حجت الاسلام کاشانی روز شنبه مورخ بیست و سوم تیرماه ۱۴۰۳، مصادف با شب هشتم محرم در “هیئت محترم عبدالله بن الحسن علیهما السلام” به ادامه سخنرانی با موضوع “کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختم المرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، بویژه سیّدالشّهدا علیه الصلاه والسلام صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
اینکه مردم کوفه بیست سال تلاش کردند و ضجّه زدند و دغدغه داشتند که باید با بنی امیّه بجنگند و این جرثومهی فساد را از بین ببرند، اما وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرکت کرد، اینها نشستند؛ اینها از مشکلات در تاریخ است.
ما شبهای گذشته مقدّماتی عرض کردیم که امروز اگر بشود من یک قدم، با اینکه بحث خیلی حساس است و باید انسان صد جهت را مراقبت کند که بد برداشت نشود… واقعیت این است که ما در یک شرایطی قرار داریم که برخلاف دستور معصومان که اگر شیشهی شراب هم بدست کسی دیدی بگو ان شاء الله آب است، الآن اگر انسان کاری نکند و حرفی هم نزند متّهم میشود، و این موضوع خیلی برای سخنران سخت است، اینکه سخنران بخواهد حرفی بزند که قدری لبهدار است، باید هشتاد درصد ذهن خود را استفاده کند که کسی بد برداشت نکند، در نهایت هم بد برداشت میکنند.
گاهی عزیزی پیامی میدهد، میبینی چیزی که اصلاً نگفتی را فکر کرده است و چیزی که نمیخواستی بگویی را برداشت کرده است، لذا کار سختی است.
واقعیت این است که ما قسمتهای از جاهای مهم بحث را هم سانسور میکنم، جهت این موضوع این است که چون گفتگو صورت نمیگیرد و منبر بصورت یکطرف است، نمیدانم آیا بحث درست منتقل میشود یا نه.
لذا مثلاً در بحث شب گذشته که مطالبی عرض کردیم، عمداً مطالب خیلی مهمّی را هم رد کردیم، اتفاقاً امروز یک پسربچهی بااستعداد یازده سالهای آمد و همان قسمتی که رد کرده بودم را گفت و فرمود: اگر کسی این حرف را بزند چه میگویی؟
ان شاء الله خدای متعال فرزندان همهی ما را حفظ کند.
گفتم: این همان چیزی است که در جلسه گفتم «ملاحظاتی هم دارد که رد میشوم».
امشب هم نمیشود قسمتهای زیادی از بحث را مطرح کرد، ان شاء الله خدای متعال کمک کند.
این مقدّماتی که شبهای گذشته گفتیم به اینجا رسیدیم که مردم کوفه که رفتار امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نعوذبالله ذلّت دیدند، چرا اینطور شدند؟
حال ببینم آیا میشود به این مقدّماتی که ما گفتیم تطبیق کرد یا نه.
«هیهات من الذله» تداعی جنگ است یا صلح؟
حال من یک سؤال بپرسم، نیازی نیست شما پاسخ دهید، هر کسی پاسخ خود را در ذهن خود داشته باشد. ما وقتی «هیهات من الذلّه» میگوییم، چه تصویری در ذهن ما میآورد؟ جنگ یا صلح؟
تصویر «هیهات من الذلّه» در ذهن ما «جنگ» است.
یعنی اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه زمان ما هم با معاویه صلح میکرد، اگر ما مؤدّب بودیم و چیزی هم نمیگفتیم، باید در ذهن خودمان شبههی ذلّت را حل میکردیم.
الان ما بالاخره هزار و چهارصد سال آموزش دیدهایم و بیادبی نمیکنیم، اما در ذهن خود میگفتیم که باید با این ذلّت چکار کنیم؟ شعار «هیهات من الذلّه» چه ربطی به صلح دارد؟
این دقیقاً همان چیزی است که در این جلسات به آن میپرداختیم، یعنی از یک گزارهی درست به نام «هیهات من الذلّه» به نتیجهی غلط میرسیم. «هیهات من الذلّه» یعنی ذلّت از ما دور است، اما از کجای این شعار «جنگ» استخراج میشود؟ ولی همانطور که شما میبینید این تبادر ذهنی ماست، این ارتکاز ذهنی ماست، انگار اصلاً نیاز نیست فکر کنیم و عزّت به معنای جنگ است.
اما حال باید به این سؤال پاسخ داد که چند امام ما به این معنا جنگیدهاند و شمشیر کشیدهاند؟ این گزاره را چکار کنیم؟ چطور امام حسین علیه السلام استثناء شد؟
حال ما مؤدّب هستیم و جسارت نمیکنیم و به نام شبهه مطرح میکنیم.
شبهه چیست؟ شبهه حالاتی دارد، یکی از آن حالات این است که این چیزی که صورت آن بر خلاف عقیده است و میخواهیم حل کنیم.
ما طوری کوفه را مطرح کردهایم که هر کسی وارد بحث شود میگوید این موضوع که واضح است، پس چرا این کوفیان اینقدر احمقانه عمل کردند!
بعد دیگر نمیگوید که چطور همین کوفیان در جهان اسلام دویست سال همهی تشیّع را اداره کردند؟!
اولویتهای برساخته
اگر ما سریال بسازیم، هیچ کسی سریال ما را نگاه نمیکند، چرا؟ چون آدمهای این سریالها یا سفیدِ سفید هستند، یا سیاهِ سیاه هستند. در صورتی که انسانها بجز چهارده معصوم، مجموعهای از اعمال نیک و بد هستند. حال کدام بیشتر و کدام کمتر.
آدمها، حتّی بدترین انسانها، بجز قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و کسانی مانند او، یعنی طیف آدمها، بدترین آدمها هم ممکن است اخلاق خوب داشته باشند، بهترین آدمها هم ممکن است بعضی اخلاقهای بسیار قبیح داشته باشند. دنیا اینطور است. بسیاری از آدمها پیچیدگی دارند.
چرا ما فکر میکنیم موضوع اینقدر برای ما واضح است و برای کوفیان واضح نبود؟ علّت این است که ما در زمین رسانهها نفس میکشیم، رسانهها برای ما چیزی را برجسته و چیزی را کمارزش میکنند، بعد چون ما در آن فضا نفس میکشیم برای ما عادی میشود.
ساختن کلیپ چگونه است؟ قسمتی از محتوا را آرام میکنند، قسمتی را تکرار میکنند، برای قسمتی زیرصدا قرار میدهند. این کلیپ تفاوت زیادی با اصلِ سخنرانی دارد، یعنی تأکیدها و اولویتهای زیادی به اصلِ سخنرانی اضافه میکند.
رسانهها اخبار و معارف را اینطور به ما ارائه میکنند، یا عمداً و یا از سر جهل.
لذا خیلی اوقات اولویتهای ما اولویتهای برساخته است، نه اولویتِ حقیقی.
اگر به عزیزان برنمیخورد، بروید و شعارهای رفقای خودتان را… من که نمیدانم شما عزیزان به چه عزیزی رأی دادهاید، به هر کسی رأی دادهاید، یا حتّی رأی ندادهاید، ان شاء الله به حجّت خودتان عمل کردهاید، ان شاء الله ثواب کرده باشید… اما اگر بروید و ببینید، خواهید دید که روزی همه جا راجع به سادهزیستی حرف میزدند، روزی راجع به برنامه، روزی راجع به کارآمدی و کارنامه.
هر جایی که دیدید بصورت زیاد راجع به چیزی صحبت میکنند، آن موضوع برساخته است و طبیعی نیست، وگرنه سلایق انسانها متشتت است. وقتی جامعه ناگهان به سمت خاصی میرود، به احتمال زیاد موضوع برساخته است.
هر کسی نگاه میکند آن چیزی که میخواهد عرضه کند، چه چیزی دارد، آن چیز را به اولویت اول جهان اسلام تبدیل میکند!
ما نباید برای امام تعیین تکلیف کنیم
حال من یک مثال در مورد آسیبشناسی تاریخ در اعوان ورود انقلاب، یک مثال هم برای دین بزنم.
چرا برای انقلاب و دین؟ برای اینکه اولاً آن جاهایی که حساس است، ثانیاً یک روح حقیقتی، یک درّ حقیقتی، یک هستهی حقیقتی دارد، و بالقوه میتواند رگهای گردن را متورّم کند.
یعنی بشود یک گزارهی محکمِ جدّی داشت، بعد با این گزارهی محکمِ جدّی ناگهان اشتباه کرد. این مورد کجاها اتفاق میافتد؟ مثلاً در این دوران ما، جوانهایی در انقلاب شهید شدهاند، یک هستهی حقیقت دارد؛ دین و هیئتِ امام حسین علیه السلام هم همینطور. اگر فرصت شود مثال میزنم تا ببینید.
