در این متن می خوانید:
      1. تأثیر مطالعه‌ی سیره‌ی معصومین (علیهم السّلام)
      2. رفتارهای شگفت اهل البیت (علیهم السّلام)
      3. جنبه‌ی ملکوتی حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام)
      4. از بین بردن جایگاه مرجعیّت اهل البیت توسّط خلفا
      5. جذب نیروهای با تقوا و عنوان‌دار توسّط حکومت در زمان سیّد الشّهداء
      6. تمام نشدن حجّیّت اهل البیت بر عبدالله پسر حنظله‌ی غسیل الملائکه
      7. کار ضد فرهنگی دشمن علیه اهل البیت (علیهم السّلام)
      8. مشکلات دوران امامت حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه)
      9. تنصیص علنی امامت در تاریخ
      10. ضربه خوردن جامعه از انسان‌های عنوان‌دار
      11. شدّت تقیّه در دوران امامت حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام)
      12. باور نداشتن مردم نسبت به عالم غیب و کرامت در دوران امامت موسی بن جعفر (علیهم السّلام)
      13. دگرگونی وضع شیعه در دوران امامت حضرت صادق (علیه السّلام)
      14. جعل روایات از سوی بنی عباس  
      15. معتبر بودن و محترم بودن اهل بیت زمان موسی بن جعفر (سلام الله علیه)
      16. دوره‌ی سوء استفاده از عنوان اهل البیت در زمان موسی بن جعفر (سلام الله علیه)
      17. راهکار موسی بن جعفر برای رهایی از غلو مبغضان چه بود؟
      18. تخریب ائمّه بعد از امام کاظم (علیه السّلام)
      19. تبعیّت از حق و عبادت یکی از کارهای امام کاظم (علیه السّلام) در دوران امامت خود
      20. مقابله‌ی حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) با مدعیّان
      21. ازدواج نکردن دختران مگر به امر علیّ بن موسی (علیه السّلام)
      22. به خطر افتادن نوامیس شیعه برای کنار زدن رقبا
      23. دومین اقدام حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) در مقابل مدّعیان
      24. جذاب بودن قیام در نگاه مردم
      25. اجازه ندادن به اعتبار بنی عباس توسّط امام موسی بن جعفر (سلام الله علیها)
      26. تشکیل سازمان وکالت از سوی امام موسی کاظم (سلام الله علیه)
      27. ضرب المثل شدن کیسه‌های موسی بن جعفر (سلام الله علیه)
      28. باب الحوائج بودن موسی بن جعفر نزد اهل سنّت
      29. کرامت امام حسن
      30. شروع امامت موسی بن جعفر با فتنه‌ها
      31. علّت ولیعهد شدن امام رضا توسّط مأمون
      32. مشهور بودن موسی بن جعفر به باب الحوائج
      33. نابود کردن هویّت بنی عبّاس
      34. عصبانیّت هارون از فرزندی موسی بن جعفر برای پیامبر و دلایل موسی بن جعفر
      35. موسی بن جعفر سیّد الشّهدای ثانی
      36. تشکیل سازمان وکالت در زمان موسی بن جعفر
      37. نوع رفتار امام کاظم با مدّعیان امامت
      38. علّت زندانی شدن حضرت در مطموره
      39. نوع رفتار موسی بن جعفر در زندان
      40. تلاش موسی بن جعفر برای کم کردن غربت حضرت زهرا
      41. ترس حکومت عبّاسی از آشکار کشتن موسی بن جعفر
      42. لسان شکور موسی بن جعفر در زندان

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏ * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

تأثیر مطالعه‌ی سیره‌ی معصومین (علیهم السّلام)

قول در سیره‌ی معصومین (علیهم الصّلاه و السّلام) از جهات مختلف مهم است. بعضی از بزرگان قائل بودند مطالعه‌ی زندگی اولیای خدا حالا نه تنها معصومین، اولیاء خدا اثر آن از درس اخلاق بیشتر است. از آن جهت که در انسان باعث و انگیزه ایجاد می‌کند، راه نشان می‌دهد، روش نشان می‌دهد. سیره‌ی اهل البیت غیر از این‌که مطالعه‌ی آن ثواب دارد، گفتگو از اهل البیت یا در حیطه‌ی مسئله‌های واجب ما است که واجب است اهل البیت را بشناسیم یا در زمره‌ی مستحبات مؤکّد است. لذا وقتی توفیق می‌شود در محضر معصومی حاضر شویم و درباره‌ی آن بزرگوار صحبت کنیم امیدوار هستیم از آن مجالسی باشد که حضرت رسول (صلوات الله علیه و آله) این‌ها را مذاکره‌ی علمی حساب می‌کنند.

Kashani-13950212-Misaq-EmamKazem-ThaqalainSite (2)

رفتارهای شگفت اهل البیت (علیهم السّلام)

روی دیگر سکّه رفتارهای شگفت اهل البیت است یعنی وقتی ما زندگی ائمّه‌ی هدی را بررسی می‌کنیم، به زندگی روز خود توجّه می‌کنیم می‌بینیم هیچ جایی برای ناامیدی نیست، وقتی گاهی انسان از بعضی از مشکلاتی که در جامعه است خسته می‌شود بعضی از ظلم‌هایی که انسان می‌بیند به دین می‌رود، مظلومیّت‌هایی که اهل حق دارند، نزدیک است که انسان ناامید شود وقتی به سراغ سیره‌ی اهل بیت می‌رود می‌بیند در شرایط به مراتب سخت‌تر، راه‌های به مراتب‌ وسیع‌تر از آنچه ما فکر ‌کنیم با رفتار عادی خود باز کردند.

جنبه‌ی ملکوتی حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام)

آن چیزی که می‌خواهم محضر شما تقدیم کنم روی ملکوتی زندگی حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) نیست؛ نمی‌شود آن جنبه‌ی ملکوتی حضرت را تبعیّت کرد یعنی ما نیستیم، ما که هیچ بزرگان عالم نیستند الّا خردی از دنباله‌روهای آن‌ها، اگر در حد نوکر آن‌ها اسم ما را بنویسند به شعف در می‌آوریم. وقتی به آن شاعر گفتند چرا در مدح علی بن موسی الرّضا شعر نمی‌گویی؟ تازه سنّی بود گفت: به من می‌گویند تو اشعر النّاس هستی، تو که شاعرترین مردم هستی «فَعَلَامَ‏ تَرَکْتَ مَدْحَ ابْنِ مُوسَى»[۴] چرا پسر موسی بن جعفر، علی بن موسی الرّضا را مدح نمی‌کنی؟ «وَ الْخِصَالَ الَّتِی تَجَمَّعْنَ فِیه‏» و آن ویژگی‌های عظیمی که در او است. چرا نمی‌گویی؟ چرا ساکت هستی؟ تو که شاعر هستی؟! شاه را مدح می‌کنی و پول می‌گیری چرا مدح علی بن موسی الرّضا را نمی‌گویی؟ گفتم: «قُلْتُ لَا أَهْتَدِی لِمَدْحِ إِمَامٍ» در مدح امامی که «کَانَ جِبْرِیلُ خَادِماً لِأَبِیه‏» جبرئیل نوکر پدر او است من چه بگویم؟ یعنی نمی‌خواهم امروز محضر شما از سیره‌ی ملکوتی موسی بن جعفر بگویم که در دسترس نیست، البتّه آن خوب است چون به عقیده کمک می‌کند.

Kashani-13950212-Misaq-EmamKazem-ThaqalainSite (1)

می‌خواهم بگویم گاهی انسان نگاه می‌کند می‌بیند جبهه‌ی حق مظلوم است. یک چیزی اخیراً بنده را خیلی آزار داده است که به اجمال عرض می‌کنم که این بخش از سیره‌ی موسی بن جعفر را به این دلیل می‌خواهم خدمت شما تقدیم کنم و آن این‌که ما یک چیزی در سیره‌ی امام حسین آزار می‌داد که امروز در جامعه شاهد آن هستیم، منتها چون می‌خواهم مجمل بگویم و حساس است توضیح می‌دهم.

