آمدند زکات بگیرند، یک عدّه گفتند: مجزی نیست، باید زکات را به خلیفه‌ی پیغمبر بدهیم، به حاکم مشروع. همین فقط زکات ندادند تازه منکر زکات هم نبودند. خلیفه برای این‌ها حکم اعدام صادر کرد در صحیح بخاری و مسلم آمده است و این سند مسلمان کشی برای اوّلین بار…

 حتّی خلیفه‌ی دوم پیش خلیفه‌ی اوّل رفت و اعتراض کرد. گفت: برای چه مردمی را می‌کشی که این‌ها لا اله الّا الله می‌گویند، پیغمبر را قبول دارند، نماز می‌خوانند. گفت: اگر این‌ها یک دانه از این بچّه شترهایی که به پیامبر زکات می‌دادند به من ندهند، من این‌ها را می‌کشم. دلیل او این شد. گفت: چرا می‌کشی در حالی که پیغمبر گفته است: اگر کسی لا اله الّا الله گفت، نباید بکشی. گفت: نه زکات ندهند، ما آن‌ها را می‌کشیم. مثل داعشی‌ها که امروز سیگار ممنوع است، حرام می‌دانند. طرف سیگار بکشد، دست او را قطع می‌کنند. دست را از سارق قطع می‌کنند، دست سیگاری را که قطع نمی‌کنند. این را از کجا درآوردی؟ برای سیگار دست را قطع می‌کنی، سیگاری را چه کار می‌کنی؟ این فقه را از کجا به دست آوردی؟