در این متن می خوانید:
      1. شکست حکومت آرمانی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      2. بررسی حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      3. وصف امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عنوان شغل ائمّه
      4. سفارش پیامبر در مورد قرآن و عترت
      5. بی‌توجّهی به سخنان پیغمبر در حدیث ثقلین
      6. جوابی برای توجیه گفته‌ی «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ»
      7. تهمت سخنان اشتباه گفتن به پیامبر
      8. دروغ شمردن «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» توسّط بعضی علما
      9. وارد کردن افراد جعلی به عنوان اهل بیت
      10. توسّل به عبّاس عموی پیغمبر
      11. نسبت اهل بیت دادن به فامیل پیامبر
      12. اهل بیت دانستن ابن عبّاس
      13. از بین رفتن اهمّیّت اهل بیت حقیقی
      14. حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عنوان یک شخص عادی
      15. سقوط شهرها در زمان حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      16. توقّع مردم برای کارآمدی حکومت
      17. مشکلات رسول خدا در همراه کردن مردم
      18. تهمت افراطی بودن به امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      19. زدودن مقام مرجعیّت اهل بیت
      20. تلاش ائمّه در احیای جایگاه اهل بیت
      21. رفتار امیر المؤمنین (علیه السّلام) در کربلا
      22. تقیّه امامان در مقابل مردم
      23. دلایل تبلیغ امیر المؤمنین (علیه السّلام) توسّط ائمّه
      24. تندروی و کندروی در جامعه‌ی امروز
      25. امیر المؤمنین (علیه السّلام) سرچشمه‌ی اختلافات
      26. تشخیص حقّ و باطل با معیار امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      27. امیر المؤمنین (علیه السّلام) بزرگ اهل بیت
      28. خیانت مردم مدینه به امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      29. اقدامات دشمن بر علیه جامعه
      30. وظیفه‌ی مردم در قبال نگهداری از حکومت
      31. موجود بودن علائم ظهور
      32. بی‌احترامی به امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      33. کمک‌های شبانه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام)
      34. ضربت خوردن امیر المؤمنین (علیه السّلام)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«إِلَهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».

خدا را شاکر هستیم طلیعه‌ی ماه مبارک رمضان دیگری توفیق داد ما هم نیّت کنیم جزء ضیوف الرّحمن باشیم. در ماهی که میهمان حضرت حق و امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) هستیم إن‌شاء‌الله می‌خواهیم حول شخصیّت و حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) عرایضی تقدیم کنیم. سال گذشته توفیق بود عرایض مختصری درباره‌ی حکومت حضرت (سلام الله علیه) تقدیم شد.

شکست حکومت آرمانی امیر المؤمنین (علیه السّلام)

چرا حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) جهات مختلفی دارد؟ اوّل این‌که اگر زندگی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را بررسی کنیم بهترین الگو برای ما است. ثانیاً مدینه‌ای که علیّ بن ابی‌طالب، شهری که علیّ بن ابی‌طالب (صلوات الله علیه) در آن امامت کرده و امامت کند آرمان ما است. منتها حکومت آرمانی در زمان امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) شکست خورد، خیلی دردناک است. اگر مهدی (سلام الله علیه) تشریف بیاورد و بخواهد کوفه‌ی آن زمان دوباره مقابل حضرت باشد و با حضرت کار کند، آن حکومت معاذ الله باز هم شکست می‌خورد.

بررسی حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)

این دورانی که ما هستیم خیلی شبیه به دوران امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. این‌که تهران را کوفه کنیم و مسئول فلان این زمان را مثل مسئول فلان آن زمان بگوییم، نه، این طنز است. امّا این‌که مبانی اصلی کوفه و شهرهای حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)، روش‌های حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) بررسی شود، از حالت کاریکاتوری هم خارج شود، بررسی دقیق شود. نقاط قوّت و ضعف حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام). آن حکومت نقاط ضعف جدّی داشته، نه معاذ الله به واسطه‌ی ضعف امیر (سلام الله علیه). چون نمی‌شود حکومت اساساً بر پایه‌ی یک نفر اداره ‌شود، حداقل آن دولت و ملّت است، حداقل آن دولت و مردم است. بررسی کنیم می‌بینیم خیلی به شرایط امروز نزدیک است، می‌شود عبرت گرفت.

وصف امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عنوان شغل ائمّه

نکته‌ی بعدی که به عنوان مقدّمه می‌خواهم امشب را به آن اختصاص بدهم این است که حرف زدن راجع به امیر المؤمنین (علیه السّلام)، فکر کردن به امیر المؤمنین (علیه السّلام)، گفتگو با حضرت، نقل و نشر فضایل حضرت، شغل رسمی ائمّه است – عرض می‌کنم- اگر بیچاره‌ای مثل بنده ورود می‌کند ادّعایی ندارد. این خیلی نعمت بزرگی است، هیچ ثوابی بالاتر از این نیست که شما راجع به ناموس حقیقی دین بحث کنید. اگر ما بخواهیم وقت ماه مبارک رمضان را هدر ندهیم، حقیر فکر کردم دیدم این بحث بحثی است که در گفت و شنود آن ثواب است. این بیاناتی است که قبل از ما ائمّه انجام داده‌اند. این را می‌خواهم باز کنم، یعنی چه که شغل رسمی ائمّه‌ی هدی از امیر المؤمنین تا امام رضا وصف امیر المؤمنین (علیه السّلام) بوده است؟ یعنی راهبرد شماره‌ی یک امامت هشت امام ما است.

این اهمّیّت موضوع را نشان می‌دهد، وقتی هشت امام ما همه‌ی توان خود را می‌گذارند، قلّه‌ی توان و رفتار آن‌ها معرّفی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به جامعه است. حکیم هستند، چرا حکیم یک کاری را انجام می‌دهد؟ حتماً بهتر از آن نمی‌شود، کار عبث که انجام نمی‌دهند. اگر ثواب باشد پس بالاترین ثواب است، اگر دغدغه باشد بالاترین دغدغه است، اگر وظیفه باشد بالاترین وظیفه است. آمار ما این را نشان می‌دهد. نکاتی وجود دارد که دل انسان می‌سوزد درباره‌ی حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) است، امّا باعث می‌شود که به دوران ما نزدیک شود، باید این‌ها را بیان کرد.

سفارش پیامبر در مورد قرآن و عترت

رسول خدا یک چیزی فرمودند، دشمن بهتر از دوست فهمید، روی آن سرمایه‌گذاری کرد. آن هم این بود که حضرت پنج مرتبه، یعنی چهار مرتبه و نیم، چهار مرتبه فرمود یک مرتبه نگذاشتند بگوید، فرمود: اگر می‌خواهید گمراه نشوید باید نقشه و نقشه‌خوان با هم باشند. در بیابان برهوت دنیا شما نقشه داشته باشید زبان نقشه بلد نباشید زمین خورده‌اید، زبان نقشه داشته باشید نقشه نداشته باشید زمین خورده‌اید. هم نقشه هم نقشه‌خوان، هم الگو هم مقرّر و مترجم الگو، هم کتاب و هم مبیّن کتاب لازم است. فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ»،[۳] دو چیز گذاشتم، اگر با این دو بودید گمراه نمی‌شوید. یعنی اگر نبودید گمراه می‌شوید. این دو تا هم هرگز از هم جدا نمی‌شوند، کسی جدا کند هر دو را از دست داده است. «لَنْ» به کار برده، «لَنْ یَفْتَرِقَا»، نمی‌‌شود آن‌ها را از هم جدا کرد.

