مقدمه
نزدیک به سیصد سال پیش، شاهکاری در موضوع امامت پدید آمد که تا سالهای اخیر، برای همگان- به جز معدودی از دانش وران- ناشناخته مانده بود: ضیاءالعالمین (۱) فی بیان امامهالائمهالمصطفین. نویسنده این کتاب، مولی ابوالحسن بن محمد طاهر شرف عاملی فتونی (۱۰۷۰-۱۱۳۸ق) از فقیهان و محدثان بزرگ قرن یازدهم و دوازدهم است که این کتاب را در آخرین سال های عمر خود نگاشت.
در این گفتار مروری خواهیم داشت بر درون مایه این کتاب گران سنگ. از آنجا که درباره نویسنده، کمتر نوشتار فارسی موجود است، ابتدا به شرح حال او می پردازیم؛ در این جهت، نکاتی مبتنی بر مقدمهالتحقیق ضیاءالعالمین- و برخی دیگر از منابع- می آوریم.
شرح حال نویسنده
شیخ ابوالحسن ابن محمد طاهر ابن عبدالحمید ابن موسی ابن علی بن معتوق بن عبدالحمید فتونی نباطی عاملی (۱۰۷۰ اصفهان- ۱۱۳۸ نجف)، به سال ۱۰۷۰ قمری در محله درب امامزاده اصفهان زاده شد و به همین خاطر لقب «امامی» گرفت. پدرش شیخ محمد طاهر به سال ۱۱۱۵ق در گذشت و در کاظمین مدفون شد. مادرش فرزند سید عبدالواسع و خواهر سید محمد صالح خاتون آبادی (داماد علامه مجلسی) بود؛ سید محمد حسین خاتون آبادی در یکی از اجازات خود، از شیخ ابوالحسن به عنوان پسر عمه خود یاد می کند. (۲) وی لقب «تشریف» را نیز به دلیل سیادت مادر داشت.
خانواده فتونی، خاندانی مشهور بودند که در قرن نهم هجری، از «فتون» (در جبل عامل) به نجف کوچیدند. درباره بزرگان این خاندان- بر اساس منبع رجالی و تراجم شناخته شده- در شجره خاندان خواهیم نوشت؛ اما در این میان، شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر (نوه شیخ ابوالحسن عاملی) شهرت و اهمیت بیشتری دارد.
مشایخ اجازه
برخی از مشایخ شیخ ابوالحسن عاملی- به همراه تاریخ اجازه ها- عبارتند از:
۱- علامه محمد باقر مجلسی، ۱۰۹۶ق و۱۱۰۷ق؛
۲- میرمحمد صالح خاتون آبادی (دایی او)، محرم ۱۱۰۷ق؛
۳- شیخ محمد حسین بن حسن میسی، صفر۱۱۰۰ق؛
۴- شیخ عبدالواحد بورانی نخعی، ۱۱۰۳ ق؛
۵- شیخ صفی الدین طریحی، ربیع الاول ۱۱۰۰ق؛
۶- شیح احمد بن محمد مقابی بحرانی، شوال ۱۱۰۵ق؛
۷- حاج محمود بن علی میمندی مشهدی، محرم ۱۱۰۷ق؛
۸- سید نعمت الله جزائری؛
۹- شیخ قاسم بن محمد فقیه کاظمی نجفی، ۱۰۹۹ق؛
۱۰- مولی محسن فیض کاشانی؛
۱۱- آقا حسین خوانساری؛
۱۲- شیخ عبدالحمید تونی؛
۱۳- شیخ حر عاملی؛
۱۴- امیر شرف الدین علی شولستانی؛
۱۵- میرزا محمد استر آبادی.
برخی از بزرگانی که از او روایت کرده اند عبارتند از:
۱- شیخ مخمد مهدی عاملی فتونی (پسر عم وی)؛
۲- سید محمد بن علی مکی عاملی؛ (۳)
۳- شیخ احمد بن اسماعیل جزائری نجفی؛
۴- مولی محمد ابراهیم حویزاوی شهید؛
۵- سید نصرالله موسوی حائری؛
۶- سید حسین قزوینی استاد علامه بحرالعلوم؛
۷- سید محمد بن امیر الحاج شارح قصیده ابی فراس؛
۸- شیخ احمد بن حسن نحوی؛
۹- شیخ عبدالله بن صالح بحرانی؛
۱۰- شیخ عبدالله بن کرم حویزی؛
۱۱- شیخ درویش، مجاور نجف؛
۱۲- مولی عبدالمطلب بن عبدالله کلیددار؛
۱۳- سید محمد بن تنوان مشعشعی حویزی؛
۱۴- محمد باقر شوشتری؛
۱۵- امیر محمد صادق شیرازی؛
۱۶- مولی محسن بن محمد باقر مشهدی؛
۱۷- میر محمد حسین خاتون آبادی؛
۱۸- سید محمد حیدر موسوی عاملی؛
۱۹- سید نصرالله موسوی حائری؛ (۴)
۲۰- میرزا ابراهیم بن غیاث الدین محمد اصفهانی؛ (۵)
۲۱- سید صدرالدین محمد بن محمد باقر رضوی قمی. (۶)
همچنین یکی از رفقای نزدیک او، مولی محمد شفیع استر آبادی است. (۷)
کلام عالمان درباره او
بزرگان، او را با تعبیر علمی ستودند؛ از جمله:
– سید محمد باقر خوانساری: «از بزرگترین فقهای شیعی»؛
