برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

 

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا جعفر بن محمد، سلام ای پیامبر مهربانی، سلام ای پیامبر رحمت و سلام ای صادق آل محمد.
سلام می‌کنم به تک تک دوستان عزیزم، بیننده‌های خوب و نازنین خود، عید نازنین آن‌ها بر همه‌ی شما مبارک و محنّا باشد. به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی سلام علیکم، عید شما مبارک،خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: عید شما مبارک، محضر حضرتعالی و عزیزانی که در روز تعطیل اینجا برای خدمت به مردم تشریف آوردند و بینندگان عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم. خداوند ان‌شاءالله این روز را به همه مبارک قرار دهد و ما را ان‌شاءالله مورد شفاعت حضرت رسول(ص) و حضرت صادق(ع) قرار دهد.
شریعتی: هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که قال امام صادق داشت. ان‌شاءالله دل شما سرشار از محبت اهل بیت باشد.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه»(آل عمران/ ۱۶۴) نمی‌دانیم برای این منت عظمیم خدا، نعمت بی‌نظیر الهی بر ما بندگان خوب خدا و ضعیف و بیچاره‌ی خدا که چگونه شکر کنیم از این‌که این نعمت عظمی، رسول خاتم، پیغمبر امت ما قرار داد که البته پیغمبر جهانیان هست ولی فعلاً روزی عده‌ای از مردم جهان هست که با عشق به پیغمبر اکرم سلام و درود بفرستند. خداوند ان‌شاءالله ما را موفق بدارد که دائم الصلواه بودن به پیغمبر باشیم. خیلی سخن گفتن از رسول خدا سخت است مثل این‌که بگویند انشایی است که هر چه دل شما می‌خواهد بگویید. بحث راجع به رسول خدا بسیار گسترده است و متعدد است و لایه لایه است و عمیق است و کجای بحث را بخواهیم مطرح کنیم، خیلی انصافاً کار سختی است.
شاید بگویم بیش از یک و نیم روز من فکر می‌کردم که از بین این همه موضوع کدام موضوع را انتخاب کنم، اغراق نکردم. عزیزانی که مشورت با هم می‌کنیم، در جریان هستند. به ذهن من رسید که یک بحثی که به امام صادق(ع) هم ربط داشته باشد و امام صادق(ع) خدمت عظیمی که به دستگاه اسلام کردند را و رسول خدا را در آن بشود مطرح کرد، آن مسئله‌ی مهدویت که در واقع نتیجه‌ی حضور نبوی در عالم وجود است و ان‌شاءالله جهان را پر از عدل و داد می‌کنیم، برسیم. به نظر من رسید که یکی از دغدغه‌های بسیار مهم و پرتکرار پیغمبر اکرم با هم بحث کنیم. پیغمبر اکرم(ص) خاتم انبیا است و چون خاتَم است و خاتِم دیگر بعد از او پیغمبری نیست باید مسئله‌ی هدایت امت، رشد و تربیت امت به صورت استمراری ادامه پیدا می‌کرد لذا خیلی پیغمبر اکرم به این توجه داشت. گاهی ممکن است که ما به مسئله‌ی خلافت بپردازیم که آن مواضع و موضوعاتی دارد. یک وقتی به مسئله‌ی هدایت امت الی یوم القیامه کار
  داریم که این سیر هدایت مهم است یعنی خداوند برای هر قومی پیامبری قرار داده است و ما دیگر پیغمبر نداریم. آیا ما مردم آخر الزمان از رسول خدا تا قیامت دیگر مبغوض هستیم؟ مورد بغض خدا هستیم و ما را رها کرده؟ نمی‌خواهد حجت برای ما تمام شود یا برای ما برنامه دارد؟ از طرفی آیا تعالیم اسلام در بیست و سه سال همه‌ی ابعاد آن به صورت صددرصدی تبیین تفضیلی شده است یا نشده؟ بسیاری از موارد می‌دانیم که نشده است. اجمال آن بیان شده است چون مسئله‌ ادامه داشته است. چون فرمودند که «اولنا محمد اوسطنا محمد آخرنا محمد» این سلسله‌ی محمدیه است و ما مورد رحمت خدا هستیم. خیلی رسول خدا به این توجه داشتند و به این اهتمام داشتند. دو، سه تا دلیل من برای آن نوشتم. یکی این‌که اگر اسلام قرار است که همین که رسول الله آورد و نه زاییده‌ی توهم من، فکر شما یا ذهنیت دیگری و ظن و گمان دیگری، آن اسلامی که رسول خدا آورد، چگونه باید بقا پیدا کند؟ اگر انحراف در آن ایجاد شد، چگونه امت را به سمت هدایت برگردانیم؟ کی؟ چه کسی؟ همه پا و سر و دست در فرش و گِل گیر کرده آیا می‌توانند سر به فلک بکشند و از بالا مثل یک مربی انسان ساز نگاه کنند و انحرافات را اصلاح کنند؟ مسئله‌ی حاکمیت عدل جهانی چگونه باید رخ بدهد. حالا ان‌شاءالله یک تحلیلی راجع به این خواهم داشت. در جلسات اولیه سمت خدا که بنده حضور پیدا کردم، یک چیزی آن‌جا عرض کردم و با همان می‌خواهم دوباره شروع کنم و آن هم این است که وقتی می‌خواهند یک قومی، یک گروهی و یک جمعی و یک جامعه‌ای را هدایت کنند، هدایت فکری، همه روز اول یک سطح نیستند. در جامعه‌ای که بچه‌ی خود را، دختر خود را زنده به گور می‌کرده، این‌جا نمی‌شود بنشینند و به او مبانی دین را از اصول عقاید شروع کنند. این اصلاً ظرفیت بحث علمی به آن شکل ندارد. این مردمی که زود به قلیان می‌آیند و اسم خدا می‌آمد و مؤمنین آن‌ها «وَجِلَتْ قُلُوبُهُم‏»(انفال/۲) آن یکی «اِشمَئِزَت» بدشان می‌آمد و نفرت خود را با دشنه در سینه‌ی دوست خود کردن و ظلم به زن و بچه کردن، مال همدیگر را خوردن بروز می‌دادند، این‌ها مردم هیجانی‌ای هستند. برای تربیت ما هم در دوران پایینی مدرسه، ما هم این‌طوری هستیم. اول باید جو خوبی ایجاد کرد. گاهی جو دروغین هست و باطل هست و مثل بعضی از این جوی که در جوامع غربی که جاهلیت مدرن موج می‌زند و مثل روزی که همه ادای اژدها و دیو و روز ترس و این‌ها هست و اصلاً حقیقتی در آن نیست. روزی که در یکی از کشورها حمله می‌کنند و گاوهای بیچاره را … آن اصلاً جوی است که بر اساس اوهام و شهوت است، آن نه اما ببینید مثلاً در ماه مبارک رمضان، آدم‌هایی مثل من هم که حال و روز عبادت را هم ندارند، دو رکعت نمازی هم سر شبی بخوانیم حالا که می‌خواهیم سحری بخوریم. فضای خیر را که شما ایجاد می‌کنی، موسم خیر که می‌آید، ضعفایی مثل من هم راه می‌افتند. حالا بعضی‌ها طول سال … ما به یک استادی می‌گفتیم که استاد شما خسته باشید یک نصف شب بخوابید، دو و نیم، سه چه طوری بلند می‌شوید؟ گفت همان روح، تو را بلند می‌کند و روح تو را می‌کشد. امیرالمؤمنین می‌فرمود: «والله ما قرأت باب خیبر بالقوه جسدانیه» با این دست و بازو که نمی‌شد آن در را کند. روح بود که به مدد الهی کاری کرد که این دست و گوشت و سلول، آن را بتواند بکند. خب حالا من که آن‌طور نیستم که نصف شب بلند شوم ولی ماه مبارک رمضان که می‌شود، بیش‌تر از بقیه‌ی سال قرآن می‌خوانم چون فضای کلی که بر اساس جو حقیقی درست است و یک حقیقتی هست. مثلاً ببینید که گریه بر سید الشهداء و سلام بر سید الشهداء همیشه خوب است و بعضی‌ها هر روز زیارت عاشورا می‌خوانند ولی دهه‌ی اول محرم، ضعفایی مثل من هم همراه می‌شوند یا فرض بفرمایید که امثال این‌ها اگر اتفاقی در جامعه دارد می‌افتد، یک شخصیت شناخته شده‌ای فرض بفرمایید، بازیگری، خواننده‌ای، عالمی، ورزشکاری از دنیا خدای نکرده برود و اعضای آن را هدیه کنند. یک دفعه جو نوعدوستی و فداکاری، آن‌ها که مرجع آن‌ها این کار را تأیید می‌کند، به سمت این کار می‌روند که ما هم کارت اهدا بگیریم، خب در حالت عادی چرا این کار را نمی‌کنید. مثلاً دم مدرسه‌ها که می‌شود، جو این می‌افتد که کمپین بزنیم برای بی‌بضاعت‌ها قبلاً خودکار و کاغذ بود الان تبلت تهیه کنیم. خب روز عادی اتفاق نمی‌افتد. زلزله می‌آید حس نوعدوستی، پس برای این‌که یک جامعه را به سمت نیکی و خیر برد، مناسک شیعی فضاسازی می‌کند، فاطمیه فضایی است که از حضرت زهرا(س) بشنوی و بشناسی فضائل او را و اهداف او را و بقیه‌ی سال این‌قدر انگیزه نداری و همان طور موضوعات دیگر. در موضوعات اجتماعی هم همین طور. پیغمبر اکرم هم خیلی روی این موضوع سرمایه‌گذاری کرد چون می‌دید که این مردم، مردم ضعیفی هستند و سطوح آن‌ها متفاوت است و علی بن ابی طالب بین آن‌ها هست و سلمان هست و آن فردی که دختر خود را زنده به گور می‌کند هم هست، منافق هم هست و آدم عادی هم هست و پولداری که دل او نمی‌آید پول بدهد هست و حتی برای خصوصی صحبت کردن با پیغمبر هم نمی‌خواهد صدقه بدهد و از جگر خود نمی‌تواند بکند و یک درهم بدهد. حضرت چه کار می‌کرد؟ جو مثبت ایجاد می‌کند و فضای مثبت ایجاد می‌کرد و تولید می‌کرد. فضایی که بر اساس حقیقت و نه اوهام است. مردم به سمت خیر بیایند لذا اوایل کرامات زیادی نشان می‌داد و معجزاتی هم داشت، مثل بدر که مردم در آن لحظه که تشنه شدند، باران دیدند. دیدند پیغمبر اکرم خاک پاشید و اوضاع کفار به هم ریخت، برای این‌که دل‌ها گرم شود. بگویند که ما هم رزمنده شویم و ما هم مثل این‌که خدا هم می‌خواهد به ما کمک کند و نصرت الهی می‌خواهد بیاید، حالا فرض کنید وقتی یک عده‌ای بخواهند کار کنند و خدا اهل جذب دنبال کننده‌ی جوگیر نیست. روز اول این‌طوری است و فردای آن روز سختی ایجاد می‌کند. یعنی مهاجران هجرت می‌کنند و حالا در نان خود مانده‌اند و باید روی سکوی بدون سقف کنار مسجد باشند.