بی‌توجّهی به سخنان پیغمبر در حدیث ثقلین

متأسّفانه دوستان گوش نکردند، هوای نفس، یک مثال از هوای نفس می‌زنم ببینید که چطور است. گوش نکردند، دشمن خوب گوش کرد. شما اگر بروید ببینید حضرت امام صحبت می‌کرد صدّام بهتر از دولت وقت عمل می‌کرد، می‌گفت: جنگ در رأس امور است، او می‌فهمید، او می‌فهمید دارد چه می‌گوید، می‌فهمید یک حکیم دارد صحبت می‌کند. معاویه می‌فهمد علی (علیه السّلام) چه کسی است، منتها می‌خواهد اوّل باشد، نمی‌تواند علی باشد، چون نمی‌تواند مقابل علی می‌ایستد.

آن طرف فهمیدند، یک روز گفتند: «حَسْبُنَا کِتَابُ‏ اللَّهِ‏»،[۴] از این ثقلین دو مورد را یک مورد کردند، یک روز دیگری نظر شخصی و اجتهاد به رأی خود را اضافه کردند دو مورد را سه مورد کردند. گفتند: علی جان می‌خواهی بیعت کنی باید این سه مورد را بپذیری، کتاب و سنّت و سیره‌ی آن دو نفر. یا کم کردند یا زیاد کردند، چه کم کنی چه زیاد کنی… شما شخص را از مسیر هدایت دور کنید، هر فرعی بپیچد گمراهی است، فرقی نمی‌کند، شما می‌خواهید شخص به آن‌جایی که باید برسد نرسد، فرعی یک بپیچد یا دو بپیچد یا سه بپیچد اشتباه پیچیده، دیگر نمی‌رسد. یک روز کم کردند، یک روز زیاد کردند.

جوابی برای توجیه گفته‌ی «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ»

نمونه خدمت شما بگویم. «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ»،[۵] را نمی‌گویم که اوّل ماه مبارک رمضان قذارت اسم آن فرد و نفس او و رفتار او دامن ما را نگیرد. «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» که معروف است، سر جای خود، فقط کتاب. امروز هیچ کس برای این جوابی ندارد جز شوت چرخشی! یعنی هیچ جوابی ندارند. برای چه گفت فقط کتاب باشد؟ پیغمبر یعنی چه کسی؟ فقط کتاب یعنی چه؟ یعنی پیغمبر هم حذف می‌شود؟ پس تو اهل چه چیزی هستی؟ اهل سنّت چه کسی هستی اگر فقط کتاب باشد؟ نمی‌توانند جواب بدهند، یک جواب دارند آن هم قبلاً گفته‌ام. شما ببینید وقتی جواب خنده‌دار است… این بهترین جواب است. ابن بطّال قرن پنجم جوابی داده، آن‌ها از قرن پنجم تا امروز مدام این را می‌گویند. می‌گویند این از بصیرت و فقه، یعنی فهم شماره‌ی دو بود که این‌طور گفت، چرا؟ چون اگر آن‌جا بیماری بر پیغمبر غلبه می‌کرد و مثلاً می‌‌گفت ۴۰۰ رکعت در روز نماز بخوانید، هفت مرتبه دراز نشست، ۵۰۰ مرتبه پرس سینه، بعد ۴۰۰ مرتبه بارفیکس بروید ما هم نمی‌توانیم برویم، چه می‌کردیم؟!

عین عبارت ابن بطّال این است: «هَذَا مِن فِقهِهِ وَ بَصیرَتِهِ فِی أَمرِ الدِّین»، کسی که شماره‌ی دو است هم فقیه بوده دین شناخته، هم بصیرت داشته، زرنگ بود. چرا؟ چون اگر پیغمبر حکم سختی می‌گفت و ما نمی‌توانستیم انجام بدهیم چه می‌کردیم؟ لذا شماره‌ی دو انتحار کرده، مخالفت کرده که دیگران مخالفت نکنند. می‌گویند اگر مردم مخالفت می‌کردند کافر می‌شدند، پس یک نفر انتحار کرد مخالفت کرد که دیگران مخالفت نکنند. ابن بطّال قرن پنجم این را گفته است، ابن حجر قرن نهم که مهم‌ترین شرح صحیح بخاری را دارد می‌گوید: این بهترین جواب است.

تهمت سخنان اشتباه گفتن به پیامبر

این بهترین جواب است؟ پس جواب نداری. یعنی پیغمبر معاذ الله بی‌ربط می‌گوید؟ معاذ الله از کجا جاهای دیگر نگفته باشد؟ این چیزی که تو می‌گویی، یعنی راه می‌دهی معاذ الله پیغمبر حرف بی‌ربط بگوید، از کجا معلوم یک مرتبه گفته باشد؟ چه کسی تشخیص داده چه زمانی راست می‌گوید چه زمانی معاذ الله بی‌ربط می‌گوید؟ یعنی یک نفر باید برای پیغمبر امام شود، یک نفر تشخیص بدهد این‌ها را بگیرید، این‌ها خوب نیست چون مریض است. یعنی شما قائل شدید یک نفر امام پیغمبر است، یک نفر ممیّزی می‌کند. این بهترین جواب شما است؟ هیچ جوابی ندارند بدهند.

دروغ شمردن «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» توسّط بعضی علما

یک عالمی یک وقت گفته بود من باور نمی‌کنم این‌قدر مردم مدینه بی‌غیرت شده باشند که یک نفر در چشم پیغمبر نگاه کند و چنین توهینی کند و آن‌ها او را تکّه تکّه نکنند، من باور نمی‌کنم مردم مدینه این‌قدر بی‌غیرت شده باشند، حتماً دروغ است. از سر غیرت هم گفته بود. آن بزرگوار فقیه هم بود، کار تاریخی هم انجام نداده بود، باور هم نکرده بود که مردم مدینه این‌قدر نمک نشناس باشند. همه شنیدند یک نفر چنین توهینی کرد و نشستند؟ اگر در کشور ما کسی چنین توهینی کند، نه معاذ الله به پیغمبر، به یک شخصیّت مقدّس خیلی پایین‌تر، او را تکّه تکّه می‌کنند، مگر شوخی است، کسی به خاتم انبیاء چنین توهینی کند؟ او گفت من باور نمی‌کنم، دروغ است. کسانی که تا دیروز می‌گفتند این از فضایل حضرت شماره‌ی دو است جشن گرفتند، بالاخره معلوم شد، رافضی‌ها هم اعتراف کردند تهمت بوده است! اگر فضیلت بود – این چیزی که عرض می‌کنم کمتر از هفت هشت سال پیش اتّفاق افتاده- چرا خوشحال شدید؟ اگر کسی انکار کند که غدیر امیر المؤمنین (علیه السّلام) فضیلت است ما خوشحال نمی‌شویم، حدیث منزلت را انکار کند خوشحال نمی‌شویم، شما که گفتید این آقا خیلی می‌فهمید، خیلی دین‌شناس بوده، ناگهان روی مین پریده مردم خلاف امر پیغمبر عمل نکنند! چرا خوشحال شدید؟

ماهواره‌های آن‌ها پخش کرد، ده هزار برگ از صفحه‌ی کشکول این بنده‌ی خدا را که نوشته بود – یکی از علمای قم بود، در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن است- پخش کردند، گفتند دیدید رافضی‌ها اعتراف کردند این دروغ بود؟ اوّلاً در صحیح بخاری و صحیح مسلم وجود دارد، در کتاب‌های دیگران هم وجود دارد. انکار یک فرد قرن چهاردهم که برای مسئله‌ی تاریخی قرن اوّل فایده‌ای ندارد. مثل این‌که من الآن بگویم به نظر من مغول نیامده است! من بگویم، ولی اسناد تاریخی زیادی وجود دارد، این ۷۰۰ سال پیش است چه برسد ۱۴۰۰ سال پیش. ثانیاً این فضیلت بود، دین شناسی و بصیرت از آن می‌فهمیدید، حالا الحمدلله معلوم شد کذب است؟ یک نفر استبعاد کرده، باید بفهمید، می‌گوید مگر این‌قدر بی‌غیرت… عبارت ایشان این است: مگر شرف در مدینه مرده بود که مردم بنشینند چنین توهینی به پیغمبر شود؟ تالی آن را می‌پذیرید؟

