در این متن می خوانید:
      1. علمی بودن یک نظریه
      2. تشیّع انگلیسی
      3.  امام صادق در مجلس منصور دوانیقی
      4. عیادت از بیمار
      5. تفاوت از نظر فکری
      6. دلیل آوردن برای ردّ یک نظریه
      7. تاریخ، معمّای پیچیده
      8. انتخاب به تنهایی کافی نیست
      9.  سناریوی تخریب چهره‌ی پیامبر
      10. تقدّس زدایی
      11. شورایی کردن ولایت فقیه
      12. دوران حکومت علی (علیه السّلام)
      13. قائل نبودن اسناد برای پیامبر در وهابیّت
      14.  اصرار ابن عبّاس بر عدم عزل معاویه
      15. معاویه با ابو موسی اشعری فرق دارد
      16. گوهر ولایت از بین رفت
      17. اسلام بر ۵ چیز بنا شده است.
      18. ولایت مداری
      19.  قبل از حکومت امیر المؤمنین
      20. اوایل حکومت امیر المؤمنین
      21. پایان حکیّمت
      22.  تشابه دوران ما با دوران حکومت امیر المؤمنین
      23.  نقد امیر المؤمنین توسّط ابن عبّاس
      24. مرحوم میرزای شیرازی
      25. شیخ جعفر کاشف الغطاء
      26. اصل استخاره در دین
      27. محضر اهل علم
      28.  مخالفت با مرجع، نابودی اصل اسلام
      29. تفاوت در تفکر ایرادی ندارد
      30. غیرت حضرت زهرا به امام حسین
      31. عظمت حضرت سجّاد
      32. مظلومیّت امام حسین در روز عاشورا
      33. شباهت امام باقر، زهرای مرضیه و مهدی فاطمه به رسول خدا

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏ * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]

علمی بودن یک نظریه

عرض کردیم بخواهیم در تاریخ تحلیل کنیم، ما در این جلسه توقع نداریم که کسی تحلیل‌گر تاریخ شود. غرض ما این است که یک وقتی برای ما مطلبی آمد یا یک کسی مانند برای شما منبری رفت، ببینید این دارد علمی حرف می‌زند یا غیر علمی. اگر یک مطلبی گفت و تذکّر نداد که همه‌ی مذاهب اسلامی با اختلافات خود قبول دارند، این یک روش است. دوم نگفت؛ دو راه است دیگر! من دیشب عرض کردم می‌گویند پیامبر فرموده است: همه‌ی درهای شارعه یعنی درهای باز شونده به مسجد را ببنید جز باب علی و همه‌ی پنجره‌های باز شده به سمت مسجد را ببندید جز پنجره‌ی ابوبکر. شما اگر اوّلی را می‌پذیرید، دومی را نمی‌پذیرید باید دلیل داشته باشید. به این دلیل این درست است و به این دلیل آن یکی نادرست است. یعنی ما بخواهیم نظریه‌ی تاریخی بپذیریم باید حتماً به دلیلی آن یکی را رد کنیم. اگر یکی گفت این اتّفاق افتاده است و تذکّر به مخالف آن نداد، معلوم است بحث او علمی نیست، خطرناک است.

تشیّع انگلیسی

همان کاری که مسیر تشیّع انگلیسی است. در مسیر تشیّع انگلیسی یک روایت ضعیف السّند را استناد می‌کند که امیر المؤمنین (سلام الله علیه) دستور به سبّ آن دو نفر داد. آن دو نفر هیچ احترامی به خدا و رسول ندارند. کلّاً کسی که ناصبی است، دشمن اهل بیت است، قبیح‌ترین قبح را مرتکب شده است. یعنی ای کاش کسی (معاذ الله)، دور از محضر شما حرام زاده باشد، زنا زاده باشد و هر قبحی که شما خیال می‌کنید، ولی ناصبی نباشد، یعنی در مقام مقایسه. این یک بحث است.

 امام صادق در مجلس منصور دوانیقی

امّا یک بحث این است که ما در یک جریانی قرار گرفته‌ایم که شب‌های آینده به بحث خوارج برسیم، ثمره‌ی خوارج را که داعش امروز است را توضیح می‌دهم ببینید چه اتّفاقی دارد می‌افتد. چطور دشمن علیه ما بسیج شده است و این همه آدم کشته شده است. آیا اهل بیت، امام صادق (سلام الله علیه) این دستور داده است که شیعیان او به آن دو نفر فحش بدهند! بعد خود امام صادق در مجلس مثلاً منصور دوانیقی وارد شده است، خطاب او امیر المؤمنین است. قطعاً او امیر المؤمنین را قبول ندارد، ولی غیر از او می‌گفت او را می‌کشتند. امام هادی (علیه الصّلاه و السّلام) را به مجلس شراب بردند و او می‌گوید: یا امیر المؤمنین عفو کن. آن یک شرایط خاصّی است و فایده هم نداشت امام آن‌جا انتهار می‌کرد و کشته می‌شد. به چه دلیل امام کشته شود؟ چه دستاوردی داریم؟

