«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ بَارِیءِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ بَاعِثِ الأنْبیاءِ وَ الْمُرسَلینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلامُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنا حَبیبِ إلَهِ الْعالَمینَ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ الْمُقَرَّبینَ الْمُنتَجَبینَ وَ لَا سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی الْأَرَضِینَ وَ اللَّعْنَهُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدِّینَ آمینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ».

آثار مداومت بر زیارت عاشورا در از بین بردن طاعون و وبا

در روز اوّل محرّم توفیق بود که در محضر شما باشم. یک چند کلامی در حول زیارت شریفه‌ی عاشورا که سیره‌ی مستمره‌ی فیمابین اعلام به مداومت بر این زیارت مستقر بوده است، به محضر شریف شما مصدّع باشم. خودمرحوم آقای آقا شیخ عبّاس قمی رحمه الله علیه می‌نویسد -در برخی از آثار خود مثل فوائد الرّضویه و در باز برخی دیگر از آثار می‌نویسد- وقتی ما در کربلا بودیم، یک طاعون و یک وبای فراگیری آمده بود و مردم هم دسته دسته به این طاعون و وبا می‌مردند. در عتبات این بیماری یک بیماری رایجی بوده است و در زمان‌های مختف هم در کربلا و در مکّه و کاظمین و سامرا، مدینه در شهرهایی که این‌ها گرم بوده است، با این گونه بلاها به صورت متناوب جوامع اسلامی دست به گریبان بودند؛ خصوصاً در نجف و کربلا به گونه‌ای که برخی از آقایان اصلاً کتاب مستقل در فقه در موضوع برخورد با طاعون و وبا دارند. اصلاً در فقه کتاب مستقل نوشتند چنین که در برخی روایات است که فرار از این گونه بیماری‌ها مذمّت شده است؛ بعد برخی از آقایان آمدند اصلاً در این بحث فقهی کردند که یک بحثی رایجی بوده است و مرحوم سیّد بحر العلوم هم در این زمینه تألیف دارند، شیخ یوسف بحرانی هم دارد، سایرین هم دارند، این‌ها… یعنی برای این‌ها یک امر مبتلابهی بوده است.

مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی هم مدّتی در یک چنین فضایی بوده است. می‌فرماید طاعون و وبا آمده بود. طاعون و وبای سختی بود و مردم هم دسته دسته می‌مردند. بعد می‌فرماید: ما شب در منزل حاج آقا محمّد تقی میرزای دوم بودیم. میرزای شیرازی دوم، آن جوهره‌ی قدس و اصلاً شخصیت تقوا بوده است، تقوای حاج میرزا محمّد تقی مشهور است و بعد هم مقام علمیّت او هم خیلی مهم است. یک موقع بعضی از این آخوندهایی که مدام شکایت دارند، این طرف وآن طرف حرف می‌زدند، آن اوایل انقلاب این‌ها یک شکایتی می‌کردند، می‌گفتند: آخوند سیاسی بی‌سواد است؛ این‌طور می‌گفتند؛ این حرف به امام که رسیده بود، مرحوم امام یک موقع در یکی از سخنرانی‌های خود فرمودند: -و این فرمایش امام ناظر بر این شکایت کردن‌ها بود- مشایخ ما به ما گفتند که فقه آقا میرزا محمّد تقی پنج ساعت طول می‌کشیده است با این‌که سیاسی بوده است. ظاهراً این را مرحوم امام از آقای حایری شنیده بوده است که فقه آقا میرزا محمّد تقی پنج ساعت طول می‌کشیده است؛ یک چنین شخصیتی بوده است. بعد ورع او هم ضرب المثل بوده است حالا می‌خواهم بگویم خیلی در این زمینه شواهد دارد.

مرحوم آقا شیخ عبّاس قمی می‌گوید: ما روی بام منزل آقا میرزا محمّد تقی در کربلا بودیم و مشغول مباحثه بودیم -مثل این‌که مورد مباحثه را هم ذکر کرده است حالا به خاطر ندارم- می‌فرماید: مشغول مباحثه بودیم، یک مرتبه سیّد محمّد فشارکی رضوان الله تعالی علیه نفس نفس زنان از پله‌ها بالا آمد.