– میرزا علی اصغر بوجردی: «رئیش محدثان و فقها در زمان خود»؛
– میرزا محمد علی کشمیری: «شیخ اجل اعظم»؛
– علامه سید محمد مهدی بحرالعلوم: «رئیس محدثان در زمان خود و الگوی فقیهان در روزگارش»؛
– شیخ محمد مهدی فتونی عاملی: «استادم و کسی که در دو دنیا پناهگاه من است»؛
– میرزا حسین نوری: «برترین دانشمند زمان خود، فقیه ترین محدثان، جلیل القدر»؛
– علامه مجلسی: «عالم تحریر و نقاد بصیر»؛
– صاحب جواهر: «جد فاضل متبحرم»؛
– شیخ یوسف بحرانی: «یکی از برترین شاگردان علامه مجلسی، محقق مدقق، ثقه، صالح، عدل»؛
– شیخ عباس قمی: «جلیل القدر، رفیع الشان»؛
آثار مکتوب
شیخ ابوالحسن عاملی آثار مکتوبی از خود به یادگار نهاد که در حوزه های مختلف علوم دینی می درخشند؛ مانند:
۱- اصول دین (مختصر)، فارسی؛
۲- بحرالانساب: شرح کتاب حدائق الالباب فیمعرفهالانساب، با تحقیق سید مهدی رجایی؛
۳- تفسیر القرآن الکریم: همراه با مقدمه ی در علم تفسیر؛ این کتاب به جز مرآهالانوار است و نسخه آن در کتابخانه آیت الله مرعشی (به شماره ۳۶۰۹) موجود است؛
۴- تنزیه المقمیین عن المطاعن: در دفاع از محدثان قمی؛ نسخه آن (به شماره ۵۴۵۹) در کتابخانه آیت الله مرعشی موحود است و دوباره نیز در مجموعه میراث اسلامی ایران و نشریه تراثنا چاپ شده است؛
۵- الحاشیه علی الکافی؛
۶- حقیقه مذهب الامیه: آخرین تألیف او در سال۱۱۳۸ ق؛
۷- دیوان شعر: در مراثی.
۸- الرساله الرضاعیه: بحث استدلالی مفصل در باب رضاع؛ نسخه مکتوب آن که در سال ۱۱۳۴ق (زمان حیات مصنف) نوشته شده، در کتابخانه رضوی (به شماره ۲۱۵۲۹) موجود است؛
۹- شرح الصحیفه السجادیه؛
۱۰- شرح کفایه المقتصد: در شرح کفایهملا محمد باقر سبزواری؛
۱۱- شریعه الشیعه و دلائل الشریعه: شرحی است بر مفاتیح الشرایع فیض کاشانی؛ نسخه آن در کتابخانه لوس آنجلس (به شماره ۱۱۰۶) موجود است؛
۱۲- ضیاءالعالمین: درباره اش سخن خواهیم گفت؛
۱۳- طریق الروایه عن ابن ابی الدنیا؛
۱۴- الفوائد الغرویه والدره النجفیه: در دو بخش اصول عقاید و اصول فقه؛ نسخه اصل در نجف اشرف، کتابخانه آیت الله حکیم (به شماره۲۸۸۸) موجود ست؛
۱۵- الفوائد المکیه: وی این کتاب را در ایام مجاورت مکه نوشت؛
۱۶- الکشکول: متفرقات؛
۱۷- مرآهالانوار و مشکوهالاسرار: تفسیری روایی که ناتمام ماند؛ اما مقدمه مبسوط آن در علوم قرآنی، باها همراه با تفیربرهان چاپ شده و به همین دلیل به «مقدمه تفسیر برهان» شهرت سافته است.
۱۸- مصباح السالکین؛
۱۹- معراج نامه؛
۲۰- نصایح الملوک و آداب السلوک: شرحی فارسی بر عهد نامه مالک؛ نسخه آن در کتابخانه سپهسالار واقع در مدرسه عالی شهید مطهری (به شماره ۲۹۵۶) موجود است؛
۲۱- رساله وجیزه فی تحقیق فصول الاذان والاقامه؛
۲۲- الحاشیه علی مجمع الرجال للقهپائی.(۸)
سال شمار
۱۰۷۰ تولد (در اصفهان)؛
۱۰۹۶ اجازه علامه مجلسی به عاملی؛
۱۰۹۷ اجزه عاملی به شیخ عبدالله حویزی؛
۱۰۹۹ اجازه شیخ قاسم کاظمی نجفی به عاملی؛
۱۱۰۰ اجازه شیخ صفی الدین طریحی به عاملی؛
۱۱۰۱ اجازه شیخ محمد حسین بن ابراهیم میسی به عاملی؛
۱۱۰۳ اجازه عبدالواحد بوران نخعی به عاملی؛
۱۱۰۴ تألیف الفوائد الغرویه (بخش اول در اصول عقاید)؛
۱۱۰۵ اجزه شیخ احمد بن محمد مقابی بحرانی به عاملی؛
۱۱۰۵ تألیف تنزیه القمیین من المطاعن (در نجف)؛
۱۱۰۷ اجازه دوم علامه مجلسی هب عاملی؛
۱۱۰۷ اجازه میر محمد صالح خاتون آبادی به عاملی؛
۱۱۰۷ اجازه محمود میمندی به عاملی؛
۱۱۱۰ تألیف رساله رضاعیه در نجف؛
۱۱۱۰ اجازه بحرانی به شیخ درویش نجفی؛
۱۱۱۲ تألیف الفوائد الغرویه (بخش دوم دراصول فقه)؛
