است و آن شخص کافر است، به این عمل و رفتار «تکفیر» میگویند، «تکفیر» یعنی نسبت کفر دادن به کسی. این یک آداب مفصلی دارد، یک بحث دقیق اجتهادی است، ما در این شبها به این امر نمیپردازیم. اتفاقاً نیاز است که در جامعه اسلامی به این امر پرداخته بشود، برای اینکه هر کسی از والده خود قهر میکند ممکن است دیگران را تکفیر کند.
اگر نگاه سیاسی طرف با نگاه حزبی من تفاوت داشته باشد من او را از همه چیز ساقط میدانم، وای بحال پایینتر.
آن بحث خیلی مهمی است ولی بحث ما نیست، موضوع بحث ما «تکفیر» نیست. ما یک خطی میگوییم هر کسی که شهادتین بگوید در دنیا مسلمان است، یعنی باید با او مانند مسلمان رفتار کرد.
هر کسی که حقیقت به او نرسیده است، ولو شیعه نیست و سنّی است، ولو بت پرست است، ولو یهودی است، ولو گاو پرست است، ولو هر چه، اگر حقیقت نرسیده باشد امید نجات در قیامت وجود دارد.
ما عبارات خود را با دقّت انتخاب میکنیم، نه میگویم «حتما نجات پیدا میکند» و نه میگویم «امکان نجات نیست»، بلکه میگویم «امید نجات هست».
امید نجات برای کسی نیست که حق را فهمیده است و قبول نکرده است. این مفهومِ کفر، محل بحثِ این قسمت ماست.
شیطان نگفت «خدایا! من نفهمیدم شما چه فرمودی، لطفا دوباره تکرار بفرمایید»، بلکه گفت: «فهمیدم، خبر رسید، تو اشتباه میکنی و انصاف نداری، من شش هزار سال تو را عبادت کردم». «أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ».[۴]
این یک منطق است، هر کسی حق را فهمید، هر میزان از حق را فهمید، ولی انکار و کتمان کرد، به همان میزان کافر است و به همین میزان اهل نجات نیست، توبه هم ندارد، در قیامت هم امید شفاعت نیست، چون توجیه ندارد.
این «توبه ندارد» به این معناست که عوامل بیرونی او را نجات بدهند، وگرنه تا زمانی که به انسان فرصت بدهند، ممکن است که یک نفر برگردد.
به فرض اگر شیطان همین الآن توبه کند، امید بخشش هست. خدای متعال خیلی کریم است. بعضی چیزها را نمیگویم که دچار شبهه نشوید، ممکن است شیطان طوری بد عمل کرده باشد که دیگر توفیق توبه را از خودش سلب کرده باشد، وگرنه اگر کسی توبه کند، یعنی واقعاً منزجر بشود و به حقیقت اقرار کند و بخواهد که برگردد، احتمال پذیرش هست.
منظور بنده از اینکه میگویم «توبه ندارد»، در قیامت، یا عوامل بیرونی، یا شفاعت است؛ که بحث خیلی مهمی است و برای همهی روزگاران است، خیلی از اوقات ما دعوای سیاسی میکنیم، دو دوست که یک نفر طرفدار این جریان است و دیگری طرفدار آن جریان است، ظاهر امر یک امر سیاسی است، تا زمانی که فکر میکنیم درست میگوییم خوب است که مجادله نکنیم، اما اگر پافشاری کنیم هم خیلی خطرناک نیست، اما اگر آنجایی که فهمیدم در حال خطا کردن هستم پافشاری کنم دیگر در مفهوم وارد وادی خطرناک کفر شدهام، و آن دیگر نجات ندارد، متأسفانه زیاد هم رخ میدهد.
بعد گفتیم زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم مورد داشتیم، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نه تنها در دنیا بلکه در آخرت هم دارای خطا میدیدند (نعوذبالله).
بعد ریشهیابی کردیم و گفتیم این چطور بوجود میآید که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ما دو دسته مسلمان داریم؟ یک دسته در نهایت اطاعت و محبّت و فداکاری و ایثار هستند، از رأس آنها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و بعضی از امّهات مؤمنین و تا پایینترها، این طرف هم اگر منافق و «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَض»[۵] را کنار بگذاریم، اکثریت این پایینیها مسلمان هستند ولی تحت تأثیر بالاتریها زود فریب میخورند، یک جهت اصلی این امر این است که کمبود محبّت دارند.
مشکلِ کمبودِ محبّت
جهت دوّمِ این کمبودِ محبّتیها این است، محیط در تربیت اثر خیلی زیادی دارد، اگر شما به جایی بروید که همه حداقل پنجاه و یک رکعت نماز در شبانهروز میخوانند، خواه ناخواه نماز واجب شما برای شما مهم میشود، اگر در جایی هم که همه خلافکار هستند زندگی کنی، خواه ناخواه به مرور قبحِ عصیان میریزد، در بندِ جیببُرها، جیببُریِ خالی بدونِ تجاوز اصلاً خیلی گناه محسوب نمیشود، و اگر در بندِ جیببُرها یک نفر نماز بخواند میگویند میخواهد سوء استفاده کند، چون طبیعی هم همین است.
این است که شما میبینید در قرآن کریم میفرماید منافقان به عموم مردم میگفتند که اگر دیدید کسی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوب پول میدهد، کاری کنید که فقیر بشود، وقتی علّت را میپرسیدند میگفتند او چاپلوس است! «الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ».[۶]
چون نگاه خودشان سوء استفاده بود، با اینکه منافق نبودند و مسلمان بودند اما به جهت ضعف تربیتی، چون محبّت شدید نداشتند اصلاً ایثار را متوجه نمیشدند.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در آغوش میگرفتند اینها میگفتند: این کار زشت است! باید دختر را زد!
اینها اصلاً متوجه ایثار برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبودند.
در حالت عادی اینطور است که مردم از صبح تا شب میجنگند که زندگی خودشان را آباد کنند. چون در این فضا است ایثارگر را چاپلوس و فرصتطلب میبیند، اصلاً متوجه مودّت و ایثار نیست. برای همین میگفتند: یا رسول الله! این بچهها را بزنید.
اصلاً محبّت نمیفهمیدند و از رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تعجّب میکردند. بعد دیدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با فرزندان اینها هم اینطور هستند! طفل خیلی کوچکی را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آوردند، همینکه نشست خودش را خیس کرد و لباس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نجس شد، نزدیک بود پدر او این طفل را بزند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اجازه بده این طفل بقیهی کار خود را هم کند!
اینها نمیفهمیدند، نمیتوانستند محبّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بفهمند، خشن بودند، برای اینکه عادت داشتند یکدیگر را بدزدند، دخترها را زنده به گور میکردند که اگر در جنگی دختر را دزدیدند مشکل ناموسی پیش نیاید. این آدم چطور میخواهد محبّت داشته باشد؟ آدمی که بچهی خودش را زنده به گور کرده است معلوم است که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سیلی میزند، این آدم که محبّت ندارد!
درد بزرگ اینها در مرحله اول کمبود محبّت بود، در ثانی بخاطر این کمبود محبّت زود به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شک میکردند. در ذهن اینها همه نوع اتهامی نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وارد میشد. مثلاً غنائم را چطور تقسیم کرده است؟ شتر را به چه کسی داده است؟ به پسرعموی خود؟ یعنی چون گزینهی دیگری به ذهنشان نمیرسید میگفتند برای این است که پسرعموی پیامبر همقبیلهای اوست!
این نفس و کمبود محبّت و فضای آلوده کمک میکرد که اولاً میل خودشان را ترجیح بدهند، ثانیاً این را جزو دین کنند. مثلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند فلانی را بکش، رفت و آمد و گفت: او نمازخوان است! یعنی به پیامبر گوشزد میکند که آن شخص دیندار است!!!
اعمال سلیقه در دین!
بنابراین اتفاق عجیبی افتاد، مثلاً در صفحه ۱۴۱ جلد ۲۸ مسند احمد میگوید: زمان یکی از آقایان که به حکومت رسیده بود، وقتی نماز عصر تمام میشد، وقتی مردم به هم دست میدادند، این خلیفه یک شلاق کوتاه داشت، بین صفوف راه میرفت و هر کسی که در سجده بود را میزد!
از او پرسیدند: برای چه میزنی؟ گفت: اگر بشنوم بعد از نماز عصر دو رکعت نافله میخوانید یا به سجده میروید، میزنم. چون من مصلحت نمیدانم!
همینطور که در حال زدن بود به «تَمیم داری» رسید که از جنس خودشان هم هست، شروع کرد به زدن او، «تمیم داری» گفت: برای چه میزنی؟ گفت: برای این دو رکعتی که میخوانی!
«تمیم داری» گفت: زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم میخواندند! خلیفه گفت: اگر مثل تو باشند اشکال ندارد، اما برای بقیه نگران هستم.
نگران چه چیزی هستی؟
میگفت: برای کار کردن نمیروند و مدام نماز میخوانند!!!
خب تو چکار داری؟ آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نهی کردهاند؟ آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چنان نهی فرمودهاند که تو تعزیر کنی؟ یعنی چنان بزنی که سرخ بشود؟ این کار که دیه دارد!
او میگفت: من اینطور تشخیص میدهم، جامعهای که بعد از نماز عصر، بجای اینکه سر کار برود سجده کند باید شلاق بخورد!
مگر سجدهی اینها چقدر طول میکشید؟
یعنی درواقع او در دینداری فهمی برای خودش قائل است.
مسئلهی ما فقط این نیست که طرف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشته است، بلکه طرف فکری در مقابل فکر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد، طرف یک جریان در برابر جریان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، و شما نمیتوانید بگویید هر دو درست هستند، چون دو روش است و باید یکی از این دو روش را انتخاب کنید.
در زمان ما هم هست، همین هیئتداری که ما میکنیم، هیئتداری ما چقدر مطابق تدیّن ماست؟ چقدر از آن دلبخواهی است؟ چقدر از آن به نظر من است؟ شما قبول دارید که خیلی از آن به نظر من است، حتّی حرفی درآوردهایم که میگوییم «لطفا در دهه اول محرم نهی از منکر نکنید»، اگر تو خلاف شرع انجام ندی که خلاف شرع تعلّق نمیگیرد! درواقع میگوید کاری به من نداشته باشید، یا درواقع برای خودش نوعی عصمت هم قائل است.
شما یک فقیه پیدا کنید که بگوید کربلا امر و نهی ندارد.
آنجاهایی که سلیقه است میگویند گیر بیخود ندهید، مثلاً فلانی میخواهد یقه گرد بپوشد و دیگری یقه هفت، در اینجا نباید گیر داد، اینجا سلیقه است، اما آنجایی که خلاف است اینطور نیست. طرف روضهی دروغ میخواند که مجلس را گرم کند بعد میگوید به دستگاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شک وارد نکنید!
کسی کاری به دستگاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ندارد، به تو میگویند که چرا دروغ میگویی؟ چه ربطی به دستگاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دارد؟
ما هم فراوان از این کارها میکنیم، بخش زیادی از انحرافات جامعه ما «آنچه دلم خواست همان میکنم» است، میگوید میخواهم جذب کنم!
آقا! جذب منطق دارد.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم میتوانستند اینطور جذب کنند، سیستم خدای متعال جذب است یا غربال؟ اینکه میگویی «میخواهم جذب کنم» را از کجا آوردهای؟ فهم خودت را میگویی یا از دین میگویی؟
میخواهم عرض کنم فکر نکنید حال که بحث تاریخی میکنیم و من نمیخواهم بحث تاریخی را به بحث روز برسانم، چون اگر این کار را کنم بحث هم خیلی سیاسی میشود، هم خیلی اجتماعی میشود، هم خیلی فرهنگی است؛ ولی شما خودتان میتوانید ببینید کجا «دلم خواست» است، گاهی یک نفر یا چند نفر مینشینند و به سبک «آنچه دلم خواست» یک قیمتی برای دلار تعیین میکنند و کشور را بهم میریزند.
حال حکومت تو در آن موضوع اسلامی و علوی نیست؟ آن کسی که هر کاری که دوست داشت با توزیع بیت المال میکرد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبود، کس دیگری بود.
میخواهم بگویم بحث میتواند بلههای اینقدر تیزی داشته باشد، اما بنده بنا ندارم در آن ورود کنم، چون شما خودتان تطبیقات آن را میدانید، درواقع این منطق است که باید روشن شود. اگر ما میرویم و در آن موضوع تاریخ را نگاه میکنیم، صرفاً یک بحث اعتقادی نیست، البته اگر فقط همین هم بود مهم بود، ما باید بدانیم چرا من چه کسی را دوست دارم و چه کسی را دوست ندارم، و چرا دوست دارم یا چرا دوست ندارم، این جزو عقیدهی ماست. در روایت هست که اگر کسی نداند چرا ما بعضی از دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دشمن هستیم در خونشان شریک است، چون مدام منطق آنها تکرار میشود. این ثمرهی اعتقادی دارد، اما ثمرهی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی روز هم دارد، منتها به جهاتی ما نمیخواهیم به آن ورود کنیم. چون ممکن است در این تطبیق اختلاف نظر پیدا کنیم، ولی منطق درست است و ثابت است، روی منطق میایستیم و تطبیق هم کار خودتان است.