عیادت از بیمار

این جریان از این حرف‌ها می‌زند و پخش هم می‌شود. بعد هم می‌گوییم هیچ جایی که، این‌جا خصوصی است، آن‌جا خصوصی است ولی دائم توسعه پیدا می‌کند. در حالی که تقریباً ما امامی را نداریم که اگر با خبر می‌شد از مخالفین او کسی بیمار است به عیادت او می‌رفت. خوب عیادت از بیمار دلجویی است. شما باور می‌کنید که امام به عیادت بیمار می‌رفت بعد بیمار به او می‌گفت: بر خود تو و پدر تو لعنت! می شود؟! در تشییع جنازه‌ی این‌ها شرکت می‌کرد، زیر تابوت به آن‌ها فحش می‌داد «مَنْ‏ صَلَّى‏ مَعَهُمْ‏ فِی‏ الصَّفِ‏ الْأَوَّلِ‏ کَانَ‏ کَمَنْ‏ صَلَّى‏ خَلْفَ‏ رَسُولِ‏ اللَّه‏»[۴] این صحیحه است در کافی هم است. می‌گفت: بروید در صفّ اوّل این‌ها، یعنی نگذارید عمل در جامعه شقاق شود.

تفاوت از نظر فکری

یعنی این که ما از نظر فکری با این‌ها تفاوت داریم خیلی داستان است. دیگر نیازی نیست که شما بیهوده حسّاسیّت این‌ها را تحریک کنید. آن کاری که تشیّع انگلیسی می کند این است که یک چیزی را می‌گوید و ۱۰۰ مورد دیگر را نمی‌گوید. این‌ها مخالف دارد!

در شاگردان ائمّه، تقریباً همه‌ی ائمّه ما شاگرد مخالف داشتند. همین امیر المؤمنین که در حکومت او بحث می‌کنیم، ۶۶ هزار نفر از کوفه آمدند در صفیّن شرکت کردند. کتاب کشّی می‌گوید: ۵۰ نفر از این‌ها شیعه بودند. به نظر شما امیر المؤمنین می‌توانست با دشنام این‌ها را منسجم کند با معاویه بجنگند.

دلیل آوردن برای ردّ یک نظریه

الآن امروز بحث وحدت و غیر وحدت نیست، بحث من این است آن جریانی که در جامعه دنبال این است که بگوید این است. الآن مثال از اسلام آمریکایی هم می‌زنیم، یک چیز می‌گوید و صد چیز را نمی‌گوید. ما باید این را بدانیم که در موضوعی حدّاقل تقریباً دو مطلب است، گاهی ۱۰ مورد است و اگر من یک مورد را انتخاب کردم به چه دلیل آن بقیّه را رد کردم. اگر من طبق یک روایت به سایر مسلمین دشنام می‌دهم به فرض که آن روایت باشد،  باقی آن را چه کار می‌کنم؟ آن همه روایت، آن سیره‌ی معصوم، این همه شاگردی که داشتند، این را چه کار می‌کنم؟ کسی را یکی را بردارد، باقی مخالفین را توجّه نکند دنبال این است که مردم را فریب دهد.

تاریخ، معمّای پیچیده

کما این‌که از امیر المؤمنین شمشیر کشیدن و گردن زدن او است. امّا این‌که امیر المؤمنین در مسجد آمد سخنرانی کند علیه او سه بیت شعر گفتند، یک صدا فریاد زدند (۶:۲۰مضلّه ، مضلّه). یعنی گفتند: تو مسلمان‌ها را ذلیل کردی. گردن زد!  

اگر بخواهیم یک طرفه برویم، تاریخ برای ما یک معمّای پیچیده می‌شود که هیچ چیزی در آن معلوم نیست. غیر از این‌که آدم‌ها این‌قدر بسیج نیستند. شما می‌بینید که در یک برهه یک آدم یک خطایی می‌کند، در یک برهه یک رشادتی می‌کند چون معصوم نیست. ما معمولاً یک فقره‌ی آن را توجّه می‌کنیم. دوستان این خیلی موضوع مهمّی است.

انتخاب به تنهایی کافی نیست

همین چند روز پیش از قول یک مرجع تقلیدی یک مطلبی نقل شد، بعد یک کسی هم که مانند من دستمال به سر بود، در صفحه‌ی اینستاگرام خود هر چه از دهان او درآمد به آن مرجع بزرگوار گفت. بعد که تکذیبیّه‌ی آن مرجع صادر شد، پررو، پررو گفت: بله می‌گفتم تعجّب است! آقا شما اوّل مطمئن شوید!

بدبختی امروز ما این است که نمی‌رویم ببینیم، برای ما پیغام و روایت و تاریخ می‌آید. برای من که این‌طوری است. روزی نیست که روایت یا یک فقره از  تاریخ نیاید. دو طرف هم می‌گویند. ببینید واقعیـّت وقتی درست است که شما یکی را انتخاب کنید و مخالف آن را به دلیل نقد کنید. به چه دلیل این را انتخاب کردید و آن را نقد کردید. انتخاب به تنهایی کافی نیست. این موضوع خیلی مهمّی است. بیش از این به آن نمی‌پردازم.