وارد کردن افراد جعلی به عنوان اهل بیت

این که دوام نمی‌آورد، چون دوران شماره‌ی دو مجبور بودند، بعضی جاها احکامی بود، ارث بود، مجبور بودند از روایت استفاده کنند، فقط یک دستور موقّت بود. خود شماره‌ی دو چطور به حکومت رسید؟ قبلی در اغما بود، کس دیگری با دست خطّ خود نوشت که این خلیفه است، چطور این… این‌جا آن دو مورد را یک مورد کردند، حکومت که به دست آن‌ها آمد دیدند این‌طور نمی‌شود، تقدّس اهل بیت را چه کنیم؟ چیزی که یکتا است، یگانه است، خیلی قیمت دارد، بگویند یک سنگ فیروزه‌ی خاصّی است در دنیا یک عدد مثل این وجود دارد، اصلاً نمی‌شود برای آن قیمت گذاشت. بگویند یک سنگ فیروزه‌ای وجود دارد خوب است، ولی هجده هزار و ۵۰۰ عدد از آن داریم، دیگر قیمتی ندارد، گرمی پنج تومان، هفت تومان می‌فروشند. انحصار، قیمت را بالا می‌برد. اهل بیت زمان پیغمبر غیر از خود حضرت منحصر در چهار نفر بودند، دیگر هم نمی‌تواند اضافه شود. راه بسته است برای کسی که بخواهد به این مقام برسد، لذا خیلی قیمت دارد. چه کردند؟ بعضی را با آن‌ها خلط کردند، مثلاً عبّاس عموی پیغمبر را جزء اهل بیت جا زدند. این کار مصیبت‌های زیادی برای اسلام درست کرد، چه کسی این کار را انجام داد؟ شماره‌ی دو.

توسّل به عبّاس عموی پیغمبر

در صحیح بخاری است سال ۱۸ هجری وقتی قحطی آمد گفت وقت خوبی است. امروز دیده‌اید وهابی‌ها می‌گویند به مرده نباید توسّل کنید، استدلال آن‌ها به این است، می‌گویند شماره‌ی دو وقتی قحطی شد نرفت به قبر پیغمبر توسّل کند. رفته و سند آن هم وجود دارد، آن‌ها این را می‌گویند و ملاک هم نیست. پیش عموی پیغمبر عبّاس رفت، گفت: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِعَمِّ نَبِیِّنَا کَمَا نَتَوَسَّلُ إِلَیکَ بِنَبِیِّک»، خدایا ما آمدیم به عموی پیغمبر خود توسّل کنیم باران ببارد، همان‌طور که زمان پیغمبر به پیغمبر توسّل می‌کردیم. چرا سراغ حسنین نرفت؟ عبّاس کفش حسنین بود؟ بند کفش آن‌ها بود؟ سنگ جلوی در خانه‌ی آن‌ها بود؟

نسبت اهل بیت دادن به فامیل پیامبر

عدّه‌ای دچار توهم شدند، اگر امروز صحیح مسلم را نگاه کنید می‌گویند اهل البیت چه کسانی هستند؟ آل جعفر، آل عقیل، آل عبّاس. اهل بیت چه کسانی هستند؟ فامیل‌های پیغمبر، ۱۰ هزار نفر. برای چه؟ حساب شده عمل کردند. برای این‌که چهار نفر ۱۰ هزار نفر شود، چهار نفر را هیچ‌کس نمی‌تواند… دیگر صدّیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) نداریم، یک نفر بود، دیگر علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) نمی‌شود کسی باشد، دیگر حسنین هم نداریم، تمام شد. این مقام برای این چهار نفر است، شما بگویید برای ۱۰ هزار نفر است، ارزشی دارد؟ معصوم هستند؟ این‌ها خطاهای بسیاری داشتند. فامیل‌های پیغمبر همه که یک طور نبودند، یکی خطا داشت، یکی خسیس بود، یکی بدقول بود. می‌گفتند این‌ها که نمی‌شود عصمت داشته باشند، آیه‌ی تطهیر برای ۱۰ هزار نفر باشد، این‌ها خطا دارند، بدقول دارند، خسیس دارند، یکی نماز خود را سر وقت می‌خواند، یکی آخر وقت می‌خواند، نماز یکی قضا می‌شود، این‌ها که مطهّر نیستند.

پس پیغمبر چه گفته است؟ گفته این‌ها اهل بیت من هستند، فامیل‌های پیغمبر هستند، یادگارهای پیغمبر هستند، عزیز دل پیغمبر هستند. معلّم شما هم یک روز فرزند خود را به مدرسه می‌آورد دستی به سر بچّه می‌کشید، نمره هم بخواهی بگیری یک عمو جان هم به او می‌گویی، اهل بیت در این حد است، پایین آوردند، شأن اهل بیت را کم کردند. در بین آن افراد، در بین آن فامیل معاذ الله فاسق هم بود، فاجر هم بود، همه اهل بیت هستند. طرف نگاه می‌کرد همه تیپی در بین آن‌ها وجود دارد، دیگر تقدّس ندارد. می‌گویند اهل بیت چه کسانی هستند؟ بگویید بچّه‌های خیابان دولت. دیگر تقدّس ندارد، خوب دارد، بد دارد، متوسّط دارد، بالا دارد، پایین دارد، همه نوع در آن وجود دارد. خیلی دقیق عمل کردند.

اهل بیت دانستن ابن عبّاس

ما کجا آسیب دیدیم؟ عبّاس عموی پیامبر اهل بیت شد، عبد الله بن عبّاس هم اهل بیت شد. مدام به او گفتند: به به، عالم هم که هست، مفسّر است، آقا شما خیلی عجیب هستید، باور کرد. عبد الله بن عبّاس انسان بدی نبود، ولی باور کرد. فرق من و امام حسین (علیه السّلام) چیست؟ او نوه‌ی پیغمبر است من از اهل بیت هستم. شما نگاه کنید عایشه هیچ وقت نمی‌گوید من از اهل بیت هستم، ابن عبّاس می‌گویند ما از اهل بیت هستیم، ما اهل بیت این‌طور هستیم. «نَحْنُ مَعَاشِرَ أَهْلِ الْبَیْتِ»، «نَحنُ أَهلِ بَیتِ الرَّسول»، توهم پیدا کرد. وقتی توهم پیدا می‌کند جا دارد که…

وقتی امام حسن (علیه السّلام) از دنیا رفت… زمان شاه هم همین‌طور است، مثلاً آقای بروجردی از دنیا رفت شاه برای آقای حکیم نامه‌ی تسلیت فرستاد، یعنی مراجع داخلی را حساب نکرد، گفت مرجع نجف است، نجف رفته است. خدا رحمت کند، آقای حکیم بزرگ بود، ولی او دنبال چیز دیگری بود. آن‌ها هم همین کار را کردند، معاویه به ابن عبّاس تسلیت گفت. البتّه آن‌جا ابن عبّاس گفت: بزرگ ما و «سَیِّدُ أَهلِ البَیت» حسین بن علی است، ولی سیّد اهل بیت او است ما هم هستیم. امیر المؤمنین (علیه السّلام) هر کاری می‌کرد ابن عبّاس به او مشورت می‌داد، چون می‌گوید تفاوتی نداریم، شما از اهل بیت هستید ما هم هستیم، شما کمی بزرگ‌تر هستید. برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) حرمت قائل بود، ولی تو چیزی بیش از من نداری، آن ویژگی ذاتی را من هم دارم.

