حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ بیست و دوم تیرماه ۱۴۰۳، مصادف با شب هفتم محرم در “هیئت محترم عبدالله بن الحسن علیهما السلام” به ادامه سخنرانی با موضوع “کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سیّدالشّهدا علیه الصلاه والسلام صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه به محضر پر خیر و برکت حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
به محضر مبارک شما عرض شد که چرا ما به امام نیاز داریم؟ عرض کردیم چون مضطر هستیم، قوام ما به امام است، هر خیری که به ما برسد به عنایت اوست، هر شرّی که از ما دفاع شود به آقایی و التفات اوست.
منتها بحث روی مرحلهی بعد بود که تنزل پیدا کرده است، ما به امام نیاز داریم، چون معلّم ماست، ما دین را برای سعادت و هدایت میخواهیم، ولی نمیدانیم سعادت و هدایت ما به چیست.
وقتی کسی سفر میکند، مثلاً میپرسد که کشور مقصد دلار قبول میکند یا یورو؟ چون برخی کشورها یورو را بهتر از دلار قبول میکنند. یا اینکه آیا پول ما را در آن کشور تبدیل میکنند یا نه؟ این پولها اعتبار است، اعتبار پول هم به حکومتهاست، اگر حکومتی ساقط شود، پول آن کشور هم بیاعتبار میشود.
روز قیامت کدام کار ما، کدام کالای ما، کدام دارایی ما میارزد؟ ما نمیدانیم. لذا امام نیاز داریم. ما نمیدانیم کدام کار ما برکت میکند.
شبهای قبل عرض کردیم که خوشبینترین یاران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم شاید فکر نمیکردند که کربلا اینقدر برکت داشته باشد، یک شیرخوار که جنگ نکرده «باب الحوائج» بشود. چه کسی چنین فکری میکرد؟
با حساب و کتاب دنیا هیچ متفکر و استراتژیستی نمینوشت که در بین یاران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «شیرخوار» هم میتواند به این لشکر کمک کند. روز قیامت معلوم میشود که کدامیک از یاران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیش از بقیه آدم بر سرِ سفرهی حضرت آورده است. حدس من این است که وجود مبارک شیرخوار سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جزو کسانی است که از خیلیها دستگیری کرده است.
بعد عرض کردیم که چرا نباید خود ما به این موضوع ورود کنیم؟ عرض کردیم چون ورودیهای ما متفاوت است، ما آن ورودیها را نداریم، نه علم الکتاب داریم، نه علم الرسول صلی الله علیه و آله ، نه مصحف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، نه آن الهامات و نه آن بقیه. به فرض که اصلاً وجود ندارد هم کسی داشته باشد، هنگام دریافت و نگهداری و بیان عصمت نداریم.
عرض کردیم که ممکن است خدای متعال بر حسب علمی که به معصومین داده است تکالیفی به آنها بفرماید که ما اصلاً به آنها راه نداریم.
مرحلهی دوم این بود که ما باید از کجا استفاده کنیم؟ عرض کردیم آن مواردی که میشود از آنها تبعیّت کرد. همچنین عرض کردیم که اگر این اتفاق رخ دهد، دنیا میآید که ما را تماشا کند.
شما در این دنیا یک جنگ پیدا کنید… الآن در دنیا چند جنگ هست… جنگ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با عایشه و طلحه و زبیر، جنگ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با معاویه، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یاران معاویه را دشمنان خدا و قرآن و رسول و سنّت معرّفی کرد، اما قبل از جنگ دست به دعا بلند میکرد: خدایا! خون ما و اینها را حفظ کن.
شما یک نفر را پیدا کنید که در جنگی برای دشمن خودش هم دعا کند!
خدایا! من نمیخواهم اینها را بکشم، ما میخواهیم اینها را هدایت کنیم، میخواهیم اینها را به حقیقت برسانیم. چند طاغوت مانند معاویه سدّ راه هستند، تازه آنها جنگ را شروع میکنند، ما اینها را کنار بزنیم که بقیه حقیقت را بفهمند. خدایا! خون اینها را حفظ کن.