 سناریوی تخریب چهره‌ی پیامبر

امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) که به حکومت رسید، در یک شرایطی بود. یکی این بود که چهره‌ی اهل بیت خیلی بد تخریب شده بود. اصلاً رسول خدا در جامعه از بین رفته بود. یعنی من این را که می‌خواهم بگویم بدن من می‌لرزد، یک برهه‌ای مسلمان‌ها به جایی رسیدند که وقتی یک نفر از پیامبر، می‌خواستند بگویند یک نفر خیلی باتقوا است. الآن در بین شما بگویند که یک جوانی خیلی باتقوا است، یعنی می‌گوییم که نماز اوّل وقت می‌خواند، غیبت نمی‌کند، تهمت نمی‌زند، این‌طور می‌گویید. درست است؟! این‌ها شاخص‌های اوّلیّه است. مثلاً چشمان او پاک است، چیزهای ظاهری او این‌ها است دیگر! ما که به دل‌ها راه نداریم. وقتی می‌خواستند بگویند که خیلی باتقوا است، می‌گفتند از پیغمبر روایت نقل نمی‌کند! توجّه کردید! یک سناریوی عظیمی چیدند که پیامبر را تخریب کنند. دلیل آن هم این بود که بعد از رسول خدا وقتی آقایان سرکار آمدند، فرض کنید بلا تشبیه روی این منبر معصوم روی منبر می‌رفت، بعد بگویند کاشانی بیاید بنشیند! قابل قیاس نیست دیگر، تراز نیست! باید چه کار کنیم؟ راهی نیست الّا این‌که آن بزرگ را از آن بالا برای تراز کردن پایین بیاوریم، این حقیر هم برای بالا بردن، بالا ببریم. این جریان در جامعه نظام‌مند اتّفاق افتاد. یعنی سناریوی عظیمی چیدند پیامبر تخریب شود.

تقدّس زدایی

کلّاً جریان استکبار دنبال تقدّس‌زدایی است. چون تقدّس برد دارد. آمدند با پیامبر قبل از حدیبیه یک مذاکره‌ای کنند، دید که مسلمانان یک جایی روی خاکی شیرجه می‌زنند. تعجّب کرد! یا للعجب! این‌ها چه می‌خورند روزها این‌طوری می‌شوند! چه مصرف می‌کنند؟! جلو رفت دید پیامبر دارد وضو می‌گیرد، این‌ها شیرجه می‌زنند آب وضوی پیامبر روی زمین نریزد. این قطرات مبارک از محاسن پیامبر می‌چکد تبرّکاً برمی‌دارند، برگشت. گفت: شما یک گلّه زن در جنگ‌ها با خود می‌برید، رقص و آواز و کباب بریان می‌دهید، این‌ها تا طبل جنگ‌ می‌زنند فرار می‌کنند. این یک آدم‌هایی دور او هستند که آب وضوی او را مقدّس می‌دانند. این‌ها نمی‌گذارند که شما پیغمبر را بُکشید. این‌ها رشادت طلب هستند. لذا صلح حدیبیه اتّفاق افتاد. گفتند نمی‌ارزد.

شورایی کردن ولایت فقیه

آن جریانی که امروز دنبال شورایی کردن ولایت فقیه است همین را دنبال می‌کند. چون اگر ولی فقیه شورا شود، مثلاً فرض کنید که زمان مرحوم میرزای شیرازی (رحمه الله علیه) می‌گفتند: بسم الله الرّحمن الرّحیم، بخش‌نامه‌ی شماره‌ی ۳۲۲/۷۵۲ شورای رهبری، بسمه تعالی، در صورت جلسه‌ی ۳۲۲ از سال فلان؛ این همه بخش‌نامه به شما می‌دهند آدم‌ها را چه تکانی می‌دهد؟ عظمت میرازی شیرازی، تقدّس او باعث شد که در کاخ ناصر الدّین شاه هم قلیان‌ها را بشکنند نه بخش‌نامه!

 اگر با بخش‌نامه کار درست می‌شود، بخش‌نامه کنید مردها با زن‌ها خود خوش اخلاق باشند. بچّه‌ها درس خوان شوند، آن اتّفاقی که بعد از تحریم می‌خواهد بیافتد. افطار ساعت ۵ بعد از ظهر می‌شود، با بخشنامه که درست نمی‌شود! باید اعتقاد داشته باشد که بشود، نه؟! بگوید به خاطر فلانی جان خود را هم می‌دهم که این اتّفاق بخواهد بیافتد. یعنی آن تقدّسی که در بحث رهبری، امامت امّت است این‌طور است. شورایی شود این تقدّس را ندارد.