۱۱۱۵ در گذشت پدر عاملی (مولی محمد طاهر) و دفن وی در کاظمین؛ اجازه عاملی به سید محمد بن علی مکی در مکه،
۱۱۱۸ تألیف نصای الملوک (شرح عهد نامه مالک)؛
۱۱۲۳ اجازه عاملی به محمد علی خاقانی؛
۱۱۲۵ ملاقات با پدر شیخ یوسف بحرانی در نجف و انجام مباحثاتی با او؛
۱۱۲۶ اجازه عاملی به محمد علی خاقانی؛
۱۱۲۷ اجازه عاملی به سید نصرالله حائری (۷ شعبان)؛
۱۱۲۸ تألیف حاشیه بر کافی؛
۱۱۲۸ اجازه عاملی به مولی عبدالمطلب بن عبدالله کلید دار؛
۱۱۲۹ تألیف شریعهالشیعه (جزءاول)؛
۱۱۳۰ اجازه عاملی به مولی محسن مشهدی؛
۱۱۳۳ اجازه عاملی به میرمحمد صادق شیرازی؛
۱۱۳۴ تالیف مجلد اول از ضیاءالعالمین (۳۰ شعبان)؛
۱۱۳۶ تألیف مجلد دوم از ضیاءالعالمین (آخر ذی القعده)؛
۱۱۳۷ تألیف مجلد سوم از ضیاءالعالمین (غدیر)؛
۱۱۳۸ تالیف حقیقه مذهب الامامیه؛
۱۱۳۸ وفات و دفن در نجف؛
منابعی برای شرح حال شیخ ابوالحسن شریف عاملی
در مقدمهالتحقیق ضیاءالعالمین، محققان به منابعی برای تهیه شرح حال این عالم بزرگوار رجوع کرده اند. منابعی که در پی آیند، نتیجه جستجوی نا تمام و شتاب زده نگارنده این سطور است که امیدوارم در فرصتهای بعدی کامل تر شود:
۱- رساله مختصر محدث نوری در شرح حال مولی ابوالحسن شرف: متن کامل آن در جنگ انجمن فهرست نگاران نسخه های خطی (دفتر دوم/ ۳۹۸-۴۰۲) آمده است (به نقل از مقدمه ای که محدث نوری به خط خود بر نسخه ای از تفسیرمرآهالانوار نوشته است؛ این نسخه در کتابخانه مدرسه فیضیه قم، به شماره ۱۵۷۱ موجود است). ابوالحسن نکته ای بسیار مهم در مورد اعتبار و ارزش روایات منابع معتبر شیعی امامی ذکر کرده که در همان منبع (ص ۴۰۲-۴۰۴) آمده است.
۲- تراجم الرجال: سید احمد اشکوری، ۱/ ۱۰۱؛ ۲/ ۳۰۳؛ و۳/ ۸۹و ۳۱۶؛
۳- فهرستگان نسخه خطی حدیث: ۱/ ۲۳۰ و مجلدات ۱۱ و ۱۲ ذیل شماره های ۵۷۸۹، ۵۲۸۴، ۵۸۹۷و ۵۸۹۸؛
۴- فهرست دنا: ۱/ ۲۹۷؛ ۱۰۸۳؛ ۱۱۰۲؛ ۲/ ۱۹۱و ۴۲۵؛ ۳/ ۱۸۱؛ ۳۶۳؛ ۴/ ۵۲۰؛ ۵/ ۸۶۴؛ ۶/ ۱۱۸۳؛ ۱۱۸۴؛ ۷/ ۲۶۰؛ ۱۲۱۱؛ ۹/ ۳۴۱؛ ۱۱۷۲؛ ۱۰/ ۷۰۹؛ ۱۱/ ۸۵۳؛
۵- فهرست مختصر نسخه های خطی مجلس: ۵۳۹، ۵۴۰ و۵۹۴؛
۶- فهرست آیت الله مرعشی: ذیل شماره های ۴۵۶۰، ۴۶۱۸، ۴۶۲۷، ۵۸۶۳، ۳۶۰۹، ۵۴۵۹، ۳۷۱۹، ۷۰۰۴،
۷- معجم المخطوطات النجفیه: ۵۶۷؛
۸- فهرست مکتبه العلامه السید محمد صادق بحرالعلوم: ۱۶۲، ۱۶۳، ۳۴۱؛
۹- فهرست الفبایی خطی آستان قدس رضوی: ۵۵، ۳۹۰، ۵۰۸، ۸۲۳؛
۱۰- ضیاءالابصار فی ترجمه علماء خوانسار۲/ ۲۰ و ۱۹۱؛
۱۱- مستدرک امل الامل: محمد تقی فقیه عاملی (در دست انتشار)، ۳۷۰، ۳۷۶ و۱؛
۱۲- مرآهالکتب: ثقهالاسلام تبریزی، ۱/ ۱۲۶؛ ۱۹۱تا۱۹۴ و ۲۳۱؛ ۳/ ۲۲؛ ۲۹ و ۳۹۹؛ ۶/ ۱۰۴؛ ۱۱۵؛ ۲۲۹، ۲۷۸، ۲۹۴، ۴۹۴، ۵۲۶، ۵۶۸
۱۳- اجازات الحدیث: سید محمد مهدی بحرالعلوم: ۸۶، ۱۱۰، ۱۱۴؛ ۱۲۹؛ ۱۴۹؛ ۱۹۴؛ ۲۳۸؛ ۲۵۲؛ ۲۶۲؛ ۲۸۳؛ ۲۹۴؛ ۳۰۴
۱۴- اجازات الحدیث: جعفر مهاجر، ۱/ ۸۶؛
۱۵- فرهنگ بزرگان اسلام و ایران: چاپ بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۶۰؛
۱۶- تلامذهالعلامه المجلسی: سید احمد اشکوری (چاپ قدیم) ۱۲-۱۳٫ ۲
درباره کتاب ضیاءالعالمین
بزرگانی که این کتاب را دیده اند، هر کدام به گونه ای درباره اش سخن گفته اند؛ محدث نوری می گوید: «جامع ترین و برترین کتابی که در باب امامت نوشته شده است». شیخ آقا بزرگ تهرانی نیز در الذریعه به وصف آن می پردازد. همچنین علامه امینی در الغدیر، ضمن کتاب های مرتبط به امامت آن را وصف کرده و کم نظیر دانسته است. از این کتاب نسخه های خطی متعددی در دست است؛ در مقدمهالتحقیق یاد شده، چند نسخه موجود در نجف، اصفهان و مشهد، اساس چاپ بوده اند. اصل کتاب در سه مجلد است؛ نخستین مجلد آن منتشر شده و بقیه مجلدات در نوبت نشر به سر می برند.
