برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

  

شریعتیبسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
از درد تو تمام تنم تیر می‌کشد *** وقتی کسی به روی تو شمشیر می‌کشد
طاقت ندارم این همه تنها ببینمت *** وقتی که چله چله کمان تیر می‌کشد
این بغض جان ستان که تو بی‌کس ترین شدی *** پای مرا به بازی تقدیر می‌کشد
ای قاری همیشه‌ی قرآن آسمان *** کار تو جزء جز به تفسیر می‌کشد
اینکه ز هر طرف نفست را گرفته‌اند *** آن کوچه را به مسلخ تصویر می‌کشد
برخیز ای امام نماز فرشته‌ها *** لشگر برای قتل تو تکبیر می‌کشد
«
صلی الله علیک یا أباعبدالله» سلام می‌کنم به دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. به ساحت مقدس حضرت عبدالله بن حسن سلام می‌کنیم، انشاءالله تا همیشه زیر سایه‌ی آل الله باشیم. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله خیلی خوش آمدید. عزاداری‌هایتان قبول باشد.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام می‌کنم. به عزاداران سیدالشهدا در تمام نقاط عالم سلام می‌کنم و    انشاءالله زیر سایه‌ی سیدالشهداء با آزادگی زندگی کنند. الحمدلله محبت سیدالشهداء فطری و مکنونه قلبی ماست و هرچه بخاطر این شرایط بخواهیم دستورالعمل‌ها را سختگیرانه اجرا کنیم باز هم شور پر از شعور حسینی در بین مردم شعله کشیده و مجالس با شکوه هست.
شریعتی: بعد از هزار و اندی سال این حرارت حسین بن علی در دلها شعله‌ور است و خاموش شدنی نیست. تحلیل واقعه عاشورا و اینکه تاریخ از کجا به اینجا رسید و عاشورای سال ۶۱ را رقم زد. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، ما بحث اصلی خودمان را در محرم و صفر کنار گذاشتیم و ماجرای قیام سیدالشهداء که سؤالات و ابهاماتی در ذهن عزیزان هست، یکی از مهمترین نقاطی که مردم با آن درگیر هستند، اطلاعات مردم ما چه بسا از ماجراهای دیگر تاریخی بیشتر باشد اما ابهامات زیادی هم هست، ما سیر این بحث را با هم گفتگو کنیم معلوم می‌شود این قیام حسینی بود یا خروج حسینی بود. ما بدون اینکه بخواهیم به عنوان سؤال و پاسخ بگوییم، فضا روشن می‌شود و سؤالها برطرف می‌شود. هفته گذشته نکته‌ای را عرض کردم که این چیزهایی که در مورد سیدالشهداء می‌گوییم یک ذره از بیکران است. ما ادعا نمی‌کنیم که همه شخصیت سیدالشهداء را تحلیل می‌کنیم لذا گوشه‌ای از موضوع را بیان می‌کنیم. ما نمی‌توانیم امامی را بشناسیم همانطور که بوده، همزمان که نبرد می‌کرده عمق تاریخ تا زمان ما را هم توجه داشته است. از تحلیل جامع شخصیت ایشان دست ما کوتاه است و انشاءالله امام زمان تشریف بیاورند و حضرت را وصف کنند. توقع تحلیل خیلی جامع نمی‌توانیم داشته باشیم.
