در این متن می خوانید:
      1. ابزارهای شیطان
      2. انجام کارهای خیر به فضل خداوند
      3. حدیثی در مورد فضل
      4. بخشیدن اموال مورد علاقه
      5. نشان داده شدن تمام اعمال به انسان
      6. ادامه‌ی حدیث انفاق کردن اموال
      7. مطرح نکردن صحبت‌های بیهوده
      8. انجام کارهای نیک با قوّت پروردگار
      9. کفایت کردن خدا برای انجام کارها
      10. مفسده بودن بیکاری و جوانی و پول زیاد
      11. توصیه به مبلّغین در کار کردن با جوانان
      12. مقام و جایگاه حضرت سلمان
      13. برخورد حضرت سلمان با ادّعاهای دروغین
      14. توصیه‌های نادرست مدّعیان اخلاق
      15. مبغوض بودن جوان بیکار نزد خداوند
      16. توجّه به علایق و استعداد فرزندان
      17. نقل یک داستان
      18. کشف صحیح
      19. داستانی مربوط به شیخ حسنعلی نخودکی
      20. نقل خاطره
      21. داستان زن و حمام منجاب
      22. سؤال و جواب قبر برای همه نیست
      23. دعای امام سجّاد در صحیفه‌ی سجّادیّه
      24. معقول نبودن قسم خوردن
      25. قسم خوردن در مقابل حضرت خضر
      26. مقصود از وجه الله
      27. درست معنا کردن قرآن
      28. جایگاه ائمّه در بحث وجه الله
      29. هدایت انسان‌ها با نور خداوند
      30. نقل داستان در مورد امام زمان
      31. داستانی در مورد آقای بهجت
      32. استفاده‌ی بزرگان از اعمال عادی برای رسیدن به مقامات
      33. اشاره به هدایت خاصّه
      34. هدف قیام امام حسین
      35. مثال‌هایی از هدایت خاصّه
      36. استفاده از اسماء مبارک فقط در امور حق
      37. شرح ریاض السّالکین در مورد وجه الله
      38. فرق حدیث قدسی با کتاب مقدّس
      39. منظور از گمراه بودن
      40. رأفت امام رضا (علیه السّلام)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینِ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللّه العَلیِّ الْعَظِیمِ».

إن‌شاء‌الله که ولادت مولای عالم، امام مهربان، حضرت رضا (علیه الصّلاه و السّلام) بر همه‌ی ما مبارک باشد و برکات آن بر همه‌ی ما نازل شود.

ابزارهای شیطان

البتّه همه‌ی دعاها همین است امّا خواندن این قسمت از دعای صحیفه اخلاص خاصّی می‌خواهد. یعنی اگر بخواهیم وساوسی از وساوس شیطان داشته باشیم و تردیدهایی در دل داشته باشیم نمی‌شود، این‌ها باید خیلی خالص از خدا خواسته شود. از دعای پنجم قسمت‌های قبل را خوانده‌ایم که «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنَا حَدَّ نَوَائِبِ الزَّمَان‏»،[۱] ما را از شدّت‌های حوادث زمان حفظ کن. «وَ شَرَّ مَصَایِدِ الشَّیْطَانِ». این‌ها را خدمت شما توضیح دادم که مصائد جمع «مِصیَدَ» می‌شود. مِفعال و مِفعَل در زبان عربی به معنای اسم ابزار است، مثل مفتاح که به معنای ابزار باز کردن و کلید است، «مِعوَل» به چیزی می‌گویند که کوه را با آن می‌کنند، هم مِفعال می‌آید هم مِفعَل می‌آید. مصاید شیطان جمع «مِصیَد» یعنی ابزارهای فریب دادن شیطان که به اندازه‌ی هر کس، مناسب هر کس شیطان برای او ابزار انتخاب می‌کند.

انجام کارهای خیر به فضل خداوند

به بقیّه‌ی دعا می‌رسیم، بقیّه اخلاص خاصّی می‌خواهد. «اللَّهُمَّ إِنَّمَا یَکْتَفِی الْمُکْتَفُونَ بِفَضْلِ قُوَّتِکَ»، آن‌هایی که کفایت می‌کنند، کاری برای دیگران انجام می‌دهند، چیزی به دیگران می‌دهند چه کسانی هستند؟ این‌ها جز این نیست که به فضل و قوّت تو کاری انجام می‌دهند. اوّل فضل را توضیح بدهیم که فضل یعنی چه. فضل معانی عدیده‌ای دارد، یک وقت به معنای تفضّل می‌آید، به معنای فضیلت می‌آید، می‌گویند فلان شخص انسان با فضلی است. به معنای مکارم اخلاق می‌آید. می‌شود معانی زیادی تصوّر کرد. امّا این‌جا و در بعضی جاهای دیگر فضل به معنای زیادت و زیادی می‌آید. شما می‌گویید از زیادی پول خود به فلان کس هم بده، مثلاً تو یک میلیون داری ۲۰۰ هزار تومان هم به فلان کس بده، از زیادی این شام به فلان کس بده، فضل به معنای زیادی است.

حدیثی در مورد فضل

حدیثی هم در این رابطه داریم که فضل را به معنای زیادی گرفته‌اند. بنا بگذاریم که به این حدیث عمل کنیم، خیلی کارها درست می‌شود. می‌فرماید که «طُوبَى لِمَن… أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ»،[۲] فضل به معنای زیادی استعمال شده، خوشا به حال کسی که زیادی مال خود را انفاق کند. ۲۰ عدد، ۳۰ عدد پتو در کمد گذاشته اصلاً لازم نمی‌شود، گاهی وقت‌ها می‌گوید باز کنیم و گرد و خاک آن را بگیریم. یعنی چه؟ لازم نداری دو سه عدد از آن‌ها را به یک مستحق بده یا به یک انسان آبرومند بده یا پول اضافی بده اگر اضافه است. اگر کسی مفلس است او را نمی‌گوییم، امّا اگر داری و اضافه است یک مقدار از این اضافه را بده.

بخشیدن اموال مورد علاقه

نه این‌که با خدا بازی کنیم، مثلاً یک پتویی داریم آن را نمی‌خواهیم، لکّه‌دار شده لکّه را هم شسته‌اند این را به فلان بهزیستی بدهیم، نه، این‌طور نیست. قرآن شوخی ندارد «لَن» برای نفی ابد است «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»،[۳] هرگز به برّ نمی‌رسید، هرگز برای شما ثواب نمی‌نویسند، مگر چیزی را که دوست دارید بدهید. یک پتو که خیلی برای تو عزیز است بده، یک سماور که آن‌جا گذاشتی برق می‌زند آن را لازم نداری ولی خیلی زیبا است، هر وقت می‌بینی لذّت می‌‌بری، این را بده، بت درست نکن، این‌ها بت می‌شود. روغن ریخته است آن را وقف امامزاده کنیم! ما در شریعت چنین چیزی را نداریم، این فرش را بدهیم برود مناسب نیست، ریش ریش شده، این اصلاً فایده ندارد.

نشان داده شدن تمام اعمال به انسان

کسی می‌گفت ما در قرآن داریم که همه‌ی اعمال ما را به ما نشان می‌دهند، «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»،[۴] هر کاری انجام بدهند جلوی آن‌ها حاضر است. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ»،[۵] می‌بینید. همین چیزهایی که ما دوست نداریم، این پتو را بده برود، این فرش را بده برود، این‌ها را نشان می‌دهند؟ بله، این‌ها را هم نشان می‌دهند. این همان چیزی است که دوست نداشتی و دادی، ولی چیزی به تو نمی‌دهیم. چون ارائه‌ی خدا در روز قیامت به چند شکل است، یک وقت اعمال بنده را نشان می‌دهد بنده لذّت می‌برد، می‌گوید الحمدلله من این کار را انجام دادم. یک وقت هم نه، یک مال را به ریا داده، خالص نبوده، همان را نشان می‌دهند، امّا چطور؟ چطور بودن آن تن را می‌لرزاند. می‌فرماید: «کَذلِکَ یُریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ»،[۶] نشان می‌دهد ولی به صورت حسرت نشان می‌دهد. کاش این‌ها را از روی اخلاص انجام می‌دادم، این‌جا ریا بوده، این را دوست نداشتم، نشان می‌دهند ولی با حسرت، «حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ».