در سطور آینده، بر اساس بخش «فاتحهالکتاب»- که نویسنده به تفضیل، کتاب خود را شناسانده است- گامی در راه شناخت این کتاب برمی داریم.
ساختار کتاب
مجلد اول
تمهید: شامل انگیزه و شیوه تألیف کتاب؛
فاتحه: شامل فهرستی خلاصه از تمام مباحث کتاب؛
مقدمه: شامل پنج باب.
مجلد های دوم و سوم
مقدمه اول: شامل ۱۲ مقاله؛
مقدمه دوم: شامل ۱۲ مقاله؛
خاتمه: دوفصل؛
ختام: (یک سلسله نکات متفرق از آثار مخالفان.)
لازم به یاد آوری است که مجلد های دوم و سوم (طبق تقسیم بندی مولف) هنوز چاپ نشده اند.
انگیزه و شیوه تألیف
خلاصه آنچه مؤلف در باب انگیزه و شیوه تألیف کتاب می گوید:
من دیدم که بیشتر مؤلفان در مبحث امامت، شیوه کلامی مخالفان و مناظرات و مجادلت آنها را در پیش گرفته اند و به روش استدلالی ائمه طاهرین(علیهم السلام) در برابر دیگران توجه نکرده اند. همچنین، بیشتر آثار پیشین پر از ذکر مطاعن است که خصم را از نظر به کتاب می گریزاند.
از سوی دیگر، در گنجینه علوم و روایات اهل بیت(علیهم السلام) حقایقی یافتم که دلالت آنها روشن، بلکه به نور عقل بدیهی است و با محکمات قرآن و منقولات فریقین نیز مطابقت دارد؛ ضمن آنکه امهات دلائل دیگر را بر دارد و مشکلات زیادی میگشاید.
مطالب زیادی نیز یافتم که مخالفان در کتاب های خود آورده اند که صحت امامیه را می رساند. از آنها بهره بردم به چند دلیل؛ از جمله آنکه حجّت برآنها تمام تر شود (۹)
بدین روی، عزم کردم بر نگارش کتابی که به شیوه آثار پیشین در امامت نیست. در این جهت، مقدمات عقلی از براهین قطعی و مسلمات یقینی را پیش آوردم.
خلاصه استدلال بر امامت در سرآغاز کتاب
۱- مردم به عبادت و اطاعت خدای عزوجل، التزام دارند؛
۲- برای این کار، به کسب علم و معرفت نیاز دارند، تا رضایت و کراهت الهی را دریابند؛
۳- این کار به تعلیم و معلم نیاز دارد و این معلم باید اولاً نیازهای متعلمان را بداند؛ آن هم بدون خطا و غلط؛ ثانیاً در تعلیم افراد بکوشند تا حجت بر آنها تمام کند؛
۴- چنین معلمی را نمی توان شناخت، مگر به اعلام خداوند؛ البته با وساطت افرادی که وساطت آنها ثابت و محرز است؛
۵- خدای عزوجل، خود، معلمی است برای آنچه مردم نمی دانند؛ دین را تمام کرده، نسبت به مردمان مهربان است، جهالت و بقا بر ضلالت را از آنها نمی پذیرد؛ تمام گفتنی ها را در کتاب خود (ظاهر و باطن آن) گفته است؛
۶- خدای سبحان، خود بدون واسطه با مردم سخن نمی گوید؛ مردم را با اختیارشان به دین فرا خوانده است؛ لذا پیامبرانی فرستاده که برترین آنها رسول خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) است؛
۷- وساطت قرآن و پیامبر از طرف خدا، قطعی است؛ پس- به حکم عقل- باید کلام آنها را پذیرفت و آنچه صدور آن از طرف پیامبر و قرآن روشن نباشد، قابل اعتماد نیست؛
۸- عموم مردم، از فهم تمام قران ناتوانند؛ اما خدای حکیم، تمام نعمت و حجّت را از کتابی نمی خواهد که به مردم نفهمانده باشد. از سوی دیگر، پیامبررا مبیّن، قیّم، عالم و حافظ قرآن قرار داده است. او به یقین از جانب خداست؛ ولی در مورد دیگران چنین اطمینانی نیست؛
۹- پیامبر، می داند به چه چیزی نیاز دارند؛ کلام او مطاع است و نمی توان مخالفتش کرد. لبته به مطالبی که نسبتش به او قطعی نیست، نمی توان اعتماد کرد. پس رجوع به او وظیفه همگان است؛ همراه با تمییز سره از ناسره؛ زیرا دروغگویان، دروغ های فراوانی بر او بسته اند؛
۱۰- هیچ کس- پیامبر یا دیگری- نباید اعتماد کند به آنچه از جانب خداوند نرسیده است؛ وظیفه همگان در این زمینه، تسلیم است و بس؛
۱۱- جایی که یقین باشد، گمان و تخمین سود نمی بخشد؛ تنها راه تعلم برای امت، بهره گیری از معلمی است که از جانب خدا باشد؛
۱۲- بدیهی ست که دوره تکلیف پیامبر، آن قدر طولانی نبود که تمام مسائل مورد نیاز امت را به آنها بیاموزد و شمار زیادی از امتش بعد از رحلت آحضرت به دنیا می آیند و همگان قادر به درک و فهم جزییات قرن نیستند؛
۱۳- از سوی دیگر، پیامبر در ابلاغ احکام الهی تقصیری مرتکب نشده است. راه کسب علم نیز منحصر به معلمی از جانب خداست؛ لذا باید پس از او، در هر زمانی- تا آخر الزمان- جانشینی بعد از پیامبر باشد که بتواند در تمام شئون- تشریع- قائم مقام او باشد؛
۱۴- این جانشینی، در صفات مربوط به تعلیم از جانب خدای عزوجل مهم تر است؛ مانند: علم صحیح و کامل به قرآن و دین؛ عصمت از گناه، خطا، لغزش و جهل؛ بی نیازی از دانش دیگران؛ اخذ تمام علم از خدا و رسول. اگر چنین نباشد، به او اعتمادی نیست؛
