بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ ‏عَلَى نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ مِنَ الآنَ إلَی‌ یَوْمِ الدّینِ‏».

تفاوت معنای مولی در کلام شیعه و اهل سنّت

عرض کردیم در مسئله‌ی حاکمیّت آن کسی که خدا را می‌شناسد، ادیان آسمانی را قبول دارد، اسلام را قبول دارد، هیچ شبهه‌ای در این نیست که پیامبر را مردم انتخاب نمی‌کنند، هیچ مذهب باطلی هم این را قائل نیست. نمی‌گوید که پیامبر را با رأی مردم انتخاب می‌کنند. همه‌ی کسانی که اسلام را قبول دارند، این را هم قبول دارند که اگر پیامبر اکرم برای خود جانشین تعیین کرده بود، هیچ مخالفت با او جایز نبود و آن جانشین بود. منتها یک عدّه از این اهل سنّت، همان حرف ملعون نامبرده را می‌زنند که می‌گویند: پیغمبر اکرم در غدیر فرمود، غدیری بود، درست است، ولکن این مولی به معنای دوست است. پیغمبر اکرم در آن گرما، مردمی را که رفته بودند، برگردانده است، مردمی را که نیامده بودند، حضرت منتظر ماندند تا به همه اعلام بکنند هر که من دوست او هستم، علی هم دوست او است. این‌ها این‌طور می‌گویند؛

معنای کلام پیامبر از کلمه‌ی مولی

در حالی که در آن خطبه‌ی حضرت، قبل از این «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»[۱] حضرت یک سؤال فرمودند. فرمودند: «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِکُمْ مِنْکُمْ بِأَنْفُسِکُمْ»[۲] آیا خواست من بر خواست همه‌ی شما مقدّم نیست؟ این معنای فرمانروایی است. اگر فرمانروا چیزی گفت، دیگر دیگران حق ندارند. «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ»[۳] بعد از این‌که این اقرار را از مردم گرفت، بعد فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ» یقیناً این مولی هر معنایی داشته باشد، این‌جا به معنای فرمانروا است، این‌جا به معنای حاکم است، هیچ شبهه ندارد، این‌جا قرینه‌ی قطعی دارد ولی خوب حالا یک عدّه از این‌ها این‌طور می‌گویند.

رد حدیث غدیر در میان بعضی از اهل سنّت

یک عدّه از آن‌ها هم که می‌گویند: اصلاً دروغ است. غدیر دروغ بزرگی است که شیعه‌ها درست کردند. چرا؟ برای این‌که اگر بپذیرند پیغمبر اکرم این کار را کرده است، خوب یکی از آیات قرآن همین آیه است «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ» وقتی خدا و رسول چیزی را بیان فرمودند و تعیین فرمودند، دیگر کسی حقّ انتخاب ندارد و آیات دیگر. «وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ»[۴] می‌دانند که این آیات در قرآن وجود دارد، لذا نمی‌گویند: پیغمبر علی را نصب کرد ولی ما قبول نداریم، می‌گویند: نه، نصب نکرد.

پلیدترین چیز در قرآن

تلاش برای جدا کردن حالا امام هشتم (علیه السّلام) مقابل همین‌ها است و الّا آن کسانی که کافر هستند و اصل آن را قبول ندارند یا اسلامی را قبول دارند که برای داخل مسجد مفید باشد. یعنی همان شیطنتی که سرمداران کفر در کشورهای مسیحی کردند، این‌ها می‌خواهند در همین ایران هم بکنند. می‌گویند: سیاست و احکام جزایی اسلام برای زمان پیامبر بود، حالا باید ما از تمدّن غرب… -خدا شما را لعنت بکند، عذاب شما را زیاد بکند- پیروی بکنیم. صریحاً این را در سخنرانی خود می‌گفت. مثل این‌که اسلام هیچ تمدّنی ندارد، باید از آن کثیف‌تر از سگ‌ها… چون می‌دانید سگ بر آن‌ها شرف دارد، برای این‌که سگ تکلیفی ندارد، آن‌ها تکلیف دارند و مخالفت می‌کنند و قرآن آن‌ها را از هر چیزی پلیدتر شمرده است. شاید یک روز این آیه را این‌جا خواندم که «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ فی‏ نارِ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّهِ»[۵] «شَرُّ الْبَرِیَّهِ» یعنی چه؟ یعنی این‌ها از فضولات سگ هم بدتر هستند. سگ که هیچ چیزی ولی می‌می گوید: ما باید از تمدّن آن‌ها پیروی بکنیم، باید تمدّن را از غرب بگیریم.

