آخر خطبهی شقشقیه را ببینید. وقتی امیر المؤمنین علیه السّلام از خلفا انتقاد میکند و میفرماید: کسانی که آمدند با من جنگیدند، ناکثین و قاسطین و مارقین، یعنی جریان عایشه و طلحه و زبیر، جریان معاویه، جریان خوارج، اینها دنیاطلب بودند. آنها دنیاپرست بودند، بعد فرمود: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ» این، همان کاری است که صدّیقهی طاهره سلام الله علیها انجام داد. صدّیقهی طاهره میتوانست روی خیلی از اشکالات انتصاب، حتّی میتوانست در مورد بیعت خلیفه سؤال کند. امّا این در جامعه در ۱۴۰۰ سال نمیماند، میگفتند یک اختلاف بین بزرگان اصحاب بوده، پدر زن پیغمبر نظری دارد، دختر پیغمبر نظری دارد، حضرت میتوانست در مورد مثلاً فرض کنید مشروعیت رسیدن به حکومت صحبت کند. میگفتند: این مسائل، اختلافی است. امّا حضرت دست روی نقطهای گذاشت که نگویند این مسئله مورد اختلاف است. حکومت خلیفه را به دزدی متّهم کرد.
حکومت دینی باید بترسد که به دزدی محکوم بشود. بدتر از این است که بگویند حکومت، غاصب است. چون یعنی تمام این کارهایی که انجام دادهای ظاهرسازی است. ریش بلند کردهای که کمر مردم را بشکنی. یقهی خود را بستهای که مردم را بیچاره کنی، عمّامه گذاشتهای که کار خاصّی انجام دهی… لذا زهرای اطهر سلام الله علیها دست روی فدک گذاشت. نه اینکه فدک، مهمتر از غصب خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام است ولی در نگاه عموم… بله، اگر کسی زهرای اطهر سلام الله علیها را قبول داشته باشد که هرچه بگوید میپذیرد امّا از نظر مردم عموم، شاهدان بیرونی، دزدی یک حکومت دینی از هر ناسزایی برای آن حکومت بدتر است.
امیر المؤمنین علیه السّلام هم همینطور به حکومت رسید، بدون اینکه در مورد فدک بحث کند –که موقعیت مناسبی برای طرح آن مسئله نبود- حضرت فرمود: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ»[۱] اینقدر آمدهاید و میگویید: ما کمک میدهیم، بیا و حکومت را به دست بگیر، از این ظلمهای زمان خلیفهی سوم خسته شدهایم، حالا شیعه هم نیستید، بعد یک جمله میفرماید: «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا»[۲] خدا از علما میثاق گرفته است. منظور از علما، آخوندها نیست بلکه منظور هر کسی است که علم دارد. نه دانشمندان علوم دینی. البتّه مصداق اتمّ آن، آنها هستند، حوزههای علمیه هستند، «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ».
سومین مورد چیست؟ شما آمدهاید و دعوت میکنید: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ» یار هم آمده و میگوید: کمک میدهم. سومین مورد چیست؟ «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ» خدا از علما اخذ میثاق کرده است، خدا از علمای حوزهی علمیه، اخذ میثاق کرده است. هر کسی میداند مصداق اتمّ این جمله، حضرات آیات هستند. «أَلَّا یُقَارُّوا» قرار نگیرد، بر چه چیزی؟ بر بدعتها؟ بر بینمازی جامعه، بر بیحجابی جامعه، بر چه چیزی و… هزار مورد میتواند باشد، بر چه چیزی؟ «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا» قرار نگیرند، آرام نداشته باشند، که چه و بر چه چیزی؟ «عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ»[۳] چه ظلمی؟ ظلم، انواع دارد. «کِظَّهِ» یعنی پرخوری. امیر المؤمنین علیه السّلام با این شرط حکومت را پذیرفت. «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا» علما آرام نگیرند «عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ» بر جایی که ظالم دارد مال مردم را میخورد و حقّ مردم را چپاول میکند، «وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ»[۴] چه حالت مظلوم؟ سغب مظلوم. سغب یعنی گرسنگی، یعنی دست روی نقطهای میگذارد که یک عدّه حقّ عدّهی دیگری را میخورند. اگر اینطور نبود، یعنی حکومت خلیفهی سوم اینطور بود، کظّهی ظالم بود و سغب مظلوم؛ یک عدّه میبردند و یک عدّه فقیرتر میشدند. یک عدّه بیشتر حقّ مردم را چپاول میکردند و یک عدّه بیشتر بدبخت میشدند. امیر المؤمنین سلام الله علیه میخواهد بفرماید: من چرا بعد از حکومت خیلفه آمدم. برای اینکه خدا از علما، اخذ میثاق کرده است. برای اینکه مصداق اتمّ عالم است. اصلاً اگر امیر المؤمنین علیه السّلام را عالِم بدانیم که دیگر کسی عالم نیست.
«وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ» بر پرخوری ظالم. ظالم میتواند (بر) انواع ظلم باشد امّا حضرت مثال را روی خوردن میگذارد و مظلوم هم میتواند انواع مختلف داشته باشد و حضرت مصداق اتمّ آن را روی اینکه اموالش را میخورند میگذارد، «وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ».
و بعد هم حضرت میفرماید: خواهید دید، اگر اینطور نبود افسار خلافت را روی دوش شتر خلافت میگذاشتم و آن را هی میکردم که برود. خواستید، میگویید کمک میکنیم و خدا نیز از من اخذ میثاق کرده است که در برابر خوردن بایستم و از مظلوم دفاع کنم. نباید قرار بگیرد. لذا شما میبینید که همین میثاق از زهرای اطهر سلام الله علیها شده است، حضرت میتوانست موارد مختلف را بگوید امّا فهم این مطلب برای عموم راحت است که شما مال دختر پیغمبر را تصاحب کردید و بعد هم خلیفهی راشد هستید؟! إنشاءالله در مورد این موضوع صحبت خواهیم کرد.
لذا اگر حضرت به خلیفهی اوّل و دوم هر ناسزایی میگفت، مثل نسبت خوردن اموال نبود. این یعنی این مسئول حکومت، شاکی خصوصی دارد، باغ مردم را تصاحب کرده است. هیچ چیزی مثل این، نمیتواند در ذهن مردم بیچاره کند. نمیتوان این ننگ را شست به همین دلیل هم اینقدر فدک در تاریخ دست به دست شده است. اگر امیر المؤمنین علیه السّلام هم بخواهد به حکومت برسد، همین کار را انجام میدهد. فلذا بعداً عرض خواهیم کرد که امیر المؤمنین سلام الله علیه نسبت به دزدهای زمان حکومت خود چگونه برخورد میکند. تا آنجا که وقتی یکی از نزدیکان حضرت دزدی میکند، حضرت مرگ خود را از خدا میخواهد. خدا از علما اخذ میثاق کرده است که ساکت نباشند، قرار نگیرند، راحت نخوابند. اگر راحت است و قرار دارد یا خیانت به میثاق کرده است یا عالِم نیست و الّا معنی ندارد چون حالت سومی نداریم!
[۱]- نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۰٫
[۲]– همان.
[۳]– همان.
[۴]– همان.
پاسخ دهید