لینک کتاب القرائات با مقدمه کلبرگ و امیرمعزی
اتان کلبرگ، محقق مطالعات شیعی، سالیانی پیش در یادداشتی، فهرستی خلاصه از مطالعات در حوزه تشیع را در مجامع آکادمیک غربی و خاور شناسی به دست داد. پس از آن هم تاکنون به دلایل مختلف و از آن جمله تحولات سیاسی مطالعات در حوزه تشیع تداوم داشته و حتی فزونی گرفته است. مطالعات اولیه در این حوزه عمدتا محدود به بررسی اندیشه های تشیع امامی در زمینه های حقوقی و کلامی بود و برخی نیز مطالعات خود را وقف بررسی تاریخچه تشیع امامی و دوره های مختلف سیاسی و اجتماعی جامعه شیعیان می کردند. در این میان مطالعه درباره خاستگاه تشیع امامی و تحولات اولیه آن در حوزه عقاید مذهبی کمتر مورد توجه بوده است. به همین دلیل در حالی که در زمینه برخی از متکلمان و فیلسوفان شیعی و یا فقیهان و مجتهدان امامیه تحقیقاتی تاکنون عرضه شده، اما درباره منابع حدیثی، محدثان و شخصیتهای حدیثگرای سده های نخستین شکل گیری تشیع امامی کمتر پژوهشی دیده می شود. البته در سالهای اخیر سیر این مطالعات فزونی داشته است و شاهد انتشار برخی از این دست مطالعات بوده ایم؛ اما هنوز درک ما از دوران آغازین تشیع امامی و خاستگاهها و شعب آن بسیار محدود است. پیش از این جز مقاله ای که محمد علی امیر معزی درباره محمد بن حسن الصفار القمی، محدث و دانشمند حدیثگرای مکتب قم در نیمه دوم سده سوم نوشته بود، درباره بیشتر محدثان سهم آفرین این دوره و اندکی بعد تحقیق جامعی صورت نگرفته و تنها اشارات و یا مطالعات محدودی سامان گرفته بود. در واقع تا چندی پیش درباره بیشتر محدثان معاصر با صفار قمی و یا مقدم بر او و نیز درباره بیشتر محدثان و فقیهان سنتگرای دوران کلینی نیز تحقیقی منتشر نشده بود و مطالعات بسیار محدود بود. درباره محمد بن یعقوب الکلینی (د. ۳۲۹ق)، محدث برجسته و نقش آفرین امامیه در دوران غیبت صغرای امام غائب شیعیان امامی نیز تاکنون هیچ تحقیق جامع و رضایت بخشی منتشر نشده است؛ کما اینکه هنوز هم درباره محمد بن علی ابن بابویه قمی، معروف به شیخ صدوق (د.۳۸۱ق)، محدث بلند پایه مکتب قم و ری، تحقیق جامعی صورت نگرفته است. این در حالی است که اشخاصی که نامشان پیش از این گذشت، همگی بیشترین سهم را در شکل گیری و تحول اندیشه امامی بر عهده داشته اند. کلینی و شیخ صدوق هر یک نویسنده یکی از چهار کتاب حدیثی معتبر و مهم امامیه هستند که اصطلاحا به آن کتابها، “کتب اربعه” حدیث امامیه اطلاق می شود.