از بین بردن جایگاه مرجعیّت اهل البیت توسّط خلفا

وقتی یکی مثل سیّد الشّهدا (صلوات الله علیه) می‌خواهد قیام کند، کاری که حکومت خلفا انجام داده بود این بود که جایگاه مرجعیّت اهل البیت را از بین برده بود. یعنی برای مردم این‌که من باید در سیاست، در اجتماعیّات، در مسائل دینی، در فقه به امام، پسر پیغمبر، نوه‌ی پیغمبر رجوع کنم سالبه به انتفاء موضوع بود. اصلاً به این فکر نمی‌کرد من الآن باید زندگی خود را با چه کسی تنظیم کنم، اگر هم فکر می‌کرد او پسر پیغمبر نبود. چه شد که این اتّفاق افتاد؟

جذب نیروهای با تقوا و عنوان‌دار توسّط حکومت در زمان سیّد الشّهداء

طولانی است و بعضی دوستان در بحث‌هایی که سر کلاس داشتیم بخش‌هایی را گفتیم. نمونه‌‌ آن است که وقتی سیّد الشّهداء به شهادت می‌رسد، یکی از با تقواهای اهل مدینه که پسر حنظله‌ی غسیل الملائکه است چندین و چند پسر هم دارد، می‌گوید پسر پیغمبر را کشتند بررسی کنیم ببینیم به چه دلیل اتّفاق افتاده است؟ به مدینه می‌رود و بعضی از رفتارهای یزید را می‌بیند یزید یک پول هنگفتی به او می‌دهد. چرا؟ چون حکومت‌ها دنبال این هستند که انسان‌های با تقوا، آدم‌های عنوان‌دار و معتبر را به سمت خودشان جذب کنند، جناح‌های سیاسی دنبال این افراد هستند. پول کلان خرج می‌کنند برای این‌که آدم دینی معتبر را به سمت خودشان بکشانند، میلیاردها خرج می‌کنند یک آخوند معتبر جذب کنند، اگر خواستید آثاری از آن پیدا کنید بودجه‌ی فرهنگی امسال را ببینید بعد رصد کنید چرایی این مبلغ به این مؤسّسه، این مبلغ به یک مؤسّسه‌ی دیگر را ببینید در این مؤسّسه چه کسی است؟ موضع‌گیری‌های آن چیست؟ متوجّه می‌شویم.

تمام نشدن حجّیّت اهل البیت بر عبدالله پسر حنظله‌ی غسیل الملائکه

پول هنگفتی به عبدالله پسر حنظله‌ی غسیل الملائکه داد او هم گفت: این کافر است و علیه او قیام می‌کنیم و واقعه‌ی حره به وجود آمد. گفتند چرا پول گرفتی؟ گفت: پول‌ها را گرفتم علیه خودش خرج کنم. حرف من این‌جا است او یک آدم باتقوا بود امّا آن جایی که دل من می‌سوزد جایی است که بعد از شهادت امام حسین، بعد از اسارت بچّه‌های سیّد الشّهداء می‌گوید بروم ببینم یزید چه کسی است؟ بد است یا خوب است؟ یعنی قتل پسر پیغمبر، قتل سیّد شباب اهل الجنّه، اسارت دختر امیر المؤمنین برای او حجّت نیست. تازه او با تقوا است بعد هم همه‌ی خاندان او در حرّه کشته شدند. این همان پول هنگفتی گرفته بود، اگر می‌گفت من می‌خواهم علیه تو قیام کنم و یک چیز دیگر هم بده یزید می‌آمد، چون ارزش داشت. چون حنظله غسیل الملائکه بالاخره یک آدم خاص است و از آن سابقین برجسته است، عبدالله هم یادگار حنظله می‌شد. حنظله نماد از خود گذشتگی است. ازدواج می‌کند هنوز غسل نکرده شهید می‌شود منتها چون مرد میدان بود خدا همان قلیل ساعات به او فرزند می‌دهد که همان عبدالله پسر حنظله غسیل الملائکه می‌شود. عبدالله یادگار یک خاطره‌ی عظیم از خود گذشتگی بود، عنوان داشت، برای حکومت می‌ارزید ده برابر آن پولی که داده پول بدهد. او هم از خود گذشتگی کرد و تازه با تقوا بود. ایستاد کشته شد، بچّه‌های او هم کشته شدند. امّا آن‌که جگر را می‌سوزاند این است که پسر پیغمبر را کشتند حجّت برای او تمام نشده است، ما از این می‌فهمیم که جایگاه اهل بیت در جامعه‌ی زمان سیّد الشّهداء نابود شده بود. پسر پیغمبر را کشتند، زینب بنت علی (سلام الله علیهما) را اسیر کردند برای عبدالله پسر حنظله حجّت تمام نشد.

کار ضد فرهنگی دشمن علیه اهل البیت (علیهم السّلام)

این مظلومیّت را ببینید که حجّیّت قیام سیّد الشّهداء برای عبدالله هم شک بود، این به خاطر کار فرهنگی و ضد فرهنگی بود که دشمن انجام داده بود. وقتی در این فضا گاهی برای مردم سؤال پیش می‌آمد این‌که می‌شود قیام کرد، نمی‌شود چطور است؟ گاهی یک پیرمردهایی بودند ۲۰ سال به ۲۰ سال حرف نمی‌زدند، زهاد مشهور گاه گاهی یک کلمه حرف می‌زدند بقیّه مدّت عمر خود دائماً سایلنت محض بودند. از آن‌ها می‌پرسیدند می‌شود علیه یزید قیام کرد؟ می‌خواستند ببینند امام حسین (علیه السّلام) درست عمل کرده است، هنوز حضرت شهید نشده بود آن‌ها می‌گفتند «الخِلاف شرٌ» یعنی بعضی فقهای پیرمرد زمان سیّد الشّهداء بودند که آن‌ها ۲۰ سال یک بار حرف می‌زدند آن یک جمله علیه پسر پیغمبر بود. یعنی همه‌ی فقاهت و زهد خود را به نفع یزید خرج می‌کردند. اگر نگاه کنید امروز هم از این چیزها به گوش و چشم شما هم می‌خورد که بیش از این وارد آن نمی‌شویم.

مشکلات دوران امامت حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه)

وقتی حضرت موسی بن جعفر به امامت می‌رسند در یک دوران بسیار سختی است. یعنی امام قبلی به پنج نفر وصیّت کرده است. در مشهور ما امام کاظم که معلوم است بعد هم معلوم است، بعد از آن هم معلوم است، یک عدّه معاند هم نمی‌پذیرند. شما که به بطن تاریخ مراجعه کنید می‌بینید آن قدر آن‌ها با خشونت برخورد می‌کردند، قلع و قمع می‌کردند که نزدیک‌ترین شاگردان اهل بیت نمی‌دانستند امام بعد چه کسی است.

تنصیص علنی امامت در تاریخ

تنصیص به امامت به صورت علنی ما فقط سه جا در تاریخ دیدیم. امیر المؤمنین در غدیر، سیّد الشّهداء در کربلا، علی اکبر حالا او برای امامت نبود ولی ذکر سیّد الشّهداء نص بر امامت بود، اراده‌ی جدّی حضرت امامت نبود، اراده‌ی استعماری او امامت بود. سوم حضرت رضا در نیشابور و دیگر نداریم. امام سجّاد (سلام الله علیه)، امام باقر (علیه السّلام) شیعیان خاص اگر می‌خواستند بفهمند با تفحّص می‌فهمیدند. وقتی امام صادق به شهادت رسید به پنج نفر وصیّت کرد: به پسر بزرگ خود، به حضرت موسی بن جعفر، به غلام خود، به حاکم مدینه، به منصور دوانیقی. پسر بزرگ ادّعای امامت کرد. وای بر ما وقتی می‌بینیم یک آبروداری آبروی خود را علیه اسلام خرج می‌کند. دوره‌ی موسی بن جعفر این موضوع شاخص بود. شاخص این‌که آدم‌های عنوان‌دار موجّه خود را خرج ظلم می‌کنند. تقریباً بزرگان وجوه بنی هاشم زمان حضرت موسی بن جعفر متأسّفانه علیه ایشان موضع داشتند. حسادت آدم را بیچاره می‌کند. از برادر حضرت بگیرید تا بچّه‌های برادران او. عامل قتل حضرت هم یکی بچّه‌های برادران او بودند، نمی‌توانستند تحمّل کنند یعنی وعاظ السلاطین.