سیّد محمّد فشارکی هم یک شخصیتی غریبی بوده است؛ حاج شیخ عبدالکریم می‌فرماید که بعد از فوت میرزا، میرزای بزرگ ما معتقد به اعلمیّت ایشان بودیم امّا ایشان زیر بار فتوا نمی‌رفت، ماجرایی هم دارد. می‌فرماید دیدم سیّد محمّد فشارکی نفس نفس زنان از پله‌ها بالا آمد -ما جمعی خدمت میرزا محمّد تقی رضوان الله تعالی علیه نشسته بودیم و مشغول مباحثه بودیم- و سلام کرد و همین‌طور که ایستاده بود رو کرد به آقا میرزا محمّد تقی گفت: جناب شیخ شما من را مجتهد عادل می‌دانی یا نمی‌دانی؟ مؤمن برایش یک مزاحی هم است؛ می‌فرماید: آقا میرزا محمّد تقی مزّاح بود، در عین حال که ورع بود مزّاح بود. فرمود: حالا اگر ما شما را ندانیم، چه می‌شود. آقا شیخ عبّاس گفت: ایشان به همان حالت فرمود: مزاح نمی‌کنم به من جواب بدهید. فرمود: بله ما شما را مجتهد عادل می‌دانیم. فرمود: حکم می‌کنم برای دفع این بلا -یعنی وبا و طاعون- به هر شیعه‌ای واجب است که یک زیارت عاشورا بخواند.

مرحوم آقا شیخ عبّاس می‌نویسد وقتی این را فرمود آقای سیّد محمّد فشارکی رضوان الله تعالی علیه میرزا محمّد تقی همان‌ جا فرمود: آقا حکم کردند به ما واجب شد؛ کتاب دعا بیاورید. کتاب دعا آوردند همان‌جا میرزا محمّد تقی شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد. همان‌جا فی المجلس و ما هم با او خواندیم. بعد می‌فرماید: این خبر در شهر کربلا پیچید که سیّد محمّد فشارکی حکم کرده است و جناب آقا میرزا محمّد تقی به حکم سیّد عمل کرده است و فرموده است: به همه هم واجب است این کار را بکنند. می‌فرماید: سر چهار راه‌ها چهار پایه گذاشته بودند و مشغول به زیارت عاشورا بودند مردم هم جمع شده بودند، زیارت عاشورا می‌خواندند از وقتی که این کار را کردند -مرحوم آقا شیخ عبّاس می‌نویسد- می‌گوید: یک نفر به طاعون و وبا از شیعیان نمرد. طوری که عامّه هم خبردار شدند این‌ها هم جمع شدند، شروع به خواندن زیارت عاشورا کردند. آن‌ها هم جمع شدند از ترس وبا و طاعون با صد لعن و صد سلام زیارت عاشورا می‌خواندند. می‌فرماید: بعد از آن یک نفر از عامه هم نمرد. بساط طاعون و وبا جمع شد.