در سالهای اخیر در مجامع آکادمیک غربی وضعیت تا اندازه قابل توجهی تغییر کرده است (چند مقاله از محمد علی امیر معزی و اتان کلبرگ و نویسنده این سطور در زبانهای اروپایی منتشر شده؛ مقاله ای مختصر و اجمالی درباره کلینی از نویسنده این سطور با همکاری آقای امیر معزی و مقاله ای کوتاه درباره سیاری، نویسنده کتاب القرائات، از امیر معزی و اتان کلبرگ. مقاله امیر معزی درباره حسین بن الحکم الحبری که در سالهای اخیر منتشر شده طبعاً به موضوع ما مربوط نیست. او دانشمندی زیدی بوده است. چند مقاله و تحقیق هم درباره احمد بن محمد البرقی و یا کتابها و محدثان کهنتر منتشر شده است. کتاب نیومن و بارآشر هم درباره حدیث شیعی و در همین سیاق باید مورد اشاره قرار گیرد). این تحول بیش از همه مدیون سه محقق این زمینه از مطالعات است: اتان کلبرگ، گرچه کار خود را در کتاب معروفش متمرکز بر علی ابن طاووس، دانشمند حدیثگرای سده هفتم کرد، اما مطالعه او در این کتاب، بیشتر به آثاری اختصاص یافته که ابن طاووس در تألیفات متعدد خود از آنها بهره گرفته و بنابراین شناخت خوبی از میراث امامیه در سده های نخستین ارائه می دهد. وی همچنین در مقاله ای که در رابطه با اصول اربعمائه نگاشت، درباره نخستین دفاتر حدیث امامیه و میراث حدیثی شان به مطالعه پرداخت. همین امر زمینه مناسبی را برای مطالعات بعدی او و دیگران فراهم کرد. وی در شماری از مقالات خود به بررسی پاره ای از مفاهیم بنیادی در تشیع امامی پرداخت و تلاش کرد مطالعات خود را متکی بر منابع اصلی و کهن این مذهب ارائه دهد. فی المثل در مقاله ای نسبتا بلند وی به بررسی روابط شیعیان با امامان در دوران پیش از غیبت پرداخت. این مطالعه سعی در ارائه تصویر روشنتری از جامعه امامیه آغازین دارد؛ کما اینکه تحقیق دیگر همین نویسنده درباره انتقال از امامیه به اثنا عشریه و پرداختن به مسئله دوازده امام تصویری ویژه از شرایط دوران غیبت صغرا ارائه می دهد. اما هنوز تحقیق درباره جامعه امامی در دوران حضور امامان و در دوران پیش از آغاز غیبت امام دوازدهم نیاز به تحقیق و بررسی های بیشتری داشته و دارد. مقدمه استاد برجسته آقای دکتر حسین مدرسی طباطبایی بر کتاب مقدمه ای بر فقه شیعه تا اندازه زیادی ذهنیت محققان را در رابطه با مکاتب و گرایشهای درون جامعه امامی در این دوران از نقطه نظر گرایشات مذهبی و به ویژه فقهی اصلاح کرد. آنچنانکه وی در این تحقیق به خوبی نشان داده است، جامعه امامیه به هیچ وجه در این دوران نسبتا بلند، یکدست نبوده و در آن تفاوتهای آشکاری در برخورد با منابع فقه و کلام و عقاید وجود داشته است. گرایشات اخباری و اصولی که بعدها در جامعه امامیه، صورت روشنتری به خود گرفت و تمایزها و تقابلها را بیشتر به نمایش گذاشت، ریشه در اختلافات آغازین داشت که در بومهای مختلف جامعه امامیه وجود داشته است. اما هنوز راه زیادی برای شناخت این تفاوتها و تمایزها وجود داشته و دارد. تحقیق دیگر همین دانشمند درباره تحول مفهوم امامت