دوران حکومت علی (علیه السّلام)

زمان پیامبر هم همین‌طور بود. دنبال این بودند تقدّس خود را بشکنند. زمان خود او هم آثاری اتّفاق افتاد، بعد از خود او اوج گرفت. حالا من بعداً شب‌های دیگر به این می‌پردازم، حالا یک نمونه‌ی آن را عرض کنم که شاید نمونه‌ی درس آموزی باشد. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در شرایطی به حکومت رسید که عمده‌ی مردم آن روزگار پیامبر را معصوم نمی‌دانستند. عمده! معصوم که می‌گویم نه در وحی معصوم نیستند، در آن هم حرف بود، در آن هم می‌گفتند گاهی رادار او خطا کرده است، مثلاً خط روی خط شده است. یک جریانی همیشه در اهل سنّت بودند که می‌گفتند گاهی خط روی خط شده است و بعضی آیات را معاذ الله شیطان به پیامبر وحی کرده است و هنوز به این مصر هستند و بحث آیات شیطانی را می‌دانید که اگر حضرت امام شروع نمی‌کرد صدای آن‌ها درنمی‌آمد.

قائل نبودن اسناد برای پیامبر در وهابیّت

چون ابن حجر اصغلانی که با وهابیّت نیست و ابن تیمیه که پدر جدّ وهابیـّت است هر دو درست می‌دانند. حتّی ابن تیمیه می‌گوید: کافر است کسی قبول نداشته باشد که خط روی خط شد، شیطان به پیامبر وحی کرده است. کافر است کسی قبول  نداشته باشد. خوب این حاصل یک شرایطی است. مردم علی الاطلاق برای پیامبر اسناد قائل نبودند. ۲۵ سال هم حکومت دست افراد دیگری بود. وقتی امیر المؤمنین به حکومت رسید یک سری عادات در آن جامعه آمده بود. یکی از آن‌ها این بود که حاکم تقدّس ندارد. تقّدس شخصی، شخص او. جایگاه او تقدّس دارد، این صندلی تقدّس دارد نه این آدم. هر کسی بنشیند مقدّس است، تا حدّی محترم است، نه لزوماً خود او.

 اصرار ابن عبّاس بر عدم عزل معاویه

لذا شما می‌بینید وقتی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به حکومت می‌رسد، اگر اشتباه نکنم، ابن عبّاس ۶ بار می‌آید اصرار می‌کند که معاویه را عزل نکنید، یک وقت چنین اشتباهی نکنید. حضرت می‌شنود و می‌رود، دوباره فردا می‌آید می‌گوید: معاویه را عزل نکنید، دم کدخدا را باید دید. معاویه از نظر سیاسی آدم بزرگی است، شکی در آن نیست. از بزرگان قریش است، هر وقت به بحثی راجع به خوارج رسیدیم، یک بخش از بحث قبیله را مطرح می‌کنم.

 معاویه محترم است چون اسلامی فکر نمی‌کردند. می‌گوید هزینه دارد! با معاویه در نیفتد. امیر المؤمنین اوّل کار ابو موسی اشعری را عزل نکرد، منتها ابو موسی در جمل خیانت کرد، او را عزل کرد. امّا اوّل که به حکومت رسید معاویه را عزل کرد. ابن عبّاس می‌آمد می‌گفت: آقا عزل نکنید، آقا کمی هم مصلحت اندیش باشید.

معاویه با ابو موسی اشعری فرق دارد

در آخر امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) فرمود: وظیفه‌ی شما این است که مشورت دهید، وظیفه‌ی من هم این است که به آن چیزی که صلاح می‌دانم عمل کنم. چقدر اصرار می‌کنید. معاویه با ابو موسی اشعری فرق دارد. معاویه خط قرمز است، اگر معاویه یک تیک گرفته بود، یک مهر از امیر المؤمنین گرفته بود که دنیا را می‌گرداند! خطوط قرمز را نمی‌خواهد رد کند. ولی ابن عبّاس نمی‌فهمد. جالب است که ابن عبّاس جزء بهترین آدم‌های آن امّت و روزگار است. ببینید که چقدر امیر المؤمنین در آن دوران غریب است. ولی ابن عبّاس پسر عموی امیر المؤمنین، طرفدار امیر المؤمنین، برای امیر المؤمنین عصمت قائل نیست. لذا دائم می‌گوید که دارید خطا می‌کنید! چه شده است که اصرار دارید که معاویه را عزل کنید!

گوهر ولایت از بین رفت

 ببینید آن جریانی که ۲۵ سال بعد از پیامبر کار کرد خیلی خوب زحمت کشید. تهاجم فرهنگی آن‌ها روی ابن عبّاس هم اثر گذاشت. طبیعی است که وقتی ابن عبّاس می‌گوید ای وای! علی دارد اشتباه می‌کند. یک کمی تندرو است. تازه به مدیریّت رسیده است! این‌طوری است دیگر، وگرنه برای چه ۶ بار می‌آیید می‌گویید، غیر از این است؟! یعنی خطا می‌کنید. دل من برای شما می‌سوزد. چرا خود را بیچاره می‌کنید؟ دل من برای شما می‌سوزد، می‌گویم این کار را نکنید. به نظر شما ابن عبّاس این‌طور است، در این جامعه حکمیّت اتّفاق نمی‌افتد؟! ابن عبّاس وقتی می‌گوید علی دارد خطا می‌کند، عمده‌ی طرفداران خلفای قبلی معلوم است تا قرآن روی نیزه بگیرند می‌گویند ما جلوی قرآن ایستادیم. علی ما را آورد جلوی قرآن بایستیم، تا حالا از این کارها نکرده بودیم. پس نه علی، نه معاویه، یک حکم بیاید تا ببینیم که بایستی چه کار کنیم. یعنی گوهر ولایت از بین رفت.