ادامه‌ی حدیث انفاق کردن اموال

حدیث را به پایان برسانیم: «طُوبَى لِمَنْ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ»، خوشا به حال کسی که زیادی مال خود را انفاق کند. این‌ها چیست که اطراف خود جمع کرده‌ایم دل ما به این‌ها خوش است؟ مقام یک انسان خیلی بالاتر از این حرف‌ها است. دو زیادی است یک زیادی را بدهد یک زیادی دیگر را نگه دارد، ببینید حدیث چقدر زیبا است: «طُوبَى لِمَنْ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ»، خوشا به حال کسی که زیادی مال خود را انفاق کند.

مطرح نکردن صحبت‌های بیهوده

«وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ کَلَامِهِ»،[۷] زیادی کلام را هم نگه دارد. آمدیم با زن و بچّه نشستیم و شام خوردیم، نمی‌خواهد بگوییم فلان کس هم امروز این‌طور شده است. راستی می‌دانید چه شد؟ او را دستگیر کردند، چرا؟ نمی‌دانم، مدام بدتر می‌کنیم، بنده شناس خدا است ما نمی‌دانیم. نمی‌خواهد اصلاً از اوّل مطرح کنید، زیادی قول را نگه دارید، زیادی کلام را نگه دارید. در منزل یک عیبی می‌بینید، خانم هم زحمت کشیده الآن نشسته، نمی‌خواهد بگویید شما خیلی کارهای خوبی انجام دادید امّا توقّع نداشتم این این‌طور باشد. این را نگویید، خستگی به تن او می‌ماند، نمی‌خواهد بگویید. قبل از این‌که این کلام را بر زبان جاری کنیم ببینیم اگر زیادی است نگوییم. چرا ملائکه‌ی کتّاب را خسته می‌کنی؟ چرا نامه‌ی اعمال خود را پر می‌کنی؟ اصلاً نگو، مهم نیست، اتّفاقی نمی‌افتد. پس «طُوبَى لِمَنْ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ کَلَامِهِ»، دو زیادی است زیادی اوّلی را بده، زیادی مال را بده، زیادی سخن را نگه دار نمی‌خواهد بگویی.

خواستم هم حدیثی گفته شود و هم معنی فضل گفته شود.

انجام کارهای نیک با قوّت پروردگار

من چیزی ندارم که بگویم، یک وقت ادّعایی نشود چیزی دارد و نمی‌گوید، نه، امّا هر چیزی گفتنی نیست. سربسته به شما بگویم در معارف الهیّه یک چیزهایی گفتنی است یک چیزهایی یافتنی است، کمی هم دنبال یافتن برویم همیشه این‌طور نباشد که بگویند، چیزهایی گفتنی است چیزهایی یافتنی است باید بیابیم، پیدا کنیم. این چند سطر را باید با جان خود بخوانیم، خدایا «إِنَّمَا یَکْتَفِی الْمُکْتَفُونَ بِفَضْلِ قُوَّتِکَ»،[۸] خدایا، پروردگارا، جز این نیست که کفایت کنندگان با زیادی قوّت تو، از زیادی همان قوّتی که به آن‌ها دادی کارهایی انجام می‌دهند، چیزی ندارند. چیزی تو داده‌ای زیادی آن کفایت می‌کند، با آن کارهایی انجام می‌دهند، پولی می‌دهند، گره‌ای باز می‌کنند.

کفایت کردن خدا برای انجام کارها

«فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنَا»، خدایا بر پیغمبر و آل او درود بفرست خود تو ما را کفایت کن. این‌جا شیطان می‌گوید: چطور؟ سقف سوراخ می‌شود و می‌افتد؟! این‌ها دیگر به ما مربوط نیست، تو با جان خود این را بخواه خود او درست می‌کند، باید عقیده داشته باشی، این چیزها را باور کنی.

مفسده بودن بیکاری و جوانی و پول زیاد

جمله‌ی بعدی «وَ إِنَّمَا یُعْطِی الْمُعْطُونَ مِنْ فَضْلِ جِدَتِکَ»، «جِدَ» یعنی چه؟ «جِدَ» را هم توضیح بدهیم، لغت است. «جِدَ» بر وزن «هِبَ» به معنای ثروت داشتن است. شاعر می‌گوید: سه چیز است که جمع شود جوان را فاسد می‌کند، مرد را فاسد می‌کند. چه چیزهایی؟ «إِنَّ الشَّبَابَ وَ الفِرَاغَ وَ الجِدَه»،[۹] جوانی و بیکاری و پول زیاد. «مَفسَدَهٌ لِلمَرءِ أَی مَفسَدَه»، مفسده‌ای است چه مفسده‌ای.

کار که ندارد صبح تا عصر خوابیده، عصر بیدار شده خمیازه می‌کشد می‌گوید: چه داریم؟ می‌گویند: برای تو پلو مرغ گذاشته‌ایم. می‌گوید: باز هم مرغ؟! چیز دیگری نداشتیم؟ می‌گویند: قربان تو برویم این مرتبه هم بخور. می‌‌گوید: عیبی ندارد. می‌گوید: امیر ماشین شاسی بلند را برده بود آورده است؟ یک زنگ بزن ببینیم آورده، کار داریم، می‌گویند آورده است. مرغ و پلو را خورده، امیر هم که ماشین را آورده، می‌گوید: پول داری به من بدهی؟ پول بده. می‌گویند: بفرما هر چه بخواهی هست. آن را خورده، صبح تا شب هم خوابیده کار که نداشته، پول زیاد هم داده‌اند، شاسی بلند داده‌اند به خیابان می‌رود، همان می‌شود که می‌بینید. خدا آقای مجتهدی را رحمت کند می‌گفت: بِلا دیگ بلا چغندر! «إِنَّ الشَّبَابَ»، خدا به جوانان ما کمک کند، جوانی و بیکاری و پولداری.

«إِنَّ الشَّبَابَ وَ الفَراغَ وَ الجِدَه                          مَفسَدَهٌ لِلمَرءِ أَی مَفسَدَه»

این سه مورد بنیان‌کن هستند.

توصیه به مبلّغین در کار کردن با جوانان

باید روی جوانان کار شود، با مبنا و درست کار شود. مبلّغین ما مبنا ندارند، همه‌ را نمی‌گویم، بعضی از آن‌ها این‌طور هستند، مبلّغین خیلی فاضلی داریم ولی بعضی افراد مبنا ندارند. فلان کس در فلان جا درس اخلاق می‌گوید، این‌قدر این‌ها را دست کم گرفته‌اند. اگر من پزشکی نخوانده باشم حق دارم جایی را باز کنم پزشکی درس بدهم؟ این حکومت دست بند می‌زند و می‌برد. آن طبّ جسمانی است که من نخوانده‌ام، این هم طبّ روحانی است که یک عدّه متخصّص دارد.