ضربه خوردن جامعه از انسان‌های عنوان‌دار

امروزه جامعه‌ی ما می‌تواند از این ضربه بخورد، آدم‌هایی که ۵۰ سال است موضع‌گیری‌های اجتماعی نداشتند، در خطاهای فاحشی الآن یک دفعه موضع‌گیری می‌کنند. اگر بنای شما بر عدم موضع‌گیری بود، کلاً موضع نگیرید. خیلی از چیزها یک جاهایی کشور را از بین می‌برد شما سکوت کردید و ما هم توجیه می‌کردیم حرف نمی‌زنید، امّا الآن در حد تأیید یک آدم درجه سه زمان موسی بن جعفر این چیزها فراوان است.

شدّت تقیّه در دوران امامت حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام)

وقتی حضرت به امامت می‌رسد هشام بن حکم نمی‌داند امام بعد از امام صادق چه کسی است. زراره از دنیا می‌رود اواخر عمر او است، به پسرش عبید می‌گوید نزد امام صادق برو و بگو امام بعدی چه کسی است؟ می‌خواهم بین خاندان خود وصیّت کنم. زراره از رئیس آل زراره است که او از بیوتات شیعه است، از خاندان‌های بزرگ شیعی است. حضرت صادق چیزی نمی‌فرماید، دوران شدّت تقیّه خیلی زیاد بود. برای این‌که ببینید چقدر شدّت دوران تقیّه چه اندازه است یک نکته عرض می‌کنم ببینید. نه امام بعدی چه کسی است، این‌که خیلی حسّاس است. یک نفر در شمال خراسان نزدیک سرخس امروزی ما در سخنرانی‌های خود یک شیخی گفت: بچّه‌های فاطمه‌ی زهرا و نوادگان او فرزند پیغمبر حساب می‌شوند. نه تلگرام بود و نه در کانالshare  کردند، نه رسانه‌های بین المللی بود لابد آن‌جا یک راپورتچی بود. او یک آخوند درجه دو هم نسبت به کل جهان اسلام نیست. خیلی زود بعد در عراق او را دستگیر کردند، به او گفتند این حرف را که زدی از کجا گفتی؟ یعنی دادگاه‌های تفتیش عقاید دوره‌ی قرون وسطی باید لنگ بیندازد، هزاران کیلومتر دنبال او رفتند که ببینید او از کجا این حرف را زده است و استدلال او چیست. حالا یک آبرویی دارد وگرنه همان جا او را اعمال قانون می‌کردند. می‌گویند دلیل مستند فتوا را بفرمایید؟ او می‌گوید در سوره‌ی انعام درباره‌ی ذریّه‌ی حضرت ابراهیم، عیسی (سلام الله علیه) را اسم می‌برد، عیسی که پدر نداشته، مادرش بود و از نسل حضرت ابراهیم بود بنابراین عیسی هم از ذریه ابراهیم حساب شده است. وقتی نمی‌توانند جواب بدهند یک تعهّد از او می‌گیرند که دیگر از این حرف‌ها نزنی، حرف‌های فتنه‌آمیز نزنی. او را دنبال زندگی خود می‌فرستند.

باور نداشتن مردم نسبت به عالم غیب و کرامت در دوران امامت موسی بن جعفر (علیهم السّلام)

یعنی در حد این‌که بگویید یک نفر از اهل بیت پیغمبر است این‌قدر حساسیّت دارد، چه برسد بگویی امام است. این دوران با دوران‌های قبلی فرق دارد. چرا؟ چون یک نقطه عطفی از یک بلندی بسته‌ی فکری تشیّع عبور کرده است و آن هم منهج صادقین (علیهم السّلام) است. زمان ائمّه‌ی ابتدایی عصمت و علم غیب و کرامت و این چیزها را مردم نمی‌فهمیدند، باور نداشتند. بارها بعضی از افراد از من حقیر شنیدند که شخص به دیدن امام می‌آمد، جلوی در، در می‌زد و کنیز برانداز می‌کرد که کنیز خوب است، بد است گاهی هم شوخی می‌کرد. در صورتی که شما بخواهید دیدن یک عالم ربانی بروید دیگر از سر کوچه استغفار می‌کنید، یا ستار العیوب می‌گویید یک عالم ربانی نه معصوم. چه کسانی این کار را انجام دادند؟ دست به مواضع کنیز امام زده است؟ چه کسی؟ راوی روایات فقهی ما که الآن به آن عمل می‌کنیم و آدم ثقه‌ای است. وقتی حضرت می‌آید و چیزی به او می‌گوید، داخل می‌آید می‌گوید آقا مگر شما دیدید؟ فکر می‌کرد امام نمی‌بیند. یعنی می‌گفت تا خواستم داخل شوم یا ستار العیوب می‌گویم.

دگرگونی وضع شیعه در دوران امامت حضرت صادق (علیه السّلام)

ولی وقتی دوره‌ی امام باقر و امام صادق تمام شد مکتب تشیّع اصلاً زیر و رو شد که بحث گسترده‌ای است. بلد نبودند نماز بخوانند الآن نه نماز می‌خواندند مکتب فقهی خاص داشتند، مفتی داشتیم یعنی فتوا دهنده داشتیم این‌ها در مجالس فقهی شرکت می‌کردند، بحث می‌کردند، مناظره می‌کردند، حرف برای گفتن داشتند. دوره‌ی امام صادق (سلام الله علیه) در توحید نظریه‌پرداز داشتند، وضع شیعه دگرگون می‌شود. این‌جا با آن‌جا فرق می‌کند. آن‌جا سعی می‌کردند اهل البیت را به مردم معرّفی کنند که اشخاص مقدّس و معتبری هستند، زمان امام کاظم همه‌ی اهل البیت پیغمبر بین مردم محترم بودند. لذا حکومت هم سعی می‌کرد خودش را منتصب کند.

جعل روایات از سوی بنی عباس  

بنی عباس روایات متعدّدی جعل کردند که ما از اهل بیت پیغمبر هستیم یا مثلاً اهل بیت او چه کسی هستند؟ باز کردند، تعریف گسترده کردند که بنی عباس در آن باشد. آل جعفر، آل عقیل، آل عباس بزرگ کردند که اهل بیت پیغمبر… چرا؟ چون تلاش‌های اهل البیت برای این‌که اهل بیت پیغمبر را یک زمانی در کربلا کشتند، این حجّت برای عبدالله با تقوای پسر حنظله تمام نشده است. پسر پیغمبر را برهنه رها کردند و رفتند.

معتبر بودن و محترم بودن اهل بیت زمان موسی بن جعفر (سلام الله علیه)

الآن در این سه امامی که گذشته است آن‌قدر روی عنوان اهل البیت کار شده است. امام سجاد (سلام الله علیه) ۱۲۰ مورد صلوات در صحیفه‌ دارد تازه این صحیفه‌ای که دست ما است با صحیفه‌ی اصلی حداقل حدود ۳۰ درصد تفاوت دارد یعنی بخشی از آن به ما نرسیده است. صلوات یعنی خدایا درود بر خاندان پیغمبر بفرست بعد حضرت دعا کرده است یعنی اگر می‌خواهید دعای شما مستجاب شود واسطه‌ی آن درود است، عرض ادب به پیشگاه پیغمبر و اهل بیت پیغمبر است و اوصافی که ذکر کرده در صحیفه می‌بینید. آن‌ها کار کردند، اهل البیت زمان امام کاظم (سلام الله علیه) معتبر هستند، محترم هستند منتها چون یک چیز مهمی است هر کس از راه می‌رسد می‌گوید من از اهل بیت هستم. یک مشکل جدید است از بنی عباس که دوست دارند از اهل بیت باشند خودشان را معرّفی می‌کنند، تمام بنی هاشم می‌گویند ما اهل بیت هستیم، آل ابی طالب می‌گویند ما اهل بیت هستیم، امام‌زاده‌ها که بیشتر. یعنی یک امام کاظم (سلام الله علیه) در شرایطی که تبیین شرایط خودش سخت است رقیب‌های زیادی دارد. یعنی حضرت نمی‌تواند جایگاه خود را تبیین کند. حتّی تریبون بدهند حضرت مستقیم حرف نمی‌زند. چون تریبون بدهند و مستقیم حرف بزند منجر به قتل او می‌شود.