اسلام بر ۵ چیز بنا شده است.

 کاری که خلفا کردند فقط این نبود که خلیفه‌ی بعد از پیامبر را حذف کنند، یک نفر دیگر را جای او بیاورند. یک تفکّر آوردند. بعضی‌ها، امروز هم آن تفکّر را قائل هستند. من یک وقتی قبلاً آن موضوع را عرض کردم، الآن خیلی کوتاه به آن اشاره می‌کنم که در روایات ما مفصّل آمده است، در روایات اهل سنّت با یک تغییری آمده است که ۵ چیز است که اسلام بر آن بنا شده است. نماز است، روزه است، فقهی است. حجّ است، زکات است، یک عمل است. مورد پنجم ولایت است که از این‌ها برتر است.

ولایت مداری

این ولایت به این معنا نیست که اعتقاد داشته باشید که یک نفر ولی است، چون سنخیّتی نیست. اگر قرار بود ما بخواهیم بین امور اعتقادی ۵ چیز را بشماریم، از نماز مهمتر خود توحید بود. از روزه مهمتر نبوّت بود. وقتی می‌گوید نماز، روزه، حج، زکات، یعنی این‌ها اعمال است. حالا قبلاً این‌ها مفصّل توضیح دادیم الآن آن را نمی‌شکافم. پس مورد پنجم هم باید یک عملی باشد که اسم آن ولایت است نه اعتقاد. آن چیست؟ آن عمل ولایت مداری است. یعنی آن لحظه‌ای که می‌خواهد تصمیم بگیرد مدام تکرار نکنید، بروید کمک کنید. شما فرض کنید که همه چیز فشل می‌شود دیگر. وسط عملیّات نظامی می‌گوید آقا فرض کنید که ۲۵ قدم به راست بروید و حمله کنید. بایستم بگویم چرا ۲۵ قدم؟ بیایید ۳۲ قدم از چپ برویم. می‌شود؟! تشتّت ایجاد می‌شود.

 قبل از حکومت امیر المؤمنین

زمان قبل از امیر المؤمنین این را نهادینه کرده بودند. بعداً بیشتر به آن می‌پردازیم. این خیلی جریان خطرناکی است. برای این‌که پیامبر یا امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) نتواند راحت حرف بزند، دائم آراء اضافه می‌کردند. این که می‌بینید قبل از امیر المؤمنین نقل حدیث ممنوع می‌شود دلیل آن همین است که مردم ندانند که پیامبر در این موضوع چه فرموده است که بشود افکار مختلف را در آن آورد. یعنی داستان دنبال آن است که ما به حرف آن کسی که باید گوش بدهیم گوش ندهیم. این دوران، زمان حکومت امیر المؤمنین فشل کرد. جالب است که ابن عبّاس می‌آمد می‌گفت: نکند با معاویه جنگ کنید. بیرون می‌آمد و مغیره می‌‌رفت همین را می‌گفت. ابن عبّاس نمی‌فهمد که چرا نظر من با مغیره یکی شده است، نمی‌فهمد.

اوایل حکومت امیر المؤمنین

اوایل حکومت امیر المؤمنین نگاه کنید، یک روز در میان ابن عبّاس می‌رفت می‌گفت معاویه را عزل نکنید، بیرون می‌آمد و مغیره می‌رفت می‌گفت. ابن عبّاس با مغیره خوب نبود. آقا درک کنید دیگر! جریان دشمن منتظر این است که معاویه عزل نشود. خوب شما آن وسط دارید چه کار می‌کنید! در ضمن حضرت فرمود: بالاخره ما نفهمیدیم، حالا این تعبیر من است، من امام هستم یا شما امام هستید؟! شما حجّت دارید از من اطاعت کنید یا من از شما؟

پایان حکیّمت

این مسأله امروز دارد کامل اتّفاق می‌افتد. نیازی نیست من دقیق بگویم کجا؟ کافی است شما روزنامه‌ها را نگاه کنید. می‌بینید از آن کسی که حجّت داریم اطاعت کنیم، هر روز تقریباً یک جریانی مُصر است که با او مخالفت کند، مخالفت خود را علنی کند، رسانه‌ای کند. دوستان آخر این جریان حکمیّت است. آخر حکمیّت قتل امیر المؤمنین است. بایستی ترسید. تقدّس زدایی یک پازل آن است. مشورت دادن مرحله‌ی بعدی است. اصرار مرحله‌ی بعدی است، پافشاری مرحله‌ی بعدی است. انسان که راضی نمی‌شود!

