عرایض ما حول خطبه‌ی ۲۱۶ نهج البلاغه است. موضوع، ارتباط متقابل والی و مردم است.  یک نکته برای عزیزانی که در فضاهای کلامی کار می‌کنند عرض می‌کنم، یکی از جاهایی که کاملاً بارز است ابن ابی الحدید یک معتزلی بغدادی است، یعنی یک شاخه‌ی فکری از معتزله را به شکل خیلی سرسختانه‌ای باور دارد و اصلاً شیعه نیست این خطبه است. ذیل این خطبه به خاطر جمله‌ای که اوایل آن امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرماید که من اشاره‌ی کوتاهی به آن می‌کنم، ابن ابی الحدید برای این‌که تعارض با نظریات معتزله از او احساس می‌شود تقریباً همه‌ی شرح خطبه را رها می‌کند و به این مسئله می‌پردازد. سعی می‌کند با تمام وجود از جریان اعتزال دفاع کند، این از علایم صریح عقیده‌ی او است. جاهای دیگر هم فراوان است، در اشعار او، در نوشته‌های او در کتاب شرح، ولی این‌جا خیلی روشن است. این‌جا احساس کرده به عقیده‌ی او حمله شده خیلی جدّی وارد شده است. همان ابتدا هم هست، بنای ما نیست همه‌ی خطبه را بخوانیم چون طولانی است، یک قسمت آن را عرض می‌کنم، ولی ابتدا را فقط اشاره می‌کنم عزیزان اگر خواستند رجوع کنند.

 

حضرت می‌فرماید: «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً بِوِلَایَهِ أَمْرِکُمْ»،[۱] خدا یک حقّی را قرار داده که من ولی امر شما شده‌ام، حاکم بر شما شده‌ام. «وَ لَکُمْ عَلَیَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِی لِی عَلَیْکُم‏»، شما هم یک حقّی مشابه این بر من دارید. «فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ»، در زمینه‌ی بیان و وصف و سخنرانی همه از حق دم می‌زنند. «وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ»، آن‌جایی که قرار است پای میز محاکمه‌ی الهی ببینیم چه کسی چه کاری انجام داده، یا پای میز محاکمه‌ی نفس‌ها، آن‌جا که باید انصاف باشد، خیلی محدود است. شعار آن زیاد است، برای انتخابات‌ها خوب است، ولی در عمل نه، در عمل حق‌مداری دردسر دارد. بعد این عبارت را عرض می‌کنند -این دو خطّ کوتاه، ابن ابی الحدید را به چالش کشیده است- «لَا یَجْرِی لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَیْهِ»، اگر امروز حق به نفع یکی باشد فردا مشابه آن خود او خطا کند علیه او استفاده می‌شود. کلّاً حق به نفع کسی نیست، به اشخاص کاری ندارد. «لَا یَجْرِی عَلَیْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ»، اگر امروز یک نفر را با حق محکوم کنند فردا همان بلا را کسی سر او بیاورد این می‌تواند برود به نفع او… یعنی حق این‌طور نیست که همیشه یک گروه را محکوم کند به نفع یک گروه دیگر باشد، بسته به عملکرد است. بعد حضرت می‌فرماید: «وَ لَوْ کَانَ لِأَحَدٍ أَنْ یَجْرِیَ لَهُ وَ لَا یَجْرِیَ عَلَیْهِ»، اگر قرار باشد حق برای یک گروهی همواره به نفع آن‌ها باشد، هیچ وقت نشود که کسی را پای میز حق کشاند، «لَکَانَ ذَلِکَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ»، این فقط برای خدا است که کسی نمی‌تواند او را محاکمه کند. چون تفکّر معتزله این است که بر خدا بعضی امور واجب است، مثلاً بر خدا انصاف واجب است، پاداش عبد بر خدا واجب است، این لطف نیست، این‌جا ابن ابی الحدید ایراد می‌گیرد که یعنی چه؟ خدا هم باید… بالاخره انسان‌ها هم یک حقوقی دارند. می‌گوید این‌جا امیر المؤمنین تأدّباً… یک حرف زشتی می‌گوید، می‌گوید این‌جا چون با عوام صحبت می‌کرده نه با متکلّمان که دقیق صحبت می‌کنند خیلی ظرافت‌های علمی را رعایت نکرده است. این‌طور بگوید بهتر از این است که بگوید آن‌ها اشتباه می‌کنند!

 

یک تلاشی هم کرده، البتّه امیر المؤمنین صلوات الله علیه بعد یک «لکن» دارند که می‌فرماید: چرا این خالص خدا است که حکم همیشه به نفع خدا است، همیشه محقّ است، هیچ وقت حکم علیه او نیست؟ حضرت می‌فرماید: «لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِی کُلِّ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ»، حضرت حق هیچ وقت خلافی نمی‌کند که بخواهد… بعد می‌فرماید: «وَ لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ یُطِیعُوهُ»، امیر المؤمنین علیه السّلام یک جمله‌ای می‌گویند که کسی دچار مشکل نشود، نگوید یعنی چه؟ یعنی خدا هر کاری دوست داشته باشد انجام می‌دهد؟! یا آن‌طور که معتزله می‌گویند… بحث این‌ها مفصّل است، ما نمی‌خواهیم وارد شویم، حرف اشعری‌ها که به عوام نزدیک است می‌گویند خدا هر کاری دوست داشته باشد انجام می‌دهد، می‌تواند به بچّه‌ی دو ساله حکم کند که باید این معادله‌ی سخت ریاضی را حل کنی، اگر حل نکنی تو را مجازات می‌کنم! مشکلی نیست، خدا است، می‌تواند، هیچ چیزی خدا را محدود نمی‌کند. معتزله می‌گویند این حرف‌ها یعنی چه؟! بر خدا هم واجب است که براساس حق عمل کند. شیعیان یک ادبی دارند که از اهل بیت یاد گرفته‌اند، شیعیان مثل معتزله نمی‌گویند «یَجِب عَلَی الله»، بر خدا واجب است، می‌گویند «یَجِب عَنِ الله». می‌گویند «کَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ»،[۲] خود او خواسته که با رحمت برخورد کند، خود او خواسته اگر کسی او را عبادت کرد از سر لطف او را مورد لطف و مرحمت خود قرار بدهد و به او جزا بدهد و بهشت بدهد. چیزی نمی‌تواند خداوند را محدود کند، خود او خواسته، رحمت او این‌طور اقتضا کرده که خود او بخواهد. امیر سلام الله علیه هم این‌طور می‌فرماید: «وَ لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ یُطِیعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَیْهِ مُضَاعَفَهَ الثَّوَابِ»،[۳] او را اطاعت کنند، اگر اطاعت کنند خود او تفضّلاً مضاعف ثواب می‌دهد. این یک خط اگر به دست یک متکلّم بیفتد و کلاس هم علم کلام باشد می‌شود یک ترم در مورد این صحبت کرد، ولی ما عبور می‌کنیم. خلاصه این‌که این‌جا فاش شده ابن ابی الحدید کیست، این‌جا دچار مشکل شده است.


[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۳۲٫

[۲]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۲٫

[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۳۳٫