چه کسی این کار را میکند؟
در شروع جنگ جمل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، مانند ما که دعا میکنیم این دعا را خواند که «اَللّهُمَّ اِنّا نَشْکوُ اِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا»، چرا؟ چون من به این موضوع مضطر شدهام که با اینها بجنگم و اینها را شکست بدهم.
اگر ذرّهای از این اوصاف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در امور مختلف مانند همسرداری، همسایهداری، جنگ، صلح، ادب دشمنی، ادب نقد در وجود ما پیدا شود، دنیا میآید که ما را تماشا کند.
اینجا مباحثی مطرح شد، بحث را به اینجا رساندیم که به جهات مختلف نباید کسی را با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قیاس کرد، یک جهت این است که قابل قیاس نیستند، یک جهت دیگر اینکه آن جایگاه لق میشود، باید آن عظمت و هیمنهی جایگاه معصوم حفظ بشود.
بعد عرض کردیم که یک مفردهی قرآنی به نام «وَلیجه» به معنای همراز و یار غار و یار همسِر و محرم اسرار و پشت و پناه داریم که انسان در حال عادی بدون دردسر به حرف او گوش میدهد. در حالت عادی اگر کسی ولیجه داشته باشد عیبی ندارد، ان شاء الله همسر هر کسی ولیجه و محرم اسرار او باشد، رفیق قدیمی، همهیئتی، همرزم…
اما در زیارت جامعه کبیره ما از هر ولیجهای اعلام بیزاری میکنیم که عدل امام قرار بگیرد، یعنی کنار امام قرار بگیرد. این مثالهایی که ما زدیم کنار امام نیستند.
وقتی بحث به اینجا رسید، مدام تأکید کردیم که نباید هیچ کسی را معصومانگاری کرد، نه کسی را معصومانگاری کنیم و نه خودمان را؛ سپس تبصرهای عرض کردیم، آن هم این بود که یک خطر بزرگ رخ میدهد که حبّ ما به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ممکن است ما را به یک مغالطه بیندازد، یعنی همانطور که جلسات گذشته عرض کردیم یک گزارهی درست را اصل بگیریم و از آن یک نتیجهی غلط دریافت کنیم، آن هم این باشد که من اصلاً به حرف کسی گوش نمیدهم بجز امام معصوم سلام الله علیه.
این سخن اگر دسترسی به امام معصوم بصورت دلخواه و همیشگی و معتبر باشد، حرف درستی است؛ و چون چنین دسترسی وجود ندارد، این یعنی دسترسی به روایاتِ امامِ معصوم، و دسترسی به روایاتِ امام معصوم «معصومانگاریِ راوی» است.
ما نمیخواهیم بگوییم که روایات ما مملو از غلط است، ولی نمیتوانیم بگوییم همهی روایات ما مانند قرآن کریم است، چون راوی نقل کرده است، راوی یا در موارد اندکی بصورت عمدی دروغ میگوید، یا سهو میکند، یا فراموش میکند، یا دو روایت را با هم قاطی میکند، یا اشتباه میکند. این امر هم کاملاً طبیعی است، ضمن اینکه قرار شد ما غیرمعصوم را معصوم نپنداریم.
پس به علومی نیاز است که بشود از آن روایات استفاده و اعتبارسنجی کرد، پس دوباره به سر جای خود برمیگردیم.
بعد عرض کردیم هر چیزی مرزی دارد، مرزبان… «مرزبان» لفظ روایات است، حافظ ثُغُورِ مسلمین، یعنی مرزبان مسلمین، فقیهِ عادلِ جامع شرایط است. در کجا؟ در جایی که به امام معصوم دسترسی نیست.
اگر کسی بگوید نمیخواهم، عرض کردیم لاجرم به سمتی منحرف میشود، یا جایگزین این موضوع مجازی میشود، یا غُلات، یا مقصره، یا تفریطیها، یا صوفیه، یا چیزهای دیگر.