علّت اثرات عجیب بر زیارت عاشورا

این زیارت عاشورا شئون بسیار رفیعی دارد. گاهی بعضی‌ها در آن تعمّق ندارند می‌گویند: به غیر از چند تا صلوات و چند تا سلام و چند تا فقره‌ی متداول زیارت عاشورا چه دارد؟ چه دارد که این‌قدر مورد تأکید است؟ حالا این چه دارد را من یک جوابی از مرحوم آیت الله ملکی بدهم. مرحوم آیت الله ملکی می‌فرماید: برخی‌ها استبعاد دارند، استبعاد می‌کنند یعنی می‌گویند: بعید است. استبعاد می‌کنند یعنی بعید است که اگر کسی شب قدر وضو بگیرد… چون این در روایت وجود دارد که اگر کسی شب قدر غسل بکند، اگر نمی‌تواند وضو بگیرد، بعد خدا همه‌ی گناهان او را می‌ریزد، چه می‌کند چه می‌کند. بعضی‌ها استبعاد می‌کنند یعنی چه یک وضو گرفتن مگر چقدر تأثیر دارد که این‌قدر خداوند متعال بر یک وضو گرفتن آثار بار بکند. بعد مرحوم آقای ملکی می‌فرماید: مگر یک توّفهی که یک کسی می‌کند، یک آهی از دهان او خارج می‌شود. آن که انسان تلّفظ به لفظ می‌کند، یک نفسی دارد از این گلوی او خارج می‌شود. می‌گوید: در این نفس چه آثاری است که خداوند در قرآن می‌فرماید: «تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا * أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً»[۱] مگر به این یک نفس چه اثری است که خداوند متعال می‌گویند: نزدیک است که آسمان‌ها تکه تکه شوند. «تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ» نزدیک است که این آسمان‌ها تکه تکه شود. «وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ» باز این خورد می‌شود و کوه‌ها هم کنده بشود، راه بیفتد. این‌که گفتند: خدا پسر دارد. خوب این خدا پسر دارد این یک کلمه‌ای است که کسی به این توفّه کرده است. این توّفه در محضر ذات باری جلّت عظمته تا آن اندازه عظیم است که نزدیک است این‌طور بشود. به همان صورت هم سلام به ولی خدا در نزد باری این‌قدر عظیم است که خداوند ذو الجلال برای آن این‌قدر آثار بار می‌کند، این‌قدر ثمرات بار می‌کند. این یک جواب ابتدایی که آخر یک زیارت که چند تا سلام دارد، چند تا صلوات دارد این چیست؟!خیال می‌کند، این «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» یک کلام ساده‌ای است. اگر آن «أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً» یک کلام ساده‌ای باشد این هم این‌جا خودش یک کلام ساده‌ای است. امّا همان‌طور که آن که گفت خداوند متعال ولد دارد، این کلام ساده نیست؛ این طرف آن هم ساده نیست. یعنی همان‌طور که جنبه‌ی نفی آن یک جنبه‌ی بسیار تکان دهنده‌ای است، جنبه‌ی اثبات آن هم همین‌طور است. این فحوای جواب مرحوم آیت الله ملکی است.

شأن عجیب سلام کننده‌ی به امام حسین علیه السّلام در زیارت عاشورا

امّا در همین زیارت عاشورا فقرات عجیبی دارد. من در هیچ زیارت دیگری ندیدم؛ حالا اگر کسی سراغ دارد به من بگوید. من با زیارات تا یک اندازه‌ای مأنوس هستم، این‌طور نیست که ندیده باشم، من زیارات را نگاه کردم. امّا برخی از فقرات این‌ها مخصوص به زیارات عاشورا است. حالا به شما عرض می‌کنم. آن بالاترین فقره‌ایی را که ما در زیارات سراغ داریم «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ»[۲] این دیگر… و نظیر این عبارات. امّا آن‌ها مفاهیم معرفتی است. بحث در ثمراتی است که مربوط به خود زیارت عاشورا است دارم می‌کنم که فقراتی که در این زیارت است، در هیچ کجای دیگری نیست. نه بحث معرفتی، بله بحث معرفتی زیارت رجبیّه و زیارت جامعه‌ی کبیره محشر است. واقعاً محشر است امّا این‌که زائر به زیارت چه شأنی پیدا می‌کند، این در زیارت عاشورا یک فراز عجیبی دارد. خیلی عجیب و غریب است؛ منتها بله گاهی اوقات این‌قدر آدم با آن برخورد کرده است، به نظر او ساده می‌رسد. امّا عجیب است عرض می‌کنم. یک موقعی است که بله جنابعالی می‌فرمایید: سلام بر شما. یک بار می‌فرمایید: خدا به شما سلام می‌کند. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»[۳] ای مؤمنون شما هم همان کار خدا و رسول را بکنید و این هم شأن بسیار رفیعی است. امّا در زیارت عاشورا فوق این‌ها را دارد. خداوند متعال به زائر، به زیارت عاشورا شأن غریبی مرحمت کرده است، شأن عجیبی مرحمت کرده است. این را به شما می‌گویم که خود شما ببینید. یک بار است که شما می‌گویید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ». سلام بر شما. حالا امام یا به ما جواب می‌دهد یا نمی‌دهد، هر کار بکند همان کار درست است. یک بار است می‌گویید: یا ابا عبدالله سلام خدا بر تو باد. خوب «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» یک بار است می‌گوید: یا ابا عبدالله من سلام خدا را می‌گیرم و به تو می‌دهم. من چه کسی هستم که بخواهم سلام خدا را بگیرم؟! «عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ»  وارد در این فقره‌ها بشوید و این همه‌ی محرّم را تأمّل بکنید. ببینید به زائر سیّد الشّهداء سلام الله علیه در این زیارت چه شأنی عنایت شده است که یا ابا عبدالله من سلام را دارم از خدا می‌گیرم، مگر من چه کسی هستم که بخواهم سلام را از خدا بگیرم؟! این آن غایت تفخیمی است که به زائر می‌کند. «عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ» من دارم سلام خدا را می‌گیرم و به تو می‌دهم. آن هم نه یک بار «أَبَداً مَا بَقِیتُ» نه یک مرتبه، اصلاً در سلام مره است. امّا سلام به حسین فرق می‌کند.

