برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

 

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» خانم‌ها، آقایان سلام. به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. خیلی خوشحالیم که همراه شما هستیم و در کنار شما. ان‌شاءالله که باغ دل‌‌تان آباد باشد و بهترین‌ها نصیب شما. حجت الاسلام کاشانی: محضر حضرتعالی، عزیزان که اینجا در خدمت‌شان هستیم، بینندگان عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم و امیدوارم ان‌شاءالله این ماه رجب ماهی باشد که بین ما و خدا و بین ما و اهل بیت رابطه عمیق‌تری ان‌شاءالله اتفاق بیفتد.

 

حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. پس از اینکه امیر‌المؤمنین (ص) با خوارج درگیر شدند ناآرامی‌های زیادی، دلخوری‌های فراوانی، احساس سرخوردگی جدی‌ای بین مردم کوفه اتفاق افتاد. بین مردم آن رابطه دوستانه و محبت‌آمیز تبدیل به نفرت شد. در یک کوچه‌ای هم کشته از خوارج بود و هم کشته از ایران امیر‌المؤمنین بودند و بین یاران اینها نفرت پراکنی شد، کاری هم نمی‌شد کرد. بالاخره امیر‌المؤمنین (س) افتخار کردند، تفاخر فرمودند به اینکه غیر از من کسی نمی‌توانست اینطور چشم فتنه را کور کند. ما هم به اندازه فرصت‌مان و اقتضای برنامه توضیح دادیم که خوارج صرفاً انسان‌های خوش‌مغز فقط نبودند. حضرت آنها را هم فتنه‌گر، هم دنیاپرست و هم کسانی که دنیاپرستی‌شان را بهانه حکم خدا پنهان کرده بودند معرفی کردند و نمی‌شد هم واقعاً کسی با آنها درگیر شود. حضرت هم خیلی سعی کردند این اتفاق نیفتد ولی وقتی دیدند کار از کار گذشت، بعد فرمودند که غیر از من کسی نمی‌توانست چشم فتنه را کور کند و بعد از من هم دیگر اینها هیچ‌وقت قدرتی پیدا نمی‌کنند که شما بخواهید با آنها بجنگید و با آنها نجنگید. البته به این توصیه هم متأسفانه حتی محبان حضرت عمل نکردند که حالا اگر یک وقتی فرصت به حوادث سال ۴۳، ۳ سال بعد از شهادت امیر‌المؤمنین (ص) اگر یک وقت به یک جایی رسیدیم آنجا عرض می‌کنیم که جنگیدند و مصیبت‌های زیادی اتفاق افتاد. وقتی کوفه به هم ریخت، وقتی لشکر امیر‌المؤمنین مقابل تعدّدی سربازان شام نتوانست مقاومت جدی کند، ماجرای مصر پیچیده شد، مبهم شد. پنجاه و چند روز امیر‌المؤمنین (س) تلاش کرد مردمی را به سمت مصر بفرستد. خودش هم نمی‌توانست برود چون قرار بود خودش به سمت مصر برود عراق به خطر می‌افتاد. در واقع دولت مرکزی آسیب می‌دید. هر چه تلاش کرد مردم دیگر اینجا گردن همدیگر می‌انداختند. این را فقط تیتر آن را عرض می‌کنم. خودش یک موضوعی است. چه می‌شود که ما آدم‌ها خنک می‌شویم، سرد می‌شویم. با یک شوری یک کاری را انجام می‌دهیم بعد به مرور افت می‌کند. این یکی از موضوعات مهم تربیتی و تربیت اجتماعی است و این خودش یک ابعاد مهمی دارد. اینکه مثلاً آن روز اولی که یک جا زلزله می‌آید مردم انقدر تن ماهی و پتو و آب معدنی می‌فرستند که نمی‌دانند آنها را چکار کنند، چند وقت که می‌گذرد، دیگر الآن نمی‌دانیم که آن عزیزانی که دچار سیل بودند، دچار زلزله بودند، الآن خانه دارند، ندارند، وضع‌شان چطور است، معیشت‌شان، کارشان، دامداری‌شان، کشاورزی‌شان. دیگر فراموش می‌شود. باید دوباره یک زلزله جدیدی بیاید. این خاصیت افول و سرد شدن در ما آدم‌ها هست و باید برای این یک فکری بکنیم. یکی از مهمترین نکاتی که هست که ماه رجب از راه می‌رسد این است که دوباره به سرزمین یخ‌زده وجود من دوباره یک نهیبی بزند که ماه رجب است، ماه امیر‌المؤمنین است، ماه تکامل است، ماه رشد است، بلکه دوباره من یک انگیزه‌ای پیدا کنم. حضرت وقتی دیدند مردم کوفه سرد شدند و گردن همدیگر می‌اندازند. حالا تا دیروز جهاد فی سبیل الله بود و شوق، حالا برای چی من بروم، آقای شریعتی برود. آقای شریعتی برای چه من بروم، فلانی برود. فلانی می‌گوید اینهمه هستند فقط زن و بچه من مثلاً گناه کردند که هی ما برویم بجنگیم؟ فقط جهاد مال ماست. یک خورده هم آنها بروند. همه به هم بخواهند بگویند شما، همه بخواهند به بغلی بدهند، کسی نمی‌ماند. یعنی مسئولیت نپذیرفتن. مسئله مسئولیت هم از آن موضوعات خیلی مهم است که ما هیچ وقت ندیدیم ائمه ما (ع) از مسئولیت‌هایشان مرخصی گرفته باشند، انصراف داده باشد. یعنی هر چه فشار روی سرشان از جانب حکومت‌ها شدید می‌شود، ما ندیدیم که اهل بیت انصراف بدهند، استعفا بدهند یا بگویند بایستید تا سرتان به سنگ بخورد، دلم خنک بشود. ما از این کارها ندیدیم. یک خورده که دلسوزی می‌کنیم بعد می‌گوییم حالا سرت به سنگ بخورد ببینم. امروز اصلاً متن کلام امیر‌المؤمنین (ص) به جایی می‌رسد که در اوج سختی و عسرت بعد از پیغمبر اکرم حضرت باز هم برای دلسوزی جامعه برمی‌گردد تن به چیزهایی که نمی‌خواهد می‌دهد. همراه می‌شود. چرا؟ چون نمی‌تواند سقوط را ببیند. می‌گوید شاید بشود جلوی سقوط را گرفت. ما استعفا نداریم در حالی که در آدم‌های عادی مثل من، زود خسته می‌شوند، زود نا‌امید می‌شوند، ولش کن، رها کن. اصلاً به من چه، اصلاً من به اجتماع چکار دارم.