 تشابه دوران ما با دوران حکومت امیر المؤمنین

خود من به دوستان خود گفتم در ماه مبارک رمضان به خاطر ضعف مزاج گوارشی برای این‌که بتوانم روزه بگیرم اصلاً اخبار نگاه نمی‌کنم، ولی هر کسی به اندازه‌ی خود وظیفه دارد که بگوید. وگرنه بین ما، إن‌شاء‌الله شب‌های آینده دوران حکومت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را توصیف کنم ببینید که بین ما و آن دوران اصلاً فاصله‌ی زمین تا آسمان نیست. ما خیال می‌کنیم، ما اگر زمان امیر المؤمنین بودیم، نه آقا! اگر می‌بینید انحراف واضحی دارد اتّفاق می‌افتد جامعه ساکت باشد، حکمیّت اتّفاق می‌افتد. سر حق مصالحه می‌شود. خطوط قرمز حق پایمال می‌شود. این اتّفاق می‌افتد.

 نقد امیر المؤمنین توسّط ابن عبّاس

ابن عبّاس هم نمی‌فهمد که خود او در زمین دشمن دارد بازی می‌کند. در جنگ‌ها نگاه کنید، ابن عبّاس متأسّفانه در اکثر جنگ‌ها مدام امیر المؤمنین را نقد می‌کند و حضرت نکته‌ای می‌گوید که این نکته امروز هم به درد ما می‌خورد. اگر یک جایی اختلاف نظر شد، چه کسی باید حرف چه کسی را گوش دهد؟ مثل همین ماجرایی که اخیر اتّفاق افتاد یک مرجع تقلیدی راجع به حجاب یک حرفی زد به او حمله کردند، حتّی بعضی‌ها که شاگرد او بودند! بالاخره نفهمیدیم که شما شاگرد هستید یا استاد؟ اگر قرار باشد من و استاد من هم عرض شویم سنگ روی سنگ بنا نمی‌شود. او باید به حرف من گوش دهد یا من به حرف او؟! حالا شاگردی و استادی یک بحث است، حجّت و غیر حجّت یک بحث دیگر است.

مرحوم میرزای شیرازی

 یک زمانی مرحوم میرزای شیرازی (رحمه الله علیه) فرمود: این حرفی که من امروز می‌زنم مخالفت با آن محاربه با امام زمان است. درست است؟ یک فقیه تا حالا پیدا کردید که ردّیه به این حرف میرزای شیرازی نوشته باشد؟ قبل از میرزا من دیدم شهید اوّل (رحمه الله علیه) در دروس این را مفصّل گفته است. در دوران میرزا یک نفر از اهل علم با او مخالفت کرد، روی منبر رفت قلیان کشید و ذلیل شد. مردم او را رها کردند، اسم او را نمی‌برم، دوست ندارم اسم او را بگویم، او هم آدم شهیدی است. اگر میرازی شیرازی امروز یک حکمی می‌دهد، رسماً اعلام موضع می‌کند، دیگران مخالفت کنند و مسلمان‌ها ساکت باشند مانند آن دورانی است که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را وادار به حکمیّت کردند.

شیخ جعفر کاشف الغطاء

زمان مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رحمه الله علیه) یک فقیه عجیب و غریبی بود، اهل سحر و جادو بود. یک یا دو نمونه برای مظفّر الدّین شاه می‌آید، دل مظفّر الدین شاه برای این قنج می‌رود. او هم این بوده است که می‌گوید می‌خواهید سر فرمانده‌ی سپاه روس را برای شما بیاورم؟ می‌گوید: مگر می‌توانید؟ وسط جنگ بوده است و ترکمنچای، گلستان، ما همین‌طور داشتیم می‌دادیم دیگر. می‌گوید بله. شروع به هی هی و هو هو کردن می‌کند. می‌گوید: ۴۰ روز بعد سر فرمانده‌ی سپاه روس می‌آید و می‌آید! سر فرمانده‌ی سپاه روس را در تهران می‌آورند و روی زمین می‌اندازند. مظفّر الدّین شاه این را باور می‌کند.

اصل استخاره در دین

 همان‌طوری که ما استخاره‌ی بعضی‌ها را باور می‌کنیم، به او هزار میلیارد سود می‌دهیم. چون به حجّت توجّه نمی‌کنیم. چقدر اصل استخاره در دین است که به یک نفر به خاطر استخاره کردن هزار میلیارد تومان پول بدهند، بعد ما هم به آب نخوریم به جزء استخاره.

اسلام گفته است که به وظایف خود عمل کنید. درس بخوانم یا نه؟ تسبیح بده. ازدواج، خانه بخرم یا نه؟ ۱۰۰ تومان روی جنس خود بکشم یا ۲۰۰ تومان؟ این که نشد! این آدم از موقعیّت خود سوء استفاده می کند، چون پیش سلطان عزیز می‌شود اخباری مسلک بوده است. به شیخ جعفر کاشف الغطاء معاذ الله خوک می‌گوید. 