طرف برای خودش شأن قائل است، یعنی میپرسیم: مرجع تو کیست؟ میگوید: مگر من میمون هستم که مرجع داشته باشم؟
اگر راست میگویی و مرد هستی و میمون نیستی، باید حداقل مجتهد در اصول و فروع باشی. وگرنه میگویی من از مرجع تقلید تقلید نمیکنم، اما از تلگرام تقلید میکنی. پس اگر بنا بر تقلید است حداقل به سراغ یک مجتهد برو یا مجتهد شو، وگرنه چطور میخواهی از امور آگاه شوی؟ کسی که متخصص نیست ناگزیر یا با چشم باز و یا کورکورانه تقلید میکند.
وقتی کسی نمیداند یک غذا را چطور درست کند، چطور میخواهد آن غذا را درست کند؟ بالاخره از یک نفر میپرسد، پس بهتر است از آشپزِ هتلِ پنج ستاره یاد بگیرد.
برای اینکه نمیداند مدام در کار اصلی نظر بیخود خودش را میدهد، در همه چیز هم نظر میدهد، مانند همین مثالی که عرض کردم، شلاق به دست در سجدهی بعد از نماز عصر هم نظر میداد، میگفت: به نظر من مصلحت نیست! این گزارهی «حی علی خیر العمل» مصلحت نیست!
این حرفها خیلی مثال معاصر دارد.
چون زمان خلیفه دوم در بحث فتوحات بودند، میگفت: من دیگر مصلحت نمیبینم «حی علی خیر العمل» بگویند، امروز «حی علی خیر العمل» جهاد است!
بعد دید بعضیها نماز صبح خواب میمانند، گفت: در اذان صبح این را اضافه میکنیم که «الصلاه خیرٌ من النوم»! نماز از خواب برتر است!!!
اگر بابِ این موضوع باز بشود که هر کسی هر کاری که دوست داشت انجام بدهد، دیگر شما درواقع از دین بیبهره هستید. ما دیندار شدهایم که دین ما را به یک مقصد و هدفی برساند، مانند این میماند که من به سراغ پزشک میروم و نسخه را میگیرم و دارو را از داروخانه هم میخرم اما از آن استفاده نمیکنم!
مراجعه به پزشک بدون عمل به نسخهی پزشک که مراجعه به پزشک نیست، دینداری بدون عمل به دستور دین که دینداری نیست. آن کسی که دین ندارد و هر کاری دوست دارد انجام میدهد هم همین کار را میکند دیگر! اصلاً چه نیازی به دینداری بود؟ اگر واقعاً نیاز نیست و دین فقط دستورات دست و پا گیر است و محدود میکند، اصلاً این چه دینی است؟ اصلاً این دین را کنار بگذار و راحت شو! اگر دین تو را نجات میدهد، اگر دین به مصلحت توست، اگر دین به دنبال رشد تو است، پس به دین عمل کن.
اینها هم تدیّن داشتند و هم هر کاری که دوست داشتند انجام میدادند، گزینش میکردند، مثلاً الآن میگویند آیات بهشت خوب است اما آیات جهنم دینگریزی میآورد! این که دیگر تدیّن نیست.
گفت: الآن مصلحت نیست «حی علی خیر العمل» بگوییم، الآن مصلحت در جنگ است، وقت نماز، تکبیراتی که بین فواصل نماز است، مثلاً از رکوع به سجده، از سجده به قیام… آنقدر جابجا کرد و سلیقهای عمل کرد، تا هنوز سی سال از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگذشته بود که به نمازی رسیدند…
روایت ۷۷۸ و ۷۷۳ و ۷۷۴ کتاب بخاری میگوید، آنقدر جابجا کرده بودند و سلیقهای عمل کرده بودند…
وقتی شما هر کاری دوست دارید انجام بدهید، اولین اتفاقی که میافتد این است که دیگر نیازی به امام نداری، بجای اینکه سؤال کنی به آن چیزی که دوست داری عمل کن! در اینصورت طرف مدام در اختیار خودش است و راحت است!
مدام عوض کردند و عوض کردند، بعضی از اصحاب مانند ابن مسعود میگفتند: این کاری که شما میکنید، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم الآن تشریف بیاورند میفرمایند اینها چه کسانی هستند که ادای نماز ما را درمیآورند؟! یعنی فقط شباهت اندکی به نماز اصلی دارد.
ابن مسعود میگفت: یک مورد از آن چیزهایی که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود دیگر نیست، اصلاً اسلام تمام شد. میگفتند: نماز چطور؟ گفت: «أَلَیْسَ ضَیَّعْتُمْ مَا ضَیَّعْتُمْ فِیهَا»[۷] این نماز که آن نماز نیست.
این روایت ۷۷۸ بخاری است، به ترقیم عبدالفؤاد عبدالباقی، محمد فؤاد عبدالباقی…
فرض کنید شیخی در اینجا منبر برود و بگوید دیشب مطلب عجیبی شنیدم، دیدم قبل از اینکه نماز شروع بشود یک نفر در این مسجد جملات عربی میگفت «حلت بفنائک علیک منی»…
در اینصورت شما میگویید: شما از کجا آمدهاید که زیارت عاشورا را نشنیدهاید و به منبر میروید؟
حال انصافاً زیارت عاشورا پُرتکرارتر است یا نماز؟ مسلّماً نماز.
طلبه بود، شاگرد ابن عباس بود، نام او «إکرِمِه» است، شیخ است، نزد ابن عباس رسید و گفت: امروز چیز جدیدی دیدم، احمقی را دیدم که وقتی نماز میخواند، بین حرکات خود «الله اکبر» میگفت، ابن عباس گفت: احمق تو هستی! این نماز پیغمبر است.
یعنی آنقدر نماز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تغییر کرده بود که وقتی یک نفر استثنائاً درست میخواند، طرف میگفت این احمق چکار میکند؟
این روایت در کتاب بخاری هم هست، برای قرن ۲ و ۳ و ۴ هم نیست، برای همان اوایل است! آنقدر گردونه را چرخاندند که به چیزی رسیدند که…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در آن بیست و پنج سال نماز جماعت نمیخواندند، اولین نماز جماعتی که جمع زیادی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دیدند، بعد از جنگ جمل و در بصره بود، گفتند: «ذَکَّرَنَا هَذَا الرَّجُلُ صَلاَهً کُنَّا نُصَلِّیهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ»،[۸] یادش بخیر! زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور نماز میخواندیم!
آیا شما صحابی نداشتید؟ دینشناس نبود؟ فقیه نبود؟ چه چیزی میخواندید؟ چه کسی باید تبیین میکرد؟
علّت دشمنی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دقیقاً همین است، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مُمَثَّلِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مدافع سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند با ایشان دشمن بودند، وگرنه بقیه بودند اما ابداً صدایی از کسی درنمیآمد.
گفتند «به یاد نماز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم افتادیم!»، این جامعه بینمازها نبود، همه هر روز نماز جماعت میخواندند، اگر کسی در نماز جماعت شرکت نمیکرد به او نسبتِ نفاق میدادند، همه در نماز جمعه شرکت میکردند، سال ۶۰ وقتی تعدادی از شیعیان کار بزرگی کردند، نعمان بن بشیر به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نامه نوشت که ما در نماز جمعهی اینها شرکت نمیکنیم!
همه در مسجد نماز میخواندند، خب چه نمازی میخواندند؟ بزرگترین ظلم این است که همه نماز میخواندند اما درواقع هیچ نمازی نمیخواندند.
اگر طرف بفهمد نماز را ترک کرده است، اگر به مشکلی برخورد کند میگوید «خدایا! غلط کردم، برمیگردم»، ولی اینها که توبه نداشتند، چون در حال خواندن چیزی بودند که خواندنش با نخواندنش تفاوت نداشت!
البته توجه کنید که مسئله نماز نیست، اصل مسئله چیز دیگری است، تبعیّت نداشتند، کار دیگری میکردند، آنقدری که نماز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برایشان یا کار احمقانه یا چیز جدید یا خاطره نوستالوژیک شده بود! با اینکه همه نمازخوان بودند، حتّی یزید ملعون هم نمازخوان بود، ولی اینکه چه چیزی میخواندند…
این امر حاصلِ چه چیزی بود؟ حاصل این بود که میگفتند لزومی ندارد از امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تبعیّت کنیم.
اگر شما خودت را ترجیح بدهی، مثلاً بگویی من اینطور تشخیص میدهم، من اینطور فکر میکنم، به نظر من دین یعنی این…
همهی رفتارهای روزانهی ما از یک جهت وصفِ دینی دارد، ما عروسی میگیریم، عروسی امروز ما چقدر اسلامی است؟ میخواهم بگویم خیلی آنها را تخریب نکنید… کس و کار ما از دنیا میروند، آداب ختم و متوفی ما چقدر اسلامی است؟ ازدواج ما، همسرداری ما، فرزندداری ما، کار کردن ما چقدر اسلامی است؟ گاهی آنقدر در انحراف زندگی میکنیم که اگر کسی حرف درست بزند میگوییم این احمق را ببین! ما آنقدر در موسیقی غرق هستیم… من نمیگویم همهی موسیقیها حرام است، اما آنقدر در موسیقی غرق هستیم که اگر زمانی یک نفر راجع به چیزی حرف بزند، دیگران ملتفت نمیشوند و میگویند این احمق را ببین! این مثالها فراوان است، اگر بگردید پیدا میکنید.
یکی از دلایلی که رجوع به مرجع و متخصص کمرنگ است، این است که زندگی ما را محدود میکند، من میخواهم آن کاری را انجام بدهم که دوست دارم، ریشهی آن هم در کم بودن محبّت است، وگرنه اگر من کسی را خیلی دوست بدارم، وقتی او را برای نهار دعوت کنم آن غذایی را نمیدهم که خودم دوست دارم، آن غذایی را میدهم که او دوست دارد. یعنی همه چیز بر اساس اوست، او را دوست دارم.
الآن ما آن کاری را میکنیم که خودمان دوست داریم، هیئت هم همانطور که خودمان میخواهیم، آنجایی که دوست داریم، آنطوری که دوست داریم… ما اینطور دوست داریم؛ لذا مسئلهی ما این نیست که یک مطلبی از تاریخ بیرون بکشیم… البته این یک منطق زنده است و ما مطلبی را از گور بیرون نکشیدهایم، البته این خیلی مهم است، ما باید بدانیم که چه کسی چطور بود، ما باید بدانیم حبّ و بغضمان باید برای چه کسی باشد، اما این در زندگی ما ادامه دارد، میتوانم به زبان شیعه باشم اما در عمل به منطق او عمل کنم.
«حُضَین بن مُنْذِر»؛ امیدی برای ما.
اگر کربلا یک عشق باشکوه است، اگر شما دقیق نگاه کنید، هم قبل از کربلا عدهای معدود هم روح آن را داشتهاند، بعد از کربلا هم عدهی معدودی آن مسیر را میروند، همهی عظمت کربلا در این است که میشود به سمت آن حرکت کرد.
در یاد دارید که ابورافع بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و مار خوابید، حال اینجا را نگاه کنید.
یکی از باشکوهترین صحنههای تاریخ این است که اگر کسی در محضر امام معصوم باشد، برای همه در این کشتی جای اختصاصی هست، در صراط مستقیم رقابت نیست، در صراط مستقیم برای تک تک ما، متناسب استعداد ما جا هست، اگر راست بگوییم که میخواهیم همراه بشویم، برای یکایک ما در بهترین نقطهی قوّت ما جا هست.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در احد شمشیر میزدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جانباز با سر شکسته نشسته بودند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رجز میخواندند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شمشیر میزدند.
هر کسی خودش شمشیر میزند و خودش رجز میخواند، ولی چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نفس الرسول هستند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رجز میخواندند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شمشیر میزدند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خاطره را تعریف کردهاند که «أَنَا أَضْرِبُ قُدَّامَهُ بِسَیْفِی»[۹] من میجنگیدم و شمشیر میزدم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمودند: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَیْرَ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی وَ حَیَاتُکَ یَا عَلِیُّ وَ مَوْتُکَ مَعِی»…
ممکن است در ذهن کسی باشد او امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و کسی نمیتواند این جایگاه را پیدا کند. این بزرگواران یک حُسن دارند و آن این است که اگر کسی بخواهد با این بزرگواران همراه بشود، خودشان همهی بار را برمیدارند.
پدر بچهی کوچک را کنار خود میگذارد و درِ کاپوت را باز میکند و شروع میکند به تعمیر کردن، برای اینکه این بچه بازیگوشی نکند به او میگوید آن آچار را بیار و این آچار را ببر، بعد درِ ماشین را میبندد، وقتی میهمانها میآید میگوید: با این فرزندم ماشین را درست کردیم!
هیچ چیزی از ما شروع نمیشود، آن بزرگواران کارها را انجام میدهند و به نام ما تمام میکنند.
شخصیتی به نام «حُضَین بن مُنْذِر» داریم، در صفین به احتمال کمتر سی و چند سال دارد و یا به احتمال بیشتر نوزده سال دارد، گفتهاند ریش او درنیامده بود.
بعضی روزها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به او میفرمود: تو پرچم را به دست بگیر و وسط سپاه بچرخان.
یک جمله از این «حُضَین بن مُنْذِر» بگویم که شما ببینید جنس او چیست، این مطلب در «اخبار الطوال» دینوری است.