شریعتی: در آن دوره امیر‌المؤمنین همچنان امام است اگرچه به ظاهر خلیفه نیست و این دلسوزی هست.

حجت الاسلام کاشانی: و دلسوزی هست به گونه‌ای که خودش را به زحمت می‌اندازد. یعنی اینکه فقط بنشین کنار و ببیند و هی موعظه کند فقط نیست. وسط گود است. در واقع زیر بار است و در این شرایط حضرت هر کاری کرد مردم به کمک محمد بن ابی‌بکر نرفتند. پنجاه و چند روز. حضرت خیلی غصه خورده است. حالا من جهات دیگر این غارت‌ها را یک روز دیگری عرض می‌کنم که از یک زاویه‌ی دیگری چقدر دارد آسیب امنیتی می‌خورد جامعه. حضرت خیلی غصه می‌خورد تا خبر شهادت محمد می‌رسد. خیلی جانسوز محمد را وقتی گیر آوردند چون دیگر لشکر او از هم پاچیده بود و پارتیزانی دفاع می‌کرد و بعد دیگر مجبور شد مخفی شود و بعد که او را گیر آوردند تشنه بود. در نهایت تشنگی او را دوره کردند و کشتند و بعد هم با یک بی‌ادبی‌ای او را در یک پوستین عفنی از یک بستری قرار دادند و بدنش را هم به آتش کشیدند. خبرش که به امیر‌المؤمنین رسید حضرت خیلی غصه‌دار شد. امیر‌المؤمنین مرد جنگی است. برادرش جعفر شهید شده، عموی او شهید شده، همسرش شهید شده، امیر‌المؤمنین کم شهید ندیده از نزدیکانش. امیر‌المؤمنین در جنگ‌ها عرض کنم که حنظله غسیل الملائکه، زید بن حارث، شهدای بدر، شهدای احد. حضرت کم شهید ندیده است. ولی دیدند که حضرت یک آهی کشید فرمود: «رحم الله محمداً» خدا محمد بن ابی‌بکر، محمدم را رحمت کند. «کَانَ غُلَاماً حَدَثا» جوان بود. بیش از توانش بار برداشته بود. حضرت هم سعی کرده بود مالک را بفرستد که به او کمک کند. در واقع به او یک پست سبک‌تری بدهد که نشد. «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَرَدْتُ أَنْ أُوَلِّیَ الْمِرْقَالَ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَه» دلم می‌خواست هاشم بن عتبه را بفرستم که او را برای صفین نیاز داشتم یا مالک را که برای صفین نیاز داشتم که اگر اینها بودند می‌توانستند سربازان مصر را خلاصه سر خط نگه دارند و مقاومت کنند. به امیر‌المؤمنین گفتند که «لَقَدْ جَزِعْتَ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ جَزَعاً شَدِیداً یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین‏» آقا شما خیلی جزع داری. مثلاً به فارسی انگار ضجه می‌زنی. خیلی ناراحت هستی، بی‌تابی می‌کنی. خیلی دلت سوخته است. فرمود: «وَ مَا یَمْنَعُنِی‏» خدا ان‌شاءالله ما را توفیق بدهد تجربه کنیم محبت امام عصر را ما از نزدیک. حضرت فرمود چرا اینطور نباشد؟ «أَنَّهُ کَانَ لِی رَبِیبا» فرزندخوانده من بود «وَ کَانَ لِبَنِیَّ أَخاً» برادر فرزندان من بود. برادر حسنین من بود «وَ کُنْتُ لَهُ وَالِداً» من پدرش بودم «أَعُدُّهُ وَلَدا» او را مثل پسرم دوست داشتم. در اسلام تقواست که رابطه می‌سازد نه فقط نسب‌ها. خلاصه امیر‌المؤمنین به شدت ناراحت، به گونه‌ای که دوستان حضرت می‌آمدند و به حضرت تسلیت می‌گفتند. گویی که یک پسر امیر‌المؤمنین از بهترین پسران او شهید شده است. حضرت نامه نوشت به ابن عباسی که در بصره بود. امیرالمؤمنین دائم شاکر است ولی بالاخره در اسلام به ماسبت‌های عاطفی هم مخصوصاً این عاطفه‌ای که عاطفه از سر ایمان است، اسلام به اینها توجه دارد. حضرت به ابن عباس نامه نوشتند، توضیح دادند که محمد بن ابی‌بکر شهید شد. «فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً» من نزد خدا پسرم را از دست دادم. «عَامِلًا کَادِحاً» کارگزار جان‌ بر ‌کف پرکار را.  «سَیْفاً قَاطِعاً» شمشیر برّان اسلام را «وَ رُکْناً دَافِعاً» ستونی که مدافع ما بود. رکنی که می‌شد به آن تکیه کرد. یک پشتیبان از دست ما رفت. من تلاش کردم تشویق کنم مردم را بروند بجنگند. حضرت دارد در واقع با نامه به این عباس به بصره او هم خبر می‌دهد که بدانید لشکر لازم است. من تلاش کردم. «أَمَرْتُهُمْ بِغِیَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَهِ» خیلی گفتم به فریادش برسید. باید عده‌ای برود. «دَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَ جَهْراً» با بزرگانشان خصوصی، با بقیه مردم عمومی صحبت کردم. انقدر بهانه و توجیه آوردند تا کار از دست رفت. بعد حضرت فرمود که: «أَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ یَجْعَلَ لِی مِنْهُمْ فَرَجاً عَاجِلًا» از شما می‌خواهم یک فرج و گشایشی و عطا کنند من از دست این مردم راحت شوم. حکومت بدون همراهی مردم فایده‌ای ندارد. بحث امروز ما همین خواهد بود از فرمایشات امیر‌المؤمنین. فرمود: «لَوْ لَا طَمَعِی عِنْدَ لِقَائِی عَدُوِّی فِی الشَّهَادَهِ» اگر امید نداشتم که در جنگ با دشمنان خدا شهید شوم، کشته شوم، دوست داشتم که یک روز هم اینها را نبینم. همین الآن بمیرم. دوست ندارم به مرگ طبیعی بمیرم. وگرنه از خدا می‌خواستم من را از این مردم بگیرد. دوست دارم در راه خدا کشته شوم، شهید شوم، عاقبت امرم شهادت باشد. در واقع انقدر از مردم خسته شده است. بعد با مردم هم صحبت کردند و فرمودند که مصر را فجّار و فسّاق آمدند فتح کردند و محمد تنها شد. من چقدر به شما گفتم که بروید کمک کنید. پنجاه و چند روز به شما اصرار کردم نرفتید تا شد آنچه شد. این اتفاق تا اینجا که افتاد حکومتی که روز اول با اصرار در حدی که حضرت در جایی فرمود: فکر کردم می‌خواهند من را بکشند اینطوری به من حمله می‌کنند. اشتیاق اینکه تو را خدا بیا حاکم شو. برای بیعت. و امیر‌المؤمنین هم از بیعت امتناع می‌کرد. در ذهن بعضی از یاران برجسته امیر‌المؤمنین سؤال بود چرا آن روز امیر‌المؤمنین قبول نمی‌کرد و چرا امیر‌المؤمنین ناکام ماند. چه ضعفی داشت؟ هیچی. شک نداشتند. خطایی داشت؟ ابداً. جهلی داشت که نداند؟ ناتوانی‌ای داشت که نتواند؟ نه. پس چرا نشد؟ سراغ حضرت آمدند. این متنی که دارم خدمت شما عرض می‌کنم یکی از مهمترین تحلیل‌ها تاریخی است که از امیر‌المؤمنین (ص) به ما رسیده است. این که بعد از رسول خدا چه اتفاقاتی در جامعه افتاد ثقیفه، کیفیتش چه بود و چه شکلی رخ داد، در منابع مختلف زیاد آمده است. بعضی از کارگزاران بعد از رسول خدا در صحیح بخاری در تاریخ طبری مفصل صحبت‌هایشان، تحلیل‌هایشان موجود است. امیر‌المؤمنین تا این روز سکوت کرده است. اگر سخن گفته در جمع خصوصی خاص الخاصانی از یارانش سخن گفته است نه برای مردم. مردم تعجب کردند. چرا قبلاً فکر می‌کردیم مثلاً یک جورهای دیگری می‌شود. ما انقدر شوق داشتیم علی به ابیطالب بیاید همه چیز درست می‌شود. چرا همه چیز درست نشد؟ چرا مرد سرد شدند؟ یاران حضرت پیش حضرت آمدند. این متنی که خدمت شما امروز و شاید هفته آینده هم به آن بپردازیم، متنی است که در کتاب الرساله شیخ کلینی آمده است، در مسترشد طبری شیعی آمده، در غارات ثقفی آمده، در الامامه والسیاسه منصور بن ابن قتیبه آمده، در شرح ابن ابی الحدید آمده، در منابع مختلف شیعه و سنی آمده با یک تفاوت‌هایی.