دوره‌ی سوء استفاده از عنوان اهل البیت در زمان موسی بن جعفر (سلام الله علیه)

هر گوشه‌ای از کشور یکی از علوی‌ها بلند می‌شد قیام می‌کرد و مردم را به سمت خود می‌کشاند و درگیری درست می‌کرد. چرا مردم سراغ آن‌ها می‌رفتند؟ از اهل بیت پیغمبر بودند. هر چه ائمّه‌ی هدی (علیهم صلوات الله) روی عنوان اهل البیت تلاش کردند دوره‌ی موسی بن جعفر دوره‌ی سوء استفاده از عنوان اهل البیت توسّط کسانی که اهل البیت یا اساساً نیستند یا اهل البیت با عنوان خاص نیستند یعنی آن‌که آیه‌ی تطهیر در مورد آن نازل شد.

راهکار موسی بن جعفر برای رهایی از غلو مبغضان چه بود؟

یک شب این‌جا عرض کردم زمان امام رضا هم این مشکل وجود داشت. یک وقتی حضرت رضا به برادر خود می‌فرماید: فکر نکن از ذریّه‌ی فاطمه‌ی زهرا هستی و با فاصله‌ای آتش بر تو حرام است، برو پدر خود موسی بن جعفر را نگاه کن ببین چقدر عبادت می‌کرد. یکی از راهکارهای موسی بن جعفر (سلام الله علیه) این بود که هر وقت اهل البیت می‌خواستند از غلوّ مبغضان رها شوند به عبادت پناه می‌بردند. این غلوّ مبغضان را در فضای مجازی بگردید یک فایل مفصّلی را عرض کردم که ما یک سری غلوّ داریم که محبّان دارند، ممکن است یک چیزی بگویند ما دوست داشته باشیم. یک غلوّ مبغضان داشتند آن‌ها برای تخریب اهل بیت غلوّ می‌کردند. لذا یک چیزهایی را تصریح می‌کردند که حال هر آدم نیمه عاقلی از آن به هم می‌خورد. اصلاً برای تخریب بود یعنی یک اوصاف و رفتارهایی به ائمّه نسبت می‌دادند که هر آدم نیمه عاقلی هم بشنود پس بزند. مثل این‌که به شما بگویم الآن که محضر شما نشستم و صحبت می‌کنم یک لحظه اجازه بدهید حضرت حجّت فرمودند این را به شما بگویم. اکثریّت قریب به اتّفاق جمع اگر بفهمند من این را جدّی گفتم پراکنده می‌شوند. یعنی نوع بحث به گونه‌ای بود که برای اهل بیت دشمن درست کنند یا فاصله ایجاد کنند. تصریح به یک چیزهایی بود که این مدل غلوّ را محبّین انجام نمی‌دادند. در عیون اخبار الرّضا آثاری از عرض بنده است.

زمان موسی بن جعفر (صلوات الله علیه) که همه دوست داشتند از اهل بیت باشند، همه یادگار بودند نسل پیغمبر هم گسترده شده است، این‌جا موسی بن جعفر (صلوات الله علیه) شروع کردند به یک مدل عبادتی که این عبادت مشهور شد یعنی وقتی شما در منابع عامه می‌بینید، وقتی منابع عامه می‌گویم دقّت کنید یعنی چه؟ ما خیلی از حقایق را در تاریخ تشیّع داریم که در منابع اهل سنّت نیست، فیلترینگ آن‌ها اجازه‌ی عبور بعضی از حرف‌ها را نمی‌داد یا تحریف شده است فراوان این‌طور داریم. به عنوان مثال بازخورد کربلا در منابع روایی اهل سنّت از واقعه‌ی حرّه خیلی بیشتر نیست. در شیعه نگاه کنید اصلاً قابل قیاس نیست. یعنی اجازه نمی‌دادند بعضی چیزها خیلی مطرح شود. با این حال این چیزی که عرض می‌کنم مطرح شده است یعنی خیلی مشهور شده است و نتوانستند جلوی آن را بگیرند.

تخریب ائمّه بعد از امام کاظم (علیه السّلام)

بعد از امام کاظم (سلام الله علیه) سعی کردند ائمّه‌ی ما را تخریب کنند هر چه امامت، ولایت، اهل البیت در جامعه بیشتر فهمیده می‌شود طرف مقابل احتیاط خود را در نقل، در معرّفی، در تریبون دادن بیشتر می‌کند. ائمّه‌ی پایانی شیعه که حتّی (معاذ الله) توثیق هم نشدند. اسم خود موسی بن جعفر در کتب رجالی ضعفا آمده است بعد خیلی از نویسنده‌ها دفاع کردند، گفتند نه بعضی «إن قلت» دارند و ما قبول داریم. یعنی ذهبی که اسم خیلی از آقایان طرفدار خود را در کتب میزان الاعتدال نمی‌آورد، می‌گوید اسم او را بیاورم بی‌ادبی است. اسم موسی بن جعفر را آورده بعد گفته نه ثقه است. می‌خواهم بگویم طرف مقابل تلاش کرده شخصیّت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) را تخریب کند. در ائمّه بعدی هم این اتّفاق افتاده است. در مورد موسی بن جعفر وثاقت ایشان را قبول کردند، گفتند یک «إن قلت» هایی است. با این حال ‌گفتند عبادت او مشهور است. زندگی ائمّه این‌طور نبود که یک سری کارهای اتّفاقی انجام دهند یک دفعه یک امام کار درسی انجام بدهد، یک امام کار عبادی انجام دهد این‌طور نبود.

تبعیّت از حق و عبادت یکی از کارهای امام کاظم (علیه السّلام) در دوران امامت خود

همه‌ی زندگی آن‌ها تعبیّت از حق بود، این‌که چه کار کنیم مردم را هدایت کنیم. الآن که همه ادّعا می‌کنند از اهل بیت هستیم، این کار را قبلاً سیّد الساجدین هم انجام دادند شروع به عبادت سنگینی کرد که حضرت رضا به برادر خود زید فرمود: اگر تو تصوّر می‌کنی هر کاری انجام دهی به بهشت می‌روی، پس معلوم است پدر خود را قبول نداری، چون پدرت دائم در عبادت بود. «کَانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَر … حَلِیفِ السَّجْدَهِ الطَّوِیلَهِ»[۵] همین باعث جذب می‌شد. حضرت از ارکان حکومت آدم جمع کرده بود. وزیر هارون، صدر اعظم هارون، خواهر زندان‌بان. حالا راجع به زندان حرف می‌زنم چون زندان را در خانه ایجاد می‌کردند، مطموره‌ها را در خانه‌ها می‌ساختند. آن‌ها می‌گفتند او که زندانی کردند چه کسی است؟ از آن پنجره‌ی کوچک نگاه می‌کرد، این‌طور نقل کرده است شب تا صبح گریه می‌کرد و عبادت می‌کرد. از سحر تا نماز صبح قرآن می‌خواند، گریه می‌کرد و عبادت می‌کرد تا فرض کنید ساعت هشت و نه صبح ما. مسواک می‌زد یک قدری نان می‌خورد و یک قدری تا ظهر استراحت می‌کرد، ظهر بلند می‌شد نماز ظهر و عصر می‌خواند و تا مغرب عبادت می‌کرد. مغرب را می‌خواند و تا وقت فضیلت عشا به سجده می‌رفت. بعد از عشا می‌نشست چند صفحه قرآن می‌خواند دوباره تا سحر به سجده می‌رفت اصلاً حیرت کرده بود. او چه کار به شما دارد؟ عبادت عجیب حضرت حتّی خواهر سندی بن شاهک را جذب کرده است، او دشمن‌های موسی بن جعفر را لعنت کرده است. بقیّه این‌طور نبودند، می‌گفتند ما اهل بیت هستیم.

