بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسه قبل، گذشت که حیدرعلی به نقل از علی جیلانی شیعه گفته بود که فخر رازی، در رساله تفضیل مذهب شافعی، بعض روایات بخاری را طعن نموده. این علی جیلانی، حزین لاهیجی است. و فتح السبل را نشر میراث مکتوب چاپ کرده است. که او جانور شناس سوفی مسلک شیعه متکلم قرن دوازده است که آخرین شاعر مهم سبک هندی محسوب می شود. او یک زندگی نامه خودنوشت هم دارد که درباره فتح اصفهان توسط افغانی ها، مطالب مهمی را آورده است. جالب است که این شاعر شیعه که متکلم هم بوده تا کجا رفته که رساله تفضیل فخر رازی را هم دیده. بعد در رساله تفضیل شافعی هم که رجوع کردیم، مضمون این مطلب هست که فخر رازی می گوید چرا بخاری، روایات شافعی را بیان نکرده؟ فخر رازی شافعی هست و دارد از او دفاع می کند. او جواب می دهد که چه کسی گفته که باید روایات شافعی در بخاری باشد!؟ یعنی همین حرفی که به شیعه می گوید، را خودش دارد نقضش را در به نفع خود بیان می کند!

اما بعد از این حیدرعلی فیض آبادی، در منتهی الکلام بر تقدم صحیحین بر کتب دیگر هم کرده است. بحث این بود در صحیحین نیامده! ایشان گفت اولا هر صحیحی در صحیحین نیست. ثانیاً موارد فراوانی حدیث صحیحی را قبول دارید که در صحیحین نیامده. ثالثاً در بعضی از جاها روایت صحیحین بوده و آنها رد کردند. رابعاً چه کسی گفته که اجماع امت بر این است که هرچه در صحیحین است صحیح است! برای همین میرحامد گفته است: «و فاضل معاصر در (منتهى الکلام) به سبب مزید اضطراب، و التهاب، و اختلاج، و انزعاج، صبر و قرار بر این همه خدمت گزارى مسلم و بخارى دست نداده، باز هم آهنگ قدح صحیحین برداشته است». و سپس قول حیدرعلی را چنین می آورد: «مغلطه خامسه آنکه مؤلف رساله مذهب محدثین و مجتهدین را هر دو یکى دانسته» فکر کرده اهل اجتهاد با اهل حدیث یک جور فکر می کنند. همانطور که می دانید، حنفی ها به خاطردعوایشان با بخاری، نمی توانند بگویند که هر چه در آن است درست است.

«و خیال نکرده که در کتب معتمده حنفیه که اسامى بعضى از آن بر زبان قلم رفت، هر دو مذهب را جدا جدا نوشته اند» یعنی می گوید: تفکر اهل اجتهاد با اهل حدیث، متفاوت است و شما خیال نکنید که اهل اجتهاد هم مثل اهل حدیث، قائل به آن اهمیت برای صحیحین هستند.

«از تتبع کتب و تصفح مقالات، چنان بوضوح مى گراید که ترتیبى که اهل حدیث در صحیحین مقرر کرده اند، و این هر دو را بر دیگر کتب مقدم داشته اند، بر السنه اتباع مجتهدین (بضرب من التقلید)، جارى مى شود، و الا از ائمه اربعه چیزى در این باب منقول نیست»یعنی می گوید اهل حدیث، اینقدر اجتهاد کردند، ممکن است کسی از مجتهدین هم این کتاب را معتبر بداند. تحقیقی نیست و هیچ یک از ائمه اربعه چنین حرفی را نزده است (البته که ابوحنیفه و مالک و احمد حنبل قبل از بخاریند؛ شافعی نیز که هم عصر است، ارتباطی با او ندارد. یعنی حیدرعلی حرف بی ربطی زده است!)

«و چگونه تصور توان کرد و حال آنکه علم غیب خاصه الوهیت یا نزد شیعه از خواص امامت است» یک طعنه ای به شیعیان می زند می گوید آنها که علم غیب را همانند شیعیان قبول ندارند که قائل باشند دیگر همانند این کتب نوشته نمی شود!