بالاخره وقتی شما در حال راه رفتن هستید، اگر نقشهی شهر را بکشند، اگر از این مسجد و محوطهی آن بیرون بیایی، در زمین کس دیگری هستی، چون بالاخره یک جا هستی. ما از صبح تا شب ورودی داریم و بیان میکنیم.
اگر کسی در دورهای که دسترسی به امام معصوم سلام الله علیها نیست به فقیه (یعنی دینشناس) تن ندارد، یا خودش را معصومانگاری کرده است، یعنی میگوید خودم بیشتر میفهمم، درحالی که این بیش از یک بزرگگویی نیست، مگر اینکه کسی واقعاً دینشناس باشد؛ یا به سراغ افراد قلابی میرود.
بعد عرض کردیم این چیزی که میگوییم بدین معنا نیست که فقیه معصوم است، رسالهی اختلاف فتاوای رهبری و امام را ببینید، با یکدیگر اختلاف فتوا دارند، با اینکه رهبری مرید امام است، این علامت عدالت است. مرید است ولی آنجایی که حکم خداست میگوید که فهم من این است که این حکم اینطور است نه آنطور.
چرا اختلاف نظر دارند؟ چون اختلاف فهم دارند، چون معصوم نیستند. دورهی غیبت همین است.
بعد عرض کردیم خودشان ادبی دارند، شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه میفرماید که میتوانید به این رسالهی من عمل کنید، ما هم دربست عمل میکنیم، بنده خودم خاک پای شیخ انصاری را روی سر خود میگذارم، اما خودش بدرستی ادب میکند، میگوید این رساله که شما صد در صد به آن عمل میکنید، مانند خوردن گوشت مردار در بیابان است، چون اضطرار داریم، ما همیشه منتظر صاحبمان هستیم، ولی فعلاً بهتر از این و مطمئنتر از این نداریم.
برای ما مقدّس است و ما جسارت نمیکنیم، ولی خودش مؤدّب است.
اتفاقاً یکی از جهاتی که فقیه مرزبان است این است که فقیه خودش از همه مؤدّبتر است.
اگر فقیه را معصومانگاری کنیم
اگر ما بخواهیم این فقیه را معصومانگاری کنیم که بعضیها این کار را میکنند، یا کلماتی بگوییم که کلمات موهم است، توهّم ایجاد کننده است که او معصوم است، چند کار بد کردهایم.
یکی اینکه کار او را خراب کردهایم.
اگر الان اینجا تبلیغ میکردند که آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه میخواهد به منبر برود، دیگر من هر کاری هم میکردم فایدهای نداشت، چون توقع شما آقای بهجت بود، من خاک پای او هم نیستم، چکار کنم؟
اینطور فقط عیبهای من به چشم شما میآید، دیگر نمیتوانستید مرا تحمّل کنید.
در حالت عادی شاید میتوانستم اندکی حرف بزنم، ولی وقتی توقع شما آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه و علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه باشد، دیگر شما مرا تحمّل نمیکنید و اشتباهات من به چشم شما میآید.
اگر شما بخواهید فقیه و ولی فقیه و مرجع تقلید را معصومانگاری کنید، کار او را خراب میکنید.
دوم اینکه او را به معرض خطر میاندازید، نفس او را تحریک میکنید، او را برای عاقبتش هم به زحمت میاندازید.
سوم اینکه آن توجّه جدّی به امام معصوم از دست میرود.
چهارم اینکه کسی که از تشنگی مشرف به موت است، هیچوقت فراموش نمیکند که باید به دنبال آب بگردد، اما آدمی که خیال میکند این چیزی که میخورد و غیر از آن ماء مَعین بینظیر است میخورد… وقتی خوبها هم به او برسند پایین میآیند.
آیا آن شعر «ابن هانی أندلسی» را به یاد دارید؟ دست اینها نیست، اینها خوب هستند، در قیاس با امام زمان ارواحنا فداه خیلی پایین هستند. میگفت: «النُّورُأنتَ وَ کُلِّ نُورِ ظُلمَهٌ» نور تویی، باقی نورها کمفروغ نیستند بلکه ظلمت و تاریکی هستند، «وَالفَوقُ أنتَ» بالا تویی، «وَ کُلُّ فَوقٍ دُونُ» هر بالایی در محضر شما پایین است، نه اینکه کم بالا باشد.