خدا حفظ کند که حاج آقای عابدینی زیاد در این باره بحث کرد و سنت محوضت، محض شدن. خداوند دائم دارد غربال می‌کند. مثلاً قوم حضرت نوح هی درخت بکارید، ده سال صبر کنید. هی ریزش کنند تا آن خالص شوند. سید الشهداء هم که رفتند، دوباره شب عاشورا فرمود که بلند شوید بروید. به شما کار نداریم. به هر کسی که به میدان می‌خواست برود باید دوباره التماس می‌کرد. چون اول کار و موسم تربیت اولیه، باب آن را باز می‌کنند و جذابیت ایجاد می‌کنند تا شما از بین شهوات و غرایض، تو بتوانی خوبی‌ها را بچشی و حس کنی اما حالا اگر می‌خواهی پای کار باشی، الان موسم غربال است. بالاخره یک نفر علی اکبر است و یک نفر حبیب المظاهر است.
شریعتی: هر چه جلوتر می‌رود سخت‌تر می‌شود.
حاج آقای کاشانی: رده‌بندی و طیف داریم. پیغمبر اکرم می‌داند که دارد چه می‌کند و با یک معجزه‌ای در یک سرزمین آفت زده‌ی عجیبی که اخلاق از بین رفته، شروع به کار کردن می‌کند. گاهی هم که این‌ها وسط این فضای مثبت معنوی حقیقی آن وجود مقدسی که … خدا روزی کند که ما یک روز امام زمان را ببینیم چون شبیه‌ترین مردم به پیغمبر اکرم او است تا ببینیم که مردم چه جوری بیچاره‌ی پیغمبر شده بودند. مردم نگاه می‌کردند، اتفاقاتی می‌افتاد. مثلاً یک روز می‌خواست در این غربالگری، مردم مدینه را تربیت کند و فتح مکه شده بود و یک عالمه تعداد مسلمان‌ها بیش‌تر شده بود ولی مسلمان‌ها کم عمق و خیلی از آن‌ها مکّیان بودند که این‌ها از ترس ایمان آورده بودند یا خیانت‌هایی کرده بودند، خلاصه به جنگ حنین رفتند و با یک شبیحخون اولیه، همه پخش و پلا شدند. بعد که این‌ها در جنگ پیروز شدند و به غنایم زیادی رسیدند. حضرت غنایم را که تقسیم کردند، خمس غنایم که یک پنجم بود را به مکیان دادند، آن هم به ثروتمندهای آن‌ها. حضرت دنبال این بود که این‌ها را هم. خب ابوسفیان طلا و گوسفند می‌فهمید دیگر و آمد و نگاه کرد، گفت من هر چه رشوه می‌خواستم به شما بدهم، شما قبول نمی‌کردید، این‌جا یک دره پر از گوسفند این‌جا هست. مثلاً فکر کرد که قیمت حضرت و او ارزان با شما حساب کرده. نمی‌فهمد که عالم در برابر پیغمبر پشیزی نمی‌ارزد و پیغمبر با چیزی قابل قیاس نیست. حضرت فرمود که این گوسفندها را دوست داری، یعنی نمی‌فهمی که هنوز داری با پیغمبر … گفت که همه‌ی آن برای تو و سهم من است و خمسی است که دست من است و همه را به تو می‌دهم. یکی دیگر آمد و گفت که این همه شتر این‌جا است و حضرت فرمود که این برای تو. یک دفعه انصار که بودند گفتند که آن موقع که پول نبود، ما بودیم و حالا که پول هست، فامیل‌های او اسلام آوردند دارد به این پولدارها می‌ببخشد. متوجه نبودند که برای این‌که پیغمبر ضرر این‌ها را به جامعه‌ی اسلامی کم کند و این‌ها را بفهماند که آن روزی که به من می‌خواستید، رشوه بدهید، فکر می‌کردید که من کاسبی می‌خواهم راه بیندازم. اصلاً این گوسفندها برای تو. تو آدم باش، من گوسفندها را به تو می‌دهم. من دنبال این هستم که شما را تغییر بدهم.
خلاصه انصار قهر کردند و حضرت آمد و به آن‌ها فرمود و همان فضا را ایجاد کرد. فرمود که این‌ها وقتی به مکه بروند با چه چیزی می‌روند؟ با آن گوسفندها و با آن شترها با غنایم می‌روید. شما با چی می‌روید و شما با چه کسی می‌روید؟ شما با خود، رسول خدا می‌برید. خیلی رسول خدا این‌جا ادب کرد و من هم بیش از این توضیح نمی‌دهم. آقا این‌ها زیر گریه زدند. شما من را دارید و توجه ندارید. من می‌توانستم بروم و مکه زندگی کنم. شما توجه ندارید که چه نعمتی خدا به شما داده است. این‌ها زیر گریه زدند و گفتند که یا رسول الله ببخشید و غلط کردیم. یعنی حضرت در فضای مثبت می‌خواست این‌ها را آرام آرام حرکت دهد. دائماً اگر زندگی … این نظر شهید صدر است که داریم بحث می‌کنیم و خدا به او همین الان روح و ریحانی از جانب پیغمبر اکرم و امام صادق(ع) واصل کند ان‌شاالله، این شهید مظلوم نابغه‌ی مظلوم را(اعلی الله مقامه شریف) این نکته برای اوست. روح بحث برای ایشان بود. خلاصه ولی پیغمبر می‌داند که جو، فضا ماندگار نیست. موسم ماه رمضان بگذرد، دیگر من مثل ماه رمضان قرآن نمی‌خوانم. باید برای تربیت من، معنویت و معرفت راسخ شده در نفس من باشد. هی باید غربال کنیم و هی باید اشکالات را زائل کنیم و روتوش کنیم و روی آن کار کنیم. بنابراین با بیست و سه سال نمی‌شود آدم‌ها را این همه تا قیامت جابه‌جا کرد. پس زمان که بگذرد افت می‌کند. الان به ما بگویند که این‌جا امام زمان حضور دارد، ما به حرم امام رضا(ع) می‌رویم، مؤدب هستیم ولی ممکن است که در خانه با زن و بچه‌ی خود بداخلاقی کنم. اگر در خانه‌ی ما امام زمان باشد، نه. یعنی فضای مثبت و آن‌هایی که مبتلا به این هستند که تصاویری می‌بینند. صفحه‌ی لب تاب را رو به فضای جمع کنند چون همین حیای جمعی باعث می‌شود که من هم کمتر کج بروم. کمک از این فضا بگیریم برای این‌که رشد کنیم ولی این برای مراحل اولیه است. بالاخره من باید با خود کنار بیایم و سطح درک و معرفت من بالا برود و روی احساس تصمیم نگیرم و بیش‌تر عقل من رشد پیدا کند.