محضر اهل علم

شیخ جعفر کاشف الغطاء همان کسی است که در محضر اهل علم، انصافاً کسی کشف الغطاء او را ببیند که هم در اصول نوشته شده است و هم در فروع. فقیهی که شاگردان او هر کدام مراجع عصر بودند. وقتی که شیخ جعفر کاشف الغطاء می‌میرد، می‌گوید: «مات الخنزیر بمرض الخنازیر» معاذ الله. جامعه‌ی آن روز با توهین‌های این آدم چه می‌کند؟

 مخالفت با مرجع، نابودی اصل اسلام

۵ نفر از فقهای عصر که من اسم ببرم فقط اذیّت می‌شوید. یکی موسی‌بن جعفر پسر کاشف الغطاء فقیه اوّل عصر او، شیخ اسد الله کاظمی همان کسی که شیخ انصاری (رحمه الله علیه) در ۴ قسمت رسائل؛ معمولاً شیخ انصاری اسم بزرگان را نمی‌برد و می‌گوید بعضی این‌طور گفتند. من به یاد دارم که ۴ بار از محقّق کاظمی (رحمه الله علیه) صاحب کشف الغنا تجلیل عظیم می‌کند. سیّد عبدالله شُبّر، این افراد حکم به قتل او صادر می‌کنند. می‌گویند اگر کسی بخواهد با مرجع شیعه در بیافتد این دارد اصل اسلام را نابود می‌کند. یعنی آن کاری که زمان امیر المؤمنین نشد.

تفاوت در تفکر ایرادی ندارد

امروز یک عدّه رسماً دنبال این هستند که هر روز به یک شکلی مخالفت خود را اعلام کنند. عیبی ندارد که تفکّر آدم‌ها فرق کند. در خانه‌ی ما هیچ وقت رأی ما با خانواده‌ی خود مثلاً ۳۰ مورد آن در مجلس مانند هم نبوده است. من به وظیفه‌ی خود عمل می‌‌کنم و او به وظیفه‌ی خود عمل می‌کند. با پدر خود شاید هیچ وقت مشترک نبوده است، او به وظیفه‌ی خود عمل می‌کند، من به وظیفه‌ی خود عمل می‌کنم. امّا یک نفر تخریب حجّت را تبلیغ می‌کند ساکت نشستن او یعنی کف زدن برای اهل خوارج. غیرت آدم قبول نمی‌کند سکوت کند. إن‌شاء الله بعداً ادامه‌ می‌دهیم.

غیرت حضرت زهرا به امام حسین

امشب شب جمعه است، برای آن‌هایی که کربلا رفتند شب جمعه با بقیّه روزها متفاوت است، حس کردند. یک روضه‌ای را در آن‌جا نمی‌خوانند. چون روایات متعدّد داریم که ۴ معصوم، در خاطر من است، زهرای مرضیه، امام مجتبی، حضرت سجّاد، اگر اشتباه نکنم حضرت صادق (سلام الله علیهم اجمعین) فرمودند: ما به استقبال زوّار شب جمعه می‌رویم. دست ما هم کوتاه است ولی إن‌شاء‌الله سر سفره‌ی کریم‌ها نشسته‌ایم. إن‌شاء‌الله زهرای مرضیه اجازه می‌دهند ما متوسّل شویم و در روایات فراوانی من دیدم که زهرای مرضیه (سلام الله علیها) متکفّل پذیرایی از مهمانان شب جمعه است.

 آن‌جا یک روضه‌ای را به احترام حضرت زهرا نمی‌خوانند. دلیل آن هم این است که زهرا‌ی مرضیه خیلی به سیّد الشّهداء غیرت دارد و چند عرصه در کربلا اتّفاق افتاد که شکستگی امام را همه دیدند. یک آن‌جایی بود که همه‌ی دار و ندار او می‌خواست برود.

عظمت حضرت سجّاد

شک نیست که امام بعد از سیّد الشّهداء حضرت سجّاد است. عظمت زین العابدین (صلوات الله علیه) اشبه النّاس بودن او به امیر المؤمنین روایت است. یک غرض امام حسین (علیه الصّلاه و السّلام) این بود که اذهان را از حضرت سجّاد منحرف کند هم یک حقیقتی داشت به سمت میدان می‌رفت. بالاخره امام معصوم بعد از امیر المؤمنین در غدیر که به صورت علنی فضائل او را گفتند: «مَنْ‏ کُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَهَذَا عَلِیٌ‏ مَوْلَاه‏»[۵] برای هیچ معصومی اتّفاق نیافتاد، یعنی شرایط اجازه نداد که جمع چند هزار نفر باشند و دست او را بگیرند و برای او آیه‌‌ی اصطفاء بخوانند. خیلی این اتّفاق عجیبی است. ۳۰ هزار نفر از دشمن ایستادند و سیّد الشّهداء اگر فقط می‌خواست بیعت اضطراری را قبول کند با سلام و صلوات، هر چه قدر پول می‌خواست به او می‌دادند. فرمود: «هَیْهَاتَ‏ مِنَّا الذِّلَّه»[۶] حضرت به این که دشمن دارد او را نگاه می‌کند توجّه دارد.