مقابله‌ی حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) با مدعیّان

این عبادت سنگین حضرت یک آیتم دیگر هم داشت که حضرت مقابله می‌کرد. مقابله‌ی حضرت بیشتر از این‌که با حکومت باشد با مدّعیان بود. آدم‌هایی که ادّعا دارند همه ادّعای مرجعیّت دینی داشتند. یکی از نکات جالبی که در زندگی موسی بن جعفر است و نیاز به تحقیق دارد این است در نقل‌های متعدّدی است که فرزندان آن‌ها ازدواج نکردند.

ازدواج نکردن دختران مگر به امر علیّ بن موسی (علیه السّلام)

یک نقل هم در کافی است که حضرت فرمود: آن‌ها ازدواج نکنند مگر به امر علی بن موسی. فرزندان خودش همه از اماء و کنیزان هستند یعنی حضرت برای این‌که آن‌ها سوء استفاده نکنند از خاندان‌های بزرگ، خاندان‌های شریف مورد قبول جامعه حضرت ازدواج نمی‌کرد. چون با یک خاندان که ازدواج می‌کرد یک دنیا آدم مدّعی اضافه می‌شد نه این‌که عنوان اهل البیت جذاب بود، حضرت می‌خواست از نزدیکان و بستگان ازدواج کند مثلاً ازدواج پسر عمو و دختر عمویی حتّی از آل ابی‌طالب.

به خطر افتادن نوامیس شیعه برای کنار زدن رقبا

این باعث می‌شد که آن خانواده مقابل حضرت بایستند. بله همین‌طور است همین امروز عراق خودمان را نگاه کنید در بدترین شرایط که داعش سر تا پا خون‌آشامی است علیه قاسم سلیمانی تنها گروهی که شعار دادند گروه شیعه است. نه سنّی‌ها به صورت اجتماع شعار دادند، نه ایزدی‌ها، نه سلفی‌ها و نه کردها شعار دادند. یک گروه شیعه شب گذشته فحش دادند. چرا؟ چون رقیب این جریان سنّی‌ها و سلفی‌ها و کردی‌ها و ایزدی‌ها نیستند، از داخل شیعه می‌تواند آدم جذب کند. الآن در شیعه‌ی عراق که در حال جنگ است یک گروهی است که همه‌ی رزمنده‌ها را به سوی خودش جذب کرده است، آن‌ها چه کسانی را جذب کنند؟ پس احساس رقابت کرده است. دنیا این‌گونه است نوامیس شیعه را به خطر انداختند که قاسم سلیمانی را کنار بگذارند. اگر جرأت داشتید سه سال پیش نگه می‌داشتید.

این جریان زمان اهل بیت هم وجود داشت. برادر زاده‌ی خود موسی بن جعفر پیش هارون می‌رود، هر چه تلاش می‌کنند که با او رقابت کنند نمی‌توانند، علم و عبادت او به گونه‌ای است که نمی‌توانند با حضرت رقابت کنند. در پایان به نزد هارون می‌رود، می‌گوید یک چیز عجیبی در عمر خود دیدم که هیچ وقت چنین چیزی را فکر نمی‌کردم. گفت: چه دیدی؟ می‌گوید در طول عمر خود فکر نمی‌کردم دو خلیفه ببینم «یُجبَی عَلیهِمُ الخَراج» که مسلمین به دو خلیفه خراج بدهند. هارون احساس خطر کرد، نکند موسی بن جعفر قیام کند و کار تمام شود. یکی از اقدامات حضرت عبادت است.

دومین اقدام حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) در مقابل مدّعیان

دومین اقدام حضرت این بود سعی می‌کرد اعتبار بی‌اعتبارها را کم کند. فرزندان او به ازدواج مرد دیگری از آن‌ها درنیاند که آن‌ها ولایت داشته باشند سوء استفاده کنند. چون این سوء استفاده‌ها در دوران قبلی بود. فرزند امام حسن با فرزند امام حسین ازدواج کردند، بچّه‌ی آن‌ها رقیب امام صادق شد، ضربه خوردند. امام کاظم فرمود: اصلاً ازدواج نکنید مگر به امر علیّ بن موسی الرّضا. این‌ها برای ما درس است. یعنی گاهی زور هیچ کس به ما نمی‌رسد خودمان خودمان را نابود می‌کنیم باید موضع‌گیری‌ها را خیلی دقّت کنیم. باید خیلی از آن‌ها را استنطاق کنیم که موضع‌گیری تو چه کسی را خوشحال کرد، چه کسی را ناراحت کرد. بعد برای این‌که مردم را هم جذب کند چون تمام بزرگان آل ابی‌طالب علیه حکومت قیام کردند تنها کسی از بزرگان که قیام نکرد موسی بن جعفر است.

جذاب بودن قیام در نگاه مردم

قیام در چشم مردم خیلی جذّاب بود، وقتی مردم ظلم را می‌بینند ۸۰ هزار نفر در زندان هستند، یک نفر بلند می‌شود و حرکتی می‌زند و چند نفر را جمع می‌کند و نیروی حکومتی را می‌زند باعث جذابیّت است. تقریباً هر کس از آل ابی‌طالب اهمیّت داشت علیه حکومت قیام کرد. تنها آدم مهمی که قیام نکرد موسی بن جعفر بود. چرا؟ چون باید سر جای خود بحث شود که موسی بن جعفر (سلام الله علیه) بخشی از سناریوی امامت شیعه است.

اجازه ندادن به اعتبار بنی عباس توسّط امام موسی بن جعفر (سلام الله علیها)

یک سری اهداف روی زمین مانده و یک سری کار برای امام بعدی دارد. قیام کند و کشته شود چه دستاوردی دارد؟ به اندازه‌ای نیرو ندارد که بتواند مقابل هارون یا مهدی عباسی کامل بایستد و پیروزی حاصل شود. وقتی نمی‌تواند پیروزی حاصل کند قیام نمی‌کند. قیام نکردن حضرت جذابیت را کم می‌کند و کسانی که قیام می‌کردند به شجاعت، انقلابی مشهور بودند. لذا حضرت این‌جا از یک راهبرد استفاده کرد. این‌که شنیدید حضرت موسی بن جعفر با حکومت هارون مبارزه کرده است هیچ مبارزه با شمشیر نکرده است. چندان سخنرانی علیه آن نکرده است. بشمارید پنج مورد نمی‌شود. حضرت ۳۵ سال امام بود، پنج مورد را در ۳۵ سال نمی‌شود گفت. چه کار کرد که آن‌ها حضرت را به زندان انداختند؟ اجازه‌ی ازدواج را به دختران نمی‌دهد، چون شرایط به گونه‌ای است که بنی عباس طمع دارند برای معتبر شدن ازدواج کنند. حتّی نقلی داریم که از دختر موسی بن جعفر (سلام الله علیه)، حتّی حضرت معصومه (سلام الله علیها) مأمون خواستگاری کرده است حالا نمی‌خواهم این را تأیید کنم وقتی این عنوان معتبر است همه می‌خواهند به این اعتبار برسند. یکی از راهکارهای حضرت اجازه ندادن به اعتبار آن‌ها است.

تشکیل سازمان وکالت از سوی امام موسی کاظم (سلام الله علیه)

دومین راهکار این بود که یک سازمان وکالتی و مدیریت سازمانی تشکیل می‌دهد از شیعیان خمس می‌گیرند. عمدتاً شروع ماجرای خمس برای دوران امام کاظم است، دوران ائمّه‌ی قبلی وجوهاتی در کار نیست. کمی اواخر دوران امام صادق است. با این وجوهات حوزه‌ی علمیّه بزنند؟ حضرت این وجوهات را به صرّه، کیسه‌های طلا ۲۰۰، ۳۰۰، ۴۰۰ سکّه‌ای تبدیل می‌کند. این هم از آن مواردی است که به کتب اهل سنّت راه یافته است. با آن مقدّمه‌ی کوتاهی که عرض کردم آقایان فضایل ائمّه‌ی ما را بنا ندارند نقل کنند، فیلترینگ اجازه نمی‌دهد مگر این‌که آن‌قدر شایع شود که نشود جلوی آن را گرفت.