از بین رفتن اهمّیّت اهل بیت حقیقی

بعدها شما می‌بینید بنی عبّاس با لباس سیاه قیام کردند، با بیعت با نفس زکیّه، نوه‌ی نوه‌ی امام حسن (علیه السّلام) قیام کردند، با او بیعت کردند. مردم با اهل بیت بیعت کردند، کار که رسید برعکس شد، نفس زکیّه را کشتند، پدر او را به زندان انداختند، این‌ها اهل بیت بودند. می‌گفتند ما اهل بیت پیغمبر هستیم. این چیزی که شنیده‌اید معروف است، هارون آمد جلوی حرم رسول خدا گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ عَمِّ»،[۶] همین است، یعنی ما فامیل هستیم. وقتی این جمعیّت بزرگ مطرح شد مرجعیّت چهار نفر اصلی بر اثر تبلیغات از بین رفت. تبلیغات واقعاً مؤثّر است، وقتی می‌شود کاری کرد حیدر کرّار وقتی در جامعه چند ناسزای خاص… ناسزای خاصّی می‌گفتند، همه می‌گفتند علی را می‌گوید، این صفت فقط برای علی است. تبلیغات می‌تواند حیدر کرّاری که بعضی در خدا بودن او شک کردند را این‌قدر پایین بیاورد و آوردند. اهل البیت را شکستند. بارها از حقیر شنیده‌اید امیر (سلام الله علیه) به حکومت رسید به عنوان یک فقیه سنّی به حکومت رسید. امیر پشت سر عثمان نماز خوانده، امام حسن (علیه السّلام) پشت سر مروان نماز خوانده است. تا در عمق تاریخ نرفته‌ایم… ببینید اوضاع چطور بوده، اگر می‌بینید فهمیدند رفتار علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) با عثمان فرق دارد از کجا فهمیدند؟ تمام ولات عثمان را جز یکی دو نفر عزل کرد، گفت این‌ها اتوبوسی‌ آمده‌اند ما هم با داس می‌زنیم بروند! همه را زد و رفتند. من منهج آن را قبول ندارم.

هزینه کرد دولت او شکست خورد، ولی رفتار اقتصادی دو نفر قبلی را انجام نداد، با این‌که دولت او شکست خورد. یعنی شما امروز باشید می‌گویید دولت را نگه دار، این کار را انجام دهی دولت تو شکست می‌خورد، مهم نیست، بخورد. ببینید چقدر اوضاع خراب است که دولت شکست بخورد ولی انتقاد صریح از آن دو نفر نمی‌تواند بکند. هر کسی در جامعه بود طرفدار آن‌ها بود، گفتند بررسی کردیم تو از همه به آن دو نفر اوّل شبیه‌تر هستی. تاریخ را نگاه کنید، ما بررسی کردیم هیچ کس شبیه‌تر از تو به آن‌ها نیست.

یک چیزی بگویم خیلی تعجّب می‌کنید، اگر به شما گفتند مالک اشتر – سلام خدا بر مالک- به عصمت امیر المؤمنین (علیه السّلام)، به علم غیب امیر المؤمنین قائل نبوده اصلاً تعجّب نکنید. یعنی باید حقیقت بیان شود که بفهمد، وقتی حقیقت بیان نشود نمی‌فهمد.

حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عنوان یک شخص عادی

کجا باید بیان می‌شد؟ بهترین مثال برای… این چیزی که عرض می‌کنم تحفه است، اگر خواستید ببینید اوّلین مرتبه ولی فقیه در تاریخ کجا است باید حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را ببینید، چون حضرت اصلاً به عنوان امام معصوم حکومت نکرده است. اگر به عنوان امام معصوم حکومت کرده بود کسانی که در جمل شرکت کردند ناصبی و نجس، «أَنجَسِ مِنَ الکَلب»، «مَهدورُ الدَّم» می‌شوند. این‌طور با آن‌ها رفتار نکرد، با آن‌ها مثل این‌که در برابر یک فرد… مثلاً فرض کنید من یک جا استاندار هستم، چند نفر امنیّت آن‌جا را به هم می‌ریزند، بغی می‌کنند، می‌روم آن‌ها را مجازات می‌کنم، آن‌ها را دستگیر می‌کنم. این‌طور برخورد کرد. نه علیّ بن ابی‌طالب حقیقی، نه آن شخصیّت حقیقی، در حدّ یکی مثل عثمان. دردناک است علی (علیه السّلام) به جای عثمان بنشیند، بعد بگویند باید رفتار خود را با آن‌ها تنظیم کنی، آن‌ها الگوی تو هستند.

درست است در تئوری نمی‌پذیرد ولی آن‌ها بیش از این قبول نداشتند. درست است خواستند بیعت کنند «عَلَی کِتَابِ الله وَ سُنَّهِ رَسولِهِ وَ سِیرَهِ الشِّیخِین»، گفت من قبول ندارم، «عَلَی کِتَابِ الله وَ سُنَّهِ رَسولِهِ»، درست است، ولی اصلاً نمی‌توانست مخالفت کند، اصلاً جا نداشت. لذا شما می‌بینید در این شرایط که الگوی برجسته‌ی اسلامی خلیفه‌ی شماره‌ی دو است او می‌تواند فدک را برگرداند؟ حکومت را باید از دست می‌داد، صلاح نبود چنین نعمتی را حالا که به دست آورده رها کند. گرچه بعضی جاهای دیگر روی عملکردها این کار را انجام داده، بدون این‌که نقد گفتاری انجام دهد – نقد گفتاری هم انجام داده، خیلی محدود- نقد رفتاری انجام داده، ولو این‌که آن نقد رفتاری حکومت را از دست او بعداً گرفته است.

سقوط شهرها در زمان حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)

یعنی باید رفت و دید کاری انجام دادند که حیدر کرّار نتوانست امنیّت حکومت را حفظ کند. انسان کجا باید برود بنشیند و گریه کند؟ یعنی حکومت دست امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود، شهرها یکی یکی سقوط کرد. «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»،[۷] خدا با کسی قرارداد نبسته، مردم قدر ندانند «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»، برگردید برمی‌گردد. کار به جایی رسید که شهرها یکی یکی… خدا شاهد است اگر خدا لطف نمی‌کرد و علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) شهید نمی‌شد شش ماه بعد باید مثل امام حسن (علیه السّلام) حکومت را تحویل می‌داد، باید امضاء می‌کرد معاویه حاکم مسلمین است. خدا امیر المؤمنین (علیه السّلام) را دوست داشت که شهید شد. فرصت کنیم عرض می‌کنم. حکومتی که چند برابر ایران امروز است به یک استان تبدیل شد، کم شد. حضرت از نظر کارآمدی دچار سؤال شد، گفتند نمی‌توانی اداره کنی. چه چیزهایی باعث شد این‌طور شود؟

توقّع مردم برای کارآمدی حکومت

بعد از هزار و ۴۰۰ سال حکومتی دست شیعیان افتاده، ما در توهم می‌گوییم علی بود گردن‌ها را می‌زد. برو زندگی حضرت را ببین، بله، حضرت به نسبت ظلم برخورد می‌کرد، تا وقتی بسط ید داشت. بسط ید را چه کسی ایجاد می‌کند؟ مردم. اگر حضرت بنا بر معجزه کردن داشت در سقیفه معجزه می‌کرد، گردش چشم او همه را «فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمیراً».[۸] قرار نبود این‌طور باشد، قرار بود مردم به چیزهایی که می‌دانند عمل کنند. حوزه‌ی حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) کوچک شد، گفتند نمی‌توانی اداره کنی. فرض کنید معاذ الله ایران فعلی فقط تبدیل به استان اصفهان شود، مرکز آن، در شهرها یکی یکی غارت و خیانت و قتل و خونریزی، ۸۰ درصد آن را داعش بگیرد، شما نمی‌گویید این حکومت چه می‌کند؟ کارآمد است یا نیست؟ این را نمی‌گویید؟ برای شما شبهه می‌شود.