«حُضَین بن مُنْذِر» یک شاعر فحل و یک نویسندهی برجسته هم هست، شمشیرزن حرفهای هم هست، نوزده سال دارد، در روز صفین سن او از همه لشگر کمتر بود ولی سخنرانی کرد و گفت: «إِنَّمَا بُنِیَ هَذَا اَلدِّینُ عَلَى اَلتَّسْلِیمِ»،[۱۰] این دین بر اساس تسلیم محضر ربّ العالمین و سفیر ربّ العالمین بنا شده است، «فَلاَ تُوَفِّرُوهُ بِالْقِیَاسِ» نگویید من این را خواستم و من آن را خواستم…
اگر کسی این مسیر را برود، آن عنایتی که به او هست، به او هم هست، «وَ لاَ تَهْدِمُوهُ بِالشُّبهَه» با شبهه منهدم نکنید، «فَإِنَّا وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ أَنَّا لاَ نَقْبَلُ إِلاَّ مَا نَعْرِفُ لَأَصْبَحَ اَلْحَقُّ فِی أَیْدِینَا قَلِیلاً» اگر بنا بر این باشد که ما کمکاری کنیم به مرور در دنیا حق از بین میرود و باطل زیاد میشود، «وَ إِنَّ لَنَا رَاعِیاً» ما امامی داریم «قَدْ حَمِدْنَا وِرْدَهُ وَ صَدْرَهُ»، از این امامی که داریم خدا را شاکر هستیم، «وَ هُوَ اَلْمُصَدَّقُ عَلَى مَا قَالَ اَلْمَأْمُونُ عَلَى مَا فَعَلَ» هر کاری کند یا بفرماید ما روی چشم میگذاریم، «فَإِنْ قَالَ: لاَ قُلْنَا: لاَ وَ إِنْ قَالَ: نَعَمْ قُلْنَا: نَعَمْ» حکم آنچه تو فرمایی.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: پرچم را بگیر و به وسط قوم برو.
میدانید که هر کسی پرچم را میگرفت کانون خطر میشد، همیشه پرچمدار را میزنند…
مطلبی بگویم که جگر شما خنک بشود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کلاً پرچمدارها را میزدند و کلاً کاری به سرباز صفرها نداشتند، ابوسفیان جمع کرد و گفت که آبروی ما در بدر رفت، علی پرچمدارها را زد و من دیگر پرچم را به هیچ قبیلهای نمیدهم و لژیونر میآورم، نُه نفر را استخدام کرد، «طلحه بن ابی طلحه» دو بچه دارد، «نوفل بن خویلد» و… که اینها طوری بودند که وقتی وارد میدان میشدند همه فرار میکردند. ابوسفیان نُه پرچمدار استخدام کرد.
چون خیلیها در احد فرار کردند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تنها شدند، ضربهای زدند و دست راست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شکست، پرچم از دست حضرت افتاد، حال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید هم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع میکردند که پیشانی مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شکسته بود و حضرت نشسته بودند، هم پرچم به دست داشتند، هم بخاطر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیتوانستند خیلی دور بروند، چون باید از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع میکردند. در ضربهای دست مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را شکستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شصت ضربه شمشیر خوردند، پرچم افتاد… چند نفری که دور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مانده بودند، خواستند بروند و پرچم را بردارند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: نه! به دست چپ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدهید، «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ»،[۱۱] برای همین طبق روایتی، اولین کسی که وارد بهشت میشود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، چون صاحب لواء زودتر میرود. چون اول باید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وارد بشوند، اول صاحب لواء وارد میشود.
آن طرف نُه نفر پرچمدار بودند، هرچه حمله کردند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اول پرچمدار را زدند، وقتی نهمین نفر به زمین افتاد دیگر کسی جرأت نکرد پرچم کفر را بردارد! پرچم کفر روی زمین ماند و بقیه جنگیدند، چون میدانستند اگر پرچم را به دست بگیرند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به آنجا حمله میکردند.
پرچم مهم است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در نهج البلاغه فرمودند که پرچم را به بچهها ندهید، پرچم را به آبروی سپاه بدهید.
صاحب لواء در کربلا قمر بنی هاشم سلام الله علیه است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «حُضَین بن مُنْذِر» را به میدان فرستاد، او تقریباً به خیمه معاویه ملعون رسید، او شمشیر میزد و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رجز میخواندند.
اگر کسی آنقدر که میفهمد پای دین بایستد، قوّت بازو از آن بزرگواران است، «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ»، قدرت از آنهاست، اگر کسی راست بگوید و به آنقدری که میفهمد عمل کند…
شهید حججی رضوان الله تعالی علیه یک جوان شصت کیلویی بود، کجا تمرین کرده بود که اگر ده نفر وحشی تو را گرفتند در چهرهی تو ترس نباشد؟ چه زمانی چنین تمرینی کرده است؟ این تمرین نمیخواهد! ابا و مناعت طبع و شجاعت، ارثِ کسانی است که شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حافظ آبروی شیعیان هستند.
«حُضَین بن مُنْذِر» در وسط میدان پرچم را میگرداند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند: «لَنَا اَلرَّایَهُ اَلسَّوْدَاءُ یَخْفِقُ ظِلُّهَا»[۱۲] پرچم به دست کیست که سایهاش بر سر دو سپاه افتاده است، «إِذَا قِیلَ قَدِّمْهَا حُضَیْنُ تَقَدَّمَا» اگر بگویند کدام مردی میتواند پرچم را بردارد «حُضَین بن مُنْذِر» مردِ این است که پرچم را بلند کند. «وَ یَدْنُو بِهَا فِی اَلصَّفِّ حَتَّى یُدِیرَهَا» وقتی بین دو لشگر میرود و این را میگرداند «حِمَامُ اَلْمَنَایَا تَقْطُرُ اَلْمَوْتِ وَ اَلدَّمَا» در آن گودی جنگ که گودی خطر است، مرگ میبارد و خون میریزد حُضَین ایستاده است.
توجّه کنید که اینها را «حُضَین بن مُنْذِر» نمیگوید که بگویید ادّعا میکند، این امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که اینها را میفرمایند!
ان شاء الله روزی باشد که ما هم در محضر امام زمان ارواحنا فداه، در مقابل امام زمان ارواحنا فداه سربازی کنیم و پیش پای امام زمان ارواحنا فداه زمین بیفتیم.
«تَرَاهُ إِذَا مَا کَانَ یَوْمَ عَظِیمَهٍ» آنجایی که همه از شدّت جنگ فراری هستند «أَبَى فِیهِ إِلاَّ عِزَّهً وَ تَکَرُّماً» او با عزّت و کرامت صف دشمن را میدرد.
شما نگاه کنید روحیهای که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این «حُضَین بن مُنْذِر» دادهاند چیست!
قرار نیست ما برویم و همه چیز را مطالعه کنیم، خیلی از اوقات اگر ما به آن چیزی که میدانیم عمل کنیم، آن بزرگواران ما را رشد میدهند. یک نفر از شیعیان و محبّان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک مشکل مالی پیدا کرد و بدهی بالا آورد، برای عدهای از بیت المال قرض کرد، آنها فرار کردند. این شخص طی مدّتی مقداری از بدهی را داد و دیگر نتوانست بدهی را بدهد، برای همین به سمت معاویه ملعون فرار کرد. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: اگر او میآمد و وقت میخواست به او وقت میدادیم.
«حُضَین بن مُنْذِر» همقبیلهی او بود، به او نامه نوشت تو آدمحسابی بودی، تو کریمِ قوم بودی، این طرف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، شأن تو أجل است که به معاویه رجوع کنی، (یعنی او را تکریم کرد و سعی کرد او را برگرداند)، گفت: «فَارَقتَ مَن قَد یَحسُرُ الطَّرفُ دُونَهُ» از کسی جدا شدی که چشم هرچه عظمت او را نگاه کند، چشم خسته میشود ولی عظمت او تمام نمیشود. «جِهَاراً وَعادَیتَ النَّبیَّ مُحَمَّدَا» تو در حال جنگیدن با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستی!
این خانواده اینطور هستند، اگر کسی راست بگوید و پای کار بایستد، خودشان کارها را میکنند، ولی به نام او تمام میکنند.
روضه و توسّل به حضرت قاسم بن الحسن سلام الله علیه
حضرت قاسم علیه السلام پسر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستند و از سه سالگی در آغوش حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دستوری از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گرفته بودند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در لحظات آخر عمر شریفشان فرمودند: حسین جان! برای فرزندانم پدری کن.
اصلاً نیازی نبود امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این جمله را بفرمایند، اما دیگر فرموده بودند…
اگر کسی میخواهد ببیند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چطور پدری کردهاند… ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی را رحمت کند، ایشان اینطور میگفت: حضرت اسماعیل علی نبیّنا و آله و علیه السلام که عظیم الشأن است و بلند مرتبه است و جدّ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، وقتی قرار بر این شد که قربانی شود، گفت: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ»،[۱۳] بابا! من صبر میکنم، شما کار خودتان را انجام دهید، من را به رو بخوابان که چشم در چشم نشویم، شما کار خودتان را کنید و من تحمّل میکنم.
اما وقتی از حضرت قاسم بن الحسن علیهما السلام پرسیدند: مرگ را چطور میبینی؟ گفتند: «أحلَی مِنَ العَسَل».
آقا مجتبی تهرانی میفرمودند: این هنر تربیت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به نسبت تربیت حضرت ابراهیم علیه السلام است.
حضرت قاسم علیه السلام پسر کریم هستند، جان دادن در راه یار را افتخار میدانند، میفرمایند: شیرین است.
اصلاً مگر حضرت قاسم علیه السلام میتوانند در خیمهها بمانند؟ بعد از آن را چطور تحمّل کنند؟…
سن و سال حضرت قاسم سلام الله علیه آنقدری نبود که لباس رزم به تن ایشان بخورد، بعد از شهادت حضرت علی اکبر سلام الله علیه مولای ما… که امام صادق علیه السلام میفرمایند از لحظهای که حضرت علی اکبر علیه السلام شهید شدند تا لحظهای که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از دنیا بروند، همهی وجود حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میسوخت…
همینطور که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بعد از شهادت حضرت علی اکبر صلوات الله علیه شمشیر را در زمین فشار داده بودند و ایستاده بودند، گزارشگر دشمن میگوید: دیدم نوجوانی آمد، لباس نظامی به تن نداشت ولی یک شمشیر بسته است و سرِ شمشیر به زمین اصابت میکند، نزدیک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد…