ضرب المثل شدن کیسه‌های موسی بن جعفر (سلام الله علیه)

 به منابع اهل سنّت راه یافته است، به منابع تراجم راه یافته است، به منابع رجالی هم راه یافته است یعنی پایان آن منابع رجالی است که می‌خواهند درباره‌ی شخص داوری کنند. به گونه‌ای که کیسه‌های امام کاظم (سلام الله علیه) ضرب المثل می‌شود. صره‌ی موسی بن جعفر ضرب المثل می‌شود «إَذَا أَعطَی المَرء فَقَد استَغنَی» به هر کسی می‌داد شخص بی‌نیاز می‌شد. چه کسی می‌توانست این‌طور سکه دهد؟ این‌گونه بخشش دست چه کسی بود؟ فقط دست شاه بود، کسی که بیت المال دست او بود. یک دری را کنار دانشگاه امام صادق باز کنند، بگویند هر کس در بزند ۲۰۰ مثقال طلا می‌دهیم. یک ساعت شخص را خاک‌نشین می‌کنند، حمله می‌کنند، می‌دانند بروید گرفتید. هر چه می‌گرفتند تمام نمی‌شد، این یک استراتژی بود.

خواستند هارون را نسبت به حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) تحریک کنند و ایشان را بگیرند همین را گفتند. گفت: عجیب است دو خلیفه داریم «یجبی عَلَیهِمُ الخَراج» خراج برای آن‌ها می‌آید. حضرت یک سیستم سازمان وکالت درست کرده بود شیعیان را طبقه‌بندی کرده بودند، دسته‌بندی کرده بودند روستا را به یک کدخدای خاص، او به دهداری، شهرداری، استانداری.

باب الحوائج بودن موسی بن جعفر نزد اهل سنّت

شخصی از خراسان آمد گفت: پول آوردم. فرمود: از کجا آمدی؟ گفت: از خراسان. فرمود: نماینده‌ی ما فلانی است برگرد. برای این‌که باید این سیستم را تقویت کند. این سیستم که تقویت می‌شد بخشی را به فقرا می‌دادند، بخشی به بغداد یا مدینه سرازیر می‌شد. حکومت ۵۰ سکه‌ی طلا به کسی می‌داد که خدمتی به حکومت کرده بود. گدا در خانه‌ی امام کاظم می‌آمد ۲۰۰ سکه می‌گرفت و می‌رفت. تحت الشعاع قرار داد. این همه پول از کجا آمده است؟ حضرت اگر کوچک‌ترین موضع‌گیری سیاسی، نظامی می‌کرد بلافاصله کشته می‌شد. امّا این پول که کاری نداشت، پول را به شیعیان هم نمی‌داد. ابن حجر مکّی می‌گوید: «یدعی باب قضاء حوائج المؤمنین أی اهل السّنه» ما سنی‌ها به او باب الحوائج می‌گوییم. هر کسی می‌آمد در خانه‌ی او را می‌زند، دویست کمترین رقم او بود. با این که نمی‌خواست خود را تبلیغ بکند ولی باقی آن کسانی که ادّعای اهل البیتی داشتند، باید می‌رفتند بوق می‌زدند، یک چنین پولی نبود. این استراتژی -این را یک وقت اگر فرصت شد، قبلاً یک‌جایی عرض کردم- امام حسن هم است.

کرامت امام حسن

زمان امام حسن (سلام الله علیه) اصلاً کسی کار به اهل بیت ندارد، حضرت برای این‌که در خانه‌ی اهل بیت تعطیل نشود ولو به خاطر کمک مالی بیایند، به دشمنان کرامت می‌کنند، موسی بن جعفر با یک حالت دیگری، هم برای این‌که مدّعیان دروغین از میدان به در بروند. حکومت متوجّه این بشود که این همه پولی که از وجوهات می‌آید، این‌ها مالیات و گمرکات نیست، به اجبار بروی این‌ها را بگیری، داروغه را در خانه‌ی مردم بفرستی، پلمپ بکنند پول را بگیرند. خود آن‌ها می‌دهند، بعد هم نمی‌گویند: این را کجا خرج می‌کنی؟ طرف ۹۰ سال داشت، گریه کنان آمد که آقا من کشاورزی کردم، دولت گفته بود: این‌ها را پیش خرید می‌کنم، نکرده است. ۱۲۰ مثقال طلای من رفت، دو تا شتر من هم هلاک شد. حضرت فرمود: دو تا شتر با ۱۵۰ دینار به او بدهید. اگر این مزرعه را می‌کاشت، وقتی میوه‌های آن را می‌فروخت، ۳۰ دینار سود می‌کرد. ۱۵۰ دینار، یعنی ۱۵۰ مثقال طلا. حکومت می‌گفت: این‌ها را از کجا می‌آورد؟!

شروع امامت موسی بن جعفر با فتنه‌ها

لذا شما می‌بینید شروع امامت حضرت در اوج فتنه است، یعنی برادر امام ادّعای امامت کرد، -برادر بزرگ امام، عبدالله- شاگرد اوّل‌های امام صادق فطحی شدند. بروید کتب رجالی را نگاه بکنید، فطحی‌ها را ببینید. حسن بن علیّ بن فضال، نجاشی می‌گوید: «وَجهُ الشِّیعَهَ شِیخُهُم، فَقِیهُهُم» عجب پس چرا این امام را قبول ندارد؟ امام کاظم بگوید: من امام هستم، او را می‌کشند، حکومت هم می‌داند امام کاظم چه کسی است، منتها باید دلیل داشته باشد، به چه دلیل من این شخص را بگیرم؟ همه قیام کردند، فقط این یک نفر قیام نکرده است. گرچه می‌گشتند دلیل پیدا بکنندو حسین بن علیّ بن فخ وقتی که کشته شد، وقتی که سر او را آوردند بلافاصله در خانه‌ی امام کاظم آوردند، گفتند: این چه کسی است و به امر چه کسی… یعنی به دنبال این بودند که رد بزنند و حضرت را بگیرند و بکشند. چون قدرت حضرت، این همه پول؛ این همه پول یعنی این همه شیعه. خوب اگر این‌ها را بسیج بکند، چه می‌شود؟

علّت ولیعهد شدن امام رضا توسّط مأمون

 همین‌طور فکر نکنید بی‌جهت بود یک دفعه مأمون اصرار کرد که امام رضا را ولیعهد بکند. این‌ها هم برای این‌که از قیام‌های شیعی نجات پیدا بکنند، هم بتوانند آن شخصیت عظیم را جذب بکنند که نتواند با این‌ها رقابت بکند، سعی کردند حضرت را ولیعهد بکنند. زمینه‌ی آن برای دوران موسی بن جعفر است. منتها دو نوع، زمان موسی بن جعفر با زندانی کردن، وقتی دیدند جواب نداد، زمان حضرت رضا با ولیعهد کردن.

مشهور بودن موسی بن جعفر به باب الحوائج

حضرت همین‌طور بخشش می‌کرد. لذا دومین امام شیعه است که بین اهل سنّت، مثل امام حسن مشهور به باب الحوائج است. با این‌که آن‌قدر شرایط سنگین بود که وقتی ایشان در زندان بود، یک روز دو، سه نفر از کسانی که محبّ اهل بیت هستند ظاهراً یکی از آن‌ها ابن سکیّت است که حالا بعدها خود ابن سکیّت کشته شده است، نشسته بودند به دیوار خانه‌ی سندی به شاهک تکیه زده بودند. داشتند بحث ادبی می‌کردند. این می‌گفت: نقش آن چیست؟ این می‌گفت: تمیز است، حال است. این می‌گفت: نه، مثلاً صد وسط می‌گذارم چیست. یک نفر داشت رد می‌شد، به این‌ها کنایه زد. گفت: به جای این بحث‌ها راجع به امام خود تحقیق بکنید. این‌ها همدیگر را نگاه کردند، کسی جرأت نمی‌کرد حرف بزند. گفتند: منظور شما چه کسی است؟ گفت: همان کسی که این‌جا است. تکیه داده بودند، شاید هم امده بودند ببینند چه خبر است. این را که شنیدند، راوی می‌گود: تا شنیدند، گفتند: منظور تو موسای زندانی است با همین تعبیر- او سر خود را که تکان داد، این‌ها شروع به دویدن کردند. یعنی این‌قدر فضای ارتباطی سخت بود. سخت کرده بود که کسی جرأت نکند… ولی خانه‌ی امام کیسه‌ها می‌رسید، پخش می‌شد. حمله می‌کردند، بانک پیدا نمی‌شد.