چرا چنین زحمتی برای فقیه قائل بشویم و خودمان را هم به دردسر بیندازیم؟
یکی از جهاتی که ما مضطر نیستیم و به دنبال امام زمان ارواحنا فداه نمیگردیم و هر روز ده مرتبه به یاد امام زمان ارواحنا فداه نمیافتیم، توهّم این است که دستمان پُر است.
اگر کسی پول نداشته باشند و مدام به او بگویند خرید کن، مدام مضطر است و از خدا میخواهد که پولی برسد، اما آن کسی که احساس میکند پول دارد بیدردسر و بدون پرسیدن قیمت به بازار میرود.
ما گدای محض امام زمان ارواحنا فداه هستیم، در توهّم اینکه…
خود معصوم پنداریِ رهبران جریانهای انحرافی
حال اینجا ببینید خودشان چه میگویند، ما کسانی از آن گروههای انحرافی را داریم که میگویند همانطور که علی علیه السلام بر عالم وجود سیطره داشت، من هم دارم!
این از آن حرفهاست که قابل سنجش نیست! از کجا بدانیم که خزعبل نمیگویی؟
بروید و ببینید که رهبران جریانهای انحرافی چطور خودشان را بزرگ میکنند و باد میکنند.
اینجا را هم ببینید.
صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
واکنش رهبر انقلاب به عبارات مبالغهآمیز برخی دوستداران
جهت اینکه این جملات را میخوانم این است که در ذهن عزیزان خطوری پیش نیاید، ببینید که مبنا و ملاک این است، این حرفهایی که ما در این جلسات زدیم، انقلابیترین حرفهایی بود که میشد بگویی، و مرگ بر آن انقلابی که این چیزها را برخلاف خودش ببیند، آن انقلابِ منحرفین است، نه انقلاب اسلامی، کسی بد برداشت نکند. حال مبانی انقلاب اسلامی را برای شما میخوانم.
این کلمات در سایت رهبر انقلاب هست که قابل جستجو کردن است.
رهبر انقلاب فرمودند:
«باید بدانیم که حکومت اسلامی و جامعهی اسلامی باید شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام و جامعهای را که حضرت میخواست درست کند الگو قرار بدهد. الگوی ما این است».
الگو این است یعنی آن نقطهی دوردست، آن بالا، مانند ستاره که میدانیم باید به آن سمت حرکت کنیم.
در ادامه میفرمایند:
«باید به آن سمت حرکت کنیم، معنایش این نیست که در طول تاریخ بزرگان، علما، شخصیتهای برجسته، ممکن است کسانی پیدا شوند مثل امیرالمؤمنین یا حتّی درجههایی پایینتر از امیرالمؤمنین باشند، نه! این نیست. بزرگان ما، علمای ما، برجستگان ما، شخصیتهای ما، از قنبر خادم امیرالمؤمنین هم پایینتر هستند، خاک پای امیرالمؤمنین هم نمیشوند».
در جلسهی دیگری عدّهای آمدند و محضر رهبر انقلاب شعر میخواندند، این کار را از روی عشق انجام میدادند، آنها غرض و مرض ندارند اما از روی عشق زحمت درست میکنند. میگفتند: کشتی ولایت را ناخدای دورانی؛ بیم موج و طوفان نیست تا تو نوح ما هستی.
البته من همهی شعر را نخواندم و علّت بیقافیه بودن شعر همین است.
رهبر انقلاب قبل از اینکه صحبتها را شروع کند فرمود:
«بعضی از این تعابیر مانند کشتی ولایت، نوح ما… من مطلبی عرض کنم، مبادا آن صفاتی خصالی مناقبی که متناسب با وجود ولیعصر ارواحنا فداه است، اینها را تنزّل بدهیم در سطح انسانهای کوچک و ناقصی مثل این حقیر و امثال این حقیر قرار بدهیم».