روز بود، اگر در شب چراغی را روشن کنند دیده میشود، اما اگر در روز چراغ هم روشن کنید دیده نمیشود، میگوید: وقتی این نوجوان نزد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد مانند تکهی ماه بود… از بس که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه زیبا بودند، از بس که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شبیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند… میگوید فَلقهی قمر یا تکهی ماه بود… میگوید: همینکه مقابل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را نگاه کرد شروع کرد به گریه کردن… از آن هیبت، یک لباس عربی، یک شمشیر آویزان… آنقدر قد و بالایی نداشت… همینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را دید او را در آغوش گرفت و شروع کردند به گریه کردن، هنوز چیزی نگفته است…
امام صادق علیه السلام میفرمایند: وقتی من فرزندان خودم را میبینم به یاد فرزندان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میافتم و گریه میکنم…
یقیناً زمانی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حضرت قاسم علیه السلام را با آن ماهپارگی دیدند به یاد برادر خود افتادند… پدرت قدری کوچکتر از الآن تو بود که دچار آن عسرت شد…
حضرت قاسم علیه السلام جلو آمد و عرض کرد: اجازه بدهید من هم بروم… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: امکان ندارد! اجازه نمیدهم! تو یادگار برادرم هستی، جهاد به تو واجب نیست… اصرار کرد… همّت بلند دارد، میداند، بالاخره ده سال است که در خانه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، رگ خواب را میداند، افتاد دست حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را ببوسد که حضرت دست خود را کشیدند… برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «نه گفتن» به حضرت قاسم علیه السلام خیلی سخت بود، اما او بلد بود، به پای حضرت افتاد… اجازه خواست… دوباره یکدیگر را در آغوش گرفتند… آن گزارشگر دشمن میگوید: آنقدر طول کشید که من فکر کردم از گریه غش کردند…
اذن گرفت، به سمت میدان آمد و صورت او از اشک خیس بود، دل کندن از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای اینها سخت بود، مخصوصاً که میدانند بعد از این هرچه بگذرد عرصه بر امام سختتر و تنگتر میشود…
وقتی به سمت میدان رفت صورت او از اشک خیس بود…
خدا نیاورد، وقتی مشکلی برای آن بچهای که یتیم است پیش میآید میگوید: اگر پدرم اینجا بود اینطور نمیشد…
پدر مادرهایتان را در مجالس یاد کنید…
حضرت قاسم علیه السلام گفت جای پدرم، شیر جمل، در اینجا خالی است، کجایی که ببینی برادرت را غریب گیر آوردهاند…
انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن سِبطُ النَّبیِّ المُصطفی المؤتَمَن
من پسر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستم، نوهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستم…
به دریای دشمن زد، معلوم است که با بردن نامِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه کینههای جمل دوباره قُل قُل میکند، او را دوره کردند…
همینقدر میگویم که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با چه اضطراری ایستاده بودند، برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آسانتر این بود که خودشان تیغ بخورند، با یک اضطراری ایستاده بودند تا یک صدای خفیفی شنیدند، «عَلَیکَ مِنِّی السَّلام یَا عَمَّاه»… وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را با سرعت رساندند صحنهای دیدند که تنها جایی است که حضرت در کربلا فرمودند: دیدنِ این لحظه برایم سخت است… همینکه حضرت خود را با سرعت رساندند، میگوید: «فَرَأَیْتُ الْحُسَیْنَ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَامِ وَهُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْهِ»[۱۴] همینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالای سر حضرت قاسم علیه السلام رسید دیدند او پا به زمین میکشد…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۴ (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ)
[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۰ (فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ)
[۶] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۹ (الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ وَالَّذِینَ لَا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ ۙ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ)
[۷] صحیح بخاری، جلد ۱، صفحه ۱۱۲ (حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَهْدِیٌّ، عَنْ غَیْلاَنَ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: ” مَا أَعْرِفُ شَیْئًا مِمَّا کَانَ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قِیلَ: الصَّلاَهُ؟ قَالَ: أَلَیْسَ ضَیَّعْتُمْ مَا ضَیَّعْتُمْ فِیهَا “)
[۸] حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ الوَاسِطِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا خَالِدٌ، عَنِ الجُرَیْرِیِّ، عَنْ أَبِی العَلاَءِ، عَنْ مُطَرِّفٍ، عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ، قَالَ: صَلَّى مَعَ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْبَصْرَهِ فَقَالَ: «ذَکَّرَنَا هَذَا الرَّجُلُ صَلاَهً کُنَّا نُصَلِّیهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَذَکَرَ أَنَّهُ کَانَ یُکَبِّرُ کُلَّمَا رَفَعَ وَکُلَّمَا وَضَعَ»)
[۹] الأمالی (للصدوق) ، جلد ۱ ، صفحه ۴۰۵ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلْحَافِظُ اَلْبَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اَلْعَزِیزِ بْنِ اَلْجَعْدِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ صَالِحٍ قَالَ حَدَّثَنَا شُعَیْبُ بْنُ رَاشِدٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَامَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَخْطُبُ اَلنَّاسَ بِصِفِّینَ یَوْمَ جُمُعَهٍ وَ ذَلِکَ قَبْلَ اَلْهَرِیرِ بِخَمْسَهِ أَیَّامٍ فَقَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى نِعَمِهِ اَلْفَاضِلَهِ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ وَ عَلَى حُجَجِهِ اَلْبَالِغَهِ عَلَى خَلْقِهِ مَنْ عَصَاهُ أَوْ أَطَاعَهُ إِنْ یَعْفُ فَبِفَضْلٍ مِنْهُ وَ إِنْ یُعَذِّبْ فَبِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ مَا اَللَّهُ « بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ » أَحْمَدُهُ عَلَى حُسْنِ اَلْبَلاَءِ وَ تَظَاهُرِ اَلنَّعْمَاءِ وَ أَسْتَعِینُهُ عَلَى مَا نَابَنَا مِنْ أَمْرِ دِینِنَا وَ أُومِنُ بِهِ وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْهِ « وَ کَفىٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً » ثُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِهِ اَلَّذِی اِرْتَضَاهُ وَ کَانَ أَهْلَهُ وَ اِصْطَفَاهُ عَلَى جَمِیعِ اَلْعِبَادِ بِتَبْلِیغِ رِسَالَتِهِ وَ حُجَجِهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ کَانَ کَعِلْمِهِ فِیهِ رَءُوفاً رَحِیماً أَکْرَمَ خَلْقِ اَللَّهِ حَسَباً وَ أَجْمَلَهُمْ مَنْظَراً وَ أَشْجَعَهُمْ نَفْساً وَ أَبَرَّهُمْ بِوَالِدٍ وَ آمَنَهُمْ عَلَى عَقْدٍ لَمْ یَتَعَلَّقْ عَلَیْهِ مُسْلِمٌ وَ لاَ کَافِرٌ بِمَظْلِمَهٍ قَطُّ بَلْ کَانَ یُظْلَمُ فَیَغْفِرُ وَ یَقْدِرُ فَیَصْفَحُ وَ یَعْفُو حَتَّى مَضَى مُطِیعاً لِلَّهِ صَابِراً عَلَى مَا أَصَابَهُ مُجَاهِداً « فِی اَللّٰهِ حَقَّ جِهٰادِهِ » عَابِداً لِلَّهِ حَتَّى أَتَاهُ اَلْیَقِینُ فَکَانَ ذَهَابُهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَعْظَمَ اَلْمُصِیبَهِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ اَلْأَرْضِ اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ ثُمَّ تَرَکَ فِیکُمْ کِتَابَ اَللَّهِ یَأْمُرُکُمْ بِطَاعَهِ اَللَّهِ وَ یَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَهْداً لَنْ أَخْرُجَ عَنْهُ وَ قَدْ حَضَرَکُمْ عَدُوُّکُمْ وَ قَدْ عَرَفْتُمْ مَنْ رَئِیسُهُمْ یَدْعُوهُمْ إِلَى بَاطِلٍ وَ اِبْنُ عَمِّ نَبِیِّکُمْ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ یَدْعُوکُمْ إِلَى طَاعَهِ رَبِّکُمْ وَ اَلْعَمَلِ بِسُنَّهِ نَبِیِّکُمْ وَ لاَ سَوَاءَ مَنْ صَلَّى قَبْلَ کُلِّ ذَکَرٍ لَمْ یَسْبِقْنِی بِالصَّلاَهِ غَیْرُ نَبِیِّ اَللَّهِ وَ أَنَا وَ اَللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ وَ اَللَّهِ إِنَّکُمْ لَعَلَى اَلْحَقِّ وَ إِنَّ اَلْقَوْمَ لَعَلَى اَلْبَاطِلِ فَلاَ یَصْبِرِ اَلْقَوْمُ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ یَجْتَمِعُوا عَلَیْهِ وَ تَتَفَرَّقُوا عَنْ حَقِّکُمْ – « قٰاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اَللّٰهُ بِأَیْدِیکُمْ » فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا لَیُعَذِّبَنَّهُمُ اَللَّهُ بِأَیْدِی غَیْرِکُمْ فَأَجَابَهُ أَصْحَابُهُ فَقَالُوا یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِنْهَضْ إِلَى اَلْقَوْمِ إِذَا شِئْتَ فَوَ اَللَّهِ مَا نَبْغِی بِکَ بَدَلاً نَمُوتُ مَعَکَ وَ نَحْیَا مَعَکَ فَقَالَ لَهُمْ مُجِیباً لَهُمْ وَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یَنْظُرُ إِلَیَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَنَا أَضْرِبُ قُدَّامَهُ بِسَیْفِی فَقَالَ لاَ سَیْفَ إِلاَّ ذُو اَلْفَقَارِ وَ لاَ فَتَى إِلاَّ عَلِیٌّ ثُمَّ قَالَ لِی یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَیْرَ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی وَ حَیَاتُکَ یَا عَلِیُّ وَ مَوْتُکَ مَعِی فَوَ اَللَّهِ مَا کَذَبْتُ وَ لاَ کُذِبْتُ وَ لاَ ضَلَلْتُ وَ لاَ ضُلَّ بِی وَ لاَ نَسِیتُ مَا عَهِدَ إِلَیَّ إِنِّی إِذاً لَنَسِیٌّ وَ إِنِّی لَعَلَى « بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی » بَیَّنَهَا لِنَبِیِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَبَیَّنَهَا إِلَیَّ وَ إِنِّی لَعَلَى اَلطَّرِیقِ اَلْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطاً ثُمَّ نَهَضَ إِلَى اَلْقَوْمِ یَوْمَ اَلْخَمِیسِ فَاقْتَتَلُوا مِنْ حِینَ طَلَعَتِ اَلشَّمْسُ حَتَّى غَابَ اَلشَّفَقُ مَا کَانَتْ صَلاَهُ اَلْقَوْمِ یَوْمَئِذٍ إِلاَّ تَکْبِیراً عِنْدَ مَوَاقِیتِ اَلصَّلاَهِ فَقَتَلَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَوْمَئِذٍ بِیَدِهِ خَمْسَمِائَهٍ وَ سِتَّهَ نَفَرٍ مِنْ جَمَاعَهِ اَلْقَوْمِ فَأَصْبَحَ أَهْلُ اَلشَّامِ یُنَادُونَ یَا عَلِیُّ اِتَّقِ اَللَّهَ فِی اَلْبَقِیَّهِ وَ رَفَعُوا اَلْمَصَاحِفَ عَلَى أَطْرَافِ اَلْقَنَا .)