مظلومیّت امام حسین در روز عاشورا

 در این شرایط روات شیعه و سنّی نوشته‌اند که یک کاری انجام داد که وقتی عرب این را می‌دید این را نشانه‌ی مضطر می‌دانست. آن هم این بود که پیرمردها دست به محاسن بگیرند و رو به آسمان کنند. حضرت امام معصوم است، حکیم است، توجّه دارد که دشمن می‌تواند سوء استفاده کند، ولی دار و ندار او دارد می‌رود. این را هم امام صادق فرموده است. من این را قبلاً هم عرض کردم، امام حسین (علیه السّلام) این همه داغ دید، یعنی تا وقتی از دنیا برود آخرین داغ او وجود مقدّس عبدالله‌بن حسن است. این همه داغ دید ولی حضرت صادق در زیارت علی اکبر می‌فرماید: «لَا تَسْکُنُ‏ عَلَیْکَ‏ مِنْ‏ أَبِیکَ‏ زَفْرَه»[۷] پدر تو تا وقتی که داشت از دنیا می‌رفت جیگر او برای تو می‌سوخت. بالاخره یک کسی بود که معصوم دارد می‌گوید: «إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى‏ نَبِیِّک»[۸]هر وقت دل ما برای پیغمبر تنگ می‌شد «نَظَرْنَا إِلَیْه‏» به او نگاه می‌کردیم. دارد میدان می‌رود، حضرت آیه‌ی اصطفاء را خواندند. من این را قبلاً هم عرض کردم این حرف‌ها برای ما ساده شده است.

شباهت امام باقر، زهرای مرضیه و مهدی فاطمه به رسول خدا

در زمان امام باقر بین شیعیان بحثی در گرفت که چه کسی امام شیعه است؟ چون عرض کردم اگر بزرگان شیعه رسماً در جلسات عمومی عرض می‌کردند این امام باقر است که دشمن او را تکّه تکّه می‌کرد! جابربن عبدالله یک بار آمد امام باقر (سلام الله علیه) ۴ یا ۵ ساله بود، او را در آغوش گرفت گفت: «أَنْتَ‏ الْبَاقِر»[۹] حضرت صادق به جابر فرمود: با این کار او را به دم تیغ سپردی. یعنی چه که در جامعه، در خیابان می‌گویید این باقر است! وقتی گفتند که از کجا معلوم امام باقر امام ما است؟ در جلسه‌ی خصوصی بزرگان شیعه گفتند: «أَشْبَهُ‏ النَّاسِ‏ بِرَسُولِ‏ اللَّه‏»[۱۰] یعنی از جمله «أَشْبَهُ‏ النَّاسِ‏ بِرَسُولِ‏ اللَّه» ما در بین معصومین خود ۳ نفر داریم که «أَشْبَهُ‏ النَّاسِ‏ بِرَسُولِ‏ اللَّه» هستند.

یک نفر داریم که اشبه النّاس به امیر المؤمنین است. اگر قرار بود همه در یک سطح باشند، معنی نداشت که روایت دو نفر را اسم ببرد. یک نفر زهرای مرضیه است که شیعه و سنّی قبول دارند. هم بخاری نقل کرده است و هم شیعه نقل کرده است که اصلاً در جامعه راه می‌‌رفت پیغمبر را می‌دیدند. کما این‌که آن روزی که داشت برای خطبه‌ی فدکیّه می‌رفت، خیلی خجالت کشیدند. همان روزی که فرمود: نفرین می‌کنم اگر علی را با من نفرستید که سلمان می‌گوید: من آن لحظه را فراموش نمی‌کنم که دختر پیغمبر با علی با لباس خاکی برگشتند. گفتند «أَشْبَهُ‏ النَّاسِ‏ بِرَسُولِ‏ اللَّه» بود، امام باقر را گفتند: «أَشْبَهُ‏ النَّاسِ‏ بِرَسُولِ‏ اللَّه» بود، مهدی فاطمه (سلام الله علیه) را گفتند: «أَشْبَهُ‏ النَّاسِ‏ بِرَسُولِ‏ اللَّه» است. حالا شما نگاه کنید ۳۰ هزار نفر ایستادند، همه از پیغمبر و امیر المؤمنین کینه دارند، حضرت می‌فرماید: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ‏ غُلَامٌ‏ أَشْبَهُ‏ النَّاس‏»[۱۱] بعد نکند که مردم خیال کنند چشم و ابروی او شبیه پیغمبر است می‌فرماید: «خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً» این حرف خیلی سنگین است و خیلی آن‌ها را به طمع انداخت. گفتند حالا به تو می‌گوییم. آن چیزی که من از تاریخ فهمیدم و قول مختار است این است که وقتی به علی دست پیدا کردند، آن وقتی که روی بدن اسب افتاد و اسب اشتباه رفت، آن‌قدر ضربه زدند که فرصت نکرد وداع کند.


 

 

[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه‌ی السّجادیه، ص ۹۸٫

[۴]– الکافی، ج ‏۳، ص ۳۸۰٫

[۵]– الکافی، ج ‏۱، ص ۴۲۰٫

[۶]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۹۷٫

[۷]– بحار الأنوار، ج ‏۹۸، ص ۱۸۵٫

[۸]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۱۳٫

[۹]– بحار الأنوار، ج ‏۴۶، ص ۲۲۵٫

[۱۰]– همان، ج ‏۳۶، ص ۳۸۹٫

[۱۱]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۱۳٫