مثلاً در مورد انقلاب؛ اگر شما گزارشهای ایام پیش از انقلاب دربارهی سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ببینید، انقلابیون، که ان شاء الله بنده هم جزو انقلابیون هستم، بنده فکر میکنم کاری که مرحوم امام سال ۵۷ کرده است شبه معجزه است، یعنی کاری است که گویا بدست یک انسان عادی نیست. اما این موضوع به این ربطی ندارد که در بحث نگاه به بحثهای تاریخی انقلاب، بررسی نکنیم که دقّتمان را بیشتر بالا ببریم.
قبل از انقلاب از شریعتی تا علمایی که انقلابی هستند، وقتی قبل از انقلاب راجع به سیرهی معصوم بحث کردهاند، همه طوری بحث کردهاند که شما فکر میکنید هر امام معصوم آماده است که شمشیر بکشد.
البته واضح است که آن دوره ضرورت بوده است، چون با یک طاغوت همزمان بودند که اسقاط آن طاغوت برایشان مسلّم است، در منابع جستجو میکردند که از معارفمان استفاده کنند. این امر مشکلی ندارد.
وقتی ما به بحث مدافعان حرم برسیم میبینیم جامعهی ما به یک زنِ الگو نیاز دارد، میگردیم و میبینیم اتفاقاً یک الگویی داریم که حضرت زینب کبری سلام الله علیها است و مطابق با واقع هم هست و توان الگو بودن هم دارد و حقیقتهای زیادی هم پیرامون ایشان است؛ در این موضوع حرفی نیست.
اما قدری تعمیم… مانند همان کلیپی که عرض کردم، طوری راجع به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و اسلام بحث شده است که انگار اگر امام «امام» است، شمشیر او آماده است و اصلاً او آمادهی حمله است، و جهاد فقط «قیام» تلقّی شده است؛ در حالی که این موضوع با واقعیت فاصله دارد.
آیا این حرف یعنی ائمه علیهم السلام مجاهد نیستند؟
ما به همهی ائمه علیهم السلام عرضه میداریم «جَاهَدتُم فِی اللهِ حَقَّ جَهَادِه»، همهی ائمه علیهم السلام مجاهد هستند، اما مجاهدت یک امام که اتفاقاً منصور دوانیقی را به زحمت بسیار زیادی انداخت، عمدتاً علمی است. اینکه برویم و چند مصداق از سی و هشت سال امامتِ یک معصوم پیدا کنیم که در آن مبارزهی سخت هست، اما سی و هفت سال مبارزهی علمی حضرت را نبینیم، آنوقت باید بگوییم که این امام کلاً اولویتها را نمیشناخته است!
مانند اینکه بگویند کاشانی منبری خوبی بود و تا پایان عمر خود موفق شد چهار رکعت نماز بخواند!
اگر جهاد و عزّت فقط یک مدل قیام بود، شما میخواهید امام صادق علیه الصلاً و السلام را چکار کنید؟ اینکه بروید و دو مصداق بیاورید هم فایدهای ندارد. سی و هشت سال یعنی سی و هشت سال. باید ببینید نوع کاری که حضرت انجام میدادند چه بوده است، اتفاقاً پوزهی منصور دوانیقی را هم به خاک مالید است.
درنگی در موضوع تقیّه
موسی بن جعفر سلام الله علیه… ائمهی ما عمدتاً در تقیّه بودند.
اگر کسی تقیّه را ترس و ذلّت بداند، این همان مسیری است که صلح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را ذلّت میداند.
نه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از تقیّه خارج شده است، حتّی روز عاشورا… سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گوشهای از عمر خود را خیلی کم تقیّه نکرده است.
شما چند جمله از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دربارهی قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شنیدهاید؟ حتّی روز عاشورا.
پاسخ میدهند که در جایی یک کنایهای هست.
میگویم: بله! اما حضرت ده سال امام است، به چه موضوعی پرداخته است؟ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم همینطور.
موسی بن جعفر سلام الله علیه دائم در تقیّه است، و در همان تقیّه در حال مبارزه است.
امروز گفتند که الحمدلله این قهرمان غزّه «محمد الضیف» سالم است.
اینکه نمیتوانند او را پیدا کنند و بکشند، شما میگویید او ترسو است؟ یا میگویید اتفاقاً این شخص باید فرمانده باشد؟
چرا ما تقیّه را «ترس» قلمداد کنیم؟
اینکه نمیتوانند او را پیدا کنند قوّت اوست، عقل اوست، بهره از حکمت دارد. اینکه کسی خودش را به کشتن بدهد که شجاعت نیست، این کار بلاهت و سفاهت است. شجاع کسی است که در جایی که باید، قوّت قلب داشته باشد و جان خود را به خطر بیندازد، یعنی حکیم باشد.
اگر کسی بگوید من تقیّهی ائمه را قبول ندارم، این همان مسیر ذلّتِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گفتن است، نعوذبالله.
امام موسی بن جعفر سلام الله علیه عمدتاً در تقیّه بود.
وقتی این بزرگواران پیش سلاطین میرفتند خوش و بش میکردند و محترمانه حرف میزدند و از القاب استفاده میکردند. آیا قبول داشتند؟ مسلّماً نه!
همین الآن اگر شما همین محمد الضیف را مثلاً در فرانسه ببینید، ممکن است به زبان فرانسوی حرف بزند و کراوات هم زده باشد که شناخته نشود.
تقیّه یعنی شما شبکهای درست کنید که آن شبکهی زیرزمینی شما را به اهدافی که میخواهید برساند، چون تعداد شما کم است و دشمن منسجم است و پول زیاد دارد. شما با تقیّه میخواهید به دشمن ضربه بزنید و ضربه نخورید. این کار «عقل» است. شبکهسازی جزو چهار رکنِ تشیّع ست. در شبکهسازیِ تقیّه، نوعی خودی و غیرخودی هست، هوش اجتماعی هست. شما باید یاد بگیرید چه چیزی را به چه کسی بگویید و چه چیزی را به چه کسی نگویید.
امام صادق سلام الله علیه معارف امامت را به بعضی از فرزندان خود نمیفرمود. وقتی «عبدالله افتح» وارد اتاق میشد، وقتی حضرت در حال صحبت با بعضی از یاران خود بودند، فرمایش خود را عوض میکرد.
این است که امام عاقل است.
ائمه علیهم السلام طوری تقیّه میکردند که بعضی از شاخصترین شاخصهای یاران اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بعنوان نمونه نمیدانستند امامِ بعد از امام صادق علیه السلام کیست. این موضوع خیلی پنهانکاری میخواهد. همانطور که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سیستم عیون خود را طوری طراحی کرده است که… یعنی سربازان گمنام خود را طوری طراحی کرده است که تابحال احدی کسی از آنها را شناسایی نکرده است. فقط حفا را میشناسند، یعنی آن کسی که عیون را بازرسی میکرده است، آن هم برای اینکه حضرت نامه زدند و فرمودند «مالک بن کعب» را فرستادم که شما را بازرسی کند.
بنده حداقل بیست سال است که روی سیرهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه متمرکز هستم، تابحال نفهمیدهام که چه کسی از عیون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است! اما زمانی مفصل بحث کردهام که از اوصاف آنها معلوم است که احتمالاً این عیونِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبهِمجتهد هستند. اما نمیدانیم چه کسانی هستند.
آن چیزی که مسلّم است کسی نمیتواند به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نعوذبالله اتهام ترس بزند.
موسی بن جعفر سلام الله علیه در طول عمر خود دائماً در تقیّه است، چون قرار است لو نرود. اگر لو بدهند که شبکه فاش میشود. کمااینکه بارها با اشتباه شیعیان این شبکهها فاش شدهاند و ما آسیب دیدهایم.
در روایت هست که ائمه علیهم السلام به شیعیان گرا میدادند که مثلاً قیام بعدی سال ۷۰ است، شیعیان لو دادند و شکست خورد. گفتند قیام بعدی سال ۱۴۰ است، شیعیان لو دادند و شکست خورد. این موضوع هفت روایت معتبر دارد، پس از آن ائمه علیهم السلام فرمودند: ما دیگر نمیگوییم. یعنی سیستم آنقدر پخته نیست که بشود این خیلی محرمانهها را گفت، و دیگر نمیگوییم که قیام بعدی چه زمانی است.