[۱۰] وقعه صفین ، جلد ۱ ، صفحه ۴۸۰ (نَصْرٌ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنِ اَلشَّعْبِیِّ عَنْ صَعْصَعَهَ قَالَ: قَامَ اَلْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ اَلْکِنْدِیُّ فِی أَصْحَابِهِ مِنْ کِنْدَهَ فَقَالَ: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ أَحْمَدُهُ وَ أَسْتَعِینُهُ وَ أُومِنُ بِهِ وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْهِ وَ أَسْتَنْصِرُهُ وَ أَسْتَغْفِرُهُ وَ أَسْتَخِیرُهُ وَ أَسْتَهْدِیهِ وَ أَسْتَشِیرُهُ وَ أَسْتَشْهِدُ بِهِ فَإِنَّهُ مَنْ یَهْدِ اَللَّهُ فَلاَ مُضِلَّ لَهُ وَ مَنْ یُضْلِلْ« فَلاٰ هٰادِیَ لَهُ » وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: قَدْ رَأَیْتُمْ یَا مَعْشَرَ اَلْمُسْلِمِینَ – مَا قَدْ کَانَ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا اَلْمَاضِی وَ مَا قَدْ فَنِیَ فِیهِ مِنْ اَلْعَرَبِ فَوَ اَللَّهِ لَقَدْ بَلَغَتْ مِنَ اَلسِّنِّ مَا شَاءَ اَللَّهُ أَنْ أَبْلُغَ فَمَا رَأَیْتُ مِثْلَ هَذَا اَلْیَوْمِ قَطُّ أَلاَ فَلْیُبَلِّغِ اَلشَّاهِدُ اَلْغَائِبَ أَنَّا إِنْ نَحْنُ تَوَاقَفْنَا غَداً إِنَّهُ لِفَنَاءِ اَلْعَرَبِ وَ ضَیْعَهِ اَلْحُرُمَاتِ أَمَا وَ اَللَّهِ مَا أَقُولُ هَذِهِ اَلْمَقَالَهَ جَزَعاً مِنَ اَلْحَتْفِ وَ لَکِنِّی رَجُلٌ مُسِنٌّ أَخَافُ عَلَى اَلنِّسَاءِ وَ اَلذَّرَارِیِّ غَداً إِذَا فَنِینَا اَللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی قَدْ نَظَرْتُ لِقَوْمِی وَ لِأَهْلِ دِینِی فَلَمْ آلُ – « وَ مٰا تَوْفِیقِی إِلاّٰ بِاللّٰهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ » وَ اَلرَّأْیُ یُخْطِئُ وَ یُصِیبُ وَ إِذَا قَضَى اَللَّهُ أَمْراً أَمْضَاهُ عَلَى مَا أَحَبَّ اَلْعِبَادُ أَوْ کَرِهُوا أَقُولُ قَوْلِی هَذَا وَ أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ اَلْعَظِیمَ لِی وَ لَکُمْ. قَالَ صَعْصَعَهُ : فَانْطَلَقَتْ عُیُونُ مُعَاوِیَهَ إِلَیْهِ بِخُطْبَهِ اَلْأَشْعَثِ فَقَالَ: أَصَابَ وَ رَبِّ اَلْکَعْبَهِ لَئِنْ نَحْنُ اِلْتَقَیْنَا غَداً لَتَمِیلَنَّ اَلرُّومُ عَلَى ذَرَارِیِّنَا وَ نِسَائِنَا وَ لَتَمِیلَنَّ أَهْلُ فَارِسَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ اَلْعِرَاقِ وَ ذَرَارِیِّهِمْ وَ إِنَّمَا یُبْصِرُ هَذَا ذَوُو اَلْأَحْلاَمِ وَ اَلنُّهَى اِرْبِطُوا اَلْمَصَاحِفَ عَلَى أَطْرَافِ اَلْقَنَا. قَالَ صَعْصَعَهُ : فَثَارَ أَهْلُ اَلشَّامِ فَنَادَوْا فِی سَوَادِ اَللَّیْلِ یَا أَهْلَ اَلْعِرَاقِ مَنْ لِذَرَارِیِّنَا إِنْ قَتَلْتُمُونَا وَ مَنْ لِذَرَارِیِّکُمْ إِنْ قَتَلْنَاکُمْ اَللَّهَ اَللَّهَ فِی اَلْبَقِیَّهِ فَأَصْبَحَ أَهْلُ اَلشَّامِ وَ قَدْ رَفَعُوا اَلْمَصَاحِفَ عَلَى رُءُوسِ اَلرِّمَاحِ وَ قَلَّدُوهَا اَلْخَیْلَ وَ اَلنَّاسُ عَلَى اَلرَّایَاتِ قَدِ اِشْتَهَوْا مَا دُعُوا إِلَیْهِ وَ رُفِعَ مُصْحَفُ دِمَشْقَ اَلْأَعْظَمُ تَحْمِلُهُ عَشْرَهُ رِجَالٍ عَلَى رُءُوسِ اَلرِّمَاحِ وَ نَادَوْا یَا أَهْلَ اَلْعِرَاقِ کِتَابُ اَللَّهِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ وَ أَقْبَلَ أَبُو اَلْأَعْوَرِ اَلسُّلَمِیُّ عَلَى بِرْذَوْنٍ أَبْیَضَ وَ قَدْ وَضَعَ اَلْمُصْحَفَ عَلَى رَأْسِهِ یُنَادِی یَا أَهْلَ اَلْعِرَاقِ کِتَابُ اَللَّهِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ. وَ أَقْبَلَ عَدِیُّ بْنُ حَاتِمٍ فَقَالَ: یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِنْ کَانَ أَهْلُ اَلْبَاطِلِ لاَ یَقُومُونَ بِأَهْلِ اَلْحَقِّ فَإِنَّهُ لَمْ یُصِبْ عَصَبَهٌ مِنَّا إِلاَّ وَ قَدْ أُصِیبَ مِثْلَهَا مِنْهُمْ وَ کُلٌّ مَقْرُوحٌ وَ لَکِنَّا أَمْثَلُ بَقِیَّهً مِنْهُمْ وَ قَدْ جَزِعَ اَلْقَوْمُ وَ لَیْسَ بَعْدَ اَلْجَزَعِ إِلاَّ مَا تُحِبُّ فَنَاجِزِ اَلْقَوْمَ فَقَامَ اَلْأَشْتَرُ اَلنَّخَعِیُّ فَقَالَ: یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِنَّ مُعَاوِیَهَ لاَ خَلَفَ لَهُ مِنْ رِجَالِهِ وَ لَکَ بِحَمْدِ اَللَّهِ اَلْخَلَفُ وَ لَوْ کَانَ لَهُ مِثْلُ رِجَالِکَ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِثْلُ صَبْرِکَ وَ لاَ بَصَرِکَ فَأَقْرِعِ اَلْحَدِیدَ بِالْحَدِیدِ وَ اِسْتَعِنْ بِاللَّهِ اَلْحَمِیدِ. ثُمَّ قَامَ عَمْرُو بْنُ اَلْحَمِقِ فَقَالَ: یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِنَّا وَ اَللَّهِ مَا أَجَبْنَاکَ وَ لاَ نَصَرْنَاکَ عَصَبِیَّهً عَلَى اَلْبَاطِلِ وَ لاَ أَجَبْنَا إِلاَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ طَلَبْنَا إِلاَّ اَلْحَقَّ وَ لَوْ دَعَانَا غَیْرُکَ إِلَى مَا دَعَوْتَ إِلَیْهِ لاَسْتَشْرَى فِیهِ اَللَّجَاجَ وَ طَالَتْ فِیهِ اَلنَّجْوَى وَ قَدْ بَلَغَ اَلْحَقِّ مقطعه وَ لَیْسَ لَنَا مَعَکَ رَأْیٌ. فَقَامَ اَلْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ مُغْضَباً فَقَالَ: یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِنَّا لَکَ اَلْیَوْمَ عَلَى مَا کُنَّا عَلَیْهِ أَمْسِ وَ لَیْسَ آخِرُ أَمْرِنَا کَأَوَّلِهِ وَ مَا مِنَ اَلْقَوْمِ أَحَدٌ أَحْنَى عَلَى أَهْلِ اَلْعِرَاقِ وَ لاَ أَوْتَرَ لِأَهْلِ اَلشَّامِ مِنِّی فَأَجِبِ اَلْقَوْمَ إِلَى کِتَابِ اَللَّهِ فَإِنَّکَ أَحَقُّ بِهِ مِنْهُمْ وَ قَدْ أَحَبَّ اَلنَّاسُ اَلْبَقَاءَ وَ کَرِهُوا اَلْقِتَالَ . فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : إِنَّ هَذَا أَمْرٌ یُنْظَرُ فِیهِ . وَ ذَکَرُوا أَنَّ أَهْلَ اَلشَّامِ جَزِعُوا فَقَالُوا: یَا مُعَاوِیَهُ مَا نَرَى أَهْلَ اَلْعِرَاقِ أَجَابُوا إِلَى مَا دَعَوْنَاهُمْ إِلَیْهِ فَأَعِدْهَا جَذَعَهً فَإِنَّکَ قَدْ غَمَرْتَ بِدُعَائِکَ اَلْقَوْمَ وَ أَطْمَعْتَهُمْ فِیکَ. فَدَعَا مُعَاوِیَهُ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ عَمْرِو بْنِ اَلْعَاصِ وَ أَمَرَهُ أَنْ یُکَلِّمَ أَهْلَ اَلْعِرَاقِ فَأَقْبَلَ حَتَّى إِذَا کَانَ بَیْنَ اَلصَّفَّیْنِ نَادَى: یَا أَهْلَ اَلْعِرَاقِ أَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ اَلْعَاصِ إِنَّهَا قَدْ کَانَتْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أُمُورٌ لِلدِّینِ وَ اَلدُّنْیَا فَإِنْ تَکُنْ لِلدِّینِ فَقَدْ وَ اَللَّهِ أَعْذَرْنَا وَ أَعْذَرْتُمْ وَ إِنْ تَکُنْ لِلدُّنْیَا فَقَدْ وَ اَللَّهِ أَسْرَفْنَا وَ أَسْرَفْتُمْ وَ قَدْ دَعَوْنَاکُمْ إِلَى أَمْرٍ لَوْ دَعَوْتُمُونَا إِلَیْهِ لَأَجَبْنَاکُمْ فَإِنْ یَجْمَعْنَا وَ إِیَّاکُمُ اَلرِّضَا فَذَلِکَ مِنَ اَللَّهِ فَاغْتَنِمُوا هَذِهِ اَلْفُرْجَهَ لَعَلَّهُ أَنْ یَعِیشَ فِیهَا اَلْمُحْتَرِفُ وَ یُنْسَى فِیهَا اَلْقَتِیلُ فَإِنَّ بَقَاءَ اَلْمُهْلِکِ بَعْدَ اَلْهَالِکَ قَلِیلٌ فَخَرَجَ سَعِیدُ بْنُ قَیْسٍ فَقَالَ: یَا أَهْلَ اَلشَّامِ إِنَّهُ قَدْ کَانَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أُمُورٌ حَامَیْنَا فِیهَا عَلَى اَلدِّینِ وَ اَلدُّنْیَا سَمَّیْتُمُوهَا غَدْراً وَ سَرَفاً وَ قَدْ دَعَوْتُمُونَا اَلْیَوْمَ إِلَى مَا قَاتَلْنَاکُمْ عَلَیْهِ بِالْأَمْسِ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَرْجِعَ أَهْلُ اَلْعِرَاقِ إِلَى عِرَاقِهِمْ وَ لاَ أَهْلُ اَلشَّامِ إِلَى شَامِهِمْ بِأَمْرٍ أَجْمَلَ مِنْ أَنْ یُحْکَمَ بِمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ فَالْأَمْرُ فِی أَیْدِینَا دُونَکُمْ وَ إِلاَّ فَنَحْنُ نَحْنُ وَ أَنْتُمْ أَنْتُمْ. وَ قَامَ اَلنَّاسُ إِلَى عَلِیٍّ فَقَالُوا: أَجِبِ اَلْقَوْمَ إِلَى مَا دَعَوْکَ إِلَیْهِ فَإِنَّا قَدْ فَنِینَا. وَ نَادَى إِنْسَانٌ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ فِی سَوَادِ اَللَّیْلِ بِشِعْرٍ سَمِعَهُ اَلنَّاسُ وَ هُوَ: رُءُوسَ اَلْعِرَاقِ أَجِیبُوا اَلدُّعَاءَ فَقَدْ بُلِغَتْ غَایَهُ اَلشِّدَّهِ وَ قَدْ أَوْدَتِ اَلْحَرْبُ بِالْعَالَمِینَ وَ أَهْلِ اَلْحَفَائِظِ وَ اَلنَّجْدَهْ فَلَسْنَا وَ لَسْتُمْ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ وَ لاَ اَلْمُجْمِعِینَ عَلَى اَلرِّدَّهْ وَ لَکِنْ أُنَاسٌ لَقُوا مِثْلَهُمْ لَنَا عِدَّهٌ وَ لَهُمْ عُدَّهْ فَقَاتَلَ کُلُّ عَلَى وَجْهِهِ یُقَحِّمُهُ اَلْجَدُّ وَ اَلْحِدَّهْ فَإِنْ تَقْبَلُوهَا فَفِیهَا اَلْبَقَاءُ وَ أَمْنُ اَلْفَرِیقَیْنِ وَ اَلْبَلْدَهْ وَ إِنْ تَدْفَعُوهَا فَفِیهَا اَلْفَنَاءُ وَ کُلُّ بَلاَءٍ إِلَى مُدَّهْ وَ حَتَّى مَتَى مَخْضُ هَذَا اَلسِّقَاءِ وَ لاَ بُدَّ أَنْ یُخْرِجَ اَلزُّبْدَهْ ثَلاَثَهُ رَهْطٍ هُمُ أَهْلُهَا وَ إِنْ یَسْکُتُوا تُخْمَدِ اَلْوَاقِدَهْ سَعِیدُ بْنُ قَیْسٍ وَ کَبْشُ اَلْعِرَاقِ وَ ذَاکَ اَلْمُسَوَّدُ مِنْ کِنْدَهْ . نَصْرٌ هَؤُلاَءِ اَلنَّفَرُ اَلْمُسَمُّونَ فِی اَلصُّلْحِ قَالَ: فَأَمَّا اَلْمُسَوَّدُ مِنْ کِنْدَهَ وَ هُوَ اَلْأَشْعَثُ فَإِنَّهُ لَمْ یَرْضَ بِالسُّکُوتِ بَلْ کَانَ مِنْ أَعْظَمِ اَلنَّاسِ قَوْلاً فِی إِطْفَاءِ اَلْحَرْبِ وَ اَلرُّکُونِ إِلَى اَلْمُوَادَعَهِ وَ أَمَّا کَبْشُ اَلْعِرَاقِ وَ هُوَ اَلْأَشْتَرُ فَلَمْ یَکُنْ یَرَى إِلاَّ اَلْحَرْبَ وَ لَکِنَّهُ سَکَتَ عَلَى مَضَضٍ وَ أَمَّا سَعِیدُ بْنَ قَیْسٍ فَتَارَهً هَکَذَا وَ تَارَهً هَکَذَا. قَالَ: ذَکَرُوا أَنَّ اَلنَّاسَ مَاجُوا وَ قَالُوا: أَکَلَتْنَا اَلْحَرْبُ وَ قَتَلَتِ اَلرِّجَالَ وَ قَالَ قَوْمٌ: نُقَاتِلُ اَلْقَوْمَ عَلَى مَا قَاتَلْنَاهُمْ عَلَیْهِ أَمْسِ وَ لَمْ یَقُلْ هَذَا إِلاَّ قَلِیلٌ مِنَ اَلنَّاسِ. ثُمَّ رَجَعُوا عَنْ قَوْلِهِمْ مَعَ اَلْجَمَاعَهِ وَ ثَارَتِ اَلْجَمَاعَهُ بِالْمُوَادَعَهِ. فَقَامَ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ: «إِنَّهُ لَمْ یَزَلْ أَمْرِی مَعَکُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ إِلَى أَنْ أَخَذَتْ مِنْکُمُ اَلْحَرْبُ وَ قَدْ وَ اَللَّهِ أَخَذَتْ مِنْکُمْ وَ تَرَکَتْ وَ أَخَذَتْ مِنْ عَدُوِّکُمْ فَلَمْ تَتْرُکْ وَ إِنَّهَا فِیهِمْ أَنْکَى وَ أَنْهَکُ أَلاَ إِنِّی کُنْتُ أَمْسِ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ فَأَصْبَحْتُ اَلْیَوْمَ مَأْمُوراً وَ کُنْتُ نَاهِیاً فَأَصْبَحْتُ مَنْهِیّاً وَ قَدْ أَحْبَبْتُمْ اَلْبَقَاءَ وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُونَ» . ثُمَّ قَعَدَ ثُمَّ تَکَلَّمَ رُؤَسَاءُ اَلقَبَائِلِ فَأَمَّا مِنْ رَبِیعَهَ وَ هِیَ اَلْجَبْهَهُ اَلْعُظْمَى فَقَامَ کُرْدُوسُ بْنُ هَانِئٍ اَلْبَکْرِیُّ فَقَالَ: أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّا وَ اَللَّهِ مَا تَوَلَّیْنَا مُعَاوِیَهَ مُنْذُ تَبَرَّأْنَا مِنْهُ وَ لاَ تَبَرَّأْنَا مِنْ عَلِیٍّ مُنْذُ تَوَلَّیْنَاهُ وَ إِنَّ قَتْلاَنَا لَشُهَدَاءُ وَ إِنَّ أَحْیَاءَنَا لَأَبْرَارٌ وَ إِنَّ عَلِیّاً لَعَلَى بَیِّنَهً مِنْ رَبِّهِ مَا أَحْدَثَ إِلاَّ اَلْإِنْصَافَ وَ کُلُّ مُحِقٍّ مُنْصِفٌ فَمَنْ سَلَّمَ لَهُ نَجَا وَ مَنْ خَالَفَهُ هَلَکَ. ثُمَّ قَامَ شَقِیقُ بْنُ ثَوْرٍ اَلْبَکْرِیُّ فَقَالَ: أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّا دَعَوْنَا أَهْلَ اَلشَّامِ إِلَى کِتَابِ اَللَّهِ فَرَدُّوهُ عَلَیْنَا فَقَاتَلْنَاهُمْ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُمْ دَعَوْنَا إِلَى کِتَابِ اَللَّهِ فَإِنْ رَدَدْنَاهُ عَلَیْهِمْ حَلَّ لَهُمْ مِنَّا مَا حَلَّ لَنَا مِنْهُمْ وَ لَسْنَا نَخَافُ أَنْ یَحِیفَ اَللَّهُ عَلَیْنَا وَ لاَ رَسُولُهُ وَ إِنَّ عَلِیّاً لَیْسَ بِالرَّاجِعِ اَلنَّاکِصِ وَ لاَ اَلشَّاکِّ اَلْوَاقِفِ وَ هُوَ اَلْیَوْمَ عَلَى مَا کَانَ عَلَیْهِ أَمْسِ وَ قَدْ أَکَلَتْنَا هَذِهِ اَلْحَرْبُ وَ لاَ نَرَى اَلْبَقَاءَ إِلاَّ فِی اَلْمُوَادَعَهِ. ثُمَّ قَامَ حُرَیْثُ بْنُ جَابِرٍ اَلْبَکْرِیُّ فَقَالَ: أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ عَلِیّاً لَوْ کَانَ خَلَفاً مِنْ هَذَا اَلْأَمْرِ لَکَانَ اَلْمَفْزَعُ إِلَیْهِ فَکَیْفَ وَ هُوَ قَائِدُهُ وَ سَائِقُهُ وَ إِنَّهُ وَ اَللَّهِ مَا قَبِلَ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلْیَوْمَ إِلاَّ مَا دَعَاهُمْ إِلَیْهِ أَمْسِ وَ لَوْ رَدَّهُ عَلَیْهِمْ کُنْتُمْ لَهُ أَعَنْتَ. وَ لاَ یُلْحِدُ فِی هَذَا اَلْأَمْرِ إِلاَّ رَاجِعٌ عَلَى عَقِبَیْهِ أَوْ مُسْتَدْرَجٌ بِغُرُورٍ فَمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَنْ طَغَى عَلَیْنَا إِلاَّ اَلسَّیْفُ ثُمَّ قَامَ خَالِدُ بْنُ اَلْمُعَمَّرِ فَقَالَ: یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِنَّا وَ اَللَّهِ مَا اِخْتَرْنَا هَذَا اَلْمَقَامَ أَنْ یَکُونَ أَحَدٌ هُوَ أَوْلَى بِهِ مِنَّا غَیْرَ أَنَّا جَعَلْنَاهُ ذُخْراً وَ قُلْنَا: أَحَبُّ اَلْأُمُورِ إِلَیْنَا مَا کُفِینَا مَؤُنَتَهُ فَأَمَّا إِذْ سُبِقْنَا فِی اَلْمَقَامِ فَإِنَّا لاَ نَرَى اَلْبَقَاءَ إِلاَّ فِیمَا دَعَاکَ إِلَیْهِ اَلْقَوْمُ إِنْ رَأَیْتَ ذَلِکَ فَإِنْ لَمْ تَرَهُ فَرَأْیُکَ أَفْضَلُ. ثُمَّ إِنَّ اَلْحُضَیْنَ اَلرَّبَعِیَّ وَ هُوَ أَصْغَرُ اَلْقَوْمِ سِنّاً قَامَ فَقَالَ: أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّمَا بُنِیَ هَذَا اَلدِّینُ عَلَى اَلتَّسْلِیمِ فَلاَ تُوَفِّرُوهُ بِالْقِیَاسِ وَ لاَ تَهْدِمُوهُ بِالشَّفَقَهِ فَإِنَّا وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ أَنَّا لاَ نَقْبَلُ إِلاَّ مَا نَعْرِفُ لَأَصْبَحَ اَلْحَقُّ فِی أَیْدِینَا قَلِیلاً وَ لَوْ تَرَکْنَا مَا نَهْوَى لَکَانَ اَلْبَاطِلُ فِی أَیْدِینَا کَثِیراً وَ إِنَّ لَنَا دَاعِیاً قَدْ حَمِدْنَا وِرْدَهُ وَ صَدْرَهُ وَ هُوَ اَلْمُصَدَّقُ عَلَى مَا قَالَ اَلْمَأْمُونُ عَلَى مَا فَعَلَ فَإِنْ قَالَ: لاَ قُلْنَا: لاَ وَ إِنْ قَالَ: نَعَمْ قُلْنَا: نَعَمْ. فَبَلَغَ ذَلِکَ مُعَاوِیَهَ فَبَعَثَ إِلَى مَصْقَلَهَ بْنِ هُبَیْرَهَ فَقَالَ: یَا مَصْقَلَهُ مَا لَقِیتُ مِنْ أَحَدٍ مَا لَقِیتُ مِنْ رَبِیعَهَ قَالَ: مَا هُمْ مِنْکَ بِأَبْعَدَ مِنْ غَیْرِهِمْ وَ أَنَا بَاعِثٌ إِلَیْهِمْ فِیمَا صَنَعُوا فَبَعَثَ مَصْقَلَهُ إِلَى اَلرَّبَعِیِّینَ فَقَالَ: لَنْ یُهْلِکَ اَلْقَوْمَ أَنْ تُبْدَى نَصِیحَتُهُمْ إِلاَّ شَقِیقٌ أَخُو ذُهْلٍ وَ کُرْدُوسُ وَ اِبْنُ اَلْمُعَمَّرِ لاَ تَنْفَکُّ خُطْبَتُهُ فِیهَا اَلْبَیَانُ وَ أَمْرُ اَلْقَوْمِ مَلْبُوسُ أَمَّا حُرَیْثٌ فَإِنَّ اَللَّهَ ضَلَّلَهُ إِذْ قَامَ مُعْتَرِضاً وَ اَلْمَرْءُ کُرْدُوسُ طَأْطَأَ حُضَیْنٌ هُنَا فِی فِتْنَهٍ جَمَحَتْ إِنَّ اِبْنَ وَعْلَهَ فِیهَا کَانَ مَحْسُوسُ مَنُّوا عَلَیْنَا وَ مَنَّاهُمْ وَ قَالَ لَهُمْ قَوْلاً یَهِیجُ لَهُ اَلْبُزْلُ اَلْقَنَاعِیسُ کُلُّ اَلقَبَائِلِ قَدْ أَدَّى نَصِیحَتَهُ إِلاَّ رَبِیعَهَ زَعْمَ اَلْقَوْمِ مَحْبُوسٌ. وَ قَالَ اَلنَّجَاشِیُّ: إِنَّ اَلْأَرَاقِمَ لاَ یَغْشَاهُمُ بُوسُ مَا دَافَعَ اَللَّهُ عَنْ حَوْبَاءِ کُرْدُوسِ نَمَتْهُ مِنْ تَغْلِبَ اَلْغَلْبَا فَوَارِسُهَا تِلْکَ اَلرُّءُوسُ وَ أَبْنَاءُ اَلْمَرَائِیسِ مَا بَالُ کُلِّ أَمِیرٍ یُسْتَرَابُ بِهِ دِینٌ صَحِیحٌ وَ رَأْیٌ غَیْرُ مَلْبُوسٍ وَالَى عَلِیّاً بِغَدْرٍ بَذَّ مِنْهُ إِذَا مَا صَرَّحَ اَلْغَدْرُ عَنْ رَدِّ اَلضَّغَابِیسِ نِعْمَ اَلنَّصِیرُ لِأَهْلِ اَلْحَقِّ قَدْ عَلِمَتْ عُلْیَا مَعَدٍّ عَلَى أَنْصَارِ إِبْلِیسِ قُلْ لِلَّذِینَ تَرَقَّوْا فِی تَعَنُّتِهِ إِنَّ اَلْبَکَارَهَ لَیْسَتْ کَالْقَنَاعِیسِ لَنْ تُدْرِکُوا اَلدَّهْرَ کُرْدُوساً وَ أُسْرَتَهُ أَبْنَاءَ ثَعْلَبَهَ اَلْحَادِی وَ ذُو اَلْعِیسِ . وَ قَالَ: فِیمَا قَالَ خَالِدُ بْنُ اَلْمُعَمَّرِ : وَفَتْ لِعَلِیٍّ مِنْ رَبِیعَهَ عُصْبَهٌ بِصُمِّ اَلْعَوَالِی وَ اَلصَّفِیحِ اَلْمُذَکَّرِ شَقِیقٌ وَ کُرْدُوسٌ اِبْنُ سَیِّدِ تَغْلِبٍ وَ قَدْ قَامَ فِیهَا خَالِدُ بْنُ اَلْمُعَمَّرِ وَ قَارَعَ بِالشُّورَى حُرَیْثُ بْنُ جَابِرٍ وَ فَازَ بِهَا لَوْ لاَ حُضَیْنُ بْنُ مُنْذِرِ لِأَنَّ حُضَیْناً قَامَ فِینَا بِخُطْبَهٍ مِنَ اَلْحَقِّ فِیهَا مَیْتَهُ اَلْمُتَجَبِّرِ أُمِرْنَا بِمُرِّ اَلْحَقِّ حَتَّى کَأَنَّنَا خِشَاشٌ تَفَادَى مِنْ قَطَامٍ بِقَرْقَرٍ وَ کَانَ أَبُوهُ خَیْرَ بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ إِذَا خِیفَ مِنْ یَوْمٍ أَغَرَّ مُشَهَّرٍ نَمَاهُ إِلَى عُلْیَا عُکَابَهَ عُصْبَهٌ وَ آبَ أَبِیٌّ لِلدَّنِیَّهِ أَزْهَرُ . وَ قَالَ اَلصَّلَتَانِ : شَقِیقُ بْنُ ثَوْرٍ قَامَ فِینَا بِخُطْبَهٍ یُحَدِّثُهَا اَلرُّکْبَانُ أَهْلُ اَلْمَشَاعِرِ بِمَا لَمْ یَقِفْ فِینَا خَطِیبٌ بِمِثْلِهَا جَزَى اَللَّهُ خَیْراً مِنْ خَطِیبٍ وَ نَاصِرٍ وَ قَدْ قَامَ فِینَا خَالِدُ بْنُ مُعَمَّرِ وَ کُرْدُوسٌ اَلْحَامِی ذِمَارَ اَلْعَشَائِرِ بِمِثْلِ اَلَّذِی جَاءَا بِهِ حَذْوَ نَعْلِهِ وَ قَدْ بَیَّنَ اَلشُّورَى حُرَیْثُ بْنُ جَابِرٍ فَلاَ یُبْعِدَنْکَ اَلدَّهْرُ مَا هَبَّتِ اَلصَّبَا وَ لاَ زِلْتَ مَسْقِیّاً بِأَسْحَمِ مَاطِرٍ وَ لاَ زِلْتَ تُدْعَى فِی رَبِیعَهَ أَوَّلاً بِاِسْمِکَ فِی أُخْرَى اَللَّیَالِی اَلْغَوَابِرِ . وَ قَالَ حُرَیْثُ بْنُ جَابِرٍ : أَتَى نَبَأٌ مِنَ اَلْأَنْبَاءِ یَنْمِی وَ قَدْ یُشْفَى مِنَ اَلْخَبَرِ اَلْخَبِیرُ. قَالَ: فَلَمَّا ظَهَرَ قَوْلُ حُضَیْنٍ رَمَتْهُ بَکْرُ بْنُ وَائِلٍ بِالْعَدَاوَهِ ثُمَّ إِنَّ عَلِیّاً أَصْلَحَ بَیْنَهُمْ. وَ قَالَ رِفَاعَهُ بْنُ شَدَّادٍ اَلْبَجَلِیُّ أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ لاَ یَفُوتُنَا شَیْءٌ مِنْ حَقِّنَا وَ قَدْ دَعَوْنَا فِی آخِرِ أَمْرِنَا إِلَى مَا دَعَوْنَاهُمْ إِلَیْهِ فِی أَوَّلِهِ وَ قَدْ قَبِلُوهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَعْقِلُونَ فَإِنْ یُتِمَّ اَلْأَمْرُ عَلَى مَا نُرِیدُ فَبَعْدَ بَلاَءٍ وَ قَتْلٍ وَ إِلاَّ أَثَرْنَاهَا جَذَعَهً وَ قَدْ رَجَعَ إِلَیْهِ جَدُّنَا. وَ قَالَ فِی ذَلِکَ: تَطَاوَلَ لَیْلِی لِلْهُمُومِ اَلْحَوَاضِرِ وَ قَتْلَى أُصِیبَتْ مِنْ رُءُوسِ اَلْمَعَاشِرِ أَمْسَتْ وَ اَلْحَوَادِثُ جَمَّهٌ یُهِیلُ عَلَیْهَا اَلتُّرْبَ ذَیْلُ اَلْأَعَاصِرِ فَإِنَّهُمُ فِی مُلْتَقَى اَلْخَیْلِ بُکْرَهً وَ قَدْ جَالَتِ اَلْأَبْطَالُ دُونَ اَلْمَسَاعِرِ فَإِنْ یَکُ أَهْلُ اَلشَّامِ نَالُوا سَرَاتَنَا فَقَدْ نِیلَ مِنْهُمْ مِثْلُ جَزْرَهِ جَازِرٍ وَ قَامَ سِجَالُ اَلدَّمْعِ مِنَّا وَ مِنْهُمُ یُبَکِّینَ قَتْلَى غَیْرَ ذَاتِ مَقَابِرِ فَلَنْ یَسْتَقِیلَ اَلْقَوْمُ مَا کَانَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ أُخْرَى اَللَّیَالِی اَلْغَوَابِرِ وَ مَا ذَا عَلَیْنَا أَنْ تَرِیحَ نُفُوسُنَا إِلَى سَنَهٍ مِنْ بَیْضِنَا وَ اَلْمَغَافِرِ وَ مِنْ نَصْبِنَا وَسْطَ اَلْعَجَاجِ جِبَاهَنَا لِوَقْعِ اَلسُّیُوفِ اَلْمُرْهِفَاتِ اَلْبَوَاتِرِ وَ طَعْنٍ إِذَا نَادَى اَلْمُنَادِی أَنِ اِرْکَبُوا صُدُورَ اَلْمَذَاکِی بِالرِّمَاحِ اَلشَّوَاجِرِ أَثَرْنَا اَلَّتِی کَانَتْ بُکْرَهً وَ لَمْ نَکُ فِی تَسْعِیرِهَا بِعَوَاثِرِ فَإِنْ حَکَمَا بِالْحَقِّ کَانَتْ سَلاَمَهٌ وَ رَأْیٌ وَقَانَا مِنْهُ مِنْ شُؤْمِ ثَائِرِ)