به اینجا رسیدیم که معاویه برای تمهید ولایتعهدی یزید تلاش‌های حیرت انگیز کرد و تمام رقبای احتمالی را جز دو سه نفر همه را از دم شمشیر و سم گذراندند، مردم اینها را می‌دیدند، عده‌ای را خریدند و عده‌ای را کشتند، بقیه مردم دیدند از چیزهایی است که بخواهیم حرف بزنیم چیزی برای ما باقی نمی‌ماند، سران جامعه اسلامی کوتاه آمدند و بیعت با ولیعهد کردند جز سیدالشهدا، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر. ممکن است عزیزی بگوید: عبدالله بن عباس چه شد؟ عبدالله بن عباس ذیل سیدالشهداء تعریف می‌شود در ادبیات سیاسی آن روز، یعنی وقتی سران را می‌گویند نه این سه نفر، این سه نفر بزرگ سه جریان فکری هستند و طبیعتاً حکومت با فرزندان و دنباله روها کار ندارد. وقتی معاویه از دنیا رفت نامه‌ای رسید که در تاریخ طبری هست و نامه مهمی است. یزید نامه‌ای نوشت که اعلام خبر مرگ پدرش بود به ولید بن عتبه حاکم مدینه. نامه اینطور است «من یزید امیرالمؤمنین الی الولید بن عتبه أما بعد» یزید ۲۹، ۳۰ ساله بود. این بعد از حمد و ثنای خدا، فرمود: «أکرمه اللّه و استخلفه، و خوّله» بنده خدا که خدا او را گرامی داشت، با قتل امام حسن و جنگ با امیرالمؤمنین «و مکّن له، فعاش بقدر» خدا به او تمکن داد که در این دنیا حاکم بر مسلمین شود، براساس قضا و قدر و مشیعت الهی زندگی کرد و از دنیا رفت، پدرم زندگی نیکویی داشت «و مات بأجل، فرحمه اللّه! فقد عاش محمودا! و مات برّا تقیا! و السلام» با نیکی و نیکوکاری از دنیا رفت. این را عمومی منتشر کرد چه بسا به دیگر بلاد هم این خبر رسید. در طبری اینطور آمده که ابو مخنف نقل کرده، ابو مخنف ظاهراً دقیق‌تر می‌گوید که با همه تحلیل‌های آینده جور درمی‌آید، «و کتب إلیه فی صحیفه کأنها اذن‏ فاره» در یک کاغذ کوچک، نه طومار رسمی و با مُهر، چون قرار است حرفی بزند و نمی‌خواهد منتشر شود. «أمّا بعد فخذ حسینا» حسین را بگیر، «و عبد اللّه بن عمر، و عبد اللّه بن الزبیر» این سه تا را بگیر و بگو یا بیعت کنید، هیچ رخصتی نداریم. «بالبیعه أخذا شدیدا لیست فیه رخصه حتى یبایعوا، و السلام» اگر نکردند گردن اینها را بزن! چرا این را در ادامه نامه رسمی نمی‌زند؟ برای اینکه نمی‌خواهد هزینه کشتن افراد سرشناس گردنش بیافتد و بعدها وقتی در شام حضرت سجاد سخنرانی کردند، گفت: من نمی‌دانستم، عبیدالله این کار را کرد و می خواست کتمان کند. در این شرایط ولید بن عتبه گفت: با چه کسی حرف بزنم؟ مروان را صدا زد و گفت: چه کنیم؟ مروان گفت: همین الآن بدون فوت وقت صدایشان بزن و بیاور، برای اینکه اگر فرصت بدهی ممکن است از این شهر بروند و دیگر زورت به اینها نرسد و جنگ شود. مروان خیلی شبیه یزید فکر می‌کرد. رفتند سراغ سیدالشهداء دیدند در مسجد است، به سیدالشهداء گفتند: بیایید حاکم با شما کار دارد. اینها همدیگر را نگاه کردند و به امام حسین عرض کردند به نظر شما چه کار دارد؟ حضرت فرمود: به نظرم طغیانگر بزرگ از دنیا رفته است و می‌خواهند از ما بیعت بگیرند.