۱۵- چنین کسی را باید خدا و رسول معرفی کنند و به امر الهی، اطاعتش بر همگان واجب باشد. تبلیغ پیامبر، بدون اقدامات این افراد کامل نمی شود. پس چگونه کسی جز خدا و رسول، بتواند او را- در میان تمام مردم- بشناسد و به دیگران بشناساند؟
۱۶- اگر خدا و رسول در این مورد سکوت کنند، نمی توان گفت که خداوند، دین خود را کامل و نعمتش را تمام کرده است و نمی توان پذیرفت که پیامبر، دین و مطالب مورد نیاز تمام امت تا قیامت را به همگان رسانده است؛
۱۷- این جانشین، علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) است؛ پس از او، حسنین، و آنگاه نه تن امام شناخته شده از نسل امام حسین(علیه السلام) به دلایل فراوانی که در جای خود آمده است. یکی از آن ادله این است که تمام امت اعتراف دارند که در مورد افراد دیگر- غیر از دوازده نفر یاد شده- نه نصّی رسیده و نه عصمت و کمال علم ادعا شده است؛ بلکه [فقط] در مورد اینان قابل اثبات است؛
۱۸- تمامی امت، حدیث ثقلین را پذیرفته اند؛ یعنی وجود عترت در کنار قرآن را، تا آخر عمر دنیا.
نیز جانشینی علی(علیه السلام) برای پیامبر نص صحیح- وهمین گونه تا دوازدهمین امام- ثابت وروشن است و این شیوه پیامبران در مورد جانشینان خود بوده است؛
۱۹- رویداد غدیر، در کنار اعلم بودن امامان واکمل بودن آنها از دیگران، دلایلی روشن بر مدعای ما هستند؛
۲۰- از نکات یاد شده روشن شد که حکایت سقیفه و ادعای عدم تعیین جانشین پیامبر از سوی خدا و رسول، توهم فاسدی است ناشی از عواملی خاص که آثار زیانباری در پی داشته است. تمام این نکات عقلی، متکی بر نقل صحیح و معتبر است و بدینسان، همراهی عقل نقل را در این مبحث- مانند مبحاث دیگر- میبینیم. شریف عاملی، به عنوان نمونه سیزده حدیث از ائمه اطهار (۱۰)(علیهم السلام) و پنج نکته از غیر معصومان (۱۱) در تایید این نکات ذر می کند.
نگارنده این سطور، پیشنهاد می کند این نکات همراه با مستندات ارائه شده توسط مولف- که از میان صدها حدیث امامت برگزده شده اند- به عنوان جزوه ای مستقل دربحث امامت تدوین شود؛ چنین نوشتاری، به شیوه تبیینی- ونه احتجاجی- برای کسانی به کار می آید که اجمالا اصل امامت را پذیرفته اند؛ اما برای بصرت بیشتر و ایمان ژرف تر، به دلایل محکم و متقن نیاز دارند.
فهرست اجمالی مباحث مقدمه کتاب
مقدمه: شامل یک تبیان و پنج باب است و محور اصلی آن، این نکته است که خداوند، بندگان خود را همواره می آزماید. دربخش تبیان، روشن می شود که خداوند، صرف ادعای ایمان را از مردم نمی پذیرد؛ بلکه آنها را از بدو خلقت تا پایان روزگار، به گونه های مختلف می آزماید. امت پیامبر خاتم نیز مستثنی نیستند و امامت علی(علیه السلام) از مهم ترین آزمون های آنان است.
اما پنج باب از این قرارند:
باب اول: در این باب سخن از طبع آدمیان است؛ در انس گرفتن به شیوه های پیشینیان خود، یعنی همان ویژگی نکوهیده که خداوند، مردم را از آن بازداشته و ترک حمیت و عصبیت منفی را از آنان خواسته است. این خصلت منفی، گاهی کار را به تحریف یا کتمان حقایق- ازجمله حقایق دینی- می کشاند؛ که از زشت ترین صفات گمراه گران و معاندان است. در این حال، فرد جویای حق، باید تلاش زیادی به خرج دهد که خود را از این حالت زشت نجات دهد؛ تا بتواند حق را ادراک کند و حقیقت بر دلش الهام شود و پذیرای توفیق الهی باشد.
باب دوم: در این باب نیز سخن ازطبع آدمیان است؛ اما این بار در جنبه شهوت های گوناگون؛ مانند حب ریاست، ثروت و مقام که عمده ترین سبب برای حسد، کینه و رقابت های ناروا و بیشترین انگیزه برای فتنه، اختلاف، نفاق و دروغ است.
این طبع، ام الفساد در دنیاست که متأسفانه در همه زمانها بوده و هست و رهایی از آن مقدور نیست، جز به لطف و فضل الهی. خداوند متعال، همواره آدمیان را از این خصلت نکوهیده بازداشته، نسبت به آن هشدار داده و مواعظی را- به زبانهای مختلف در مورد آن بیان داشته است. هرچه حقیقتی والاتر باشد، فساد این پدیده در برابر آن شدیدتر است و از آنجا که این پدیده رفتاری، پیامد سوءاختیار است، امت پیامبر خاتم نیز از آن مستثنی نیست و وجود پادشاهان و حاکمان گمراه و ستمگر در همین امت، نمونه آن است؛ بلکه صحابه نیز از آن در امان نبوده اند.