شریعتی: اگر بخواهیم شبیه‌سازی بکنیم مشابه آن چیزی ما امروز تلقی‌مان هست از دوران ظهور که اگر امام زمان بیاید همه چیز درست می‌شود مردم آن زمان هم با آمدن امیر‌المؤمنین همین توقع را داشتند.

حجت الاسلام کاشانی: حالا آنها چون شیعه نبودند فکر نمی‌کردند که امیر‌المؤمنین امام برحق و معصوم و اینها است. می‌گفتند یک فقیه از فقهای اصحاب است. ولی یاران حضرت بله. نزدیکان از یاران حضرت مثل عمرو بن حمق خزاعی اینها توقع داشتند همه چیز درست شود و شاید روز اول هم امتناع حضرت را می‌دیدند تعجب می‌کردند. می‌گفتند آقا مردم دارند التماس می‌کنند، شما انگار ناز می‌کنید. ناز نبود. حضرت یک چیزهایی را می‌دید که آنها نمی‌دیدند. البته می‌دیدند که همینی که هست موفقیت‌های حیرت‌انگیز که باز به آن هم خواهیم پرداخت. هنوز خیلی از دستاوردهای حکومت امیر‌المؤمنین دست‌نیافتنی است. منتها به نسبت توان امیر‌المؤمنین فاصله دارد چون بدنه‌ آن مردمی که باید با حضرت همراه می‌شدند هی مانع می‌شده است. چرا مانع می‌شدند آمدند پیش حضرت. قبل از این بارها شده بود در صفین یکی می‌پرسید آقا ثقیفه چخبر؟ حضرت خطاب می‌کردند که الآن وقت این حرف‌ها نیست. دشمن را فعلاً رها نکنید، حواس‌تان باشد تمرکزتان در جنگ به هم نخورد یا یک روزی عبد‌الرحمن بن ابی لیلا گفت آقا همه راجع به ثقیفه اظهار نظر می‌کنند. شما نظرتان چیست؟ حضرت فرمود جایی که من سخن نمی‌گویم شما هم نپرسید. جایی که حرف می‌زنم با دقت بشنوید. بعد که خلوت‌تر شده بود فرمودند که زمان پیغمبر اکرم یک عهده بسته بودیم و در واقع این چکی به من دادند سررسیدش رسید عمل نشد. یک حقی را من داشتم قرار بود زمانی به من برسد. یک حق حاکمیتی که نرسید در حالی که من از این پیراهنم به او اولی بودم. یعنی این لباس من را چه کسی حق تصرف دارد؟ من دیگر. من می‌خواهم آن را بشویم، می‌خواهم نشویم. بپوشمش آویزانش کنم. این دست من است. حضرت فرمود من در حکومت بیشتر از این لباس حق تصرف داشتم. یعنی در واقع مشخص و مسجّل بود که چه کسی باید حاکم بعد از پیغمبر اکرم باشد. منتها خب نشد. دیگر حالا من هم می‌گذارم برای روز قیامت. بیش از این هم نمی‌توانم با آن فرمان صحبت کنم. اما حالا عموم مردم سؤال دارند. چرا علی بن ابیطالب (ص) نتوانست؟ باز هم عرض کنم به نسبت امیر‌المؤمنین نتوانست. چرا نیروهای نظامی‌اش از هم پاچیده شد؟