شریعتی: طول می‌کشد که تا بفهمیم عالم محضر خدا است، در محضر خدا معصیت نکنید.
حاج آقای کاشانی: بله حتی شاید این را طوطی‌وار بتوانم بگویم ولی این‌که من زمانی که در خانه‌ی خود نشستم و می‌خواهم داد سر زن و بچه‌ی خود بزنم، هم حواس من باشد که عالم محضر خدا است و همین الان امام زمان دارد نگاه می‌کند و اگر بدانم که نگاه می‌کند، بگویم که عزیز من چرا این اشتباه را فرمودید ولی پیغمبر هم می‌داند که یکی از مسائل اصلی غیبت هم همین است. وقتی بشر پیغمبر را از دست می‌دهد باید بدانی که علی بن ابی طالب نفسُ رسول، نازل منزله‌ی او است. بعد باید بدانی که حسن بن علی همان امیرالمؤمنین است که همان پیغمبر است. ظاهر امر این است که این‌ها به ظاهر معجزه ندارند و قرآن ندارند تا به یک جایی برسد که ائمه‌ی پایانی در فاصله‌ای هستند که باید مکاتبه کنی و بعد به دوره‌ی غیبت برسیم.
رهبر انقلاب این را فرموده و حرف مهمی است. این‌که اگر مسیر جامعه‌ی اسلامی به این سمت و ثقیفه و اختلافات هم پیش نمی‌آید، باز هم ما غیبت داشتیم چرا؟ چون باید ما یاد می‌گرفتیم که امام را فیزیکی هم نبینیم، عالم محضر اوست و محضر خداست. در حرم امام رضا، من خیلی راحت‌تر به نامحرم نگاه نمی‌کنم تا در جای دیگر. اگر امام را ببینم که دیگر هیچی. حتی اگر من شما را ببینم یعنی حضور افراد کمک می‌کند اما اگر حضوری نبود چی؟ این خیلی رشد یافتگی معرفتی لازم است و مهدویت به آن سمت می‌رود که شما امامی را ظاهراً نمی‌بینی ولی در محضر او هستیم و تحت تربیت او هستی. با او صحبت می‌کنی، شکوه می‌کنی، سلام علیک می‌کنی، عرض حاجت می‌کنی، از او طلب کمک می‌کنی. یعنی شما از این‌که پلیس بیرونی داشته باشید، اول کار است. یعنی سال اول برای بچه‌ها معلم بگذارند و مراقب امتحان باشد ولی مدرسه‌ای مدرسه است که دانش آموز وقتی به سال یازدهم و دوازدهم رسید، دیگر معلم لازم به مراقبت نباشد.
شریعتی: مثل الان امتحان‌های مجازی که دارند می‌دهند.
حاج آقای کاشانی: که دیگر نه او تقلب کند و نه دیگر شما لازم داشته باشید که او را بپاید و رشد کند. لذا پیغمبر اکرم می‌داند که می‌خواهد برود، این فضا را باید یک علی بن ابی طالب(س) پر کند که حضور او که کمرنگ می‌شود.
خیلی کار عظیمی بوده است چون می‌خواسته است که ما را رشد بدهد. امت اسلام هم همان جور که شما فرمودید، اگر می‌گفتند که عالم محضر کی هست، همه یک صدا می‌گفتند خدا، الله اما پای آن‌که می‌افتاد زمانی که پیغمبر از دنیا رفتند بعد از شهادت پیغمبر فتوحاتی رخ داد. مثلاً یک نمونه، عباد بن صامت بلند شد به مصر رفت با آن بزرگ مصریان و قبطیان که شاه آن‌جا بود و شاه مصر بود که داشت صحبت می‌کرد. می‌گفت برای شما می‌خواهید بروید و با ما می‌جنگید، می‌خواهید به مال و مقام برسید؟ گفت نه. الان به من هم بگویید طوطی‌وار به شما می‌گویم که عالم محضر خدا است. به پسر من هم بگویید که کوچک‌تر از من است، زودی می‌گوید که خدا. گفت نه، ما ابداً، ما می‌خواهیم ستمیده در عالم تحت سلطه‌ی ستمگر نباشد.
