حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۹ در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و به ادامه بحث پیرامون موضوع «اقدامات امیرالمومنین صلوات الله علیه پیش از جنگ صفین» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندهها و شنوندههای گرانقدرمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا هستید خدای متعال پشت و پناه شما باشد. تنتان سالم و قلبتان سلیم باشد. برای شفای همه مریضها دعا میکنیم. در این اوضاع و احوال پیچیدهی کرونایی، انشاءالله مراقب سلامتی خود باشیم و در پویش «من هم ماسک میزنم» شرکت کنیم تا به کادر درمانی کشور و بهبود سلامت جامعه کمک کنیم. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان سلام میکنم. امیدوارم خداوند همه بیماران را شفا عنایت بفرماید. ما هم با رعایت فاصله اجتماعی و ماسک زدن، احتیاط میکنیم تا دیگران را دچار بیماری نکنیم. در ماه رمضان در مورد امیرالمؤمنین صحبت میکردیم، عزیزان پیغام میدادند ما چه کار کنیم؟ در آستانهی غدیر هستیم و کمتر از یک ماه تا عید غدیر داریم. ممکن است من محضر امیرالمؤمنین در قیامت حاضر شوم، شیعه بودن یا حتی محب بودن مرا انکار کنند. اما یک چیزی را انکار نخواهد کرد، اینکه او پدر و ولی ماست. آخرین لحظات عمر شریفش اصبغ بن نباته میگوید: وقتی رفتم دیدم صورت حضرت زردتر از دستمال است، دیدم حضرت لبهای مبارکش تکان میخورد، گوشم را نزدیک کردم. دیدم حضرت میفرماید: از رحمت خدا دور باشد کسی که خودش را به غیر پدرش منسوب کند. گفتم: کسی این کار را نمیکند. حضرت فرمودند: پیغمبر فرمود «أنا و علی أبوا هذه الامه» من و علی پدران این امت هستیم و دلمان برای هدایت این امت میتپد. لذا روز عید غدیر، بر خلاف روز ولادت حضرت که روز پدر نامیدیم، روز عید غدیر روز پدر امت اسلامی است. برای ما روز تشخیص هویت است و قیامت ما را به این نام صدا خواهند زد و به اسم و رسم و نام پدر ما را نمیشناسند. «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (اسراء/۷۱) انشاءالله ما را به نام امیرالمؤمنین میشناسند. ما نسبت به هیچ چیزی اینطور دستور عمومی نداریم که رسول الله(ص) فرموده باشند همه شما وظیفه تبلیغ دارید نه فقط طلبهها، آن هم ولایت امیرالمؤمنین(ع) است و امسال یکی از بهترین بهانهها برای عرض ادب به حضرت این است که آمدند محضر حضرت عرض کردند که آقا ما وقتی میخواهیم به شما عرض ادب و ابراز محبت کنیم، دستمان نمیرسد چه کنیم؟ امسال برادری را به عشق امیرالمؤمنین اجرا کنیم و به هم رحم کنیم که پدر امت اسلامی است و همه فرزندان حضرت هستیم. اگر ایدهای دارند در این زمینه ارسال کنند، بنده در این شرایط پیشنهاد میکنم که در روز غدیر هیچ آشپزخانهای کار نکند و همسایهها با رعایت اصول بهداشتی به همدیگر غذا بدهند و اگر این نشد حتماً برای کودکان و خردسالان کادویی مختصر تهیه شود و بتوانیم در این زمینه قدمی برداریم و دیگران را در این راه همراه کنیم.
شریعتی: انشاءالله، در آستانهی جنگ صفین هستیم و نبرد تبلیغاتی آغاز شده است، بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، جلسه گذشته عرض کردیم بین معاویه و امیرالمؤمنین نامهنگاریهایی پیش آمد، حضرت از فرصت استثنایی استفاده کردند. از امامت و ظلمهایی که به ایشان شده بود، بیان فرمودند. این نامهها رد و بدل میشود برای اینکه بینندگان بدانند فضای شام و کوفه و مدینه چگونه است. معاویه در یک نامه نوشته بود: تو طلحه را کشتی، زبیر را کشتی. اینها اصحاب پیغمبر و بهشتی بودند. همسر پیغمبر را وسط جنگ آوردی و نزدیک بود کشته شود و دنبال تحریک افکار عمومی بود. حضرت از این طرف پاسخگو بودند. حضرت تلاش بسیار کرد تا جنگ جمل رخ ندهد.