جز صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر               یادگاری که در این گنبد دوّار بماند

مثل این‌که او دارد، همین فقره را می‌گوید. یا ابا عبدالله من دارم سلام خدا را می‌گیرم و به تو می‌دهم؛ نه یک مرتبه «أَبَداً مَا بَقِیتُ» تا هستم. «وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ» من نباشم. امّا این شب و روز باشد، این را خداوند متعال دارد به زائر سیّد الشّهداء سلام الله علیه تفخیم می‌کند. این شأن جبرئیلی است. این‌که جناب جبرئیل از خدا سلام را می‌گرفت و به آقا رسول الله صلوات الله علیه می‌داد؛ این شأن را دارند به زائر سیّد الشّهداء علیه السّلام تفخیم می‌کنند.

عظمت زائر امام حسین علیه السّلام

حالا ببینید این زیارت عاشورا چه فرازهایی دارد. یکی از آن‌ها را این‌جا برای شما گفتم. از این جملات پر است. «وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ» یک دانه سلام من «أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ» تا من باشم و تا نباشم این به تو باد. حالا یا ابا عبدالله این را مدام خداوند متعال برای من تکرار بکند. مدام این را خداوند ذو الجلال برای من لطف بکند. «وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ» الآن می‌گوید: «السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ» یعنی من دارم سلام خدا را به حسین می‌رسانم. نه سلام مال خود را. اگر سلام خود من بود خوب سیّد الشّهداء علیه السّلام می‌توانست جواب بدهد یا ندهد امّا سلام، سلام خدا است. این هم یک آدم دل شکسته‌ای است که به این وادی رو کرده است. دارد از پیش کریم تحفه‌ای می‌آورد. مگر رد می‌شود دیگر؟! سلام خدا را که بیاورد…

«أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَریمٌ * إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»[۴]‏‏ٌ هد هد آمده است سلام و نامه‌ی جناب سلیمان را آورده است و برای این بلقیس انداخته است. می‌گوید: آن کسی که دارد سیّدالشّهداء علیه السّلام را به زیارت عاشورا زیارت می‌کند، این دارد سلام خدا را به امام حسین علیه السّلام می‌رساند. می‌دانید چه شأنی است؟ این شأن، شأن ملکوتی است؛ این شأن، شأن رفیعی است که خداوند این را مرحمت کرد به کسی که زائر حسین علیه السّلام است. این عالم بزرگواری که الآن این‌جا منبر بودند، راجع به آن غباری که به بدن شخص عزادار حسین نشسته است؛ فرمودند. من راجع به سلام آن گفتم. آن غبارش و این هم سلامش. وقتی سیّد خُلیلی وقتی -مرحوم سیّد محسن امین این را در اعیان نوشته است- می‌گوید: وقتی او را به جهنّم انداختند… مجلس مجلس انس است که من دارم این‌طور حرف می‌زنم. محفل ما مجلس خاصّ دل است، مجلس خاصّ است و راه عام نیستدارم این‌طور صحبت می‌کنم. می‌گوید: وقتی خواب دید که او را به جهنّم انداختند، بعد نگاه کرد دید آتش او را نمی‌سوزاند -این را مرحوم سیّد محسن امین نوشته است- مرحوم قاضی شنیدید این را در مجالس نوشته است. اصلاً ماجرای سیّد خُلیلی این است. رو به خازن دوزخ کرد گفت: چرا من در آتش نمی‌سوزم؟ شاید شما من را اشتباه آوردید؟ گفت: نه جای تو این‌جا است.گفت: پس چرا من این‌جا نمی‌سوزم؟ گفت: بیا جلو ببینم. گفت: مثل این‌که غبار پای زوّار حسین به بدن تو نشسته است. خداوند متعال این بدن را نمی‌سوزاند. خاک پای زوّار حسین این‌گونه زنده می‌کند، این‌گونه احیاء می‌کند و این سیّد خلیلی شده است؛ آن شاعر دلسوخته‌ی آستان آل الله علیهم صلوات الله اجمعین. آن غبارش، این خاک پایش، این سلامش، این زائرش که یک چنین شأنی دارد.