عبدالله بن زبیر مخفی شد و نیامد. سیدالشهداء که خواست بیاید، چند نفر از بستگان درجه یک را فرمود: سلاح زیر عبایتان باشد بیایید نزدیک در و وقتی صدایم را بلند کردم داخل بریزید چون ممکن است بخواهند مرا بکشند. در تاریخ طبری اینطور نقل شده که به حضرت خبر دادند معاویه از دنیا رفته و حالا یزید آمده و باید بیعت کنی. حضرت فرمود: این چیزی که از من بیعت خواستید بیعت من به درد شما نمی‌خورد. این همه شهر به حسین بن علی چه کار دارید؟ لابد می‌خواهید به بیعت با یزید اعتبار بدهید. پس مخفیانه به درد شما نمی‌خورد. بگذارید هروقت خواستید با مردم بیعت کنید ببینیم چه می‌شود. حضرت پاسخ ندادند که من بیعت می‌کنم یا نمی‌کنم. مروان گفت: همین الآن گردنش را بزنید. ولی ولید دوست نداشت این اتفاق بیافتد. ولید گفت: باشد ببینیم چه می‌شود؟ مروان گفت: برای چه به حرف من گوش نکردی؟ دیگر دستت به حسین بن علی نمی‌رسد. گفت: می‌خواستم دستم نرسد. گفت: دیگری را توبیخ کن. من اگر خورشید و ماه را در دستم بدهند و ملک همه دنیا را به من بدهند که حسین بن علی را بکشم، این کار را نمی‌کنم چون می‌دانم قیامت من با این کار از بین می‌رود. با این کار، کار من تمام می‌شود. در آخرت جواب پیغمبر را بدهم؟ خدا را شکر حسین(ع) رفت. فردا دوباره سراغ ابن زبیر فرستادند، نیامدند و شبانه از راه مخفی فرار کرد. سراغ سیدالشهداء آمدند، سیدالشهداء فرمودند: یک شب دیگر فرصت بدهید. حضرت هی مهلت گرفت تا یکی دو روز بعد با اهل و عیال به جز محمد حنفیه از شهر خارج شد. هنگم خروج از شهر با اوج احتیاط شبیه فرار برای حفظ جان و مخفیانه با غم و اندوه بعد از وداع با قبر مبارک مادرش و رسول خدا(ص) گریه کنان از مدینه خارج شد. چرا؟ برای اینکه حضرت می‌دانست ماندنش در شهر به قتل او می‌انجامد. خیلی‌ها آمدند و گفتند: برای شما امان نامه می‌گیریم، صبر کنید. بعضی‌ها توصیه اخلاقی کردند. عبدالله بن عمر نزد حضرت آمد و چند سلیقه دینی آنجا حضور دارد. یکی سلیقه عبدالله بن عمر است. یکی سلیقه عباد و زهاد مدینه است. یکی سلیقه یاران سیدالشهداء در کوفه است. یعنی نحوه فهم و اولویت دادنشان به موضوعات دینی، ابن عباس نزد حضرت آمد و گفت: شما دستور بدهید ما در راه شما بیاییم اطاعت می‌کنیم. عبدالله گفت: این حرف‌ها چیست؟ گفت: به مدینه برگرد، حرم جد توست، شهر خوبی است و هر روز زیارت می‌کنیم. یعنی دینداری که امام و طاغوت را رها می‌کند و می‌گوید: اینجا حرم پیغمبر است. با اهل و عیالت هستی و بچه‌های فامیل را می‌بینی، جانت را نده دست اینها تا تهدید کنند. کوتاه بیا و اگر نمی‌خواهی یک مقدار صبر کن. بالاخره یزید هم می‌میرد. سیدالشهداء فرمود: «أف لهذا الکلام ابداً مادامه السماوات و الارض» او گفت: برو طرفدارانت در دیگر شهرها اگر خواستند کاری بکنند آنها کارشان را بکنند و اقداماتشان را انجام بدهند، پیروز شدند بعداً تو برو رهبری کن. حضرت فرمود: أف بر این کلام مادامی که آسمان و زمین مستقر است. من بایستم و یزید را تحمل کنم و بعد در حرم پیغمبر زیارت کنم و ناموس مسلمین را دست یزید بدهیم؟