معاویه فضای دیگری ایجاد کرد، وقتی جنگی رخ میدهد قبل از آن حتماً جنگ روایت رخ میدهد. تا معاویه نتواند امیرالمؤمنین را از نگاه جامعه اسلامی بیاندازد، نمیتواند قریب به صد هزار نفر مقابل او قرار بدهد. لذا باید او را به انواع اتهامات برچسب بزند و یکی این است. گفت: از پیغمبر شنیدم در این نامهنگاریها که مدینه خباثتهای خودش را از خودش دور میکند و از امیرالمؤمنین عذرخواهی میکند. همینطور که کوره وقتی حرارتش بالا میرود زنگار را از آهن میزداید، پیشگویی رسول خدا درست شد، تو از مدینه به کوفه آمدی و مدینه تو را بیرون کرد. چون امیرالمؤمنین در مدینه که بود از معاویه دور بود. وقتی کوفه آمد معاویه احساس خطر کرد از جهت نظامی، در حالی که امیرالمؤمنین چند سال پایانی به خاطر معاویه به کوفه آمد و معاویه بعد از شهادت امیرالمؤمنین بیست سال حاکم بود در شام ماند و به مدینه نیامد. یعنی با بعضی روایات بازی میکردند و تطبیق به امیرالمؤمنین میکردند. حضرت فرمود: تو همه این دروغها را به من نسبت میدهی ولی جایگاه و خدمات مرا در زمان رسول خدا انکار نمیکنی و همین معلوم است چقدر روشن است که تو متوسل به این حرفها میشوی. یک روز چند نفر از شام که به نسبت از بقیه دیندارتر بودند، نزد معاویه آمدند و گفتند: برای چه میخواهی با علی بجنگی؟ در حالی که تو صحابیگریات مانند او نیست و قرابت تو به رسول خدا با او قابل قیاس نیست. هجرت نداری، سابقه نداری، معاویه نامهای فرستاد و گفت: بروید کوفه بگویید: قاتلان حاکم قبلی را بفرست، من با تو کاری ندارم. وقتی به کوفه آمدند. امیرالمؤمنین فرمود: فردا مسجد برویم به تو پاسخ میدهم.
کسانی که حاکم قبل از امیرالمؤمنین را کشته بودند، قبلاً گفتیم که از هفت هشت گروه بودند ولی بخاطر ظلمهایی که به مردم شده بود، خونهایی که ریخته شده بود، طبیعتاً فرد قبل از امیرالمؤمنین اگر محبوبیت داشت که چهل روز محاصره نمیشد. حضرت وقتی با او رفتند، گفتند به این مردم، مردمی که در کوفه بودند همه طرفداران امیرالمؤمنین نبودند و خیلیها در جنگ صفین هم شرکت نکردند. حضرت فرمود: کدامیک از شما در قتل حاکم قبلی دخالت داشتید؟ همه گفتند: ما، به فردی که اسمش ابومسلم خولانی است. با آن گروه نمایندگی از شام آمده بود، حضرت فرمود: اینها اینجا هستند و یک عده هم در مدینه هستند. یک عده در مصر هستند، من چه کسی را اول تحویل بدهم؟ ثانیاً معاویه ولی دم نیست، ولی دم او اگر باشد پسرش است. ثالثاً او هم خطایی داشته که حضرت بخشی را مصادره کردند. اگر امیرالمؤمنین با اغتشاش قبل از خودش موافق نبود حضرت میفرمود: باید محاکمه عادلانه صورت بگیرد. حضرت فرمود: معاویه فضایی ایجاد کرده، من با این چند هزار نفری که اینجا هستند چه کنم؟ قاتل یک نفر نیست و اگر قرار باشد قاتل را محاکمه کنند، من امروز حاکم هستم. معاویه کارهای نیست!