ما می‌خواهیم «کَلِمَهُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا»(تفسیر القمی، ج‏۱، ص: ۲۹۰) باشد. «کلمه الشیطان هی السفلی» باشد اما وقتی به گنجینه‌های فارس و رم رسیدند، این‌طوری عمل کردند؟ رقابت‌ها بیداد می‌کرد چرا؟ هنوز پیغمبر برای این‌که مسلمان‌ها به جنگ بروند، بیش از دوازده، سیزده، چهارده سال اجازه‌ی نبرد نمی‌داد تا آیه‌ی اذن آمد. بفهمید که سرباز اسلام یعنی چی. این‌ها می‌رفتند و گنجینه به دست می‌آوردند و حالا به هر انگیزه‌ای که می‌رفتند. خب این‌ انگیزه‌ی این‌ها را تغییر می‌داد، برویم بجنگیم چون پول در آن است. برویم بجنگیم چون ثروت در آن است، چون غنیمت در آن است و چون کنیز ممکن است. این دیگر انگیزه‌ی الهی و ستمدیده در عالم نباشد، خیلی از این سرداران، ظالمان اصلی شدند. بعضی از سرداران که حالا نمی‌خواهم اسم ببرم، بعضی از حاکمان می‌آمدند این‌ها را توبیخ می‌کردند، از بس که بد عمل می‌کردند و بعد از مدتی جامعه‌ی اسلامی نگاه کرد و دید که پولدارترین آدم‌ها همین سرداران آن دوره‌ی بعد از پیغمبر بودند. وقتی عبدالرحمان بن عوف از دنیا رفت همه تعجب کردند که این‌قدر طلا دارد. با تبر تقسیم می‌کردند. زن و بچه‌ی او معطل شدند و خسته شدند. این را گذاشتند برکت مال مجاهد یعنی این عناوین را هم هی درست می‌کردند. خب آن چیزی بود که پیغمبر می‌خواست بگوید که به سمت این بروید که «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم‏»)فتح/ ۲) شما چرا به هم ظلم می‌کنید و چرا با کفار دیگر بد نیستند. کما این‌که شما امروز نگاه می‌کنید، امروز همه‌ی جهان اسلام با افتخار سلام به پیغمبر می‌کند ولی در برابر توهین به پیغمبر یکپارچه نیستند. بلکه رسماً با بزرگ‌ترین دشمن اسلام، اسرائیل، بعضی از این کشورهای حقیر این را صریح اعلام می‌کنند که با هم خوب هستیم. شما چه مسلمانی هستید که «اشداء علی الکفار» نیستید. آن هم ما با کفار و کسی که با خدا سروکار ندارد و با ما سر جنگ ندارد، کاری نداریم با کسی که رسماً دارد در فلسطین می‌کشد و تجاوز می‌کند و سرزمین گرفته است. پیغمبر اکرم می‌خواست که ما رشد کنیم لذا خیلی دغدغه داشت که چگونه بعد از خود این مسیر اتفاق بیفتد. کار به جایی رسید که هی سرزمین‌ها بزرگ شد و جمعیت اسلام بیش‌تر شد و سطح معنویت بنابراین پایین می‌آمد و قبلاً اگر قرار بود که چهار نفر به اسلام بیایند، پیغمبر بود. پیغمبر معتدل کننده و به اعتدال رساننده‌ی فضایل و کمالات معنوی بود و هر چه این دریا که تمام نمی‌شد. هر چه آدم می‌آمد از کنار آن دریای کرم سیراب می‌شد و رشد می‌کرد ولی بقیه این‌طوری نبودند و بعد به اسم غنیمت شروع به خوردن کردند و بعضی همدیگر را دریدن. یکی از اقدامات را بگویم که چه بلایی بود، این‌ها می‌رفتند اراضی را کشف می‌کردند و فتح می‌کردند، می‌گفتند که غیر از اسب و چی و چی بیاییم این اراضی را هم تقسیم کنیم. اگر این اتفاق افتاده بود، امروز همه‌ی ما و عالم برده‌ی یک عده بودیم چون زمینی در این عالم دیگر نبود چون صاحبان آن همه افراد شخصی بودند. امیرالمؤمنین(ص) فرمود به این حاکمان که این کار را نکن. این زمین برای خدا است. ما در این زمین زندگی می‌کنیم. پیشینیان زندگی کردند و آیندگان هم زندگی می‌کنند. این‌که دیگر غنیمت نیست و این اموالی است که دست حکومت‌ها است برای این‌که دست به دست تا قیامت بگردد. اگر فرض کنید که ایران را فتح می‌کردند، بین فاتحان تقسیم می‌کردند یا شام را فتح می‌کردند و بین فاتحان تقسیم می‌کردند، آن موقع زمینی باقی نماند. امروز که ما به دنیا می‌آمدیم اگر اجداد ما صاحبان آن زمین‌ها بودند، یک چیزی به ما می‌رسید، اگر نه، بقیه‌ی مردم باید چی کار می‌کردند. برای این‌که شما پای خود را روی این زمین بگذارید باید مالیات پرداخت می‌کردید چون رعیت و برده‌ی دیگران بودید. شما نگاه کنید که نگاه یک مردم الهی که لازم نیست برود و کتاب‌ها را ورق بزند، نفس پیغمبر است و با آن دیگری که در بهترین حالت هیچ غرضی هم ندارد، علم آن را ندارد. مثلاً فکر می‌کردند که عدالت هم این است که زمین‌ها را هم تقسیم کنیم.
شریعتی: افق نگاه‌ها چه قدر با هم فرق می‌کند.