مشکلات رسول خدا در همراه کردن مردم

آیا تاریخ بهتر از امیر المؤمنین (علیه السّلام) به خود دیده است؟ علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) را در صحنه‌ی جنگ هیچ وقت نتوانستند شکست دهند. معروف است که گفتند رسول خدا فرموده: «شَیَّبَتْنِی هُودُ»،[۹] چرا؟ چون بعضی وقت‌ها خدا به پیغمبر دستور می‌دهد، «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ»،[۱۰] استقامت کن، پیغمبر اطاعت می‌کند. سوره‌ی هود یک شرطی گذاشت که دست پیغمبر نبود، گفت: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ»، تو و مسلمان‌ها استقامت کنید. گفت کمر من را شکست، مسلمان‌ها را چه کنم؟

مسلمان‌ها را چه کنم که می‌گویم این تنگه را رها نکنید، رفتند غنیمت بگیرند رها کردند ۷۰ نفر کشته شدند، داشتیم در احد شکست می‌خوردیم. یک جای دیگر شتر دیدند، یک جای دیگر… فرض کنید در مجلس ما یک نفر با آکاردئون بیاید همه دنبال او بروند، یک شهر فرنگی بیاید، برای من رسانه‌ای می‌شود. «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً»،[۱۱] داشت خطبه‌ی جمعه می‌خواند، ایستاده، یک زنجیر پاره‌کن آمد همه رها کردند به سمت او رفتند! حالا می‌گوید: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ»، می‌گوید کمر من شکست. خود من، هر چه به من فشاور بیاوری من عبد تو هستم، مردم را چه کنم؟

تهمت افراطی بودن به امیر المؤمنین (علیه السّلام)

تا مردم نباشند به حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) شبهه‌ی ناکارآمدی، ناامنی، فساد اقتصادی می‌خورد. مشکل برای علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) نیست، بروید جستجو کنید یک مشکل پیدا کنید، تنها مشکلی که به علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) گرفتند و این را اگر فرصت کنیم چند جلسه بحث می‌کنیم، تهمت تندروی و افراط است. هم آن موقع گفتند هم الآن می‌گویند، منتها الآن جرأت نمی‌کنند به امیر المؤمنین (علیه السّلام) بگویند، می‌گویند مالک و عمّار افراطی بودند. الآن می‌گویند زمان خود حضرت هم می‌گفتند، هم زبیر گفت، هم طلحه گفت، هم معاویه گفت. گفتند: علی برای حکومت مناسب نیست، این را کعب الاحبار یهودی هم گفت، علی برای حکومت مناسب نیست، تندرو است. تندروی کجا روی اصول ایستادن کجا؟

امروز ما مشکل داریم، این ادبیات امروز ما است، تندرو، افراطی، اصول‌گرا. منظور من از اصول‌گرا حزب خاصّی نیست، یعنی پایبندی به اصول دین. وگرنه اصلاح‌طلبی که دنبال اصلاح حقیقی باشد درست است، اصول‌گرایی هم که واقعاً گرایش او به حفظ اصول باشد درست است. اسم‌ها را که کسی بد نمی‌گذارد، در بعضی کشورها اسم بد می‌گذارند ولی اسم‌های ما خوب است، همه‌ی اسم‌ها خوب است.

زدودن مقام مرجعیّت اهل بیت

همین بحث، دعوای امروز ما است، کاری انجام دادند که اهل البیت از مرجعیّت افتادند. یعنی چه؟ یعنی این‌که اگر می‌آیند از علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) سؤال می‌کنند آن‌جایی است که مشکل دارند، امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام) که هیچ اهمّیّتی ندارند، اصلاً سؤال نمی‌کنند. شما هم بخواهید سرمایه‌گذاری اقتصادی کنید می‌روید از کیوسک روزنامه‌فروشی سر کوچه مشورت می‌گیرید؟ نمی‌کنید، اصلاً به ذهن شما نمی‌رسد.

یک عدّه بعد از قتل سیّد الشّهداء (علیه السّلام) از عراق به مدینه آمده بودند، پیش عبد الله پسر شماره‌ی دو آمدند، گفتند این‌جا پشه اذیّت می‌کرد او را کشتم، خون این نجس است یا نه؟ کسی پیش امام سجّاد (علیه السّلام) نیامده بپرسد، پیش عبد الله بن عمر آمده است. هم مردم می‌ترسیدند سمت اهل البیت بیایند، هم این‌که باید بیایند برای چه باید بیایند؟ اهل بیت چه کسانی هستند؟ وقتی چهار نفر ۱۰ هزار نفر شدند، بگویید اهل بیت پیغمبر چه کسانی هستند؟ هر کسی از خیابان دولت عبور می‌کند. این‌ها خوب دارند، بد دارند، بالا دارند، پایین دارند، شما با عابرین که مشورت نمی‌کنید. از بین رفت.

تلاش ائمّه در احیای جایگاه اهل بیت

ائمّه‌ی هدی چه کاری انجام دادند؟ از خود امیر (سلام الله علیه) در این موضوع سعی کردند اهل البیت را به جامعه برگردانند. امام حسن، امام حسین، امام سجّاد (علیهم السّلام) تا امام رضا (علیه السّلام). این اثر هم گذاشت. ائمّه‌ی ما تا امام رضا (علیه السّلام) نمی‌گفتند من امام هستم، می‌گفتند امام برای اهل بیت است، اهل بیت ویژگی‌های خاص دارند. صحیفه را می‌آورم می‌بینید امام سجّاد (علیه السّلام) برای امامی که از اهل بیت است چه اوصافی در صحیفه می‌گوید و می‌گوید خدایا من را در خدمت به او یاری کن. یعنی ادّعای این‌که من امام هستم نمی‌کند، چرا؟ چون جامعه نمی‌پذیرد. مثل این است که الآن من به شما بگویم اگر امشب کاری داشتید نامه بدهید به حضرت می‌رسانم، نگویم من حضرت هستم، بگویم نامه‌های خود را بدهید امشب سحر با آقا بودیم می‌دهم، فردا شب جواب را می‌آورم به شما می‌دهم. یا می‌خندید می‌گویید حال او خوب نیست، یا من را از این‌جا بیرون می‌کنید! من ادّعای بابیّت کرده‌ام، نگفتم من هستم. اگر امام سجّاد (علیه السّلام) می‌گفت من امام هستم با آن اوصاف این‌طور برخورد می‌کردند، باور نمی‌کردند.

رفتار امیر المؤمنین (علیه السّلام) در کربلا

کما این‌که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) از صفین که برمی‌گشتند از کربلا عبور کردند، از اسب پیاده شدند، خاک را بوییدند و گریه کردند. جلو آمد و گفت: آقا چه شده است؟ فرمود: «هُنَا مَصَارِعُ العُشَّاق»، این‌جا عاشقان خدا به زمین می‌افتند. به منزل رفت به همسر خود گفت: این علی – معلوم می‌شود اعتقاد خانم از آقا محکم‌تر بوده- غیب هم می‌داند؟ کنایه زد. چه می‌کند؟ خاک بو می‌کند! بعداً این شخص در کربلا می‌آید به سیّد الشّهداء (علیه السّلام) می‌گوید: شما بر حق هستید، حضرت می‌فرماید: چطور؟ می‌گوید: من همین‌جا بودم، آن‌جایی که حضرت فرمود این‌جا رحل اقامت بیندازید، «هَاهُنَا مُنَاخُ رِکَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا…. وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا»،[۱۲] گفت: آقا من همین صحنه را به یاد دارم، پدر شما هم این‌جا گفت، رفتم به همسر خود اعتراض کردم، گفتم: این علی شما مثل این‌که ادّعای علم غیب هم دارد، امّا امروز دیدم. گرچه این شخص در کربلا نماند، گفت: دختر دارم، نماند.

