برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

یک روز به آخر جهان مانده بیا *** دل یخ زده روی دستمان مانده بیا

دنیا همه گور عاشقان است بیا *** یک قبر هنوز بی نشان مانده بیا

سلام می‌کنم به همه دوستان عزیزم، انشاءالله هرجا هستید خدای متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.

حاج آقای کاشانیسلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان سلام می‌کنم.

شریعتی: بحث امروز شما را خواهیم شنید.

حاج آقای کاشانی: جلسه گذشته بحث به اینجا رسید که حاکمیت بعد از رسول خدا که در سال ۲۳ تا ۳۵ حکومت کرده بود بخاطر اوج مباحثی مثل اشرافیگری و قبیله گرایی، فضایی که از خفقان به وجود آمد، بدعت‌هایی که رخ داد، ویژه‌خواری‌های نزدیکان، فرزندان و کار به جایی رسید که سه گروه نگران و خسته شدند و خلیفه را کشتند. آمدند سراغ طلحه بروند، گفتیم مثل مالک و عمار با مردم صحبت کردند و اینها وقتی منطق درست اینها را دیدند، کسی که دریافت هنگفت نداشته و هزینه و خدمات کرده، دارایی خود را وقف عموم کرده است. سراغ امیرالمؤمنین رفتند که شما حکومت را قبول کن و حضرت قبول نمی‌کردند. نکته مهم اینجاست که اگر حضرت می‌خواستند با ایشان به عنوان خلیفه‌ی پیغمبر، کسی که در غدیر پیغمبر اکرم ایشان را بعد از خودشان تنفیذ کردند، معنا نداشت حضرت نخواهد بپذیرد. اما اینها وقتی آمدند، اولاً شیعه مثل ما نبودند. از سنخ تعریف شیعه امروز با این عقایدی که داریم نبودند. اینها توقع داشتند در این شرایط امیرالمؤمنین یکی از اصحاب پیغمبر اکرم است و جزء برترین‌هاست و حالا که در حاکمیت قبلی اشکال پیدا کردیم، می‌خواهیم با شما بیعت کنیم، چه بسا توقع داشتند امیرالمؤمنین مثل دوازده سال بعد از پیغمبر اکرم نسبت به حکومت عمل کند. طبیعتاً حضرت نمی‌پذیرند، هم از این جهت که اگر قرار بود ذیل دیگران به جز پیغمبر اکرم قرار بگیرند، سیزده سال پیش در آن شورای شش نفره می‌پذیرفتند. به جز کتاب و سنت پیغمبر اکرم شرط سوم را نپذیرفتند. چرا بپذیرند؟ طبیعتاً نمی‌خواهند بپذیرند. منتهی در جامعه اسلامی اتفاقاتی افتاد که امیرالمؤمنین را وادار کرد بین مشکلاتی که وقتی سر کار بیاید دارد، بعضی منافع را ندارد و مشکلاتی که نیاید، حضرت دیدند مصلحت امت اسلامی در این است که بیایند حکومت را بر عهده بگیرند. منتهی صرف اینکه بیاییم نقد کنیم حکومت قبلی را که ما به حکومت برسیم هیچ جذابیتی برای امیرالمؤمنین ندارد که بخواهد هر حرفی گفته شود و سخنی زده شود برای اینکه مثلاً یکی بر یکی غلبه کند. لذا یکی دو مورد را عرض کردیم. حضرت فرمودند: من آمدم که خدا از دانشمندان و کسانی که آگاه هستند اخذ میثاق کرده که آرام و قرار نداشته باشند وقتی پرخوری دارد ظلم می‌کند و گرسنه‌ای مظلوم واقع می‌شود، من می‌آیم با این برخورد کنم. خدایا تو میدانی ما برای رقابت نیامدیم و بلکه آمدیم که حدود تعطیل شده را برگردانیم و اصلاحات انجام بدهیم، امنیت برای مظلومین بیاوریم.