ممکن است در ذهن بینندگان بیاید چرا سیدالشهداء مثل ماجراهای قبلی تقیه نفرمودند؟ یک خرده جلوتر برویم به این می‌پردازیم. سیدالشهداء به شکل شبیه فرار از مدینه مخفیانه خارج شد اما معلوم است حضرت نمی‌خواهد صرفاً فقط فرار کند و بیعت نکند. این شروع جریان جدی است. چرا حضرت فقط فرار نکرد؟ برای اینکه اگر کسی بخواهد فرار کند جایی می‌رود که او را نشناسند. در حالی که حضرت به مکه رفتند و بزرگان شهر مکه و در موسم حج دیگران حضرت را می‌شناختند. بعدها خواهیم گفت که حضرت از مردم کوفه بیعت گرفتند. برای فرار که بیعت نمی‌گیرند. بیعت کردن و بیعت خواستن از مردم کوفه برای این است که آدم فرار کند. من هستم و می‌خواهم اقدامی بکنم. لذا بعضی این حالت خروج مخفیانه حضرت از مدینه را به کل تعمیم دادند و گفتند: حرکت سیدالشهدا فرار از کشته نشدن است. می‌دانید برای کشته نشدن از مهلکه خارج شود اشکال ندارد و حفظ جان طبیعی است. اما اگر همه حرکت سیدالشهداء این بود باید می‌گفتیم: حضرت نعوذ بالله درست نتوانست این کار را بکند در حالی که اگر حضرت جاهایی می‌رفت، آفریقا یا یمن، جاهایی که آن زمان در توجه و دید بود و کمتر شناخته می‌شد. مثل امروز نبود تصاویر آدم‌های برجسته را مردم بشناسند. حضرت می‌توانست یک جایی با خانواده‌اش برود زندگی کند و کسی نشناسد حضرت را، اما بنای حضرت بر فرار نبود. اگر حضرت صرفاً فقط یک فراری می‌خواست بکند یک بیعت می‌کرد یا اگر می‌خواست بفرماید من نمی‌خواهم با یزید بیعت کنم، اگر فرار می‌کرد، جامعه می‌گفتند: نمی‌دانیم کجا رفته ولی با یزید بیعت کرده است. از رفتار حضرت ابداً برنمی‌آید ایشان صرفاً دنبال بیعت نکردن و کشته نشدن باشد. وقتی می‌گفتند: از مدینه بیرون نرو، حضرت بارها فرمودند: اگر من در سوراخ یک حشره و یک مرغی هم پنهان شوم، لذا هم باید جانم را حفظ کنم و هم مسأله من فقط جانم نیست و کار دیگری دارم.
حضرت از راه اصلی به سمت مکه رفتند، چون حضرت می‌دانست ولید بن عتبه بنایش بر کشتن حضرت نیست تا مجبور نشود و حکم بعدی نرسد. حضرت می‌خواست از راه اصلی برود که بتواند صحبت کند چون مردم آن نامه کوچک را ندیده بودند، ممکن بود بگویند: برای چه شما شهر و دیارت را رها کردی و خودت را آواره این شهر و آن شهر کردی؟ آنها می‌خواهند امنیتی عمل کنند و مخفیانه حضرت را ترور کنند. لذا از راه اصلی حضرت تشریف بردند که هرکسی کم کم در موسم حج یا مکه بتواند گفتگو کند. حضرت آرام آرام بدون سرعت زیاد خودشان را به مکه رساندند. عبدالله بن زبیر هم زودتر با برادرش بدون زن و بچه رفت. به عبدالله بن عمر گفتند: بیعت کن! گفت: من بیعت نمی‌کنم چون یزید ظالم است، نه. شرابخوار است؟ نه. من اگر همه مردم با او بیعت کردند، بیعت می‌کنم. تفکری در جهان اسلام بود که بعد از پیغمبر این تفکر با بدعت‌هایی درست شد. اصالت با حق است. اجتماع بر حق است، سواد اعظم و اتحاد مسلمین حول حق است که خوب است. نه اینکه هرجا عده‌ای جمع شدند. ممکن است عده‌ای بر باطل جمع شدند. اگر همه مردم دنیا بگویند: دو دو تا ده تاست! این ارزشی ندارد، اجتماع بر باطل و دروغ ارزشی ندارد. اینها به اجتماع ارزش می‌دادند نه اجتماع حول حق، لذا یکی از کیفرخواست‌هایی که برای سیدالشهدا نوشتند، یک عده پشت سر نیزه‌ای که سر مطهر سیدالشهداء را از این شهر به آن شهر برای نمایش می‌برد، عده‌ای پشت سر نیزه الله اکبر می‌گفتند. شاعر می‌گوید: «قتلوا بک التکبیر و التهلیلا» تکبیر را کشتند، لا اله الا الله را کشتند. اسلام را کشتند. لذا در زیارات حضرت می‌گوییم: «لعن الله امه قتلتک بالایدی و السن» آنهایی که تو را با دست کشتند و با زبان کشتند. یعنی تمهید قتل کردند. به امام حسین می‌گفتند: لزوم جماعت داشته باش. یعنی با جماعت ملازم باش. جماعت حول یزید! حتی خانمی که از شاگردان یکی از همسران پیغمبر بود، به امام حسین نامه نوشت، امر کرد باید اطاعت کنی از امام مسلمین، امام مسلمین کلمه درستی است ولی تطبیقش با یزید… تو حق نداری وحدت را بشکنی. وحدت حول یزید وحدت اسلامی نیست. لذا عبدالله بن عمر می‌گفت: جماعت همه سراغ تو بیایند من با تو بیعت می‌کنم. برای اینکه سلیقه و فهم او را از دین ببینید، وقتی آمدند در مورد امیرالمؤمنین هم بیعت بگیرند، گفت: هروقت همه بیعت کردند. یعنی برای عبدالله بن عمر، علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین با یزید بن معاویه فرق نمی‌کند. این یک دیدگاه است متأسفانه! هرکدام طرفدار داشت و دعوا نمی‌شد، یکی از خلفا یک وقتی در منا نماز شکسته را به تمام خواند. در سفر نماز را شکسته می‌خوانیم. آمدند نزد عبدالله و گفتند: نماز را به جای شکسته، تمام خواند. این خلاف شرع است. گفت: هیس… اختلاف افکنی نکنید و حفظ وحدت کنید. اینها سوء استفاده از الفاظ و مفاهیم است. حضرت فرمود: بنی امیه که آمدند فقهای مشروعیت بخش به بنی امیه هستند. انگار پوست گوسفند را بکنی و کپه تنش کنی.
تفکر اینها این است که هرکس پیروز است یعنی حق است. حق کسی است که برنده است. کسی که کودتا می‌کند و برنده می‌شود واجب شرعی است از او اطاعت کنید. یعنی ظالمان دنیا بهتر از این نمی‌توانند چیزی گیر بیاورند. هرکاری ما می‌کنیم فعلاً شما اطاعت کنید، چشم. قیامت ما با خدا مشکلی نداریم. عبدالله می‌گوید: علی بن ابی طالب اگر مخالف داشته باشد با او بیعت نمی‌کنم. یزید هم مخالف داشته باشد با او بیعت نمی‌کنم. دیدند از عبدالله نگرانی ندارند، گفتند: باشد. بالاخره چند را بکشیم باقی بیعت می‌کنند و ایشان هم بیعت می‌کنند. حضرت به سمت مکه راه افتادند و خانواده را با خود به دلایلی بردند. مردم دنیا نمی‌دانستند جان امام در خطر است. اگر حضرت یک نفری می‌آمد ممکن بود خیال کنند حضرت صرفاً دنبال حکومت است. ولی با خانواده آمد، حضرت فرمود: ما را بیرون کردند. بیرون کردن نه اینکه گفتند بیرون برو. برای این مسیر حرکت حضرت که اسم آن را قیام و خروج و فرار نمی‌گذاریم. حضرت دنبال بیان حق هم هستند، این حرکت خیلی تبلیغی هم هست. حضرت افرادی را لازم دارند که وسط این جنگ روایت دیگران هم شاهد عینی باشند و سخن بگویند. قرار باشد بعد از شهادت سیدالشهداء کسانی بیایند قطعنامه حضرت را بخوانند، لذا حضرت به این افراد نیاز داشت.