باب سوم: در این باب میخوانیم که خداوند، بندگان خود را می آزماید؛ بدین سان که به ستمگران و سرکشان مهلت می دهد و مانع از گسترش باطل نمی شود؛ به گونه ای که حق و باطل با هم مشتبه می شوند. غلبه اهل باطل بر حق جویان و آزار دیدن اولیای خدا از دشمنان، مردم عادی را می فریبد. این شیوه، از زمان حضرت آدم(علیه السلام) بوده و بسا که در این امت، شدت گرفته؛ زیرا حقیقتی کامل تر و مهم تر در اختیار آنهاست. چرا چنین؟ از آن روی که:
الف) دنیا برای اهل باطل، خانه راحت و تمتّع است؛ البته همراه با امهال و استدراج؛ تا بر گناه خود بیفزاید و حجت برآنها تمام شود؛ تا هیچ بهره ای در قیامت- جز شدت عذاب- نداشته باشند؛
ب) اهل حق در برابر این چگونگی باید شکیب پیشه کنند، آزار بینند و ساکت نشینند و در بیشتر حالات، مقهور و تحت سلطه باشند. هرچه رتبه آخرتی بند های بیشتر باشد، صبری دشوارتر در کارنامه اش یافت می شود؛
ج) اهل حق و خیر ایمان، همواره اندک اند؛ در برابراصحاب جهالت که همیشه اکثریت دارند. بیشتر مردم، به صاحبان مال و مقام توجه دارند. جاهلان، این گرایش را عین دین می پندارند؛ بلکه اهل دین را گمراه میخوانند! اما در حقیقت، اقلیت و اکثریت، هیچ گاه دلیل برحق بودن نیست.
د) خداوند، پیامبران و جانشینان به حق آنها- خصوصاً رسول خدا و ائمه هدی(علیهم السلام) را به صبر در برابر آزار دشمنان، تقیه و مدارات با آنها، فروخوردن خشم خود و کتمان اسرار الهی از نااهلان امر فرموده است؛
ه) این امت، به سوء اختیار خود، در همان راهی گام می نهد که امتهای پیشین گام نهادند؛ یعنی ضلالت را بر هدایت ترجیح می دهد. تا ظهور امام مهدی (عج) همین رفتار را می بینیم و امتحان تا آنجا ادامه دارد.
باب چهارم: این باب به تفاوت مردم در امتحان ها می پردازد. این اختلاف، گمراهی و نابینایی را در پی دارد؛ لذا راهیابی به احکام خدای حکیم برای مردم ممکن نیست، مگیر اینکه خداوند عزوجل به سبب پیامبران و امامان، آنها را ره نماید. نهی از اختلاف و امربه اتحاد، همه در همین راستاست؛ یعنی اتحاد حول محور حجّت حق و سفیر معصوم الهی. به هرحال، حکم خداوند در هر زمان یکی بیش نیست و اختلاف امت ها، همواره بعد از رحلت پیامبرشان روی داده است. این چگونگی در این امت نیز روی داده و پیامد هایی داشته است. توضیح این مطلب در چند عنوان است:
الف- آدمیان، از آغاز تا پایان خلقت در تفاوت بوده اند. این رفتار را خداوند متعال نهی می کند؛ خصوصاً در امر دین که نشانه هلاکت و ضلالت است و هرگز در شریعت پیامبران روا نیست؛
ب- منشأ تفرقه و اختلاف، هواهای نفسانی و شبهات شیطاینی است؛ مانند: پیروی بی دلیل از گذشتگان، تمسک به گمان و تخمین در امر دین؛ رأی، قیاس، استحسان و تخیّلات و توهماتی مانند آنها که آفت های اندیشه اهل نظر و خواص هستند؛
ج- سنت پیامبران، تسلیم در برابر خدا بود و بس. خداوند در قرآن می فرماید: «لا یسبقونه بالقول وهم بامره یعملون» (۱۲)
د- نمونه هایی از اختلافات امت های پیشین و بیان منشأ آنها که پیروی از هواهای نفس و رأی شخصی بود؛
ه- اختلاف این امت نیز همین گونه است. در این میان؛ فقط گروهی بر حق است که دست از هوای نفس بدارد و به هدایت پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) روی آورد؛ گرچه این گروه، اندک شمار باشند.
باب پنجم: مؤلف در این باب به این نکته می پردازد که خداوند حکیم، به سبب برتری حضرت خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و آله و سلم) بر پیامبران دیگر؛ عذاب هایی از سنخ عذاب های امت های پیشین را از این امت برداشت؛ اما برای این کار، بعضی از اوامر الهی به نوعی کنایه بیان شد تا امت در صورت مخالفت آنها گرفتار آنگونه عذاب ها نشوند. برای فهم آن کنایه ها نیز قرائتی قرار داد که اهل نظر به روشنی می فهمند، و به همن کنایه ها امت را آزمود؛ امر امامت علی بن ابیطالب(علیه السلام) در این شمار است.
توضیح: این مقدمه ابتکاری، خود، بخش عمده ای از جلد اول و تمام جلد دوم کتاب را در برگرفته است؛ به عبارت دیگر، مجلّد اول (از سه مجلد؛ طبق تقسیم مؤلف)، به این مقدمه اختصاص یافته است که خود می تواند کتابی مستقل در حکمت الهی قلمداد شود.