بعد رهبر انقلاب میفرماید:
«سعدی بیتی در مورد کشتی نوح دارد که میگوید: چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان، چه باک از موج بحران را که باشد نوح کشتیبان.
اینجا منظور از نوح یا امام زمان ارواحنا فداه است، یا اگر بگویند سعدی شیعه نیست، ختم المرسلین است».
یعنی پایینتر نیایید، نمیشود این القاب را همینطور به هر کسی گفت.
ببینید حساسیت تا کجاست! ارتشیها برای درجه گرفتن به محضر رهبر انقلاب رفتند، یکی از آنها گفت: «الله اکبر، جانم فدای رهبر».
رهبر انقلاب فرمود:
«نه خدا راضی است، نه احکام اسلام اجازه میدهد که ما بگوییم ارتش ما یا نیروهای مسلح ما یا عناصر ما برای خاطر فلان آدم بمیرند، نه».
بله بخاطر اسلام بمیریم، شهید شویم. ممکن است من جان خود را فدای شما کنم، البته بخاطر اینکه محبّ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستید، اما جانم را برای اینکه شما شما هستید، فدای شما نمیکنم. یعنی جهتِ فدا شدن، جهتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.
بله! پرچم اسلام را برافراشتهایم، اگر همهی آدمها هم جهاد کنند که در راه این حقیقت بمیرند، طوری نیست.
بعد از این ماجرا شعار را تغییر دادند، وقتی برای درجه گرفتن میآمدند میگفتند: «الله اکبر، پاینده رهبر».
در جای دیگری کسی که صحبت میکرد، در دکلمهی خود گفت: سرور ما… سپس نام رهبر انقلاب را برد.
رهبر انقلاب قبل از سخنرانی خود فرمود:
«خواهش میکنم الفاظ این اشعار و سرودها را از کلمات مبالغهآمیز خالی کنید، هم شأن شما این است که مداح امیرالمؤمنین باشید که در این راهها پیشقدم باشید، هم حقیقتِ قضیه این است. بنده افتخارم به این است که بتوانم خدمتگزار شما و مردم باشم. سرور فقط خدای متعال است، و به امر او و در پیروی و عبودیت او، بندگان صالح و برجسته و معصومین علیهم السلام هستند. ما بندگانی ناقص و نارسا و ضعیف هستیم، بزرگترین هنر ما این است که بتوانیم در لابه لای همهی ضعفهایی که داریم کاری انجام دهیم».
اصفهانیها به محضر رهبر انقلاب رسیدند، گفتند: ای علی زمان.
رهبر انقلاب فرمود:
«وقتی کسانی اسم مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام یا اسم مبارک ولیعصر ارواحنا فداه را میآورند و بعد اسم ما را هم به دنبال آن میآورند، بنده تنم میلرزد».
کسی به حضرت سجّاد علیه السلام عرض کرد: آیا شما رَبّ هستید؟ حضرت فرمود: بند بند بدنم از این حرف میلرزد.
رهبر انقلاب در ادامه فرمودند:
«آن حقایق نور مطلق با ما که غرق در ظلمت هستیم، بسیار فاصله دارند، ما گیاهِ همین فضای آلودهی دنیای امروز هستیم، ما کجا و کمترین و کوچکترین شاگرد آنها کجا؟ ما کجا و قنبر کجا؟ ما کجا و آن غلام حبشی فدا شده در کربلای امام حسین کجا؟ ما خاک پای آن غلام هم محسوب نمیشویم».
بعد به آن شخص اشاره کردند و فرمودند: میدانم این حرف شما از روی محبّت و اخلاص است، ولی هم به ضرر من است و هم به ضرر شماست.
در یاد دارید که عرض میکردم باید این جایگاه را محکم گرفت، هم الفاظی که مخصوص خداست، هم الفاظی که مخصوص اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است. اگر اینجا متزلزل شود همه چیز آسیب میخورد.