در این فضا دوباره او یک نامهای نوشت. امیرالمؤمنین با این دهان به دهان شدن با معاویه دنبال این است که حقایقی را به آیندگان برساند. امروز در بین امت اسلامی خیلی تنوع فکر و اختلاف نظر زیاد است. شخصیتی را نمیشناسم که سرش به تنش بیارزد و نگوید حق صد در صد با امیرالمؤمنین بود و معاویه اینجا حقی نداشت. معلوم است روشنگری امیرالمؤمنین امروز اثر گذاشته است. او یک نامهای نوشت که تو نسبت به حاکمان قبلی حسودی میکردی، روزی که میخواستند از تو بیعت بگیرند، تو را کشاندند به مسجد بردند. در نامهای که ابومسلم خولانی آورده بود که چرا میخواهی با علی بجنگید؟ نوشته بود که تو با حاکمان قبلی حسادت کردی و دیر بیعت کردی و خواستی با آنها بجنگی. حضرت در جواب نامهی ابومسلم، فرمود: بغی یعنی جنگ با مسلمین که معاذ الله اما تأخیر در بیعت بله، این فرصت بر این شد که حضرت نظرش را بیان کند. تأخیر در بیعت داشتم و لازم نیست از مردم عذرخواهی کنم چون وقتی رسول خدا از دنیا رفت، مهاجران قریش گفتند: از طرف ما باید یک نفر حاکم باشد. اهل مدینه هم گفتند: از طرف ما هم یک نفر باید امیر باشد. مهاجران گفتند: پیغمبر از فامیلهای ماست و حضرت ساکت شدند. حضرت فرمود: اگر بنا بر این است که آنها حق هستند، من قابل قیاس با مهاجران نیستم پس یا حق انصار را خوردند یا حق مرا خوردند؟ حضرت فرمود: نمیدانم انصار اشتباه کردند که زمینه خورده شدن حق مرا فراهم کردند یا مهاجران… بگذریم. حضرت بیان کردند از فرصت استفاده کردند که به گوش شامیان بخورد، فرمود: آنچه یقین دارم این است که حق من خورده شد. حتی برای گروههای دیگر که دورتر هستند و کمتر اصحاب رسول خدا را دیدند و در این فضا حضرت فضایی باز کردند در این خفقانی که رخ داده بود، کمی از محدودیتهای قبلی بیان فرمود. بعد فرمود: مردم با من بیعت کردند فکر نکنید حکومت امری است که برای مردم است. باید به مردم خدمت کرد ولی این را رسول الله برای من قرار داده است. این حقی است که رسول خدا قرار داده برای اینکه خدا ولی است و پیغمبرش را خودش منصوب کرده و مرا هم منصوب کرده برای هدایت نمیشود نظرسنجی کرد. مثل اینکه به مردم بگوییم: ما امام زمان را نمیبینیم، رفراندوم برگزار کنیم امام زمان را تعیین کنیم. آن کسی که هادی من الله است، حجت من الله است، رفراندوم معنی ندارد. یا اینکه برای ماسک زدن رفراندوم برگزار کنیم. مخالفت من هم فایده ندارد و باید به قانون اجتماعی تن داد. بعضی وقتها عدهای با رفراندوم بازی میکنند. پیغمبر فرمود: یا علی، «حربُک حربی» جنگ با تو جنگ با من است. جنگ با حضرت کفر است.
امیرالمؤمنین(ع) که اینقدر به جایگاه مردم اهتمام دارد، سوء استفاده نمیکند. اینجا جایگاه رفراندومی نیست. این یک امری است که خدا تعیین کرده در مورد من که وصی رسول خدا باش. لذا این فضای نبرد تبلیغاتی جنگ سردی که بین امیرالمؤمنین و معاویه رخ داد، معاویه دنبال این بود که خون خلیفه قبل را گردن امیرالمؤمنین بیاندازد و خونریزیهای بعدی را توسعه بدهد نسبت به امیرالمؤمنین و حضرت را وادار کند نسبت به حاکمان بعد از پیغمبر بدگویی کند. طعنه بزند که بیعت شما فراگیر نیست و قداست امام را بشکند. حضرت از همه اینها استفاده کرد و اینها را در تاریخ ماندگار کرد. هم روشنگری کرد و هم سکوت نفرمود، هم سعی کرد در افکار عمومی موازنه برقرار کند، عدهای این وسط کاری کردند اسمشان باقی ماند. خیلیها از زن و مرد سخنرانی کردند، عمار، مالک اشتر، محمد بن ابی بکر، اینها روشنگری کردند و زنانی که روشنگری کردند و تاریخ تک تک اینها را اسم برده است. محمد یک نامه نوشت که جایگاه علی بن ابی طالب را ببین، سابقه و تلاش او را ببین. تمام افتخارات علی بن ابی طالب در جنگ با شما در اسلام است. همه افتخارات امیرالمؤمنین برای جنگ با شما و پدر شماست. از اینکه جای رسول الله در بستر خوابید برای اینکه شما پیغمبر را نکشید. یک عبارت بسیار زیبایی دارد. گاهی وقتی میخواهیم از امیرالمؤمنین بگوییم، چه وصفی بگوییم. دیدم تو میخواهی خودت را جای امیرالمؤمنین جا بزنی، تو، تو هستی! دیگران برای مثال زدن حیلهگر اسم تو را میبرند و او هم اوست، علی علی است!! چه بگویم که بهتر از این باشد؟ بگویم: شجاع، علیم، عالم، با مرام، با وفا، علی علی است. هرجایی که بوی خیر و برکت باشد، نفر اول علی بن ابی طالب است. اولین مسلمان، بهترین نیت، بهترین فرزندان، فرزندان رسول خدا هستند. بهترین فرد از جهت همسر، بهترین داماد، شما قابل قیاس نیستید. اینجا نبردی رخ میدهد، معاویه میخواست امیرالمؤمنین را در یک دامی بیاندازد، خودش به آن دام افتاد. امیرالمؤمنین روشنگری کرد ولی بدگویی نکرد. گفت: ما شخصیت علی بن ابی طالب را میشناختیم. میدانستیم او فرد بعد از پیغمبر است. پدر خودت و دیگران بودند که جلو افتادند حکومت به علی نرسد. چیزهایی که دوست داشت امیرالمؤمنین بگوید و افکار عمومی بدش بیاید را گفت.
این عبارات معاویه به گونهای برایش سنگین تمام شد. محمد آمد این دام را برملا کرد. در کتب تاریخی یک جور آمده است، یکبار روتوش شده در انصاب الاشراف، یکبار روتوش شده در کتابی دیگر، طبری که صاحب کتاب معروف تاریخ است، میگوید: مکاتبات بین محمد و معاویه را ذکر نمیکنم چون مردم تحمل ندارند. این فضا به شدت کوفیان را تقویت روحی کرد برای آماده شدن برای نبرد، در شام لباسی که نعمان بن بشیر، لباس خونی حاکم قبل از امیرالمؤمنین را با همسرش که در آن درگیری قطع شده بود به شام آوردند و این را تن منبر کرد، یعنی لباس را روی منبر انداختند و انگشتان را آویزان کردند و نوشتند: هفتاد هزار پیرمرد و خردسال، جمعیت زیادی دور منبر آمدند، لباس خونی را ببینند، از آن طرف اینها نگاه میکردند و زار میزدند. طبری میگوید: یکسال گریه کردند. مدتی زار میزدند و اشک چشم اینها خشک نمیشد. از پولهایی که گرفته بودند، گریه میکردند.
از آن طرف خبر دادند علی بن ابی طالب حرکت کرده است. مردم را جمع کردند و گفت: این لباس خونین! خبر رسیده علی میخواهد به جنگ شما بیاید. علی اینها را کشته و حالا میخواهد شامیان را بکشد. میخواست اینها را تحریک کند. این فضا برای این بود که مردم شام را آماده کند. به جریر بجلی گفت: به علی بگو اعلام جنگ میکنم. حالا که مردم را همراه کردم با شما میجنگم. به مردم شام گفت: خدا دستور داده گروه ظالم را بکشید. ما باید به جنگ با علی برویم برای اینکه دستور خداست. وقتی عمار شهید شد، روایتی که همه مسلمین نقل کرده بودند «تَقْتُلُکَ الْفِئَهُ الْبَاغِیَهُ» فئهی باغیه، گروه ظالم او را میکشند. در واقع وصف خودشان را به امیرالمؤمنین نسبت میداد. همزمان شنید رومیان میخواهند به شام حمله کنند، با آنها مصالحه کرد. یکی از ویژگیهای زشت قریشیان، با جریان اسلامی در نبرد هستند، این است که در جنگ احزاب خداوند از ابوسفیان گله میکند که این مسلمین که با آنها میجنگید، شما خدا را قبول داشتید، چرا دست به دست ابوسفیان دادید؟ اینجا رومیان مسلمان نیستند ولی معاویه با آنها پیمان بست و هدایای گرانبها فرستاد و یک نامه به مکه و مدینه نوشت که من نمیخواهم جنگی صورت بگیرد، میخواهم حق به حقدار برسد. یک نامه به پسر خلیفه دوم عبدالله نوشت. عبدالله نوشت: هیچکس در این امت بعد از خلیفه مقتول برای من محبوبتر از جز تو نیست! من نمیخواهم حاکم شوم و میخواهم حکومت را بگیرم و به تو بدهم. بعدها در ماجرای حکمیت نزدیک بود همین آقا را بکشد. یک توهین هم پدرش کرد و هیچوقت حکومت را به عبدالله نداد.