معصوم قابل نقد نیست
مدام میگفتند که چرا قیام نمیکنید؟
چرا برای امام شرط میگذارید؟ نمیشود برای امام شرط گذاشت! امام چه قیام کند و چه صلح کند امام است. هیچکدام از آنها مانع امامتِ امام و خط قرمز امامتِ امام نیست.
اگر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا با یزید بیعت هم میکرد، ما که نگاه میکردیم، او امام ما بود. اگر دستور به صلح هم میداد امام ما بود. البته این کار را نکرده است.
اگر روزی به شما بگویند امام رضا صلوات الله علیه ولیعهد مأمون شد، مثلاً فرض کنید اجبار نبود و بخاطر مصالح امّت رفته بود… بعضیها همان موقع گفتند اگر ولیعهد شد میفهمیم که امام نیست.
ما ابزاری برای نقد امام نداریم، ما فقط در یک صورت میتوانیم امام را نقد کنیم، آن هم زمانی که میفهمیم امام «امام» نیست، آن هم زمانی است که آن شخص برخلاف واضح برهان عقل یا نص قطعی سخن بگوید. یعنی امام بگوید دو بعلاوهی سه برابر یازده است.
چون ما با عقل به دین آمدهایم، امام که نمیخواهد ما مدام قاطی کنیم. معلوم هم هست که امام این کار را نمیکند.
در غیر از این موارد، امام قابل نقد نیست، چون ما تفوق نداریم که چرا این کار را کرده است، چون «بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ»،[۴]…
این آیه در قرآن کریم برای ملائکه است، در روایات و زیارت جامعه برای امام هم هست، چون مصداق بارز آن ائمه علیهم السلام است. توضیح این موضوع در بحث «درنگی در منطق قرآن کریم» به آدرس https://www.hkashani.com/?cat=5713 آمده است.
«بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ»، «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ»،[۵] اینها بندههای خدا هستند، در قول و بیان و اراده از خدا پیشی نمیگیرند، «وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» فقط و فقط این است و جز این نیست که فقط به امر خدا عمل میکنند.
پس هر کاری کند، کاشف از این است که خدا دستور داده است.
من آن روزی که به محضر مبارک شما ماجرای حضرت ابراهیم علیه السلام یا حضرت یوسف علیه السلام یا حضرت خضر علیه السلام را عرض کردم، عمداً مسئلهی چالشی مطرح نکردم و فقط عرض کردم که مواردی وجود دارد که قابل تأسّی نیست، اما بمرور میشود مسائلی را مطرح کرد که برای ما هم چالش است. شبیه همین «هیهات من الذلّه».
معنای «هیهات من الذلّه» معلوم است، حرف درست است، اما این نتیجه را ندارد که حتماً جنگ، یا حتماً صلح، یا هر چیز دیگری.
در این جلسه خواستم کمی از کوفیان عذرخواهی کنیم، تازه کوفیان اینقدر هیئت نیامده بودند و اینقدر معارف نشنیده بودند و اینقدر کتب روایی و تفسیر ندیده بودند، در دورهی خلفایی بودند که اصلاً این حرفها شنیده نشده بود، برایشان طبیعی بود و میگفتند اینها بنی امیّه هستند و باید با اینها جنگید. یعنی فکر میکردند چون بنی امیّه بد است، راه فقط جنگ است.
در دورهی ما هم ممکن است یک سازشی بصورت مصلحتی رخ بدهد که جرأت نکنند به من بگویند…
حدس و گمان در برابر یقین
ما یک یقین داریم، و یک جاهایی که فهم و استنباط و حدس و وهم و ظن و گمان ماست، ما از ائمه علیهم السلام یاد گرفتهایم که وقتی یقین داریم، هیچ کدام از اینها در مقابل یقین قرار نمیگیرد.
مانند اینکه یک خانهای به نام ایشان است، سند تکبرگ دارد، شاهد هم دارند، فیلم پرداخت ایشان هم موجود است. حال من بگویم حاشیهی یک روزنامه در جوب نوشته است که اینجا برای من است!
آن اسناد در مقابل این ادّعا قرار نمیگیرد. انگار که تانک در مقابل دوچرخه قرار دهند.
شک و تردید و ظن و گمان در برابر یقین که اصلاً زوری ندارند.
ما یک یقین داریم که امام رضا علیه السلام «امام» است، یک بررسی داریم که مثلاً اگر امام رضا علیه السلام را زور نکرده بودند به جهتی ولیعهد شود، اصلاً جایی ندارد که این گمان را در مقابل آن یقین قرار دهیم.
کوفیان میگفتند جنگ است، واضح است که باید با معاویه جنگید، پیغمبر فرموده است که «الْخِلافَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلى آلِ أَبِی سُفْیانَ فَإِذا رَأَیْتُمْ مُعاوِیَهَ عَلى مِنْبَرى فَابْقِرُوا بَطْنَهُ»[۶] اگر معاویه را بالای منبر من دیدید شکم او را پاره کنید، حال ما حکومت را بدست او بدهیم؟
آیا میخواهم بگویم که نمیشود حق را شناخت؟ نه! نمیخواهم این مطلب را بگویم. اگر به امام دسترسی داریم و امام کاری میکند و ما یقین داریم او معصوم است، حدسیات ما نمیتواند جلوی آن یقین را بگیرد.
حال این موضوع به ما چه ربطی دارد؟ اجازه بدهید یک مثال انقلابی بزنم.
ما در آن بحث سیره عرض کردیم که همهی ائمهی ما مجاهد هستند، اما اینکه همه بخواهند براندازی کنند و این عمل بخش اصلی امامتشان باشد، ما این موضوع را از سیره نمیفهمیم. شاید همان کار علمی حضرت صادق علیه السلام یا آن دو موردی که موسی بن جعفر سلام الله علیه بر سر ماجرای فدک و اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جدّ ایشان است، از بالا تا پایین حکومت بنی عباس را متزلزل کردند، اما این بدین معنا نیست که مدام در قیامها شرکت میکردند، و اینکه برویم و جستجو کنیم و یک مثال از جایی پیدا کنیم، این علامتِ سیره نیست.
وقتی نگاه صفر و صدی داشته باشیم
وقتی ما خطوط کلّیِ ذهنمان را زیاد میکنیم، مثلاً خروج از دین یا خروج از انقلاب… یعنی به یک نفر بگوییم «بیدین» یا به یک نفر بگوییم «ضدّ انقلاب»، این شخص باید کاری کند که از دایره خارج کند، نه اینکه صرفاً کاری کند که برای من مشکوک است.
مثلاً ما الآن براحتی اگر ببینیم کسی آن کاری که ما دوست نداریم را میکند به او «عافیتطلب» میگوییم.
خیلی راحت فحش میدهیم، به علما که خیلی فحش میدهیم، و جامعهی ما متوجّه نیست که در جامعهای که قدبلندها را میزنید، در این چند انتخابات اخیر ببینید چه کسانی میداندار هستند، وقتی شما بزرگان را میزنید، کوتولهها مسئولیت میگیرند و جامعه ضرر میکند.
اینجا یک قسمت امنیتی نسبت به رفتار ما با اهل سنّت کردستان دارد که از آن رد میشوم.
زود طرف را از دایرهی انقلاب به بیرون پرت میکنند!
چون رهبر انقلاب فرموده است عرض میکنم.
حرفهایی راجع به علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه هست، آنچه مسلّم است این است که علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه از این چفیه به گردنها که به خیابان میآیند و شعار میدهند نبوده است، مثلاً اینطور نبوده است که مدام بیانیه بدهد. آیا به ایشان هم عافیتطلب بگوییم؟ اگر اینطور بگوییم چه کسی ضرر میکند؟
حال نگاه رهبر انقلاب را عرض میکنم…
وقتی شما بخواهید رایانه بخرید، مدلهای مختلف و برندهای مختلفی دارد، اما سیستم عاملها محدود هستند. شما میتوانید برند را انتخاب کنید ولی سیستم عامل کم است.
علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه یک انقلابیِ شش آتشه نیست! بگوییم او هم عافیت طلب است و او را هم کنار بزنیم؟ یا بگوییم بصیرت ندارد!
همینطوری در مورد خیلیها گفتهایم.
اینها را رهبری میفرماید، وقتی رهبری فرموده باشد دیگر نمیشود به ایشان اتهام زد، میگویند: پدر من با علامه رفیق بود، اینها مثل ما انقلابی نبودند، اما مبانی فکر انقلاب برای امثال علامه طباطبایی است.
حال یک آدم داغ که مدام شعار میدهد بیشتر به انقلاب خدمت کرده است یا آن کسی که سیستم عامل انقلاب است؟ کدامیک واقعاً انقلابی است؟
کسی که آقای مصباح و آقای جوادی و آقای سبحانی و شهید بهشتی و… را برای انقلاب درست کرده است!