مقام و جایگاه حضرت سلمان

حضرت سلمان، این‌ها انسان‌های بزرگی بودند، سلمان کسی بوده که امیر المؤمنین، امام عالمیان می‌گوید، من نمی‌گویم، عقل ما نمی‌رسد در مورد سلمان صحبت کنیم، می‌فرماید: علم اوّلین و آخرین را این مرد درک کرده است. حضرت سلمان ایرانی بوده این‌قدر با امیر المؤمنین صمیمی بوده گاهی حضرت با او فارسی صحبت می‌کرد. سلمان عربی را خیلی خوب می‌دانست، عرب شده بود، امیر المؤمنین هم عرب زبان بود، امّا این‌قدر صمیمی بودند که حتّی گاهی فارسی صحبت می‌کردند. قریب به این مضامین در حدیث دیدم که روزی سلمان چند سؤال مطرح کرد، در آخر امیر المؤمنین فرمود: این برای امروزت بس است، به فارسی فرمود، روایت آن به فارسی وارد شده، فرمود: این برای امروزت بس است. این‌قدر صمیمی بودند. فرمود: علم اوّلین و آخرین را درک کرده است. می‌فرماید: «خَصَّهُ الله بِعِلمِ الأَوَّلِ وَ الآخِر»، خدا او را به علم اوّل و آخر، به اسرار اوّلین و آخرین محرم کرده است. این سلمان بود.

برخورد حضرت سلمان با ادّعاهای دروغین

سلمان در آن زمان شنید یک نفر ادّعاهایی مطرح می‌کند، آمدند به او گفتند: فلانی جلسه دارد، گفت: در جلسه چه چیزی می‌گوید؟ می‌دانست که چه خواهند گفت. جلسه دارد، یک عدّه جوانان و مرد و زن می‌آیند. پیغام داد این پیغام را بنویسیم نیم سطر می‌شود امّا برابر با یک کتابخانه است، اغراق نمی‌کنم، پیغام داد: «إِن لَم تَکُن طَبیباً فَلا تُداو»، اگر طبیب نیستی دوا نده.

توصیه‌های نادرست مدّعیان اخلاق

بنده یک جا باز کنم بگویم من پزشک هستم، کسی آمده می‌گوید سر من درد می‌کند، بگویم از آن قرص‌ها برای ایشان بیاور؟ من مبنا ندارم، ولی پزشکی که مبنا دارد می‌داند که ممکن است از ۱۰ نوع سردرد باشد، از ۲۰ نوع سردرد باشد، باید ببینم چه چیزی به او بدهم ولی من مبنا ندارم همان‌طور می‌دهم. جوان پیش آن آقایی که مدّعی اخلاق است می‌آید می‌گوید: حاج آقا توفیقات من کم شده، می‌گوید: شب‌ها کم بخواب، بیدار باش، کم بخور. کمی می‌خوابد بیدار می‌شود، جوان است چند روز دیگر می‌بینیم که دیوانه شده است. در تهران جلسه‌های اخلاق داشتیم که محصول آن سالی دو نفر دیوانه بود! چون شخص مبنا نداشت. باید با جوانان با مبنا کار کنیم و الّا از راه برسد بگوییم ماشین بد است، عمر بد است، پول بد است، این‌ که مبنا نمی‌شود. فیلم بسازیم نمایش بدهیم که آقای کامبیز خان سوار شاسی بلند شد و رفت و به فلان جا زد، این‌طور فیلم‌ها مسکّن است باید علاج کنیم.

مبغوض بودن جوان بیکار نزد خداوند

باید او را بنشانیم بگوییم تو جوان هستی. پیغمبر تو آقای پیامبران فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ… الْعَبْدَ الْفَارِغَ»،[۱۰] خدا جوان بیکار را دشمن می‌دارد. اگر کاری به دست او نیامده درصدد است این را نمی‌گوید، دنبال کار است نمی‌شود، این طرف و آن طرف است، این نعوذ بالله مبغوض نیست، این را دوست دارند، این طرف و آن طرف می‌رود کاری به دست نیاورده است. امّا الآن می‌تواند کارهای زیادی انجام دهد ولی صبح تا شب در خانه می‌خوابد بعد هم می‌رود می‌گردد. برو کاری انجام بده، کاری را شروع کن، هر چه که دوست داری، هر چه علاقه داری.

توجّه به علایق و استعداد فرزندان

علاقه‌ی او را جستجو کنید. فرزند خود را در فلان مدرسه گذاشته می‌گوید پسر زینت خانم دکتر شده نسخه می‌نویسد می‌خواهم فرزند من هم دکتر شود، ممکن است نشود. جستجو کن، مشاور که می‌‌گویند نزد مشاور خوب ببر، الآن مشاور هم خیلی زیاد شده است. برو ببین چه می‌خواهد، ممکن است این بچّه نقّاشی بخواهد در نقّاشی موفّق می‌شود، دوست دارد کشاورزی کند بکند. می‌گوید جلوی دیگران چون فرزند او دکتر است من هم می‌خواهم بگویم آقای دکتر تشریف آوردند! بگویند یا نگویند فایده‌ی آن چیست؟

نقل یک داستان

پدر من می‌گفت: حال یک حاجی در مکّه بد شد، بالاخره در حجّاج گاهی وقت‌ها اتّفاق می‌افتد اجل کسی آن‌جا می‌رسد، من هم در سفرهای مکّه دیده بودم. گفت: حال او به هم خورد و افتاد، پزشک آمد و تلاش کرد، گفت خوب نمی‌شود، دیدند آخرین نفس‌ها است. پدر من می‌گفت بالای سر او رفتیم گفتیم: حاجی اشکالی ندارد، در عوض مهمان خدا هستی، مهمان رسول الله هستی، مهمان ائمّه هستی، مهمان حضرت زهرا هستی، بالاخره اجل تو این‌جا رسیده خیلی جزع و فزع نکن. من که می‌گویم کسی به مکّه می‌رود قضاوت نکنید، قضاوت نکنید ساکت باشید، چه می‌شود که قضاوت نکنید؟ می‌‌گویند عمره بودی؟ خوشا به حال تو. تو چه می‌دانی چطور رفته است؟ مسکوت بگذار، إن‌شاء‌الله که خوب است ولی تو مسکوت بگذار. می‌‌گوید جای شما خالی چه اعتکاف خوبی بود، می‌گوییم خیلی خوب، امّا نگوییم خوشا به حال تو. قضاوت نکنیم دین که بازی نیست.

‏این حاجی پیرمرد را کسی بگوید خوشا به حال او که رفت، اجل او رسید آن‌جا مهمان خدا شد، او را به خاک سپردند، خوشا به حال او، جمله‌ی او را بشنوید قضاوت خود را پس می‌گیرید. پدر من گفت: تو مهمان خدا هستی، مهمان پیغمبر هستی، چرا ناراحت هستی؟ در آخرین نفس‌ها که نفس مدام می‌برید گفت: می‌دانید من می‌خواستم وقتی به خانه برگردم به حمام بروم بگویند حوله‌ی حاجی را بیاورید! با این جمله این شخص از دنیا رفت.

کشف صحیح

مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی از صاحبان کشف بودند، بزرگ بودند. من نمی‌گویم نه این‌که او گفته من نظری دارم، من خاک پای او هم نمی‌شوم. بارها خدمت شما گفته‌ام صاحب کشف اگر چیزی گفت منِ طلبه نباید آن را خرج کنم، باید آن را مؤیّد به برهان کنم. چون من صاحب کشف نیستم باید مؤیّد به برهان کنم، وقتی مؤیّد به برهان کردم خرج کنم. این گفتاری که می‌خواهم به شما بگویم خیلی فکر کردم که مؤیّد به برهان کنم. بعضی می‌گویند کشف یعنی چه؟ دین فقط همین است. برای همین است که فریب خورده‌ای و پیشرفت نمی‌کنی، چون دین را فقط همین می‌دانی. می‌گویند کشف یعنی چه؟ همه‌ی دین همین است. تو همین‌طور بدان. گفتند: دمر آب می‌خوری عقل تو کم می‌شود، گفت: عقل یعنی چه؟ گفتند: تو مشغول باش! کشف یعنی چه؟ من به تو چه بگویم که کشف یعنی چه. کشف صحیح و برهان هیچ فرقی ندارد الّا در ظهور و خفاء.