از این طرف امیرالمؤمنین با مردم رایزنی کرد، بعضی گفتند: شما بمانید ما به جنگ با معاویه میرویم. بعضی گفتند: شما وجودت نماد حق است، خودت بیا. حضرت خواست به نخیله تشریف ببرد. نخیله مثل دوکوهه مرکز جمع آوری سپاه نزدیک کوفه هست. اولاً کسانی که از قبل معاویه را میشناختند و ۲۱ سال جنگ او و پدرش در اسلام را میدانستند. اوضاع مثل جمل نیست، آنجا همسر پیغمبر بود و غبارآلود بود. اینجا برای اهل حق خیلی مسأله روشن است، لذا یک شور و شعف خاصی داشتند، بعضی از یاران امیرالمؤمنین شروع به فحاشی معاویه کردند. خطبه ۲۰۶ نهجالبلاغه هست، علامه امینی(ره) این را اول مجلد هشتم الغدیر میآورد. میفرماید: «ادب امیرالمؤمنین أدب الشیعه و أدب الامینی» ادب امیرالمؤمنین چیه؟ حضرت اینها را صدا کرد و فرمود: دوست ندارم شما فحش بدهید به اسم شیعیان من، چون اینها یاران خاص حضرت بودند. بلکه بروید اوصاف اینها را به مردم بگویید. حق را بگویید ولی فحش بدهید اولاً آنها هم فحش میدهند و ثانیاً شما شیعیان من هستید. علامه امینی میگوید: ادب امینی این است که من کتاب مینویسم ولی دشنام نمیدهم. از حق دفاع میکنم ولی سخن ناروا نمیگویم. این اتفاق افتاد و حضرت خطبهای خواندند و فرمودند: مردم ما کارهایی که باید میکردیم را کردیم، از کل کوفه هر مرد جنگی که توانایی نبرد دارد باید بیاید و هیچکس حق تخلف ندارد. مالک بن حبیب را به عنوان فرماندار کوفه قرار داد و فرمود: میگردی هرجا جوانی امکان نبرد دارد، به سراغ ما میفرستی.
از آیه قرآن فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» (هود/۴۱) آیات ۱۳ و ۱۴ سوره زخرف را خواند که انشاءالله عزیزان در سفر با هواپیما و یا با ماشین این را بخوانند، «سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنِینَ وَ إِنّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ» (زخرف/ ۱۴- ۱۲) آیه سوار شدن بر مرکب و ماشین در سفر هست. حضرت همزمان که میخواهد جنگ بکند، آداب اسلامی را هم دارند. دعای سفر خواند، آموزش داد نباید فحش بدهید. در مسیر به عدهای که برای بدرقه آمده بودند فرمود: شما که بدرقه من آمدید بدانید که باید نمازتان را کامل بخوانید، شما از حد ترخص عبور نکردید. یعنی حضرت امام المسلمین است و فقط رئیس حکومت نیست اما نماز همراهان من شکسته است. روزه واجب هم نمیتوانید بگیرید. جلوتر رفتند، گفتند: یا امیرالمؤمنین، رسول خدا چگونه وضو میگرفت؟ حضرت پیاده شدند، سه موضعشان، صورت مبارک و دو دست را شستند و سر را مسح کردند، نصر بن مزاحم مِنقری که ۲۱۲ از دنیا رفت و از جهت سیاسی جزء طرفداران امیرالمؤمنین است و گفتند شیعه کوفی است. نه اینکه امیرالمؤمنین را امام معصوم میدانستند، در زمان آغاز حکومت حضرت، هنوز مبانی روشن نشده بود، اصحاب پیغمبر هم در مدینه محصور بودند، لذا دلیلی برای اینکه نصر بن مزاحم شیعه باشد، نداریم ولی همراه حضرت بود و از جهت سیاسی طرفدار بود و روایات مهمی در وصایت و فضایل حضرت آورده است. کتاب «وقعه الصفین» کتاب مفصلی است و از شروع تا پایان صفین نکات مهمی را آورده است.