اما اگر من آنقدر گیج باشد که کسی که داغبازی در میآورد را نگه دارم و این شخص را طرد کنم، چه چیزی برای من میماند؟
تمام این طرحها مانند طرح ولایت و… روی مبانی ایشان و شاگردهای ایشان است.
آن زمانی که زمان شاه مارکسیسم یک بالی شد که جذابیت قیام، مردم را به سمت اسلام نبرد و به سمت کمونیستها ببرد، چه کسی حرف داشت که در مقابل آنها بزند؟ بجز علامه و شاگردان ایشان.
حال کنشی که آن مجتهدِ مسلّم حیرتانگیز، به این موضوع نرسیده است که بعضی از کارها را انجام دهد، او مانند من کوتوله نیست که بخواهید به او امر و نهی کنید، اگر اینطور بود که آنقدر فکر نداشت.
ما بر حسب توهّمات یا ظنّ و گمان خودمان، خیلی راحت آدمها را میریزیم.
این همان کاری است که با «سلیمان صرد خزاعی» کردهایم و او را به لجن کشیدهایم.
یعنی میخواهم بگویم که «سلیمان صرد خزاعی» مانند «حبیب بن مظاهر» است؟ مسلّماً نه! اما این نگاه صفر و صدی که یا خائن است و…
هر وقتی که حرف کم میآوریم و میخواهیم عبرت بگیریم، یک سیلی به سلیمان صرد خزاعی و محمد حنفیه میزنیم!
باید تحلیل کنیم که چه اتفاقی رخ داد که از همهی بنیهاشم، هیچ کسی به کربلا نیامد؛ بجز چند نوجوان و چند جوان، که همهی آنها هم فقط از سه برادر بودند! عقیل و جعفر و مولای ما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه. مدام میگویند چرا این یک نفر نیامد؟
چرا قاطبهی بنی هاشم نیامدند؟ ما نمیدانم چرا این یک نفر نیامده است، یا آیا عذری داشته است یا نه. چون میخواهیم موضوع را ساده نگاه کنیم و زود موضعگیری کنیم.
یک جملهی درست را در نظر میگیریم، مثلاً اینکه «این انقلاب در تقویت اسلام مؤثر است»؛ که این یک جملهی درست است. با این جملهی درست شروع به شمشیر زدن میکنیم!
این همان غلطِ قبلی است!
شریعت میگوید اگر دیدی شیشهی شراب بدست طرف است طوری تأویل کنید.
رهبر انقلاب هم گفتند چرا میگویید کسانی که رأی ندادهاند ضد هستند، شاید کار داشتهاند.
توجّه کنید که این آقا روی مبانی حرف میزند! میگوید: چرا تو به همه برچسب میزنی؟ بعضی جاها که آن برچسب احمقانه هم هست و ما دشمن را تقویت میکنیم! واقعی هم نیست. برای چه به همه نسبت میدهیم؟ هم در سیاست اینطور هستیم و هم در دین.
یک مثال دینی هم عرض کنم.
چرا این دو مورد را میگویم؟ اینها آن موضوعاتی است که هستهی آن حقیقت است، امکان این را دارد که رگ گردن من برای آن باد کند و بخاطر آن جان بدهم. اینها حساس هستند و در اینها حقیقت وجود دارد و اتفاقاً ممکن است ما بر سر اینها بیشتر گناه کنیم و اثر وضعی آن جامعه را دچار شقاق کند.
امروز جامعهی ما نتوانسته است بین دینداران و غیردینداران رفتار عقلایی، بصورت اجتماعی برقرار کند. این کار باعث شده است که مردم از دینداران بترسند، برای اینکه ما مدام از یک گزارهی درست، یک برچسب به همه زدهایم، مدام باعث ریزش شدهایم.
ضروری دین چیست؟
حال مثال دینی بزنم.
مرز دین در اسلام، در دنیا، توحید و نبوّت است. شهادتین میگوییم و مسلمان میشویم. حال شما میدانید که برای روز قیامت باید ایمان کامل داشت.
هرچه بگوییم، هر کاری کنیم که یکی از این دو مورد را نقض کند، از مرز اسلام خارج میشویم.
اگر من بگویم به نظر من معنای این آیه این است و آن نیست، ولو غلط بگویم، از مرز اسلام بیرون نیستم. زمانی از مرز اسلام بیرون هستم که چیزی بگویم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را تکذیب کند.
مثلاً بگویم «در اسلام نماز نیست».
اگر یک هندو هم بیاید و اسلام را بررسی کند میفهمد که قطعاً پیغمبر این اسلام نماز آورده است، اگر کسی بگوید نماز وجود ندارد، پیامبر را تکذیب میکند. این شخص دیگر مسلمان نیست.
در مورد شک بین دو رکعت و سه رکعت اینطور نمیگوییم، چون ضروری دین نیست، ممکن است در آن اختلاف هم باشد.
ما با برادران اهل سنّت چقدر اختلاف داریم؟ اما بر سر چهار رکعت نماز ظهر اختلاف نداریم.
این موضوع برای دنیاست، در دنیا این مرز مسلمین است.
حال ما چکار میکنیم؟ ما براحتی هر وهمی را ضروری دین تلقّی میکنیم و آدمها را از دین خارج میکنیم!
مثلاً آقایی پیدا میشود… البته در پرانتز عرض کنم که بهتر است گویندگان و متفکّران با اعصاب مردم بازی نکنند و مردم را تحریک نکنند و با احتیاط از کنار چیزی که جزو حساسیتهای عمومی جامعه هست عبور کنند، اما بالاخره ما باید بفهمیم چه چیزی درست است.
مثلاً الآن مُد شده است که از شهادتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میگویند…
قبل از بحث عرض کنم که اگر بنده بخواهم ترجیح بدهم، تقریباً شهادت را ترجیح میدهم. مصاحبهی چند سال قبل من موجود است.
اما شهید شدنِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اصرار روی لفظ شهادت، تقریباً یک امر جدیدی است.
من آن موارد تاریخی را میدانم، الآن در مورد اذهان عموم مردم حرف میزنم.
ناگهان یک برادری میگوید انکار شهادت پیغمبر، توهین به پیغمبر است… حال یک عالمی سیصد سال قبل در کتاب خود از واژهی «رحلت» استفاده کرده است، که «رحلت» اعم از مرگ طبیعی یا شهادت است… راحت این شخص را لعن میکنند!
این همان مسیر عصمتانگاری است.
آیا آن شخص از دین خارج شده بود یا ضروری دین را انکار کرده بود؟
این یک مسئلهی علمی است که بررسی کنیم و ببینیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به مرگ طبیعی از دنیا رفته است یا با شهادت. ترجیح بنده شهادت است، اما مگر بنده امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم که مخالفت با من «خروج از دین» باشد؟
خیلی از موارد دیگر هم همینطور است، اصلاً ما نگاه کنید، ما این همه مسئلهی اصلی داریم، اما روی جزئیاتی که اصلاً اهمیت ندارد، ناگهان شما میبینید یقهکشی و فحاشی و حمله و جابجایی و… رخ میدهد.
اگر برگردیم، گیر ما همان جایی است که این شبها در مورد آن حرف میزنیم.
اگر کسی بگوید سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شهید نشده است، تقریباً ضروری دین را انکار کرده است. اما اگر کسی بگوید که نمیدانم شمر قاتل است یا انس؛ دیگر این ضروری دین نیست.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! آن زمانی که دیدی مردم به سراغ مستحبات رفتند (مستحبات نمایندهی غیراصلیهاست)، تو به واجبات، (یعنی نمایندهی اصلها) برس.
شما ببینید دعواهایی که در جامعه رخ میدهد، چقدر بر سر موضوعات اصلی است و چقدر بر سر موضوعات فرعی است. چقدر از دعواها و کینهها و نفرتها و درگیریها و مباحثات بیخود…
زمانی من راجع به موضوعی مانند تاریخ شهادت یا… در جایی مطلبی گفتم، البته الآن سالهاست که دیگر از این کارها نمیکنم، چون کسی گوش نمیدهد و فقط دعوا درست میشود اشتباه است… طرف حتّی نمیتوانست از روی کتاب بخواند، برای من سی سند ارسال کرده بود!
گفتم: اینهایی که میگویی سند است؟ آیا فکر کردهای اگر نام سی کتاب را با صفحه بگویی سند است؟ آیا این کتب را از نزدیک دیدهای؟
کتابی به نام «عبقات الأنوار» داریم که کتاب بسیار مهمّی در اثبات امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، چند موضوع مانند حدیث غدیر و حدیث منزلت و… دارد.