[۱۱] البرهان فی تفسیر القرآن ، جلد ۵ ، صفحه ۳۲۰ (اِبْنُ بَابَوَیْهِ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْقَطَّانُ ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِیُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ حَفْصٍ اَلْخَثْعَمِیُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اَلْوَاحِدِ ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ اَلثَّعْلَبِیِّ ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ ، قَالَ: حَدَّثَنِی حَفْصُ بْنُ مَنْصُورٍ اَلْعَطَّارُ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ اَلْوَرَّاقُ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ جَدِّهِ (عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ) ، قَالَ: «لَمَّا کَانَ مِنْ أَمْرِ أَبِی بَکْرٍ وَ بَیْعَهِ اَلنَّاسِ لَهُ وَ فِعْلِهِمْ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) مَا کَانَ، لَمْ یَزَلْ أَبُو بَکْرٍ یُظْهِرُ لَهُ اَلاِنْبِسَاطَ وَ یَرَى مِنْهُ اِنْقِبَاضاً، فَکَبُرَ ذَلِکَ عَلَى أَبِی بَکْرٍ ، فَأَحَبَّ لِقَاءَهُ وَ اِسْتِخْرَاجَ مَا عِنْدَهُ وَ اَلْمَعْذِرَهَ إِلَیْهِ، لِمَا اِجْتَمَعَ اَلنَّاسُ عَلَیْهِ وَ تَقْلِیدِهِمْ إِیَّاهُ أَمْرَ اَلْأُمَّهِ وَ قِلَّهِ رَغْبَتِهِ فِی ذَلِکَ وَ زُهْدِهِ فِیهِ، أَتَاهُ فِی وَقْتِ غَفْلَهٍ وَ طَلَبَ مِنْهُ اَلْخَلْوَهَ، وَ قَالَ لَهُ: وَ اَللَّهِ – یَا أَبَا اَلْحَسَنِ – مَا کَانَ هَذَا اَلْأَمْرُ مُوَاطَأَهَ مِنِّی، وَ لاَ رَغْبَهً فِیمَا وَقَعْتُ فِیهِ، وَ لاَ حِرْصاً عَلَیْهِ، وَ لاَ ثِقَهً بِنَفْسِی فِیمَا تَحْتَاجُ إِلَیْهِ اَلْأُمَّهُ، وَ لاَ قُوَّهً لِی بِمَالٍ، وَ لاَ کَثْرَهِ اَلْعَشِیرَهِ، وَ لاَ اِبْتِزَازاً لَهُ دُونَ غَیْرِی، فَمَا لَکَ تُضْمِرُ عَلَیَّ مَا لاَ أَسْتَحِقُّهُ مِنْکَ، وَ تُظْهِرُ لِیَ اَلْکَرَاهَهَ بِمَا صِرْتُ إِلَیْهِ، وَ تَنْظُرُ إِلَیَّ بِعَیْنِ اَلسَّأْمَهِ مِنِّی؟ قَالَ: فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) : فَمَا حَمَلَکَ عَلَیْهِ إِذَا لَمْ تَرْغَبْ فِیهِ وَ لاَ حَرَصْتَ عَلَیْهِ وَ لاَ وَثِقْتَ بِنَفْسِکَ فِی اَلْقِیَامِ بِهِ، وَ بِمَا یَحْتَاجُ مِنْکَ فِیهِ؟ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ : حَدِیثٌ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) : إِنَّ اَللَّهَ لاَ یُجْمِعُ أُمَّتِی عَلَى ضَلاَلٍ؛ وَ لَمَّا رَأَیْتُ اِجْتِمَاعَهُمْ اِتَّبَعْتُ حَدِیثَ اَلنَّبِیِّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) ، وَ أَحَلْتُ أَنْ یَکُونَ اِجْتِمَاعُهُمْ عَلَى خِلاَفِ اَلْهُدَى، وَ أَعْطَیْتُهُمْ قَوَدَ اَلْإِجَابَهِ، وَ لَوْ عَلِمْتُ أَنَّ أَحَداً یَتَخَلَّفُ لاَمْتَنَعْتُ. قَالَ: فَقَالَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) : أَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ حَدِیثِ اَلنَّبِیِّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) : إِنَّ اَللَّهَ لاَ یُجْمِعُ أُمَّتِی عَلَى ضَلاَلٍ؛ أَ فَکُنْتُ مِنَ اَلْأُمَّهِ أَوْ لَمْ أَکُنْ؟ قَالَ: بَلَى: وَ کَذَلِکَ اَلْعِصَابَهُ اَلْمُمْتَنِعَهُ عَلَیْکَ مِنْ سَلْمَانَ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِی ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادِ وَ اِبْنِ عُبَادَهَ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ اَلْأَنْصَارِ ، قَالَ: کُلُّ مِنَ اَلْأُمَّهِ، فَقَالَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) : فَکَیْفَ تَحْتَجُّ بِحَدِیثِ اَلنَّبِیِّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) ، وَ أَمْثَالُ هَؤُلاَءِ قَدْ تَخَلَّفُوا عَنْکَ، وَ لَیْسَ لِلْأُمَّهِ فِیهِمْ طَعْنٌ، وَ لاَ فِی صُحْبَهِ اَلرَّسُولِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ نَصِیحَتِهِ مِنْهُمْ تَقْصِیرٌ؟ قَالَ: مَا عَلِمْتُ بِتَخَلُّفِهِمْ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِبْرَامِ اَلْأَمْرِ، وَ خِفْتُ إِنْ دَفَعْتُ عَنِّی اَلْأَمْرَ أَنْ یَتَفَاقَمَ إِلَى أَنْ یَرْجِعَ اَلنَّاسُ مُرْتَدِّینَ عَنِ اَلدِّینِ، وَ کَانَ مُمَارَسَتُکُمْ إِلَیَّ إِنْ أَجَبْتُمْ أَهْوَنَ مَؤُونَهً عَلَى اَلدِّینِ وَ أَبْقَى لَهُ مِنْ ضَرْبِ اَلنَّاسِ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ فَیَرْجِعُوا کُفَّاراً، وَ عَلِمْتُ أَنَّکَ لَسْتَ بِدُونِی فِی اَلْإِبْقَاءِ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى أَدْیَانِهِمْ، فَقَالَ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ): أَجَلْ، وَ لَکِنْ أَخْبِرْنِی عَنِ اَلَّذِی یَسْتَحِقُّ هَذَا اَلْأَمْرَ بِمَا یَسْتَحِقُّهُ. فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ : بِالنَّصِیحَهِ، وَ اَلْوَفَاءِ وَ رَفْعِ اَلْمُدَاهَنَهِ، وَ اَلْمُحَابَاهِ، وَ حُسْنِ اَلسِّیرَهِ، وَ إِظْهَارِ اَلْعَدْلِ، وَ اَلْعِلْمِ بِالْکِتَابِ وَ اَلسُّنَّهِ، وَ فَصْلِ اَلْخِطَابِ، مَعَ اَلزُّهْدِ فِی اَلدُّنْیَا وَ قِلَّهِ اَلرَّغْبَهِ فِیهَا، وَ إِنْصَافِ اَلْمَظْلُومَ مِنَ اَلظَّالِمِ اَلْقَرِیبِ وَ اَلْبَعِیدِ. ثُمَّ سَکَتَ، فَقَالَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) : أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ – یَا أَبَا بَکْرٍ – أَ فِی نَفْسِکَ تَجِدُ هَذِهِ اَلْخِصَالَ، أَوْ فِیَّ؟ قَالَ: بَلْ فِیکَ، یَا أَبَا اَلْحَسَنِ . قَالَ: أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا اَلْمُجِیبُ لِرَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) قَبْلَ ذُکْرَانِ اَلْمُسْلِمِینَ ، أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا اَلْأَذَانُ لِأَهْلِ اَلْمَوْسِمِ وَ لِجَمِیعِ اَلْأُمَّهِ بِسُورَهِ بَرَاءَهَ ، أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا وَقَیْتُ رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) بِنَفْسِی یَوْمَ اَلْغَارِ ، أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَ لِیَ اَلْوَلاَیَهُ مِنَ اَللَّهِ مَعَ وَلاَیَهِ رَسُولِ اَللَّهِ فِی آیَهِ زَکَاهِ اَلْخَاتَمِ ، أَمْ لَکَ؟ قَالَ: بَلْ لَکَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا اَلْمَوْلَى لَکَ وَ لِکُلِّ مُسْلِمٍ بِحَدِیثِ اَلنَّبِیِّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَوْمَ اَلْغَدِیرِ ، أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَ لِیَ اَلْوِزَارَهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ اَلْمَثَلُ مِنْ هَارُونَ مِنْ مُوسَى ، أَمْ لَکَ؟ قَالَ: بَلْ لَکَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَ بِی بَرَزَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ بِأَهْلِ بَیْتِی وَ وُلْدِی فِی مُبَاهَلَهِ اَلْمُشْرِکِینَ مِنَ اَلنَّصَارَى ، أَمْ بِکَ وَ بِأَهْلِکَ وَ وُلْدِکَ؟ قَالَ: بَلْ بِکَمْ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَ لِی وَ لِأَهْلِی وَ وُلْدِی آیَهُ اَلتَّطْهِیرِ مِنَ اَلرِّجْسِ ، أَمْ لَکَ وَ لِأَهْلِ بَیْتِکَ؟ قَالَ: بَلْ لَکَ وَ لِأَهْلِ بَیْتِکَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا صَاحِبُ دَعْوَهِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ أَهْلِی وَ وُلْدِی یَوْمَ اَلْکِسَاءِ : اَللَّهُمَّ هَؤُلاَءِ أَهْلِی إِلَیْکَ لاَ إِلَى اَلنَّارِ، أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ وَ أَهْلُکَ وَ وُلْدُکَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا صَاحِبُ اَلْآیَهِ: یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخٰافُونَ یَوْماً کٰانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنْتَ اَلْفَتَى اَلَّذِی نُودِیَ مِنَ اَلسَّمَاءِ: لاَ سَیْفَ إِلاَّ ذُو اَلْفَقَارِ وَ لاَ فَتَى إِلاَّ عَلِیٌّ ، أَمْ أَنَا؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنْتَ اَلَّذِی رُدَّتْ لَهُ اَلشَّمْسُ لِوَقْتِ صَلاَتِهِ فَصَلاَّهَا ثُمَّ تَوَارَتْ، أَمْ أَنَا؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنْتَ اَلَّذِی حَبَاکَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَوْمَ فَتْحِ خَیْبَرَ رَایَتَهُ فَفَتَحَ اَللَّهُ لَهُ، أَمْ أَنَا؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنْتَ اَلَّذِی نَفَّسْتَ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) کُرْبَتَهُ وَ عَنِ اَلْمُسْلِمِینَ بِقَتْلِ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ ، أَمْ أَنَا؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنْتَ اَلَّذِی طَهَّرَکَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) مِنَ اَلسِّفَاحِ مِنْ آدَمَ إِلَى أَبِیکَ بِقَوْلِهِ: أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ نِکَاحٍ لاَ مِنْ سِفَاحٍ مِنْ آدَمَ إِلَى عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ ، أَمْ أَنَا؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا اَلَّذِی اِخْتَارَنِی رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ زَوَّجَنِی اِبْنَتَهُ فَاطِمَهَ وَ قَالَ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): اَللَّهُ زَوَّجَکَ، أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا وَالِدُ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ رَیْحَانَتِی رَسُولِ اَللَّهِ اَللَّذَیْنِ یَقُولُ فِیهِمَا: هَذَانِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ وَ أَبُوهُمَا خَیْرٌ مِنْهُمَا، أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَخُوکَ اَلْمُزَیَّنُ بِجَنَاحَیْنِ فِی اَلْجَنَّهِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ اَلْمَلاَئِکَهِ، أَمْ أَخِی؟ قَالَ: بَلْ أَخُوکَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا ضَمِنْتُ دَیْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ نَادَیْتُ فِی اَلْمَوْسِمِ بِإِنْجَازِ مَوْعِدِهِ، أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا اَلَّذِی دَعَاهُ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ اَلطَّیْرُ عِنْدَهُ یُرِیدُ أَکْلَهُ، فَقَالَ: اَللَّهُمَّ اِئْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیْکَ بِأَکْلِ مَعِی أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا اَلَّذِی بَشَّرَنِی رَسُولُ اَللَّهِ بِقِتَالِ اَلنَّاکِثِینَ وَ اَلْقَاسِطِینَ وَ اَلْمَارِقِینَ عَلَى تَأْوِیلِ اَلْقُرْآنِ ، أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا اَلَّذِی شَهِدْتُ آخِرَ کَلاَمِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ وُلِّیتُ غُسْلَهُ وَ دَفْنَهُ، أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا اَلَّذِی دَلَّ عَلَیْهِ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) بِعِلْمِ اَلْقَضَاءِ بِقَوْلِهِ: عَلِیٌّ أَقْضَاکُمْ، أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنَا اَلَّذِی أَمَرَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) أَصْحَابَهُ بِالسَّلاَمِ عَلَیْهِ بِالْإِمْرَهِ فِی حَیَاتِهِ، أَمْ أَنْتَ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنْتَ اَلَّذِی سَبَقَتْ لَهُ اَلْقَرَابَهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) ، أَمْ أَنَا؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنْتَ اَلَّذِی حَبَاکَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِدِینَارٍ عِنْدَ حَاجَتِهِ، وَ بَاعَکَ جَبْرَئِیلُ ، وَ أَضَفْتَ مُحَمَّداً (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ أَطْعَمْتَ وُلْدَهُ، أَمْ أَنَا؟ قَالَ: فَبَکَى أَبُو بَکْرٍ وَ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنْتَ اَلَّذِی حَمَلَکَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) عَلَى کَتِفِهِ فِی طَرْحِ صَنَمِ اَلْکَعْبَهِ وَ کَسْرِهِ حَتَّى لَوْ شَاءَ أَنْ یَنَالَ أُفُقَ اَلسَّمَاءِ لَنَالَهَا، أَمْ أَنَا؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنْتَ اَلَّذِی قَالَ لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) : أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ، أَمْ أَنَا؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنْتَ اَلَّذِی أَمَرَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) بِفَتْحِ بَابِهِ فِی مَسْجِدِهِ حِینَ أَمَرَ بِسَدِّ جَمِیعِ أَبْوَابِ أَصْحَابِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أَحَلَّ لَهُ فِیهِ مَا أَحَلَّهُ اَللَّهُ لَهُ، أَمْ أَنَا؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنْتَ اَلَّذِی قَدَّمَ بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاهُ لِرَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) صَدَقَهً فَنَاجَاهُ، أَمْ أَنَا، إِذْ عَاتَبَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْماً فَقَالَ: أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوٰاکُمْ صَدَقٰاتٍ اَلْآیَهِ؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَأَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، أَنْتَ اَلَّذِی قَالَ فِیهِ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) لِفَاطِمَهَ (عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ) : زَوَّجْتُکِ أَوَّلَ اَلنَّاسِ إِیمَاناً، وَ أَرْجَحَهُمْ إِسْلاَماً، فِی کَلاَمٍ لَهُ، أَمْ أَنَا؟ قَالَ: بَلْ أَنْتَ. قَالَ: فَلَمْ یَزَلْ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) یَعُدُّ عَلَیْهِ مَنَاقِبَهُ اَلَّتِی جَعَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ دُونَهُ وَ دُونَ غَیْرِهِ، وَ یَقُولُ لَهُ أَبُو بَکْرٍ : [بَلْ أَنْتَ، قَالَ:] فَبِهَذَا وَ شِبْهِهِ یَسْتَحِقُّ اَلْقِیَامَ بِأُمُورِ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) . فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) فَمَا اَلَّذِی غَرَّکَ عَنِ اَللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ دِینِهِ وَ أَنْتَ خِلْوٌ مِمَّا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ أَهْلُ دِینِهِ؟ قَالَ: فَبَکَى أَبُو بَکْرٍ ، وَ قَالَ: صَدَقْتَ – یَا أَبَا اَلْحَسَنِ – أَنْظِرْنِی یَوْمِی هَذَا، فَأُدَبِّرُ مَا أَنَا فِیهِ وَ مَا سَمِعْتُ مِنْکَ، قَالَ: فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) : لَکَ ذَلِکَ یَا أَبَا بَکْرٍ . فَرَجَعَ مِنْ عِنْدِهِ، وَ خَلاَ بِنَفْسِهِ یَوْمَهُ، وَ لَمْ یَأْذَنْ لِأَحَدٍ إِلَى اَللَّیْلِ، وَ عُمَرُ یَتَرَدَّدُ فِی اَلنَّاسِ لِمَا بَلَغَهُ مِنْ خَلْوَتِهِ بِعَلِیٍّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) ، فَبَاتَ فِی لَیْلَتِهِ، فَرَأَى رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی مَنَامِهِ مُتَمَثِّلاً لَهُ فِی مَجْلِسِهِ، فَقَامَ إِلَیْهِ أَبُو بَکْرٍ لِیُسَلِّمَ عَلَیْهِ، فَوَلَّى وَجْهَهُ، فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ : یَا رَسُولَ اَللَّهِ ، هَلْ أَمَرْتَ بِأَمْرٍ فَلَمْ أَفْعَلْ؟ قَالَ: أَرُدُّ اَلسَّلاَمَ عَلَیْکَ وَ قَدْ عَادَیْتَ مَنْ وَلاَّهُ اَللَّهُ وَ رَسُولَهُ ، رُدَّ اَلْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ، فَقُلْتُ: مَنْ أَهْلُهُ؟ قَالَ: مَنْ عَاتَبَکَ عَلَیْهِ، وَ هُوَ عَلِیٌّ . قَالَ: فَقَدْ رَدَدْتُ عَلَیْهِ – یَا رَسُولَ اَللَّهِ – بِأَمْرِکَ. قَالَ: فَأَصْبَحَ وَ بَکَى، وَ قَالَ لِعَلِیٍّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) اُبْسُطْ یَدَکَ؛ فَبَایَعَهُ وَ سَلَّمَ إِلَیْهِ اَلْأَمْرَ وَ قَالَ لَهُ: تَخْرُجُ إِلَى مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَأَخْبِرِ اَلنَّاسَ بِمَا رَأَیْتَ فِی لَیْلَتِی، وَ مَا جَرَى بَیْنِی وَ بَیْنَکَ، فَأُخْرِجُ نَفْسِی مِنْ هَذَا اَلْأَمْرِ وَ أُسَلِّمُ عَلَیْکَ بِالْإِمْرَهِ. قَالَ: عَلِیٌّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) : نَعَمْ. فَخَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ مُتَغَیِّراً لَوْنُهُ فَصَادَفَهُ عُمَرُ ، وَ هُوَ فِی طَلَبِهِ، فَقَالَ: مَا حَالُکَ، یَا خَلِیفَهَ رَسُولِ اَللَّهِ ؟ فَأَخْبَرَهُ بِمَا کَانَ مِنْهُ وَ مَا رَأَى، وَ مَا جَرَى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) ، فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ – یَا خَلِیفَهَ رَسُولِ اَللَّهِ – أَنْ تَغْتَرَّ بِسِحْرِ بَنِی هَاشِمٍ ، فَلَیْسَ هَذَا بِأَوَّلِ سِحْرٍ مِنْهُمْ، فَمَا زَالَ بِهِ حَتَّى رَدَّهُ عَنْ رَأْیِهِ، وَ صَرَفَهُ عَنْ عَزْمِهِ، وَ رَغَّبَهُ فِیمَا هُوَ فِیهِ، وَ أَمَرَهُ بِالثَّبَاتِ عَلَیْهِ وَ اَلْقِیَامِ بِهِ. قَالَ: فَأَتَى عَلِیٌّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) اَلْمَسْجِدَ لِلْمِیعَادِ، فَلَمْ یَرَ فِیهِ أَحَداً، فَحَسَّ بِالشَّرِّ مِنْهُمْ، فَقَعَدَ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) ، فَمَرَّ بِهِ عُمَرُ ، فَقَالَ لَهُ: یَا عَلِیُّ ، دُونَ مَا تَرُومُ خَرْطُ اَلْقَتَادِ، فَعَلِمَ بِالْأَمْرِ وَ قَامَ وَ رَجَعَ إِلَى بَیْتِهِ».)
[۱۲] وقعه صفین ، جلد ۱ ، صفحه ۲۸۹ (نَصْرٌ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ قَالَ: أَقْبَلَ اَلْحُضَیْنُ بْنُ اَلْمُنْذِرِ وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ غُلاَمٌ یَزْحُفُ بِرَایَتِهِ قَالَ اَلسُّدِّیُّ : وَ کَانَتْ حَمْرَاءَ فَأَعْجَبَ عَلِیّاً زَحْفُهُ وَ ثَبَاتُهُ فَقَالَ: «لِمَنْ رَایَهٌ حَمْرَاءُ یَخْفِقُ ظِلُّهَا إِذَا قِیلَ قَدِّمْهَا حُضَیْنُ تَقَدَّمَا وَ یَدْنُو بِهَا فِی اَلصَّفِّ حَتَّى یُدِیرَهَا حِمَامُ اَلْمَنَایَا تَقْطُرُ اَلْمَوْتِ وَ اَلدَّمَا تَرَاهُ إِذَا مَا کَانَ یَوْمَ عَظِیمَهٍ أَبَى فِیهِ إِلاَّ عِزَّهً وَ تَکَرُّماً جَزَى اَللَّهُ قَوْماً صَابَرُوا فِی لِقَائِهِمْ لَدَى اَلْبَأْسِ حُرّاً مَا أَعَفَّ وَ أَکْرَمَا وَ أَحْزَمَ صَبْراً حِینَ تُدْعَى إِلَى اَلْوَغَى إِذَا کَانَ أَصْوَاتُ اَلْکُمَاهِ تَغَمْغَمَا رَبِیعَهَ أَعْنِی أَنَّهُمْ أَهْلُ نَجْدَهٍ وَ بَأْسٍ إِذَا لاَقُوا خَمِیساً عَرَمْرَماَ وَ قَدْ صَبَرَتْ عُکٌّ وَ لَخْمٌ وَ حِمْیَرٌ لِمَذْحِجَ حَتَّى لَمْ یُفَارِقْ دَمٌ دَماً وَ نَادَتْ جُذَامٌ یَا لَمَذْحِجَ وَیْلَکُمْ جَزَى اَللَّهُ شَرّاً أَیُّنَا کَانَ أَظْلَمَا أَ مَا تَتَّقُونَ اَللَّهَ فِی حُرُمَاتِکُمْ وَ مَا قَرَّبَ اَلرَّحْمَنُ مِنْهَا وَ عَظَّمَا أَذَقْنَا اِبْنَ حَرْبٍ طَعْنَنَا وَ ضِرَابَنَا بِأَسْیَافِنَا حَتَّى تَوَلَّى وَ أَحْجَمَا وَ فَرَّ یُنَادِی اَلزِّبْرِقَانَ وَ ظَالِماً وَ نَادَى کَلاَعاً وَ اَلْکُرَیْبَ وَ أَنْعَمَا وَ عَمْراً وَ سُفْیَاناً وَ جَهْماً وَ مَالِکاً وَ حَوْشَبَ وَ اَلْغَاوِی شُرَیْحاً وَ أَظْلَمَا وَ کُرْزَ بْنَ نَبْهَانَ وَ عَمْرَو بْنَ جَحْدَرِ وَ صَبَّاحاً اَلْقَیْنِیَّ یَدْعُو وَ أَسْلَمَا)
[۱۳] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۰۲ (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ۚ قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ)
[۱۴] لهوف، صفحه ۱۱۵ (قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَ غُلَامٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّهُ قَمَرٍ فَجَعَلَ یُقَاتِلُ فَضَرَبَهُ ابْنُ فُضَیْلٍ الْأَزْدِیُّ عَلَى رَأْسِهِ فَفَلَقَهُ فَوَقَعَ الْغُلَامُ لِوَجْهِهِ وَ صَاحَ یَا عَمَّاهْ فَجَلَّى الْحُسَیْنُ کَمَا یُجَلِّی الصَّقْرُ ثُمَّ شَدَّ شَدَّهَ لَیْثٍ أَغْضَبَ فَضَرَبَ ابْنَ فُضَیْلٍ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا بِالسَّاعِدِ فَأَطَنَّهُ مِنْ لَدُنِ الْمِرْفَقِ فَصَاحَ صَیْحَهً سَمِعَهُ أَهْلُ الْعَسْکَرِ وَ حَمَلَ أَهْلُ الْکُوفَهِ لِیَسْتَنْقِذُوهُ فَوَطِئَتْهُ الْخَیْلُ حَتَّى هَلَکَ. قَالَ وَ انْجَلَتِ الْغُبْرَهُ فَرَأَیْتُ الْحُسَیْنَ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَامِ وَهُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْهِ وَ الْحُسَیْنُ یَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوکَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیکَ جَدُّکَ وَ أَبُوکَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّکَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا یُجِیبُکَ أَوْ یُجِیبُکَ فَلَا یَنْفَعُکَ صَوْتُهُ هَذَا یَوْمٌ وَ اللَّهِ کَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ ثُمَّ حَمَلَ الْغُلَامَ عَلَى صَدْرِهِ حَتَّى أَلْقَاهُ بَیْنَ الْقَتْلَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ. قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ …)
پاسخ دهید