و غیبت که به بهانه تحقیق بر روی شناخت شخصیت برجسته کلامی امامیه در دوران غیبت صغرا یعنی ابن قبه رازی سامان گرفت، به بحرانهای مختلف در درون جامعه امامیه در چند بعد پرداخت. یک بعد، تکامل مفهوم امامت در بعد سیاسی و اجتماعی بود. مدرسی در بخش اول کتابش به شکل محدودی به این موضوع پرداخت. در بخش دوم، او تکامل مفهوم امامت را از بعد علمی و معنوی مورد مطالعه قرار داد. این زمینه در حقیقت به آن چیزی مربوط است که ریشه های تفکر تشیع امامی در ابعاد مذهبی و اختلافات آنان را بازتاب می دهد؛ گذار تاریخی از مفهوم امام به عنوان یک رهبر سیاسی و یا دست کم رهبر یک جامعه مذهبی به مفهوم امام به عنوان پیشوای دینی و مرجع فقه و عقاید. مدل تحقیق دکتر حسین مدرسی این چنین است که جامعه امامیه را از آغاز برخوردار از دو گرایش اصلی می داند که یکی تنها بر جنبه های فقهی و مذهبی در چارچوب اسلامی آن که در جامعه حاکمیت داشت، تأکید می داشت، اما به دلیل گرایش به تشیع این مرجعیت را در اهل بیت پیامبر جستجو می کرد. در مقابل دکتر مدرسی گرایش دیگری را نیز در میان این جامعه نشان می دهد که به نظر او از همان آغاز مورد انکار گروه نخست و حتی خود امامان بوده است؛ گرایشی که وی آنان را در طبقه غلات شیعه قرار می دهد. آقای مدرسی طبعاً متأثر از ادبیات دوران کلاسیک تشیع امامی در تمایز بخشی میان این دو گرایش است. در بخش سوم تحقیق او، به بحران رهبری جامعه امامیه و نقش راویان حدیث پرداخته شده است. بحران رهبری، گرچه به طور خاص بیشتر در ارتباط با دوران شروع غیبت امام دوازدهم اثنا عشریان مورد بررسی قرار گرفته، اما ریشه در اختلافاتی پیشین داشته که آقای دکتر مدرسی به شکل گذرا بدان پرداخته است و طبعاً در جای خود باید ریشه های فکری همه این اختلافات مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد. دکتر مدرسی در واقع سعی کرده است تا بیشتر به بازتابهای آن اختلافات در احادیث بپردازد. مدرسی بیشتر ترجیح می دهد تا اختلافات را در درون جامعه امامیه بیشتر در سطح مسائل حقوقی و کلامی به معنای متعارف آن جستجو کند و پرسش از خاستگاههای فکری را خارج از هدف تحقیق خود قرار می دهد. وی سهم محدثان و راویان حدیث را در حل و چاره جویی این اختلافات برجسته می کند و از اینرو مطالعه او سهم حدیث را در اختلافات درون مذهبی شیعی و امامی مورد مطالعه قرار می دهد، البته هنوز باید درباره گرایشات مختلف محدثان و راویان حدیث شیعی و خاستگاههای گوناگون آنها در این زمینه به بحث پرداخت؛ زمینه ای که ورود به جزییات آن مطالعات جدیدی را هنوز می طلبد. برای انجام چنین مطالعاتی باید در دو سوی مختلف تحقیق تاریخی را گسترش داد: از یک سو می بایست شناخت خود را از منابع حدیثی و منابع اندیشه و عقاید مذهبی امامیه کامل کرد. دکتر مدرسی در کتاب اخیر خود درباره میراث حدیث شیعه، کوشید که فهرستی از محدثان و راویان اولیه امامیه و دفاتر و کتابهای حدیثی آنان ارائه دهد. این منابع