إنشاءالله در خانهی امام رضا علیه السّلام مشرّف شدید اینطور میگویید: «فَأْذَنْ لِی یَا مَوْلَایَ فِی الدُّخُولِ أَفْضَلَ مَا أَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ»[۱] اگر ترجمهی آن را کسی بداند، خدا میداند خجالت میکشد به کسی بگوید. میگوییم: یا امام رضا من هیچ کسی نیستم -دور از شأن شما، خود را میگویم- من که هیچ چیزی ندارم را یک طوری تحویل بگیر که از تمام دوستان ویژهی خود بیشتر تحویل میگیری. به ما اینطور یاد دادند که بگوییم. ما نمیگوییم، او میگوید: اینطور بگو که بدهد. میگوید: اینجا اینطور است. میگوید: فلانی بانی خوبی برای جلسه است. برویم چه چیزی به او بگوییم؟ یک طوری بگوییم که بدهد. این صاحب کرم اینطور است که میگوید وقتی خواستی بروی اگر هیچ چیزی نبودی، بگو: فَأْذَنْ لِی یَا مَوْلَایَ فِی الدُّخُولِ أَفْضَلَ مَا أَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ» اولیاء تو، دوستان تو، یاران ویژهی تو میآیند، چطور آنها را تحویل میگیری، من را بهتر تحویل بگیر. اصلاً این توقّع را چه کسی دارد؟ بعد هم استدلال کرده است که کسی إن قلت نکند. «فَإِنْ لَمْ أَکُنْ أَهْلًا لِذَلِکَ» من که شایسته نیستم امّا «فَأَنْتَ أَهْلٌ لَهُ» تو صاحب کرم هستی. تو به گنج حقیقی وصل هستی. کم نمیآید، تمام نمیشود. بگذاری کنار، بگویی پنج تا غذا برای دوستان کنار بگذار. تعداد غذا مشخّص است؛ او که اینطور نیست. داشتههای او که معدود نیست، بدهد تمام بشود.
زین العابدین صلوات الله علیه اصلاً کار ندارد، کرم او همین را اقتضا میکند. مگر خدا آفتاب را از گنهکاران دریغ میکند؟! امام آینهی تمام نمای حقیقی حضرت حق روی زمین است. لذا مردم نمیآیند از زین العابدین صلوات الله دین بپرسند ولی او شبها نگران یتیمهای مدینه است. لذا امام باقر علیه السّلام فرمود: بدن مبارک پدر من زخم بود، پیشانی او زخم بود، اینقدر که سجده کرده بود. زانوهای مبارک ایشان زخم بود، اینقدر که سجده رفته بود. بعد فرمود: پشت مبارک ایشان زخم بود، اینقدر که بار کشیده بود، در خانهی مردم برده بود. در خانهی چه کسی؟ فرمود: اینها نه امامت ما، اینها حتّی ما را دوست هم نداشتند. ولی ما که آنها را دوست داریم، این روایت معروف است -حتّی قبلاً در کتابهای درسی هم بود- امام آینهی تمام نمای خدا است. «لَو عَلِمَ المُدبِرونَ» این روایت حدیث قدسی است. اگر آن کسانی که با خدا قهر کردند -از حضرت حق است- اگر آن کسانی که با من قهر کردند، میدانستند «لَو عَلِمَ المُدبِرونَ» اگر میدانستند، «کَیفَ اشتیاقی بِهِم» که من چقدر شوق دارم که آنها برگردند، «لَماتوا شَوقاً». به یک گنهکار، به یک قاتل بگویند: میدانی آن قاضی خیلی تو را دوست دارد؟ اصلاً باور نمیکند.
[۱]– البلد الأمین و الدرع الحصین، ص ۲۷۶٫
پاسخ دهید