شریعتی: چرا مردم به حرف او گوش نمی‌کنند؟

حجت الاسلام کاشانی: چرا مردم با او همراهی نمی‌کنند؟ چرا مردم با معاویه همراهی می‌کنند؟ ولی چرا این طرف کوفیان همراهی نمی‌کنند؟ این ده‌ها بحث دارد. این سؤال در ذهن‌ها فراهم شد. سراغ حضرت آمدند. من امروز متن را از غارات می‌خوانم. حضرت این متن را که نوشتند نامه است. فرمودند این را به محبان و شیعیان من بدهید. شیعیان من آن زمان یعنی همان محبان و طرفداران. وسیع‌تر از آن هستند که معتقد به امامت الهی حضرت هم باشند.  در نسخه‌ی رسائل شیخ کلینی آمده که فرمود این را هر هفته قبل از نماز جمعه برای مردم بخوانید. یعنی یک سخنرانی عمومی است. متنی است که یک نفر این متن نامه را برود پیش از خطبه به جای سخنرانی از روی آن بخواند. و وقتی برای عموم مردم است پس حضرت خیلی ملاحظات مسائل اختلاف اینها را هم در آن دارد. یعنی یک متن بی‌تقیه، متن راحت با زبان آزاد نیست ولی با این حال خیلی مهم است. اینطوری است که آمدند محضر امیر‌المؤمنین نوشته‌اند عمرو بن حمق از سرداران برجسته و شهدای بعدی اسلام، حجر بن عدی، حبه عرنی، اینها از شیعیان برجسته امیر‌المؤمنین هستند. حارث همدانی و افراد دیگری که به تفاوت نسخه‌ها افراد مختلفی اسم برده شده محضر حضرت آمدند. «بَعْدَ مَا افْتُتِحَتْ مِصْرُ وَ هُوَ مَغْمُوم‏» وقتی که مصر فتح شده بود، شکست خورده بود، در واقع اشغال شده بود و حضرت به شدت ناراحت بود. حزین بود. عرض کردند: «بَیِّنْ لَنَا مَا قَوْلُکَ» برای ما بگو نظرت راجع به کارگزاران بعد از پیغمبر اکرم چیه. حالا تو این شرایط حساس می‌شد حضرت بفرماید الآن وقت این حرف‌ها نیست. اول هم این را فرمود. یعنی وقت این حرف‌ها نیست یعنی من نمی‌توانم با وضوح صحبت کنم.

شریعتی: بعد چرا اساساً این سؤال را پرسیدند این خودش هم نکته مهمی است.