«پس اگر شخصى بعد تألیف این کتب بپایه اجتهاد مى رسید، و تمییز صحیح از سقیم نزد او مناط اعتبار مى شد، و در باب جرح و تعدیل بلا واسطه متوجه مى گشت، ضرور نبود که بر قرار داد شیخین در باب اخذ روایت مى رفت» اگر کسی خودش رجالی می شد، دیگر نمی گفت که بخاری چنین گفته! چون او به یک نحو فهمیده و من نیز در فن حدیث چنین می فهمم!

و در ادامه می آورد که: «بلکه خود اجتهاد مى نمودند، و تأییدات مجتهدات خود را در این کتب غالبا مد نظر داشته اند».

سپس مرحوم میرحامد حسین عنوان می کنند که: «جمعی از اکابر اهل سنت صحیحین را از اعتماد کلی ساقط کرده اند».

عبدالقادر حنفی (۶۷۶-۷۷۵) از اعلام حنفیه است و در منقبت او سخنان بسیار گفته اند. و اهل تواریخ و تصانیف بوده. او کتابی دارد به نام «الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه». مرحوم میر حامد می فرماید: «حقیر بمساعی جمیله، نقل آن از بعض علمای مخالفین گرفته ام». خیلی حرف سنگینی است. بعضی اوقات فکر می کنم که ایشان شاید فرشتگانی را در اختیار داشته! چه طور ممکن است در زمانی که سرچ مطالب نبود و کتب قیمتی بود و سخت به دست آدمی می رسید، چه طور یک نفر اینقدر بگردد و با علمای سایر مذاهب رفیق شود و کتاب های متعدد خارج از دسترس را پیدا کند و بگردد و ببیند کجای آن به درد چه عنوانی می خورد! امروز که این همه نرم افزار و فضای مجازی است؛ اگر مرحوم میرحامد حسین این را نگفته بود، نمی توانستیم، چنین مطلبی را پیدا کنیم. ما ندیدیم تا به حال که غیر از مرحوم میرحامد حسین این مطلب را گفته باشد و یا از وی نگرفته باشد. یعنی هنوز دسترسی به کتبی که چاپ نشده نداریم؛ با اینکه تصویر صدها هزار جلد از این کتب خطی در اینترنت موجود است. در حالی که مرحوم میرحامد حسین رفته است یکی یکی اینها را پیدا کرده. من تعجب می کنم که یکی در دفاع از مذهب اینقدر قوی است و غیرت به خرج داده است! او می گوید من رفته ام و این کتاب را پیدا کرده ام: «الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه». این کتاب چاپ دومش در سال ۱۴۱۳ دارالعلوم ریاض آن را آورده است. حرف مهمی در این کتاب است که مرحوم میرحامد آن را استخراج نموده است. ایشان بر سر بحث تورک (نشستن خاصی در نماز)، روایتی در صحیح مسلم است که با فتوای حنفی ها متفاورت است. به همین مناسبت، ایشان مطرح کرده که آیا ما می توانیم با روایات صحیح مسلم مخالفت کنیم یا نه! یعنی مرحوم میرحامد حسین، باید یکی یکی صفحات این کتاب را خوانده باشد؛ چون نمی داند که این بحث در کجای این کتاب است! به علاوه این کتاب، در شرح طبقات مختلف مذهب حنفیه است. از کجا می داند که قرار است یک بحثی پیش بیاید که قرار باشد، به مناسبت نویسنده یک حرفی را علیه صحیح مسلم بزند!!!

می گوید: «حدیث ابی حمید الساعدی فی صفه صلوه رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و غیره یشتمل علی انواع: منها التورک فی الجلسه الثانیه، ضعفه الطحاوی[۱] لمجیئه فی بعض الطرق عن رجل عن ابی حمید.» مسلم این روایت را آورده؛ اما چون در بعضی از طرق، یک جا افتادگی است و از یک «عن رجلٍ» به ابی حمید رسیده است، طحاوی آن را ضعیف دانسته است.