واکنش امام خمینی به عبارات مبالغهآمیز یکی از فقهای برجسته
نمونهی عجیب این موضوع این است که یک فقیه برجسته…
اینکه من عرض میکردم کسی را معصومانگاری نکنیم یا کلمات موهم نگوییم که خطرناک است، یک فقیه برجسته که البته او امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را معصوم نمیدانست، ولی وارد حیطهای شد که حیطهی خطرناکی بود. وقتی یک فقیه بزرگ در حضور امام خمینی رضوان الله تعالی علیه چنین اشتباهی میکند، یعنی ما باید حواس خود را خیلی جمع کنیم.
ایشان اینطور شروع کرد:
«امام بزرگوار! مرجع اعظم تقلید شیعیان! رهبر عظیم الشأن مسلمانان! پناه مستضعفان جهان»…
توجّه کنید که [پناه مستضعفان جهان] لقبِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
در ادامه اینطور گفتند:
«عَلَیکَ مِنَّا سَلامُ الله أبَداً مَا بَقِیت»…
از ادبیات مخصوص به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، ولو اینکه بشود این حرف را به دیگران زد، نباید استفاده کرد.
در ادامه گفتند:
«اماما! امام زین العابدین علیه السلام در دعای خود عرض کردهاند: اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِکَ فِی الدَّرَجَهِ الرَّفِیعَهِ الَّتِی اخْتَصَصْتَهُمْ بِهَا قَدِ ابْتَزُّوهَا، خدایا! این مقام برای اولیای تو و پذیرفتهشدگان تو است که اینها در سقیفه غصب کردند.
این حکومت برای اولیاءالله و اصفیاءالله و امناءالله است که غصب کردهاند.
اماما! در این برهه از زمان چشم گشودیم و دیدیم بر اینکه خدا این مقام را به یکی از فرزندان لایق آن خاندان داد».
نعمت حکومت اسلامی، نعمت خیلی عظمایی است، ولی این حرف غلط در غلط است. این مقامِ امام زمان ارواحنا فداه است نه مقام نایب امام زمان.
ببینید امام خمینی رضوان الله تعالی علیه چطور فرمودند، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه فرمود:
«من اول از آقای فلانی گله کنم، ما آنقدر که گرفتار به نفس خودمان هستیم کافی است، دیگر مسائلی نفرمایید که انباشته شود در نفوس و ما را به عقب برگرداند، شما دعا کنید که آدم بشویم، دعا کنید که حتّی به همین ظواهر اسلام عمل کنیم. ما که چشممان به آن بواطن نمیرسد، لااقل به این ظواهر عمل کنیم».
درک کنیم که ما عصمت نداریم
یکی از جهاتی که فقیه مرزبان است، این است که راجع به خودش توهّم نمیزند، و وقتی دهها مرتبه اشاره میکند، اگر چند جای دیگری گفتند و به روی خودش نیاورد، از این باب است که نمیخواهد مدام تکرار کند.
من بحث خود را با یک خاطره جمع کنم.
من به جلسهای میرفتم، همینکه من میخواستم بحث خود را شروع کنم، عزیزی از روی محبّت خود میگفت: «استاد اخلاق، فلان و فلان»…
من هم مجبور بودم که ابتدای منبر بگویم: من هیچ خری نیستم.
دوباره جلسهی بعدی او همان عبارات را تکرار کرد…
روزی به او گفتم: آیا تو مریض هستی؟ آیا دوست داری من هر شب به خودم فحش بدهم؟
دیگر بعد از آن جلسه چیزی نمیگفتم، چون اگر ابتدای هر جلسه میخواستم بگویم من هیچ خری نیستم و… از وقت منبر میرود و موضوع بحث جا میماند.
یعنی اگر چند مرتبه تذکّر میدهد، شما نگویید دو جا هم تذکّر نداده است، وقتی چند مرتبه تذکّر داده است که نمیتواند مدام برگردد. اگر کسی بخواهد یک نفر را بررسی کند، میرود و مجموعهی کلمات او را میبیند.
گاهی آدمی کاری کرده است که میبیند شأن آن فرد نیست که به او تذکّر بدهد، و قبلاً هم بیان فرموده است.