حجت الاسلام کاشانی: الآن عرض می‌کنم. دقیقاً اصلاً مسئله مهمی است. حضرت فرمود: «وَ هَلْ فَرَغْتُمْ لِهَذَا» همه کارهایتان تمام شده به این رسیدید؟ «وَ هَذِهِ مِصْرُ قَدِ افْتُتِحَتْ» این مصر است که اشغال شد «وَ شِیعَتِی بِهَا قَدْ قُتِلَتْ؟» شیعیان را هم آنجا کشتند که در متن دیگری محمدم را کشتند. اما بعد حرضت فرمود: «أَنَا مُخْرِجٌ إِلَیْکُمْ کِتَاباً أُخْبِرُکُمْ فِیهِ» ولی من یک متنی می‌نویسم آن را بدهید دوستان ما بخوانند و در جای دیگری فرمود که هر هفته در نماز جمعه آن را بخوانید. یعنی من توضیح بدهم. چرا حضرت اصلاً دارد این بحث را مطرح می‌کند؟ این از آن مسائلی است که آقای شریعتی ما ۴۰ سال است که انقلاب کردیم ولی انقلاب هنوز نکردیم. ما سال‌ها غدیر جشن می‌گیریم ولی هنوز غدیری نشدیم. چون فقط اینکه خیال کنیم یک شاه پهلوی برود و یک فقیه عادل عارف برجسته بی‌نظیری جای و بگیرد، فقط رأس ساختار تغییر کند مثلاً این اسلامی نمی‌کند مسئله را تمامه. و نکته‌ی خطرش اینجاست که ما این حس طاغوت‌زدگی و این که مولویت مولایی که خدا قرار داده همه جا سریان و جریان ندارد حسش هم نکنیم. یعنی اینکه مثلاً فرض بفرمایید که استقلال مرزهایمان را حفظ کنیم، استقلال سیاسی داشته باشیم ولی استقلال اقتصادی نداشته باشیم. یعنی دیگران اولویت بگذارند و در مسایل اقتصادی به جامعه اسلامی امر و نهی کنند. در مسائل فرهنگی، در آموزش، در نظام ارزشیابی، در نظام شیوه‌ی آموزش، شیوه‌ی پرورش، شیوه‌ی کارهای تربیتی، فعالیت‌ها. و من منظورم یک ۲۰۳۰ نیست. ۲۰۳۰ های متعدد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، حتی قضایی، امر و نهی‌های… خیلی از آنها هم انقدر فشار بین‌المللی روی آن شدید است مثل بعضی از اموری که در حقوق بشر هست که به شما فشار هم می‌آورد رسماً مولاست و ما هم احساس نکنیم که وقتی داریم به سمت غدیر حرکت می‌کنیم که همانطور که دنبال استقلال سیاسی هستیم در همه جا استقلال داشته باشیم اولاً، ثانیاً برویم ببینیم دین چه می‌فرماید. نظام تعلیم و تربیت در اسلام چیست. روش تربیت دانش‌آموز یا فرزند، نظام خانواده در اسلام چیه. در اسلام بازنشستگی داریم یا از کارافتادگی داریم. همه‌ی امور ما را این در بر گرفته است. اما خیلی فاصله داریم تا بخواهیم الگوهای اسلامی را بیاوریم ببینیم. امروز خود ما هم مثلاً فرض بفرمایید نظام بودجه‌ریزی ما. بیشا ز پانصد هزار میلیارد تومان تقریباً بودجه‌ی عمومی کشور هست. این را روی چه حساب تقسیم می‌کنیم؟ اولویت‌های ما چیه؟ این الگوی دینی است، از قرآن گرفتیم، از امیر‌المؤمنین گرفتیم یا به جاهای دیگر. یعنی آیا نظام بودجه‌ریزی ما، الآن ایامی است که بودجه مصوب می‌شود. قانون بودجه برای یک سال. این از کجا آمده است؟ بنده نمی‌خواهم به کسی برچسب بزنم. اگر حساس باشیم می‌گوییم باید برگردیم ببینیم نظام توزیع ثروت، نظام اولویت‌بندی ثروت‌های عمومی، ثروت‌های عمومی کجاها به چه شکل ختم شوند، اسلام نظرش چیه. اگر اسلام دینی است که برای حکومت نظر دارد باید راجع به این موضوعی که انقدر اهمیت داره حرف داشته باشد. و ما از کجا گرفتیم. برنامه توسعه پنج ساله مثلاً داریم. این توسعه پنج ساله یک سری اولویت‌هاست. این اولویت‌ها را از کجا آوردیم. کی تشخیص داده است. خوددرمانی کردیم، کپی کردیم یا نه، رفتیم از دین گرفتیم. این مقدمه‌ای است که من می‌خواهم به بحث حضرت بپردازم. نظام تعلیم و تربیت ما نظام آمریکایی است یک جایی می‌خواهند تبلیغ کنند می‌گویند فنلاندی است که کپی‌های خوبی هم نیست. نظام محفوظات محور. چرا ما انقدر بیکار داریم؟ برای اینکه به اندازه بیش از نیاز در رشته‌هایی فارغ التحصیل داریم که اتفاقاً برای آن رشته که فارغ التحصیل هم می‌شود طرف آمادگی خدمت در آن رشته را هم ندارد. مدرک، کاغذش را دارد. شما وقتی به اندازه‌ی نیازت بوم‌محور با توجه به اقلیمت و شرایطت آدم تربیت نکنی، مجبور هستی به جای اینکه به شایسته‌سالاری بپردازی به مدرک بپردازی، به کاغذ. چرا؟ چون او کار بلد نیست شما می‌خواهی چکار کنی؟ اصلاً ما براورد نداریم که چقدر… می‌خواهم عرض کنم چرا رهبر معظم انقلاب فرمودند گام دوم؟ ما هزاران گام فاصله داریم تا اسلامی شدن. اسلامی شدن یعنی مولا پیغمبر باشد و امیر‌المؤمنین. حاکمیت اسلام باشد. خب حاکمیت اسلام در موضوعات متعددی که عرصه‌های سیاسی فرهنگی اجتماعی هست یک نظام وقتی می‌گوییم شاید بشود گفت سه بخش دارد. حالا من این را روی متن امیر‌المؤمنین بیاورم. یک ساختاری هست. مثلاً چگونگی چینش قوا، اعمال حکومت کردن. از ساختارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بگیرید، قوه‌ی قضاییه‌اش چه شکلی باشد، رأس آن چطور باشد. آدم‌هایی که عموم جامعه هستند و کارگزاران. بالاخره این مردم در حکومت اثر دارند، جایشان باید معلوم شود، نقش‌شان مشخص باشد و رویه‌ها، سنت‌ها. سنت فلان کس، سیره‌ی فلان دو نفر، آن رویه‌هایی است که ایجاد می‌شود. رویه‌ها مثل اینکه ما مثلاً بودجه‌ی عمومی یا اموال عمومی را به مردم تقسیم کنیم، اینها را ببریم در عمران خرج کنیم. اینها رویه‌ها می‌شود. رویه‌ها، ساختارها، مردم. حالا اگر زمان بعد از پیغمبر اکرم رأس بعد از پیغمبر اکرم امیر‌المؤمنین نباشد یک فرد دیگری باشد، این فقط مشکل است یا نه وقتی ساختارها و رویه‌ها هم به هم می‌خورد. اگر ساختارها و رویه‌ها به هم بخورد، آن وقت دیگر اداره حکومت خیلی برای کسی که نخواهد به آن رویه‌ها تن بدهد مثل امیر‌المؤمنین و بخواهد اصلاح کند کار را پیچیده می‌کند.

شریعتی: خیلی سخت می‌شود.