«قال الطحاوی: فهذا منقطع علی اصل مخالفینا، و هم یردون الحدیث بأقلٍّ من هذا» می گوید وقتی این رویات مجهول است، مخالفین مکتب من قبول ندارند و تازه کمتر از آن را هم رد می کنند. حال نویسنده در اینجا به سخن می آید:

«قلت: و لا یتجوّه (لا یخنق)[۲] علینا لمجیئه فی مسلم» چون این روایت در مسلم آمده، برای ما گندگی نکنند (در نسخه میرحامد حسین: ما را خفه نکنند).

«و قد وقع فی مسلم، اشیاء، و التجوه لایقوی عند الاصطدام (الاصطلاح)» در این امور که بزرگی کردن ندارد. حرف بیاور و سند بیاور!

او در ادامه نگاشته است که حافظ رشید عطار کتابی را پیرامون احادیث مقطوعه استخراج شده از صحیح مسلم آورده است. در اهل سنت وقتی گفته می شود رویات مرفوع است، یعنی شاذی است که به پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله برسد. و وقتی هم که به صحابه برسد، مقطوع خوانده می شود. و وقتی می گویند فلان روایت، مرفوع است، یعنی مقطوع نیست و قابل احتجاج است. ایشان هم می گوید که بسیاری از احادیث صحیح مسلم اصلا مرفوع نیست، مقطوع است و به پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نمی رسد. سپس از اینجا وارد نقد می شود.

در ادامه می گوید: « و ما یقوله الناس ان من روى له الشیخان فقد فاز (جاز) القنطره، هذا أیضا من التجوه (التخنیق) و لا یقوى». در رجال می گویند که اگر شیخ بخاری و مسلم از کسی روایت نقل کنند وی از پل عبور کرده است؛ دیگر نیازی نیست بررسی کنید که آن شخص ثقه است یا نه. سپس صاحب طبقات المضیئه می گوید: این حرف هم گندگی است؛ یعنی: آنها برای این حرف دلیل ندارند. اصلا اگر روایات مسلم و بخاری را بررسی کنید، متوجه می شوید که هیچ کس نمی تواند شروط بخاری و مسلم را دقیقا مطرح کنند. اینکه می گویند این کتاب اصح الکتب است، یعنی اینها یک شروط خاصی در رجال داشته اند. ما می پرسیم چرا؟ چون هر چه بگویید رد می شود! درست است می توان شبیه آن طریق را آورد، یا بعضی ادعا کرده اند که چنین شرطی را داشته؛ اما دقیق نمی توان آن شروط را مطرح کرد. بعد می گویند که اجماع بر قبول آنهاست.  

سپس نمونه ای از یک روای ضعیف را مثال می زند که مسلم، روایت او را در کتاب خود درج کرده است.

از این نمونه ها متعدد است. مثلا راوی آمده روایت ثقلین را در کتاب حاکم نیشابوری آورده به جای واژه «اهل بیت» آورده «سنت پیغمبر». سپس این شخص ضعیف است. عده ای می گویند: آقا راوی صحیح مسلم است. جواب می دهیم: همه رجالیین آن را تضعیف می کنند. شما باید روایت مسلم را تضعیف کنید.

هرجا که دلمان بخواهد می گوییم این روایت در صحیح مسلم آمده و هر کجا که به ضررمان باشد می گوییم: «اجمع العلماء علی ضعفه».

عبدالقادر حنفی می گوید: «فقد روى مسلم فى کتابه عن لیث بن أبى سلیم (ابی مسلم) و غیره من الضعفاء، فیقولون انما روى فى کتابه للاعتبار و الشواهد و المتابعات». مسلم در کتابش از راویان ضعیفی چون لیث بن ابی سلیم، روایت آورده است. بعد دادمه می دهد قائلین به صحت صحیحین توجیه می کنند که مسلم دو روایت آورده که دیگری را شاهد و مؤیدی برای روایت صحیح خود آورده است! اما: «و هذا لا یقوى لان الحفاظ قالوا الاعتبار و الشواهد و الاعتبارات و المتابعات امور یتعرفون بها حال الحدیث» حفاظ آن را قبول نمی کنند؛ زیرا وقتی روایت ضعیفی را بیاورید، دیگر بدان عمل نمی کنند و اعتباری ندارد؛ چون دیگر آن روایت ضعیف است. غیر از اینکه بسیاری از اینها شاهد نیست!