نابود کردن هویّت بنی عبّاس

 در همین شرایط حضرت یک مرحله جلو رفتند، هویت طرف مقابل را نابود کرد. مهدی عبّاسی خیلی ادّعای عدالت داشت و سعی کرد زندانی‌های منصور دوانقی را آزاد بکند و در یک مجلسی که امد، این از آن مواردی است که نوع رفتار حضرت فرق دارد. هیچ قیام نظامی نمی‌کند، فرمود: من نمی‌دانم که شما می‌خواهید چه کار بکنید، اموال مردم را نمی‌دهید؟ خوب برای او خیلی مهدی عبّاسی خیلی بد بود. گفت: ما اموال مردم را نمی‌دهیم؟ ما بخشنده هستیم. فرمود: فدک ما را نمی‌دهید -در کافی است- گفت: حالا فدک شما چیست؟ حضرت داستان فدک را فرمود، بعد فرمود: این غصب شده است. مهدی گیر کرد. بدهد، تأیید کرده است غصب شده است. غصب شده است، یعنی اوّلین خلیفه غاصب بوده است. ندهد، حضرت فرمود: اموال ما را نمی‌دهید. این هم گفت: ما اموال شما را نمی‌دهیم، بگذار یک بررسی بکنم. نداد. حتّی در یک نقلی امام را به زندان انداخت، این هم در منابع اهل سنّت وارد شده است که امیر المؤمنین را در خواب دید، به او عتاب کرد. ترسید و حضرت را آزاد کرد.

عصبانیّت هارون از فرزندی موسی بن جعفر برای پیامبر و دلایل موسی بن جعفر

در زمان هارون دو اتّفاق افتاد؛ برای من بسیار جالب بود که ذهبی حتّی نقل کرده است. این نشان می‌دهد این مسئله کاملاً در آن شرایط- مسئله‌ی اهل البیت مطرح است. آقازاده چه کسی است؟ ان کسی است که اهل بیت پیغمبر است. همه جا مطرح است، هارون هم به دنبال این است که از این استفاده بکند. خیلی برای من عجیب بود، رجالی‌های خشک دستی مثل ذهبی این را نقل کردند، همان چیزی که در شیعه وجود دارد. وقتی به مدینه امده بود، هارون در عراق بود، بغداد بود- مردم آمدند، بالاخره شاه آمد که وارد حرم پیغمبر بشود و السّلام علیک یابن عمّ؛ بالاخره ما با هم خویشاوند هستیم. حضرت فرمود: «السّلام علیک یا أبَ» این از صد تا ناسزا برای هارون بدتر بود. لذا با این‌که شخصیت باحرمت امام کاظم را قاعدتاً باید حفظ می‌کرد، گفت: تو را می‌کشم اگر دلیل نیاوری. همین رفتار معلوم است که خیلی برای هارون سخت است، وگرنه انسان در یک جلسه‌ی رسمی سیاسی که سران هستند، این نوع برخورد انفعال است. یعنی سیلی خوردم که دارم این‌طور رفتار می‌کنم. حضرت آیاتی فرمود، همان آیه‌ی عیسی از ذریّه‌ی ابراهیم است را فرمود. «أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ»[۶] را فرمود. هارون گفت: بله، والله پدر شما است. این بدتر است.

موسی بن جعفر سیّد الشّهدای ثانی

 این‌قدر این مسئله می‌پیچد، چه کسی اهل بیت پیغمبر است؟ آن کسی که جرأت کرد در مقابل هارون این‌طور حرف زد. خوب معلوم بود، هارون برای افتخار کردن این حرف را زده بود؛ جای دیگر می‌گفتی، این‌قدر شجاعت نمی‌خواست. چون منهج شیعه به یک جایی رسیده بود که بسته‌ی فکری تشیّع به یک تدوین نسبی رسیده بود، یک حمله‌ی دوباره‌ی کرد. به تعبیر حقیر موسی بن جعفر (سلام الله علیه) را سیّد الشّهدای ثانی می‌دانم، چون این یک قیام است. حتّی ائمّه‌ی بعدی این‌طور با حکومت رفتار نکردند، ائمّه‌ی قبلی هم نه؛ این دو سه مواجه با بنی عبّاس.

در یک جای دیگر هم وجود دارد. گفت: شنیدم خیلی به نزد ما نمی‌آیی؟ فرمود: «سَعَهُ مَمْلَکَتِکَ وَ دخولک للدنیا»[۷]، «حُبُّکَ لِلدُّنْیَا» ما اهل دنیا نیستیم. بیایم این‌جا چه کار بکنم، تو هم که خیلی مشغول هستی. گفت: شنیدم در مورد ما حرف‌هایی زدی؟ -این‌ها برای وقتی است که حضرت اوج اعتبار را پیدا کرده است- یار هم داری؟ فرمود: «لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»[۸] آیات سوره‌ی بیّنه را خواند. گفت: یعنی من را کافر می‌دانی؟ فرمود: کافر که نیستی، یعنی خدا را قبول داری؛ تو از آن کسانی هستی که «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً»[۹] حالا در چه جایگاهی؟ در جایگاه کسی که به هیچ وجه هیچ رفتار نظامی علیه حکومت ندارد، اصلاً آتو از او ندارند. بعضی از اهل سنّت نوشتند: نمی‌دانیم به چه دلیل به زندان افتاد. تنها کسی بود که قیام نکرد. حضرت بسیار حساب شده عمل کرد.

تشکیل سازمان وکالت در زمان موسی بن جعفر

یک سازمانی تشکیل داشت، درست کرد که این سازمان تا دوران حضرت حجّت (سلام الله علیه) این سازمان وکالت دائماً به روز شد، تقویت شد، تشیّع را حفظ کرد. با آن عبادت او کسی دیگر نمی‌توانست به عنوان اهل بیت بگوید: من فرزند پیغمبر هستم. با آن بخشش او کسی محبوبیّت نداشت. حتّی بعضی جاها می‌گفتند: اگر مثلاً مشکل داری، برو از کمیته‌ی امداد مثلاً هارون الرّشید بگیر، خیلی گرفتار هستی پیش موسی بن جعفر برو و این برای حکومت بد بود. در اوج اعتبار شروع به اعتراض رسمی کرد.

نوع رفتار امام کاظم با مدّعیان امامت

 همین‌طور که دیدید، مثل دیشبی دیدند یک علمی در شیعه بلند شده است، خاک بر سر آن کسی که اسم خود را شیعه گذاشته است و علم شیعه را پایین می‌آورد- درون شیعه یک اتّفاقاتی افتاد. شیعه که می‌گویم، منظور من شیعه‌ی عام است، نه شیعیان حقیقی اثنی عشری، علوی‌ها. خبر دادند علیّ بن اسماعیل این‌ها هم همین‌طور بودند، اسماعیل محمّد، پسر او این‌ها همه ادّعای امامت داشتند. کسی که ادّعای امامت داشت، یعنی بقیه دروغ می‌گویند: اگر بگویند ما امام هستیم- دادند از مدینه دارد به بغداد می‌رود. حضرت او را صدا کرد، فرمود: برای چه به مدینه می‌روی؟ گفت: آقا گرفتار هستم، بروم بلکه یک کمکی به من بکنند. فرمود: چقدر می‌خواهی؟ شاید عددی را که در ذهن من است، از حافظه‌ی خود می‌گویم، این تازگی ندیدم، مثلاً گفت: سیصد سکّه‌ی طلا. شاید مثلاً این را از حافظه می‌گویم- حضرت مثلاً هفتصد سکه داد. وقتی خواست بیرون برود، حضرت فرمود: والله دارد پیش هارون می‌رود. گفتند: آقا چرا پول دادید؟ فرمود: ما وظیفه داریم برادران دینی خود را کمک بکنیم. اهل بیت یک کرامات عجیبی دارند.