حجت الاسلام کاشانی: سراغ حضرت می‌آیند که چطور قبل از شما فتوحات داشتیم؟ پول در جامعه اسلامی می‌آمد. چرا الآن شما فتوحات ندارید؟ یعنی ما وقتی بگوییم ملاک این است که هر چه پول بیشتر بیاید. یک زمانی در سابقه شاهنشاهی ما هم بوده که بعضی از شاهان ما پول کم می‌آوردند می‌رفتند یک کشور همسایه مثلاً طلا و جواهرش را برمی‌داشتند می‌آورند. بله، اگر مردم به جیب‌شان شاید نگاه می‌کردند پر پول بود. از کجا؟ به چه دلیل؟ برای چی خون ریخته شود؟ ثروت دیگران برای چی غارت شود؟ یعنی اگر ملاک این باشد که فعلاً پولداریم خب پولدار شدیم. ثروت ملی آمده اما به چه قیمتی. بقیه هم همینطور. سراغ حضرت می‌آیند حضرت نامه‌ای می‌نویسد. در آن نامه اول حمد و ثنای خداست و بعد یادآوری اینکه خداوند پیغمبر بر جامعه اسلامی فرستاد. بشیر و نذیر فرستاد. در روزگاری که مردم نه غذای درستی داشتند، نه دل خوشی داشتند، نه امنیتی داشتند، که حضرت مفصل یک صفحه، یک صفحه و نیم به این موضوع می‌پردازند خب بعد از اینکه خداوند پیغمبرش را آورد با همه وجودش برای هدایت مردم تلاش کرد بعد امیر‌المؤمنین به مردم فرمود که وقتی مدت عمر حضرت به پایان رسید «تَوَفَّاهُ اللَّهُ إِلَیْهِ سَعِیداً حَمِیدا» پیغمبر با یک کارنامه درخشان، ستودنی، به سوی حضرت حق شتافت. «فَیَا لَهَا مِنْ مُصِیبَهٍ خَصَّتِ الْأَقْرَبِینَ وَ عَمَّتْ جَمِیعَ الْمُسْلِمِین‏» و چه مصیبت سنگینی که امیر‌المؤمنین تا آخر عمر شریفش محاسنش را دیگر خضاب نکرد. من عزادار هستم. و مصیبتی که تمام نشد چون جای خالی پیغمبر اکرم را باید وصی پر می‌کرد که کمترین آسیب به جامعه بخورد. مسیر، رویه، ساختار، دست نخورد. به عنوان نمونه پیغمبر اکرم در آن سریه‌هایی که امیر‌المؤمنین حضور نداشت، هر جا امیر‌المؤمنین حضور داشت فرمانده کل قوا بود، امیر لشکر بود. هر جا امیر‌المؤمنین حضور نداشت جنگ‌ها کوچک‌تر بود یا گردان‌هایی بودند که وقتی به هم می‌رسیدند امیر‌المؤمنین در یمن مثلاً فرمانده می‌شد، آدم‌هایی را فرمانده قرار می‌داد. گاهی یک نفر را فرمانده قرار می‌داد، جنگ بعد او می‌شد سرباز عادی، یکی دیگر می‌شد فرمانده‌‌ی او. یعنی جنگ مردمی بود. ساختار نظامی و ارتش پیغمبر اکرم کاملاً مردمی بود و آن کسانی که فرمانده‌ی گردان‌های بودند ممکن بود جایشان عوض شود. اینطور نبود که همه به خاطر شایستگی‌های همه‌جانبه فرمانده شوند. در حنین مثلاً بعد از فتح مکه بود، فرمانده لشکر مکه ابوسفیان شد. این خودش اقتدار اسلام بود که فرمانده و رئیس همه دشمنان اسلام حالا سرباز شده است. شده فرمانده همان قریشیان مکه‌ای که تازه مسلمان هستند اما در همه جنگ‌ها این مناصب حفظ نمی‌شد. در سپاه اسامه که برای جنگ با مدعیان نبوت و مرتدین و کسانی بود که سرزمین اسلامی را غارت می‌کردند، پیغمبر اکرم یک جوان ۱۷ ساله را فرمانده کرد، تمام آن فرمانده‌های قبلی بجز امیر‌المؤمنین همه را زیر نظر او برد. یعنی اینکه دائماً اینها را تغییر می‌داد چون نمی‌خواست بعضی از اینها در جایگاه‌شان ثابت شوند چون شایستگی همه‌جانبه ندارند ممکن است که سوء استفاده کنند. «فَلَمَّا مَضَى لِسَبِیلِهِ ص‏» وقتی پیغمبر از دنیا رفتند «تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ بَعْدَهُ» مسلمین دچار اختلاف شدند در اینکه چکار کنیم. «فَوَ اللَّهِ مَا کَانَ یُلْقَى فِی رُوعِی وَ لَا یَخْطُرُ عَلَى بَالِی» حضرت با ادبیات عرفی مردم صحبت می‌کنند. فرمود به ذهنم خطور نمی‌کرد، فکر نمی‌کردم اینها بعد از آن همه میثاق، بعد از آن همه تعهد و بیعت و غدیر و آن اتفاقات، از من عدول کنند. یعنی تعجب‌آور است. حضرت با ادبیات عرفی صحبت می‌کند. بعد فرمودند که اگر کسی می‌آمد نگاه می‌کرد با آن همه توصیه پیغمبر، فکر نمی‌کرد که اهل بیت را از حکومت بردارند. نگذارند اوصیاء به حکومت برسند. مسئله هم حکومت نیست. مسئله این است که آن نظام اسلامی‌ای که رسول خدا آورده، مردمی که از جاهلیت، بعضی از آنها یک سال است. فتح مکه دو سال پایانی عمر پیغمبر اکرم است. عمده اسلام آوردن فوج فوج، افواجا مال همان دوران است. خیلی تجربه‌ی اسلام و حکومت اسلامی پیغمبر را مردم ندارند.

شریعتی: دینداران نوپا.

حجت الاسلام کاشانی: نوپا هستند، حدیث العهد هستند. تازه مسلمان هستند. هنوز غرق هستند در آداب و رسوم و رویه‌های جاهلیت. طول می‌‌کشد تا اینها را تغییر بدهد لذا ذائقه‌‌شان را عضو کند. حضرت فرمودند اینکه اهل بیت را کنار بگذارند یا من را کنار بگذارند که این بار سنگینی که اگر کسی عقلش برسد خدا رحمت کند یک صوتی از شهید رجایی شنیدم. خدا کند همه ما و مسئولان ما دقت کنند. ایشان فرمود که خداوند در جهنم یک جایی قرار داده که شدت فشار و عذاب ۳۶ میلیون برابر یک آدم عادی است و آن جایگاه من است چون من رئیس‌جمهور ۳۶ میلیون نفر هستم. جمعیت آن زمان. یعنی مسئول امروز ۸۰ میلیون نفر. جایگاهی که من دارم از تبلیغ دین می‌گویم همینطور. شما که به عنوان یک کسی که برای دین برنامه‌سازی می‌کنی همینطور، مسئولین هم همینطور. به به به این فهم و شعور. ۳۶ میلیون برابر دیگران من را عذاب می‌کنند. من باید خودم را برای این حجم از عذاب آماده کنم یعنی تا می‌توانم خطا نکنم. من آدم عادی نیستم سهو کنم. شما نگاه کنید اینهایی که بودجه را دارند امضا می‌کنند همینطور است. یعنی جیب ۸۰ میلیون نفر. بسته به جمعیت کشور، ۹۰ میلیون نفر. حضرت فرمود یعنی اگر واقعاً اینها به معنای حقیقی کلمه عقلشان روشن بود نباید زیر چنین باری می‌رفتند. حضرت فرمود: علی بن ابیطالب در یک جامعه‌ای باشد دیگری چنین باز سنگینی را… دیدید امیر‌المؤمنین (ص) به محمد بن ابی بکر در نامه‌شان نوشتند می‌خواهم یک بار سبک‌تری به تو بدهم. و او باید خوشحال باشد. می‌گوید من باید حساب پس بدهم انگار می‌خواهند روی دوش من ۱۰۰ هزار کیلو جرم بگذارند. احتمال اینکه من له شوم، پای من پیچ بخورد، با صورت زمین بخورم و همین وزنه‌ها روی سر من آوار شود خیلی زیاد است.