کسی روضهای خوانده بود که خیلی عجیب بود، به او گفتند این روضه مربوط به کدام کتاب است؟ گفت: کتاب «عبقات الأنوار»!
چون این کتاب بصورت حروفی چاپ نشده است و کمیاب است!
این کتاب حتّی کتاب فضائل هم نیست! کتابِ دفاع از امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است!
آن دیگری آدرس سی جلد کتاب فرستاده بود، به او گفتم من روی حرفی که زدم قدری کار کردهام، اما تو آیا این کتب را ورق زدهای؟ اصلاً کتاب راجع به اصول فقه است، موضوع ما یک موضوع تاریخی است!
اینکه در دو سال اخیر یک جلد کتاب هم نخواندهای، چه کسی را پیدا کردهای که آدرس سی کتاب و شماره صفحه به تو بدهد؟
چون فکر کرده است خیلی مهم است و باید از دین دفاع کرد…
این رگ شما که باد میکند و باید از دین دفاع کرد را سر جای خود و درست استفاده کنید.
ما در مکه در هتل «فندق میدان» بودیم، همسفریهای ما تاسوعا برمیگردند. آنجا گروهی داشتیم و مطالب را در آن گروه قرار میدادند، الآن که آنها آنجا هستند، از اول محرم آنجا عروسی میگیرند! مدام تصویر ماشینهای گلزده را در گروه میگذارند.
یعنی بنی امیّه مؤثر بوده است و توانسته است با توده و عوام غیرشیعه کاری کند… مردم جهان اسلام وقتی به محرم میرسند، حتّی به یاد امام حسین علیه السلام هم نمیافتند!
اینطور نیست که ناصبی باشند، عدّهای ناصبی هستند، اما توده و عموم مردم که اصلاً از هیچ چیزی خبر ندارند. بلاتشبیه همانطور که شما نمیدانید تاریخ انقلاب کبیر فرانسه چه زمانی است. کسی نگفته است و نمیدانند، مدام چیزهای دیگری به اینها گفتهاند.
ما که اینقدر عاشق سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستیم و حضرت زینب کبری سلام الله علیها را حتماً جزو مهمترین سرداران کربلا میدانیم، سرداری که نجنگید، سرداری که بیان کرد… آیا ما نباید هیچ کاری کنیم؟
ناگهان در یک موضوع جزئی یا در یک روضهای با یکدیگر دعوا میکنند!
یک عالم ربّانیِ ویژهی مجتهد حرفی میزند، ناگهان او را در بین الحرمین لعن میکنند! آیا این اصل بود؟ یا اینکه آن پیامی که حضرت زینب کبری سلام الله علیها رفت و کاخ یزید را بهم ریخت و یزید نتوانست گردن بگیرد، امروز در جهان اسلام روز شادی است و روز غم نیست.
ما در جایی که اصلاً نباید دعوا میکردیم یقهی یکدیگر را رها نمیکنیم، یک جایی که باید میرفتیم و خبر و پیام میرساندیم را رها کردهایم.
اهمیّتِ همایشِ شیرخوارگان
یک نصفهنیمه کار مهمّی که ما کردهایم و ان شاء الله توسعه پیدا کند، این همایش شیرخوارگان است. دنیا نسبت به اطفال حساس است.
حتّی خود ما برای آن طفلی که از دست تروریستها فرار میکرد و از قایق به رودخانه افتاد و صورت او روی آب بود و غرق شد و آب او را به ساحل آورده بود گریه کردیم. ما از هر ظلمی بیزار هستیم.
این همایش شیرخوارگان نمونهی یک کار رسانهای است.
بر علیه امام حسین علیه السلام سریال ساختند اما صدای جهان اسلام درنیامد، چون فکر میکردند چیزی نقض نشده است و مشکلی نیست، چون چیزی نمیدانستند.
مهم بودنِ این همایش شیرخوارگان اینجاست که دنیا نسبت به کودک حساس است.
شما عزاداری و قمهزنی و سینهزنی کن و مجلس برگزار کن و منبر برو، برای دنیا حساس نیست، میگویند هر آیینی برای خودش مناسکی دارد؛ اما اگر ناگهان ده هزار بچهی شیرخواره بیاورند دنیا میپرسد که چه خبر است؟
بعد بگویند یک نفر به نام دین به یک طفل شیرخوار تشنه تیر زد؛ دنیا واکنش نشان میدهد.
روضه و توسّل به حضرت علی اکبر علیه السلام
این شبها مدام عرض کردیم که کسی را با معصوم قیاس نکنید، کلماتی که موهم است و برای معصوم است برای دیگران بکار نبریم، حال ببینید سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه عباراتی برای آقای عالم بکار برده است.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کاری کرد که اگر حضرت علی اکبر سلام الله علیه زنده میماند هیچ کسی در امامت او شک نمیکرد.
این را هم به شما عرض کنم که مسیر کمال باز است، همانطور که آقای ما علی اکبر سلام الله علیه رفته است.
این مطلب را هم بدانید که معمولاً خورشید وجود سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مانع میشود که وقتی ما وارد حرم میشویم به این آقا توجّه خاص کنیم. ائمهی ما مانند حضرت صادق صلوات الله علیه برای حضرت علی اکبر علیه السلام زیارت خاص میخواندند.
امام صادق علیه السلام به حضرت علی اکبر علیه السلام فرمود که وقتی پدر تو بالای سر تو رسید، خون تو را هم به آسمان پاشید. بابای تو بعد از تو زیاد داغ دید، و هر داغ داغِ قبلی را کهنه میکند، اما «لَا تَسْکُنُ عَلَیْکَ مِنْ أَبِیکَ زَفْرَهٌ»، تا زنده بود داغهای بعدی ذرّهای از غم تو برای او نکاست، یعنی برای قمر بنی هاشم علیه السلام به کنار علقمه رفت ولی سر تا پای وجود او برای تو گُر گرفته بود و ذرّهای کم نشده بود، یعنی آن لحظهای که صورت حضرت روی خاک قتلگاه بود و نگران خانوادهی خود بود، «تُدیرُ طَرْفاً خَفِیاً إِلی رَحْلِک َ وَ بَیتِک»،[۷] آن لحظه و لحظهی جان دادن هم برای تو آتش گرفته بود…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عباراتی فرموده است که این عبارات برای معصوم است، البته واضح است که حضرت علی اکبر علیه السلام حضرت سجّاد علیه السلام نیست، و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم چون میداند علی اکبر سلام الله علیه شهید میشود این حقیقتِ او را فاش کرد، وگرنه اگر علی اکبر سلام الله علیه زنده میماند فتنه میشد، هرچه خود ایشان میفرمود که من امام نیستم، مردم میگفتند این مطالبی که پدر تو در مورد تو گفته است، ما او را امام بعدی میدانیم.
ما میگوییم کلماتی که موهمِ وصفِ امام است نگویید.
از ادلّهی امامتِ امام باقر سلام الله علیه این است که گفتهاند ایشان شبیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.
وقتی حواس شما باشد که هر کلمهای را به هر کسی نگویی، وقتی به کسی بگویند شبیه پیغمبر است، میگویند پس او امام است.
حضرت علی اکبر علیه السلام خواست که به میدان برود، او تنها شهیدی بین اهل بیتیهای شهداست که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را اصلاً معطل نکرد، «اسْتَأْذَنَ أَبَاهُ»،[۸] همینکه از پدر اذن گرفت، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بلافاصله «فَأَذِنَ لَهُ» فرمود: برو.