شأن و جایگاه ویژه‌ی سیّد الشّهداء علیه السّلام در پیشگاه خداوند

همه‌ی این‌ها مربوط به این است که سیّد الشّهداء سلام الله علیه یک جایگاه ویژه‌ای دارد، شأن ویژه‌ای دارد، مرتبه‌ی ویژه‌ای دارد. چون این عطش وقتی می‌خواهد زیاد بشود، یک موقعی است که عطش من زیاد می‌شود، من آب می‌خورم. این فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها می‌گوید: یا أبه عطش من زیاد شده است. عطش فاطمه سلام الله علیها مناسب شأن فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها است. ببین سیّد الشّهداء علیه السّلام دارد با مادر خود چه کار می‌کند.

 باز یک نکته‌ی دیگر برای شما بگویم. این سنگ‌ها این عقاقیر هر کدام از این‌ها در روایات یک بحثی دارد، در روایت دارد که یاقوت قرمز این جلوه‌ی شهادت سیّد الشّهداء علیه السّلام است. در روایت دارد می‌گوید: وقتی فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها وارد به صحرای محشر می‌شود، سواره است. تنها کسی که از اوّلین و آخرین سواره در صحرای محشر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها است. بعد می‌فرماید: سوار ناقه‌ی صالح می‌شود. ناقه‌ی صالح را در قرآن می‌گوید: «ناقَهُ اللَّهِ»[۵] ناقه‌ی الله. مثل بیت الله. بعد می‌فرماید: گردن این ناقه از یاقوت قرمز است. خوب شتر را می‌خواهند بکشند، آن را نحر می‌کنند. جلوه‌ی آن این‌طور است. می‌گوید: گردن از یاقوت قرمز است. وقتی جناب آدم ابو البشر علیه الصّلاه و السّلام در بهشت دارد راه می‌رود، به آن خانه رسید و گفت: خدایا از من بهتر خلق کردی و این‌ها؟ فرمود: وارد این خانه شو می‌فرماید: این خانه قبّه‌ای داشت. قبّه یعنی گنبد. این گنبد از یاقوت قرمز بود. سقف خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها در بهشت، جلوه‌ی حسینی دارد. خود فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها زیر خیمه‌ی حسین نشسته است. می‌گوید این خانه که آدم ابو البشر وقتی خواست وارد آن بشود، نگاه کرد دید سقف این خانه، گنبد این خانه از یاقوت قرمز است، این جلوه‌ی شهادت حسین است. خود فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها در خانه حسین نشسته است. بعد می‌گوید: وقتی وارد شد، دید تختی از زبرجد سبز… زبر جد سبز جلوه‌ی امام مجتبی سلام الله علیه است. خود زهرای اطهر سلام الله علیها متکّی به جلوه‌ی حسنی است، متوطّن به بقعه‌ی حسینی است. بعد فرمود: بله اگر او نبود و او نبود، تو را خلق نمی‌کردم.