فرمود که خدایا می‌دانی من امیر شوم یا حاکم شوم هیچ جذابیتی برای من ندارد. وقتی امیرالمؤمنین بر تخت حکومت نشست، گفت: تو زینت خلافت هستی نه خلافت زینت تو و یک روایتی از رسول خدا داریم که خیلی جذاب است. پیغمبر اکرم نسبت به امیرالمؤمنین یک عبارتی فرمودند که شیعیان و اهل سنت این را نقل کردند و این است که پیغمبر اکرم فرمود: یا علی، خدا تو را به یک زینتی آراسته که بهتر از این خدا دوست نداشته است. آن زینت چیست؟ ابرار و نیکان چنین زینتی دارند و آن این است که تو به دنیا میل و رغبت نداری. خدا به تو اعطا کرده محبت مسکینان را، امیرالمؤمنین به پولدارها بی احترامی نمی‌کند ولی اگر بگویند: اینجا سفره یک پولدار و اینجا سفره یک فقیر است، کدام را دوست داری؟ حضرت فقیر را دوست دارد. نه اینکه حضرت جامعه فقیر را دوست داشته باشد. نه! امیرالمؤمنین همه دارایی خود را صرف فقرا کرده تا سطح جامعه بالا بیاید. ثروتمندی هم که خدمت می‌کند برای امیرالمؤمنین محترم است. ولی حضرت اگر قرار باشد انتخاب کند در این شرایط مسکین و فقیر را دوست دارد کنارش بنشیند، کما اینکه وقتی در بازار حرکت می‌کرد در دکان و حجره فقرا می‌رفت نه مغازه‌های بزرگ. یکوقتی من می‌گفتم: فقیر مادی و معنوی هستم یعنی به اندازه یک ارزن محبت در دل امیرالمؤمنین از من هست؟ یعنی یک فقیه چقدر فقر را راحت تحمل می‌کند با اینکه به شدت مراقب این است که جامعه توازن داشته باشد. اینکه فقیری بگوید: اگر پول ندارم محبت امیرالمؤمنین را دارم. یکوقت او مرا دوست دارد و من محبوب هستم. همین کلمه کافی است برای اینکه ببینید بین حاکمیت امیرالمؤمنین با قبل چقدر تفاوت ساختاری است. لذا حضرت عرض می‌کند می‌دانی اینکه من امیر شوم برایم ارزشی ندارد. من برای اینکه سر فقیر منت بگذارم سر سفره‌اش نمی‌شوم، من دوست دارم سر سفره‌اش باشم. این را می‌پسندم.

اینکه من رئیس شوم ارزشی ندارد، «إنما أردت‏ القیام‏ بحدودک» می‌خواهم حدود تو را اقامه کنم و «و الأداء لشرعک» شرع و دینت را ادا کنم برای اینکه آن دین قرار بود ما را نجات بده. قبلاً یکی از اشکالاتی که به حکومت‌های بعد از پیغمبر اکرم بود این بود که گفتند: پیغمبر دین می‌فهمد و دنیا را خودمان بهتر می‌فهمیم و حاکمان بهتر دنیا را بلد هستند. حضرت می‌فرماید: من می‌خواهم دینی را ادا کنم که دنیای مردم را اصلاح کند. «و وضع الأمور فی مواضعها» من می‌خواهم اشکالات را برگردانم و «و توفیر الحقوق على أهلها» حقوق از دست رفته را به اهلش برگردانم. «و المضی على منهاج نبیک» می‌خواهم به روش پیغمبرت عمل کنم «و إرشاد الضال إلى أنوار هدایتک» اگر کسی گمراه شده به نور هدایتت برگردانم. فضای جامعه تمام آفت زده و بیمار است، حالا جامعه که بیمار است، می‌توانم همزمان بیماری‌ها را درمان کنم؟ همه جامعه اصلاح لازم دارد. ولی این بدن لزوماً توان تحمل چند عمل جراحی را ندارد. اول حضرت نگاهشان را بیان می‌کنند که اول باید اولویت‌ها را مشخص کرد. لذا حضرت درست است که می‌بیند این پیکر جامعه اسلامی آفت زده است و جراحی می‌خواهد ولی نمی‌توان قلب و چشم و معده را عمل کرد. پس باید قدم به قدم حرکت کرد. ثانیاً آنچه آرمان امیرالمؤمنین برای عدالت است، بستر اجرایش فراهم نیست. حالا چه کنیم؟ حالا که همه عدالت و خیرات و برکات را نمی‌شود همزمان اجرا کرد، رهایش کنیم؟ نه، من قدم به قدم انجام می‌دهم. از مهمترین‌هایش شروع می‌کنم تا مردم را همراه کنم و ثانیاً برای من یک حق است.