خیانت طلبه‌ی درس‌نخوان

خوب وقتی آدم هیچ چیزی نداشته باشد و یکی از خیانت‌های طلبه‌ی درس نخوان همین می‌شود. وقتی طلبه درس نخواند، نتیجه‌ی آن این می‌شود که از اسلام خبر ندارد، آن وقت فکر می‌کند که تمدّن غرب خیلی تحفه‌ای است، باید آدم از تمدّن غرب پیروی بکند. این است که یک روز عرض کردم، اگر طلبه خوب باشد، بالاتر از طلبه فقط معصومین (علیهم السّلام) هستند و اگر بد باشد از همه بدتر است. دیگر می‌افتد، جزء آن پایین‌ترین‌ها. به خاطر این‌که به امام زمان خود (علیه السّلام) به اسلام، به رسول اکرم، به امیر المؤمنین خیانت می‌کند.

بیان شدن همه چیز در قرآن

 بالاخره حضرت فرمودند که قرآن می‌فرماید: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ»[۶] ما در کتاب، در این قرآن چیزی را کم نگذاشتیم، یعنی همه چیز را گفتیم. بله همه چیز را گفتند منتها معنای آن این نیست که ما می‌فهمیم. همه چیز در قرآن وجود دارد. امّا این همه چیز را آن کسی می‌فهمد که قرآن بر او نازل شده است و الّا همان‌طور که خود آن‌ها فرمودند ما فقط ظاهر آن را می‌فهمیم.

ظاهر و باطن قرآن

قرآن یک ظاهر دارد، یک باطن دارد و باطن آن هم باطن دارد و همین‌طور تا ۷۰ بطن ولی آن بطن‌ها را خیلی کم کسی است که متوجّه بشود تازه اگر غیر از معصوم بفهمد، هم برای خود او مفید است، به هر کسی بگوید، او حق ندارد بگوید قرآن این را می‌گوید. اگر هم بگوید، می‌شود تفسیر به رأی و غلط و فردای قیامت مأخوذ است. آن چیزی که حجّت داریم اخذ بکنیم، همین ظواهر قرآن است. بعد فرمود: «وَ أَنْزَلَ فِی حَجَّهِ الْوَدَاعِ وَ هِیَ آخِرُ عُمُرِهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»[۷] می‌گوید: در آخر عمر رسول اکرم خدای متعال این آیه را نازل فرمود، آن وقت مسئله‌ی امامت جزء دین نیست.

ضرورت وجود وصی برای هر پیامبری

 آیه‌ی قبلی می‌فرماید: ما هیچ چیزی را کم نگذاشتیم، این آیه می‌فرماید: ما دین را کامل کردیم. حضرت می‌فرمایند: «وَ أَمْرُ الْإِمَامَهِ مِنْ تَمَامِ الدِّینِ» امامت از متمّم‌های دین است. یعنی دینی که معلوم نباشد بعد از پیغمبر خود چه می‌شود. در بعضی از روایات ما دارد که همه‌ی انبیاء، اوصیا داشتند؛ اصلاً هیچ پیامبری نبود، مگر این‌که وصی داشت ولی این‌ها می‌گویند: این‌ یک دانه پیامبر وصی ندارد. با این‌که شاید در فرمایشات خود رسول اکرم باشد که هیچ پیغمبری نبود، جز این‌که وصی داشت. «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۸] را خود آن‌ها هم نقل کردند.

تعیین امیر المؤمنین توسّط پیامبر به عنوان خلیفه

بالاخره «وَ لَمْ یَمْضِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حَتَّى بَیَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِینِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِیلَهُمْ وَ تَرَکَهُمْ عَلَى قَصْدِ سَبِیلِ الْحَقِّ»[۹] حضرت از این‌ دنیا نرفت، مگر این‌که برای امّت تمام آن معارف دین را بیان فرمود، راه را برای آن‌ها روشن کرد و آن‌ها را در راه گماشت و رفت. یعنی گفت: راه شما این است. «وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِیّاً (علیه السّلام) عَلَماً وَ إِمَاماً» امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) را به عنوان پرچمدار و امام و فرمانروا به جای خود نصب کرد. «وَ مَا تَرَکَ لَهُمْ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّهُ إِلَّا بَیَّنَهُ» هیچ چیزی از چیزهایی که مردم به آن نیاز دارند واگذار نکرد، همه را بیان فرمود. «فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُکْمِلْ دِینَهُ فَقَدْ رَدَّ کِتَابَ اللَّهِ» آن کسی که فکر می‌کند خدای متعال رها کرده است و مردم را گفته است دیگر بعد از پیغمبر خود شما هر کسی را که دوست دارید به عنوان فرمانروا و خلیفه‌ی خدا تعیین بکنید.