حضرت آمد حرکت کند به سمت نخیله، مالک بن حبیب که فرمانده نظامی بود نزد حضرت آمد و گفت: خوش به سعادت شما، اینها آمدند در رکاب شما بجنگند، من اینجا باید آدمهای ترسو را بیاورم که عبرت سایرین شوند؟ حضرت فرمود: دلت با ما هست، تو اینجا ثواب کاری که میکنی را میبری و در ثواب ما هم شریک هستی. این در غارات ثقفی هست و در نهروان هم فرمود، کسی که دلش با من است، تمام آنها تا قیامت در لشگر من هستند. یکوقت میبینیم اگر نیت کنیم برای غدیر و امیرالمؤمنین کاری کنیم، در کارنامه ما روز قیامت مینویسند، رزمندگی و جهاد در رکاب امیرالمؤمنین در صفین و جمل و نهروان، حتی یکوقتی در نهروان کسی آمد گفت: من دیر رسیدم، حضرت برای آنکه بفهماند، گفت: دلت با ما بود؟ گفت: معلوم است، دلم میخواهد یک نفس در لشگرت بزنم. حضرت فرمود: سهم خودم را از غنائم به تو میدهم. یعنی اینقدر تو را شریک میکنم کهبدانی هرکس دلش با من باشد، رسماً رزمندهی رکاب من است و هرکسی که برای غدیر خدمتی کند قیامت جزء کسانی است که پیغمبر را برای بلند کردن عَلم اول و آخر امیرالمؤمنین یاری کردند اسمش ثبت میشود. در این ایام سختی و بیماری به یکدیگر رحم کنیم.
کوفه بخش اعظمش نه به عنوان شیعه امیرالمؤمنین، به جهت سیاسی همراه بود. یک عده مثل سعد بن ابی وقاصها نشستند و گفتند: ما بیعت کردیم و در جنگ شرکت نمیکنیم، اعتراض داشتند که نباید بجنگید. توضیح دادیم که اگر حضرت نمیجنگید از آن طرف جنگ رخ میداد و آخر سر هم در صفین آنها شروع کننده بودند. بالآخره یک مشکل عظیمی که بعضی داشتند این بود که وقتی شورای شش نفره درست شد، یکی از ظلمهایی که به امیرالمؤمنین شد این بود که امیرالمؤمنین را کنار پنج نفر دیگر قرار داد. هیچوقت سعد بن ابی وقاص و طلحه و زبیر فکر نمیکردند در یک جایی بین آنها و امیرالمؤمنین لحظهای شک بشود که چه کسی برتر است و بعد حضرت برتر باشد. درباره اینکه بنده چهار کلمه بلد هستم یا امام زمان(عج) هیچ آدم عاقل که نه، هیچ جاهل که نه، هیچ سبک مغزی لحظهای درنگ نمیکند. مرحوم بهجت بگویند: این کاشانی مرجع شما باشد یا آقای بهجت، اگر من احساس کنم ده نفر چنین سؤالی کردند، همین که به ده هیچ هم ببازم، میگویم: من یک لحظه رقابت کردم. عبدالله بن زبیر نزد معاویه رفت. معاویه گفت: خیلی ترسو هستی؟ گفت: من!؟ گفت: من مقابل علی رفتم و یک شمشیر به شمشیرش زدم و رفتم! یکی از ظلمهای بزرگ به امیرالمؤمنین این بود که فرمود: من کی مقابل اینها بودم؟ اگر شرکت نمیکردم میگفتند: نخواست بیاید. شرکت میکردم من را قرین معاویه قرار میدادند. سعد دیگر بعد از شورای شش نفره با کسی میخواست حرف بزند، از آسمان نگاهش میکرد ولی عموم کوفه قریب به صد هزار نفر نیروی نظامی با حضرت همراه شدند. همه چیز طبق روال پیش میرفت تا اینکه اتفاقی افتاد اینکه اشعث به وجود آورد.