بعدها در تدوین کتابهای جامع حدیثی به کار بسته شدند. این تحقیق زمینه را برای انجام یک رشته از تحقیقات در مرحله ای بعدی برای شناخت مکاتب مختلف حدیثی و عقیدتی امامیه در دوران نخستین و به ویژه در میان راویان حدیث طبعا فراهم کرده است. دکتر مدرسی در حقیقت با ارائه فهرستی دقیق و بی همتا از نام و مشخصات راویان شیعی و آثارشان و نشان دادن میزان بهره گیری از آنها در کتابهای حدیثی بعدی گامی مهم و ارزشمند برای شناخت هر چه بهتر مکاتب و سنتهای مختلف شیعی در مراحل بعدی مطالعات شیعه شناسی برداشت. برای این مقصود بیش از هر چیز شناخت سنتهای مختلف حدیثی و نحوه تدوین کتابهای حدیثی و شیوه های گوناگون در تدوین میراث حدیثی در ارتباط با تحولات عقاید اهمیت دارد. به عنوان یک نمونه تنها این نکته را اینجا متذکر می شویم که در کتابهای رجال و فهارس کتب حدیثی کهن امامیه همانند کتاب فهرست، موسوم به الرجال نجاشی و نیز الفهرست شیخ طوسی، دو منبع اصلی شناخت ما از آثار حدیثی و فقهی راویان نخستین شیعی و امامی از صدها دفتر حدیثی یاد شده که به وسیله محدثان بعدی روایت می شده است، اما ما هنوز به درستی و به شکل کاملاً دقیقی نمی دانیم که هر یک از این کتابها چگونه شکل گرفته و منابع آنها دقیقا چه بوده و چگونه بکار گرفته می شده است؛ کدام یک از آنها روایات و احادیث جدیدی را در خود داشته و هر کدام متعلق به چه سنتهایی بوده است؟ از همه مهمتر اینکه از بسیاری از آنها حتی روایات اندکی هم در کتابهای بعدی دیده نمی شود؛ آیا این مسئله به این معناست که آنها مواد تازه ای در بر نداشته اند و یا اینکه احادیث آنها از سوی منابع بعدی به دلایل مختلف مورد توجه قرار نگرفته است. از آنجا که بسیاری از منابع متقدم حدیث از میان رفته داوری در مورد همه این موارد دست کم در پاره ای از موضوعات حدیثی بسیار مشکل و گاه غیر ممکن است. اما در مورد پاره ای از موضوعات می توانیم با بررسی دقیقتر نشان دهیم که از محتوای مجموعه های کهنتر چه مواردی انتخاب و یا حذف شده است. برای این کار تنها نشان دادن اینکه نام یک راوی در کتابهای حدیثی بعدی در چه مواردی به کار گرفته شده و مقایسه آنها با عناوین آثارش برای شناخت و بازیابی منابع کهن حدیثی طبعاً کافی نیست. این بدین دلیل است که ما پیش از آن نیاز داریم تا شناختمان را از کیفیت تدوین کتابهای حدیثی و انتقال سنتهای حدیثی و البته همزمان با بررسی تحولات اعتقادی بهبود ببخشیم. وجود دهها روایت و حدیث درباره امامت از محدثی کهن که کتابی در امامت داشته در کتابی متأخر ضرورتا به معنای اخذ آن روایات از آن کتاب و یا حتی نوشته ای دیگر از او نیست؛ همواره احتمال حذف و یا اصلاح احادیث منبعی متقدم در منبع و یا منابع متأخرتر و به شیوه های مختلف روایت قابل تصور است. بنابراین برای چنین تحقیقی ارائه نقشه جامعتری از انتقال سنتهای حدیثی بی تردید ضروری است. سه تحقیق پیشگفته استاد دکتر مدرسی راه را برای چنین تحقیقاتی همینک باز کرده است.