تقیّه امامان در مقابل مردم

یعنی اصلاً نمی‌توانستند بگویند من امام هستم، غیر از این‌که حکومت می‌کشت تقیّه‌ی ائمّه‌ی ما… تا امام رضا (علیه السّلام) تقیّه‌ی ائمّه‌ی ما از مردم بیشتر از تقیّه‌ی از حکومت‌ها بود، یعنی از مردم بیشتر کتمان می‌کردند تا حکومت‌ها، چون مردم توان پذیرش آن را نداشتند. به چیزهای دیگر عادت داشتند، به چیزهای دیگر اعتقاد داشتند. قلیلی، یک عدّه‌ی خیلی کمی به معنای امروزی شما شیعه بودند، این‌ها را باید به سختی پیدا کنید، کم هستند.

دلایل تبلیغ امیر المؤمنین (علیه السّلام) توسّط ائمّه

اهل البیت چه می‌کنند؟ می‌گویند امامت برای اهل البیت است، نه من. حسن این کار این است که اگر امام سجّاد (علیه السّلام) را شهید کنند اهل البیت سر جای خود هستند، با آن اوصافی که می‌خوانم. مرحله‌ی دوم چه می‌کردند؟ برای این اهل بیت مصداق زیاد است، همه می‌گفتند ما اهل بیت هستیم، امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را به چهار دلیل تبلیغ می‌کردند. ۱- امیر المؤمنین (علیه السّلام) شهید شده بودند، خطر جانی برای حضرت نداشت. امام سجّاد (علیه السّلام) خود را تبلیغ می‌کرد، پسر خود را تبلیغ می‌کرد، می‌کشتند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) شهید شده بود، لذا امیر المؤمنین (علیه السّلام) را تبلیغ می‌کردند.

بحث ما چه بود؟ ما می‌خواهیم این شب‌ها راجع به امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حکومت او و شخصیّت او و رفتار او و تفاوت‌های حکومت او با دیگران بحث کنیم و نقاط قوّت و ضعف آن حکومتی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بسیار اذیّت کرد، ما امروز از آن‌ کارها انجام ندهیم. بعد یک نکته‌ای عرض کردیم که الآن در مقدّمه هستیم، بحث گم نشود، گفتیم این کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم خیلی کار بزرگی است، چون این کار شغل رسمی معصومین است. مهم‌ترین هدف عملی، راهبرد اهل البیت معرّفی شخصیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. لذا کسی مثل من که ادّعا ندارد، اسم ما را بنویسند که در این راه گام برداشته‌ایم رسماً کار امام معصوم را انجام داده‌ایم، این کار مبارک است، إن‌شاء‌الله ثواب است.

اوّل امیر المؤمنین (علیه السّلام) را معرّفی می‌کردند، چرا؟ به این دلیل که امیر المؤمنین شهید شده بود، خطر جانی نداشت. ۲- سرچشمه‌ی اختلافات بود. اگر آن روز… دعوای آن روز تمام نشده، می‌گویید سقیفه بود، یک بحث تاریخی بود، نه.

تندروی و کندروی در جامعه‌ی امروز

همین امروز مگر در جامعه‌ی ما در مورد برجام، در مورد تندروی و کندروی دعوا نیست؟ چه کسی درست می‌گوید را کاری ندارم، ولی بالاخره این‌که… نوع رفتار شما با کافر حربی چگونه است؟ با کافر حربی دست بدهیم یا دست ندهیم؟ کدام بهتر است؟ ادب دیپلماتیک رعایت کنیم یا برائت شرعی رعایت کنیم؟ قرآن در سوره‌ی ممتحنه فرموده: الگوی شما ابراهیم است که رفت به مشرکین، به کفّار حربی گفت «إِنَّا بُرَئَاءُ مِنکُم». این درست است یا این تندروی است؟ می‌بینید این دقیقاً مسئله‌ی امروز است. امروز مسئله‌ی روز ما دقیقاً همین‌ها است، چیزی عوض نشده است. فاسقی که هزار میلیارد تومان پول در جیب او است می‌تواند مسئول حکومت شود یا علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) قبول نمی‌کند؟ این مسئله‌ی امروز هست یا نیست؟ حقوق ۸۰ میلیونی به مدیر بدهیم کارآمد است؟ ۹۳ برابر یک کارگر سطح پایین است، یا ندهیم؟ این تندروی است یا نیست؟ می‌بینید مسئله‌ی روز است. ما نمی‌خواهیم سیاسی صحبت کنیم، ولی مسئله‌ی روز است. این‌طور نیست که سقیفه بود و تمام شد، این فکر امروز وجود دارد.

«إِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِیلِ الْقُرْآنِ کَمَا قَاتَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَنْزِیلِهِ»،[۱۳] فرمود: من جنگیدم تثبیث قرآن را ثابت کنم، این قرآن کلام خدا است، بعداً همه‌ی شما مسلمان می‌شوید می‌‌گوید این اسلام است، این هم اسلام است، این هم اسلام است، همه می‌گویند اسلام است. وقتی اسلام پیروز می‌شود کسی جرأت نمی‌کند بگوید من اسلام را قبول ندارم، باید از دایره‌ی این مجموعه بیرون برود. نمی‌گوید من اسلام را قبول ندارم، اسلام را قبول دارم، این اسلام را قبول دارم. من اسلام مصدّقی را قبول دارم، من اسلام تندروها را قبول ندارم، من اسلام افراطی‌ها را قبول ندارم. یا نه، آن‌ها خشک مغز و متحجّر هستند. هفت نفر از مسئولین حکومت که در حکومت ما دست دارند یا در صدا و سیما می‌آیند و می‌روند، می‌گویند این رفتار اسلام انقلابی داعش‌پروری است، یعنی رفتار… یک عدّه می‌گویند این رفتار علوی است، یک عدّه می‌گویند داعش‌پروری است، باید ایستاد و صحبت کرد. دقیقاً بحث روز است، بالاخره تا کجا پایبندی به اصول؟ نکند داعش‌پروری کنیم؟ اسلام انقلابی قاتلان شهید مطهّری را پرورش ندهد، یا می‌دهد؟ کدام درست است؟ می‌بینید کاملاً مسئله‌ی روز است.

یعنی اگر کمی تِم آن را سیاسی کنید فکر می‌کنید دارم بیانیه‌ی سیاسی می‌خوانم، امّا نمی‌خوانم، در این قسمت وارد نمی‌شویم، امّا کاملاً مسئله‌ی روز است، درگیری دو گروه در همین امروز است. بگویید این دو گروه سیاسی هستند، حقّ و باطل آن‌ها با هم خلط دارد، ولی بالاخره کدام درست می‌گوید؟ فرض کنید ما می‌خواهیم انتخاب کنیم. پایبندی به اصول تا کجا؟ تندروی نکردن چقدر؟ قشری نشویم. وقتی می‌گوید داعش‌پروری یعنی نهی از منکر می‌کند، آزادی مردم محدود می‌شود. می‌بینید بحث‌های روز است.

امیر المؤمنین (علیه السّلام) سرچشمه‌ی اختلافات

اوّل آمدند امیر المؤمنین (علیه السّلام) را تبلیغ کردند، چرا؟ چون شهید شده بود. ۲- سرچشمه‌ی اختلافات بود و این اختلافات هنوز وجود دارد. در سبک زندگی ما، در نوع تفکّر ما، در روابط خارجی ما، در روابط داخلی ما. مثلاً طرف کسی است که نماز اوّل وقت می‌خواند، ولی می‌گوید یک منشی با روابط عمومی بالا می‌خواهم، وجود دارد. همه را حکومت و سیاست خارجی نگیرید، وجود دارد، در بدنه‌ی زندگی ما این موج می‌زند. بخواهیم مثال پیدا کنیم در بدنه… سر منشأ اختلاف است، لذا اهل بیت روی امیر المؤمنین (علیه السّلام) سرمایه‌گذاری کردند. وقتی امام صادق، امام کاظم، امام سجّاد (علیهم السّلام) روی امیر المؤمنین (علیه السّلام) سرمایه‌گذاری کرده، یعنی شیعه‌ها روی حکومت علیّ بن ابی‌طالب (صلوات الله علیه)، روی شخصیّت او کار کنید.