در این درگیری که از این طرف بین ائمّه‌ی هدی (علیهم صلوات الله) و از آن طرف حکومت، امام خیلی دوست ندارد با حکومت رفت و آمد بکند، به حضرت پول دادند. پول به چه کسی؟ به کسی که همین‌طور سکّه‌های او معروف است؟! دیگر این اواخر حضرت را محدود کرده بودند، سال‌های پایانی عمر حضرت در زندان بود، لذا خوب این جریان کرامات مالی کم رنگ شده بود. بعد گفتند: آقا چطور به دربار هارون رفتی؟ فرمود: خدا شاهد است برای عزّاب آل ابی‌طالب رفتم. بر خلاف آن ها، کمک‌های حضرت برای عموم بود، نه برای خواصّ شیعه.

علّت زندانی شدن حضرت در مطموره

خلاصه این علیّ بن اسماعیل رفت و سعایت کرد. حضرت به زندان افتاد. اسم زندام مطموره بود. مطموره چه بود. در خانه چاه می‌کندند. برای این‌که زندانی‌های خاص را نگهداری بکنند، یک شخصی مثل موسی بن جعفر را نمی‌توانستند در زندان عمومی نگه بدارند. چرا؟ چون ممکن بود کلّ زندان برای آزاد کردن حضرت شورش بکنند. باید در جای خاص و تنها می‌گذاشتند. لذا مطموره کردند، مثل چاه. چاه که می‌کندند، نمور بود، نم دارد. آن‌قدر می‌کندند که به آب نرسند و شخص هم نتواند بالا بیاید. قطر آن را بزرگتر از حدّی می‌گرفتند که الآن می‌کنند که آن کسی که پایین است نتواند کمر خود را به دیوار بگذارد و پای خود را هم به دیوار و آرام آرام بالا بیاید، یک مقدار قطر بیشتر باشد، دیگر نمی‌توانند بالا بیاید، وسیله نیست.

نوع رفتار موسی بن جعفر در زندان

شما در فضای نمور چند سال زندگی بکنی، آفتاب به شما نخورد، شما را هیچ مجازاتی نکنند، شکنجه‌ای نکنند، همین برای از بین رفتن بافت بدن کافی است. چند سال آفتا به بدن نخورد. لذا در صلوات او این‌طور است «الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ‏»[۱۰] بعضی جاها نوشتند که تازه در مطموره حضرت را شکنجه می‌کردند. یکی از چیزهای عجیب زندگی حضرت این است که قبل از سندی بن شاهک، حضرت پیش یک فضل نامی زندانی بود. آمد انصراف داد، گفت: من خسته شدم، این شبانه روز عبادت می‌کند، یک کلمه من که زندان‌بان او هستند و هر روز او را می‌زنم، را نفرین نکرده است. بعد به هارون گفت: یک بار تو را هم نفرین نکرده است. همه‌ی این شبانه روزی که عبادت می‌کند، مغفرت و رحمت برای خود و مسلمین می‌خواهد، عام؛ این هم وجهه‌ی رحمه للعالمینی حضرت را نشان می‌دهد، هم اوج اختناقی که حضرت در آن مطموره هم ثانیه به ثانیه دارند او را رصد می‌کنند. گفت: من نمی‌خواهم او را نگه بدارم، می‌ترسم. او را پیش سندی بن شاهک آوردند، خواهر او گفت: «خاب من یتعرض لهذا الرّجل»؛ خاک بر سر آن کسانی که… این چه کاری با شما داشته است، چه اقدامی کرده است؟

تلاش موسی بن جعفر برای کم کردن غربت حضرت زهرا

آن‌قدر به این بزرگوار سخت گذشت، بالاخره خدا رحمت بکند شهدا می‌گویند: وقتی خیلی با حضرت زهرا (سلام الله علیها) ارتباط برقرار می‌کردند، ما این‌طور شنیدیم، تیر به پهلوی این‌ها می‌خورد. نسبت پیدا می‌کردند. حالا موسی بن جعفر (سلام الله علیه) که با صدّیقه‌ی طاهره نسبت دارد، در مسئله‌ی فدک یک کار عظیمی کرد، دو مورد آن‌ها را عرض کردم. زحمت کشید برای این‌که غربت مادر او صدّیقه‌ی طاهره را کم بکند. از طرفی روایت صحیحه داریم که «إِنَّ فَاطِمَهَ ع صِدِّیقَهٌ شَهِیدَهٌ»[۱۱] این روایت هم از موسی بن جعفر است.

ترس حکومت عبّاسی از آشکار کشتن موسی بن جعفر

لذا یک چیزی در منابع برای موسی بن جعفر آمده است، فقط برای صدّیقه‌ی طاهره آمده است، یک شباهت پیدا کرد. خوب معلوم است که می‌ترسند موسی بن جعفر (سلام الله علیه) را با شمشیر بکشند. حتّی می‌ترسیدند با آثار واضح بکشند. حتّی می‌ترسیدند با سمی که ممکن است صورت تغییر چهره بدهد، رنگ پوست عوض بشود، بکشند. لذا چیزهایی گفتند که مفصّل است، نمی‌خواهم دل شما را به درد بیاورم، تا یک نکته؛ گاهی هارون می‌آمد سر بزند، این‌طور نوشتند این‌قدر موسی بن جعفر (سلام الله علیه) حرمت داشت آخرین بار که آمد حضرت را برای آن چند سال پایانی زندانی بکند، هارون وارد مدینه شد، آمد وارد حرمت پیغمبر شد، گفت: «السَّلامُ عَلَیکَ یَا رَسُولِ اللهِ» آقا آمدم یک عذرخواهی بکنم. این فرزند تو باعث شقّ عصا و فتنه در امّت است، ناگزیر هستم او را به زندان بیندازم. یعنی آمد پیش مردم به یک نحو اعتزار کرد. وقتی این‌ بار بردند، چون می‌دانست قرار است موسی بن جعفر از این زندان بیرون نیاید، گشتند یک ظالم پیدا کردند.

لسان شکور موسی بن جعفر در زندان

یک چیز عجیبی که وجود دارد، این است که لسان شکور موسی بن جعفر این‌جا تشکّر می‌کند، خدایا من مدّتی بود یک فضای خلوتی دوست داشتم، با تو گفتگو بکنم، فرصت نمی‌شد، باید به مردم می‌رسیدم، الآن دیگر کاری نیست جز این‌که با تو صحبت بکنم. شروع به عبادت کردن کرد. این‌قدر بدن مبارک او فرسوده شد، لاغر شد، از بین رفت. روایت این‌طور می‌گوید: هارون فضل بن ربیع را صدا کرد، گفت: می‌خواهیم برویم به موسی بن جعفر سر بزنیم. گفت: بیا برویم. به خانه‌ی سندی به شاهک رفتند، از آن بالا پنجره‌ی کوچکی بود، چطور بود که سختی آن پایین را نگاه می‌کرد. گفت: «مَا هَذِهِ المَلحَفِه» این پارچه چیست روی زمین افتاده است؟ گفت: این موسی بن جعفر است. «الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ» در تاریکی‌های مطموره‌ها. «ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ» ساق پای ایشان مرضوض بود، خورده شده بود. «بِحَلَقِ الْقُیُودِ» با زنجیرهای آهنی خورده شده بود.


[۱]ـ سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]ـ سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]ـ الصحیفه السجادیه،  ص ۹۸٫

[۴]– إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۳۲۹٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ‏۹۹، ص ۱۷٫

[۶]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۶۱٫

[۷]– عیون أخبار الرّضا، ج ‏۱، ص ۷۷٫

[۸]– سوره‌ی بینّه، آیه ۱٫

[۹]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۲۸٫

[۱۰]– بحار الأنوار، ج ‏۹۹، ص ۱۷٫

[۱۱]– الکافی، ج ‏۱، ص ۴۵۸٫