بعد ادامه می دهد: «و اعلم أنَّ «إنَّ» و «عن» مقتضیتان (أن عن مقتضیه للانقطاع) عند أهل الحدیث، و وقع فى مسلم و البخارى من هذا النوع شى‏ء کثیر» بسیاری از روایات مسلم و بخاری معنعن است که نزد اهل حدیث، چنین روایتی مقتضی انقطاع است. اهل حدیث می گویند اگر یک راوی بگوید: «حدثنا» یعنی خودش این روایت را از راوی قبل گرفته است. ولی اگر بگوید: «عن»، معنایش عام است؛ می تواند راویش در این وسط افتاده باشد؛ می تواند از راوی گرفته باشد؛ می تواند از کتابش را با اجازه دیده باشد؛ می تواند کتابش را به صورت وجاده دیده باشد. یعنی گفته این کتاب برای فلانی است. مثلا اینکه من بگویم: عن علی بن الحسین! وقتی لفظ عام شود، اقتضای انقطاع دارد. حال که این طور است: «فیقولون على سبیل التجوّه (التخنیق‏)». دوباره با تبختر می گویند: «ما کان من هذا النوع فى غیر الصحیحین فمنقطع، و ما کان فى الصحیحین فمحمول على الاتصال» هرچه معنعن در غیر صحیحین است، منقطع می باشد؛ و هرچه معنعن در صحیحین است، اتصال را درمیابند.

سپس می گوید یک جایی مسلم به صورت معنون روایت کرده که هیچ کس نمی تواند آن را قبول کند: «و روى مسلم فى کتابه عن أبى الزبیر عن جابر احادیث کثیره بالعنعنه. و قال الحفاظ (الحافظ): أبو الزبیر محمد بن مسلم بن تدرس المکى یدلس فى حدیث جابر فما کان یصفه بالعنعنه و لا یقبل». در مسلم از ابی الزبیر از جابر احادیث زیادی به صورت معنون نقل شده است. شما می دانید اگر راوی که روایت معنعن بیاورد مدلس باشد، این را حمل بر انقطاع می کنند. حال مدلس کیست؟ او کسی است که می خواهد عیب سند حدیث را بپوشاند. مثلا اگر یک راوی ثقه حسابی از یک راوی ثقه حسابی نشنیده باشد، می گوید: «وجدت فی کتاب فلانی» او ضابط است دیگر. اگر از خودش شنیده باشد، «عن فلانِ» هم که بگوید، نیازی به لاپوشانی نیست؛ چون هر دو ثقه اند و روایت محکم خواهد شد. و اصلا بدین کار نیازی ندارد. اما کسی که مدلس است؛ چون می خواهد گندگی کند، می خواهد روایات را متصل جلوه نماید. لذا اگر یک مدلس روایت معنعن بیاورد، سخت می شود حرف او را پذیرفت. حال عبدالقادر حنفی می گوید: حفاظ قائلند که در حدیث جابر، ابوالزبیر، تدلیس می کرده است. یعنی در همین سند خاص تدلیس می کرد. بنابرین حتی اگر هم بگوییم معنعنه های افراد ضابط مورد پذیرش است، و مسلم هم ضابط است، این روایت را چه کار کنیم؟ حفاظ تصریح کرده اند. حفاظ کسانی بودند که روایات را حفظ می کردند و در بحث علت حدیث، خیلی جزئی کار کرده اند. مثلا می گویند: «روایات فلانی از فلانی معنعنه هاش قبول نیست؛ چون اینها همدیگر را ندیده اند! اما فلان کس از فلان کس معنعنش درست است؛ زیرا آن دو همدیگر را دیده اند».

این تدلیس از سوی هم عصران راوی حدیث فهمیده می شد. بدین صورت که آنها ناظر بر روایات هم عصر خود بوده اند. مثلا در بین اساتید بخاری، «محمد» زیاد است. یکی از آنها محمد بن یحیی زهیلی است که اهمیت بالایی دارد؛ و قابل توجه است که او بخاری را کوبیده است! بخاری نیز برای اینکه عیب روایتش مشخص نشود، می گوید: «حدثنا محمد» و نمی گوید که کدام محمد! برای همین اسم بخاری را نیز در میان مدلسین، عنوان کرده اند.