ابن عباس فرمود: کفش من چقدر ارزش دارد؟ گفت: هیچی. در خطبه ۳۱ نهج‌البلاغه است. گفت: همین کفشی که هیچ ارزشی ندارد از حکومت شما بیشتر ارزش دارد. من رئیس شدم، به من حاکم بگویند، رئیس بگویند ارزشی ندارد. مگر یک حق هم بتوانم اقامه کنم، یعنی حضرت در بستر جامعه واقع بینانه، اگر بخواهم همه حق‌ها را می‌خواهم احیا کنم و تلاشم را برای همه انجام می‌دهم ولی اگر یک حق هم احقاق کنم ارزش دارد. یا جلوی یک باطل هم بتوانم بگیرم ارزش دارد. فرمود: به خدا سوگند چاره‌ای نبود، من دیدم بخاطر دلایلی، اگر می‌دانستم شایسته‌تر از من هست، جلو نمی‌آمدم! شایسته‌تر از امیرالمؤمنین نیست. حضرت فرمود: به خدا سوگند اگر شایسته‌تر از خود می‌یافتم حتماً اقدام نمی‌کردم. این به معنای ولایت الهی امیرالمؤمنین نیست، مردم اینها را متوجه نمی‌شدند. بعد می‌فرمایند: مصلحت نیست که اقدام نکنم. به خدا سوگند اگر نمی‌آمدم، معاویه به عنوان خونخواهی خلیفه با طلحه می‌جنگید و معاویه به عنوان حاکم مشروع اسلامی معرفی می‌شد. اگر او بیاید به اسم اسلام همه انحرافات را می‌آورد و من می‌توانم مقابلش بایستم و چهره‌اش را افشاء کنم. حالا که آمدم حضرت قبول کرد حاکم شود سه مسأله بسیار مهم داریم که چون این بحث جزئیات دارد، هر سه را نمی‌توانم عرض کنم. حالا که حضرت قبول کردند تشریف بیاورند سه مسأله به وجود آمد.

۱-
شعار حضرت چه بود؟ اولویت و دغدغه حضرت چه بود؟ ۲- حضرت چگونه بیعت گرفتند؟ ۳- نگاه حضرت به قتل حاکم قبلی چه بود؟ این سه مسأله محل بحث است. حضرت یک عبارتی دارند بسیار عجیب است و در حکمت ۲۷۲ نهج‌البلاغه است و با روش سیره امیرالمؤمنین کاملاً منطبق است. اینکه حضرت فرمود: اگر بتوانم جای پایم را حفظ کنم، «لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَایَ‏ مِنْ هَذِهِ الْمَدَاحِضِ» از این لغزشگاه‌ها، «لَغَیَّرْتُ أَشْیَاء» خیلی چیزها را عوض خواهم کرد. ولی وقتی جای پایم سفت شد. اول باید نظام اسلامی را حفظ کنم بعد قدم به قدم شروع کنم. بدن آفت زده بیمار را نمی‌شود همزمان قلب و مغز را عمل کرد. چون سالیان سال آفت زده شده است و به انحرافاتش توجه نشده است. اولین کار چیست؟ حضرت می‌بینند این مخاطبین جز اندکی هیچکدام امیرالمؤمنین را با آن شخصیت نمی‌شناسند. جامعه اسلامی درک درستی از حضرت نداشت و اگر حضرت می‌خواست از خودش تعریف کند، می‌گویند: معاذ الله دروغ می‌گوید. فکر می‌کردند حضرت کمی از دیگران بهتر است. چه چیز است که نظام اسلامی نباید به آن متهم باشد؟ هر شخصیت دینی به چند چیز نباید متهم شود. اگر یک منبری متهم به دزدی شود، دیگر حرفش روی مردم اثر ندارد. خدا به پیغمبر اکرم می‌فرماید: ای پیامبر بگو من اجری نمی‌خواهم. چون اگر در ذهن مردم بیاید که پیغمبر برای این تلاش می‌کند که دو زار گیرش بیاید و اگر این اتهام در ذهنشان بیاید کار خراب می‌شود. لذا امیرالمؤمنین دید اولاً دغدغه آن سه گروهی که خلیفه قبلی را کشتند این بود که ما با نابرابری‌ها و ویژه خواری‌ها و ظلم اقتصادی مخالف هستیم و عدالت اقتصادی می‌خواهیم. این را جامعه کاملاً درک می‌کرد و به پیکره‌اش زخم تبعیض و ظلم اقتصادی بود. حضرت این را شعار اصلی قرار داد و فضای حضرت برای شروع حکومت تهدید آمیز شد. به جای بشارت و وعده، حضرت فرمود: «وَ ایْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ» داد مظلوم را از ظالم خواهم گرفت.