از دیگر سو، بایستی تحقیق جامعی درباره زمینه ها و خاستگاههای مختلف عقیدتی تشیع ارائه داد به صورتی که بتوان تظاهرات و نمودهای آن، بطوری که خود را در حدیث و تحولات حدیثی بروز داده است، مورد مطالعه قرار داد. پروفسور محمد علی امیر معزی در کتاب پیشوای ملکوتی و نیز پاره ای از مقالاتش به جنبه های متفاوت تفکر مذهبی شیعه پرداخته است. وی بر خلاف استاد مدرسی، بر این اعتقاد است که جنبه های باطنی و تأویلی در تفکر شیعه امامی اصالت دارد و محور اندیشه مذهبی آنان بر حول محور معرفت امام و ولایت متمرکز است، به طوری که محورهای دیگر اعتقادی و از جمله خدا، نسبت با مخلوقات و تفسیر از عالم وجود و پیامبر شناسی و فرجام شناسی همگی بر این محور قابل تفسیر است. وی ادبیات دوره متقدم شیعه را اساسا مبتنی بر این رویکرد می داند، ادبیاتی که به نظر او بعدا در گرایشات اجتهادی و فقهی متکلمان امامیه پس از آغاز غیبت کبری و در دوران حکومت شیعی آل بویه، به حاشیه رانده شده و گرایشات کلامی جایگزین آن گردیده است. وی روند گذار از اندیشه باطنی تشیع به تشیع فقهی و کلامی را روند گذار از باطنی گری فرا عقل گرایانه به گرایش عقلی می داند که نماد اصلی آن در رویکرد به اجتهاد است و حتی آن را نوعی میل به تطابق تشیع امامی با ساز و کارهای تفکر حاکم اهل سنت معرفی می کند. بنابراین وی اختلاف میان اخباریان و اصولیان را برخاسته از اختلاف در منابع فقهی نمی داند؛ بلکه تفسیر آنها را از منابع معرفت متفاوت می پندارد. بدین ترتیب وی آنچه را که از سوی ادبیات دوره متکلمان به عنوان گرایش غالیانه، مورد انتقاد و حتی به نظر او مورد حذف قرار گرفته است، جریان اصلی تفکر شیعی در دوران متقدم می داند که نماینده آن را نیز مکتب قم و ری قرار می دهد. مجموعه احادیث مرتبط با موضوع امامت و ولایت که در کتابهای بصائر الدرجات منسوب به محمد بن حسن الصفار و الکافی کلینی نقل شده، مهمترین نمونه های ادبیاتی است که امیر معزی آن را نماینده ادبیات باطنی و تأویلی شیعه می خواند. لازمه تحقیق او طبعا بازنویسی ادوار تفکر اعتقادی تشیع امامی است که خود مستلزم بازنویسی تاریخ تدوین حدیث و منابع اعتقادی تشیع امامی خواهد بود؛ کاری که امیر معزی در تحقیقات خود کمتر بدان پرداخته است؛ وی بیشتر به پدیدار شناسی روایات و عقاید موجود در منابع کهن اکتفا کرده است.
هر دوی تحقیقات مدرسی و امیر معزی با توجه به مطالعاتی که در کنار این دو گرایش از سوی اتان کلبرگ ارائه شده است، بازخوانی ادبیات حدیثی و تاریخچه آن را امکان پذیر و مهمتر از آن ضروری می سازد. مدل تحقیق مدرسی و امیر معزی به صورت بنیادی متفاوت است و هر یک به نتایج مختلفی برای ارزیابی تاریخ تفکرات اعتقادی تشیع امامی انجامیده است. تحلیل منابع کتابهای حدیثی موجود که تقریبا همگی ریشه در دوران تثبیت اندیشه امامیه دارد و حتی پاره ای از آنها که به دورانی ما قبل آن اختصاص دارد دربردارنده تحریرهای بعدی است، به خوبی می تواند ریشه این آثار، رگه هایی از اندیشه ها و سرچشمه های اندیشه های شیعی دوران ما قبل استقرار تشیع امامی و چگونگی بازسازی و انتخاب از متون و منابع پیشین را در دوران استقرار روشن کند. البته همواره تحلیل و تجزیه منابع موجود به منظور دستیابی به متون گذشته با آسانی همراه نیست؛ اما این تنها راهی است برای اینکه به