خشونت حکومت خلیفه‌ی دوم به قدری بود که نور چشمی‌های حکومت می‌خواستند یک سؤال از خلیفه بپرسند در صحیح بخاری آمده است- یک سال صبر می‌کرد بپرسم، نپرسم چطور بگویم، حال او خوب باشد، یک روز که جشن باشد، یک روز که پولدار باشد، یک روز که پیروزی شده است، فتوحاتی شده است. یک سال نورچشمی‌ها! -نه آن کسانی که مبغوض بودند- صبر می‌کردند سؤال بکنند. هر کسی جرأت نداشت نقد بکند. یک نفر اگر نقد می‌کرد، می‌گفتند: جن او را کشت.

 مؤمن طاق از شیعه است. یکی به او گفت: اگر علیّ بن ابی‌طالب حکومت خلیفه را قبول نداشت، چرا تقیّتاً با او بیعت کرد؟ گفت: چون ترسید اگر بیعت نکند جن او را بکشد. مخالف را جن کشت. یکی از ذخایر اسلام آمد زد کشت. جن آمد کشت، به تیر غیب گرفتار شد. حالا می‌خواهی بروی جن را قصاص بکنی؟! با جن ور بروی تو را گیر می‌اندازد. دو سر باخت است، رها بکن. شاگرد امام صادق (علیه السّلام) هم تکه انداخت. به او گفتند: چرا علیّ بن ابی‌طالب قیام نکرد؟ گفت: ترسید جن او را بکشد. مگر نمی‌گویید: جن کشت.