شریعتی: تازه کنار بروی باید یک نفس راحت هم بکشی.

حجت الاسلام کاشانی: باید از خدایت هم باشد. بعد حالا امیر‌المؤمنینی که هست که خودش حضرت وقتی که مردم آمده بودند، التماس می‌کردند تو را خدا بگذار ما حاکم شویم، با تعابیر مختلفی که حالا من نمی‌خواهم روی کلمات آن الآن جزم کنم که نکات فنی‌ای دارد، با این تعبیری که من زیر بار بروم مشورت بدهم بهتر است تا مسئول شوم. چون اگر من بیایم مسئول شوم ساختار و رویه را تغییر می‌دهم. آن وقت می‌توانید بپذیرید هر کسی را که من می‌گویم کارگزار باشد؟ بعضی از کارگزاران را حذف کنند، بعضی از آداب و رسوم و سنت‌ها و رویه‌ها و قوانین و کنوانسیون‌ها و اینها را جا‌به‌جا کنند. می‌پذیرید؟ اگر نپذیرید وضع بدتر می‌شود. آن روز آنقدر از ظلم خسته شده بودند فریاد می‌زدند که بیا. و حضرت هم می‌فرمود من بیایم گوش نمی‌دهید. کار خراب می‌شود و من هم که ظالم نیستم که بیایم به همان ساختار و رویه‌ی شما هضم شوم. اصلاً برای چی بیایم؟ من بیایم آن ظلم‌ها را نمی‌خواهم. خود حضرت فرمود: «لَأَنْ أَبِیتَ عَلَى حَسَکِ السَّعْدَان مُسَهَّدا‏» اگر صبح تا شب، شب تا صبح، برهنه کنند بدن من را، روی خار مغیلان بکشند، برای من آسان‌تر است که بخواهم ظلم کنم. من نمی‌توانم ظلم کنم. فکر نکنید من را حذف می‌کنید در ساختار من کوتاه می‌آیم. دیگر می‌گویم آقا اینها کنوانسیون‌های بین‌المللی است، دیگر اینها ساختار است. یکی از زشت‌ترین سخنانی که در چند سال اخیر آقای شریعتی من شنیدم و حالم از خودم به هم خورده، این است که گاهی برخی دروغ می‌گویند و بعد از طرف آنها گویندگانی می‌گویند اینها مصرف داخلی دارد یا مصرف خارجی دارد. مصرف داخلی دارد یا خارجی دارد اینجا یعنی چه؟ یک دروغی دارد می‌گوید در برابر یک کسی. امیر‌المؤمنین اینطوری نیست. مصرف داخلی دارد یعنی چه؟ یعنی ما دروغ بگوییم سر مردم‌مان را کلاه بگذاریم یا دروغ بگوییم با دنیا یک جور دیگر بخواهیم رفتار کنیم. امیر‌المؤمنین اینطوری نیست. دروغ نمی‌گویم. ظلم نمی‌کنم. ظلم نکنم شما دل‌تان بخواهد آن ساختارهای قبلی و رویه‌های قبلی باشد آن وقت آسیب می‌خوریم. من هم نمی‌توانم معاویه شوم.

شریعتی: آنجایی که مالک به حضرت عرض می‌کند که یک خورده از سهم ما به این سردارانت بده، بگذار اینها ساکت شوند. حضرت زیر بار نمی‌رود این کار را نمی‌کند.

حجت الاسلام کاشانی: بله. من در آن رویه‌های هضم نمی‌شوم. بله. سر جاش اگر تحلیل شود امیر‌المؤمنین عدالتی که ایفا کرد، در جامعه مستقر کرد، به نسبت توان خودش و توقع خودش خیلی پایین‌تر بود. به نسبت ما و دیگران بله، حیرت‌انگیز است. ولی افق خود حضرت خیلی بالا بود. امیر‌المؤمنین اگر مردم همراهی می‌کردند باید عدالت مهدوی را آنجا اجرا می‌کرد. همراهی نمی‌کردند.