بعضی از بزرگان، که من با خیال راحت جان خود را فدای آنها میکنم، به اشتباه به ولی فقیه «حسین زمان» میگوید.
شما نظر ایشان را دیدید.
قصد او خیر است، ولی این کار غلط است، با اینکه خدا میداند اگر به من بگویند بین مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و فدا کردن جانت برای او کدامیک را انتخاب میکن، من جانم را فدای این شخص میکنم، چون میدانم سرباز امام زمان ارواحنا فداه است، اما این موضوع دلیل نمیشود که این لفظ درست باشد، چون او معصوم نیست.
خدایا! ما را بر سر سفرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باوفاق و همدلی و دوستی و برادری و با صفوف متحد و منسجم، با بروز اوصاف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، جزو منتظران واقعی ولی عصر ارواحنا فداه قرار بده.
روضه و توسّل به حضرت علی اصغر سلام الله علیه
بسم الله الرّحمن الرّحیم
من شما را نمیدانم ولی من تقریباً سه ماه است که منتظر امشب هستم، در این سه ماه نظری داشتم که چهل روضهی این شیرخوار را بخوانم، چند روضه مانده است.
مرحوم آیت الله حقشناس دهه اول محرم مجلس برگزار میکرد، هر روز به روضهخوان میگفت که روضهی شیرخوار بخوان.
بنده از شاگرد ایشان پرسیدم که غرض ایشان چه بود؟
فرمود: شاید این بود که ایشان زمانی برای اتمام موشکباران تهران چلّهی زیارتعاشورایی گرفت که این چلّه مفصل و طولانی بود، هر روز عصر بعد از نماز، بعد از اینکه کارهای خود را انجام میداد، دوباره به مسجد میرفت و این کارها را انجام میداد. روز سی و هشتم دید که هنوز موشکباران هست، به تلاطم افتاد، صدام روز سی و نهم هم دوباره موشکی زد.
آقای حقشناس آدم حیرتانگیزی بود، روز چهلم تشرّفی به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پیدا کرد. حضرت فرموده بود:آقای حقشناس! لازم نبود اینقدر خودت را به زحمت بیندازی، به شیرخوار ما متوسّل میشدی. بعد حضرت از قبای خود لباس یا قنداقهی شیرخوار را بلند کرد…
حسین جان! ما باامید آمدهایم، یک لشکر امیدوار هم پشت سر ماست، هر کسی که میدانست ما میخواهیم به مجلس شما بیاییم، التماس دعا میگفت. بیمارانی که دلشان امشب در بیمارستان شکسته است و در مجلس پسر شما نیستند، امواتی که سر به تیرهی تراب گذاشتهاند و در تاریکی و غربت منتظر نور هستند، مردگان متحرّک مانند من که بیچارگی دنیا آنها را گرفته است، کورباطنهایی که به دنبال این هستند که خدا چشمشان را باز کند، فقرایی که دست به دامان تو هستند که به کسی رو نزنند، بیپناهانی که به دنبال معنویت میگردند، همه را یاد کنیم… مولای امشب باب الحوائج است…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کاری کرده است که عالم را بیچاره کرده، هرچه جوان رعنا داشت به میدان فرستاد، قبل از عروج خود جستجو کرد تا ببیند آیا چیز دیگری دارد؟… دید هنوز یک درّ شاهوار کوچک باقی مانده است.
آقا جان! یا باب الحوائج…
دیگر قمر بنی هاشم علیه السلام را کنار علقمه روی زمین باقی گذاشت، دیگر رزمندهای باقی نماند، به وسط میدان رفت، لحظهی عروجِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، اما حضرت نگران نوامیس پیغمبر است، به وسط میدان رفت، تنهای تنها… «فَنَظَرَ یَمِیناً وَ شِمَالاً» چپ و راست میدان را نگاه کرد، دید هیچ کسی نمانده است، تنهای تنهاست، یک نقطهی پابرجا بین سی هزار نفر!