حاج آقای کاشانی: بله افق نگاه‌ها با شدت با هم متفاوت است. غیر از این‌که اگر غرضی هم در کار نبود، در نگاه خیلی از حاکمان نگاه‌های قبیله‌ای بود. قبیله‌ی خود من و فامیل‌های خود من و این‌ها را برتری می‌دانستند. مثلاً وقتی خمس آفریقا را یک نفر به داماد خود داد و اگر قرار بود که این مسیر این شکلی ادامه پیدا کند، امروز مثلاً همه برده‌ی بنی امیه بودند و بعد فکر کردند نوبت یک سلطنت است که باید با آن رقابت کرد. کم کم مسئله ی امام هدایت در جامعه ی اسلامی رخ بربست چون دیگر قبای امام هدایت به یزید نمی خورد ولی می شد به او حاکم بگویی. دیگر نمی شود به او امام هدایت بگویی ولی خلیفه ی رسول الله نه. یعنی عنوان حاکمیت می شد به اینها بدهی. رئیس است، حاکم است. بله، اسم مثلاً امیر مؤمنان هم به این عنوان که حاکم بر مؤمنین و مسلمین است می شد گفت ولی دیگر نمی شد از آن هدایت خواست یا از کسانی که مثل او یا بدتر از او عمل می کردند. غیر از اینکه اصلاً علم هم نداشتند. مثلاً فرض بفرمایید چیزهای زیادی که دیده بودند. این مسئله ی استمرار هدایت که انقدر دغدغه-ی رسول الله است بخواهم بگویم مهم است، مثلاً فرض کنید همان بلافاصله بعد از پیغمبر اکرم چند سال گذشته بود یک نفر از دنیا می رفت. خب هر روز آدم-هایی می میرند. الآن دعا می کنیم خدا کسانی را که به خاطر این بیماری از دنیا رفته اند را با پیغمبر اکرم و امام صادق(س) محشور کند. آنها هم که بیمار هستند، بعضی از اساتید، بزرگان، رفقا، مردم عزیز بیمار هستند خدا ان شاءالله به برکت پیغمبر اکرم و امام صادق شفا دهد. بالاخره هر روز کسی از دنیا می رود. خب نماز میّت چطوری بخوانیم؟ آقا شما می-گویی چه کار کنیم؟ به خود آن حاکم گفتند خودت مگر نمی دانی؟ گفت: آخه آن موقع که پیغمبر داشت اینها را می گفت من در بازار سرگرم بودم. خب بله، چون تو یک آدم عادی بودی. کی می توانست مردم را هدایت کند؟ آن کسی که فقط به خاطر چهار صفحه کتاب معلم نشده است. آن نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/ به غمزه مسئله ی آموز صد مدرس شد، آن به علم الهی، به ادب الهی، به حب الهی مقدّر شده، این سینه دریای علم است و آن نفس الرسول هم همچنین.
لذا چه کار کنیم؟ یکی گفت ۴ تا الله اکبر. ۴ تکبیر. یکی گفت ۷ تکبیر. یکی گفت ۵ تکبیر. آقا نماز میت که جمعی است. یعنی یک نفر می خواند بقیه نگاه می کنند. در این اختلاف شد، شما ببینید در مابقی جاها. حج؛ نقطه ی شروع طواف کجا باشد؟ محرم؛ اینهمه. شما اگر فقط رساله ی یکی از مراجع بزرگوار را ورق بزنید، چقدر مسئله ما در حج داریم. خب اینها نمی دانستند. به قول خودش می گفت ما در بازار بودیم گاهی مسجد هم می آمدیم. من چه می دانم اینها چیست؟ انقدر حافظه ی خوبی خیلی از آنها نداشتند. مسئله فقط رئیس حکومت نبود. یا مثلاً فرض بفرمایید غنیمت. چطوری تقسیم کنیم؟ ارث را چکار کنیم؟ بعضی از حاکمان بعد از پیغمبر در زمینه ی ارث سخنانی گفتند ان-شاءالله در بحث های مستندات منتشر می کنیم. نمی خواهم تفصیلش را بگویم. شده طنز در تاریخ. انقدر سخیف است. چون علم نداشتند. و امثال اینها که فراوان است. کی مرتد است، کی نیست. خب ببینید بعد از پیغمبر یک عده ای را چون زکات نمی دادند به اسم مرتد می-کشتند. این حکم ارتداد، تکفیر، اینها مال کیست؟ اینها را کی بلد است؟ چه کسی اهل بقیه؟ اینها را کسی که توجه ندارد، علم ندارد، اشراف ندارد، نمی تواند. خلاصه فضا به هم ریخت. کار به جایی رسید اولاً سطح توقع مردم پایین آمد. دیگر به حاکمیت به عنوان امام هدایت نگاه نمی کردند.
من یک تأسفی بگویم. شاید برای من هزینه هم داشته باشد. یک زمانی ما می خواستیم در انتخابات مثلاً ریاست جمهوری شرکت کنیم، بنده خودم عرض می-کنم در نوجوانی خیلی توقعم بالا بود. از اینکه خیلی صادق باشد، خیلی کارآمد باشد، نماز شب خوان باشد، باتقوا باشد، به درد مردم برسد. اگر ما عادت کنیم به انتخاب های ضعیف یا پایین تر از ضعیف یا بد، به مرور بعداً دیگر اگر به ما بگویند چی بشود، می گوییم یکی بیاید کم خطا کند، کن خلاف بگوید، کم دروغ بگوید هم راضی هستیم. توقع مان پایین می آید. خدا ان شاءالله یک کاری کند ما رشد کنیم که توقع ما بالا برود. بگوییم کسی باید بیاید پرچم عدالت بلند کند. کسی باید بیاید بیچارگان را آقای جامعه کند. کسی بیاید که ناامیدان را امیدوار کند نه اینکه عادت به وضع موجود کنیم. آفت و مرگ هر انقلاب و دین و آرمانی، هر مکتبی این است که شما راضی به ذلت بشوی. من امروز خیلی تأسف می خورم که ما بعضی از مردم یا مسئولان ما امروز نگاه کنند آن طرف دنیا قرار است چه اتفاقی بیفتد.
ننگ بر این وابستگی فکری، ننگ بر این جاهلیت مدرن که من انقدر خودم را حس کنم که زندگی من را کس دیگری دارد تدبیر می کند. «لا اله الا الله»؛ این «لا اله الا الله» اگر راست بگویم، باید اینها را هم در واقع نفی کند. خلاصه وقتی جامعه عادت به معاویه و یزید و مروان و امثال اینها کرد، سطح توقع پایین می آید. دیگر شما وقتی حاکم می بینی، امام المتقین کاری نداری. می گویی همین که مال ما را نبرند، کم بدزدند، هر کی بود بود. یعنی هی به حد اقل راضی می شوی.