«
وَ لَأَقُودَنَ‏ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ‏ حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ» افسار این مرکب ظالم را می‌کشانم به آبشخور حق، «وَ إِنْ کَانَ کَارِها» حتی اگر نخواهد. من اگر بیایم نمی‌گذارم ظلم اتفاق بیافتد. اینها گفتند: ما همین را می‌خواهیم. حضرت فرمود:  اگر به حکومت برسم و سر کار بیایم، ببینم به دیگران پول یا زمینی به دیگران بخشیدند برای زد و بند، ارتباط گیری، به همسرانشان مهریه داده باشند، همه را پس خواهم گرفت. گفتند: ما همین را می‌خواهیم. حضرت فرمود: شما تأمل نمی‌کنید، من می‌گیرم! گفتند: بگیر. قدم اول این بود که مردم حاکمیتی را کنار زدند چرا؟ چون از نزدیکان او خسته شده بودند. حضرت شعار این قسمت را این قرار داد «أَلَا وَ إِنَّ کُلَّ قَطِیعَهٍ أَقْطَعَهَا» هر قطعه زمینی که حاکم قبلی بخشیده باشد را پس می‌گیرم. همه را به بیت الکال برمی‌گردانم. این ادعایی که حضرت فرمود آیا واقع شد؟ قدم‌های اول واقع شد. نقل شده که حضرت دستور داد سلاح‌ها، مرکب‌ها، دارایی‌ها و البسه فاخر را به بیت‌المال برگرداند. امیرالمؤمنین می‌خواهد مصادره کند، انقلاب شده، اما امیرالمؤمنین عادل محض است. فرمود: قسمتی از اموال خلیفه قبلی که به او ارث رسیده و با کاسبی درست به دست آورده اینها ارث است. آنهایی که حرام است را برمی‌داریم و آنهایی که حرام نیست را دست نمی‌زنیم. فرمود: « فإنّ‏ الحقّ‏ القدیم‏ لا یبطله شی‏ء» حق قدیمی را هیچ چیزی باطل نمی‌کند. اگر کسی برداشته زمین کسی را مصادره کرده برای صد سال پیش است باید به حقش برگرداند. اگر مالکش خودش است، آنجایی که ناحق است برمی‌دارم و نباشد برنمی‌دارم.

در گزارش شیعی اینطور آمده که امیرالمؤمنین فرمود: اموال حاکمان و کارگزاران خلیفه قبلی را بررسی کنید، هرچه برداشتند پس می‌گیریم و هرجا تلف شده اینها ضامن هستند. امیرالمؤمنین تمام اموالی که حاکم به دیگران بخشیده بود را پس گرفت منتهی از نزدیکان شروع کرد و فامیل‌های درجه یک او، اینجا دو اتفاق افتاد، حضرت یک نامه به مالک اشتر نوشته بود و گفت: در مصر بدترین کاری که می‌توانی بکنی این است که کارگزاران قبلی را سر کار بیاوری، کاری نکن مردم بگویند: این همان است. اینجا دو مسأله مطرح شد. امیرالمؤمنین با زهد حیرت انگیز و مهربانی ویژه‌اش، خوب‌ها از او توقع بیشتر از این داشتند. گفتند: حالا که آمدی ماجرای حضرت زهرا را علم کن. بدعت‌هایی که قبلاً رخ داده را عمل کن. فقط حاکم قبلی نبوده زمین بخشیده، قبلی‌ترها هم بخشیدند، آنها را هم بگیر. بدعت دینی رخ داده، یک عادت فرهنگی است… این روایت در کتاب کافی است و به عمل حضرت هم نزدیک است، که حضرت فرمود: بله، سنت پیغمبر را تغییر دادند و منکر رخ داده است. گاهی بعضی از فرزندان را اسیر گرفتند و بعضی را بی جهت کنیز و برده گرفتند، حالا باید نگاه کنم این تحمل دارد یا ندارد؟ حضرت سخنرانی‌اش تمام شد رویشان را به نزدیکانشان برگرداندند، حضرت فرمود: قبل از من بعضی از حاکمان با پیغمبر مخالفت کردند و بعضی عمداً مخالفت کردند. انحرافاتی که عرض می‌کرد، عهد پیغمبر نقض شد. سنتش تغییر پیدا کرده، من اینها را می‌دانم ولی نکته اینجاست، اگر بخواهم بگویم: همه اصلاحات مادی و معنوی را انجام می‌دهم و همه را می‌خواهم برگردانم، تمام لشگرم از بین می‌رود و تنها می‌مانم. یعنی یک حق بزرگتری غصب می‌شود و بیمار می‌میرد و درمان نمی‌شود. ما هم همینطور هستیم، فرض کنید در یک خانواده که چند جوان دارند یکی نماز نمی‌خواند، این پدر و مادر نسبت به فرزندی که نماز خوان است، رضایت بیشتری دارند ولی این بچه‌ای که نماز خوان نیست را نمی‌توانند محبت نکنند و سر سفره راه ندهند، پس سعی می‌کنند محبت کنند، خدمات کنند تا این اشکالش برطرف شود. نمی‌توانند ترکش کنند!