صدا زد: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ»…
آن آقایی که مظهر مناعت طبع است دو مرتبه نزدیک به هم رو زده است، یک مرتبه اینجا برای ناموس پیغمبر است، فرمود: آیا بین شما کسی هست که از ناموس پیغمبر دفاع کند؟
پاسخ دشمن هلهله بود… گفتند بالاخره توانستیم او را به یک درخواست وادار کنیم…
بانوان حرم که مظهر غیرت خدا بودند، وقتی دیدند سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نگران آنهاست، «إرتَفَعَت أصوَاتُ النِّسَاء بِالعَوِیلِ وَالبُکَاء» صدای گریهی بانوان بلند شد…
همینکه حضرت صدای گریهشان را شنید، تحمّل نداشت…
از بزرگی پرسیدند: چرا سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به بانوان فرمود که به خیمهها بروید و گریه نکنید، ولی امام رضا علیه السلام به بانوان فرمود که برای من بلند بلند گریه کنید؟ فرمود: برای اینکه ناموس امام رضا علیه السلام بین نامحرمها نبود… سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نمیخواست بین…
همینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صدای گریهی بانوان را شنید، برگشت و تحمّل نکرد. برگشت و دید این بانوان گریه میکنند و شیرخوار را دست به دست میکنند، دیگر نمیدانند باید چکار کنند…
من این قسمت را از خودم عرض میکنم ولی مطابق واقع است، نگاه کرد و دید: مادر طفل نیست.
اگر شیرخوار در جایی مریض شود، نمیشود مادر او را آرام کرد. اگر شیرخواری نستجیربالله مشرف به موت شود، نمیشود مادر را آرام کرد…
حضرت آمد و دید چشمها رفته است، رنگ پریده است، این بچه گاهی لبها را باز میکند و گاهی میبندد، دیگر صدای او جوهر ندارد… اما مادر او نیست… مادر او نخواست سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را خجالت بدهد… برای همین نیامد…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اول بچه را گرفت که وداع کند، اما وقتی مرام این مادر ولایی را دید… این خانواده به کسی بدهکار نمیشوند، آن آقایی که نه مادرش به خودش رو زد و نه خودش، دوباره به میدان برگشت… فدای لطافت شما شوم یا اباعبدالله… قربان آقایی شما حسین جان… معدن وفا…
حضرت به وسط میدان رفت، «یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ»،[۴]… اگر به من رحم نمیکنید، با هم میجنگیم، ولی به این طفل رحم کنید، او یک مادرِ منتظر دارد…
اینجا جزو مواردی است که حضرت در حال صحبت کردن بود که کاری کردند دیگر ادامه نداد… سخن گفتن میان سخنِ یک بزرگ، بیادبی است؛ اینها سخن نگفتند، بلکه تیر انداختند… وسط سخن بود که خون به صورت حضرت پاشید… برگشت و طفل را نگاه کرد، به قولِ آن شاعر، میگوید: وقتی ضربهی شدید تیر اصابت کرد، دستهای طفل به بالا رفت… این را تشبیه کرده است و میگوید: «رَفَعَ الیَدَینِ إلَی أبِیهِ مُوَدِّعاً» با پدر وداع کرد…
یک آذری هم شعری گفته است که ترجمهی آن این است: میگوید زبان حال طفل این بود که بابا! من آن آبی که تو بخواهی برای آن رو بزنی را نمیخواهم…
خیلی جگر حضرت آتش گرفت، چشم از گلو برنمیداشت، به زبان آورد، به محضر خدا ادب کرد و عرض کرد: خدایا! برای من ساده است و تحمّل میکنم، به ما صبر عطاء کن… اما چشم از گلوی شیرخوار برنمیداشت، هاتفی صدا زد: «دَعهُ یا حُسَینُ» حسین جان! روی برگردان و دل بِکَن… «فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ» الآن او را در بهشت سیراب می کنند…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] تذکره الخواص، سبط این جوزی، صفحه ٢۵٢ (لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَینی وبَینَکُم کِتابُ اللّه، وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله، یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی؟!… فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبکی عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ، وقالَ: یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ.)
پاسخ دهید