یک نکته به شما بگویم. بعضی از برادران از فرق اسلامی چرا می گویند مهدی موعود(عج)؟ می-دانید که همه مهدویت را قبول دارند. یعنی اگر یک کسی مهدویت را قبول ندارد جامعه ی اسلامی نه شیعه. می گوید اصلاً تو اشکال اعتقادی داری. بعضی ها حتی آن را تکفیر کردند. گفتند دیگر واضحات را نمی شود رد کرد. اما چرا گفتند آن مهدی الآن نیست بعداً باید بیاید؟ چون هر چه نگاه کردند در بین این حاکمان مثل یزید و مروان و بعد از آنها و بنی امیه، کی می تواند آن مهدی موعود باشد یا پسر کدام اینها؟ الآن انگار فرض کنید یکی به شما بگوید در بین مسئولین و غیرمسئولین و آدم های سرشناس و اینها در کشور خودمان یا جاهای دیگر که می تواند بابای امام زمان باشد؟ نمی توانیم بگوییم. آن شخصی که در ذهن ما یک شخصیت آرمانی بی نظیر است شبیه پیغمبر که مثل او نداریم، اینها گفتند بنابراین بعداً به دنیا خواهد آمد. چون هر چه نگاه می کنیم می بینیم این مسیر رو به قهقرا است، رو به اضمحلال است، رو به افول است. لذا آرمان مهدویت هم آسیب دید. من ساعت را نگاه می کنم، بحث این وسط را حذف می کنم برای اینکه به دوران امام صادق(س) برسیم.
حالا یک چیزی به شما عرض کنم. عزیزان مثلاً کتاب سیه را، اعلام النبلاء جناب شمس الدین ذهبی را نگاه کنند. این کتاب راجع به شخصیت های برجسته است. شخصیت های قابل اعتنای تاریخی با جهات مختلف. به امام سجاد ما که می رسد می گوید: «کان اهلاً للامامه العظمی»؛ این اهلیت امیر المؤمنینی داشت و واقعاً حقش هم بود. می گوید والله حقش بود. یعنی نه یزید و مروان. این طراز را ببین.
شریعتی: اصلاً قابل مقایسه با هم نیستند.
حاج آقای کاشانی: به امام باقر که می رسد می گوید: «کان اهلاً للخلافه»؛ این خلیفه می-توانست بشود. به امام رضا برسد می گوید: «علی الرضا کان اهلاً للخلافه». آن وقت کم برای کسی این حرف را زده است. چرا؟ چون وقتی این مسیر دارد می-آید، از آن طرف اضمحلال مسیر حاکمیتی، سلاطین را یکی یکی مردم دارند می بینند. از این طرف ائمه ی ما فقط صرفاً یک آخوند مسئله گو نبودند. اگر صرفاً فقط یک عالم مسئله
  گو بودند، صرفاً یک روحانی باسواد، بامعنویت بودند، اینطور اتفاق نمی افتاد. غیر از اینکه علمشان از سنخ علم مردم و عالمان عصر نبود چون مردم می دیدند این عالمان عصر خیلی هایشان توجیه گر ظلم ظالمانند و علم امام اینطوری نبود برود شاگردی کسی را بکند. هم سنخ علم سنخ علم نبوت بود، از میراث نبوت بود، هم می دیدند که امام در برابر ظالمین اولاً تبلیغ برائت از ظالم، برائت از حاکم طاغوت، برائت از ستمگر می کند. اجازه نمی دهد شیعیانش ظالم را دوست بدارند. اجازه نمی دهد مروان را دوست بدارند، منصور دوانقی را دوست بدارند. از طرفی فرصت فراهم شود خودش را آماده می-کند برای رویارویی برای بازپس-گیری حکومت. بحث سید الشهداء را در این زمینه داشتیم، ائمه-ی بعد هم مسیر را دنبال می-کنند منتها باید شرایط آماده شود. اینجا دیگر هی علم دارد مطرح می شود، هی تفصیلی می شود، از فضا و جو باید بیرون بیاییم. باید عده ای بفهمند از امام کمک بخواهند. لذا مثلاً فرض بفرمایید می بینیم که هشام بن عبد الملک امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) را می برد در… حالا روایت آن در کافی بسیار زیبا و مهم است. ان شاءالله در بسته ی مستندات منتشر می-کنیم. من فرصت ندارم. دو جمله-ی آن را می خوانم. می گوید: «لَا یَزَالُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ قَدْ شَقَّ عَصَا الْمُسْلِمِین» چیه شما هی فتنه گری می کنید جامعه را به هم می-ریزید و مردم را هی دعوت به خودتان می کنید و خیال می کنید امام شمایید، حاکم شمایید. برای این با امام مشکل دارد. یعنی نه اینکه صرفاً شما عالمید. دارید سطح توقع مردم را از حاکمیت بالا می برید، دارید تغییر ایجاد می کنید، دارید رشد می دهید و بعد بحث امامت و امام زمان مطرح می-کنید در دوره ی ائمه ی ما. امام باقر می فرماید: «انا بقیهالله»؛ اگر می خواهید ببینید بقیه الله چیست، فکر نکنید مروان و هشام بن عبد الملک و عبد الملک مروان و حجاج و امثال اینها هستند. کیفیتش متفاوت است. لذا درگیری ایجاد می کردند، تبعید می کردند، ظلم می کردند، زندان می کردند تا اینکه طرف می آمد می گفت من کاتب بنی امیه هستم. حضرت فرمود: اگر مثل شما به اینها کمک نمی کردید، اینها وضعشان اینطوری نبود. گفت آقا می توانم توبه کنم؟ فرمود سخت است. باید تمام اموالت را پس بدهی. به فقرا بدهی، به هر کی مالش را خوردند، تو کمک کردی، بروی بدهی، اگر پیدایش نکردی صدقه بدهی، من تضمین می کنم. یعنی باید بیزاری از ظلم و ظلمت و ظالم داشته باشی. خب معلوم است که این فضای نبرد است. یک تفاوت است. مردم می-گویند ما هم می  خواهیم بیاییم همراهی کنیم، قیام کنیم. حضرت می فرمایند: نه، نیرو نیست به اندازه ی کافی. باید فعلاً بفهمید، رشد کنید.