تشخیص حقّ و باطل با معیار امیر المؤمنین (علیه السّلام)

۳- علیّ بن ابی‌طالب (صلوات الله علیه) را اگر به عنوان مصداق اهل بیت بشناسید، ابن عبّاس و عبّاس و عایشه را دیگر به عنوان شخصیّت اصیل اهل بیت قبول ندارید. فرق قلّابی و اصیل، هولوگرام‌دار و فِیک معلوم می‌شود، چه کسی حق است، چه کسی مُرِّ حقیقت است، چه کسی نیست، درست و نادرست معلوم می‌شود. این مصداق است. تمام مشارب مسلمین در کشور ما، از آن کسی که پدر او قرآن را انکار کرده شب عاشورا مشکی می‌پوشد و سخنرانی می‌کند، تا کسی که تندرو و افراطی و چماق‌دار است، همه برای امام حسین (علیه السّلام) عزاداری می‌کنند. ولی با چه تفسیری از امام حسین (علیه السّلام)؟ لذا برای این‌که مصداق مشخّص کنند از امیر المؤمنین (علیه السّلام) بحث می‌کردند.

امیر المؤمنین (علیه السّلام) بزرگ اهل بیت

۴- این‌که امیر المؤمنین (سلام الله علیه) قبله‌ی اهل بیت است. یعنی وقتی به امام صادق (سلام الله علیه) می‌گویند شما شبیه به امیر المؤمنین (علیه السّلام) هستید می‌گوید: هیهات. آن امیر المؤمنینی که امام صادق (علیه السّلام) هیهات می‌گوید را مردم کاری کردند ضجّه می‌زد. می‌گوید هیهات، من کجا و علی کجا؟

وقتی روزهای آخر بود و حضرت ضربت خورده بود. خیلی چیزها را نگفتم، خیلی چیزها را تقیّه می‌کنم به شما بگویم، طول می‌کشد تا کم کم افشا کنم تا متّهم به خیلی چیزها نشوم. یعنی باید بعضی شب‌ها ولایت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را یک مرتبه ثابت کنم بعد فکر نکنند می‌‌گویم نبوده، ولی می‌خواهم بگویم حقِّ حقیقِ حقیقی که پیغمبر برای او زحمات زیادی کشید، کار او به جایی رسید که معاویه را به او ترجیح دادند.

خیانت مردم مدینه به امیر المؤمنین (علیه السّلام)

بُسر به مدینه حمله کرد، این‌قدر این شخص وحشی بود صد رحمت به داعش! شروع کرد ناسزا گفت. هنوز امیر المؤمنین (علیه السّلام) زنده است، امیر المؤمنین در کوفه است بُسر به مدینه حمله کرد. مردم مدینه حوصله نداشتند بجنگند. یک روزی است شما درگیر می‌شوید باید کشور شما سوریه شود، ناامنی، جنگ، چقدر پای حرف خود ایستادگی می‌کنی؟ چقدر خطوط قرمز خود را می‌دهی؟ بخواهی بایستی باید بدهی، بایستی یا بدهی؟ چه می‌خواهی بکنی؟ خطوط را رها می‌کنی می‌روی؟ یا می‌ایستی تکّه تکّه شوی شهید بدهی؟ مردم مدینه گفتند مهم نیست، اگر ما بخواهیم جلوی بسر با این سپاه بایستیم بچّه‌های ما باید شهید شوند، تکّه تکّه شویم، این کار را نکنیم، بیعت کردند. با امیر المؤمنین (علیه السّلام) بیعت کرده بودند، همان‌ها که بعضی از پدران آن‌ها آمدند به حضرت زهرا (سلام الله علیها) گفتند اگر زودتر آمده بودی بیعت نکرده بودیم با شما بیعت می‌کردیم، همین‌ها در بیعت با امیر المؤمنین (علیه السّلام) با بسر بیعت کردند. بسر فرمانده‌ی نظامی حکومت معاویه است.

جابر بن عبد الله انصاری قهرمان بزرگ شیعه است، به خانه‌ی امّ سلمه فرار کرد. بسر گفت: جابر کجا است؟ یا او را تکّه تکّه می‌کنم یا بیعت می‌کند. امّ سلمه گفت: برو بیعت کن. یعنی تقیّه‌ای، اضطراری، به پسر خود هم گفته‌ام. پسر او حاکم است، از طرف امیر المؤمنین (علیه السّلام) حکم‌ران است، گفتم بیعت کند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) زنده بود خبر می‌رسید مردم شهر مدینه با فرمانده‌ی معاویه بیعت کرده‌اند. چرا؟ چون نمی‌خواهند بجنگند. نه بگویم جابر آن‌جا مقصّر است، شهر که سقوط می‌کند شهر را یک نفر… یک نفر جهان‌آرا که نمی‌تواند یک خرمشهر را نگه دارد. یک جابر و یک پسر امّ سلمه که نمی‌تواند شهر را نگه دارد، شهر را باید شهروندان نگه دارند.

اقدامات دشمن بر علیه جامعه

کما این‌که امروز شما می‌بینید همه‌ جای ما را هدف گرفته‌اند، امروز شبهه فقط سر مسائل شیعه و سنّی و ولایت فقیه و غیر ولایت فقیه نیست، تظاهر به بی‌حجابی، تظاهر به روزه خواری، تظاهر به توهین به سیّد الشّهداء (علیه السّلام). این هر سال صد برابر می‌شود نه دو برابر، نه سه برابر، دشمن بیکار نیست. قاعده این است که او بتازد، او بیدار است. شیطان از روزی که با خدا دعوا کرده تا امروز یک روز مرخصی نرفته، ما کار می‌کنیم فقط گزارش کار می‌دهیم، آن‌ها نه، آن‌ها کار می‌کنند یک ساعت مرخصی نمی‌روند. تا ۲۰ سال پیش وقتی ما بحث می‌کردیم آن‌ها اصلاً کتب ما را نمی‌دیدند، ما مدام سؤال می‌کردیم و آن‌ها جواب نداشتند. یقین بدانید وقتی وهابی‌ها شروع کنند شما را به چالش سندی بکشند صد برابر این کاری که ما انجام می‌دهیم آن‌ها بر علیه ما انجام می‌دهند، ما را در دریا غرق می‌کنند. دشمن بیدار است، دشمن مثل ما مرخصی نمی‌رود، کارتابلی نیست. فرمود: ای کاش ۱۰ نفر از سربازهای خود را می‌دادم یک نفر از سربازهای معاویه را به من می‌دادند. خدا می‌داند امروز هم همان روز است. لذا اهل البیت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را تبلیغ می‌کردند، نمونه‌‌های آن را بعداً عرض می‌کنم.

وظیفه‌ی مردم در قبال نگهداری از حکومت

ما هم نیّت کردیم از امیر المؤمنین (علیه السّلام) صحبت کنیم. امیر (علیه السّلام) در سال آخر در شرایطی حکومت می‌کرد که شهرها همه سقوط کرده بود، این‌ها را بعداً مفصّل عرض می‌کنم، شهرها یکی یکی سقوط کرد. نقاط قوّت حکومت امیر را هم عرض می‌کنم، هر چه نقطه‌ی قوّت بود داشت. یک جاهایی در حالت عادی حکومت را باید مردم اداره کنند، مثل یک لشگر. پیغمبر هم که خاتم انبیاء بود، در بدر آن‌طور پیروز شد، در بعضی جنگ‌ها آیه‌ی قرآن است که می‌گوید: «مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ»،[۱۴] چرا نصر الهی نمی‌آید؟ وقتی مردم برگردند «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ»،[۱۵] خدا می‌گوید شما گارانتی ندارید، تا وقتی پای کار هستید من هم هستم، رها کنید رها می‌کنم.