نکته بعد اینکه حضرت ایمنی نداشت از اینکه زن و بچه‌اش را در مدینه نگه دارد. تجربه نشان داده بود بنی امیه اگر با کسی درمی‌افتادند ابا نداشتند ناموسش را دستگیر کنند و بکشند و جسارت کنند. عمر بن حمق خزاعی را که خواستند بکشند، فرار کرد. همسرش آمنه را گرفتند و شکنجه کردند. تا سر مطهر عمر را در زندان آوردند و در آغوش او پرت کردند. بعضی گزارش‌ها می‌گویند: وقتی مختار فرار کرد از دست بنی امیه همسرش را گرفتند. اینطور نبود که در امنیت باشد. لذا طبری می‌گوید: امام تمام زن و بچه خود را برد. مادر حضرت علی اکبر اسمش در کربلا نیست ولی اگر زنده بود و در قید حیات بود در کربلا بود. حضرت حرکت کردند و به مکه آمدند، در مکه اتفاقاتی افتاد که خیلی مهم است. یکی عبدالله بن عمر بود که می‌گفت: اختلاف افکنی نکنید. مسأله خیر و شر نیست، دعوا نشود. اگر قرار بود اختلاف نشود، پیغمبر اکرم اسلام را برای چه آورد؟ حق را شما مطرح کنی، جنگ احزاب می‌شود. پیغمبر نمی‌خواست بجنگد، پیغمبر نمی‌خواست در احد بجنگد. وقتی شما پرچم حق را بلند کنی و لا اله الا الله بگویی جنگ می‌شود. اجتماع بر باطل ارزشی ندارد. خبیث و طیب مثل هم نیست ولو اینکه جاهل زیاد باشد. یک سلیقه عبدالله بود که سلیقه سکوت و ولش کن و دعوا نشود… اما اگر بنا باشد که آخر فرمود: مرا آن پست (عبیدالله) بین دو امر مضطر کرده، بین شمشیر و ذلت تسلیم «هیهات من الذله»! این تفکر سیدالشهدا را نشان می‌دهد. من مرگ آزاد مردانه را ترجیح می‌دهم به اینکه زیر تسلیم یزید باشم. یک تفکر، تفکر عبدالله بن عمر است.
ماجرای مهاجرت‌ها از سوریه و آلبانی به سمت اروپا با قایق، فرار از جنگ که بود طفل خردسالی در دریا غرق شد. همه دنیا برای او گریه کردند و برایش زار زدیم. حتی رنگ لباس و شلوار در ذهن ما هست. قطعاً مظلومیت رخ داده بود. طفلی در یمن از گرسنگی از دنیا می‌رود، مدت زمان آن طفلی که غرق شد تا از دنیا برود کوتاهتر است تا طفلی که از گرسنگی می‌میرد. الآن تصویری از کودک یمنی در ذهن ما نیست، مظلومیت طفل غرق شده سر جایش هست ولی دیگران آنهایی که جنگ روایت تولید می‌کنند، آنها تصمیم می‌گیرند تصویری را ارائه بدهند. چون می‌خواستند بگویند: اسد جنگ طلب است. دو تا مظلوم را مقایسه می‌کنند. ما کار نداریم طفل غرق شده مسلمان بود یا نه، دلمان سوخت برای آن کودک مظلوم، اما چرا از کودک یمنی تصویری در دنیا نیست؟ عده‌ای تصویر ذهنی مردم را مدیریت می‌کنند. اولویت درست می‌کنند. کربلا هم همین است. مردم مدینه یک سال بعد از این واقعه، قیام کردند علیه یزید. یک سال تأخیر بود. یزید الآن آمد و اینها سال بعد قیام کردند. این تأخیر حاصل نوع نگاه و تفکر است. کیفر خواستی که برای یزید امضاء شد چه بود؟ بعد از کربلا یزید جنایت کرد و امام کشت. فرض کنید مردم مدینه سیدالشهداء را امام نمی‌دانستند. انسان که بود. طفلش را کشتند یا نه؟ شیرخوار سیدالشهداء تیر بخورد جانسوز است یا آن طفل غرق شده؟ کیفرخواست آنها این بود که علیه یزید قیام کردند شرابخوار است. شرابخوار است و نماز را به تأخیر می‌اندازد و یا نمی‌خواند، اهل فحشاء است. این سه مورد درست است هر سه منکر است، اما در  کیفر خواست قتل کرده و طفل کشته و غارت کرده ناموس خدا را، اینها نیست. به آدم‌ها ظلم کرده است. ظلم و قتل را نمی‌بینند. غصب حکومت را نمی‌بینند، شرابخواری را می‌بینند.