شریعتی: آن وقت مردم از وضع موجود ناراضی می شوند.
حاج آقای کاشانی: ناراضی می-شوند سطح توقع متفاوت می شود و بالا می رود. و امام البته در شرایط خیلی سختی است، من یکی را فقط عرض کنم. مثلاً فرض بفرمایید که یک روزی می رود پیش منصور دوانقی، یک مگسی می-آمده و می رفته، اعصاب منصور را خورد کرده بوده است. به امام صادق عرض می کند خدا برای چی این مگس را خلق کرد؟ که مثلاً فرض کنید حضرت هم بگویند که بالاخره مخلوق خداست. حضرت می فرماید: «لیضل به الجبابره» برای اینکه جباران را ذلیل کند. تو از پس یک مگس برنمی-آیی بعد می گویی من امیر مؤمنان هستم. اینی که فضا را به هم می زند با اینکه می-خواهند امام صادق(س) را بکشند حضرت می فرماید: ۷ سال برای من عزاداری کنید مردم بفهمند که یک اتفاقاتی افتاده است.
امام صادق(ص) هم کسی است که آن مسئله ی استمرار هدایت را بهترین شکل شروع کرد به بازسازی در جامعه، هم نگاه به مهدویت را که آن مهدی موعود، آن کسی که جهان را پر از عدل و داد می کند، یک کسی است مثل رسول الله نه مثل اینها. توقع شما تغییر باید بکند. باید استغاثه کنید تا بلکه دوباره به شما خدا نظر کند، شما امتحان پس بدهید، همراهی کنید. لذا یکی از آن دغدغه های مهم رسول خدا که این مسئله بود را امام صادق(ص) برگرداندند و آن دغدغه را در واقع تبیین کردند.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. ان شاءالله کسانی که اهل تتبع و اهل مطالعه هستند، با همین سیر ان شاءالله مطالعه کنند و نکاتی که حاج آقای کاشانی گفتند نکات حائز اهمیتی بود. یک کتاب هم می-خواهیم خدمت دوستان مان معرفی کنیم. همرزمان حسین دوستانی که اهل مطالعه هستند توصیه می-کنم حتماً این کتاب را بخوانند.
حاج آقای کاشانی: دو نکته ی مختصر بگویم. یکی اینکه این کتاب چهل پنجاه سال پیش سخنرانی های رهبر انقلاب است و این برای سخنران هایی مثل ما این نکته است که ۱۰ جلسه حرف بزنی باید یک کتاب خواندنی شود. این طراز سخنرانی است. و نکات بسیار مهم تحلیلی ای در آن هست. شاید ملاحظاتی هم بشود داشت ولی انصافاً کتاب خواندنی-ای است. امیدوارم ان شاءالله مطالعه کنند.
شریعتی:
 صفحه ی ۵۸۰ را با هم تلاوت کنیم.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. امام صادق(س) آن هدایت مستمر فراموش شده را بازسازی کردند. از بین دریا دریا مطلبی که در ذهن بنده است که خیلی از آن بیشتر در کتاب ها هست، یکی را می خواهم محضر عزیزان بخوانم. حضرت در عرفه ای که در زمان بنی امیه، اواخر که اوضاعشان کمی به هم ریخته بود راحت تر می توانست صحبت کند، «ینادی ایها الناس ان رسول الله کان الامام»؛ امام اینجا یعنی حاکم، آن رهبر، رئیس. رسول الله امام بود. ببینید شماها کجا رفتید. «ثم کان علی بن ابی-طالب» بعد علی بن ابی طالب بود که امام بود. «ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی» بعد فرمودند «ثم هَ» بعضی ها گفتند که حضرت با لهجه ای فرموده انا، من ولی تقیه هم فرمودند. اشتباهی جای دیگری نروید. طراز امامت را خراب نکنید. این را چند بار تکرار فرمود. زراره می گوید ۴۰ سال به امام صادق گفتم از شما و پدرتان راجع به حق سؤال می کنم تمام نمی شود. یعنی آن کسی است امام مسلمین که فقط علمش در حج تمام نمی شود. مردم در نماز خواندن به اختلاف افتادن به چه شکلی، به چه شیوه ای. شیعیان از امام صادق شنیدند که پیغمبر اکرم چگونه نماز می-خواند. یعنی عبادات ما، عقاید ما، طراز فکر ما، داشته هایمان را امام صادق(س) در یک ۱۰ سالی از امامت شان که فرصت کردند برای ما بیان کردند و خداوند ان شاءالله ما را شرمنده ی حضرت صادق نکند.
شریعتی: ان شاءالله. وامیدوارم قدردان میراثی که به ما رسیده باشیم و متنعم نعمت ولایت ان-شاءالله. روز جشن است، حاج آقای کاشانی دعا بکنند مخصوصاً برای شفای مرض ها و ان شاءالله موفقیت دانش آموزان ما.
حاج آقای کاشانی: من فکر می-کنم فرصت کم است این دعا را داشته باشیم به ما فرمودند همه ی دردهای شما دوا می شود. خدایا بحق خاتم انبیاء و حضرت صادق آل محمد، ظهور خاتم الاوصیاء مهدی موعود، چشم و چراغ همه ی خوبان عالم از اول خلقت تا حالا که منتظر او هستند را در زمان قرار بده.
شریعتی: ان شاءالله(الهی آمین)