موجود بودن علائم ظهور

خدا گرفتار من و شما نیست، ظهور هزار سال دیگر عقب بیفتد، بیفتد. الآن ظهور حضرت حجّت (سلام الله علیه) مثل دیگی می‌ماند که در آن آب ریخته‌اند روی اجاق است، دارد آماده‌ی جوشیدن می‌شود. چطور آماده‌ی جوشیدن می‌شود؟ این حباب‌ها از پایین به بالا می‌آید، آب شروع به گردش کردن می‌کند، سرعت آن زیاد می‌شود تا به نقطه‌ی جوش برسد. شما یک لیوان آب سرد در آن بریزید دوباره می‌خوابد، دوباره بعد از یک مدّت این گرم می‌شود آماده‌ی جوشیدن می‌شود، به نقطه‌ی اصلی برسد، دوباره شما روی آن آب سرد بریزید، دوباره می‌خوابد. این‌طور نیست؟ ظهور همین است، یعنی دائماً آثار ظهور و علائم ظهور موجود است. خیلی از افراد قبلی که گفته‌اند علائم ظهور وجود دارد راست گفته‌اند، ۱۰۰ سال پیش هم بود، ۲۰۰ سال پیش هم بود، الآن هم وجود دارد. شرایط طوری است که می‌شود پنج ماه بعد ظهور باشد، رفتار مردم آب سرد در این دیگ می‌ریزد. نباید بگذاریم مانع ایجاد شود.

بی‌احترامی به امیر المؤمنین (علیه السّلام)

در حکومت امیر (علیه السّلام) مانعین باعث می‌شدند این اتّفاق بیفتد، روزهای آخر حضرت راه می‌رفت ناسزا می‌گفتند، به چه کسی؟ به آن کسی که ما وقتی وارد نجف می‌شویم… در نقل است زین العابدین (صلوات الله علیه) وارد نجف که شد دیوار شهر را تبرّک می‌کرد، می‌گفت این دیوار شهر امیر المؤمنین (علیه السّلام) است. بزرگان حقیقی عالم، آن‌هایی که از نظر انسانی بزرگ هستند، مردان روزگار هستند، آن‌جا بروند به خاک می‌افتند. عبور می‌کرد دشنام می‌دادند. می‌رفت به یتیم‌ها کمک کند، این‌ها بچّه‌های چه کسانی بودند؟ بچّه‌های مدافعان حرم که به امام دشنام نمی‌دهند، کسی که فکر می‌کند مدافعان حرم او را کشته‌اند کینه دارد. منتها یک مظلومیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) این بود کسانی را کشته بود که در شهر خود او بودند، آن‌ها ناسزا می‌گفتند.

بازمانده‌های خوارج سر کوچه‌ها نشسته بودند، یا جانباز خوارجی شده بودند، زخمی شده بودند برگشته بودند، شکست خورده بودند، فامیل‌های آن‌ها کشته شده بودند. إن‌شاء‌الله می‌گویم این بحث چقدر اهمّیّت دارد، بعضی از شیعیان امیر المؤمنین (علیه السّلام) وقتی دیدند… مثلاً طرف دید دایی او را کشته، به حضرت ناسزا گفت، إن‌شاء‌الله می‌گویم، یعنی نتوانست تحمّل کند، نفس است. حضرت عبور که می‌کرد دشنام می‌دادند. بعضی از شیعیان امیر المؤمنین قرارداد بستند هر جا حضرت می‌رود – اجازه نمی‌داد- با فاصله‌ای دنبال حضرت بروند، به شکلی بادیگارد اختیاری بودند. به این‌ها چه می‌گویند؟ «شرطه الخمیس»، اصبغ بن نباته فرمانده‌ی آن‌ها بود، جان فدا بودند.

کمک‌های شبانه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام)

این‌قدر شب‌ها از این طرف به آن طرف می‌رفت، مخفیانه کمک می‌کرد، به چه کسانی؟ طرف شب ناسزا می‌گفت، حضرت می‌رفت نان کف دست او می‌گذاشت. با یکی شروع به حرف زدن می‌کرد، با یکی درد دل می‌کرد، برای یکی غذا می‌برد. امیر المؤمنین (علیه السّلام) شب خواب نداشت. «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ»،[۱۶] بالا سر صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) فرمود: غم علی… دیگر این جگر خنک نخواهد شد. «وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ»، دیگر علی شب نخواهد خوابید، این صورت نیلی تو نمی‌گذارد من بخوابم. حضرت شب‌ نمی‌خوابید، شب از این طرف به آن طرف راه می‌رفت. خبر می‌رسید فلان شهر سقوط کرد، فلان جا جوان‌ها را کشتند بقیّه کمک نکردند سقوط کرد، نوامیس را بردند. خدا خیلی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را دوست داشت.

این را در پرانتز عرض می‌کنم، مظلومیّت و غربت امام حسن (علیه السّلام) چیزی بود که خدا نخواست امیر المؤمنین (علیه السّلام) را با آن امتحان کند. آن معاویه‌ی حرام‌ زاده‌ای که این‌طور هتّاکی می‌کرد امام حسن (علیه السّلام) می‌نشست و او هتّاکی می‌کرد. خدا امیر المؤمنین (علیه السّلام) را دوست داشت که شهید شد، راه می‌رفت و این مشکلات را می‌دید.

ضربت خوردن امیر المؤمنین (علیه السّلام)

آن شب تاریک بود، مهتاب نبود، هر چه بود این شرطه الخمیس، چند نفری که نوبت گذاشته بودند شب از علی (علیه السّلام) حفاظت کنند کسی نیاید، هر طور بود به حضرت نرسیدند. احتمال این‌که حضرت نماز جماعت نخوانده باشد در نماز شب ضربت خورده باشد وجود دارد، نقل زیاد است. این ضربت وارد شد. خیلی زودتر گفته بود: و الله سوگند هزار مرتبه مرگ برای من بهتر است از این‌که در بستر بخوابم و از دنیا بروم. بعد به مردم نگاه کرد و گفت: خدایا، از دست این‌ها خسته شدم. خدا آن روز را نیاورد که ما نعمت را قدر ندانیم، اولیای خدا از ما خسته شوند. خسته شوند، خشمگین شوند، مثل یونس که «إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ»،[۱۷] خشم گرفت و رفت، ما را ترک کنند. خدایا من از دست این‌ها خسته شده‌ام، بهتر از این‌ها را به من بده. آن شب حضرت ضربت خورد و فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه».[۱۸]


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الأمالی (للصدوق)، ص ۴۱۵٫

[۴]– بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۴۷۳٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۴۷۳٫

[۶]– بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۲۴۳٫

[۷]– سوره‌ی اسراء، آیه ۸٫

[۸]– سوره‌ی فرقان، آیه ۳۶٫

[۹]– الأمالی (للصدوق)، ص ۲۳۳٫

[۱۰]– سوره‌ی هود، آیه ۱۱۲٫

[۱۱]– سوره‌ی جمعه، آیه ۱۱٫

[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳٫

[۱۳]– وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۲۰۴٫

[۱۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۱۴٫

[۱۵]– سوره‌ی فاطر، آیه ۱۶٫

[۱۶]– نهج البلاغه، ص ۳۲۰٫

[۱۷]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۴۰٫

[۱۸]– بحار الأنوار، ج ۴۱، ص ۲٫