شریعتی: یکی از مظلومیت‌های سید الشهداء این بود که باید تنهایی بار رسالت عظیم رسانه‌ای را هم ادا کند.
حاج آقای کاشانی: امام در مدینه تنهاست. همه اتفاق نظر دارند و توصیه می‌کنند بمان! یک اتفاقی دارد می‌افتد که نماز دارد کشته می‌شود، روح نماز از بین رفته و اصل دین در خطر است. طرف نشسته گوشه مسجد قرآن می‌خواند و این قرآن خواندن ضرری برای ظالمان ندارد. با یک سال تأخیر، اصلاً نگفتند تو چرا پسر پیغمبر را کشتی؟ جامعه را ببینی چه بلایی سر جامعه آمده است. نگاه وقتی به حادثه می‌کند می‌گوید: یزید شراب می‌خورد. شراب خواری گناه بزرگی است. امام حسین کشته، این را نمی‌بیند و او را می‌بیند.
یاران سیدالشهداء در کوفه یکوقتی فهمیدند حضرت به مکه تشریف بردند. ایامی که حضرت مکه هستند، گفتگوها و مذاکراتی صورت گرفت. مردم کوفه چند بار به امام نامه نوشتند. یکبار وقتی امام حسن با معاویه آتش بس امضاء کرد نوشتند: شما قیام کن. حضرت فرمود: برادرم امام است! مردم کوفه هم شیعه امروزی نبودند، طرفداران اهل‌بیت بودند. وقتی امام حسن به شهادت رسید، دوباره به امام حسین نامه نوشتند: آقا قیام کن! حضرت فرمود: ما یک پیمانی بستیم با معاویه، اهل‌بیت پیمان شکن نیستند. اگر پیمان ببندند، نمی‌شکنند. تا نقض کامل نشود از طرف مقابل، آنها پیمان نمی‌شکنند. کما اینکه وقتی امام فرمود: تا فردا ببینم چه می‌شود، مروان به ولید گفت: دروغ می‌گوید. ولید گفت: مثل حسین وقتی حرف بزند دروغ نمی‌گوید. یعنی دشمنش هم می‌داند او پیمان نمی‌شکند. لذا امام نفرمود: من فردا بیعت می‌کنم، فرمود: ببینم فردا چه می‌شود. در ذهن مردم هست که چرا امام حسین بیعت نکرد؟ می‌گویند: چون یزید شرابخوار بود. مسأله سیدالشهداء شرابخواری یزید نیست. این گناه هست ولی مسأله اصلی نیست. اولویت طاغوتی است که حکومت را غصب کرد. مردم کوفه که یکی از سران آنها حبیب بن مظاهر است و از رفقای سیدالشهداء است، وقتی معاویه از دنیا رفت به سیدالشهداء نامه نوشتند. نگفتند: یزید آمده، گفتند: خدا را شکر که دشمن تو که جبار معاند بود را در هم شکست، او که بود؟ کسی که حکومت را غصب کرده است. حکومت غصب شود مهمترین ظلم است. وقتی حکومت غصب شود بیت المال دست او می‌افتد. حکومت می‌کرد استبدادی و مردم راضی نبودند. خوبان امت را کشتند و بدها را مسئولیت دادند. مردم مدینه یک سال بعد به قتل امام حسین اعتراض نکردند. ولی حبیب بن مظاهرها به قتل حجر بن عدی‌ها اعتراض کردند. آدم خوب‌ها و مؤمنین و مجاهدان و یاران رسول الله را می‌کشد و قتل انجام می‌دهد. یاران سیدالشهداء دنبال عدالت هستند. جان انسان‌ها محترم است. اموال مسلمین را بین چند نفر دور هم می‌گردانند. تمام این اشکالات به قصد حکومت برمی‌گردد. اینها گفتند: چه کنیم؟ ما می‌رویم قیام می‌کنیم. نه! راهکار ما این است که ما امام داریم. حبیب و دیگران نوشتند ما امام لازم داریم. حبیب به عنوان رهبری جامعه می‌توانست رهبر آنها باشد، گفت: شما امام هستی. به سمت ما بیا تا ما با شما جمع شویم و جماعت علی الحق شویم. یک جماعت زیاد شویم. حضرت در پاسخ اینها فرمود: به من اینطور گفتید، امام ندارید. من مسلم را می‌فرستم ببینم مردم راست می‌گویند یا نه؟ حضرت اشکالات و اولویت‌ها و راهکار را که باید تحت ولایت امام باشد را پذیرفتند فقط برای صحت سنجی ادعای مردم جناب مسلم را فرستادند که به آن خواهیم پرداخت. سیدالشهداء مسأله‌ی اصلی‌اش فعلاً غصب حکومت است، اینکه چرا حضرت زمان معاویه طور دیگر رفتار کرد را خواهیم گفت.