داستانی مربوط به شیخ حسنعلی نخودکی

شیخ حسنعلی فرموده بودند که سر یک قبری رفته بودم دیدم که می‌گوید: آی خیار تازه! با همین خیار از دنیا رفته بود، خیار فروش بود. این‌ها این‌قدر بدبخت هستند که گاهی وقت‌ها مردن خود را هم نمی‌فهمند، ایشان فرموده بودند: اصلاً مردن خود را نمی‌فهمد. می‌گفت: آی خیار! سر یک قبر دیگر رفتند دیدند صدای لا اله إلّا الله از قبر شنیده می‌شود، او با لا إله الّا الله رفته آن‌جا هم ادامه می‌دهد، این‌ها در آن عالم است. در این عالم داستان را حتماً شنیده‌اید که در بصره یک حمامی بود به آن حمام مِنجاب می‌گفتند، خیلی تمیز بود.

نقل خاطره

یک حاشیه بگویم، عملاً بعضی از مسلمان‌ها کاری انجام داده‌اند که چهره‌ی اسلام مشوّه شود. خدا دشمنانی که هستند چهره‌ی اسلام را مشوّه می‌کنند ریشه‌کن کند. آن‌ها که دشمن هستند ولی ما که مسلمان هستیم نباید چهره‌ی اسلام را مشوّه کنیم، چیزی را به نام اسلام انجام بدهیم. خزینه که شنیده‌اید برای عصرهای متأخّر است که آب در خزینه‌ها جمع می‌کردند مردم می‌رفتند. من به یاد دارم در قم ما بچّه بودیم یک خزینه‌ی آب سرد این طرف بود، یک خزینه‌ی آب داغ که کمتر کسی می‌توانست در آب برود آن طرف بود، وسط هم تا حدّی آب فوق ولرم بود. فوق ولرم خیلی مشتری داشت کثیف بود، چون از سرد و گرم بیرون می‌آمدند در آن می‌رفتند که ولرم باشد. من در آب سرد می‌رفتم، چاره‌‌ای نداشتم نمی‌شد آن‌جا رفت، بعد هم زیر دوش می‌رفتم.

شما افتخارات مسلمین را ببینید ممکن است کسی باور نکند، در صدر اسلام زمان ائمّه مسلمان‌ها آب لوله‌کشی داشتند خزینه نبود. وسائل الشّیعه را نگاه کنید انبوبه یعنی لوله، جمع آن انابیب می‌شود. در کتاب وسائل الشّیعه نگاه کنید می‌گوید از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم که لوله‌ها، از انابیب در حمام‌ها آب می‌آید چه صورتی دارد؟ حضرت فرمود: درست است. در حمام‌ها لوله‌کشی بود. لوله‌ها سفالی بوده یا هر چه بوده من وارد مسائل فنّی نمی‌خواهم بشوم. اجمالاً می‌خواهم بگویم حمام‌های زمان ائمّه لوله‌کشی بوده، خزینه‌ و این‌طور چیزها نبود.

داستان زن و حمام منجاب

در بصره یک حمّامی بود تمیز بود، یک خانم محترمی بقچه را زیر بغل زده بود که به حمام منجاب برود. یک عرب بوالهوسی بیرون خانه نشسته بود. او راه خود را گم کرد گفت: برادر حمام منجاب کجا است؟ آن بوالهوس خانه‌ی خود را نشان داد گفت این‌جا است، بفرمایید. خانم داخل رفت دید این حمام نیست، این‌جا تله است، امّا چه کند؟ داد و فریاد کند؟ خدا از او دفاع کرد، «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا».[۱۱] قبل از این‌که فریاد بزند خدا حکیمانه به او الهام کرد، گفت: این‌جا حمام نیست این‌جا خانه‌ی شما است، پس معلوم است شما به من علاقمند شده‌اید. گفت: بله. گفت: پس برو چیزی بخر بیاور با هم بخورم. او هم سر از پا نمی‌شناخت، اطاعت کرد. رفت پولی برداشت و بیرون رفت، خانم هم بعد از او بیرون رفت. آمد و دید که خانم رفته است. خیلی ناراحت شد، همان‌جا یک شعری گفت: «یا رُبَّ قائِلَهٍ یَوْماً وَ قَدْ تَعِبَتْ»،[۱۲] کجا رفت آن زنی که در کوچه‌های بصره خسته شده بود؟

«یا رُبَّ قائِلَهٍ یَوْماً و قد تَعِبَتْ                        کَیْفَ السَّبِیلُ إِلى حَمَّامِ مِنْجَابِ‏»

می‌گفت حمّام منجاب کجا است؟ راه آن کجا است؟ هنگام مردن بالای سر این شخص رفتند دیدند که به جای کلمه‌ی شهادت «یا رُبَّ قائِلَهٍ وَ قَدْ تَعِبَتْ» می‌‌گوید. امکان دارد این تا قبر هم ادامه پیدا کند در قبر هم «یا رُبَّ قائِلَهٍ» بگوید.

سؤال و جواب قبر برای همه نیست

در قبر هم «یا رُبَّ قائِلَهٍ» بگوید با یه قول شیخ حسنعلی خیار بگوید پس سؤال و جواب چه می‌شود؟ سؤال و جواب برای همه نیست. یکی مرده این‌قدر پست است، کوچک‌تر از این است که به او «مَن رَبِّک» بگویند، مثل کرم خاکی آن‌جا می‌ماند تا روز قیامت برپا می‌شود. در حدیث داریم سؤال برای کسی است که ایمان محض داشته باشد، یعنی یا ایمان درجه‌ی یک یا کافر درجه‌ی یک. روایات دیگر هم داریم این‌که مشهور است «مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً»،[۱۳] می‌گوید بقیّه «یُلْهَوْنَ عَنْهُمْ»، آن‌ها را رها می‌کنند. این‌جا اسراری است که نمی‌شود گفت فقط این‌قدر بدانید که خدا خیلی کریم است، «أَکْرَمَ الْأَکْرَمِین» است، همین «یُلْهَوْنَ عَنْهُمْ» که بلاهایی زیادی به سر او می‌آید وقتی بیدار می‌شود می‌گویند کجا بودی؟ چقدر ماندی؟ می‌گوید: «یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ»،[۱۴] یک روز یا نصف روز، بعضی می‌گویند یک ساعت. این‌که چطور است را سؤال نکنید. میرزا جواد آقای ملکی می‌فرماید که بقّالی در نجف جان می‌داد بالای سر او رفتیم دیدیم می‌گوید چهار درهم، پنجم درهم، او هم با این حالت از دنیا رفته است. باید مبنایی روی این‌ها کار کنیم، باید مبنا داشته باشیم، بدون مبنا نمی‌شود.

«جِدَ» یعنی ثروت، شعر آن را هم خواندم:

«إِنَّ الشَّبَابَ وَ الفِرَاغَ وَ الجِدَه                          مَفسَدَهِ لِلمَرءِ أَی مَفسِدَه‏»

این سه مورد که جمع شود معلوم است، کار نیست، قدرت هست، ماشین هم هست، جوانی هم هست، چه می‌شود؟ می‌دانید. امّا باز هم تکرار می‌کنم این‌ها را بدون وسوسه اگر با تمام وجود بخوانی همه چیز می‌گیری، امّا اگر وسوسه بیاوری بگویی چطور می‌دهد؟ سقف سوراخ می‌شود؟ جای این حرف‌ها نیست. یک جایی جای این حرف‌ها هست ولی این‌جا جای این حرف‌ها نیست.