شریعتی: می‌توانم بگویم که عظمت امیر‌المؤمنین به گونه‌ای بود که جامعه آن زمان ظرفیت این عظمت را نداشت؟

حجت الاسلام کاشانی: اینطور نبود که حرف حضرت را نفهمند. بله، به یک معنا درست است ولی اینکه نفهمند نبود. تعلقات و میل و شهوات. دل نمی‌دادند. می‌دیدند ضرر می‌کنند. در کربلاوقتی سید‌الشهداء فرمود که چرا هر چه می‌گویم نمی‌فهمید، گفتند آخه حقوق‌مان را قطع می‌کنند. ما اگر تو را تأیید کنیم، ماهانه و سالانه ما را قطع می‌کنند. مجبوریم نفهمیم. یعنی همه یک جورهایی گیر بودند نه اینکه بگویند آقا علی بن ابیطالب یک جوری حرف می‌زند ما نمی‌دانیم به چه زبانی است. نه، اینطور نبود. بله، حضرت خودش ناشناخته است، موجود ملکوتی است اما وقتی سخن می‌گفت با گوشت و پوست می‌فهمیدند. منطقش را متوجه می‌شدند. اما اقرار به آن منطق سخت بود. حضرت شروع کردند برای نقد این جریان یک جمله فقط من بگویم که بحث معلوم شود کجاست. حضرت فرمود من خیلی تلاش کردم، صبر کردم. می‌دانید که امیر‌المؤمنین در ماجرای ثقیفه هیچ واکنشی اول نشان نداد. مردم باید در صحنه بیایند. مشغول به تجهیز رسول خداست. باید جمع کردن قرآن که خیلی مهم است، هزار سال گذشته هنوز لازم است، بعد حضرت فرمود که هیچ چیزی من را هراسان نکرد تا اینکه دیدم مردم یک نفری را حاکم قرار دادند. چرا باید امیر‌المؤمنین از اینکه یک نفر حاکم شده بترسد؟ حضرت از چی ترسیده است؟ می‌دانید که در تاریخ شجاع‌تر از امیر‌المؤمنین کسی را نمی‌شناسیم. در جنگ‌ها با یک لا پیراهن بود. امیر‌المؤمنین از کشته شدن نمی‌ترسد. از اینکه خودش فقیر شود نمی‌ترسد. نانی را از دهان پسرش و دخترش می‌گیرد با همسرش می‌دهند به فرد مسکین و یتیم و اسیر. چهار درهم دارد صبح و شام و سرّ و علن می‌دهد و دست خالی برمی‌گردد خانه. خانواده‌اش هم همراه او هستند. امیر‌المؤمنین از چی ترسیده است؟ ترس حضرت اینجا شخصی نیست. حضرت می‌بینند شخصی آمد که برای اینکه بخواهد، اگر بخواهد به سیره و سنت و رویه‌ی پیغمبر عمل کند علمش را ندارد. اگر بخواهد شیوه‌ی رسول خدا را عمل کند، توانش را ندارد. علم اول باید آدم بداند، بعد بتواند، بعد شجاعتش را داشته باشد. باید زهدش را داشته باشد. اگر الآن به شما بگویم که آقای شریعتی شما ۱۰۰ هزار میلیارد تومان را هر طوری می‌خواهید شما بیایید مدیریت کنید. این خیلی شجاعت می‌خواهد که پای آدم نلغزد. حالا حضرت از چی خیلی نگران است؟ از اینکه این فردی که نمی‌تواند، به فرض که خیلی هم نیت خالصی حتی داشته باشد. برای اینکه بتواند مستقر شود مجبور است ساختار و رویه قبل از خودش را دستکاری کند. ساختار و رویه زمان پیغمبر باید دستکاری شود. یعنی سیره و سنت پیغمبر آسیب ببیند. وقتی هم بخواهند دستکاری کنند که نمی‌گویند روش پیغمبر درست است ولی ما دوست داریم یک کار دیگری بکنیم. مجبور است چکار کند؟ مجبور است این کاری که دارد صورت می‌گیرد را درست نشان بدهد. این بشود حق، این بشود معیار. خب یکیش این است که چه کسانی را باید سر کار بیاوریم؟ شایستگان را، سابقان در جنگ و جهاد را، عالمان را، اگر اینطوری هست که امیر‌المؤمنین هست. سابقه، قرابت، شجاعت، ایمان، فداکاری، پاکدامنی. مثلش نیست. آن را که نمی‌توانیم بیاوریم. پس باید چکار کنیم؟ باید ساختارهایی که مردم تازه مسلمان هنوز به آن از جاهلیت علقه دارند، آنها را پر‌رنگ کنیم، به آنها بهاء بدهیم برای اینکه بتوانیم با یک منطق دیگری جامعه را اداره کنیم. یعنی حضرت می‌بینند که عملاً یک تغییر نرمی به سمت جاهلیت دارد اتفاق می‌افتد که حالا ان‌شاءالله به این هفته بعد می‌پردازیم.

شریعتی: ان‌شاءالله.

تلاوت صفحه ۸۳ قرآن کریم آیات ۲۷ تا ۳۳ سوره مبارکه نساء.

صفحه ۸۳ قرآن کریم

اشاره قرآنی: بسم الله الرحمن الرحیم. در قبل از قرآن کریم عرض کردیم که یکی از خطرات این است که ما به سمت این برویم که خوددرمانی کنیم، خودمان تصمیم بگیریم به جای اینکه برگردیم ببینیم دین چه فرموده است. در بعضی از آیاتی که خوانده شد «وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِی» حضرت حق می‌فرماید که ما برای هر کدام از شما طبق قوانینی وراثی قرار دادیم. میراث‌خوارانی. و اقربینی که هر چه نزدیک‌ترند. یکی از مشکلاتی که گاهی در خانواده‌ها رخ می‌دهد این است که یک خوددرمانی‌ای اتفاق می‌افتد. من می‌توانم در زمان حیاتم بخشی از اموالم را ببخشیم، هدیه کنم، هر کاری می‌خواهم بکنم. وقف کنم. یا اینکه ثلث از مالم را بعد از خودم وصیت کنم که چقدر اوصیاء بعد از من به آن عمل کنند هم حرف است. اما گاهی پیش می‌آید که وصیت برای کل مال بعد از خودشان می‌کنند. مثلاً دختر و پسر یکسان، به این انقدر بدهید به او انقدر و اختلافات زیادی پیش می‌آید. گاهی می‌آیند با آدم مشورت کنند یا درد دل کنند، بین خانواده‌ها درگیری‌ها جدی شده است. به جای اینکه صله رحم کنند بین نزدیکان اختلاف شده است. ما تن ندادیم. خدا کند ان‌شاءالله برسیم به آن زمانی که بدانیم در آن جایی که حکم الهی داریم حکم الهی غیر از اینکه امر الهی است مصلحت ماست و برای زندگی خوب و به کامروایی و به بهروزی است.

شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.