امیرالمؤمنین پدر امت است، نمی‌خواهد این بیماری که انحراف سر تا پایش را گرفته بمیرد، می‌خواهد اصلاحش کند. می‌بیند اگر بخواهد به همه جای این حمله کند پس می‌زند و نمی‌تواند تحمل کند. پس باید قدم به قدم انجام بدهد. عدالت اقتصادی را همه می‌فهمند ولی اکثریت جامعه اسلامی مسأله حقانیت حضرت زهرا را خبر ندارند و نسبت به آن کسان دید مقدسی دارند. لذا حضرت فرمود: نظام می‌پاشد و بعد خودشان تأکید کردند اگر من فدک را برگردانم و بخواهم مهریه‌هایی که حرام شده، ازدواج‌های اجباری برای بعضی خانم‌ها ایجاد کردند و بعضی را برده گرفتند، بخواهم به همه اینها یکباره حمله کنم امکانش نیست و جامعه از دست می‌رود و معاویه سر کار می‌آید لذا قدم قدم این کار را انجام می‌دهم. من می‌گویم همه اینها ظلم است ولی قدم اول شروع این است که مردم بفهمند باید اصلاح کنند. من می‌خواهم عادتشان را تغییر بدهم و سخت است. لذا حضرت با نزدیکانشان صحبت کردند و گفتند: از نزدیکان و پولدارترین آدم‌ها شروع کنم. باز حضرت اموال طلحه و زبیر را مصادره نکردند. هیچ مهریه‌ای را نگرفتند. قدم اول این بود که خانه خلیفه، ولید بن عقبه از نزدیکان او، مروان داماد او، سعید بن عاص پسرعموی او، اموال اینها را گرفتند. اینها آمدند با حضرت صحبت کردند و زبان قوم ولید بن عقبه بود که گفت: یا ابالحسن! کمر ما را شکستی، ما یک مشکل قبلی با شما داریم، این هم رویش! پدر مرا روز بدر کشتی، برادرم را در ماجرای قبلی کشته شد، شما کمکی نکردی! این سعید پسرعموی حاکم است، پدرش را روز بدر کشتی. با اینکه بزرگ قریش بود. مروان وقتی پدرش را پیغمبر طرد کرد و آورد به او پول داد و جا داد و داماد خود قرار داد، آبروی او را بردی! ما برادران تو هستیم! ما همرزم تو در بنی عبد مناف هستیم! تو یک شخصیتی در قبیله هستی و ما هم یک شخص! بین اینها و امیرالمؤمنین دریا دریا فاصله است. گفت: ما با تو بیعت می‌کنیم، اما آن پول‌هایی که دوره قبلی گرفتی را پس نگیری! یعنی برای ولید بن عقبه سیاست مقطعی است. پدرم هم کشته باشی پول بدهی با تو هستم! برای امیرالمؤمنین خط قرمزهای سیاسی مقطعی نیست. با دشمن خدا دوست نمی‌شود مگر اینکه ماهیت دشمن خدا عوض شود. امیرالمؤمنین با دشمن خدا دشمن است و با دوست خدا دوست است. این نیست که چون این فامیل من است با او دوست هستم و او چون فامیلم نیست، خوب هم باشد با او دشمن هستم. حضرت فرمود: اینکه گفتید من کمر شما را شکستم، نه، حق کمر شما را شکسته است. روز بدر فرمان خدا بوده و من به دستور خاتم انبیاء جنگیدم. هرکس جلوی راه اسلام باشد کشته می‌شود. شما طلبی از من ندارید. ۲- اینکه می‌گویید پول پیش شما باشد، من چنین اختیاری ندارم، اینکه من بگویم اینها را کنار بگذار، عیب ندارد. امیرالمؤمنین به بعضی از غاصبان نپرداخته است. این پرونده که این را بگذر، درواقع امیرالمؤمنین پرونده دیگران را کان لم یکن تلقی نمی‌کند، اما اینکه بگوییم: با ما راه بیا، فرمود: این بیت المال است، برای من نیست که راه بیایم. بیعت نکردند! حضرت فرمود: بیعت نکنید.