دعای امام سجّاد در صحیفه‌ی سجّادیّه

«اللَّهُمَّ إِنَّمَا یَکْتَفِی الْمُکْتَفُونَ بِفَضْلِ قُوَّتِکَ»،‌[۱۵] خدایا این‌هایی که کفایت می‌کنند، کاری برای مردم انجام می‌دهند، با زیادی قوّتی است که به آن‌ها داده‌ای، این را مستقیماً به خود من بده. «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنَا»، خدایا به خود من بده. «وَ إِنَّمَا یُعْطِی الْمُعْطُونَ مِنْ فَضْلِ جِدَتِکَ»، خدایا آن‌هایی که می‌دهند از زیادی ثروتی که به آن‌ها داده‌ای می‌دهند. «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعْطِنَا»، بر پیغمبر و آل او درود بفرست خود تو به ما بده، می‌شود. به مورد سوم دقّت کنید خیلی مهم است.

خیلی می‌سوزم، چیزهایی که انسان را آزار می‌دهد یکی دو مورد نیست، اصلاً بعضی یادها انسان را اذیّت می‌کند. شخصیّت‌هایی که من دیده‌ام و الآن دیگر نمی‌بینم می‌گویم پروردگارا چرا از این‌ها نیستند؟ چطور می‌شود؟ به مورد سوم دقّت کنید: «وَ إِنَّمَا یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ بِنُورِ وَجْهِکَ»، ای پروردگار آن‌هایی که هدایت می‌شوند، هدایت شده‌اند، این هدایت پذیرها، «إِهتدی» یعنی هدایت‌پذیری، آن‌هایی که هدایت پذیرفته‌اند و هدایت شده‌اند چطور هدایت شده‌اند؟ «بِنُورِ وَجْهِکَ»، آن‌ها به نور وجه تو هدایت شده‌اند.

معقول نبودن قسم خوردن

من یک حاشیه باز کنم، حاشیه‌ی خیلی مهمّی است چون وجه را گفتیم. اوّلاً تا جایی که می‌توانید کسی را قسم ندهید، بلکه نمی‌تواند احترام قسم از بین می‌رود، شخص را در تنگنا قرار ندهید. گاهی وقت‌ها بعضی افراد به من زنگ زده‌اند یا شفاهی گفته‌اند، می‌گویند می‌خواهم یک چیزی بگویم تو را به جدّت نه نگو! می‌گویم من که نمی‌دانم تو می‌خواهی چه بگویی، بلکه می‌خواهی بگویی خود را دار بزنم، از بالای بام بیندازم! این اصلاً حرف معقولی نیست، اوّل بگو ببینم چیست. قسم ندهید، هم احترام قسم از بین می‌رود اگر او انجام ندهد، هم این‌که نباید مردم را در تنگنا قرار دهیم. قسم‌های غلیظ هم ندهید.

قسم خوردن در مقابل حضرت خضر

سائلی پیش حضرت خضر آمد، حضرت خضر (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) از پیامبران عظیم خدا است، سائلی بود خیلی لجباز بود. تن من می‌لرزد که می‌گویم شما این قسم را در تمام عمر خود یاد نکنید، فقط می‌خواهیم درسی شود و عظمت این جمله معلوم شود. گفت: تو را به وجه الله الکریم قسم می‌دهم. در دعاها خوانده‌اید که «أَعُوذُ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ».[۱۶] خیلی مقام بالایی دارد، اگر حوصله نداشتید از این دعاها نخوانید. گفت: تو را به وجه الله الکریم چیزی بده، حضرت خضر هم چیزی نداشت. دید قسم خیلی بزرگ است گفت: من چیزی ندارم، حالا که این قسم را دادی من را به جای بنده ببر و بفروش پول آن را بردار. گفت: باشد. حضرت خضر را به بازار برده فروش‌ها برد و فروخت. یک شخص پولدار او را خرید و به او گفت این کارها را باید انجام بدهی. مثلاً به حجم این مسجد خاک بوده یا سنگ بوده، گفت: امروز کار شما این است که این‌ها را به آن طرف منتقل کنی، ۱۰ روز یا ۱۵ روز طول می‌کشد تو بنده‌ی ما هستی ما تو را خریده‌ایم.

این شخص بیرون رفت کاری انجام بدهد آمد و دید تمام خاک‌ها یا سنگ‌ها به آن طرف برده شده و این هم بیکار نشسته است. گفت: چه اتّفاقی افتاده است؟ تو این کار را انجام دادی؟ گفت: بله، مگر نگفتی من انجام بدهم؟ گفت: نمی‌شود، ۱۰ روز کار داشت. گفت: تو گفتی ما هم انجام دادیم. گفت: تو را به خدایی که تو را آفریده بگو که هستی؟ یک مرتبه‌ی دیگر قسم خورد. گفت: حالا که قسم دادی من خضر هستم. به دست و پای او افتاد، گفت: من را ببخشید، نمی‌دانستم، به او التماس کرد. حضرت خضر هم آزاد شد و رفت. قسم این‌طور است.

مقصود از وجه الله

این‌جا خیلی افراد اشتباه می‌کنند، خلط می‌کنند، انسان باید مبنا داشته باشد. مثلاً یک عدّه نشسته‌اند این هم دارد صحبت می‌کند، یک عدّه‌ انسان بی‌اطّلاع. در بعضی مجالس ما در همین پایتخت همه بی‌اطّلاع هستند، چیزی نمی‌دانند، می‌گویند فلان آقا آمده ما هم آمدیم، یا فلانی رفت من هم رفتم، باید دنبال فهمیدن باشیم، دنبال تعقّل باشیم. می‌گوید: «أَعُوذُ بِوَجْهِکَ الْکَرِیم‏» یعنی چه؟ خدا چه می‌خواهد بگوید؟ می‌گوید مقصود امیر المؤمنین است. ولی این نیست، معانی این‌ها فرق دارد. امیر المؤمنین وجه الله است شکّی نیست، امام زمان وجه الله است شکّی نیست، «أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاء»،[۱۷] وجود نازنین حضرت رضا وجه الله است، ولی در آن‌جا یک معنی دارد این‌جا یک معنی دیگر دارد. به این‌ها خلط می‌گویند، مبنا ندارد.

من مثل این را دیده‌ام که می‌‌گوید: من دعا می‌خواندم «أَعُوذُ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ»، حاج آقا این چیست؟ می‌گوید: مقصود امیر المؤمنین است. او هم بیرون می‌رود می‌‌گوید: می‌دانید آقا به من چه گفت؟ معلوم است آقا اصلاً چیزی نمی‌داند. وجه کریم خدا یک بحثی است ائمّه وجه الله هستند بحث دیگری است.

درست معنا کردن قرآن

به قول دکتر جهنّمی که در تبریز بود می‌گفت: من جهنّمی هستم، هر کس را هر جا می‌برند خوب نمی‌شود می‌‌گویند به جهنّم، یک سر هم پیش این ببریم! یک عدّه در مملکت ما با اهل بیت بازی می‌کنند فکر می‌کنند اهل بیتی هستند. مگر ما اهل بیتی نیستیم؟ یک آیه می‌خواند می‌گوید مقصود اهل بیت است، مقصود اهل بیت است ولی تو از کجا می‌دانی؟ می‌توانی بیان کنی؟ یک آیه از او می‌پرسند می‌گوید بله مقصود اهل بیت است. تو که سواد نداری، از کجا می‌دانی اهل بیت است؟ اگر انسان با اهل بیت بازی کند اهل بیتی می‌شود؟ مثلاً می‌گوید بدون وضو نماز نخوانید، در قرآن آیه‌ی وضو وجود دارد، اگر وضو نداشتید وضو بگیرید، اگر باید غسل کنید «فَطَهَّروا»، بروید غسل کنید، می‌گویند مقصود این چیست؟ می‌گوید اهل بیت است، می‌خواهد بگوید بدون وضو به آن‌ها نزدیک نشوید. با قرآن بازی می‌کنی؟ جواب خدا را چه می‌دهی؟ بی‌وضو به نزد اهل بیت نروید بحث دیگری است این بحث دیگری است. این‌جا می‌گوید عرب شترچران! اگر بیدار شدی دیدی محتاج به غسل هستی برو غسل کن، چه ارتباطی به اهل بیت دارد که اهل بیت را این‌قدر پایین بیاوری؟

پدر من می‌گفت یک نفر قرآن می‌خواند به آن‌جا رسید که می‌گوید «أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها»،[۱۸] یکی گفت: انبرها و گاز انبرهای جهنّم را می‌گوید! مگر بازی است؟ سواد داشته باش بیا در مورد اهل بیت صحبت کن. باطن قرآن همه اهل بیت است امّا تو نمی‌فهمی، مدام می‌گویی مقصود اهل بیت است.