شریعتی: امروز صفحه ۵۱۰ قرآن کریم آیات نورانی سوره مبارکه محمد را تلاوت خواهیم کرد.
«
وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ‏ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ «۳۰» وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ «۳۱» إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى‏ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ «۳۲» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ «۳۳» إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ «۳۴» فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ «۳۵» إِنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ «۳۶» إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ «۳۷» ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ»
ترجمه آیات: و اگر بخواهیم آنان را به تو مى‏نمایانیم، آنگاه ایشان را به سیمایشان مى‏شناسى و در شیوه و آهنگ کلامشان نیز آنان را خواهى شناخت و خداوند (ظاهر و باطن) کارهایتان را مى‏داند. ما قطعاً شما را مى‏آزماییم تا از میان شما مجاهدان و صابران را نشان دهیم و اخبار (و اعمالتان) را آزمایش خواهیم کرد. همانا کسانى که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند و بعد از آنکه برایشان راه هدایت روشن شد، با پیامبر مخالفت کردند، هرگز به خداوند گزندى نرسانند و زود باشد که خداوند اعمالشان را تباه سازد. اى کسانى که ایمان آورده‏اید! خدا را اطاعت کنید و از رسول (نیز) پیروى نمایید و کارهایتان را باطل نسازید. همانا کسانى که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند، سپس در حال کفر از دنیا رفتند، پس خداوند هرگز آنان را نخواهد بخشید. پس سستى نورزید، تا به سازش دعوت کنید، با اینکه شما برترید و خداوند با شماست و هرگز چیزى از (پاداش) اعمالتان را کم نمى‏کند. زندگى دنیوى، تنها بازیچه و سرگرمى است و اگر ایمان آورید و پروا پیشه کنید، خداوند به شما پاداش مى‏دهد و همه اموالتان را نمى‏خواهد. اگر خداوند همه اموالتان را بخواهد و به آن اصرار ورزد، بخل مى‏ورزید و (به سبب همین بخل،) کینه‏هاى شما را آشکار مى‏سازد. آگاه باشید! این شمایید که براى انفاق در راه خدا دعوت مى‏شوید، پس بعضى از شما بخل مى‏ورزند و هر کس بخل ورزد، فقط نسبت به خود بخل مى‏ورزد و خداوند غنىّ و بى‏نیاز است و شمایید نیازمندان و اگر روى بگردانید، قومى غیر شما را جانشین شما مى‏کند که آنان مثل شما (سست ایمان و بخیل) نباشند.
شریعتی: در مورد تحلیل وقایع کربلا و شخصیت شناسی شهدای کربلا خیلی‌ها دوست داشتند کتابی معرفی شود، کتاب تلخیص موسوعه عنصر شجاعت، با عنوان «سیدالشهداء و یارانش» که برای تهیه کتاب به سایت و کانال برنامه مراجعه کنید و یا به شماره ۲۰۰۰۰۳۰۳ پیامک ارسال کنید. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای کاشانی: خدایا به مظلومیت سفیران سیدالشهداء که با گفتن از حضرت و ابراز ارادت به حضرت از پشت بام‌ها به پایین پرتاب شدند و شهید شدند، ما را از یاران امام زمان(عج) قرار بده.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»