امیرالمؤمنین همان اول کار محکم بودند و نسبت به بیعت کنندگان چند مدل موضع دارند، بار اول که هنوز حکومت حضرت مستقر نشده است. فرمود: هیچکس را زوری نیاورید بیعت کند، هرکس دلش می‌خواهد برای بیعت بیاید. اگر یک نفر آدم فردی بدون اینکه منطقه‌ای از سرزمین اسلامی تحت سیطره او باشد و جمعیت داشته باشد، بیعت نخواهد بکند، نکند. یک فرد نمی‌خواهد بیعت کند، مهم نیست. مردم آمدند بیعت کردند، آمدیم اصلاح کنیم و منجی آوردیم، مردم به اینها چپ چپ نگاه می‌کردند! نگاه جامعه نسبت به قبلی‌ها که کشته شدند منفور است. اینها دیدند اوضاع خراب است بعد از چند روز آمدند بیعت کردند. در کتاب کافی هست که ما می‌آییم یک امتیازی به ما بدهید. دیدند از نگاه جامعه بد است، هم مروان آمد، هم ولید بن عقبه آمد، همه آمدند بیعت کردند و اینجا نگاه امیرالمؤمنین در بیعت اینطور است. اگر کسی سرزمین دستش است، مثل گروهی که بخشی از مصر دستشان بود، اینها بیعت نکنند، امیرالمؤمنین به حاکم مصر فرمود: برو با اینها بجنگ چون اینها خودمختار هستند. یا معاویه که شام را تحویل نمی‌دهد، اینجا که سلاح و سازمان و جمعیت هست حضرت برخورد می‌کند و جنگ می‌کند اما اگر فرد باشد با فرد کاری ندارد! هرجا قدرت و سرباز و نیرو داشته باشد. معاویه جنگ را شروع کرد از شام را توسعه بدهد و بخش‌هایی از عراق را اشغال کند. امیرالمؤمنین برای همین مالک اشتر را فرستاد قبل از جنگ جمل و صفین، لذا امیرالمؤمنین فضایش این است که می‌خواهی بکن یا نکن، چیزی به من اضافه نمی‌شود مگر جایی که سازمانی باشد و آنوقت ساختار حکومت به خطر می‌افتد. لذا حضرت به اینها هیچ باجی برای بیعت کردن نداد. هیچ زیر بار نرفت و آنها مجبور شدند بیعت کنند، منتهی گفتند: بیعت کنیم بالاخره کوتاه می‌آید، امیرالمؤمنین هم همه جانبه حمله نکرد ولی همین قسمتی که شروع کرد محکم گرفت. اموال را گرفت، اگر برده و کنیزی خریده بودند، جواهراتی که از خاندان حکومت شروع کرد و گرفت. اینها گفتند: آقا کوتاه بیا، حضرت فرمود: من کوتاه نمی‌آیم. اولین درگیری همین‌جا رخ داد. این بود که ولید بن عقبه یک شعری تحریک کننده گفت که ای بنی هاشم یک روزی به ما شمشیر زدید، دوباره آمدید اموال ما را غارت کنید؟ اگر این کار را بکنید ما شمشیر می‌کشیم. شروع فتنه اینجا بود. اینها مخفیانه به سمت معاویه گریختند. این اتفاق افتاد و فضای جامعه عوض شد.