علّت عظمت شخصیت امام حسین علیه السّلام در برابر نوح و ابراهیم

می‌گوید: یا أبه حسین من از وقتی من به او حامله شدم عطش من زیاد شده است، همّ من زیاد شده است، غمّ من زیاد شده است، دلیل این همّ و غم را می‌دانید؟ چه خبر است؟ سوره‌ی مبارکه‌ی صافات را نگاه بکنید؛ در سوره‌ی مبارکه‌ی صافات شما کرب و بلا می‌بینید. می‌فرماید: «وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجیبُونَ‏»[۶] نوح ما را صدا زد، ما خوب جواب او را دادیم. «وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ‏»[۷] می‌گوید: نوح گفت: خدایا من را از این کرب نجات بده. کرب نصف وادی حسین است. بعد می‌فرماید: ما او را نجات دادیم. «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِی الْعالَمینَ‏»[۸] بعد به سیر جناب ابراهیم می‌رسد. «وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ‏» نوح را نجات دادیم. نوح تحمّل کرب را نداشت. بعد به سیر ابراهیم علیه الصّلاه والسّلام می‌رسد. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبینِ * وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهیمُ‏‏ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»[۹] تا به این‌جا می‌رسد: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ * وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ‏ٍ‏»[۱۰] این آن بلای آشکاری بود که ما آن‌ها را فدا دادیم. ابراهیم این را هم نمی‌تواند تحمّل بکند. کرب آن را نوح تحمّل نمی‌کند، بلای آن را جناب ابراهیم علیه السّلام. آن وقت می‌گویند: سیّد الشّهداء علیه السّلام در وقت شهادت مکروب مبتلا بود. هر دو سیرش. سوره‌ی مبارکه‌ی صافات را التفات بکنید. حسین در وقت شهادت مکروب مبتلا است. کرب آن چه بود؟ یک موقع من گفتم، گفتم: یا ابا عبدالله اگر هیچ مصیبت نبود که بوده است، همین یک مصیبت کافی بود که در وقت وداع آن دختر جلو آمد گفت: یا أبه آمدی ما را میان یک عدّه نانجیب گذاشتی و می‌روی؟ همین یک دانه کافی بود. این حرف کوه‌ها را متلاشی می‌کند. بعد می‌گوید: چشم پدر من پر اشک شد. «فَإذاً أغرُ وَ رَقَتَ عَینَاهُ» فرمود: «بُنَیَّ لَا تُحْرِقِی قَلْبِی». می‌گوید: در مجلس بودم خواب دیدم، دیدم آقا رسول خدا صلوات الله علیه به محتشم عنایت کردند، محتشم بلند شد.

باز این چه شورش است که در خلق عالم است               باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است.

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین.

می‌گوید: آقا رسول خدا به محتشم جبّه دادند. من هم منتظر بودم ببینم آقا به من هم چیزی می‌فرمایند. دیدم چیزی نفرمودند. دل من شکست. گفتم: آقا این‌قدر به محتشم لطف کردند، به من لطف نکردند، من را قابل ندیدند بلند شدم بروم به من گفتند: بیا مخبر؛ گفتم چه شده است؟ گفتند: فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها در حرم نشسته است، می‌خواهد تو برای او روضه بخوانی. می‌گوید: وارد شدم گفتم:

نه ذوالجال دگر تاب استقامت داشت                 نه سیّد الشّهداء بر جدال طاقت شد

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد                             اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد.

مرحوم بحر العلوم گفت: من علی الدّوام توسّل می‌کردم که ساعت وداع حسین را ببینم. می‌فرماید: در عالم خواب دیدم، آقا سوار اسب است. باد می‌وزد، محاسن مبارک ایشان تمایل به چپ و راست می‌کند. دیدم آقا سلامی به من کردند گفتند: «هَل مِن نَاصرٍ یَنصُرُنی» بعد دیدم از محاسن مبارک خون می‌چکد.

(روضه‌خوانی)


[۱]– سوره‌ی مریم، آیات ۹۰ و ۹۱٫

[۲]– إقبال الأعمال (ط القدیمه)، ج ‏۲، ص ۶۴۶٫

[۳]– سوره‌ی احزاب، آیه ۵۶٫

[۴]– سوره‌ی نمل، آیات ۲۹ و ۳۰٫

[۵]– سوره‌ی هود، آیه ۶۴٫

[۶]– سوره‌ی صافات، آیه ۷۵٫

[۷]– همان، آیه ۷۶٫

[۸]– همان، آیه ۷۹٫

[۹]– همان، آیات ۱۰۳ تا ۱۰۵٫

[۱۰]– همان، آیه ۱۰۶ و ۱۰۷٫