جواب پدر ابوبکر به او در مورد خلیفه ی خدا بودن

می‌گویند: ابوبکر یک نامه نوشت به پدر خود، بعد از این‌که او را به عنوان خلیفه آوردند- که من خلیفه‌ی رسول اکرم هستم یا خلیفه الله هستم ولی مردم من را تعیین کردند. پدر او در جواب نامه نوشت: خیلی نامه‌ی احمقانه‌ای نوشتی. اگر مردم تو را تعیین کردند، چطور تو خلیفه‌ی پیغمبر هستی، اگر مردم تو را تعیین کردند، چطور خلیفه‌ی خدا هستی؟! خلیفه‌ی پیغمبر یا خدا را، باید خود پیغمبر و خدا تعیین بکنند نه مردم. پدرش در جواب نامه همین را به او نوشت.

ناشناخته بودن جایگاه امامت در میان مردم

«هَلْ یَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَهِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّهِ» اصلاً مگر مردم جایگاه و موقعیت امامت را در میان امّت می‌شناسند؟ «فَیَجُوزَ فِیهَا اخْتِیَارُهُمْ» تا این‌که بتوانند انتخاب بکنند؟! امام یک رئیس جمهور نیست، امام خلیفه‌ی خدا است. امام برترین فرد جامعه است. آیا این‌ها می‌توانند بشناسند؟! «إِنَّ الْإِمَامَهَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَکَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ یَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ یُقِیمُوا إِمَاماً بِاخْتِیَارِهِمْ» منزلت امام بالاتر است، شأن او بزرگتر است، جایگاه او رفیع‌تر است. دور دسترس‌تر از این است که عقل مردم به او برسد. در بعضی روایات ما دارد که یک عدّه خدمت سیّد الشّهداء آمدند که یک مقدار از فضایل خود را برای ما بگویید. حضرت فرمودند: آن کسانی که ظرفیت بیشتری در میان شما دارند، آن‌ها را انتخاب بکنید، آن‌ها بیایند. آن‌ها می‌آیند، حضرت دو جمله که می‌گوید، شروع به لرزیدن می‌کنند، اصلاً ظرفیت شنیدن آن را ندارند. امام همان چیزی است که اسم آن خلیفه الله است. «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ»[۱۰]،

استدلال حضرت صدّیقه‌ی طاهره در مورد باطل بودن تعیین نشدن جانشین توسّط پیامبر

 دیدند یک شیعه‌ای با یک سنی بحث می‌کردند، این بحث مدّت‌ها طول کشیده بود. یک شب این شیعه صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) را خواب دید. حضرت به او فرمود: از این سنّی بپرس که پیغمبر بالاتر است یا ابوبکر؟ او حتماً می‌گوید: پیغمبر ولی تو بگو: ابوبکر بالاتر است. دلیل هم بیاور، بگو: دلیل آن این است که پیغمبر اکرم ۲۳ سال در میان مردم بود ولی به فکر فردا نبود. همین‌طور رها کرد و رفت. جانشینی برای خود تعیین نکرد یک کسی که مردم بعد از او به او مراجعه بکنند ولی ابوبکر دو سال و خرده‌ای بیشتر نبود، ولی به فکر بود؛ پس ابوبکر از پیغمبر اکرم بالاتر است. فردا این را به سنّی گفت. سنّی گفت: من ۱۵ روز است دارم با تو بحث می‌کنم، این حرف برای تو نیست. بگو ببینیم این حرف از کجا آمده است. گفت: من صدّیقه‌ی طاهره را در خواب دیدم، سنّی شیعه شد. «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَـذَا» واقعاً خداوند متعال چه نعمت بزرگی به ما ارزانی فرمود، نعمت ولایت امیر المؤمنین (علیه السّلام).

پایان


پی نوشت ها

[۱]– الکافی، ج ‏۱، ص ۴۲۰٫

[۲]– بحار الأنوار، ج ‏۳۶، ص ۳۹۷٫

[۳]– سوره‌ی احزاب، آیه ۳۶٫

[۴]– سوره‌ی مائده، آیه ۹۲٫

[۵]– سوره‌ی بیّنه، آیه ۶٫

[۶]– سوره‌ی انعام، آیه ۳۸٫

[۷]– الکافی، ج ‏۱، ص ۱۹۹٫

[۸]– همان، ج ‏۸، ص ۱۰۷٫

[۹]– همان، ج ‏۱، ص ۱۹۹٫

[۱۰]– بحار الأنوار، ج ‏۹۵، ص ۳۹۳٫