در جامعه اسلامی اخبار که به استان‌ها می‌رسد، مردم شهرهای دیگر یکباره با خبر می‌شوند که حاکمی را کشتند و علی بن ابی طالب به حکومت رسید. موضع علی بن ابی طالب چیست؟ آیا علی بن ابی طالب حاکم قبلی را کشته و کودتا کرده، مخالف بوده یا موافق بوده، چه کسانی این وسط بودند؟ از امیرالمؤمنین مطالبه دارند که نظر شما در مورد این تغییر حکومت و قتل خلیفه قبلی چیست؟ لذا از حضرت توقع دارند موضعش را بیان کند و از طرف دیگر شروع کردند از نزدیکان ثروتمندان شهرهای مختلف که اینها می‌بینند قدم اول وقتی حضرت با ولید بن عقبه شروع کرد، فردا پس فردا پرونده طلحه و زبیر و چند روز بعد افراد دیگر و بعد به خان و خانزاده و کدخدای ده ما می‌رسد. لذا اینها شروع کردند این طرف و آن طرف که خلیفه را مظلوم کشتند. موضوع امیرالمؤمنین و کارگزار را که عده‌ای گفتند: صبر کنید شاید این وسط به ما پستی برسد، ببینیم حضرت با ما چه می‌کند، به همین فامیل‌های حاکمان قبلی بسنده می‌کند یا توسعه می‌دهد، منتظر بودند ببینند چه اتفاقی می‌افتد و درگیری‌ها شروع شد که هفته آینده خواهیم گفت.
شریعتیامروز صفحه ۲۸۶ قرآن کریم آیات نورانی سوره مبارکه اسراء را تلاوت خواهیم کرد.
«
ذلِکَ‏ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‏ فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً «۳۹» أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَهِ إِناثاً إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِیماً «۴۰» وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً «۴۱» قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَهٌ کَما یَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى‏ ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا «۴۲» سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیراً «۴۳» تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً «۴۴» وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِجاباً مَسْتُوراً «۴۵» وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً «۴۶» نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوى‏ إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً «۴۷» انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا «۴۸» وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً»
ترجمه آیات: این (دستورات) از حکمت‏هایى است که پروردگارت بر تو وحى کرده است، و با خدا معبودى دیگر قرار نده که سرزنش شده و رانده، در دوزخ افکنده خواهى شد. آیا (مى‏پندارید) پروردگارتان شما را با داشتن پسران برگزیده و خودش از فرشتگان، دخترانى گرفته است؟ همانا شما سخن (و تهمت) بزرگى مى‏گویید. و به یقین، ما در این قرآن (حقایق را با بیان‏هاى گوناگون و) مکرّر بیان کردیم، تا پند گیرند، و جز بر رمیدگى آنان نیفزود. بگو: اگر با خداوند، خدایانى بود- آنگونه که مشرکان مى‏گویند- در آن هنگام آن خدایان در پى یافتن راه نفوذى به سوى خداى صاحب عرش بودند (تا قدرت را از او بگیرند). خداوند منزّه و برتر است از آنچه مى‏گویند، برترى بزرگ! آسمان‏هاى هفتگانه وزمین و هر که در آنهاست، تسبیح خداوند را مى‏گویند، و هیچ چیز نیست مگر آنکه با ستایش، از او به پاکى یاد مى‏کند، ولى شما تسبیح آنها را نمى‏فهمید. همانا او بردبار و آمرزنده است. و هرگاه قرآن مى‏خوانى، میان تو و کسانى که به قیامت ایمان ندارند، حجابى ناپیدا (و معنوى) قرار مى‏دهیم (تا از درک معارف حقّ محروم بمانند). و بر دلهاى آنان (کفّار) پوشش‏هایى قرار دادیم تا آن را نفهمند ودر گوشهایشان سنگینى (تا حقّ را نشنوند). و چون پروردگارت را در قرآن به یگانگى یاد کنى، آنان پشت کرده و گریزان مى‏شوند. ما داناتریم که چون به تو گوش مى‏دهند، براى چه گوش مى‏دهند و آنگاه که (براى خنثى کردن تبلیغات پیامبر) با هم نجوا مى‏کنند (نیز بهتر مى‏دانیم چه مى‏گویند). آن زمان که ستمگران (به دیگران) مى‏گویند: شما جز از مردى افسون شده پیروى نمى‏کنید (آن را هم مى‏دانیم). (اى پیامبر!) بنگر که چگونه براى تو مثلها زدند و در نتیجه گمراه شدند، پس نمى‏توانند راه حقّ را بیابند. و گفتند: آیا آنگاه که ما استخوان‏هاى پوسیده و پراکنده شویم، آیا براستى ما با آفرینشى تازه، برانگیخته مى‏شویم؟
شریعتینکات پایانی شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: قبل از اینکه چند نکته در مورد جناب بلال حبشی عرض کنم، لازم می‌دانم حادثه غمبار سقوط هواپیمایی که عزیزانی از کشور ما و دیگر کشورها در آن بودند و به رحمت خدا رفتند را تسلیت عرض کنم. واقعیت اگر فقط مردم کانادا و اوکراین هم مسافر این پرواز بودند برای ما باعث شرمندگی بود و خیلی دردآور، عزیزانی از کشور افغانستان که همسایه ما هستند و با غم بیشتر هموطنان عزیز ما که اکثریت این پرواز بودند، خیلی ما را غمگین و اندوهگین کرده و امیدواریم که خداوند به بازماندگانشان صبر عطا کند و با همت مسئولین یک جوری این غم را از دل مردم ما برطرف کند و دلشان شاد باشد.