خوبی دریابیم که چگونه منابع دوران استقرار در تشیع امامی تألیف شده و یا تحریرهای جدیدی از کتابها در این دوران به دست داده شده است. نویسندگان جدیدتر آثار حدیثی خود را بر اساس منابع کهنتری می نوشته اند و اسناد کتابهای حدیثی اشاره به همین منابع دارد و اسناد اشاره به نحوه انتقال منابع اولیه به منابع بعدی دارد؛ اما این نویسندگان در تألیف کتابهای تازه بر اساس نیازهای جدید جامعه امامیه، دو کار موازی در عین حال انجام می دادند؛ آنان از یک سو آنچه از میراث تشیع در کوفه و بصره و قم و شهرهای دیگر شیعی در اختیار بود، به عنوان میراث مشترک امامیه قبول کردند؛ حتی اگر بسیاری از آن نوشتجات حدیثی متعلق به جریاناتی بودند که در گذشته از سوی گرایشاتی فراهم می شدند که با یکدیگر ارتباط ارگانیک و یا مذهبی شاخصی نداشتند، اما به هر حال همگی در محیطهای شیعی تنظیم شده بودند. این گرایشات و گروههای شیعی با یکدیگر به صور گوناگونی ارتباط داشتند اما عموما هر یک دیگری را بیرون از جامعه خود تشخیص می داد. به تدریج به دلایل مختلف این محافل، گرایشات و فرقه های مختلف از میراث یکدیگر بهره می بردند و سعی می کردند عقاید خود را به اتوریته های پیشین تشیع که به تدریج مقبولیت همگانی در جامعه بزرگ شیعه پیدا می کردند، منسوب سازند. بنابراین به یک شخص و از جمله خود امامان می توانست اقوال متناقضی منسوب شود. در دوران تثبیت اندیشه هر یک از فرق و در اینجا تشیع امامی، سعی بر این بود که تشیع امامی برخوردار از بیشترین منابع و مرجعیتهای گذشته باشد و بنابراین میراث آنان در منابع مقبول جامعه جدید وارد شد، اما در عین حال برای تثبیت “خود” و تعیین مرزهای روشن عقیدتی لازم می نمود که بخشی از آن رهبران و شخصیتهای پیشین تشیع و میراث آنان یا به کلی حذف شوند و یا با ادبیات بر جای مانده از آنها به صورت گزینشی و انتخابی و همراه با در نظر گرفتن تحولات فکری و مذهبی و تعدیلات لازم برخورد شود تا با وضعیت جدید هماهنگ شوند. بنابراین نویسندگان جدیدتر تشیع امامی هم دست به تجمیع منابع می زدند و هم برای یکسان سازی، حذف و یا دست کم اصلاح متون گذشته اقدام لازم را انجام می دادند. عناوینی که در منابع بعدی برای برخی از رهبران شناخته شده تشیع در سده های دوم و سوم قمری مانند اتهامات غالی و یا امثال آن و یا داشتن عقاید فاسد دیده می شود در اثر همین عملیات مستمر تجمیع سازی و حذف هم زمان شکل گرفت. به همین دلیل است که می بینیم شیخ طوسی که در این رهیافت کوشاتر از دیگر نویسندگان امامی دوران کهن بوده است، ضمن پذیرش اتهام شمار زیادی از نویسندگان اصول و کتابهای حدیثی دوران حضور امامان، تصریح می کند که کتابهای آنان قابل اعتماد است. دلیل این امر آن بود که وی احادیث کتابهای این راویان را می پذیرفت، اما به خوبی می دانست که آنان متعلق به فرق مذهبی شیعی ای هستند که آنان را امامیه خارج از جامعه خود شناسایی می کردند. حتی گاهی کتابهای محدثان غیر شیعی که از امامان احادیثی نقل می کردند، در مجموعه میراث پذیرفته قرار می گرفت، اما شماری از آثار امامیان دگر اندیش از این فهرست خارج می شد. روشن است که شناخت ما از جریانات مختلف شیعی و چگونگی استمرار و تأثیر گذاری ها و یا تأثیر پذیری ها زیاد نیست و ما جز کتابهای محدود حدیثی محدثان شیعی و امامی موجود چیز زیاد دیگری