اشعث شخصیتی بود که پولدار بود و بزرگزاده بود، تنها آدمی است که به خودش اجازه داده برای امیرالمؤمنین رشوه برده است. فکر میکرد آدمها هرکدام قیمتی دارند، بعضی مسئولین قیمت دارند، وقتی دادگاهشان تشکیل میشود، میبیند قیمت دارند. برای چند میلیون پول کابینت قیمت طرف اینقدر است که خدا را با همه چیز معامله میکنند. یک ظرف عسل برداشت برای حضرت فرستاد، حضرت میفرماید: احساس میکردم این عسل نیست و زهر مار است. این استفراغ مار است! این را برای چه آوردی؟ آوردی مرا بخری؟ چون عزل شده بود از آذربایجان، یک مقدار بال شکسته بود و دید رشوه هم جواب نداد و حضرت در دهان او زد از جهت کلامی. مسجدی درست کرده بود که بعدها جزء مساجد ملعونه شد. جزء مساجدی است که بعد از شهادت سیدالشهداء برای میمنت و مبارکی تجدید بنا شد. هیچوقت مؤمنین و شیعیان نزدیکش نمیشدند. وقتی مسجد کوفه اذان میگفتند، روی مناره مسجد خودش اذان میگفت با او رقابت کند. از جهت نظامی آدم قوی بود. حضرت دید وقتی بخواهد برای حرکت آماده شود، ربیعه و کنده که دو قبیله هم پیمان بزرگ هستند، فرمانده کلی نظامیها اشعث است، اگر قرار باشد اشعث با اینها همراه شود خیلی داستان پیدا میشود، سعی کرد فرمانده را عوض کند و اتفاقات پشت سر همی افتاد که هفته آینده ادامه خواهیم داد.
شریعتی: اگر پیشنهاد و یا طرحی برای غدیر دارید، حتماً برای ما ارسال کنید که ما استفاده کنیم و انشاءالله تبدیل به پویش همگانی شود. امروز صفحه ۴۶۸ قرآن کریم، آیات ۸ تا ۱۶ سوره مبارکه غافر را تلاوت خواهیم کرد.
«رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ «۸» وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ «۹» إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ «۱۰» قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ «۱۱» ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ «۱۲» هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیاتِهِ وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ یُنِیبُ «۱۳» فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ «۱۴» رَفِیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ «۱۵» یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»
ترجمه آیات: پروردگارا! و آنان را با هر کس از پدران و همسران و فرزندانشان که صلاحیّت دارند به باغهاى اقامتى که به ایشان وعده دادهاى وارد کن؛ همانا تو همان خداى عزیز و حکیمى. (پروردگارا!) آنان را از بدىها (و کیفر اعمالشان) حفظ کن و هر کس را در آن روز از بدىها حفظ کنى، پس مشمول رحمتت ساختهاى؛ و این همان رستگارى بزرگ است. همانا کسانى که کفر ورزیدند (در دوزخ) ندا مىشوند: «قطعاً خشم خداوند (نسبت به شما) بزرگتر از خشم شما نسبت به خودتان است، زیرا شما به ایمان دعوت مىشدید، ولى کفر مىورزیدید.» کفّار گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندى و دو بار زنده کردى. اینک به گناهان خود اعتراف کردیم؛ پس آیا براى بیرون رفتن (از دوزخ) راهى هست؟» این (عذاب) براى آن است که هرگاه خداوند به یگانگى خوانده مىشد، کفر مىورزیدید، ولى هرگاه براى او شریکى مطرح مىشد باور مىکردید، پس (امروز) حکم براى خداوند بلند مرتبه (و) بزرگ است. اوست آن که آیات خود را به شما نشان مىدهد و از آسمان براى شما روزى نازل مىکند، ولى جز آن که به درگاه خدا انابه دارد، متذکّر نمىشود. پس خدا را بخوانید در حالى که دین خود را براى او پیراسته کردهاید، هر چند کافران را ناخوش آید.او داراى درجات رفیع (و) صاحب عرش است، (و) از طرف خود فرشتهى وحى (روح الامین) را بر هر کس از بندگانش که بخواهد مىفرستد تا مردم را از روز ملاقات (و قیامت) بترساند.روزى که مردم ظاهر و آشکارند و هیچ چیز از آنان بر خداوند پنهان نیست. (در آن روز ندا آید:) امروز حکومت براى کیست؟ (و پاسخ آید:) براى خداوند یکتاى قهّار.