جایگاه ائمّه در بحث وجه الله

وجه کریم خدا یک بحثی است، امّا در این‌که امیر المؤمنین وجه الله است شکّی نیست، وجه الله یعنی چه؟ یعنی اگر بخواهد صفات جمال و جلال خدا به نمایش گذاشته شود امیر المؤمنین به نمایش گذاشته می‌شود.

«هَا عَلِیٌّ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر                      رَبِّهِ فیهِ تَجَلَّی وَ ظَهَر»

شکّی در آن نیست. یا امام صادق و حضرت رضا وجه الله هستند، امام زمان وجه الله است، شکّی نیست ولی این‌ها بحث دیگری است، این‌ها را کنار بگذار.

در سوره‌ی الرّحمن می‌خوانیم: «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ * وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»،[۱۹] یعنی چه؟ یعنی همه می‌میرند امیر المؤمنین می‌ماند؟ خیر، این نیست، این را نمی‌خواهد بگوید. «أَعُوذُ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ» در دعاها می‌خوانیم یعنی به امیر المؤمنین پناه می‌بریم؟ این نیست. اهل بیتی بودن به بی‌سوادی نیست، اهل بیتی بودن به این نیست که همه چیز را به هم بریزیم، این یک بحث است آن هم یک بحث است. بله امیر المؤمنین وجه الله است شکّی نیست، حضرت رضا وجه الله است امّا این نیست، این یک معنای دیگر دارد.

هدایت انسان‌ها با نور خداوند

«إِنَّمَا یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ»،[۲۰] این را دقّت کنید. خدایا آن‌هایی که هدایت می‌شوند، هدایت دارند، چطور هدایت شده‌اند؟ «وَ إِنَّمَا یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ بِنُورِ وَجْهِکَ». وجه این‌جا به معنای چیست؟ به معنای ذات است، خدا که مثل ما نعوذ بالله صورت ندارد. هر وقت برای خدا در قرآن وجه آمد مقصود ذات است، امّا از اوّل چرا ذات نگفته است؟ نپرس، این را دیگر نپرس. نپرس گفتن اعم از این است که گوینده می‌داند یا نمی‌داند، بنا را بر این بگذارید که من نمی‌دانم، اصل بر عدم است، اصل بر عدم چیست؟ بنا را بر عدم بگذارید. امّا یک مصلحتی است که ذات نگفته‌اند.

شاعر خیلی انسان بدی بوده ولی حرف خوب گاهی از دهان یک انسان بد هم خارج می‌شود، من از این شاعر نفرت دارم ولی این جمله‌ی او خیلی زیبا است. می‌گوید: «فَظُنَّ خَیراً»،[۲۱] گمان خیر بده، «وَ لَا تَسأَل عَنِ الخَبَرِ»، از خبر نپرس که چه شده است، نباید بپرسی. هر کجا وجه برای خدا دیدیم، ائمّه را نمی‌گویم، وجه الله و عین الله را نمی‌گویم، امیر المؤمنین عین الله است، وجه الله است، این را نمی‌گویم. در دعاها وجه الله دیدید مقصود ذات است، خدا که صورت ندارد. خدایا این هدایت شوندگان به نور وجه تو هدایت شده‌اند، کدام هدایت را می‌گوید؟ گفتم این چند سطر غیر از همه چیز است، باید خیلی حواس شما جمع باشد. آقای بهجت به نور وجه تو بهجت شد.

نقل داستان در مورد امام زمان

یک فیلم مختصری ساختند که یک نفر در آن طرف دنیا می‌خواست امام زمان را ببیند، می‌خواست بداند با چه کسی مربوط شود، قبل از این فیلم من این را می‌دانستم. یک فیلمی ساختند که یک نفر عصر جمعه با ماشین به جایی می‌رود صدایی می‌آید. عیبی ندارد از روی یک قضیّه‌ای فیلم بسازند ولی قبل از این‌که فیلم بسازند من این را می‌دانستم، دوستان به من گفته بودند. آن طرف دنیا بود می‌‌گفت: من اصلاً اسم بهجت را نشنیده بودم، گفتم یا صاحب الزّمان به تو پناه می‌برم، به چه کسی مربوط شوم؟ به کجا مربوط شوم؟ چه کنم؟ عصر جمعه است به من کمک کن. سرگردان بودم که صدا نمی‌آید، چه کنم؟ سوار ماشین شدم در بیابان می‌رفتم یک وقت دیدم در گوش من ندایی پیچید که می‌گفت: الشّیخ بهجت. رفتم به یکی از دوستان که می‌شناخت گفتم: بهجت کیست؟ گفت: این‌طور است. گفتم: چطور می‌توانم او را ببینم؟ گفت: باید به ایران بروی. الحمدلله آخر هم آمد. این نور از کجا آمده است؟

داستانی در مورد آقای بهجت

یک شخصی پول بسیار زیادی آورده بود، یکی از نزدیکان آقای بهجت به من می‌گفت، نمی‌خواهم این چیزها را باز کنم، پول بسیار زیاد آورده بود، مثلاً یک میلیارد دلار در زمان قدیم. گفت: آقا را کجا ببینم؟ گفتند: آقای بهجت می‌خواهد به نماز برود، بعداً او را می‌بینید. می‌گفتند این پول را در کیف ریخته بود آورده بود کنار آقا گذاشت، گفت: آقا پولی است شما هر جا اهلیّت دیدید، تشخیص دادید خرج کنید. بدون این‌که برگردد به شخص نگاه کند صورت او به طرف مقابل بود فرمودند: از گناهان گذشته‌ی خود استغفار کنید، اصلاً نگاه نکرد. بعد معلوم شد که پول مشکل داشته، ولی با یک کلمه فرمودند. بله محتاج در جامعه وجود دارد، به بیشتر از این پول‌ها هم محتاج هستند، امّا این پول چه بود که به صورت آورنده‌ی آن هم نگاه نکرد، صورت به طرف مقابل بود. گفتند: آقا این پول را آورده است، فرمود: نسبت به گناهان گذشته استغفار بفرمایید، خداحافظ.

این نور از کجا آمده است؟ کدام نور بوده که آقای طباطبایی را درست کرد؟ کدام نور آقای قاضی درست کرد؟ آقای بهجت با این عظمت که می‌بینید شاگرد آقای قاضی است. به من سفارش می‌کنند که در مورد قاضی صحبت نفرمایید، ما با یاد این‌ها زندگی می‌کنیم.