در اختیار نداریم. کتابهای بعدی مطالب منابع قبلی را گاه متعمدانه پراکنده اند، به طوری که تنها با تحلیل کتابها و بررسی دقیق منابع آنها و گرایشات نویسندگانشان می توان پی برد که کتابهای بعدی حامل چه جریانهایی و لو به شکل پنهان هستند. داوری میان آن دسته از محققانی که تشیع را برخاسته از جریانات باطنی و تأویلی می دانند و آنان که اصالت را در جریانهای هوادار فقه و گرایش اصولی و عقلی می دانند تنها با بررسی منابع و تحلیل همه جانبه آنها البته امکان پذیر است. بدین ترتیب می توان گفت که کتابی مانند الکافی کلینی از چه منابعی تشکیل یافته و البته مهمتر از آن اینکه بدانیم او چه منابعی را به کناری نهاده و از آنها بهره نبرده است. در شمار راویان و نویسندگان شیعی راویان زیادی را می توان مثال زد که کلینی حتی از آنها یک حدیث را هم در کتابش نقل نکرده است. دلیل این امر چه بوده است؟ در پاره ای از موارد می توان این فرض را آزمود و به نتیجه رسید که آن راویان در آثارشان که از عناوین آنها به خوبی اطلاع داریم، تنها ناقل احادیثی بوده اند که به طرق دیگری در اختیار کلینی بوده و او ضرورتی برای نقل از آن کتابها نمی دیده است. به دیگر سخن وی به درستی به ریشه آن مرویات دسترسی داشته و بنابراین ضرورتی برای نقل از منابع واسطه نمی دیده است. برخی نیز به این دلیل بوده که کلینی آنها را نمی شناخته و آن جریانات و نویسندگان بعدها در سنت امامی مورد “شناسایی” قرار گرفتند و میراث آنان به عنوان میراث مشترک مورد قبول قرار گرفت. اینجاست که شناخت منابع، مکاتب و جریانات کلی محدثان شیعی ضروری است. از دیگر سو بخشی از آن روایات مربوط به منابعی بوده است که کلینی به دلایل مذهبی نمی خواسته است از آنها نقلی در کتابهای خود ارائه دهد. بخشی از این نقلها به طرق دیگری در اختیار ما قرار دارند، و ما با مقایسه به خوبی می توانیم درک کنیم چرا کلینی آنها را از مجموعه خود حذف کرده بوده است. بنابراین باید از خود کتابهای حدیثی آغاز کرد. اما از آنجا که بررسی همه جانبه منابع اندیشه های اعتقادی و حقوقی و تفاسیر مختلف شیعیان امامی هم زمان امکان پذیر نیست، باید متواضعانه کار را به صورت مونوگراف سامان داد. البته این امر به معنی غفلت از زمینه های دیگر نباید باشد. تحقیقاتی که پیش از این از آنها نام بردیم و دیگر تحقیقات طبعا راهنمای خوبی برای بازنویسی تاریخ تدوین منابع اعتقادی و از همه مهمتر حدیثی امامیه خواهد بود. در واقع هر یک از دو دسته مطالعه تحلیل تاریخی و بررسی تحلیلی/ پدیدارشناختی برای تکمیل آن دیگری ضروری است؛ به این امید که در نهایت بتوان مطمئن بود که تاریخ نگاری اندیشه امامیه صورت روشنتری به خود بگیرد. ارائه تصویر روشنتر از تاریخ ادبیات امامیه نیازمند حرکت از هر دو سوی این پژوهش دو گانه است. بی تردید آشنایی با تحول ادبیات حدیثی درباره امامت و غیبت، می تواند برای بازنویسی تاریخ اندیشه امامت در میان امامیه و سهم جریانهای مختلف فکری در ارائه منظومه های مختلف امامت در تشیع امامی کمک نماید. در این نوع جدید از بررسیهاست که ما با تلاشهای متعدد جریانات مختلف و سنتهای گوناگون محدثان برای ارائه مفاهیم امامت و غیبت آشنا می شویم و بنابراین بهتر می توانیم درباره اشکال مختلف تشیع امامی در دوران شکل گیری آن داوری کنیم.
حسن انصاری
پاسخ دهید