خلاصه مطلب مقصد اول
مقصد اول در بیان فضایل و مناقب اهل بیت(علیهم السلام) است که امامت آن بزرگواران را درپی دارد. این مطالب ضمن دوازده عنوان آمده است:
۱- عبادت و اطاعت خداوند، به همان گونه که خود امر فرموده، واجب است. ارسال رسل و دعوت امت ها به آنها، به این دلیل است؛
۲- راه تعبد را باید شناخت و اوامر و نواهی الهی را باید فرا گرفت؛
نکات بند پیشین به معلمی نیاز دارد که انسان ها را به موارد تکلیف ارشاد کند. تا تکلیف هست و تعلم واجب است، این تعلم باید باشد؛
۴- این تعلم، به معلمی نیاز دارد که مسائل مورد نیاز متعلم را بداند و به تعلیم آن از طرف خداوند مکلف باشد؛ به علمی ثابت، قطعی و استوار که غلط، خطا و اشتباه در آن راه نیابد؛
۵- این معلم باید راستگو و مورد وثوق در تمام گفتار کردارش باشد و همه او را به صدق بشناسند؛ به گونه ای که در هیچ حالی به دروغ نیفتد. به هرحال، معصوم از هر خطا و لغزشی باشد؛
۶- اصل این تعلیم، در تمام موارد- از اصول و فروع و نکات دیگر- باید از ناحیه خدای عزوجل باشد؛ گرچه با واسطه ای که وساطت او ثابت شده باشد؛ زیرا به آنچه در علم خداست، نمی توان دست یافت، مگر با اعلام او؛
۷- خداوند برای اتمام حجّت، تمام مطالب مورد نیاز مکلفان را بیان داشته و هیچ موردی را فرو نگذاشته و این به وساطت دو واسطه انجام شده (پیامبر و قرآن) که وساطت آنها از طرف خدا روشن است؛
۸- قرآن و پیامبر، دو واسطه ثابت و قطعی، دو حجّت استوار و دو معلم متعین از جانب خدای عزّوجل هستند؛ رجوع همیشگی به آنها و اخذ مطلق از آنها واجب است. آنچه را از جانب آنها نباشد، باید رها کرد؛ چون حجّت از طرف خدا نیست؛
۹- پیامبر، قیّم قرآن و شریک و راهنمای آن است؛ چون قرآن بر او فرود آمده است. او عالم به تمام قرآن است؛ چه تأویل و چه تفسیر. او معلم حقیقی قطعی از جانب خدای عزوجل است و حجّت بر تمام امت که اطاعت او بر تمام آنها- به نصّ الهی- در تمام امور، فرض و واجب شده است. نه، مخالفت او در هیچ امری رواست و نه تمسّک مردم به آنچه از جانب او نیست؛ بلکه بر آنها واجب است که در تمام امور به او رجوع کنند، تسلیم او شوند و هرچه نیاز دارند، از او بگیرند؛ البته به وساطت واسطه ای که وساطت او ثابت و روشن شده باشد. خداوند به همین هدف او را حاکم قرار داده و حکم و نبوت را هم زمان به او اعطا فرموده است؛
۱۰- پیامبر، عالم به تعلیم الهی بود؛ در تمام موارد، علی یقینی داشت؛ به گونه ای که هرگز در برابر پرسشی عاجز نشد. در حکم او اختلاف و خطا روی نداد؛ زیرا بر اساس رأی خود سخن نگفتو بدان نیازمند نشد. هم چنین حضرتش راستگویی است که صداقت او ثابت و وثاقت او مسلم است، از خطا و لغزش معصوم است؛ از جانب خدای عزوجل به این کار مأمور شده؛ کمالات او در تمام جهات تفوق یافته و از جانب خداوند، آنچه را که ناگزیر باید ابلاغ می کرد و مورد نیاز بود، بدون مسامحه و سستی رساند. بدین روی، بدون نقص و عیب به این تبلیغ پرداخت. مناقب او- بر اساس حسب و نسب و علم و عمل- بر این موارد گواه اند؛
۱۱- پیامبر در تبلیغ کوتاهی نکرده، ولی دوره مدت تکلیف او دیر نپایید و تمام مطالب مورد نیاز امت را برای آنها تبیین نکرد. به علاوه از قرآن فقط شمار اندکی روشن شد. مردم راهی ندارند جز اینکه از معلمی که از جانب خداوند باشد، مطالب خود را بگیرند. پس ناگزیر باید جانشین و قائم مقام او در هر زمانی- تا آخر روزگار- موجود باشد که در این امر، او را نیابت کند و امام هایی بر امت باشند که اطاعت آنها مانند پیامبر مردم واجب باشد؛ با تمام ویژگی هایی که برای معلم الهی لازم است؛ به ویژگی هایی که برای معلم الهی لازم است؛ به ویژه علم و صداقت و تعیین به نصّ از جانب خدا و رسول. به هر حال، به جز اختصاصات نبوت، امامان در تمام شئون همانند پیامبرند و علم نائب (امام) به واسطه پیامبر است؛
۱۲- چنین نایب و جانشینی که گفتیم، منحصر است در علی بن ابیطالب و یازده امام از خاندانش(علیهم السلام) که شناخته شده اند. این عنوان، خود در ضمن دوازده فصل بیان می شود که خلاصه آن چنین است: آن بزرگ مردان الهی، در هر باب، عالم ترین مردم زمان خود هستند، آن هم به علوم پیامبر، نه به رأی و نظر شخصی. در ویژگی های دیگر مانند عبادت، تقوا، زهد، ورع، شجاعت و سخاوت نیز از همه برترند؛ در اخلاق حسنه و صور معجزات و کرامات مانند پیامبران هستند؛ حقوق فراوانی بر مسلمانان دارند؛ خداوند مودّت آنها را اجر رسالت قرار داده است؛ جنگ و صلح با آنها جنگ و صلح با پیامبر است و به همین دلیل بر دیگر اصحاب برتری دارند و باز به همین دلیل مود حسد دیگران قرارگرفتند. به جز معصومان، بزرگانی مانند حضرت خدیجه و حضرت ابوطالب نیز فضایل ویژه ای دارند.