استفاده‌ی بزرگان از اعمال عادی برای رسیدن به مقامات

می‌خواهم از شما سؤال کنم غیر از این نمازهای پنج‌گانه، غیر از ماه رمضان، روزه، غیر از قرآن، غیر از حدیث چیز دیگری هم بود؟ خیر. بگوییم آقای بهجت حتماً یک قرآن دیگر داشت؟ خیر، یک نهج البلاغه‌ی دیگر داشت؟ خیر. یکی می‌گفت: ما یک قرآن کشف کرده‌ایم، می‌گفتند: چطور؟ گفت: به اندازه‌ی حضرت یوسف! حتماً آقای بهجت یک قرآن به اندازه‌ی حضرت یوسف داشت! همین‌ها است. بسم الله را که می‌دانید چیست، سوره‌ی نمل را نگاه کنید آن‌جا که می‌فرماید: «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»،[۲۲] ببینید چه چیزی به ذهن شما می‌رسد. این همان بسم الله است که تو می‌دانی ولی مسائل زیادی در این‌جا وجود دارد.

اشاره به هدایت خاصّه

«إِنَّمَا یَهْتَدِی الْمُهْتَدُونَ بِنُورِ وَجْهِکَ»،[۲۳] خدایا هدایت شوندگان به نور وجه تو هدایت شده‌اند. «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»، خدایا این گدا آمده، به پیغمبر و آل او درود فرست، «وَ اهْدِنَا»، به ما هم بده، به من هم بده. فقط یک جمله بگوییم کدام هدایت را می‌گوید؟ این هدایت خاصّه است، هدایت عامّه را داده‌اند. عقل داده‌اند عقل داریم و متعقّل هستیم، برای شما پیغمبر فرستاده‌اند، امام گذاشته‌اند، قرآن نازل کرده‌اند، دیگر چه می‌خواهی؟ هدایت خاصّه می‌خواهم. إن‌شاء‌الله جمال و جلال را هفته‌ی آینده عرض می‌کنم، هدایت خاصّه را نمی‌توانم بگویم. یک بحثی بنده دارم بحث بکر است تاکنون بیرون نیامده آن مسئله مسئله‌ی نور حاکم است. این‌جا هدایت خاصّه می‌خواهد، امام سجّاد به ما یاد نمی‌دهد که بگوییم خدایا نماز ظهر چند رکعت است، این را که گفته است.

هدف قیام امام حسین

امام حسین قیام کرد که عدد رکعت‌های نماز را به مردم بگوید؟ فلسفه‌ی نهضت حسینی را بگویید ببینیم چیست، این‌قدر حاشیه زده‌اند، این‌قدر کتاب نوشته‌اند. می‌فرماید: «الْعِلْمُ نُقْطَهٌ کَثَّرَهَا الْجَاهِلُونَ»،[۲۴] کتاب‌های زیادی نوشته‌اند ولی با یک جمله به ما بگویید امام حسین قیام کرد که چه کند؟ بگوید نماز ظهر چهار رکعت است نماز عصر هم چهار رکعت است؟ این را که مردم می‌دانستند. برای غیر از این‌ها قیام کرد همه‌ این‌ها را می‌دانستند. مگر قبل از قیام امام حسین روزه‌ی ماه رمضان را در ماه ذی حجّه می‌گرفتند؟ جمله این است: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الضَّلَالَهِ وَ الْجَهَالَهِ»،[۲۵] ابی عبد الله جان خود را در کف گذاشت تا بندگان را از نادانی برهاند، آن‌ها به اعلی علّیین برسند، به هدایت خاصّه برسند، به بالا برسند. آقای قاضی فرمودند: تمام خیرها از مسیر ابی عبد الله می‌رسد، شوخی نیست.

مثال‌هایی از هدایت خاصّه

پس جمال و جلال بماند، دوم این‌که این‌جا هدایت خاصّه می‌خواهد. امام به ما یاد می‌دهد این‌قدر ناله می‌زنیم که خدایا به ما بگو نماز صبح چند رکعت است؟ خیر، این را همه می‌دانند، در روستاهای دورافتاده هم می‌دانند، می‌خواهد به من بگوید در نماز چه چیزی بگیرم. آقای بهجت را دیده‌اید در «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ» من مجاز نیستم بگویم ایشان چه فرموده بودند، فقط این‌قدر بدانید که نزدیک مرگ او می‌شد. من پدر خود را دیده‌ام، راضی نبود بگویم الآن که مرحوم شده است می‌گویم، یک «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّه‏» بعد از نماز می‌گفت یک ساعت بی‌حرکت می‌ماند. رسول الله یعنی چه؟ اسم رسول الله پیش امام صادق می‌آمد می‌گفتند: «تَغَیَّرَ لَونُهَا»، رنگ حضرت تغییر می‌کرد، همان رسول الله که من و تو می‌شناسیم اسم او می‌آمد رنگ امام صادق تغییر می‌کرد. این‌ها چیست؟ این‌ها هدایت خاصّه است. چرا برای من اتّفاقی نمی‌افتد؟

استفاده از اسماء مبارک فقط در امور حق

می‌گوید به رسول الله بفرمایید میل کنید، جواب می‌دهد به رسول الله میل ندارم، چرا از رسول الله استفاده می‌کنید؟ برای هر چیزی قسم می‌خوری. می‌گوید به خدا من خیلی خوردم. حضرت امیر (سلام الله علیه) به حارث همدانی نامه نوشته می‌فرماید: «وَ عَظِّمِ اسْمَ اللَّهِ أَنْ تَذْکُرَهُ إِلَّا عَلَى حَقٍّ»،[۲۶] اسم خدا را بزرگ بدار، در هر جا آن را خرج نکن مگر حقّی باشد. آبرویی می‌‌رود، حقّی ناحق می‌شود بگویید و الله این‌طور نیست. امّا می‌‌‌گوید به خدا من خیلی خوردم، بگو خوردم میل ندارم، لازم نیست که خدا را بگویی. می‌گوید آقا بفرمایید، جواب می‌دهد به اجداد طاهرین تو خوردم! می‌فرماید: خدایا به نور وجه تو این هدایت را به دست آورده‌اند. به نور وجه خدا این آقای بهجت آقای بهجت شده است، در به روی تو هم باز است بسته نیست. این هدایت خاصّه است، می‌گوید: «وَ اهْدِنَا»، پس به ما هم بده، ما را هم هدایت کن. جمال و جلال بماند، نور حاکم را هم شاید هفته‌ی آینده بگویم.

شرح ریاض السّالکین در مورد وجه الله

از ریاض السّالکین سیّد علیخان مدنی -خدا روح او را شاد کند- می‌فرماید: «وَ إِنّما یَهتَدی المُهتَدونَ بِنورِ وَجْهِکَ فَصَلِّ على مُحمّدٍ وَ آلِهِ وَ اهْدِنَا»،[۲۷] در ذیل آن می‌نویسد: «وَ الوَجه بِمَعنَى الذَّات وَ المَعنى لَا یَهتَدِی المُهتَدون إِلاَّ بِهِدَایَتِک أَو بِعِلمِک کَمَا قَالَهُ سُبحَانَهُ قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ».

فرق حدیث قدسی با کتاب مقدّس

«وَ فِی الحَدیثِ القُدسی»، در حدیث قدسی آمده است. سؤال می‌شود حدیث قدسی یعنی چه؟ فرق قرآن با حدیث قدسی چیست؟ خیلی وقت‌ها سؤال پیش می‌آید ما احادیث قدسی داریم قرآن هم داریم، حدیث قدسی چیست؟ ما تورات داریم، انجیل داریم، زبور داریم، البتّه تورات و انجیل و زبور الآن را نمی‌گویم، چیزی که آن زمان نازل شده بود و دست نخورده بود، قرآن که بالاتر از همه است. این‌ها کتاب مُنزله‌ی آسمانی است، صحف الهیّه است، چیزی هم هست که غیر از این‌ها است. بر پیغمبر اکرم قرآن نازل شده چیزهای دیگری هم به او گفته شده، تفاوت این‌ها چیست؟ حدیث قدسی به چیزی می‌‌گویند که از مسیر نزول قرآن نباشد، غیر از نزول قرآن جداگانه به پیغمبر رسیده است، این یک. فرق دوم این است که قرآن قالباً و از لحاظ محتوا معجزه است، هم قالب قرآن معجزه است هم محتوای آن معجزه است، ممکن است قالب حدیث قدسی معجزه نباشد، التزام ندارند که قالب آن معجزه باشد. قالب قرآن هم معجزه است، محتوا هم معجزه است.

«قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی‏ ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی‏»،[۲۸] در عالم هستی جمله‌ای به این زیبایی گفته نشده، معجزه است، مفهوم هم معجزه است، هم قالب و هم مفهوم معجزه است. در حدیث قدسی لازم نیست قالب معجزه باشد، ممکن است با یک عبارت معمولی مطلب برسد، ممکن است محتوا معجزه باشد، ممکن است نباشد.

منظور از گمراه بودن

«وَ فِی الحَدیثِ القُدسی یَا عِبادی‏»،[۲۹] خدا چقدر خوب است، می‌گویند با خدا دوست شوید دوست نمی‌شویم، بیایید دوست شویم، ببینید ما را چطور صدا می‌کند: بندگان من، ای بندگان من. «یَا عِبادی کُلُّکُم ضَالّ»، همه‌ی شما گمراه هستید. بعضی در قرآن متوجّه نمی‌شوند «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏ * وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى‏»،[۳۰] چه می‌خواهد بگوید؟ می‌خواهد مقام پیغمبر را پایین بیاورد؟ بگوید پیغمبر تو هم گمراه بودی من تو را هدایت کردم؟ پیغمبر را نمی‌گوید، «وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى‏» مقصود پیغمبر نیست، نعوذ بالله که پیغمبر گمراه بوده، پیغمبر گمراه نبوده است. این‌جا منظور از «وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ» انسان دست نخورده است منتها خطاب او به پیغمبر است، یعنی انسان دست نخورده گمراه است.

در دعا می‌گوید: «أَنَا الْجَائِعُ الَّذِی أَشْبَعْتَ»،[۳۱] من همان گرسنه‌ای بودم که تو من را سیر کردی، یعنی دعا می‌کرد همان‌جا غذا می‌خورد؟! خیر، می‌خواهد بگوید انسان «بِمَا هُوَ إِنسان» گرسنه است روزی از آن‌جا می‌آید، انسان «بِمَا هُوَ إِنسان» دست نخورده و گمراه است مگر خدا به او کمک کند، این را می‌خواهد برساند. «یَا عِبَادی کُلُّکم ضَالّ»، چقدر زیبا است، بندگان من شما همه گمراه هستید. امّا «کُلُّکُم ضَالّ إِلّا مَن هَدَیتُه»،[۳۲] همه‌ی شما گمراه هستید جز کسانی که من آن‌ها را هدایت کرده‌ام. این هم اختصاصی است؟ خیر. می‌فرماید: «فَاستَهدونی أَهدِکُم»، پس از من هدایت بخواهید تا شما را هدایت کنم، هر چه بخواهید به شما می‌دهم.

رأفت امام رضا (علیه السّلام)

إن‌شاء‌الله به مولای ما حضرت رضا (علیه السّلام) توسّل پیدا کنید، عوامانه توسّل نکنید عالمانه توسّل کنید، بگویید آقا شفاعت کن، او مهربان است. علّامه طباطبایی فرموده‌اند: تمام ائمّه رئوف هستند رأفت حضرت رضا حسّی است. انسان به حرم که می‌رود می‌بیند مهربان است، حسّی است. مگر فلان امام مهربان نیست؟ بعضی نعوذ بالله فکر می‌کنند علم این امام بیشتر است، رأفت آن امام بیشتر است، اگر این‌طور فکر کنیم شیعه نمی‌شویم. علم آن‌ها، نور آن‌ها، رأفت آن‌ها یکسان است، پس چرا امام رئوف می‌گویند؟ صفت غالب بگوییم اشتباه است، اگر صفت غالب بگوییم باز هم شیعه نمی‌شویم، بگوییم صفت غالب این امام رحمت است، صفت غالب آن امام علم است، این‌طور نگوییم. ظهور غالب بگوییم، ظهور غالب او رأفت است، یعنی آن‌ها هم مهربان هستند منتها این ظاهر می‌کند، و الّا آن‌ها همه مهربان هستند، به آن‌ها مراجعه کنید ظاهر می‌کنند، ظهور غالب است نه صفت غالب، سراغ همه‌ی آن‌ها بروید آن ظهور را نشان می‌دهند، رأفت را ظاهر می‌کنند.

حضرت رضا (علیه السّلام) خیلی زحمت کشید، به مشهد که می‌روید بدانید. حضرت رضا که به خراسان رفت ظاهراً این بود که آقا در خدمت شما هستیم، دست شما را می‌بوسیم، ظاهر خیلی خوب بود، امّا در باطن با کربلا رفتن جدّ او امام حسین هیچ فرقی نداشت. هر کدام با علم به شهادت حرکت کردند و هر دو برای اعلای کلمه‌ی الهی حرکت کردند. داستان مفصّل است حضرت رضا (سلام الله علیه) اگر در خراسان نهضت علمی نمی‌کرد ما الآن دین نداشتیم، زحمات اجداد او به هدر می‌رفت. امام (علیه السّلام) با یهود و نصاری و ادیان، با ملل و نحل مختلف مناظره گذاشت بر همه‌ی آن‌ها غالب شد. اعلای کلمه‌ی خدا کرد، مثل خورشید درخشید، تمام آثاری که از اجداد او نقل می‌کردند تصحیح کرد. حضرت رضا مثل خورشید در خراسان طلوع کرد و اگر این نهضت نبود ما الآن دین نداشتیم.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


 [۱]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۴۶٫

[۲]– الکافی، ج ۲، ص ۱۴۴٫

[۳]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۹۲٫

[۴]– سوره‌ی کهف، آیه ۴۹٫

[۵]– سوره‌ی زلزله، آیه ۷٫

[۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۶۷٫

[۷]– بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۸۳٫

[۸]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۴۶٫

[۹]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۳، ص ۳۴۰٫

[۱۰]– هدایه الأمه إلى أحکام الأئمه، ج ۶، ص ۲۰٫

[۱۱]– سوره‌ی حج، آیه ۳۸٫

[۱۲]– سفینه البحار، ج ‏۲، ص ۲۶۷٫

[۱۳]– الکافی، ج ۳، ص ۲۳۵٫

[۱۴]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۱۱۳٫

[۱۵]– الصحیفه السجادیه، ص ۴۶٫

[۱۶]– إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج ‏۱، ص ۱۹۹٫

[۱۷]– الغیبه للنعمانی، ص ۵٫

[۱۸]– سوره‌ی نمل، آیه ۸٫

[۱۹]– سوره‌ی الرحمن، آیه ۲۶ و ۲۷٫

[۲۰]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۴۶٫

[۲۱]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ‏۵، ص ۴۵٫

[۲۲]– سوره‌ی نمل، آیه ۳۰٫

[۲۳]– الصحیفه السجادیه، ص ۴۶٫

[۲۴]– عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج ‏۴، ص ۱۲۹٫

[۲۵]– تهذیب الأحکام، ج ‏۶، ص ۵۹٫

[۲۶]– نهج البلاغه، ص ۴۵۹٫

[۲۷]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۲، ص ۱۶۲٫

[۲۸]– سوره‌ی هود، آیه ۴۴٫

[۲۹]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۲، ص ۱۶۲٫

[۳۰]– سوره‌‌ی ضحی، آیه ۷٫

[۳۱]– بحار الأنوار، ج ‏۹۴، ص ۱۴۹٫

[۳۲]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۲، ص ۱۶۲٫