حتّی با یکدیگر وداع نکردند…
علی اکبر سلام الله علیه به سمت میدان رفت، «نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ» سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میداند او برنمیگردد، با ناامیدی پشت سر او را نگاه کرد، «وَ أَرْخَى عَیْنَهُ» دیگر نتوانست ببیند و سر خود را پایین انداخت…
حسین جان! برای شما بمیرم! شما نمیتوانید راه رفتن او را تحمّل کنید، چطور بالای سر او آمدید؟!…
وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالای سر علی اکبر علیه السلام آمد فرمود: «عَلَى اَلدُّنْیَا بَعْدَکَ اَلْعَفا»،[۹]خاک بر سر دنیا بعد از تو…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نتوانست نگاه کند، چشم مبارک حضرت از اشک خیس است، سر مبارک خود را پایین انداخت، بعد به عمر سعد رو کرد و فرمود: خدا رحم تو را قطع کند…
علی اکبر سلام الله علیه به میدان رفت، رجز خواند، همین رجز معلوم است که با او چه میکنند. یک لحظه دیدند انگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حرف میزند…
اَنا عَلِیُّ بنُ الحُسینُ بنُ عَلِیٍّ نَحنُ و بیتُ اللهِ اَولی بالنَّبِیِّ
ولایت برای پدر من است…
تااللهِ لا یَحکُمُ فینا اِبنُ الدَّعِیّ…
ناپاکزادگان حق حکومت ندارند…
او به میدان رفت، کسی با او تن به تن نجنگید، آقای دو عالم، علی اکبر سلام الله علیه تشنه… او هم داغدیده… نگرانِ نوامیسِ پیغمبر… وارد معرکهای گسترده شد، اما مرد میدان بود، «قَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً حَتَّی ضَجَّ أهلُ الکُوفَهِ مِن کِثرَهِ مَن قُتِل»،[۱۰] ضجّهی اینها را درآورد، جنگید…
این تحلیل من است، دید در این حملهی اخیر احتمالاً کار تمام است… یا اگر بخواهم در یک لایهی دیگری نگاه کنم، که آن هم معنای عرفانی دارد، نگاه کرد و دید سالم است، انگار پدر هنوز دل نکنده است… وداع نکردهایم… باید بهانهای پیدا میکرد… اما ای کاش بهانهی دیگری پیدا میکرد… اهل صدق است…
وقتی علی اکبر سلام الله علیه در حال رفتن به میدان بود، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای او عبارات عجیبی فرمود، «اللَّهُمَّ اشْهَدْ» خدایا تو شاهد باش…
حال سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مانند همان زمانی است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خندق به میدان رفت، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در خندق به میدان فرستاد، دستان خود را رو به آسمان برد و به خدای متعال عرض کرد: خدایا! مرا تنها نگذار…
همینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از خندق برگشت، دستان مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیفتاده بود و در حال گریه بود… اگر کسی برود و آن صحنه را ببیند به یاد اینجا میافتد…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به خدای متعال عرض کرد: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ» خدایا! یک جوانی را به میدان فرستادم «أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ»… خدایا! «إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ» وقتی دلم برای جدّم تنگ میشد به علی اکبر نگاه میکردم…
علی اکبر سلام الله علیه به میدان رفت و نشد با پدر وداع کنند، شاید دید هنوز سالم است و گفت پدر هنوز دل نکنده است، ما هنوز با یکدیگر وداع نکردهایم… برگشت…
«یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی»… با این معارفی که گفتی و این باری که روی دوش من گذاشتی، دیگر نمیتوانم زره را تحمّل کنم…
وقتی کاری از دست عرب برنیاید، مثلاً پشت در اتاق عمل ایستاده است و پزشک میآید و میگوید: متأسفم… عرب میگوید: «وَا غَوْثَاهْ»، یعنی دیگر کاری بجز فریاد از دست من برنمیآید.
علی اکبر سلام الله علیه به پدر عرض کرد: «یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی»، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: «وَا غَوْثَاهْ»… یکدیگر را در آغوش گرفتند…
علی اکبر سلام الله علیه به میدان رفت، جنگید، او را دوره کردند، تیراندازی کردند، از هر طرف تیر و سنگ میآمد، سر مبارک خود را پشت گردن اسب آورد و سپر را بالا برد…
مگر یک نفر همزمان میتواند با چند نفر بجنگد؟ میدان دید او کم شد… نیزهای به پهلوی او… اتفاقاتی افتاد، اسب مسیر را اشتباه رفت… گفتند بگذارید بیاید تا به همه برسد…
هر کسی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خندق و خیبر و جمل و صفین و نهروان کینه دارد بیاید…
نمیشود اینجا را گفت یا فهمید یا به زبان آورد، همینقدر عرض میکنم که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ایستاده بود که دید صدای نحیفی… پیغمبرِ کربلا پیام رساند، «عَلَیکَ مِنِّی السَّلَام یَا أبَتَاه، هَذَا جَدِّی رَسُولُ الله»… جدّ من آمده است، «یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا»…
آقای دو عالم خودش را مانند باز شکاری رساند، صحنهای که در پهنهی کربلا دید، بلایی بر سر او آورد که از اسب پیاده شد، هنوز روی زمین ننشسته بود، همینکه رسید «ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَهً» جلوی چشم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه…
آقای ما نشست، دشمن هلهله میکرد، ولی انگار حضرت دیگر نمیشنید، دل حضرت آرام نشد، «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ، فَنَادَی وَلَدِی»…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۶ (وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَٰنُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۚ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ)
[۵] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۷ (لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ))
[۶] تسلیه المُجالس و زینه المَجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، جلد ۲، صفحه ۱۵۲
[۷] زیارت ناحیه مقدّسه
[۸] لهوف، صفحه ۱۱۳ (فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَیْتِهِ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَیْنَهُ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کَثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَالَ یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَهٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً ص فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَهً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّهَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّی یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَهً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَهِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ تُنَادِی یَا حَبِیبَاهْ یَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ.)
[۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۵ ، صفحه ۶۴ (قَالَ رَوَیْنَا بِإِسْنَادِنَا إِلَى جَدِّی أَبِی جَعْفَرٍ اَلطُّوسِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَیَّاشٍ عَنِ اَلشَّیْخِ اَلصَّالِحِ أَبِی مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُنْعِمِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ اَلْبَغْدَادِیِّ رَحِمَهُمُ اَللَّهُ قَالَ: خَرَجَ مِنَ اَلنَّاحِیَهِ سَنَهَ اِثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ عَلَى یَدِ اَلشَّیْخِ مُحَمَّدِ بْنِ غَالِبٍ اَلْأَصْفَهَانِیِّ حِینَ وَفَاهِ أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ وَ کُنْتُ حَدِیثَ اَلسِّنِّ وَ کَتَبْتُ أَسْتَأْذِنُ فِی زِیَارَهِ مَوْلاَیَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ زِیَارَهِ اَلشُّهَدَاءِ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ فَخَرَجَ إِلَیَّ مِنْهُ – بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ إِذَا أَرَدْتَ زِیَارَهَ اَلشُّهَدَاءِ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ فَقِفْ عِنْدَ رِجْلَیِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ قَبْرُ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ فَاسْتَقْبِلِ اَلْقِبْلَهَ بِوَجْهِکَ فَإِنَّ هُنَاکَ حَوْمَهَ اَلشُّهَدَاءِ وَ أَوْمِئْ وَ أَشِرْ إِلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ وَ قُلْ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَوَّلَ قَتِیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلِیلٍ مِنْ سُلاَلَهِ إِبْرَاهِیمَ اَلْخَلِیلِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى أَبِیکَ إِذْ قَالَ فِیکَ قَتَلَ اَللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ یَا بُنَیَّ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اَلرَّحْمَنِ وَ عَلَى اِنْتِهَاکِ حُرْمَهِ اَلرَّسُولِ عَلَى اَلدُّنْیَا بَعْدَکَ اَلْعَفا کَأَنِّی بِکَ بَیْنَ یَدَیْکَ مَاثِلاً وَ لِلْکَافِرِینَ قَاتِلاً قَائِلاً أَنَا عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ نَحْنُ وَ بَیْتِ اَللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِیِّ أَطْعَنُکُمْ بِالرُّمْحِ حَتَّى یَنْثَنِی أَضْرِبُکُمْ بِالسَّیْفِ أَحْمِی عَنْ أَبِی ضَرْبَ غُلاَمٍ هَاشِمِیٍّ عَرَبِیٍّ وَ اَللَّهِ لاَ یَحْکُمُ فِینَا اِبْنُ اَلدَّعِیِّ حَتَّى قَضَیْتَ نَحْبَکَ وَ لَقِیتَ رَبَّکَ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَوْلَى بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ أَنَّکَ اِبْنُ رَسُولِهِ وَ حُجَّتُهُ وَ أَمِینُهُ وَ اِبْنُ حُجَّتِهِ وَ أَمِینِهِ حَکَمَ اَللَّهُ عَلَى قَاتِلِکَ مُرَّهَ بْنِ مُنْقِذِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ اَلْعَبْدِیِّ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ أَخْزَاهُ وَ مَنْ شَرِکَهُ فِی قَتْلِکَ وَ کَانُوا عَلَیْکَ ظَهِیراً أَصْلاَهُمُ اَللَّهُ جَهَنَّمَ وَ سٰاءَتْ مَصِیراً وَ جَعَلَنَا اَللَّهُ مِنْ مُلاَقِیکَ وَ مُرَافِقِی جَدِّکَ وَ أَبِیکَ وَ عَمِّکَ وَ أَخِیکَ وَ أُمِّکَ اَلْمَظْلُومَهِ وَ أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ مِنْ أَعْدَائِکِ أُولِی اَلْجُحُودِ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ اَلطِّفْلِ اَلرَّضِیعِ اَلْمَرْمِیِّ اَلصَّرِیعِ اَلْمُتَشَحِّطِ دَماً اَلْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِی اَلسَّمَاءِ اَلْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِی حَجْرِ أَبِیهِ لَعَنَ اَللَّهُ رَامِیَهُ حَرْمَلَهَ بْنَ کَاهِلٍ اَلْأَسَدِیَّ وَ ذَوِیهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ مُبْلَى اَلْبَلاَءِ وَ اَلْمُنَادِی بِالْوَلاَءِ فِی عَرْصَهِ کَرْبَلاَءَ اَلْمَضْرُوبِ مُقْبِلاً وَ مُدْبِراً لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ هَانِئَ بْنَ ثُبَیْتٍ اَلْحَضْرَمِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَبِی اَلْفَضْلِ اَلْعَبَّاسِ بْنِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْمُوَاسِی أَخَاهُ بِنَفْسِهِ اَلْآخِذِ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ اَلْفَادِی لَهُ اَلْوَاقِی اَلسَّاعِی إِلَیْهِ بِمَائِهِ اَلْمَقْطُوعَهِ یَدَاهُ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ یَزِیدَ بْنَ اَلرُّقَادِ اَلْجُهَنِیَّ وَ حَکِیمَ بْنَ اَلطُّفَیْلِ اَلطَّائِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلصَّابِرِ بِنَفْسِهِ مُحْتَسِباً وَ اَلنَّائِی عَنِ اَلْأَوْطَانِ مُغْتَرِباً اَلْمُسْتَسْلِمِ لِلْقِتَالِ اَلْمُسْتَقْدِمِ لِلنِّزَالِ اَلْمَکْثُورِ بِالرِّجَالِ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ هَانِئَ بْنَ ثُبَیْتٍ اَلْحَضْرَمِیَّ – اَلسَّلاَمُ عَلَى عُثْمَانَ بْنِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ سَمِیِّ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ لَعَنَ اَللَّهُ رَامِیَهُ بِالسَّهْمِ خَوْلِیَّ بْنَ یَزِیدَ اَلْأَصْبَحِیَّ اَلْإِیَادِیَّ وَ اَلْأَبَانِیَّ اَلدَّارِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ قَتِیلِ اَلْأَبَانِیِّ اَلدَّارِیِّ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ ضَاعَفَ عَلَیْهِ اَلْعَذَابَ اَلْأَلِیمَ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِکِ اَلصَّابِرِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَبِی بَکْرِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلزَّکِیِّ اَلْوَلِیِّ اَلْمَرْمِیِّ بِالسَّهْمِ اَلرَّدِیِّ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ عُقْبَهَ اَلْغَنَوِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلزَّکِیِّ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِیَهُ حَرْمَلَهَ بْنَ کَاهِلٍ اَلْأَسَدِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْقَاسِمِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْمَضْرُوبِ عَلَى هَامَتِهِ اَلْمَسْلُوبِ لاَمَتُهُ حِینَ نَادَى اَلْحُسَیْنَ عَمَّهُ فَجَلَّى عَلَیْهِ عَمُّهُ کَالصَّقْرِ وَ هُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْهِ اَلتُّرَابَ وَ اَلْحُسَیْنُ یَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوکَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ جَدُّکَ وَ أَبُوکَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اَللَّهِ عَلَى عَمِّکَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلاَ یُجِیبَکَ أَوْ أَنْ یُجِیبَکَ وَ أَنْتَ قَتِیلٌ جَدِیلٌ فَلاَ یَنْفَعُکَ هَذَا وَ اَللَّهِ یَوْمٌ کَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ جَعَلَنِیَ اَللَّهُ مَعَکُمَا یَوْمَ جَمْعِکُمَا وَ بَوَّأَنِی مُبَوَّأَکُمَا وَ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَکَ عُمَرَ بْنَ سَعْدِ بْنِ عُرْوَهَ بْنِ نُفَیْلٍ اَلْأَزْدِیَّ وَ أَصْلاَهُ جَحِیماً وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَاباً أَلِیماً اَلسَّلاَمُ عَلَى عَوْنِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلطَّیَّارِ فِی اَلْجِنَانِ حَلِیفِ اَلْإِیمَانِ وَ مُنَازِلِ اَلْأَقْرَانِ اَلنَّاصِحِ لِلرَّحْمَنِ اَلتَّالِی لِلْمَثَانِی وَ اَلْقُرْآنِ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ قُطْبَهَ اَلنَّبْهَانِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلشَّاهِدِ مَکَانَ أَبِیهِ وَ اَلتَّالِی لِأَخِیهِ وَ وَاقِیهِ بِبَدَنِهِ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ عَامِرَ بْنَ نَهْشَلٍ اَلتَّمِیمِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ عَقِیلٍ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِیَهُ بِشْرَ بْنَ حَوْطٍ اَلْهَمْدَانِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ عَقِیلٍ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِیَهُ عُثْمَانَ بْنَ خَالِدِ بْنِ أَشْیَمَ اَلْجُهَنِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْقَتِیلِ اِبْنِ اَلْقَتِیلِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ عَقِیلٍ وَ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ عَامِرَ بْنَ صَعْصَعَهَ وَ قِیلَ أَسَدَ بْنَ مَالِکٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَبِی عُبَیْدِ اَللَّهِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ عَقِیلٍ وَ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِیَهُ عَمْرَو بْنَ صَبِیحٍ اَلصَّیْدَاوِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی سَعِیدِ بْنِ عَقِیلٍ وَ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ لَقِیطَ بْنَ نَاشِرٍ اَلْجُهَنِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى سُلَیْمَانَ مَوْلَى اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ سُلَیْمَانَ بْنَ عَوْفٍ اَلْحَضْرَمِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى قَارِبٍ مَوْلَى اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُنْجِحٍ مَوْلَى اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَهَ اَلْأَسَدِیِّ اَلْقَائِلِ لِلْحُسَیْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِی اَلاِنْصِرَافِ أَ نَحْنُ نُخَلِّی عَنْکَ وَ بِمَ نَعْتَذِرُ عِنْدَ اَللَّهِ مِنْ أَدَاءِ حَقِّکَ – لاَ وَ اَللَّهِ حَتَّى أَکْسِرَ فِی صُدُورِهِمْ رُمْحِی هَذَا وَ أَضْرِبَهُمْ بِسَیْفِی مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِی یَدِی وَ لاَ أُفَارِقُکَ وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ مَعِی سِلاَحٌ أُقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَهِ وَ لَمْ أُفَارِقْکَ حَتَّى أَمُوتَ مَعَکَ وَ کُنْتَ أَوَّلَ مَنْ شَرَى نَفْسَهُ وَ أَوَّلَ شَهِیدٍ شَهِدَ لِلَّهِ وَ قَضَى نَحْبَهُ فَفُزْتَ وَ رَبِّ اَلْکَعْبَهِ شَکَرَ اَللَّهُ اِسْتِقْدَامَکَ وَ مُوَاسَاتَکَ إِمَامَکَ إِذْ مَشَى إِلَیْکَ وَ أَنْتَ صَرِیعٌ فَقَالَ یَرْحَمُکَ اَللَّهُ یَا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَهَ وَ قَرَأَ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مٰا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُشْتَرِکِینَ فِی قَتْلِکَ – عَبْدَ اَللَّهِ اَلضَّبَابِیَّ وَ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ خَشْکَارَهَ اَلْبَجَلِیَّ وَ مُسْلِمَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ اَلضَّبَابِیَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَنَفِیِّ اَلْقَائِلِ لِلْحُسَیْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِی اَلاِنْصِرَافِ – لاَ وَ اَللَّهِ لاَ نُخَلِّیکَ حَتَّى یَعْلَمَ اَللَّهُ أَنَّا قَدْ حَفِظْنَا غَیْبَهَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِیکَ وَ اَللَّهِ لَوْ أَعْلَمُ أَنِّی أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْیَا ثُمَّ أُحْرَقُ ثُمَّ أُذْرَى وَ یُفْعَلُ بِی ذَلِکَ سَبْعِینَ مَرَّهً مَا فَارَقْتُکَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِی دُونَکَ وَ کَیْفَ أَفْعَلُ ذَلِکَ وَ إِنَّمَا هِیَ مَوْتَهٌ أَوْ قَتْلَهٌ وَاحِدَهٌ ثُمَّ هِیَ بَعْدَهَا اَلْکَرَامَهُ اَلَّتِی لاَ اِنْقِضَاءَ لَهَا أَبَداً فَقَدْ لَقِیتَ حِمَامَکَ وَ وَاسَیْتَ إِمَامَکَ وَ لَقِیتَ مِنَ اَللَّهِ اَلْکَرَامَهَ فِی دَارِ اَلْمُقَامَهِ حَشَرَنَا اَللَّهُ مَعَکُمْ فِی اَلْمُسْتَشْهَدِینَ وَ رَزَقَنَا مُرَافَقَتَکُمْ فِی أَعْلَى عِلِّیِّینَ اَلسَّلاَمُ عَلَى بِشْرِ بْنِ عُمَرَ اَلْحَضْرَمِیِّ شَکَرَ اَللَّهُ لَکَ قَوْلَکَ لِلْحُسَیْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی اَلاِنْصِرَافِ أَکَلَتْنِی إِذَنْ اَلسِّبَاعُ حَیّاً إِنْ فَارَقْتُکَ وَ أَسْأَلُ عَنْکَ اَلرُّکْبَانَ وَ أَخْذُلُکَ مَعَ قِلَّهِ اَلْأَعْوَانِ لاَ یَکُونُ هَذَا أَبَداً اَلسَّلاَمُ عَلَى یَزِیدَ بْنِ حُصَیْنٍ اَلْهَمْدَانِیِّ اَلْمَشْرِقِیِّ اَلْقَارِی اَلْمُجَدَّلِ بِالْمَشْرَفِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عُمَرَ بْنِ کَعْبٍ اَلْأَنْصَارِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى نُعَیْمِ بْنِ عَجْلاَنَ اَلْأَنْصَارِیِّ – اَلسَّلاَمُ عَلَى زُهَیْرِ بْنِ اَلْقَیْنِ اَلْبَجَلِیِّ اَلْقَائِلِ لِلْحُسَیْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِی اَلاِنْصِرَافِ – لاَ وَ اَللَّهِ لاَ یَکُونُ ذَلِکَ أَبَداً أَتْرُکُ اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَسِیراً فِی یَدِ اَلْأَعْدَاءِ وَ أَنْجُو لاَ أَرَانِیَ اَللَّهُ ذَلِکَ اَلْیَوْمَ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَمْرِو بْنِ قَرَظَهَ اَلْأَنْصَارِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى حَبِیبِ بْنِ مُظَاهِرٍ اَلْأَسَدِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحُرِّ بْنِ یَزِیدَ اَلرِّیَاحِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُمَیْرٍ اَلْکَلْبِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى نَافِعِ بْنِ هِلاَلِ بْنِ نَافِعٍ اَلْبَجَلِیِّ اَلْمُرَادِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَنَسِ بْنِ کَاهِلٍ اَلْأَسَدِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى قَیْسِ بْنِ مُسْهِرٍ اَلصَّیْدَاوِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اِبْنَیْ عُرْوَهَ بْنِ حَرَاقٍ اَلْغِفَارِیَّیْنِ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَوْنِ بْنِ حُوَیٍّ مَوْلَى أَبِی ذَرٍّ اَلْغِفَارِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى شَبِیبِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلنَّهْشَلِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَجَّاجِ بْنِ زَیْدٍ اَلسَّعْدِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى قَاسِطٍ وَ کَرِشٍ اِبْنَیْ ظَهِیرٍ اَلتَّغْلِبِیَّیْنِ اَلسَّلاَمُ عَلَى کِنَانَهَ بْنِ عَتِیقٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى ضِرْغَامَهَ بْنِ مَالِکٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى حُوَیِّ بْنِ مَالِکٍ اَلضُّبَعِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَمْرِو بْنِ ضُبَیْعَهَ اَلضُّبَعِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى زَیْدِ بْنِ ثُبَیْتٍ اَلْقَیْسِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ وَ عُبَیْدِ اَللَّهِ اِبْنَیْ یَزِیدَ بْنِ ثُبَیْتٍ اَلْقَیْسِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَامِرِ بْنِ مُسْلِمٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى قَعْنَبِ بْنِ عَمْرٍو اَلتَّمْرِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى سَالِمٍ مَوْلَى عَامِرِ بْنِ مُسْلِمٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى سَیْفِ بْنِ مَالِکٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى زُهَیْرِ بْنِ بِشْرٍ اَلْخَثْعَمِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى زَیْدِ بْنِ مَعْقِلٍ اَلْجُعْفِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَجَّاجِ بْنِ مَسْرُوقٍ اَلْجُعْفِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى مَسْعُودِ بْنِ اَلْحَجَّاجِ وَ اِبْنِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُجَمِّعِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْعَائِذِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَمَّارِ بْنِ حَسَّانَ بْنِ شُرَیْحٍ اَلطَّائِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى حُبَابِ بْنِ اَلْحَارِثِ اَلسَّلْمَانِیِّ اَلْأَزْدِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى جُنْدَبِ بْنِ حُجْرٍ اَلْخَوْلاَنِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عُمَرَ بْنِ خَالِدٍ اَلصَّیْدَاوِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى سَعِیدٍ مَوْلاَهُ اَلسَّلاَمُ عَلَى یَزِیدَ بْنِ زِیَادِ بْنِ مُهَاصِرٍ اَلْکِنْدِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى زَاهِدٍ مَوْلَى عَمْرِو بْنِ اَلْحَمِقِ اَلْخُزَاعِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَبَلَهَ بْنِ عَلِیٍّ اَلشَّیْبَانِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى سَالِمٍ مَوْلَى بَنِی اَلْمَدَنِیَّهِ اَلْکَلْبِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَسْلَمَ بْنِ کُثَیْرٍ اَلْأَزْدِیِّ اَلْأَعْرَجِ اَلسَّلاَمُ عَلَى زُهَیْرِ بْنِ سُلَیْمٍ اَلْأَزْدِیِّ – اَلسَّلاَمُ عَلَى قَاسِمِ بْنِ حَبِیبٍ اَلْأَزْدِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عُمَرَ بْنِ جُنْدَبٍ اَلْحَضْرَمِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَبِی ثُمَامَهَ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّائِدِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى حَنْظَلَهَ بْنِ سَعْدٍ اَلشِّبَامِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْکَدِرِ اَلْأَرْحَبِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَمَّارِ بْنِ أَبِی سَلاَمَهَ اَلْهَمْدَانِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَابِسِ بْنِ أَبِی شَبِیبٍ اَلشَّاکِرِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى شَوْذَبٍ مَوْلَى شَاکِرٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى شَبِیبِ بْنِ اَلْحَارِثِ بْنِ سَرِیعٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى مَالِکِ بْنِ عَبْدِ بْنِ سَرِیعٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْجَرِیحِ اَلْمَأْسُورِ – سَوَّارِ بْنِ أَبِی حِمْیَرٍ اَلْفَهْمِیِّ اَلْهَمْدَانِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْمُرَتَّبِ مَعَهُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْجُنْدُعِیِّ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا خَیْرَ أَنْصَارٍ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى اَلدّٰارِ بَوَّأَکُمُ اَللَّهُ مُبَوَّأَ اَلْأَبْرَارِ أَشْهَدُ لَقَدْ کَشَفَ اَللَّهُ لَکُمُ اَلْغِطَاءَ وَ مَهَّدَ لَکُمُ اَلْوِطَاءَ وَ أَجْزَلَ لَکُمُ اَلْعَطَاءَ وَ کُنْتُمْ عَنِ اَلْحَقِّ غَیْرَ بِطَاءٍ وَ أَنْتُمْ لَنَا فُرَطَاءُ وَ نَحْنُ لَکُمْ خُلَطَاءُ فِی دَارِ اَلْبَقَاءِ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ .)
[۱۰] لهوف، صفحه ۱۱۳ (فَلَمَّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَیْتِهِ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَیْنَهُ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَیْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ کَمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کَثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَالَ یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَهٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً ص فَیَسْقِیَکَ بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَهً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّهَ الْعَبْدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى یَا أَبَتَاهْ عَلَیْکَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّی یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَیْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَهً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَهِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ تُنَادِی یَا حَبِیبَاهْ یَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ.)
پاسخ دهید