بلال حبشی از شخصیت‌هایی است که اگر می‌خواست خودفروشی و موقعیت طلبی کند خیلی فرصت داشت، اگر می‌خواست خودش را به قدرت بفروشد خیلی خوب او را می‌خریدند، کما اینکه نمونه‌هایی داریم از کسانی که سابقه بردگی داشتند و شخصیت قابل اعتنایی نداشتند ولی به واسطه خدمت به بعضی از ظالمین اینها جایگاه پیدا کرد ولی بلال اینطور نیست، در منابع شیعه و سنی آمده است که از اولین مسلم است و از کسانی است که در راه خدا خیلی عذاب شده است. اولین جنگ اسلامی را حاضر بود و از مهاجران است و جزء شش هفت نفر اول از کسانی است که اظهار اسلام کرد. اظهار اسلام یعنی کتک خوردن و سیلی خوردن در راه خدا و این خیلی فشار لازم داشته وقتی عمار و مادر او، جناب سمیه که به رحمت خدا رفتند، مقداد، بلال را هم جزء این گروه اسم بردند. خیلی زود اسلام آورد و از اولین کسانی است که اظهار اسلام کرد و خیلی شکنجه شد. سنگ بزرگی که روی سینه او گذاشته بودند و او را شکنجه سنگین کردند و او فقط احد احد می‌گفت. یعنی من از یگانگی خدا دست برنمی‌دارم ولو اینطور شکنجه شوم. دو سه نفر بودند که اینقدر اهل عبادت بودند که قرآن کریم در مورد اینها می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَ‏ اللَّهُ‏ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» (مائده/۸۷) چیزهایی که خدا برای شما حلال کرده، بر خودتان حرام نکنید. یکی از اینها جناب بلال است که گفت: من می‌خواهم قسم یاد کنم که دیگر در روز غذا نخورم و تا آخر عمرم هر روز روزه باشم. از کسانی نبود که به اسلام برسد برای مال یا چیزهای دیگر. گاهی باید قرآن و پیغمبر بیایند جلوی بعضی‌ها را بگیرند، یکی جناب عثمان بن مظعون است که به کثرت عبادت معروف است و رسول خدا سعی کرد اینها را آرام کند، یکی بلال است و اسم امیرالمؤمنین هم جز اینها شمرده شده است.

ایشان کسی است که بعد از پیغمبر اکرم دید شرایط مدینه شرایط زندگی نیست. جناب ام ایمن از کسانی است که رسول خدا به اینها بشارت بهشت داد و این خانم جز شاهدان ماجرای فدک است. ایشان نتوانستند بعد از پیغمبر اکرم در مدینه تحمل کنند و داغ و غصه‌های اهل‌بیت را می‌دیدند، تحمل نداشتند. یک روز یک نفر محضر ایشان رفت و گفت: یک حدیث از آنچه از رسول خدا شنیدی را بگو. گفت: مگر تو می‌شناسی من رسول خدا را دیدم. تا گفت: تو بلال هستی مؤذن پیغمبر، شروع به گریه کرد و راوی می‌گوید: همه مردم با هم گریه کردند. اسم پیغمبر آمد اینطور دلش می‌لرزید و غصه‌دار بود. روایت زیادی در فضایل اذان گفته و مؤذن هم بود. در ایام فاطمیه هستیم، شهادت حضرت زهرا به روایت ۷۵ روز گذشت و ۹۵ روز در پیش هست، در روایت هست که جناب بلال بعد از پیغمبر اکرم دیگر حال و روز سابق را نداشت و اذان نمی‌گفت. می‌دانست دیگران می‌خواهند از اذان گویی او استفاده کنند که اوضاع تغییر نکرده است. بلال می‌خواست بگوید: نه، من مؤذن رسول خدا هستم. اگر امیرالمؤمنین به حکومت می‌رسید او ادامه می‌داد. یک روز صدیقه طاهره فرمود: من خیلی دلم برای اذان بلال تنگ شده است. محضر او رفتند و گفتند، گفت: من دیگر اذان نمی‌گویم، گفتند: حضرت زهرا خواسته و گفت: من چه کسی هستم که حضرت زهرا دلش خواسته صدای مرا بشنود و من نه بگویم! آمد اذان گفت و تا به «اشهد ان محمداً رسول الله» رسید، حضرت زهرا با صورت زمین افتادند و حالشان نا مساعد شد و بلال اذان را قطع کرد.

خدایا به برکت امام زمان غم‌های ما، غم‌های عزیزان داغ دیده را با فرج امام زمان برطرف بگردان و دل خانواده‌های این عزیزان را شاد بگردان و ارواح طیبه‌ی این درگذشتگان را با اهل‌بیت(ع) محشور بگردان.

شریعتی: می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد *** یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد

«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»