عبدالقادر که می خواهد ضربه نهایی را بزند، ادامه می دهد: «قال الحفاظ (الحافظ): فما کان من طریق اللیث عن أبى الزبیر عن جابر فصحیح، و فى مسلم من غیر طریق اللیث عن أبى الزبیر عن جابر أحادیث». حفاظ می گویند: از روایات ابی زبیر، آنهایی که از طریق لیث آمده، صحیح می باشد؛ اما روایات مسلم از ابی زبیر، از طریق لیث نقل نشده است. بنابرین روایات ضعیفی در مسلم آمده که هیچ توجیهی ندارد.

سپس عبدالقادر نمونه دیگری نیز می آورد: «و قد روى مسلم فى کتابه أیضا عن جابر و ابن عمر فى حجه الوداع‏ ان النبى صلى اللَّه علیه و سلم توجه الى مکه یوم النحر، و طاف طواف الافاضه، ثم صلى الظهر بمکه، ثم رجع الى منى. و فى الروایه الاخرى‏ انه طاف طواف الافاضه، ثم رجع فصلى الظهر بمنى. فتجوّهون (فیتخنقون)، و یقولون أعادها لبیان الجواز و غیر ذلک من التأویلات، و لهذا قال ابن حزم فى هاتین الروایتین إحداهما کذب بلا شک». یعنی مسلم دو روایت از جابر آورده است که پیامبر در یکی از این دو روایت، پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نماز ظهرش را در مکه قبل از منا خوانده و در روایت دیگر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نماز ظهرش را در منا خوانده است. حال عبدالقادر می گوید: اهل حدیث گندگی می کنند و می گویند: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله دو بار نماز ظهر خوانده. این در حالی است که ابن حزم می گوید: بدون شک، یکی از این دو روایت کذب است. و اینکه پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله دو دفعه نماز خوانده صحیح نیست. نویسنده در واقع صحیح مسلم را نابود کرد.

او ادامه می دهد: «و روى مسلم أیضا حدیث الاسراء، و فیه: و ذلک قبل أن یوحى إلیه»؛ یعنی روایت شده که پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله قبل از آنکه به ایشان وحی شود، معراج می رفت! اما ناقدان حدیث این روایت را قبول ندارند: « و قد تکلم الحفاظ فى هذه اللفظه، و بینوا ضعفها».

و بازهم نمونه می آورد که خداوند در روز شنبه خاک را آفرید: «و روى مسلم أیضا: «خلق اللَّه سبحانه التربه یوم السبت». و اتفق الناس على أن یوم السبت لم یقع فیه خلق». این در حالی است که همگی اهل سنت اجماع دارند که در روز یکشنبه آفریده شد.

و باز می گوید: « و قد روى مسلم عن أبى سفیان‏ أنه قال للنّبیّ صلى اللَّه علیه و سلم لما أسلم: یا رسول اللَّه أعطنى ثلاثا: تزوج ابنتى أم حبیبه، و ابنى معاویه اجعله کاتبا، و أمرنى أن اقاتل الکفار کما قاتلت المسلمین، فأعطاه النبى صلى اللَّه علیه و سلم ما سأله». مسلم دوباره روایت کرده است که: ابوسفیان وقتی مسلمان شد به رسول خدا گفت: یا رسول الله دخترم ام حبیبه را بگیر و پسرم معاویه را کاتب خودت قرار بده؛ و همانطور که من با مسلمین جنگیدم، به من فرماندهی را بسپار که با کفار بجنگم؛ پیغمبر نیز چنین کرد. اما او این حدیث را جعلی می خواند و می گوید: «و الحدیث معروف مشهور، و فى هذا من الوهم ما لا یخفى.فأم حبیبه تزوجها رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و سلم، و هى بالحبشه و أصدقها النجاشى عن النبى صلى اللَّه علیه و سلم أربعمائه دینار، و حضر، و خطب و أطعم. و القصه مشهوره، و ابو سفیان انما اسلم عام الفتح، و بین الهجره الى الحبشه و الفتح عده سنین»؛ ان حدیث مشهور است اما در اینکه این توهمی بیش نیست، شکی وجود ندارد؛ زیرا قبل از اینکه ابوسفیان مسلمان شود، ام حبیبه مسلمان شده بود و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز برای تکریم او که دختر ابا سفیان است، با او ازدواج کرد. در حالی که ابوسفیان در فتح مکه اسلام آورده بود. و همچنین از طرف پیغمبر معروف است که نجاشی مهریه داد. که تعداد آن چهارصد دینار بود. که این قصه مشهور است. اما اباسفیان در عام الفتح اسلام آورد. معاویه هم (البته از نظر اهل سنت)، قبل از فتح، کاتب بوده است.

سپس می گوید آنها هم برای توجیه، دوباره دست به حرف های گزاف زده اند: « فیجیبون على سبیل التخنق بأجوبه غیر طائله (طائفه): فیقولون فى نکاح ابنته: اعتقد أن نکاحها بغیر اذنه لا یجوز، و هو حدیث عهد بکفر، فأراد من النبى صلى اللَّه علیه و سلم تجدید النکاح». مثلا می گویند چون ابوسفیان به عقد ام حبیبه راضی نبوده، پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می خواست با اجازه دوباره ابوسفیان، ازدواج خود را شرعی نماید. پناه بر خدا! چه جسارتی به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله کردند.

عبدالقادر از کوبیدن مسلم دست نمی کشد و باز هم می گوید: «و قد قال الحافظ: ان مسلما لما وضع کتابه الصحیح عرضه على أبى زرعه الرازى، فانکر علیه، و تغیّظ و قال سمیته الصحیح فجعلت سلما لاهل البدع و غیرهم، فاذا روى لهم المخالف حدیثا یقولون هذا لیس فى صحیح مسلم‏‏»؛ مسلم زمانی که کتاب خود را نگاشت، کتاب خود را  نزد ابی زرعه رازی؛ بزرگ محدثین برد؛ اما او آن را صحت آنها را انکار، سپس غیظ نمود و گفت: اسمش را صحصح گذاشتی؟ تو پل گذاشتی برای اهل بدعت! تو کاری کردی که ما هرچه روایت بیاوریم، بدعتگران به ما بگویند: این در صحیح مسلم نیست! یعنی ابوزرعه اگر بود دقیقا به فخر هم یک چک می زد! چون این همان کاری است که فخر انجام داده است. رد بر پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله حرام شرعی است. که عبدالقادر حنفی می گوید: «فرحم اللَّه تعالى أبا زرعه فقد نطق بالصواب، فقد وقع هذا»؛ خدا ابوزرعه را رحمت کند؛ او حرف درستی زده بود؛ چون دقیقا امروز همین اتفاق افتاده است! در اینجا ما و حنفی ها چون هم دردیم، حرف یکدیگر را خوب می فهمیم. به آنها هم می گویند: در فقه، حرف هایتان خلاف بخاری و مسلم است؛ به ما هم می گویند: حرف هایتان خلاف بخاری و مسلم است.

بعد ادامه می دهد که من این حرف ها را زدم تا بگویم اینکه به ما می گویند: در مسأله تورک، با احادیث بخاری و مسلم مخالفت می کنید، مسأله مهمی نیست!

بعد هم مرحوم میرحامد حسین، کلامی از ملا علی قاری که از اجلاء متأخر است را به نقل از شهید رابع – صاحب نزهه می‌آورد که مطلبش با جواهر المضیئه یکی است. یعنی انگار کپی کرده است! یعنی وقتی مطلب را نگاه می کنی، کاملا متوجه می شوید که او کپی کرده است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱] طحاوی (متوفی ۳۲۱) بزرگ زنده گننگان آثار حنفیه است  که در یک مسند مهم، روایات مورد پذیرش حنفی ها را بحث کرده است.

[۲] . عباراتی که در داخل پرانتز آورده شده، عبارت خود میرحامد حسین است و باقی عبارات متن رجوع شده به کتاب «جواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه» است. علت آن است که مرحوم میرحامد، به ادعای خود، این عبارات را از دوستان مخالف خودش دریافت کرده است. بنابرین متن اصلی دقیق تر از متن مرحوم میرحامد حسین رحمهالله‌علیه می باشد.