به هر حال، اینان اوصیای پیامبرند. احادیثی مانند حدیث تقلین و دیگر نصوص امامت و آیات امامت و نیز براهین عقلی می رسانند که اینان به عدد نقبای بنی اسرائیل، دوازده نفرند و آخرین شان، قائم منتظراست. اینان ادعای امامت برای خود کردند؛ نه برای دیگران. در مورد هیچ فردی دیگر نیز ادعا نشده که تمام این فضایل را یک جا داشته باشد.
خلاصه مطالب مقصد دوم
بررسی ادعاهای مدعیان خلافت، و پاسخ به آنها، در دوازده گفتار جداگانه آمده است:
۱- مهمترین دلیل آنها این است که اجماع امت در هر امری حجت است؛
۲- صحت تعبّد به رأی شخصی در استنباط احکام؛ که بر اساس رأی، قیاس، استحسان و دیگر امور اعتباری و مستندات ظنّی ایجاد شود؛
۳- امامت را به انتخاب مردم می دانند؛ بدون تعیین از سوی خدا و رسول؛
۴- گزارشی از رویداد سقیفه بنی ساعده و مسائل مرتبط با آن؛
۵- ادعا میکنند که در مورد بیعت سقیفه، اجماع، تحقق یافته است؛ در حالی که بدون قبول امیرالمومنین(علیه السلام) هیچ گونه اجماعی صورت نمی گیرد؛
۶- تمام صحابه را عادل می دانند؛ لذا اجازه نقل کارهای زشت آنها را نمی دهند و معتقدند باید در برابر این کارها سکوت یا آنها را توجیه کرد؛
۷- ادعا می کنند که کارهای صحابه- خصوصاً در سقیفه- فقط برای رضای خدا بود؛ نه مسائلی مانند رقابت های دنیوی، حسد، حب جاه، ابراز کینه های پنهانی و مانند آنها؛
۸- ادعا می کنند که برخورد امیرالمومنین(علیه السلام) و یارانش با خلفا رضایت حضرتش از کارهای آنها را نشان می دهد؛
۹- تقیه و کتمان را- که شیعه معتقد به آنهاست- نمی پذیرند و این دو موضوع را به گونه خاصی تحریف می کنند؛
۱۰- می گویند که شیعه احادیثی را جعل کرده و به ائمه خود نسبت داده است؛ در حالیکه مطالب صحیح، عکس است؛
۱۱- شیعه را از فرقه های اهل بدعت و ضلالت می پندارند؛
۱۲- مجملی از پیامد های بیعت سقیفه و زیان هایی که این رویداد بر دین وارد آورد.
خلاصه مباحث خاتمه کتاب
خاتمه شامل دو فصل و سخن پایانی است:
فصل اول: دیگر دستاویز های مخالفان برای اثبات خلافت مدعیان، با بررسی، نقد و پاسخ به آنها.
فصل دوم: زشتیها و کردارهای ناپسندی که پیروان این خلفا برای خلفای یاد می کنند؛
سخن پایانی: خطاها و جهالت هایی که در قلم و بیان آنها روی داده است؛ اعترافاتی که برخلاف مدّعاهای خود کرده اند، نیّت های پنهانی ای که بروزداده اند و دیگر نکاتی که در این زمینه وجود دارند و در مواضع دیگر کتاب بیان نشده اند.
ختامه مسک
نگارنده، سفر کوتاه خود با این سفر شریف را به این امید با پایان میبرد که نقطه پایانی این سطور، نقطه آغازین خوانندگان در بهره گیری از این کتاب نفیس باشد. نیز امیدواریم دیگرمجلّدات آن، جان و دل علاقه مندان به مباحث امامت را بنوازد؛ چنانکه پیش از این، نسخه های خطی آن مورد توجه اهل نظر بوده است.
امید که خداوند متعال، نویسنده، محققان، ناشر و خوانندگان این کتاب- و نیز نگارنده این سطور- را مشمول دعاهای خیر حضرت بقیه الله- ارواحنا فداه- قرار دهد؛ آمین یا ربّ العالمین
پینوشتها:
۱- به صیغه تثنیه است.
۲- ابن الرضا، ضیاء الابصار، ۲/ ۱۹۱٫
۳- متن کامل این اجازه در مستدرک امل الامل، نوشته محمد تقی فقیه عاملی (به نقل از نسخه خطی کتابخانه آیه الله مرعشی، شماره ۲/ ۵۷۷۷) آمده است.
۴- سه مورد اخیر به نقل از مستدرک امل الامل.
۵- ثقه الاسلام تبریزی، علی بن موسی، مرآه الکتب، ۱/ ۱۲۶٫
۶- همان، ۳/ ۲۲٫
۷- اجازات بحر العلوم/ ۸۶٫
۸- دو کتاب اخیر در تکمله الذریعه (۱/ ۱۹۰ و ۲۹۱) و بقیه آثار در مواضع مختلف الذریعه و مقدمه التحقیق ضیاء العالمین یاد شده است. نشانی نسخه ها نیز از مستدرک امل الامل نقل شده است. مؤلف مرآه الکتب به کتاب ارکان الایمان (در اصول دین به زبان فارسی) اشاره می کند که به مولی ابوالحسن شریف عاملی نسبت داده اند و این نسبت قطعاً باطل است (ثقه الاسلام تبریزی، علی بن موسی، مرآه الکتب ۳/ ۳۹۹).
۹- دیگر ادله را، بنگرید: ج۱، ص۶، متن و حاشیه.
۱۰- شریف عاملی، ضیاء العالمین، ۱/ ۱۴-۸۰٫
۱۱- همان، ۱/ ۸۰-۹۳٫
۱۲- انبیاء/ ۲۷٫
منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی۴، زمستان ۱۳۹۰٫
پاسخ دهید