شریعتی: این هفته در مورد یکی از صحابی امام رضا(ع) به نام یونس بن عبدالرحمان صحبت میکنیم و نکات ناب شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: جناب یونس بن عبدالرحمان از افرادی است که ۱۴۰۰ سال بار معارف اهل بیت که به دیگران رسیده روی دوش اینها بود. اگر فرض کنیم امیرالمؤمنینی نبود و اصحاب پیغمبر هم خوبانشان نبودند و امروز ما نشسته بودیم میگفتیم یک نفر ۱۴۰۰ سال پیش ادعای نبوت کرد ولی نسل یارانش منقرض شد، دیگر اسلام به ما نمیرسید. یونس از کسانی است که امامت امام جواد و امام رضا(علیهم السلام) به برکت مجاهدتهای آنها به ما رسیده است. ما بخواهیم یا نخواهیم امروز هر خیری امت شیعه و امت اسلامی انجام بدهند در حساب یونس بن عبدالرحمان واریز میشود. او از برجستهترین اصحاب امام رضا و موسی بن جعفر است. فراوان شنیدیم که محضر امام رضا میآمدند و میگفتند: شما از ما دور هستید، سخت است. من چهارچوب عقایدم را از چه کسی بگیرم؟ حضرت فرمود: یونس بن عبدالرحمان، هیچ شرطی نگذاشتند. امام جواد و امام رضا (علیهم السلام) در روایات متعددی تضمین کردند بهشت را برای یونس بن عبدالرحمان. بهشت بخشی از سرمایهی اهلبیت است. لذا اگر یونس بن عبدالرحمانی هم قدم خیری بردارد، تضمین میکنند. کما اینکه سیدالشهداء(ع) در کربلا، در مسیر فرمودند: هرکس با من همراه شود بهشت را بر او تضمین میکنم. امام صادق(ع) فرمود: هرکس زیارت نوه من علی بن موسی الرضا برود، بهشت را بر او تضمین میکنم. بهشت جزء ما یملک اهلبیت است.
کتابهای او را محضر اهلبیت میبردند و تأیید میکردند. فضل بن شاذان که امام عسکری به مردم خراسان فرمودند: من غبطه میخورم فضل بین شماست. او چند جمله دارد، یکی اینکه ما هرچه داریم از یونس است و در امت اسلامی افقه از سلمان فارسی نیامده و بعد از سلمان افقه از یونس نیامده است. یک شخصیت برجسته است. رقبای او چه کسانی میشوند؟ عبادت حیرت انگیز داشت. ۵۴ بار در نقلی، ۵۱ بار در نقلی دیگر ایشان به حج مشرف شده است. بعد امام رضا(ع) فرمود: ببینید خداوند چطور عاقبت یونس را ختم بخیر کرد و آخر سر در مدینه مجاور رسول خدا دفن شد. این سفرها فقط زیارتی نبود، برای دیدن امام میرفتند. در نقلی داریم علم ائمه به چهار نفر منتهی میشود. سلمان، جابر، یونس بن عبدالرحمان، اینها روایات عجیبی است. عجب بندهای است این یونس! یونس را خیلی تخریب میکردند، یکوقتی محضر امام رضا بود، یک عده از بصره آمدند. حضرت فرمود: در اتاق برو. عدهای بدگویی در مورد یونس کردند. بعضی پشت سرش نماز نمیخواندند. باب بهتان و جسارت و کنایه امروز در مملکت ما خیلی زیاد است. اینها رفتند و یونس بیرون آمد و شروع به گریه کرد، حضرت فرمود: چرا گریه میکنی؟ امامت از تو راضی است. اگر تو یک جواهری دستت باشد و مردم خیال کنند شن است، تو میدانی جواهر است. ولی حواست را جمع کن، به قدری که مردم میفهمند. جای دیگر حضرت به او فرمود: با اینها مدارا کن. عقول اینها به این حرفها نمیرسد. تو دریای جوشان علم شدی و اینها تحمل ندارند و برای همین به تو بهتان میزنند. انشاءالله حرمت اهل علم را داشته باشیم، کسانی که زحمت کشیدند دین را به ما رساندند، به راحتی تکذیبشان نکنیم.
شریعتی: خدایا اگر بناست بسازیم قدرتمان بده و اگر بناست بسوزیم طاقتمان بده.
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید