پدر و پسری به خانه‌ی امیر المؤمنین آمدند، حضرت به رسم مهمان‌نوازی، آن موقع مثل الآن دستشویی نداشتند، رسم این بود یک ظرف می‌آوردند و یک آفتابه مانند، دست میهمان را می‌شستند. چون قنبر غلام بود، آمد، این مرد مهمان کشیده خوابیده بود، پدر او هم پای خود را دراز کرده بود. دست خود را دراز کرد تا قنبر آن را بشوید. حضرت به قنبر فرمود: بیا این‌جا، ظرف را گرفت و خود ایشان رفت.

خود ایشان امام مسلمین است و از نظر جغرافیایی اگر نگاه کنید چند میلیون کیلومتر مربع زیر نظر ایشان است. تا امیر المؤمنین سمت مرد رفت، مرد از جای خود بلند شد و گفت: آقا شما چرا؟ فرمود: نه، یک نکته‌ای گفت، -خوب شما نگاه بکنید، قنبر این صحنه‌ها را دیده است- فرمود: بین من و قنبر فرقی نیست، یعنی چطور وقتی قنبر آمد پای خود را دراز کردی وقتی علی آمد، چون حاکم است می‌ترسی؟! قنبر این صحنه را دید. فرمود: خود من می‌خواهم از میهمان خود پذیرایی کنم. به او درس یاد داد که قنبر از تو باتقواتر است، قرار نیست چون او برده است و تو آزاد هستی، هر کاری که خواستی انجام دهی. قنبر اهل تقوا است، این دفاع امام از غلام خود است. امّا خود من می‌خواهم تو را تکریم بکنم، مهمان من هستی، دست او را شست. رسم است، إن‌شاء‌الله این را یاد می‌گیریم، وقتی یک پدر و پسر وارد یک‌جا شدند، آدم هیچ وقت اوّل با پسر دست نمی‌دهد، در آداب اسلامی این‌طور است هنگامی که پسر با پدر خود راه می‌رود، پسر باید پشت پدر راه برود، بی‌اجازه حرف نزند، آداب اسلامی این است. بعد خود امیر المؤمنین که دست مهمان را شست، به قنبر فرمود: بیا دست پسر او را بشور.

شما این فضا را ببینید، این خصوصیّات را نگاه کنید، توجّه اهل بیت چه جاهایی است که یک برده تکریم شود، این هرگز با دیگران قابل قیاس نیست، این هرگز با مرام خلیفه‌ی قابل قیاس نیست که هزار غیر عرب با یک سگ برابرند و یک عرب، عرب است. بالاخره این دو تفکّر است ولو با امیر المؤمنین مخالفت داشتند. یعنی اگر ما بر سر ماجرای سقیفه هم اختلاف نداشته باشیم، بالاخره این دو سبک زندگی است. این مرام نمی‌تواند ظلم را تحمّل کند لذا هیچ مستکبری هم آن را دوست ندارد، کوتاه نمی‌آید.