این مشکلاتی که ما گاهی در جامعهی خود داریم، زد و بندها و بده بستانها و بگیر ببندها اگر بعداً سراغ سیرهی اهل بیت برویم، در تاریخ اهل بیت نگاه بکنیم، میبینیم حداقل کمتر از الآن نیست، بلکه میشود گفت بیشتر است. ولی امام خسته نمیشود. همهی حرف ما این است اگر این تبدیل به یک باور بشود – نه دانش؛ نه اینکه نمیدانستم حالا میدانم. این هیچ فایدهای در این موضوع ما ندارد- من میگویم پس من هم باید یک گوشهای، یک علمی زمین افتادهای از دین را بلند بکنم. -خدایا تو شاهد باش که گفتن این حرف برای من سخت است- یک چنین جلسهای که بخواهد شکل بگیرد، صدها میلیون تومان هزینه دارد. یکی میگوید: من میتواند بیایم چایی آن را تأمین بکنم. یکی میگوید: من میتوانم بیاییم چراغ آن را روشن بکنم. یکی میگوید: توان مالی دارم. بسم الله. یکی میگوید: من توان علمی دارم، برود یک گوشهای از دین را بلند بکند. یک علم زمین خورده را به اهتزار دربیاورد، نیمه برافراشته را افراشته بکند. یکی میگوید: توان جسمی دارم، بسم الله. یکی میگوید: من فکر دارم یا علی. به همهی آنها هم نمیرسم. یک کسی بخواهد یک جلسه برای اباعبدالله الحسین تشکیل بدهد خیلی کار سختی است نمیتوانم همهی آنها را خود من انجام بدهم ولی میشود شریک شد. اینقدر داریم که طرف زنگ میزند به یک روضهخوان میگوید: چیزی پیدا کردم امشب بگو. اینها زیرکی بعضیها است، خود را در گریهی هزاران نفر شریک میکند و هر کسی به نوبهی خود.
خدا شهید کجباف رحمه الله علیه را رحمت بکند، بدن او برنگشته است، سردار جنگ هشت ساله است. وقتی هم میخواستند معامله بکنند، خانوادهی او گفتند: ما نمیخواهیم به خاطر جنازهی شهید ما پول بدهید. اگر هم میخواهید پول بدهید، یک شهید دیگر را بیاورید. شهید همه را با هم بخشیده است. آن کسانی که ایشان را میشناختند، میدانند نزدیک حرم ارباب ما در اربعین کفش واکس میزد، مرخصی میگرفت از سوریه به آنجا میرفت و کفش واکس میزد. بعد از شهادت او من دیدم پسر او عکس او را زده بود، داشت کفش مردم را واکس میزد. به اندازهی کفش واکس زدن. هر کسی هر کاری از دستش برمیآید، انجام بدهد. امروز ظهر یک برادر شهیدی یک حرفی به من زد، خدا میداند منهدم شدم، با خاک یکسان شدم؛ میگفت: من رفته بودم مشهد، تازه چهلم برادر من تمام شده بود یا نزدیک به چهلم برادر من بود که شهید شده است. این گریه کن است. مجلس گرم کن است. این یک نوع کمک است. طرف میرود مجلس امام حسین علیه السّلام را گرم میکند. ما در روایات داریم بعضی از آنها هم منسوب به اهل بیت است، وقتی مسلم بن عقیل را کشتند یک شاعری -که از ائمّه رسیده است او را تجلیل کردند- گفت: «أ تَقضی وَ لَم تَبکِکَ البَاکِیات» تو آنجا در کوفه غریب مردی، غریب شهید شدی، یک نفر یک زن آنجا برای تو گریه نکرد؟ «أمَا لَکَ مِن مصرِ مِن نَائِحَه» نائحه کسانی بودند که در جلسات پولدارها آنها را میبردند چند می گیری گریه بکنی؟ یک نائحه نبود، یک کسی پول بدهد بیاورد بدن مسلم را که روی زمین میکشند، این شبیه بچّهی خود که میخواهد گریه بکند، تو را از غربت دربیاورد. گاهی یک نفر میگوید: من میروم مجلس امام حسین علیه السّلام را گرم میکنم. خدا میداند اگر نیّت کسی خیر باشد، چه اتّفاقی میافتد.
این میگوید: مادرم سادات بود، بچّهی او شهید شده بود، من رفته بودم مشهد، برگشتم به من گفت: فلانی خوش به حالت. گفتم: مادر چه شده است؟ گفت: من ماندم حضرت زهرا سلام الله علیها میخواهد با تو چه کار بکند. گفتم: مگر چه شده است؟ گفت: این چهلم که بود اگر کسی برای بچّهی شهید من یک نعلبکی میخواست جا به جا بکند، من دوست داشتم پای او را ببوسم. ما معتقد هستیم صاحب این مجلس صدّیقهی طاهره سلام الله علیها است. هر جایی که پرچم به اسم ابا عبدالله الحسین علیه السّلام باشد، صاحب آن صدّیقهی طاهره سلام الله علیها است. لذا هر کسی هر کاری از دستش بر میآید، بکند. گاهی آدم نمیتواند همانطور که در ماجرای غدیر میگویند. آدم میتواند به اندازهی یک وعده غذا شریک بشود. میگوید: اینقدر هم نمیتوانم، میگوییم: اشکال ندارد. میگوید: میآیم مجلس ارباب را گرم میکنم، از خلوتی درمیآورم. بودند کسانی که خوش گریه بودند، یک جلسه که دوست داشت میرفت، یک جلسهی خلوت هم در محل بود به آنجا میرفت و بلند بلند گریه میکرد. خود این هم از غربت درآوردن است. این هم جذب است. یکی توان دارد میگوید: من شعر میگویم. من اینقدر دیدم، طرف میآید خاضعانه میگوید، اسم من را هم هیچ کجا نبرید، این شعرها را گفتم اگر خوب است بخوانید، یک مصرع آن را بخوانید. این رندی است بعداً ما میفهمیم که… یعنی اگر الآن میرفتند محبّان سیّد الشّهداء علیه السّلام که سر به سینهی تراب نهادند را از خاک بیرون میآوردند، میگفتند: دوست داشتی الآن یک لحظه به دنیا برگردی کجا بروی؟ آنجایی دوست داشتند بیایند که ما هستیم. خدا بکند قدر بدانیم.
پاسخ دهید